جمع بندی پیامبران از کجا می دانستند که به این مقام رسیده اند؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیامبران از کجا می دانستند که به این مقام رسیده اند؟

سلام
پیامبران از کجا می دانستند پیامبر شده اند؟ چه عاملی باعث می شد مطمئن شوند که بعد از این مرحله از زندگیشان وظیفه رساندن پیام الهی به مردم را دارند؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

Miss.Narges;909287 نوشت:
پیامبران از کجا می دانستند پیامبر شده اند؟ چه عاملی باعث می شد مطمئن شوند که بعد از این مرحله از زندگیشان وظیفه رساندن پیام الهی به مردم را دارند؟


با سلام و احترام
در روایات، علت این مسئله یک علم عجیب، عمیق و شگرف دانسته شده است، علمی حضوری و شهود درونی که به توفیق الهی است(الکافی، ج1، ص177) علمی که پرده ها را از جلوی چشم نبی کنار می زند: «كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء»(بحارالانوار، ج2، ص205) و نبی به واسطه آن حقیقت را به صورت آشکار و روشن می بیند، و می فهمد گوینده کلام جبرئیل است:«وفقه بأن علم علما ضروريا أنه جبرئيل» (بحارالانوار، ج18، ص257) و این علم چنان آرامش و وقاری برای او می آورد که در این مسئله ذره ای شک نمی کند:«إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ مَلَك‏»؛ به نبی آرامش و وقاری اعطاء می کند تا اینکه می فهمد کسی که وحی آورده ملک است.(بحارالانوار، ج26، ص68)
و نیز روایت شده: «إن الله إذا اتخذ عبدا رسولا- أنزل عليه السكينة و الوقار، فكان [الذي‏] يأتيه من قبل الله- مثل الذي يراه بعينه‏»؛ خداوند هنگامی که بنده ای را به عنوان پیامبرش برگزیند چنان آرامش و وقارِ علمی از جانب خداوند بر او نازل می شود، به گونه ای که انگار او را در برابر چشمانش می بیند.(تفسیر عیاشی، ج2، ص201)
این آرامش ناشی از قوت و ظهور علم است، یعنی گاهی انسان نسبت به یک مسئله اینقدر علم دارد که برای او بدیهی است، و ذره ای در این دانسته اش ناآرامی و شک وجود ندارد.

البته کشف حقیقت مسئله برای ما که نبوت، ارتباط با فرشته، دریافت وحی و... را تجربه نکرده و محسوس و ملموس نیست، بسیار دشوار است.

اما در هر صورن تبیین های مختلفی از حقیقت این علم یا کیفیت این آگاهی گفته شده است، آنچه به طور اجمال و خلاصه میتوانم خدمت شما عرض کنم این است که:
نبی انسانی است که از لحاظ سعه وجودی از این عالم ماده فراتر رفته و به حقائق بالا متصل شده است، اصلا یکی از فلسفه های این که نمی شود به همه انسان ها وحی کرد همین است که سایر انسان ها فاقد چنین سعه وجودی بوده، و ظرفیت دریافت وحی را ندارند، اما نبی دارای چنین ظرفیتی است.
در نتیجه معرفت عمیق او سبب نزول وحی شده است، و این معرفت، مقدم بر آن نزول وحی است، یعنی نبی به خاطر رشد درجه وجودی اش قبل از آنکه برای او وحی بیاید، از آن سرچشمه که جبرئیل برای او می آورد به طور اجمالی آگاه شده است.(علی ربانی گلپایگانی، وحس شناسی، ص130)

قرآن کریم هم از تعلیم اسماء به آدم(ع) که به مقام خلیفة اللهی رسیده است خبر می دهد:
«وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»؛ و تمامی اسماء را به آدم تعلیم داد.(بقره:31)

از طرفی همان طور که حضرت آدم(ع) از حقائق الهی و اسماء آگاهی داشت، همه انبیاء دیگر نیز که به عنوان خلیفه الهی بوده اند از این حقائق آگاه بوده اند، بنابراین انبیاء پیش از وحی بر آنها فی الجمله از این حقائق آگاه بوده، و به خاطر سعه وجودی به سرچشمه وحی متصل شده اند و نسبت به آن معرفت اجمالی دارند، به همین خاطر اگر وحی از آن سرچشمه برایشان بیاید به حقانیت آن علم خواهند داشت، بنابراین آنچه جبرئیل برایشان می آورد در برخی موارد تأکیدی بوده، و در برخی موارد، تفصیل دانسته های اجمالی ایشان بوده است.(همان، ص135)

برای اطلاع از تبیین های متفاوت این مسئله، و تحلیل و بررسی آنها می توانید به کتاب وحی شناسی، نوشته استاد ربانی گلپایگانی از ص123 الی ص143 مراجعه بفرمایید.

Miss.Narges;909287 نوشت:
سلام
پیامبران از کجا می دانستند پیامبر شده اند؟ چه عاملی باعث می شد مطمئن شوند که بعد از این مرحله از زندگیشان وظیفه رساندن پیام الهی به مردم را دارند؟

سلام
امیر مومنان در مورد پرهیزکاران واقعی می گوید: "هجم علیهم العلم علی حقیقه البصیره"
علم و دانش در اوج حقیقت بینایی به آنان هجوم می آورد.
مطمئنا انبیاء الهی برترین پرهیزکارانند و باورآنها به خدایی خدا و نبوتشان در اوج شهود یقینی صورت می گیرد بطوری که اندک ذره ای در آن جهل و شک وجود ندارد
"ما کذب الفواد ما رای"
لذاست که در انجام رسالت خود آنقدر مصمم هستند
آنها نه تنها به نبوت خود علم شهودی دارند بلکه در راهنمایی مردم هم مستظهر به شهودند
"قل هذه سبیلی ادعو الی الله علی بصیره"
پس پاسخ یک جمله است: با علم یقینی شهودی
یا علیم

مسلم;910286 نوشت:
علمی که پرده ها را از جلوی چشم نبی کنار می زند: «كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء»(بحارالانوار، ج2، ص205) و نبی به واسطه آن حقیقت را به صورت آشکار و روشن می بیند، و می فهمد گوینده کلام جبرئیل است:«وفقه بأن علم علما ضروريا أنه جبرئيل» (بحارالانوار، ج18، ص257) و این علم چنان آرامش و وقاری برای او می آورد که در این مسئله ذره ای شک نمی کند:«إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ مَلَك‏»؛ به نبی آرامش و وقاری اعطاء می کند تا اینکه می فهمد کسی که وحی آورده ملک است.(بحارالانوار، ج26، ص68)

سلام
یعنی پیامبران صرفا با یک الهام خاصی که آرامش بخش است می فهمیدند که فرشته الهی با انها صحبت می کند؟
ولی در این جور مواقع شیطان هم بیکار نمی نشیند و ممکن است سعی کند با الهامات دروغی و به شیوه فرشتگان بخواهد تا پیامبران را فریب دهد
اون وقت پیامبران از کجا الهامات شیطان را از الهامات فرشتگان تمیز می دادند؟

مسلم;910286 نوشت:
از طرفی همان طور که حضرت آدم(ع) از حقائق الهی و اسماء آگاهی داشت، همه انبیاء دیگر نیز که به عنوان خلیفه الهی بوده اند از این حقائق آگاه بوده اند، بنابراین انبیاء پیش از وحی بر آنها فی الجمله از این حقائق آگاه بوده، و به خاطر سعه وجودی به سرچشمه وحی متصل شده اند و نسبت به آن معرفت اجمالی دارند، به همین خاطر اگر وحی از آن سرچشمه برایشان بیاید به حقانیت آن علم خواهند داشت، بنابراین آنچه جبرئیل برایشان می آورد در برخی موارد تأکیدی بوده، و در برخی موارد، تفصیل دانسته های اجمالی ایشان بوده است.(همان، ص135)

البته شک نیست که به پیامبران مهم وحی میشده است.ولی آیا به همه پیامبران وحی میشده؟ مثلا به پیامبرانی مثل دانیال زرتشت هارون ارمیا ادریس و .. که پیامبرات تبلیغی بودند هم وحی میشد؟

Miss.Narges;910483 نوشت:
سلام
یعنی پیامبران صرفا با یک الهام خاصی که آرامش بخش است می فهمیدند که فرشته الهی با انها صحبت می کند؟
ولی در این جور مواقع شیطان هم بیکار نمی نشیند و ممکن است سعی کند با الهامات دروغی و به شیوه فرشتگان بخواهد تا پیامبران را فریب دهد
اون وقت پیامبران از کجا الهامات شیطان را از الهامات فرشتگان تمیز می دادند؟

به نام خدا
سلام

"ان کید الشیطان کان ضعیفا"
زور شیطان را مثلا موقعی احساس می کنید که می خواهید مال حرام بخورید. هر چقدر زور در آن موقع می بینید در مراحل اولیه اطاعت از او به شما وارد می شود. اما البته اگر کم کم اطاعت شما از او زیاد شود زور او هم بیشتر به شما می رسد:"إنه ليس له سلطان على الذين آمنوا وعلى ربهم يتوكلون إِنَّمَا سُلْطَانُهُ عَلَى الَّذِينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَالَّذِينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ".
البته اطاعت از پروردگار هم سخت است. مثلا کدام انسانی حاضر است مانند حضرت ابراهیم با دیدن یک خواب پسرش را به مذبح ببرد؟ برای چنین فردی که برای خدا هر کاری می کند گشایش بیشتری هست.

Miss.Narges;910483 نوشت:
سلام
یعنی پیامبران صرفا با یک الهام خاصی که آرامش بخش است می فهمیدند که فرشته الهی با انها صحبت می کند؟
ولی در این جور مواقع شیطان هم بیکار نمی نشیند و ممکن است سعی کند با الهامات دروغی و به شیوه فرشتگان بخواهد تا پیامبران را فریب دهد
اون وقت پیامبران از کجا الهامات شیطان را از الهامات فرشتگان تمیز می دادند؟

با سلام
تعبیر الهامی آرام بخش یک مقدار رهزن است، تعبیر شهودی یقین آور به نظرم بهتر است.
ببینید مرتبه وجودی انسانی که به درجه نبوت رسیده، فراتر از رتبه وجودی شیاطین است، تجرد پیامبران، تجرد عقلی است، اما تجرد شیاطین، تجرد وهمی است، لذا نمی توانند در انبیاء رخنه کنند،(جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن،ص93و94، ربانی گلپایگانی، وحی شناسی، ص138 و 139) خود ابلیس هم به این ناتوانی اذعان نموده است:
«َلَأُغْوِيَنهَّمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنهْمُ الْمُخْلَصِين‏»(حجر:39 و 40)

اگر این امکان داشت که شیاطین در ابتدای نبوت رخنه کنند، در ادامه هم می توانستند رخنه کرده و پیام الهی را تغییر بدهند، اما همان طورکه موقع ابلاغ پیام توان تصرف در آن را ندارند، موقع ابلاغ اصل نبوت هم شیاطین توان نفوذ در آن را ندارند.
بله، ممکن است شیاطین این توهم را برای غیر انبیاء ایجاد کنند، به گونه ای که شخص گمان کند واقعا پیامبر شده است! اما این مشکلی پیش نخواهد آورد، چرا که چنین کسی که دچار توهم شده و گمان میکند نبی شده است در مقام درخواست معجزه از مردم ناکام خواهند ماند.

Miss.Narges;910484 نوشت:
البته شک نیست که به پیامبران مهم وحی میشده است.ولی آیا به همه پیامبران وحی میشده؟ مثلا به پیامبرانی مثل دانیال زرتشت هارون ارمیا ادریس و .. که پیامبرات تبلیغی بودند هم وحی میشد؟

نبوت بدون وحی که معنا ندارد!
اصلا فلسفه نبوت این است که کلام خدا را به انسان ها برسانند، و راه دریافت این پیام ، وحی است. نمی شود کسی پیام آور از جانب خدا باشد اما با خدا در ارتباط نباشد!

مسلم;910546 نوشت:
بینید مرتبه وجودی انسانی که به درجه نبوت رسیده، فراتر از رتبه وجودی شیاطین است، تجرد پیامبران، تجرد عقلی است، اما تجرد شیاطین، تجرد وهمی است، لذا نمی توانند در انبیاء رخنه کنند، خود ابلیس هم به این ناتوانی اذعان نموده است:

اگر شیاطین نمی توانند در انبیا رخنه کنند پس چطور ابلیس حضرت ابراهیم رو وسوسه میکرد که فرزندش رو قربانی نکند؟
چون اگر شیطان راهی نداشته باشد نمی توانست با ابراهیم حرف بزند.ولی او داشت حضرت ابارهیم رو وسوسه میکرد.اگرچه حضرت ابراهیم گول شیطان را نخورد ولی حرف این است که شیطان موفق شد حد اقل او رو وسوسه کند.
در ضمن من در همین سایت از کسی شنیدم که شیطان بر پیامبر ایاتی دروغی اورده بود.و پیامبر از قبل نمی دانست که ایات مال شیطان هستن.و وقتی بعدن فهمید انها را پاک کرد.البته نمیدانم این واقعه چقدر معتبر است.

مسلم;910546 نوشت:
نبوت بدون وحی که معنا ندارد!
اصلا فلسفه نبوت این است که کلام خدا را به انسان ها برسانند، و راه دریافت این پیام ، وحی است. نمی شود کسی پیام آور از جانب خدا باشد اما با خدا در ارتباط نباشد!

مگر همه رسول ها نبی هم بودند؟
مگر بعضی پیامبران از جانب پیامبران مهمتر وظیفه تبلیغ دین او رو نداشتند و از طرف خود انها به جاهایی اعزام نمیشدند؟مثلا هارون که وصی حضرت موسی بود.

Miss.Narges;910619 نوشت:
اگر شیاطین نمی توانند در انبیا رخنه کنند پس چطور ابلیس حضرت ابراهیم رو وسوسه میکرد که فرزندش رو قربانی نکند؟
چون اگر شیطان راهی نداشته باشد نمی توانست با ابراهیم حرف بزند.ولی او داشت حضرت ابارهیم رو وسوسه میکرد.اگرچه حضرت ابراهیم گول شیطان را نخورد ولی حرف این است که شیطان موفق شد حد اقل او رو وسوسه کند.
در ضمن من در همین سایت از کسی شنیدم که شیطان بر پیامبر ایاتی دروغی اورده بود.و پیامبر از قبل نمی دانست که ایات مال شیطان هستن.و وقتی بعدن فهمید انها را پاک کرد. البته نمیدانم این واقعه چقدر معتبر است.

وسوسه عیبی ندارد، سخن از تأثیرگذاری است، هرگز شیاطین نمی توانند بر انبیاء تأثیر بگذارند، اما وسوسه کردن که حتی مردم عادی هم می توانند سعی کنند انبیاء را وسوسه کنند، این که مانعی ندارد، آنچه می گوییم ممکن نیست در پیروی و تأثیر پذیری منفی از این وسوسه هاست.

اصلا حتی اگر چنین احتمالی در کمترین حد آن داده شود از اساس نبوت بی معنا شده و پیام های انبیاء غیر قابل اعتماد خواهند بود، و این با حکمت خداوند منافات دارد.

Miss.Narges;910620 نوشت:
مگر همه رسول ها نبی هم بودند؟
مگر بعضی پیامبران از جانب پیامبران مهمتر وظیفه تبلیغ دین او رو نداشتند و از طرف خود آنها به جاهایی اعزام نمیشدند؟مثلا هارون که وصی حضرت موسی بود.


نبی اعم از رسول است، یعنی همه رسولان نبی بوده اند.
علاوه بر این که اینطور نبوده که بر رسولان وحی شود، و انبیاء تبلیغی فاقد وحی بوده باشند، هر انسانی که به او وحی شود نبی است(آیت الله سبحانی، الالهیات، ج3، ص490)

قرآن کریم می فرماید:
«إِنَّا أَوْحَيْنا إِلَيْكَ كَما أَوْحَيْنا إِلى‏ نُوحٍ وَ النَّبِيِّينَ مِنْ بَعْدِه‏»؛ ما به تو وحى كرديم، همانطور كه به نوح و پيامبران پس از او وحى كرديم‏.(نساء:163)

مسلم;910628 نوشت:
نبی اعم از رسول است، یعنی همه رسولان نبی بوده اند.
علاوه بر این که اینطور نبوده که بر رسولان وحی شود، و انبیاء تبلیغی فاقد وحی بوده باشند، هر انسانی که به او وحی شود نبی است(آیت الله سبحانی، الالهیات، ج3، ص490)

سلام
تفاوت رسول و نبی چیست؟

مسلم;910628 نوشت:
وسوسه عیبی ندارد، سخن از تأثیرگذاری است، هرگز شیاطین نمی توانند بر انبیاء تأثیر بگذارند، اما وسوسه کردن که حتی مردم عادی هم می توانند سعی کنند انبیاء را وسوسه کنند، این که مانعی ندارد، آنچه می گوییم ممکن نیست در پیروی و تأثیر پذیری منفی از این وسوسه هاست.
پیامبران چگونه ندای شیطان را از ندای فرشته وحی تشخیص می دادند؟

Miss.Narges;910687 نوشت:
سلام
تفاوت رسول و نبی چیست؟

با سلام و احترام
در اینکه نبی یا مساوی با رسول، یا اعم از آن است اختلافی وجود ندارد، اما در خصوص تفاوت بین آن دو نظرات متعددی وجود دارد، یکی اینکه کسی که حامل پیام الهی باشد و به او وحی شود «نبی» است، خواه مأمور به ابلاغ هم باشد، یا خیر، اما رسول مأمور به ابلاغ هم هست؛ یا اینکه نبی ناظر به بُعد دریافت پیام است، و رسول ناظر به بُعد ابلاغ آن؛ نظریه دیگر اینکه نبی فرشته وحی را فقط در خواب می بیند اما رسول هم در خواب می بیند وهم بیداری، و...(ر.ک: دانشنامه کلام اسلامی، ج1، مدخل انبیاء)

Miss.Narges;910687 نوشت:
پیامبران چگونه ندای شیطان را از ندای فرشته وحی تشخیص می دادند؟

ببینید فهم حقیقت آن که برای ما میسر نیست، ما فقط مجبوریم مفهومی بحث کنیم، طبق آنچه که ادله نقلی و عقلی به ما می گویند، اما درک و فهم و هضم آن برای ما بسیار دشوار است، چیزی که هست انبیا انسان هایی هستند که به مرتبه تجرد عقلی رسیده اند، و حقائق عقلی عالم را به صورت کلی و در نهایت وضوح شهود نموده اند، علمی که اینقدر وضوح داشته است که هیچ تردیدی برای آنها باقی نگذارده است، بر خلاف سایر شهود ها که وضوح ندارد و انسان ممکن است در تبیین آن اشتباه کند، این انسان های متعالی پیش از وحی به سرچشمه وحی به طور اجمالی رسیده اند، لذا هرچه از آن سرچشمه بیاید را خوب می شناسند، تفاوت سنخ وحی، یا سنخ القائات شیطانی را می فهمند.
بگذارید مثالی بزنم، فرض کنید کسی اهل منطقه ای است و محصولات آن منطقه را خوب می شناسد، مثلا اهل خراسان است و در کار زعفران است، خب چنین شخصی تفاوت زعفران درجه یک و دو و سه را خوب می شناسد، شاید برای دیگران دشوار باشد، اما برای چنین کسی که با منشأ آن در ارتباط پیشینی بوده، تشخیص درجه یک و دو دشوار نمی باشد.
انبیاء چنین حالتی دارند، به مرتبه تجرد عقلی و سرچشمه متصل شده اند، و نسبت به آن علم اجمالی دارند، آنچه که رسول وحی برای ایشان می آورد گاهی تأکیدی است، و گاهی تفصیل آنچه اجمالا می دانند.

[="Navy"]

نقل قول:
پیامبران از کجا می دانستند که به این مقام رسیده اند؟

سلام
پدرشون بهشون می گفت
مثلا حضرت داوود علیه السلام تا سیزده سالگی حضرت سلیمان رو در خفا و بدور از انظار یهودیان نگه داشت و ناگهانی اونو ظاهر کرد مثل امام زمان!

حضرت سلیمان هم تمام این مدت با حیوانات تو خونه صحبت میکرد و تمرین پیامبری میکرد تا وقتش برسد

بقیه پیامبران هم اینطوری بود[/]

اتمچه;911015 نوشت:
سلام
پدرشون بهشون می گفت
مثلا حضرت داوود علیه السلام تا سیزده سالگی حضرت سلیمان رو در خفا و بدور از انظار یهودیان نگه داشت و ناگهانی اونو ظاهر کرد مثل امام زمان!
حضرت سلیمان هم تمام این مدت با حیوانات تو خونه صحبت میکرد و تمرین پیامبری میکرد تا وقتش برسد
بقیه پیامبران هم اینطوری بود

بنده فقط پاسخگوی بحث های علمی هستم!!
فقط توصیه می کنم با این تمرین های پیامبری که میفرمایید، به این مقام دست یافته، و سایرین را از انحرافشان بازدارید.

پرسش
پیامبران از کجا می دانستند پیامبر شده اند؟ چه عاملی باعث می شد که مطمئن شوند انچه به ایشان می رسد وحی است، و از این مرحله از زندگیشان وظیفه رساندن پیام الهی به مردم را دارند؟

پاسخ

در روایات، عامل این مسئله یک علم عجیب، عمیق و شگرف دانسته شده است، علمی حضوری و شهود درونی که به توفیق الهی است(1) علمی که پرده ها را از جلوی چشم نبی کنار می زند: «كُشِفَ عَنْهَا الْغِطَاء»(2) و نبی به واسطه آن حقیقت را به صورت آشکار و روشن می بیند، و می فهمد گوینده کلام جبرئیل است:«وفقه بأن علم علما ضروريا أنه جبرئيل» (3) و این علم چنان آرامش و وقاری برای او می آورد که در این مسئله ذره ای شک نمی کند:«إِنَّهُ يُعْطَى السَّكِينَةَ وَ الْوَقَارَ حَتَّى يَعْلَمَ أَنَّهُ مَلَك‏»؛ به نبی آرامش و وقاری اعطاء می کند تا اینکه می فهمد کسی که وحی آورده ملک است.(4)
و نیز روایت شده: «إن الله إذا اتخذ عبدا رسولا- أنزل عليه السكينة و الوقار، فكان [الذي‏] يأتيه من قبل الله- مثل الذي يراه بعينه‏»؛ خداوند هنگامی که بنده ای را به عنوان پیامبرش برگزیند چنان آرامش و وقارِ علمی از جانب خداوند بر او نازل می شود، به گونه ای که انگار او را در برابر چشمانش می بیند.(5)

روشن است که این آرامش به معنای آرامش روانی نیست، بلکه آرامشی است که ناشی از قوت و ظهور علم است، یعنی گاهی انسان نسبت به یک مسئله اینقدر علم دارد که برای او بدیهی است، و ذره ای در این دانسته اش ناآرامی و شک وجود ندارد.
البته کشف حقیقت مسئله برای ما که نبوت، ارتباط با فرشته، دریافت وحی و... را تجربه نکرده و محسوس و ملموس نیست، بسیار دشوار است.

در هر صورت تبیین های مختلفی از حقیقت این علم یا کیفیت این آگاهی گفته شده است، آنچه به طور اجمال و خلاصه میتوانم خدمت شما عرض کنم این است که:
نبی انسانی است که از لحاظ سعه وجودی از این عالم ماده فراتر رفته و به حقائق بالا متصل شده است، اصلا یکی از فلسفه های این که نمی شود به همه انسان ها وحی کرد همین است که سایر انسان ها فاقد چنین سعه وجودی بوده، و ظرفیت دریافت وحی را ندارند، اما نبی دارای چنین ظرفیتی است.

بنابراین آن چیزی که سبب بعثت ایشان و نزول وحی شده است، آن معرفت عمیق ایشان نسبت به حقائق است، لذا طبیعتا این معرفت، مقدم بر آن نزول وحی است، یعنی نبی به خاطر رشد درجه وجودی اش قبل از آنکه برای او وحی بیاید، از آن سرچشمه که جبرئیل برای او می آورد به طور اجمالی آگاه شده است.(6) همان طور که قرآن کریم از تعلیم اسماء به آدم(ع) که به مقام خلیفة اللهی رسیده است خبر می دهد: «وَ عَلَّمَ آدَمَ الْأَسْماءَ كُلَّها»؛ و تمامی اسماء را به آدم تعلیم داد.(7) از طرفی همان طور که حضرت آدم(علیه السلام) از حقائق الهی و اسماء آگاهی داشت، همه انبیاء دیگر نیز که به عنوان خلیفه الهی بوده اند از این حقائق آگاه بوده اند، بنابراین انبیاء پیش از وحی بر آنها فی الجمله از این حقائق آگاه بوده، و به خاطر سعه وجودی به سرچشمه وحی متصل شده اند و نسبت به آن معرفت اجمالی دارند، به همین خاطر اگر وحی از آن سرچشمه برایشان بیاید به حقانیت آن علم خواهند داشت، بنابراین آنچه جبرئیل برایشان می آورد در برخی موارد تأکیدی بوده، و در برخی موارد، تفصیل دانسته های اجمالی ایشان بوده است.(8)

به عبارت دیگر این انسان های متعالی پیش از وحی به سرچشمه وحی به طور اجمالی رسیده اند، لذا هرچه از آن سرچشمه بیاید را خوب می شناسند، تفاوت سنخ وحی، یا سنخ القائات شیطانی را می فهمند. فرض کنید کسی اهل منطقه ای است و محصولات آن منطقه را خوب می شناسد، مثلا اهل خراسان است و در کار زعفران است، خب چنین شخصی تفاوت زعفران اصل و غیر آن را خوب می شناسد، شاید برای دیگران دشوار باشد، اما برای چنین کسی که با منشأ آن در ارتباط پیشینی بوده، تشخیص درجه یک و دو دشوار نمی باشد.

از طرفی شیاطین توان رخنه در چنین شخصیت هایی را ندارند، چرا که همان طور که اشاره شد انبیاء به خاطر سعه وجودی شان به تجرد عقلی رسیده اند، لذا مرتبه وجودی انسانی که به درجه نبوت رسیده، فراتر از رتبه وجودی شیاطین است، تجرد پیامبران، تجرد عقلی است، اما تجرد شیاطین، تجرد وهمی است، لذا نمی توانند در انبیاء رخنه کنند(9) خود ابلیس هم به این ناتوانی اذعان نموده است:
«لَأُغْوِيَنهَّمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنهْمُ الْمُخْلَصِين‏»؛ و همگى را گمراه خواهم ساخت * مگر بندگان مخلصت را(10)

اگر این امکان داشت که شیاطین در ابتدای نبوت رخنه کنند، در ادامه هم می توانستند رخنه کرده و پیام الهی را تغییر بدهند، اما همان طورکه موقع ابلاغ پیام توان تصرف در آن را ندارند، موقع ابلاغ اصل نبوت هم شیاطین توان نفوذ در آن را ندارند.
البته تبیین های دیگری هم در این خصوص بیان شده است که برای اختصار از بیان آنها چشم پوشی می کنیم، برای اطلاع، و تحلیل و بررسی آنها می توانید به کتاب وحی شناسی، نوشته استاد علی ربانی گلپایگانی از ص123 الی ص143 مراجعه بفرمایید.
________________________________
1. کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص177.
2. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، ج2، ص205.
3. همان، ج18، ص257.
4. همان، ج26، ص68.
5. عياشى، محمد بن مسعود، تفسیر عیاشی، ج2، ص201.
6. علی ربانی گلپایگانی، وحی شناسی، ص130.
7. بقره:31.
8. همان، ص135.
9. جوادی آملی، وحی و نبوت در قرآن،ص93و94، ربانی گلپایگانی، وحی شناسی، ص138 و 139.
10. حجر:39 و 40.

موضوع قفل شده است