جمع بندی آیا توسل به زنده مثل توسل به مرده است؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا توسل به زنده مثل توسل به مرده است؟

با سلام
لطفا اساتید جواب این شبهه وهابیون و ....بدهند
با تشکر

شبهه شیعه:
چرا توسل به پیامبر را در زمان زنده بودن وی جایز هست اما در زمان مرگ باید مشکوک باشد؟ آیا زندگی و مرگ اثری در حقیقت شرک دارد؟ اگر شرک است فرقی نمیکند چه پیامبر زنده باشد و چه مرده ؟باید شرک تلقی شود؟

پاسخ اهل سنت:

این شبیه به این است که بگوییم:
رفتن به پیش دکتر را در زمان زنده بودن وی جایز هست اما بعد مرگش رفتن به مطب دکتر مرده باید مشکوک باشد.آیا زندگی و مرگ اثری درحقیقت درمان دارد؟
اگر درمان است فرقی نمیکند چه دکتر زنده باشد و چه مرده ؟!!

آیا یک انسان اندیشمند چنین میگوید؟
ای دوستان شیعه مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر قرآن تلاوت نمیکنید، مگر این آیه را در قرآن ندیدید؟!
(وَمَا یسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ)۱۹= «و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند،»
(وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ)۲۰= و نه ظلمتها و روشنایی،(وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ)۲۱- و نه سایه و باد داغ و سوزان!« وَمَا یسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» سوره فاطر/۲۲- و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی (سوره فاطر)
این قرآن است که کور و بینا و سایه و آفتاب و تاریکی و روشنایی و مرده و زنده را برابر نمیداند
این قرآن است که به پیامبر میگوید تو نمیتوانی به مرده سخنی را بفهمانی، یک سال هم سخنرانی کنی مرده چیزی از گفته هایت را درک نمیکند.
و با وجود این آیات، شما میگویید چه فرق است بین طلب از مرده و درخواست از زنده!!

من شما را نصیحت میکنم
علت این لجبازی شما این است که تصور درستی از آخرت و عذاب جهنم ندارید گرنه اینقدر پوچ و بیهوده سخن نمیگفتید.
حتی اگر آیه ها هم نمیبود، عقل سلیم حکم میکند که تاریکی و روشنایی و کوری و بینایی و زنده و مرده را یکسان ندانید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

یار مهربان;904023 نوشت:

چرا توسل به پیامبر را در زمان زنده بودن وی جایز هست اما در زمان مرگ باید مشکوک باشد؟ آیا زندگی و مرگ اثری در حقیقت شرک دارد؟ اگر شرک است فرقی نمیکند چه پیامبر زنده باشد و چه مرده ؟باید شرک تلقی شود؟

با سلام و عرض ادب

1) بیان مقدمه:
توحید در تقسیمی به توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادی تقسیم می گردد که در مقابل هر کدام از اقسام توحید، اقسام شرک قرار می گیرد.
توحید افعالی و در مقابل آن شرک در این ناحیه، موضوعی است که در توسل به اولیای الهی مطرح است؛ هر چند وهابیت با تفسیر غلط خود از عبادت،[1] توحید عبادی را نیز داخل در محل بحث دانسته اند؛ لذا آنان علاوه بر آنکه شخص متوسل به اولیای الهی را مشرک از جهت توحید افعالی و ربوبی دانسته اند، ‌او را به واسطه ی چنین امری عابد غیر خدا نیز پنداشته اند.

توحيد افعالی يعنی در جهان يك مؤثر بالذات داريم. فقط يك وجود است كه اثر گذاری و انجام كار ذاتاً برای او بوده و تأثير علل مادی و طبيعی، همه و همه در پرتو وجود او و به اتكاء او صورت می پذیرد كه هو القيوم. البته اين سخن به معنای انكار تأثير علل طبيعی نبوده؛ بلكه در عين اعتراف به اينكه خورشيد حرارت دارد و آتش می سوزاند و...، معتقديم كه در جهان، يك مؤثر بالذات بيشتر نبوده و همه ی وسائط به اذن او منشاء اثر می باشند. قرآن کریم در تبیین چنین امری در مقام بیان مَثَل می فرماید:

«يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب»؛[2] اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى‏ خوانيد، هرگز نمى ‏توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى ‏توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب‏ كنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان).

در این آیه ی شریفه سخن از نفی اثر گذاری استقلالی هر موجودی است اعم از فرشتگان و انسانها؛ لذا قرآن کریم می فرماید کسانی که مورد عبادت شما می باشند قادر بر خلق کوچکترین موجود نیز نمی باشند؛ که بدیهی است از کسانی که مورد پرستش واقع شدند حضرت عیسی بن مریم(علیهما السلام) بوده است؛ بنابراین این آیه بیان می نماید که آنحضرت قدرت بر خلق مگس را نیز نخواهد داشت. اما از سویی دیگر قرآن کریم از زبان عیسی(علیه السلام) بیان می دارد که او صفت خاص پروردگار را به خویش نسبت داده و می گوید: من خلق می نمایم، من مرده را زنده می کنم و...

«وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ»؛[3] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى ‏گويد:) من نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ‏ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى ‏سازم سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده ‏اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى ‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى ‏كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى ‏كنيد، به شما خبر مى ‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

آیا این دو آیه در تعارض با یکدیگر بوده؟ یا خیر یکی مبیّن دیگری است که به واسطه ی چنین تفسیری بر ما روشن می گردد که کرامات و معجزات انبیاء و اولیای صالحین از آن جهت که به اذن الهی بوده نه تنها تنافی ای با توحید افعالی نداشته؛ بلکه بیانگر حقیقت توحید افعالی بوده که هیچ موجودی مستقل در اثر بخشی جز پروردگار نیست.
بنابراین آنچه میزان توحید و شرک در توحید افعالی است اعتقاد به اثر بخشی مستقل واسطه است؛ چه واسطه زنده به حیات مادی بوده و چه زنده به حیات مادی نباشد؛ اما اگر دیدگاه مستقل به واسطه نبود؛ بلکه اعتقاد به مأذون بودن او در اثر بخشی بود، چنین امری هیچگاه با اصل توحید مغایرت نخواهد داشت.


[/HR] [1] . وهابیت عبادت را به مطلق خضوع و خشوع به همراه محبت تفسیر نموده اند؛ لذا هر عملی که گویای این دو امر باشد در نزد آنان از مصادیق عبادت محسوب می گردد؛ در حالی که عبادت از دیدگاه بسیاری از علمای اسلام علاوه بر دو امر مذکور باید به همراه اعتقاد به ربوبیت و یا الوهیت شخص خضوع شده نیز باشد.
[2]. الحج(22)، 73.
[3] . آل عمران(3)، 49.

یار مهربان;904023 نوشت:

رفتن به پیش دکتر را در زمان زنده بودن وی جایز هست اما بعد مرگش رفتن به مطب دکتر مرده باید مشکوک باشد.آیا زندگی و مرگ اثری درحقیقت درمان دارد؟
اگر درمان است فرقی نمیکند چه دکتر زنده باشد و چه مرده ؟!!

آیا یک انسان اندیشمند چنین میگوید؟
ای دوستان شیعه مگر شما مسلمان نیستید؟ مگر قرآن تلاوت نمیکنید، مگر این آیه را در قرآن ندیدید؟!
(وَمَا یسْتَوِی الْأَعْمَى وَالْبَصِیرُ)۱۹= «و نابینا و بینا هرگز برابر نیستند،»
(وَلَا الظُّلُمَاتُ وَلَا النُّورُ)۲۰= و نه ظلمتها و روشنایی،(وَلَا الظِّلُّ وَلَا الْحَرُورُ)۲۱- و نه سایه و باد داغ و سوزان!
« وَمَا یسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» سوره فاطر/۲۲- و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی (سوره فاطر)
این قرآن است که کور و بینا و سایه و آفتاب و تاریکی و روشنایی و مرده و زنده را برابر نمیداند
این قرآن است که به پیامبر میگوید تو نمیتوانی به مرده سخنی را بفهمانی، یک سال هم سخنرانی کنی مرده چیزی از گفته هایت را درک نمیکند.
و با وجود این آیات، شما میگویید چه فرق است بین طلب از مرده و درخواست از زنده!!


2) در توسل به ولی خدا چه امری از او مورد انتظار است؟

الف) واسطه شدن او در دعا و طلب شفاعت؟ که چنین امری اختصاصی به زمان حیات آنان در نزد علمای اسلام نخواهد داشت.[1]

ب) واسطه شدن وی در اموری که متوقف بر حیات مادی است؛ که چنین امری اختصاص به زمان حیات مادی واسطه خواهد داشت؛ همچون: طلب نصیحت و هدایت امت و جلوگیری لسانی از انحراف اعتقادی و عملی مردم.[2]

ج) واسطه شدن ولی خدا در امری که متوقف بر قوای روحی اوست. که دلیلی بر سلب چنین قابلیتی پس از وفات آنان نیست.[3]
در مثالی که شخص وهابی بدان تمسک جست، سخن از توسل به کسی است که به واسطه ی تجربه ی دنیوی خویش به تخصصی دست یافته که به واسطه ی آن می تواند به دیگران یاری رساند. بدیهی است که رجوع به پزشک نه از آن رواست که وی دارای روحی قوی بوده که با آن قدرت بر اثر بخشی را داشته؛ بلکه رجوع به وی از آن رواست که وی با تجربه ی بدست آورده و با استفاده ی از داروها، نسخه ای را تجویز نموده که در صورت عمل بیمار به آن، بیماری برطرف می گردد؛ لذا هیچ انسان عاقلی برای درمان به نزد اموات نمی رود.

آنچه در امر توسل متوقع و مورد انتظار است، اثر بخشی ولی خدا به واسطه ی دعا و یا ولایت تکوینی اواست که قوام آن نیز نه به بدن عنصری ولی خدا؛ بلکه به روح پاک آنان وابسته است. آنچه در اینجا مورد سؤال است بقای چنین قابلیتی پس از وفات آنان است. آیا تصرفات اولیای الهی منحصر به زمان حیات آنان بوده، یا خیر چنین امری بعد از وفات آنان نیز باقی است؟ دیدگاه اهل سنت بر خلاف وهابیت در بقای چنین قابلیتی بعد از وفات آنان است که در پایان به سه خبر اشاره می گردد.

3) استشهاد به آیات در بیان عدم علم و معرفت اموات، استشهادی است که تنها نو سلفیون معتقد به آن بوده و احدی از مفسرین بزرگ قرآن این آیات را به معنای ظاهری آن تفسیر ننموده است. در فرهنگ قرآن مراد از «موتی» کفار مرده دل و نه مردگان ظاهری بوده؛ بلکه مومنین درگذشته به تصریح قرآن حیات متنعم داشته،[4] و اخبار متعددی بر این امر دلالت دارد؛ لذا مراد از شنوایی اموات در این آیات به تصریح جمهور اهل سنت کفار مرده دل بوده[5] و این آیات در مقام تسلای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در نا امیدی از هدایت کفار نازل شده است.[6]


[/HR] [1] . البته چنین امری در تفکر وهابیت تنها مقید به زمان درک و حضور واسطه از انبیاء و فرشتگان می باشد.

[2] . که آیه ی117، سوره ی مائده: (وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ: و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم)، دلالت بر این امر دارد، که شهادت بر کارهای مردم به شکل پند و اندرز و جلوگیری از انحراف آنان اختصاص به حیات مادی خواهد داشت.

[3] . البته این امر مربوط به اولیای الهی و نه اولیای شیطان می باشد.

[4] . النحل(16)، 32: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون)؛ آل عمران(3)، 170: (فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون)و...

[5] . ابن حجر العسقلانی، فتح الباری، ج2، ص234.

[6] . به قرینه ی : فاطر(35)،22.

4) بیان اخبار توسل به پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) بعد از وفات آنحضرت:

الف) طبراني در «المعجم الصغیر» و «المعجم الکبير» به سند مقبول از عثمان بن حنيف روایت می‏ کند: شخصي به جهت حاجتي مکرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه می ‏نمود، ولي عثمان به خواسته‏ اش توجّهی نمی ‏کرد؛ تا اين‏که در بين راه عثمان بن حنيف را - که خود راوی است - ملاقات کرده و از اين موضوع شکايت کرد.
عثمان بن حنيف به او گفت: آبی را آماده کن و وضو بگير؛ به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر(صلي الله عليه وآله) را وسيله ی خود قرار ده و بگو: «اللّهمّ إنّي أسألک وأتوجّه إليک بنبيّک محمّد صلّي اللَّه عليه وسلّم نبيّ الرحمة، يا محمّد! إنّي أتوجّه بک إلي ربّي فتقضي لي حاجتي»، آن‏گاه حاجت خود را به‏ ياد آور.
عثمان بن حنيف می گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن‏گاه به سوی خانه ی عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شايانی کرد. سپس حاجتش را به طور کامل برآورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از اين از ما حاجتی خواستی به نزد ما بيا....
عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلکه روزی خدمت پيامبراکرم(صلي الله عليه وآله)بودم که نابينايی نزد حضرت آمد و از کوری چشم خود شکايت نمود.حضرت رسول (صلي الله عليه وآله) ابتدا پيشنهاد کرد که صبر کند ولی او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد ازانجام آن بينا شد و به مقصود خود رسيد.[1] که این روایت بیانگر توسل به ذات و شخص پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در زمان حیات برزخی است.

ب) حدیث: «مالک الدار» صریحترین روایت در توسل به ذات(طلب از خود شخص) می باشد. ابن حجر در کتاب فتح الباری، ج2،ص412، این داستان را از کتاب مصنف ابن ابی شیبه اینچنین نقل می نماید: «روى ابن أبي شيبة بإسناد صحيح من رواية أبي صالح السمان عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال يا رسول الله استسق لامتك فإنهم قد هلكواالحدیث. وقد روى سيف في الفتوح أن الذي رأى المنام المذكور هو بلال بن الحرث المزني أحد الصحابة».
ابن ابی شیبه با اسناد صحیح از طریق ابوصالح سمان از مالک الدار که خزانه دار عمر بوده روایت می نماید: مردم در زمان عمر دچار قحطی شدند. مردي به سوي قبر شريف رسول خدا آمد و گفت: اي رسول خدا براي امتت از خداوند طلب باران نما؛ چرا كه آنان(از بی آبی) هلاك شدند. ابن حجر سپس می گوید: سیف بن عمر در کتاب «الفتوح»، روایت نموده کسی که این خواب را دیده بلال بن حرث مزنی یکی از صحابه بوده است.

ج) یکی از اخباری که بیانگر سیره ی مسلمانان در امر توسل به اولیای الهی است؛ توسل «ابوعلی خلال»، به حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) می باشد. خطیب بغدادی در کتاب: «تاریخ بغداد»، از وی نقل می نماید که گفته است: «...قال أنبأنا أَحْمَد بْن جَعْفَرِ بْن حَمْدَانَ الْقَطِيعِيُّ قَالَ سمعت الْحَسَن بْن إِبْرَاهِيمَ أبا عَلِيّ الخلال يقول: ما همني أمر فقصدت قبر مُوسَى بْن جعفر فتوسلت به إلا سهل الله تعالى لي ما أحب».[2] «هيچ امر مهمى براى من اتفاق نيافتاد مگر آنکه به زيارت قبر موسى بن جعفر(عليه السلام) رفتم و به او متوسّل شدم، خداوند آن چه را مى‏ خواستم به آسانى در اختيار من گذاشت». همچنین ابن الجوزی این جریان را در کتاب «المنتظم»،‌ روایت نموده است.[3]

موفق باشید.


[/HR] [1] . المعجم الصغیر، الطبرانی، ج1، ص306، المكتب الإسلامي، دار عمار – بيروت، عمان؛ المعجم الكبير، الطبراني،ج9، ص30، مكتبة ابن تيمية – القاهرة. الناشر : المكتب الإسلامي , دار عمار - بيروت , عمان. همچنین ابو نعیم اصفهانی در معرفة الصحابةاین روایت را ذکر می کند،ج4ص1959، چاپ: دار الوطن للنشر – الرياض.

[2] . تاريخ بغداد، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، ج1، ص443، باب ما ذكر في مقابر بغداد المخصوصة بالعلماء والزهاد، دار الغرب الإسلامي – بيروت؛ ج7، ص292، دارالکتب العلمیة.

[3] . المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)،ج9،ص89، دار الكتب العلمية، بيروت.

سؤال اوّل: رابطه ی توحید افعالی با ولایت اولیای الهی چگونه است؟

جواب: توحید در تقسیمی به توحید ذاتی و صفاتی و افعالی و عبادی تقسیم می گردد که در مقابل هر کدام از اقسام آن، اقسام شرک قرار می گیرد.
توحید افعالی و در مقابل آن شرک در این ناحیه، موضوعی است که در توسل به اولیای الهی مطرح بوده؛ هر چند وهابیت با تفسیر غلط خود از عبادت،[1] توحید عبادی را نیز داخل در محل بحث دانسته اند؛ لذا آنان علاوه بر آنکه شخص متوسل به اولیای الهی را مشرک از جهت توحید افعالی و ربوبی دانسته اند، ‌او را به واسطه ی چنین امری عابد غیر خدا و مشرک در حیطه ی توحید عبودی(الوهی از دید وهابیت) نیز پنداشته اند.

توحيد افعالی يعنی در جهان يك مؤثر بالذات بوده که اثر گذاری و انجام كار ذاتاً از آن او بوده و تأثير علل مادی و طبيعی، همه و همه در پرتو وجود او و به اتكاء او صورت می پذیرد. البته اين سخن به معنای انكار تأثير علل طبيعی نبوده؛ بلكه در عين اعتراف به اينكه خورشيد حرارت داشته و آتش می سوزاند و...، معتقديم كه در جهان، يك مؤثر بالذات بيشتر نبوده و همه ی وسائط به اذن او منشاء اثر می باشند.
قرآن کریم در تبیین چنین امری در مقام بیان مَثَل می فرماید: (يا أَيُّهَا النَّاسُ ضُرِبَ مَثَلٌ فَاسْتَمِعُوا لَهُ إِنَّ الَّذِينَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَنْ يَخْلُقُوا ذُباباً وَ لَوِ اجْتَمَعُوا لَهُ وَ إِنْ يَسْلُبْهُمُ الذُّبابُ شَيْئاً لا يَسْتَنْقِذُوهُ مِنْهُ ضَعُفَ الطَّالِبُ وَ الْمَطْلُوب)؛[2] اى مردم! مثلى زده شده است، به آن گوش فرا دهيد: كسانى را كه غير از خدا مى‏ خوانيد، هرگز نمى ‏توانند مگسى بيافرينند، هر چند براى اين كار دست به دست هم دهند! و هر گاه مگس چيزى از آنها بربايد، نمى ‏توانند آن را باز پس گيرند! هم اين طلب‏ كنندگان ناتوانند، و هم آن مطلوبان (هم اين عابدان، و هم آن معبودان).

مفاد این آیه نفی اثر گذاری استقلالی هر موجودی، اعم از فرشتگان و انسانها بوده؛ لذا قرآن کریم می فرماید کسانی که مورد عبادت شما بوده قادر بر خلق کوچکترین موجود نیز نبوده؛ که بدیهی است یکی از کسانی که مشمول این آیه بوده و مورد پرستش عابدان قرار گرفته حضرت عیسی(علیه السلام) بوده است. بنابراین این آیه بیان می دارد که آنحضرت قدرت بر خلق مگس را نیز نداشته است؛ اما از سویی دیگر قرآن کریم از زبان عیسی(علیه السلام) بیان می دارد که او صفت خاص پروردگار را به خویش نسبت داده و می گوید: من خلق می نمایم، من مرده را زنده می کنم و...

(وَ رَسُولاً إِلى‏ بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى‏ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ)؛[3] و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مى ‏گويد:) من نشانه‏ اى از طرف پروردگار شما، برايتان آورده ‏ام من از گِل، چيزى به شكل پرنده مى ‏سازم سپس در آن مى‏ دمم و به فرمان خدا، پرنده ‏اى مى‏ گردد. و به اذن خدا، كورِ مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى‏] را بهبودى مى ‏بخشم و مردگان را به اذن خدا زنده مى ‏كنم و از آنچه مى‏ خوريد، و در خانه‏ هاى خود ذخيره مى ‏كنيد، به شما خبر مى ‏دهم مسلماً در اينها، نشانه‏ اى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد!

آیا این دو آیه در تعارض با یکدیگرند؟ یا خیر یکی مبیّن دیگری است؟ بدیهی است که تنافی ای در میان آیات الهی نیست؛لذا بین این آیات باید جمع نمود که جمع آن نیز به حمل آیه ی اول بر تاثیر استقلالی و در عرض تاثیر قدرت پروردگار و در آیه ی دوم حمل آیه به تاثیر گذاری ماذون و در پرتو مشیت الهی است.

با واسطه ی چنین تفسیری بر ما روشن می گردد که کرامات و معجزات انبیاء و اولیای صالحین از آن جهت که به اذن الهی بوده نه تنها تنافی ای با توحید افعالی نداشته؛ بلکه بیانگر حقیقت توحید افعالی بوده که هیچ موجودی مستقل در اثر بخشی جز پروردگار نیست.

بنابراین آنچه میزان توحید و شرک در توحید افعالی است اعتقاد به اثر بخشی مستقل واسطه است؛ چه واسطه زنده به حیات مادی بوده و چه زنده به حیات مادی نباشد؛ اما اگر دیدگاه مستقل به واسطه نبود؛ بلکه اعتقاد به مأذون بودن او در اثر بخشی بود، چنین امری هیچگاه با اصل توحید مغایرت نخواهد داشت.

پی نوشت:

[1] . وهابیت عبادت را به مطلق خضوع و خشوع به همراه محبت تفسیر نموده اند؛ لذا هر عملی که گویای این دو امر باشد در نزد آنان از مصادیق عبادت محسوب می گردد؛ در حالی که عبادت از دیدگاه بسیاری از علمای اسلام علاوه بر دو امر مذکور باید به همراه اعتقاد به ربوبیت و یا الوهیت شخص خضوع شده نیز باشد.

[2]. الحج(22)، 73.

[3] . آل عمران(3)، 49.


سؤال دوم: چگونه توسل به اموات جایز است در حالی که مردگان هیچ ادراکی ندارند؟ آیا تا به حال دیده اید مریضی برای بهبودی خود به نزد پزشکی که از دنیا رفته برود؟ این امر منتفی است؛ همچنانکه قران می فرماید: « وَمَا یسْتَوِی الْأَحْیاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ إِنَّ اللَّهَ یسْمِعُ مَنْ یشَاءُ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ» سوره فاطر/۲۲- و هرگز مردگان و زندگان یکسان نیستند! خداوند پیام خود را به گوش هر کس بخواهد می‌رساند، و تو نمی‌توانی سخن خود را به گوش آنان که در گور خفته‌اند برسانی؟

جواب: در پاسخ این سوال باید توجه داشت که در توسل به ولی خدا چه امری از او مورد انتظار است؟

الف) واسطه شدن او در دعا و طلب شفاعت؟ که چنین امری در نزد علمای اسلام اختصاصی به زمان حیات آنان نداشته؛ زیرا آنان به حیاتی بالاتر از حیات دنیوی زنده بوده و چنین توسلی به اجماع همه ی مسلمانان صحیح است.[1]

ب) واسطه شدن ولی خدا در اموری که متوقف بر حیات مادی است؛ همچون: طلب نصیحت و هدایت مردم و جلوگیری لسانی از انحرافات اعتقادی و عملی مردم؛ که بدیهی است چنین امری از ویژگی های حیات مادی است. [2]

ج) واسطه شدن ولی خدا در امری که متوقف بر قوای روحی اوست. که دلیلی بر سلب چنین قابلیتی پس از وفات اولیای الهی نیست.[3]
در مثالی که شخص وهابی بدان تمسک جسته، سخن از توسل به کسی است که به واسطه ی تجربه ی دنیوی خویش به تخصصی دست یافته که به واسطه ی آن می تواند به دیگران نفعی رساند. بدیهی است که رجوع به پزشک نه از آن روست که وی دارای روحی قوی بوده که با آن قدرت بر اثر بخشی را داشته؛ بلکه رجوع به وی از آن روست که وی با تجربه ی بدست آورده و با استفاده ی از داروها، نسخه ای را تجویز نموده که در صورت عمل بیمار به آن، بیماری برطرف می گردد؛ لذا هیچ انسان عاقلی برای درمان به نزد اموات نمی رود.

آنچه در امر توسل متوقع و مورد انتظار است، اثر بخشی ولی خدا به واسطه ی دعا و یا ولایت تکوینی اوست که قوام آن نیز نه به بدن عنصری ولی خدا؛ بلکه به روح پاک آنان وابسته است. آنچه در اینجا مورد سؤال است بقای چنین قابلیتی پس از وفات آنان است. آیا تصرفات اولیای الهی منحصر به زمان حیات آنان بوده، یا خیر چنین امری بعد از وفات آنان نیز باقی است؟ دیدگاه اهل سنت بر خلاف وهابیت در بقای چنین قابلیتی بعد از وفات آنان است؛ همچنان که در سیره ی سلف صالح مشاهده می گردد.

همچنین استشهاد به آیات در بیان عدم علم و معرفت اموات، استشهادی است که تنها نو سلفیون معتقد به آن بوده و احدی از مفسرین بزرگ قرآن این آیات را به معنای ظاهری آن تفسیر ننموده است. در فرهنگ قرآن مراد از «موتی» کفار مرده دل و نه مردگان ظاهری بوده؛ بلکه مومنین درگذشته به تصریح قرآن حیات متنعم داشته،[4] و اخبار متعددی بر این امر دلالت دارد؛ لذا مراد از شنوایی اموات در این آیات به تصریح جمهور اهل سنت کفار مرده دل بوده[5] و این آیات در مقام تسلای پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) در ناامیدی از هدایت کفار نازل شده است.[6]

پی نوشت:

[1] . شفاءالسقام فی زیارت خیر الانام ،تقی الدین سبکی «م:756»ص160:« «إعلم: أنه يجوز ويحسن التوسل، والاستغاثة، والتشفع بالنبي«صلی الله علیه وآله» إلى ربه سبحانه وتعالى. وجواز ذلك وحسنه من الأمور المعلومة لكل ذي دين، المعروفة من فعل الأنبياء والمرسلين ، وسير السلف الصالحين، والعلماء والعوام من المسلمين. ولم ينكر أحد ذلك من أهل الأديان، ولا سمع به في زمن من الأزمان، حتى جاء ابن تيمية، فتكلم في ذلك بكلام يلبس فيه على الضعفاء الأغمار، وابتدع ما لم يسبق إليه في سائر الأعصار»؛ المهند على المفند، مولانا خليل احمد سهارنپورى«م:1346ه»، همراه با ترجمه اردو، ص 36 ـ 37.ادارۀ اسلامیات ،انار کلی لاهور.

[2] . که آیه ی117، سوره ی مائده: (وَ كُنْتُ عَلَيْهِمْ شَهِيداً ما دُمْتُ فِيهِمْ: و تا وقتى در ميانشان بودم بر آنان گواه بودم)، دلالت بر این امر دارد، که شهادت بر کارهای مردم به شکل پند و اندرز و جلوگیری از انحراف آنان اختصاص به حیات مادی خواهد داشت.

[3] . البته این امر مربوط به اولیای الهی و نه اولیای شیطان می باشد.

[4] . النحل(16)، 32: (الَّذِينَ تَتَوَفَّاهُمُ الْمَلائِكَةُ طَيِّبِينَ يَقُولُونَ سَلامٌ عَلَيْكُمْ ادْخُلُوا الْجَنَّةَ بِما كُنْتُمْ تَعْمَلُون)؛ آل عمران(3)، 170: (فَرِحِينَ بِما آتاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ يَسْتَبْشِرُونَ بِالَّذِينَ لَمْ يَلْحَقُوا بِهِمْ مِنْ خَلْفِهِمْ أَلاَّ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُون)و...

[5] . فتح الباری، ابن حجر العسقلانی، ج2، ص234.

[6] . به قرینه ی: سوره ی فاطر(35)،22.

سؤال سوم: آیا در روایات صحیح اهل سنت توسل به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله و سلّم) بعد از حیات ایشان وارد شده است؟

جواب: توسل بعد از حیات پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله وسلّم)‌ در روایات صحیح اهل سنت نقل شده که برخی از آنان عبارتند از:
الف) طبراني در «المعجم الصغیر» و «المعجم الکبير» به سند مقبول، از عثمان بن حنيف روایت می‏ کند: شخصی به جهت حاجتی مکرّر نزد عثمان بن عفّان مراجعه می ‏نمود؛ ولی عثمان به خواسته‏ اش توجّهی نمی ‏کرد؛ تا اين‏که در بين راه عثمان بن حنيف را - که خود راوی است - ملاقات کرده و از اين موضوع شکايت کرد.
عثمان بن حنيف به او گفت: آبی را آماده کن و وضو بگير؛ به مسجد برو و دو رکعت نماز بگزار و بعد از اتمام نماز، پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلّم) را وسيله ی خود قرار ده و بگو: «اللّهمّ إنّي أسألک وأتوجّه إليک بنبيّک محمّد صلّي اللَّه عليه وسلّم نبيّ الرحمة، يا محمّد! إنّي أتوجّه بک إلي ربّي فتقضي لي حاجتي»، آن‏گاه حاجت خود را به‏ ياد آور.
عثمان بن حنيف می گويد: شخص ياد شده آن اعمال را انجام داد، آن‏گاه به سوی خانه ی عثمان روان شد، فوراً دربان آمد و او را نزد عثمان بن عفّان برد، عثمان نيز او را احترام شايانی کرد. سپس حاجتش را به طور کامل برآورد و به او گفت: من همين الآن به ياد حاجت تو افتادم و هر گاه بعد از اين از ما حاجتی خواستی به نزد ما بيا....
عثمان بن حنيف گفت: اين دستور از من نبود، بلکه روزی خدمت پيامبراکرم(صلي الله عليه وآله وسلّم)بودم که نابينايی نزد حضرت آمد و از کوری چشم خود شکايت نمود.حضرت رسول (صلي الله عليه وآله وسلّم) ابتدا پيشنهاد کرد که صبر کند ولی او نپذيرفت. سپس به او همين دستور را داد و آن شخص نيز بعد ازانجام آن بينا شد و به مقصود خود رسيد.[1] که این روایت بیانگر توسل به ذات و شخص پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) در زمان حیات برزخی است.

ب) حدیث: «مالک الدار» صریحترین روایت در توسل به ذات(طلب از خود شخص) می باشد. ابن حجر در کتاب فتح الباری، ج2،ص412، این داستان را از کتاب مصنف ابن ابی شیبه اینچنین نقل می نماید:
«روى ابن أبي شيبة بإسناد صحيح من رواية أبي صالح السمان عن مالك الداري وكان خازن عمر قال أصاب الناس قحط في زمن عمر فجاء رجل إلى قبر النبي صلى الله عليه وسلم فقال: «يا رسول الله استسق لامتك فإنهم قد هلكوا». الحدیث. وقد روى سيف في الفتوح أن الذي رأى المنام المذكور هو بلال بن الحرث المزني أحد الصحابة».

ابن ابی شیبه با اسناد صحیح از طریق ابوصالح سمان از مالک الدار که خزانه دار عمر بوده روایت می نماید: مردم در زمان عمر دچار قحطی شدند. مردي به سوي قبر شريف رسول خدا آمد و گفت: اي رسول خدا برای امتت از خداوند طلب باران نما؛ چرا كه آنان(از بی آبی) هلاك شدند. ابن حجر سپس می گوید: سیف بن عمر در کتاب «الفتوح»، روایت نموده کسی که این خواب را دیده بلال بن حرث مزنی یکی از صحابه بوده است.

ج) یکی از اخباری که بیانگر سیره ی مسلمانان در امر توسل به اولیای الهی است؛ توسل «ابوعلی خلال»، به حضرت موسی بن جعفر(علیه السلام) است. خطیب بغدادی در کتاب: «تاریخ بغداد»، از وی نقل می نماید که گفته است: «...قال أنبأنا أَحْمَد بْن جَعْفَرِ بْن حَمْدَانَ الْقَطِيعِيُّ قَالَ سمعت الْحَسَن بْن إِبْرَاهِيمَ أبا عَلِيّ الخلال يقول: ما همني أمر فقصدت قبر مُوسَى بْن جعفر فتوسلت به إلا سهل الله تعالى لي ما أحب».[2] «هيچ امر مهمى براى من اتفاق نيافتاد مگر آنکه به زيارت قبر موسى بن جعفر(عليه السلام) رفتم و به او متوسّل شدم، خداوند آن چه را مى‏ خواستم به آسانى در اختيار من گذاشت». همچنین ابن الجوزی این جریان را در کتاب «المنتظم»،‌ روایت نموده است.[3]

پی نوشت:

[1] . المعجم الصغیر، الطبرانی، ج1، ص306، المكتب الإسلامي، دار عمار – بيروت، عمان؛ المعجم الكبير، الطبراني،ج9، ص30، مكتبة ابن تيمية – القاهرة. الناشر : المكتب الإسلامي , دار عمار - بيروت , عمان. همچنین ابو نعیم اصفهانی در معرفة الصحابة، ج4ص1959، چاپ: دار الوطن للنشر – الرياض، این روایت را ذکر نموده است.

[2] . تاريخ بغداد، أبو بكر أحمد بن علي بن ثابت بن أحمد بن مهدي الخطيب البغدادي (المتوفى: 463هـ)، ج1، ص443، باب ما ذكر في مقابر بغداد المخصوصة بالعلماء والزهاد، دار الغرب الإسلامي – بيروت؛ ج7، ص292، دارالکتب العلمیة.

[3] . المنتظم في تاريخ الأمم والملوك، جمال الدين أبو الفرج عبد الرحمن بن علي بن محمد الجوزي (المتوفى: 597هـ)،ج9،ص89، دار الكتب العلمية، بيروت.

موضوع قفل شده است