جمع بندی آیا قیس ابن عامر (مجنون) مشرک بود؟
تبهای اولیه
بسم الله
با سلام و عرض ادب
میخواستم بدونم با توجه به تفکر توحیدی که همه زندگی ما باید مبنی بر خداجویی و رضای خدا باشه
ایا مجنون که همه زندگی اون لیلی شده بود ایا او مشرک به حساب میاید ؟ایا اینگونه پافشاری ها خودخواهی نیست؟
باتشکرhappy@};-
با سلام و عرض ادب باتشکربسم الله
میخواستم بدونم با توجه به تفکر توحیدی که همه زندگی ما باید مبنی بر خداجویی و رضای خدا باشه
ایا مجنون که همه زندگی اون لیلی شده بود ایا او مشرک به حساب میاید ؟ایا اینگونه پافشاری ها خودخواهی نیست؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
تذکر اول: اینکه آیا گزارشهایی که از لیلی و مجنون در اشعار شعرای فارس زبان و عربزبان نقل شده است، به چه میزان مطابق با واقع بوده محل بحث و تأمل است. این تاپیک هم در صدد ارزیابی اینچنینی نیست ولی نکتهی قابل تأمل این است که ما نمیتوانیم واقعیتهای تاریخی و آن حوادث واقعی که در عالم واقع اتفاق افتاده را به اشعار مستند کنیم و بر اساس آن استنباطاتی داشته باشیم پس اصل این مباحث نیازمند تحقیق و پژوهش خاص خود را میطلبد و نمیتوان از وجود حتی هزاران بیت در این باره، به اطمینانهای تاریخی نقب زده با اتکاء به آثار ادبی، مستندسازی تاریخی کنیم.
چنانکه جناب عبدالحسین زرینکوب اینچنین میگوید: صرفنظر از واقعی یا تخیلی بودن قهرمان داستان (مجنون)، نام او دستکم سه سده پیش از نظامی وجود داشتهاست. ولی آنچه از اخبار عرب به دوره نظامی رسیده، گزارشهایی سست و بیپیوند و گاه متناقض از زندگی مجنون بوده که از میان اشعار منسوب به قیس عامری و حکایات بومیان و شایعات و تعابیر درست و غلط گردآوری شده بود.
تذکر دوم: آنچه مسلم است شاعران و ادیبان برای بیان اغراض و ایدهها و مافیالضمیر خویش در خصوص موضوعات شعری خصوصا اشعار عشقی و محبتی، مادهی خام عشقی مجنون را از برخی گزارشهای تاریخی اقتباس نمودند و صحیح یا ناصحیح، مطلب را در قالبهای ادبی خویش به مخاطبین خویش تحویل نمودند. پس برای فهم حقیقت مطلب باید دید چه بسترهایی شاعران را به این سو برده است و باعث سرودن چنین اشعاری گردیده است که در ذیل به آن اشاره خواهد شد.
چنانکه، قدیمیترین داستان فارسی مستقل نوشتهشدهی منسوب به مجنون، داستان آزادکردن آهوی اوست که در حدیقه الحقیقه اثر سنایی غزنوی ذکر شدهاست. در هر حال اصل داستان بسیار ساده بوده و نظامی از تلفیق تمامی روایات مکتوب و شفاهی و با کمک تخیل خود برای اولین بار داستانی نو با عنوان لیلی و مجنون آفریدهاست (البته حتی این سخن نیز مخالفان جدی دارد).
تذکر سوم: این بحث مانند هر بحث دیگری قابل سوء استفاده بوده و هست منتهی در نظر حق، باید دقیقا خودمان را در فضای فلان شاعر یا فلان تاریخنگار قرار داده باشیم تا بتوانیم این آثار را تحلیل کنیم. به هیچ وجه نمیتوانیم بریده از فضای مثلا گنجوی اشعارش را تحلیل نماییم. متأسفانه در انظار مختلف به گونهای از این آثار یاد شده است که گویا صاحبان این گونه آثار منادی نوعی لاابالیگری جنسی و هوسبازیهای غیر مشروع بودهاند و به طوری از نقشهای محوری این گونه حکایات یاد میشود که گویا اینان افرادی فاسق و شهوتران بودهاند ولی حق مطلب اینچنین نیست و لااقل باید یک جایی برای احتمالات بر خلاف نیز بگذاریم.
تذکر چهارم: باید توجه داشته باشیم که این موضوع دارای یک جنبه هستی شناسانه است که اساس آن، بحث سریان عشق در همه موجودات است. از این رو، بسیاری از بزرگان مثل ملاصدرا که به مباحث عشقی پرداختهاند، ریشهی این بحث را باید در بحث سریان عشق در دل هستی جستجو کرد و به همین جهت بوده است که به این بحث پرداخته اند.
پس از منظر یک حکیم و هستی شناس یا یک ادیب و شاعر حتی نوع محبتی که در حیوانات هست باید مورد تحلیل هستی شناسانه قرار بگیرد؟
حتی محبتی که در دل گناهان وجود دارد باید تحلیل هستی شناختی بشود.
از سوی دیگر، این بحث دارای یک رویکرد سلوکی و تربیتی نیز هست که بزرگان ما از این رویکرد برای مباحث سلوکی هم استفاده کردهاند. صدرا هم با این که در اسفار رویکرد هستی شناختی دارد ولی جا به جا استفاده های سلوکی را نیز اشاره میکند.
تذکر پنجم: از کارکردهای شاعران، ترویج فرهنگ حکیمان و عارفان حاکم بر آن عصر است خواه مستقیم خواه غیر مستقیم؛ خواه آگاهانه و خواه غیر آگاهانه. از طرفی مقوله عشق عفیف و وادی محبت، یکی از بحثهای جدی مطرح در بحثهای سلوکی غیر مأثور مشروع بوده است (به ویژه در دوره گنجوی). این مسئله، به شدت در مباحث اخلاقی و تربیتی آن زمان مورد تأکید قرار گرفته است. اما همانان این دقت را نیز داشته اند که اینچنین نیست که هر عمل ناشایست و غیر مشروع را بتوان از این طریق توجیه کرد. این یک کلیدی است که خیلی از نقاط تاریک و ابهام آلود را روشن خواهد کرد.
تذکر ششم: این بحث دارای مبانی هستی شناسی و سلوکی است که قصد ندارم به همه این مبانی بپردازم اما در میان این مبانی، به تعدادی از آنها که روشنکنندهی پاسخ سوال حاضر است به اختصار میپردازم:
یک مبنا ظهور کمال و جمال الهی در همه موجودات است و به همین خاطر همه موجودات مرائی و آیات حقتعالی هستند «فأینما تولوا فثم وجه الله» بحثهای گستردهای در عرفان در خصوص این مبنا و اصل مطرح شده است.
نکته دوم بر آمده از این مبنا، این است که کمال جلوه حق در انسان است. تمام مباحث انسانشناسی عرفان روی همین محور میگردد که چرا انسان باید بیاید و چرا انسان کامل باید بیاید و چرا انسان کامل باید ادامه پیدا کند؟ هدف از خلفت انسان چیست همه اینها بر اساس کمال استجلاء است. کمال استجلاء یعنی کمال جلوه حق در انسان است.
در همین راستا، یک بحث پر دامنهای تحت عنوان «خلق انسان بر صورت حقتعالی» هم در منابع عرفانی و هم در آثار روایی قابل مشاهده است. منتهی دو دسته برداشت از این روایات و سخنان (خلق انسان بر صورت الهی) شده است یکی حق است و یکی باطل. آن برداشتی که باطل است قول به «تجسیم» خداوند است و آن سخنی که مقصود روایات و عارفان است، قول به «تجسم» است که این دو کاملا با هم متفاوت اند. مباحثی که حول محور «وجهالله» مطرح است ناظر به همین قسمت است در قرآن نیز آیه معروف «أینما تولوا فثم وجه الله» را میتوان ناظر به این بحث دانست همچنان که در روایات، ائمه اطهار خود آن مصداق این وجه الله معرفی نمودهاند.
مبنای دوم یک مبنای سلوکی است و آن گرایش عشقی به طرف جمال است. بدین معنا که جمال انسان را جذب میکند؛ اساسا خاصیت جمال آن است که انسان را به خود جذب می کند.
ملاصدرا در ج2 اسفار مباحثی در این خصوص مطرح نموده است.
مبنای سوم: که این مبنا نیز رنگ و بوی سلوکی دارد، گرایش شدید عشقی به طرف جمال انسانی است.
علت این گرایش شدید عشقی به طرف جمال انسانی دو چیز است یکی به خاطر شدت جلوهی جمالی حق در انسان است که عالیترین جلوه حق در انسان به نحو نوعی و انسان کامل به نحو شخصی، اوست
و یک علت هم به خاطر مجالست و مجانستی است که انسان با همنوعش دارد این سبب این میشود که انسان با گرایشی که به طرف جلوهی جمال حق دارد آن را بیشتر از هر چیز در جلوه انسانی تعقیب کند.
اما بعد از ذکر این مبانی و آن تذکرات ابتدایی باید در این مقام به اقسام عشق بپردازیم که در تاپیک بعدی به عرض خواهد رسید.
عشق در یک تقسیم بندی کلان به دو قسم عشق حقیقی و مجازی تقسیم میشود.
عشق حقیقی فقط مخصوص پروردگار است و به حسب آن هیچ کس شایسته عشق ورزی غیر از ذات حق نیست. هیچ کس در این عشق شریک با پروردگار نیست.
از این منظر، حتی عشق به انبیاء و اولیاء، عشق حقیقی به حساب نمیآید بلکه پلی است برای رسیدن به حضرت حق و عشق حقیقی.
در مقابل عشق حقیقی، عشق مجازی قرار دارد که مشخص است که هر چه غیر از آن است را شامل میشود.
طبیعتا یک طیف خیلی وسیعی را در بر میگیرد.
همچنین، عشق مجازی نیز به دو دسته تقسیم شده است: یکی «عشق مجازی نفسانی» که در بسیاری از کتب با همین عنوان از آن نام برده شده است.
مثلا روزبهان بقلی از این عشق با عنوان «عشق مجازی روحانی» نام برده است. تعبیر دیگر این نوع از عشق (دسته اول) «عشق عفیف» است که در نامگذاری آن از روایت منسوب به رسول الله صلی الله علیه و آله الهام گرفته شده است. «من عشق و عف و کتم و مات مات شهیدا».
عشق مجازی نوع دوم، «عشق حیوانی شهوی» است. لازم است نکاتی را راجع به این دسته ذکر کنیم:
1. همه عارفان و حکمای بزرگ و ادیبانِ فضیلتمحور، عشق مجازی حیوانی را جز در موارد حلال مطلقا ممنوع میدانند؛ زیرا شرط عفیف بودن چنین عشقی را و حیوانی نبودن آن را می توانیم به وفور در کلمات آنان ببینیم.
مثلا روزبهان بقلی که سلطان مباحث عشقی است در این باره میگوید اما عشق روحانی (نفسانی مجازی) که اختصاص به خواص الناس دارد و مادام که به آتش مجاهدت خبث طبع انسانی محترق شده باشد و آتش شهوات از سرسر انفاس خمود یافته باشد این عشق به عشق اهل معرفت پیوندد چنین عشقی چون نربان پایه ملکوت باشد لاجرم مستحسن [اینها این بحث را در قالب فقهی نگاه میکردند مراعات جنبههای سلوکی را با جنبههای فقهی داشتهاند. تعبیر مستحسن از تعابیر فقهی رایج آنان بوده است] باشد نزد مذهب اهل عشق.
2. درباره عشق مجازی نفسانی (عشق عفیف یا عشق روحانی) در این بحث باید توجه داشته باشیم که این مدل از عشق دو جور محتمل بوده است:
یکی اینکه این محبت و عشق به خاطر مشاهده جمال حق در محلی را که مورد تماشا قرار میگرفت مطرح بوده است. یعنی فقط آن صورت به عنوان آینه بوده است یعنی ما به ینظر حساب می شود نه ما فیه ینظر. و آثار عرفا اکثرا از همین باب است یعنی اینها از باب مرائی و جلوههای حق اند که اصلا حق را مشاهده می کردند.
نوع دومی که در عشق مجازی نفسانی و روحانی محتمل است به معنای حقیقی عشق زمینی است اما نه آلوده به شهوت.
یعنی کاملا مقوله عشق به فرد خاصی است اما به هیچ وجه آلودگیهای نفسانی در آن دخیل نیست.
منتهی این مسئله تحت ضوابطی و شرایطی در آثار برخی حکما مطرح شده است که از مهمترین شرایط و ضوابطش، عدم تخطی از ضابطه شریعت است.
در اینجا نظرتان را به کلمات سید عبدالله جزائری (فرزند سید نعمت الله جزائری) در التحفة السنیة ص 84 جلب میکنم (ایشان به لحاظ ضوابط خصوصا ضوابط فقهی مطالبی را گفتهاند):
«و منه حب وجه الجمیل من حیث جماله فان حسن التشکل و تناسب الاعضاء غایة الکمال الممکن فی الوجه و للنفس فی ادراکه لذة عظیمة و لا یُظَنّ ان حب الصور الجمیلة لا یتصور الا لأجل قضاء الشهوة فإن قضاء الشهوة لذة اخری. و قد یُحَبّ الصور الجمیله لأجلها (به خاطر صور جمیله بودن و لذت عظیمی که غیر از لذت شهوانی است) و ادراک الجمیل لذیذ فی نفسه ایضا»
بعد ایشان می فرماید: « و کیف ینکر ذلک و الخضرة و الماء الجاری محبوبان لا یشرب الماء و لا تُأکَل الخَضْرَة.»
نتیجه این که توجه به غیر خدا نه تنها به طور کلی مذموم نیست بلکه بر اساس فطرت زیبایی خواه انسان بشرطی که خارج از ضوابط شریعت نباشد، مورد پسند و توصیه نیز هست و میتوان برای آن مستندات دینی و علمی نیز فراهم کرد.