سردار سرتیپ دوم پاسدار شهید محمد عبدالله پور

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سردار سرتیپ دوم پاسدار شهید محمد عبدالله پور


شهیدمحمد عبدالله پور در روز چهارم خرداد سال 1341 در یک خانواده متدین وفقیر در شهرستان شوط از توابع استان اذربایجان غربی متولد وتحصیلات ابتدایی را در همین شهر به پایان رساند.با آغاز جنگ در سن 13سالگی به میدان نبرد حق علیه باطل اعزام گردید،و در سال 1360به عضویت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد،او همزمان با نبرد تحصیلات دانشگاهی خود را ادامه داد ودر عملیاتهای متعددی از جمله کربلای 2و5،پاکسازی مناطق کردستان،تپه شهید صدرو...حضور یافت
در سال 1365در حین عملیات بر اثر انفجار خمپاره از ناحیه فک وصورت آسیب دید وبه درجه جانبازی نایل گردید.ترکشی که در این عملیات در بافت صورت او باقی ماند یادگاری بود که خاطرات جنگ را برای او همیشه زنده نگه می داشت واو این یادگار را تا آخر عمر در وجود خود حس و از خانواده و دوستان پنهان کرد تا این که آن را در پیکر پاکش به جاودانگی رساند.
محمد بعد از جنگ در مسولیتهای مختلف به دفاع از آرمانهای اسلام و انقلاب پرداخت،تا این که در تاریخ 8/8/92از شهادت یک سرباز در منطقه آغگل شهرستان ماکو اطلاع پیدا کرد.سربازمیلاد میرزایی همشهری و هم محله ی محمد بود که در در گیری با گروهک تروریستی پژاک به شهادت رسیده بود.محمد در مراسم تشییع میلاد حس وحال عجیبی داشت و در همین مراسم بود که به یکی از دوستان و همرزمان خود گفت که: اگر من شهید شدم مرا زیر پای این سرباز شهید دفن کنید.
این ایام مصادف بود با ماه محرم و ایام عزاداری سرور و سالار شهیدان ابا عبدالله الحسین ،و بعد از گذشت یک هفته از شهادت میلاد بود که در تاریخ16/8/92محمد مثل همیشه قبل از اذان صبح بیدار وبه راز و نیاز با معبود خود پرداخت،بعد از نماز منزل را به قصد ماموریت در منطقه حاج ابراهیم پیرانشهر ترک کرد تا این که در عصر روز 92/08/17 در کوههای قندیل ( شهرستان پیرانشهر ) در حین برقراری امنیت پایدار و دفاع از آرمان های انقلاب و شهدابر اثر سقوط خودرو به دره به درجه شهادت نائل آمدو آخرین حرف او بعد از گفتن شهادتین این بوده که مرا به سوی قبله بر گردانید.
از خصوصیات این شهید علاقه او به نماز وترغیب خانواده به نماز اول وقت بود.درمیان دوستان و همکاران به تواضع و خشوع شهرت داشته ونظم در زندگی او قابل روییت بود که این امر جای خالی او را برای همه دوستدارانش محسوس می کند.رضایت خانواده از محمد مهر تاییدی بر دلسوزی وفداکاری اوبه حساب می آید و راهی را که او انتخاب کرد آرمانی شده برای کسانی که او را میشناسند وبه او پایبند هستند و نهایتا محمد به آرزوی خود رسید و در زیر پای شهید میرزایی به آرامش ابدی دست یافت

[="#0000CD"] ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل هم احیاء عندربهم یرزقون[/]

سلام پدرجان

من و برادرانم و اهالی باصفای شهرستان شوط به بودنت و اکنون به رفتنت افتخار میکنیم.

پدرم اکنون که نیستی بوی تورا از لاله ها می جویم.

باباجان!!!تاکنون چوتیری در پی ات بودم،امااکنون که می بینم درراه آرمانهایت از جانت گذاشتی،به خون خودت سوگند میخورم که تا آخرین نفس پیرو خط تو باشم.

پدرم امروز به خیل عظیم افتخاراتم افتخاری دیگر افزودی افتخار اینکه فرزند شهیدم و پدرم درراه ولایت،انقلاب و سیدعلی از خود گذشت.....

پدرم الفبای عاشقی را از تو آموختم از تو که عاشق وجب به وجب این خاک بودی و سرانجام در راه آن از حفظ جان خود گذشتی.

نمی دانم چرا از دیروز فقط این یک بیت در سرم غوغا میکند که می گوید:

[="#006400"] همه تن به تن گر به کشتن دهیم محال است که کشور به دشمن دهیم[/]

پدرجان:باز به خودت و آرمانهای ولایی ات قسم که من و دوستانم دینمان به تو و کشور را باپاسداری از این کشور و ندای لبیک یا سیدعلی ادا خواهیم کرد.

پدرم نمی دانم چرا اما حس میکنم که این خاک نیز عاشق توست که امروز میخواهد تورا در آغوش بکشد.

از همین گوشه تاریک به روشنی منزل تو خیره می مانیم.

تورا به حرمت این اشک قسمت می دهم که مرا واهالی باصفا را از یاد مبر،پدر محتاج شفاعت توییم...

بورالان،قندیل،شهیدان،.....و در یک نفس ایران به تو می نازد.به شرف نام والای شهیدت قسم از امروز صدایم،فریادم محکم و محکم تر از گذشته فریاد مرگ بر دشمنان این کشور را سر خواهد داد....