جمع بندی برهان حدوث و حرکت و نقد آن

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برهان حدوث و حرکت و نقد آن


به نام خالق حق


با سلام میخواستم که برهان حدوث و حرکت رو توضیح بدید تا سوالاتمو مطرح کنم .

و در ضمن می خواستم بدونم چه اشکالاتی به این برهان وارد کردن ؟


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب

سوال:
برهان حدوث چیست و چه اشکالاتی بر ان وارد شده است؟

جواب:
متفکران الهی هرکدام، از راهی به سوی خدا پی برده، و از آن طریق بر وجود او اقامه برهان کرده اند، و در حقیقت مقصد و هدف همگان یکی است هرچند در طریق و شیوه اقامه برهان، با هم تفاوت دارند.
فلاسفه الهی از راه تقسیمات وجود و موجود خدا را ثابت کرده اند ولی دانشمندان طبیعت شناس از طریق وجود حرکت در طبیعت، بر وجود محرک غیر متحرک، و متکلمان از طریق حدوث عالم ماده، اعم از جوهر و عرض، بر وجود خالق و پدید آرنده جهان، استدلال کرده اند.

هر برهانی برای خود پیام و مخاطبان خاصی دارد، وهرگز نباید از هر برهان انتظار اثبات همه مدعای الهیون را داشت، بلکه نتیجه هر برهان، متناسب با مقدمات آن است. و در مقبولیت یک برهان کافی است که بخشی از مدعا را ثابت کند، هرچند بخش دیگر آن را دلیل دیگر عهده دار شود. مثلا در برهان حرکت، ثابت می شود که متحرک به محرک غیر متحرک نیاز دارد، و چون عالم طبیعت خالی از حرکت نیست، طبعا محرک، موجودی فراتر طبیعت خواهد بود. و همچنین است سخن در باره برهان حدوث; زیرا آنچه که این برهان ثابت می کند این است که اجسام و اعراض به حکم حادث بودن (بودن پس از نبودن) محدث و پدید آرنده ای لازم دارد، و طبعا این محدث از سنخ جسم و عرض نبوده و فراتر از جهان ماده خواهد بود. این مطلب رسالت هر دو برهان است، و اما این که محرک غیر متحرک یا محدث جهان اجسام و اعراض، واجب است یا ممکن، واحد است یا متعدد، کمالات او متناهی است یا غیر متناهی، از رسالت این دو برهان خارج می باشد، وباید آنها را با براهین دیگری (مانند برهان امکان و وجوب) اثبات کرد.

اما برهان حرکت:
قائلان به برهان حرکت تقریر های مختلفی از این برهان ارائه کرده اند که در زیر به ساده ترین تقریر آن می پردازیم:
جهان طبیعت خالی از حرکت نیست، مثلا جسم مکان خود را عوض کرده، و از نظر «کیف » دگرگونی پیدا می کند، و از نظر حجم افزایش می یابد، همچنان که وضع و نسبت او با خارج تغییر می کند. و به دیگر سخن: جسم در اعراض چهارگانه (این، وضع، کم و کیف) پیوسته در حال تغییر و دگرگونی است، و مسلما این حرکتها محرک لازم دارند; زیرا در هر حرکت شش چیز لازم است از آن جمله، قابل و فاعل حرکت می باشد، یعنی یکی پذیرنده حرکت( موضوع، قابل، متحرک) دیگری پدید آورنده حرکت ( فاعل، محرک) می باشد.

علاوه بر حرکت در اعراض جسم، تغییرات و دگرگونی هایی در صورتهای نوعیه آن نیزحاصل می شود، چنان که این نوع تغییرات در حرکت جماد به سوی نبات، و نبات به سوی حیوان، و حیوان به انسان مشهود است.و این دگرگونی اخیر، دو تفسیر فلسفی دارد، یکی بر اساس کون و فساد و دیگری بر اساس حرکت در جوهر است.

تقریر مشهور برهان حرکت (تا قبل از صدر المتالهین) بر اساس حرکت در اعراض چهارگانه و تفسیر نخست از حرکت در صورتهای نوعی استوار بود، و از زمان صدر المتالهین، حرکت جوهریه، جایگزین تغییر بر اساس کون و فساد و حتی حرکت در اعراض گردید.

وجود حرکت در عالم اجسام و اعراض به حکم این که فاعلی لازم دارد، وجود محرک را نتیجه می دهد ولی این محرک باید خود متحرک نباشد; زیرا در این صورت نیازمند محرک دیگری خواهد بود که اگر آن هم متحرک باشد نتیجه آن تسلسل محرکهای غیر متناهی است که از نظر عقل باطل است، در این صورت ناچاریم فرض نخست را بگیریم و آن این که تمام حرکات به فاعلی منتهی می شود که خود حرکت بخش است ولی متحرک نیست. و از آنجا که ماده خالی از حرکت نیست قهرا این محرک از سنخ ماده نبوده و واقعیتی ماورای طبیعی خواهد داشت.

در این تقریر، همان گونه که ملاحظه می فرمایید، برای جستجو از فاعل و پدیدآرنده حرکت به نقطه ای رسیدیم که آن موجود محرک غیر مادی می باشد.(1)

مهمترین اشکالی که به این برهان وارد است همان گونه که گفتیم این است که این برهان فقط ماورای ماده را ثابت می کند نه این که محرک واجب الوجود(خدا ) باشد.
البته اشکالات دیگری هم در بحث وارد کرده اند(مخصوصا از جانب ماتریالیست ها) که با ضمیمه کردن حرکت جوهری ملا صدرا این اشکالات نیز قابل جواب است.

برهان حدوث:
برهان حدوث یکی از برهان‌های اثبات وجود خداوند است که عمدتا به وسیله متکلمان مورد استفاده قرار می‌گیرد.
در این برهان، حدوث شیء حادث موجب نیازمندی آن به علت شناخته می‌شود. مراد از حادث امری است که سابقه عدم و نیستی دارد و بعد از نبودن به وسیله علت بوجود آمده و بود شده است. به بیان دیگر بر اساس دیدگاه متکلمان خصوصیتی که موجب می‌شود شیء نیازمند به علت باشد، حدوث است و خصوصیتی که موجب می‌شود شیء بی‌نیاز از علت باشد، قدیم بودن است.
برهمین اساس طرفداران این نظریه قدیم را منحصر در خداوند می‌دانند و برای همه چیز غیر از خداوند ابتداء زمانی قایل می‌شوند.(2)
ادعای متکلمان در این برهان این است که هر امر حادثی نیازمند علتی است که او را از نیستی به مرحله هستی برساند. اگر این علت نیز امر حادثی باشد او هم نیازمند علتی دیگر خواهد بود. علت سوم هم اگر مانند امر اول و دوم امری حادث باشد او نیز نیازمند علتی دیگر خواهد بود و... .

از آنجا که تسلسل در علتها محال است، سلسله حوادث در نهایت باید به علتی ختم شود که دیگر حادث نباشد؛ یعنی امری قدیم باشد و سابقه نیستی و عدم در آن راه نداشته باشد. بنابراین متکلمان اسلامی معتقدند که هر معلولی حادث و در نتیجه نیازمند علتی است که قدیم باشد.

استدلالی که متکلمان از طریق این برهان برای اثبات وجود خالقی برای این عالم استفاده می‌کنند این گونه است:

1. عالم متغیر است.
هر متغیری حادث است.
نتیجه:
پس عالم حادث است.

2. عالم حادث است.
هر حادثی نیازمند محدثی است.
پس عالم نیازمند محدثی است.

به دلیل باطل بودن تسلسل در علت‌ها، محدثِ عالَم باید امری غیرحادث باشد؛ یعنی امری قدیم باشد. این امر قدیم همان خداوند است.(3)

دلیل متکلمان بر حادث بودن عالم این است که چون عالم خالی از حرکت و سکون نیست پس خالی از حوادث نخواهد بود. هر جسمی باید مکانی داشته باشد و در آن مکان، یا ساکن خواهد بود و یا متحرک و حرکت و سکون هر دو اموری حادث هستند.

دلیل متکلمین بر این که هر چیزی که محل حوادث است امری حادث خواهد بود این است که اگر چنین موجودی حادث نباشد باید قدیم باشد و در این صورت همراه با این موجود قدیم یا از آن حوادث چیزی وجود خواهد داشت و یا این که چیزی وجود نخواهد داشت. در صورت اول اجتماع قدم و حدوث در شیء واحد لازم می‌آید و این امری محال است. در صورت دوم هم لازم می‌آید که جسم همزمان از حرکت و سکون خالی باشد و این هم امری محال است.(4)

صاحب کتاب غایت المرام در بیان دیدگاه متکلمین این گونه می‌گوید: شکی نیست که حوادث بسیاری وجود دارند که بعد از عدم بوجود آمده‌اند. وجود این حوادث یا از ناحیه خودشان است و یا از ناحیه غیرشان. وجود آنها نمی‌تواند از ناحیه خودشان باشد؛ چون در این صورت آنها باید همیشه موجود می‌بودند در حالی که این گونه نیستند و آنها قبلا معدوم بوده‌اند. اگر وجود این حوادث ناشی از غیر باشد، در این صورت در مورد همان غیر نیز این سئوال مطرح می‌شود که وجود او از کجاست و در نتیجه یا باید به موجودی برسیم که وجودش از غیر خودش نباشد و مبدأ همه حوادثِ موجود باشد و یا این که سئوال از علت وجود به صورت تسلسلی مطرح شود و در نتیجه ما هرگز نتوانیم به موجودی برسیم که وجودش را از غیر نگرفته باشد و این امری محال و غیر ممکن است. پس باید به موجودی برسیم که وجودش از خودش است و او علت همه عالم حوادث است(5)

مهم ترین اشکال این برهان مانند برهان حکت کافی نبودن این برهان برای اثبات باری تعالی است. به دلیل این که محدِث اشیای طبیعی می‌تواند یک موجود مجرد و غیر مادی و یا قدیم و در عین حال امری ممکن و محتاج باشد. بنابر این تا زمانی که از برهان امکان و وجوب کمک گرفته نشود، استدلال به واسطه برهان حدوث به واقعیتی که در ذات خود واجب و بی‌نیاز از غیر باشد، ختم نمی‌شود.(6)

پاورقی:
1- صدر المتالهین، اسفار، ج 6، ص 43-42; حکیم سبزواری، شرح منظومه، ص 142
2- مصباح یزدی، محمد تقی، شرح نهایه الحکمه، تحقیق و نگارش عبدالرسول عبودیت، قم، مؤسسه امام خمینی، 1376، اول، ج2، ص272.
3- جوادی آملی، عبدالله تبیین براهین اثبات خدا، قم، اسراء، 1375، چاپ دوم، ص172.
4- تجلیل، ابوطالب، براهین اصول المعارف الالهیه و...، قم، مهر، 1418ق، ص12-13.
5-سیف الدین آمدی، غایه المرام فی علم الکلام، تحقیق عبدالطیف، ( قاهره: لجنه احیاء التراث الاسلامی، 1971م)، ص9؛ همچنین ر.ک: عبد الهادی الفضلی، خلاصه علم الکلام، (قم: دارالکتاب الاسلامی، بی تا)، ص61-64
6- جوادی آملی، همان، ص 174.

موضوع قفل شده است