جمع بندی راهی برای بازگشت به عدم

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راهی برای بازگشت به عدم

سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم.

من دیگه هیچ گله و شکایتی ، از خداوند و بنده هاش ندارم. و خداوند رو عادل تر و مهربان تر از اونی می دونم که به کسی ظلم کنه.

خداوند از بنده هاش توقع بندگی داره و مارو به این دنیا آورده که مسیر بندگی رو طی کنیم ، ولی من این مسیر رو که همش خیر و برکت هست رو دوست ندارم

و این وسط فقط خودم رو مقصر می دونم که نمی تونم درک کنم ، نمی تونم ایمان راسخ داشته باشم.

بارها و بارها بهم ثابت شده که هرجا خلاف دستورات اسلام عمل کنی بخاطر زشتی و نادرستی اون عمل خسارت سنگینی به خودت وارد میکنی.

اینارو گفتم که فکر نکنید که من شک و تردیدی به دین اسلام دارم.

ولـــی امروز به شرایطی رسیدم که فکر میکنم بیش از این مسلمان بودن و حضور من در این دنیا نه به صلاح خودمه نه به صلاح دین اسلام.

من خودم رو لایق و شایسته ی بندگی خداوند نمی دونم ( تنها چیزی که ندارم تواضعه ) و فکر میکنم حضور من در این دنیا خسارت های سنگینی به دین اسلام و بندگان خدا میزنه.

و این وسط منم که با سرعت سرسام آوری به سمت جهنم پیش میرم.

وقتی در نماز میگم "ایاک نعبد و ایاک نستعین" یکی توی مغزم میگه آره ارواح عمت.

از اینکه زبونم با اعمال و رفتارم همخوانی نداره از ته دل شرمنده خدا هستم.

جایی خوندم که

کسي که گريه مي‌‌کند، اما در عين حال ، براي پايمال کردن اهداف امام حسين تلاش مي‌‌کند، همانند عمر بن‌ سعد است که گريه مي‌‌کرد ، ولي دستور کشتن امام حسين را هم داد.

سر کی رو کلاه بزارم ، از چی فرار کنم ، وقتی منم مثل عمر بن سعد هستم.

از نظر ایمان و اخلاق ضعیف هستم و تلاش های من برای برطرف کردن این ضعف ها فایده ای نداشت و هرچه زدم به در بسته خورد.

و فکر میکنم من بنده ی نالایقی هستم که اونقدر بدی ها توی وجودم ریشه کردند که به این سادگی ها از بین رفتنی نیستند

و بعد از مدتی مثل مارپله مار نیشم میزنه و برمیگردم سر پله ی اول

دلیلش هم اینه که یه سری باورها طی سالیان سال در من شکل گرفته که هرچه تلاش کردمو با کارشناسان مختلف صحبت کردم تغییر موثر و پایداری نکردند

به قول ...... : فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی . غصه ات می گیره وقتی می دونی و می بینی.

این بار دیگه قصد توبه و بازگشت ندارم ، نه از سر عصبانیت ، نه از سر لجاجت ، نه از سر در افتادن با خدا.

به این دلیل که فکر میکنم حضور من در این دنیا برای اسلام هزینه ی سنگینی می تراشه و به اسلام و اهل بین علیهم السلام خسارت زیادی میزنم. و خودم رو هم جهنمی میکنم.

و نظرم اینه که به جای مرگ و دیدار و با خدا ، به عدم برگردم ، تا هم پام به دادگاه الهی باز نشه ، و جهنمی نشم هم از این سردرگمی نجات پیدا کنم.

می خوام برگردم به همون جایی که نمی دیدم ، نمی شنیدم ، و درک نمی کردم ، و هیچی نبودم. تا هم اسلام از شر من راحت بشه هم من از عذاب خدا.

من به هیچ عنوان دیگه قصد توبه و بازگشت ندارم ، چون قصد اصلاح خودمو ندارم و نمی خوام خدارو مسخره خودم کنم.

فقط یک خواسته از خداوند دارم اونم اینه که منو به عدم برگردونه که نبینم ، نشنوم ، و درک نکنم.

1- آیا راهی برای بازگشت به عدم وجود داره؟

2- اگر بله چیه؟

3- اگر خیر چرا؟

4- پیشنهادتون ( غیر از توبه و بازگشت و اینا وسوسه های شیطان هستن و ... ) چیه؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام
دوست عزیز راهی برای بازگشت به عدم نیست.
چون هستی از نیستی بهتر است و خدا بهترین را برای بندگانش می خواهد و خدا جواد است و هر کس را که امکان وجود داشته باشد را به وجود می آورد. و شما امکان به وجود آمدن را داشته اید و به وجود آمده اید و برگشت از وجود به عدم محال است.
خب با این ترتیب باید راهی برای خودمان پیدا کنیم تا در این عالم وجود در بهترین حالت ممکن قرار بگیریم.
تمام حرف همین است و جای هیچ رودربایستی نیست.
پیشنهاد من : تلاش برای بهتر بودن + توکل به خدا.
ببینید دوست گرامی خدا از ما چه می خواهد؟ آیا کار محال و ناشدنی می خواهد ؟ به هیچ عنوان .
خدا می خواهد در مسیر حرکت کنیم و در این مسیر با توکل به خودش حرکت کنیم. خدا از ما سعی در این مسیر را می خواهد .
حال نتیجه چه می شود کاری نداشته باشیم.
ما مامور به وظیفه ایم . تلاش تلاش تلاش توکل توکل توکل.
این تعبیر من است : اگر خدا واقعا می خواهد کسی را که خوب تلاش می کند و به او هم توکل کرده است راهنمایی نکند و به مقصد نرساند پس چه کسی را می خواهد راهنمایی کند و به مقصد برساند؟؟؟؟
خود خدا قواعد هدایتش را در قرآن گفته است
1) لیس للانسان الا ما سعی : خدا سعی و تلاش از ما می خواهد ؛ انسان مالک سعی ها و تلاش های خود است این سرمایه انسان است خدا نگفته ذخیره های وجودی انسان سرمایه های اویند یا نگفته پشتوانه های عقیدتی و ... سرمایه های انسان انند بلکه تلاش های انسان سرمایه های اویند یک نفر از نظر عقیدتی و وراثت و خانواده و محیط و اخلاقی و ... داشته ای ندارد اما دائم دارد تلاش می کند در این مسیر و بارها به قول شما مارهای مار و پله زندگی او را می زنند و سقوط می کند ولی از این بازی کمال خسته نمی شود و دو باره بازی را شروع می کند این تلاش او ارزش دارد و قرآن می فرماید ان لیس للانسان الا ما سعی.
روایات هم زیاد است در این باب که خدا توبه کننده مجدد را خیلی دوست دارد خدا در باره ابراهیم می فرماید ابراهیم اواب بود یعنی زیاد توبه می کرد( منظورم توبه فقط نیست مهم تلاش است).
2) من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا: این دومین قاعده در هدایت است یعنی کسی که در مسیر کمال یابی و این رفت و برگشت های(مار پله زندگی) زندگی تلاش وافر کند بدون شک خدا او را هدایت می کند این هدایت به معنای نشان دادن هدف نیست بلکه ایصال و رساندن به آن هدف است.
3) در مسیر هدایت بزرگترین آسیب که از هر گناه و لغزشی بزرگتر است نا امیدی است نا امیدی از رحمت الهی، نا امیدی از هدایت الهی و نا امیدی از زندگی. برای همین است که با هر وضعیتی انسان نباید حکم خروج از این مارپله زندگی را بدهد و بازی را به هم بزند شاید خدا بخواهد ما در همین رفت و برگشت ها به کمال برسیم و با همین رفت و برگشت ها ما را هدایت کند!!

[="Times New Roman"][="Black"]سلام استاد عزیز.
ممنون از پاسخگوییتون.

شعیب;902271 نوشت:

برگشت از وجود به عدم محال است.

خوب شاید یکی دوست نداشته باشه توی این دنیا زندگی کنه.
من واقعا این زندگی رو دوست ندارم.
شعیب;902271 نوشت:

پیشنهاد من : تلاش برای بهتر بودن + توکل به خدا.

یه کلیپ طنزی بود به یه مسئولی گفتن توصیه تون به معتادین چیه؟
گفت: ورزش کنید ، پسته بخورید ، و هرگز به مواد مخدر لب نزنید.
شعیب;902271 نوشت:

خدا می خواهد در مسیر حرکت کنیم و در این مسیر با توکل به خودش حرکت کنیم. خدا از ما سعی در این مسیر را می خواهد.

خوب اگر کسی توکل نداشته باشه ، و نخواد سعی کنه ، و زندگی در دنیا رو دوست نداشته باشه ، باید چکار کنه؟ میره جهنم؟
شعیب;902271 نوشت:

ببینید دوست گرامی خدا از ما چه می خواهد؟ آیا کار محال و ناشدنی می خواهد ؟ به هیچ عنوان .

بحث سخت و آسونش نیست ، من نمی تونم توقعات خداوند رو برآورده کنم ، چون نمی خوام کاری رو که بهش اعتقاد ندارم انجام بدم. هرچقدرم آسون باشه.

من نمی تونم بنده ی خوبی برای خدا باشم ، چون من آدم بدی هستم و قصد اصلاح خودم رو هم ندارم.

همه ی اینها نشونه ی ضعف ایمان و توکل نداشتن به خدا هست.

سختی های زندگی باعث رشد انسان میشه ، اما برای من کاملا برعکس هست ،

سختی های زندگی ضعف ایمان و اخلاق منو بیشتر کرد ، ایمان من بگیر نگیر داره ، یه روز دارم ، سه روز ندارم.

این بی انصافیه که بگم سختی های زندگی باعث رشد من نشد ، باعث رشد شد ، اما واقعا بدی های من زیاد هستند

اینورش رو درست میکنم اونورش در میره و فکر میکنم با این شرایط باید تاوان سنگینی رو پس بدم.

خیلی خیلی خیلی سعی کردم امیدوار باشم ، شاید امروز شاید فردا شاید پس فردا تمام بشه ، اما نشد.

خیلی ظلم ها بهم شد که حقم نبود و خیلی ظلم ها کردم که حقشون نبود.

که ظلم دوم نتیجه ی ظلم اول بود که اگر پیش نمیومد شاید ظلم دوم اتفاق نمی افتاد و شاید هم میفتاد و اون موقع بیشتر بدهکار میشدم.

چیزی که مشخصه اینه که اول مورد ظلم واقع شدم و بعد ظالم شدم. شاید اونایی هم که به من ظلم کردن قبلا بهشون ظلم شده بود و...

در هر صورت من خودم رو مسئول می دونم و فکر میکنم بنده ی نالایقی هستم و دیگه علاقه ای به زندگی در این دنیا ندارم.

ترجیح میدم نباشم و دست از سر خدا و اهل بیت علیهم السلام بردارم و خودم رو هم جهنمی نکنم.

من تصویر دیگه ای از خودم داشتم و فکر میکنم با این شرایط نمی تونم به اهدافم برسم ، و ترجیح میدم از این مسابقه انصراف بدم تا اینکه تا آخر ادامه بدم و نفر دهم و پونزدهم بشم.

خداوند خیلی مهربان هست و نمی تونم خوبی های خداوند رو فراموش کنم. و از مهربانیش فقط همینو می خوام که منو به عدم برگردونه.

یه سوال ، لطفا سیاست مدارانه جواب ندید. صادقانه جواب بدید

اگر من دیگر تلاشی برای بهتر شدن خودم نکنم ، و تا آخر عمر با همین روش توی دنیایی زندگی کنم که به زور اومدم توش ، میرم جهنم ، درسته؟[/]

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
خوب شاید یکی دوست نداشته باشه توی این دنیا زندگی کنه.
من واقعا این زندگی رو دوست ندارم.

سلام
خیلی ها دوست ندارن
ولی کاریش نمیشه کرد

الان مساله شما چیه؟
اینکه به اسلام ضرر می زنید؟
اینکه نگرانید تهش برید جهنم؟
اینکه اعتقادی ندارید که ظلم بده و نباید به دیگران ظلم کرد؟
اینکه خودتون از اینکه به بقیه ظلم کنید ناراحتید ولی فکر نمی کنید بتونید ظلم نکنید؟

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
اگر من دیگر تلاشی برای بهتر شدن خودم نکنم ، و تا آخر عمر با همین روش توی دنیایی زندگی کنم که به زور اومدم توش ، میرم جهنم ، درسته؟

از استاد پرسیدید؛ ولی آیا کسی جز خدا میتونه به این سوال جواب بده؟

Im_Masoud.Freeman;901445 نوشت:
4- پیشنهادتون ( غیر از توبه و بازگشت و اینا وسوسه های شیطان هستن و ... ) چیه؟

پیشنهادم اینه که یه مدت به ذهن و فکرتون استراحت بدید، حالتون بهتر میشه

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
خوب شاید یکی دوست نداشته باشه توی این دنیا زندگی کنه.
من واقعا این زندگی رو دوست ندارم.

با سلام
برخی از چیز ها اختیاری نیست و این بی اختیاری (جبر) به نفع انسان است چرا که همان طور که عرض کردم هر وجودی از عدم بهتر است و اگر کسی واقعا بخواهد و نتواند به کمال برسد او را می رسانند پس چه بهتر اول این که انسان وجود داشته باشد دوم این که به کمال او را برسانند.

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
یه کلیپ طنزی بود به یه مسئولی گفتن توصیه تون به معتادین چیه؟
گفت: ورزش کنید ، پسته بخورید ، و هرگز به مواد مخدر لب نزنید.

happy

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
خوب اگر کسی توکل نداشته باشه ، و نخواد سعی کنه ، و زندگی در دنیا رو دوست نداشته باشه ، باید چکار کنه؟ میره جهنم؟

باید سعی کنه و توکل کنه چون چاره دیگری ندارد.
و اگر کسی نخواست در این مسیر بهتر بودن بودن تلاش کند خود در جهنم بی ارادگی و بی خدایی قرار دارد و البته اگر این حالت در او رسوخ نکرده باشد و علل محیطی و روانی مانع از آن شده باشد بعد از پاک شدن از این حالت او را از جهنم بیرون می آورند و به بهشت می برند.
من می خواهم یک مثالی برای شما بزنم تا ببینیم که بیشتر این حرف ها به خاطر عدم توجه ما به حقیقت است و الا هر انسان متوجه به حقیقتی اولین چیزی را که دلش به حالش می سوزد خودش است و به قول معروف حب نفس دارد اول این که می خواهد باشد دوم این که می خواهد بهترین باشد.
اما مثال: شما پدری را تصور کنید فرزندی دارد او را به دبستان می برد و از روی محبتی که به این فرزند دارد می گوید باید در مدرسه بمانی و درس بخوانی . این فرزند اعتراض می کند که اصلا من نمی خواهم درس بخوانم من نمی خواهم به مدرسه بروم من مدرسه را دوست ندارم! (این اتفاق زیاد می افتد و بارها دیده ایم که بچه دبستانی ها گریه می کنند که من نمی خواهم به مدرسه بروم) پدر چه می کند آیا قبول می کند که به مدرسه نرود آیا به صرف گریه او از مدرسه فرستادن او منصرف می شود بار اول او را یاد آوری می کند که چه آینده ای پیش روی وست و بار دوم به او تذکر می دهد بار سوم او را مجبور می کند دعوا می کند و.. که باید به مدرسه بروی بدون هیچ حرفی.
چرا این گونه است چون پدر می خواهد که او استعداد هایش شکوفا شود او توان این را دارد که پیشرفت کند با یکی دو حرف بچه از کوره در نمی رود و این مصلحت بزرگ او را از او دریغ نمی کند.
ببینید این رفتار یک پدر است درباره سعادت دنیوی بچه اش حال شما ببینید خدا درباره سعادت دنیا و آخرت و تمام زندگی مخلوقاتش چه می کند!!!!!!
خدا که از پدر مهربان تر است بدون شک این زمینه رشد و پیشرفت را از ما نمی گیرد هر چند ما عجز و لابه کنیم.

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
بحث سخت و آسونش نیست ، من نمی تونم توقعات خداوند رو برآورده کنم ، چون نمی خوام کاری رو که بهش اعتقاد ندارم انجام بدم. هرچقدرم آسون باشه.

لا یکلف الله نفسا الا وسعها
هر چقدرش را که می توانید انجام بدهید.
شما سعی تان را بکنید هر چه که شد بشود.
در باب اعتقاد هم انسان باید تلاش کند هر چه که حقیقت است را بجوید و به آن اعتقاد پیدا کند.

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
سختی های زندگی ضعف ایمان و اخلاق منو بیشتر کرد ، ایمان من بگیر نگیر داره ، یه روز دارم ، سه روز ندارم.

این بی انصافیه که بگم سختی های زندگی باعث رشد من نشد ، باعث رشد شد ، اما واقعا بدی های من زیاد هستند

اینورش رو درست میکنم اونورش در میره و فکر میکنم با این شرایط باید تاوان سنگینی رو پس بدم.


باز همان حرف قبلی ام را باید بگم
اگر انسان در مسیر اصلاح باشد هر چه می خواهد بشود بشود
اصلا خدا دوست دارد که انسان تلاش کند به قول شما یک ورش را درست کند یک ور دیگرش خراب شود ما مامور به وظیفه ایم مامور به تلاش .
اصلا مگر انسان های خیلی بد که به ظاهر قادر به عوض کردن خودشان نیستند باید چه کنند؟
باید تلاش کنند .
این تلاش یعنی این که در مسیر قرار گرفته اند
این یعنی این که بهشتی شده اند
همین که دارند تلاش می کنند که خوب شوند برای بهشت رفتن کافی است.
درباره علت خلود در جهنم از امام صادق سوال کردند که چرا کسی که 80 سال گناه کرده باید تا ابد در جهنم باشد حضرت فرمود چون اگر تا ابد هم در دنیا زندگی می کرد تا ابد گناه می کرد .
این یعنی جهت گیری . اگر جهت گیری مثبت بود همه چیز درست است.
داشته ها مهم نیستند مهم جهت داشته ها است
ببینید در ریاضیات هم داریم مهم مقدار عدد نیست مهم علامت عدد است 100+ یا 100- .
اگر کسی تمام وجودش بدی باشد اما جهت گیری اش اصلاحی باشد به او باید امید وار بود و این همان بهشت است .

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
من تصویر دیگه ای از خودم داشتم و فکر میکنم با این شرایط نمی تونم به اهدافم برسم ، و ترجیح میدم از این مسابقه انصراف بدم تا اینکه تا آخر ادامه بدم و نفر دهم و پونزدهم بشم.

آمدنمان به این مسابقه دست خومان نبوده که انصراف از آن دست ما باشد.

Im_Masoud.Freeman;902289 نوشت:
اگر من دیگر تلاشی برای بهتر شدن خودم نکنم ، و تا آخر عمر با همین روش توی دنیایی زندگی کنم که به زور اومدم توش ، میرم جهنم ، درسته؟

بهشت و جهنم رفتن انسان ها را فقط خدا می داند. چون خدا از درون انسان ها باخبر است.
ولی ما بالاجبار باید با اختیار خودمان انتخاب هایی داشته باشیم پس چه بهتر که بهترین انتخاب ها را بکنیم.

[="Times New Roman"][="Black"]

شعیب;902301 نوشت:

من می خواهم یک مثالی برای شما بزنم تا ببینیم که بیشتر این حرف ها به خاطر عدم توجه ما به حقیقت است و الا هر انسان متوجه به حقیقتی اولین چیزی را که دلش به حالش می سوزد خودش است و به قول معروف حب نفس دارد اول این که می خواهد باشد دوم این که می خواهد بهترین باشد.
اما مثال: شما پدری را تصور کنید فرزندی دارد او را به دبستان می برد و از روی محبتی که به این فرزند دارد می گوید باید در مدرسه بمانی و درس بخوانی . این فرزند اعتراض می کند که اصلا من نمی خواهم درس بخوانم من نمی خواهم به مدرسه بروم من مدرسه را دوست ندارم! (این اتفاق زیاد می افتد و بارها دیده ایم که بچه دبستانی ها گریه می کنند که من نمی خواهم به مدرسه بروم) پدر چه می کند آیا قبول می کند که به مدرسه نرود آیا به صرف گریه او از مدرسه فرستادن او منصرف می شود بار اول او را یاد آوری می کند که چه آینده ای پیش روی وست و بار دوم به او تذکر می دهد بار سوم او را مجبور می کند دعوا می کند و.. که باید به مدرسه بروی بدون هیچ حرفی.
چرا این گونه است چون پدر می خواهد که او استعداد هایش شکوفا شود او توان این را دارد که پیشرفت کند با یکی دو حرف بچه از کوره در نمی رود و این مصلحت بزرگ او را از او دریغ نمی کند.
ببینید این رفتار یک پدر است درباره سعادت دنیوی بچه اش حال شما ببینید خدا درباره سعادت دنیا و آخرت و تمام زندگی مخلوقاتش چه می کند!!!!!!
خدا که از پدر مهربان تر است بدون شک این زمینه رشد و پیشرفت را از ما نمی گیرد هر چند ما عجز و لابه کنیم.

آخه این چه مثالیه.

این بچه اگر درس نخونه میره جهنم؟

استرس جهنم رفتن داره؟ ترس بی سوادی داره؟

نه نداره ، تا هرجا تونست می خونه ، اگر هم پدرش ببینه دیگه کشش نداره میارش بیرون می فرستش دنبال یه کار دیگه.

جایی که خوشحال باشه ، جایی که راضی باشه. جایی که حتی اگر پول خوبی هم بهش ندن ، و از مدرسه بهتر نباشه بازم اون راضی هست چون اونجارو دوست داره و از مدرسه بدش میاد

ولی ما باید هم به زور درس بخونیم هم بیست بشیم ، می تونیم هجده هم بشیم ، پانزده هم بشیم ، ده هم بشیم ، ولی بخاطر همون چند نمره ای که نگرفتیم باید تاوان پس بدیم

نمی دونم حکمت خدا چیه ، ولی هرچی هست ، من کشش حکمت خدا رو ندارم و نمی خوام در این دنیا زندگی کنم.

من واقعا شرمنده خدا هستم از اینکه نمی تونم بهش ایمان داشته باشم و بهش توکل کنم. و از همه بدتر دیگه هیچ میلی برای جبران و امید دوباره ندارم.

حاضرم یکی دو سال تاوان هرچی رو خدا بگه پس بدم بعدش برگردم به نیستی که خدا نگه باید همون اول میگفتی و حالا که باختی داری جر میزنی.

شعیب;902301 نوشت:

اگر کسی تمام وجودش بدی باشد اما جهت گیری اش اصلاحی باشد به او باید امید وار بود و این همان بهشت است .

امیدواری فایده نداره آدم باید تکلیفش روشن باشه ، بدونه یک ماه دیگه سر چه نقطه ای هست ، دو ماه دیگه سر چه نقطه ای ، و شصت سال دیگه سر چه نقطه ای.

ولی این همه ابهام و سردرگمی و بی میلی برای نجات از سردرگمی.

شعیب;902301 نوشت:

لا یکلف الله نفسا الا وسعها
هر چقدرش را که می توانید انجام بدهید.
شما سعی تان را بکنید هر چه که شد بشود.
در باب اعتقاد هم انسان باید تلاش کند هر چه که حقیقت است را بجوید و به آن اعتقاد پیدا کند.

متاسفانه دیگه میلی به افزایش ایمان و توکل و امیدواری ندارم چون هیچ تصویر روشنی از آینده ندارم و نمی تونم با ابهام و سردرگمی و امید پوچ و الکی زندگی کنم.

نباشم خیلی بهتر از اینه که باشم و دورو باشم و چیزی رو بگم که بهش عمل نمی کنم.

واقعا خسته شدم.[/]

[="Tahoma"][="Navy"]

Im_Masoud.Freeman;901445 نوشت:
پیشنهادتون ( غیر از توبه و بازگشت و اینا وسوسه های شیطان هستن و ... ) چیه؟

سلام
پیشنهاد بنده اینه :
قوموا لله مثنی و فرادی
برای خدا دوتا دوتا یا یک نفره قیام کنید
شما در قیام یک نفره و تنها برای خدا شکست خوردید
اما هنوز یک راه دیگه هم هست و اون اینه که در کنار یک نفر دیگه سعی کنی خودتونو اصلاح کنید
یک انسان واقعی یک مرد الهی یک عالم پرهیزکار پیدا کنید و در کنا او قرار بگیرید و با نور و قوت او حرکت کنید
ان شاالله نتیجه خواهید گرفت
بازگشت به عدم هم غیر ممکن است بلکه عدم مطلق در مورد ما نه آغازی داشته نه پایانی
یا علیم[/]

Im_Masoud.Freeman;901445 نوشت:
[=Times New Roman]
می خوام برگردم به همون جایی که نمی دیدم ، نمی شنیدم ، و درک نمی کردم

بیچاره گوریل !!!crying

آقا مسعود من شما رو میشناسم و با روحیاتتون آشنا هستم ... بزار یه کم این حالتتون رو تحلیل کنم .

شما به اسلام اعتقاد دارین و احساس میکنین که این دستورات درست هستند و باید جوابگو باشین ....

ولی میبینین که اسلام دسته شما رو بسته ...
نمیتونین هیچ کاری بکنین ...
و همینجوری بدبخت که هستی ... بدبخت میمونی و به هیچ جایی نمیرسی ...
در حالیکه اگر به خدا اتعتقاد نداشتی خیلی راحت اون کارها رو میکردی ...

از اون طرف میبینی دیگران دارند میخورن و میپوشن و ... ( نشد براتون بنویسم )
بنابراین حرستون میگیره ...

از یه طرف هم به خدا اعتقاد دارین .
بنابراین ... میگی ... حالا که نمیتونم بخورم و بپوشم و ....
بمیرم و این چیزها رو تحمل نکنم ...

ولی خوب !!!
یه مومنی خوب غر نمیزنه ...

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
متاسفانه دیگه میلی به افزایش ایمان و توکل و امیدواری ندارم چون هیچ تصویر روشنی از آینده ندارم و نمی تونم با ابهام و سردرگمی و امید پوچ و الکی زندگی کنم.

نباشم خیلی بهتر از اینه که باشم و دورو باشم و چیزی رو بگم که بهش عمل نمی کنم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

با تمام بالا پایین ها و ترس و دلهره ها آیا خدا رو تو قلبت حس می کنی؟

هنوز هم دوستش داری؟

به او اعتماد داری؟

یا علی(ع)@};-[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

هرمیون;902400 نوشت:
آقا مسعود من شما رو میشناسم و با روحیاتتون آشنا هستم ... بزار یه کم این حالتتون رو تحلیل کنم .

شما به اسلام اعتقاد دارین و احساس میکنین که این دستورات درست هستند و باید جوابگو باشین ....

ولی میبینین که اسلام دسته شما رو بسته ...
نمیتونین هیچ کاری بکنین ...
و همینجوری بدبخت که هستی ... بدبخت میمونی و به هیچ جایی نمیرسی ...
در حالیکه اگر به خدا اتعتقاد نداشتی خیلی راحت اون کارها رو میکردی ...

از اون طرف میبینی دیگران دارند میخورن و میپوشن و ... ( نشد براتون بنویسم )
بنابراین حرستون میگیره ...

از یه طرف هم به خدا اعتقاد دارین .
بنابراین ... میگی ... حالا که نمیتونم بخورم و بپوشم و ....
بمیرم و این چیزها رو تحمل نکنم ...

ولی خوب !!!
یه مومنی خوب غر نمیزنه ...


هرمیون;902400 نوشت:

شما به اسلام اعتقاد دارین و احساس میکنین که این دستورات درست هستند و باید جوابگو باشین ....

از کل متن بالا فقط همین یه خط درست بود.

به نظرم این دنیا و آدمهاش خیلی مسخره هستن و هیچ جذابیت و زیبایی دیگه نداره.

چند روز پیش یکی بهم گفت بیا یه سری بهم بزن و محل کارم رو ببین.

رفتم و بعد یکی دو ساعت صاحب کارش اومد خوراکی هاش رو قایم کرد.

بهش گفتم مگه خلاف کردی که قایم میکنی.

گفت نه اگر ببینه فکر میکنه من همش اینجا در حال خوردنم و کار نمی کنم ، بعدشم اینجا همه دنبال فرصت می گردن زیر آبتو بزنن تا جاتو بگیرن یا فامیلشونو بیارن جات.

این خیلی مسخرست ، این زندگی نیست.

من دوست دارم به اهدافم برسم ، ولی نه به هر قیمتی.

راه به دست آوردنشون خیلی خیلی خیلی واسم مهمه.

من نمی تونم از خودم فرار کنم وقتی می دونم لایق چیزی که به دست آوردم نیستم ، وقتی می دونم از دیگران برای خودم نردبان ساختم.

اگر به زیر آب زدن و دو دره بازی باشه من خیلی بهتر از تشتک میرزا می تونم زیرآب بقیه رو بزنم و جاشونو بگیرم.

ولی اینها برای من ارزش ندارند و دوست ندارم اینکارها رو انجام بدم و انجام هم نمیدم.

دین داری تاوان داره و باید پاش وایساد ولی من واقعا بیش از این نمی تونم و فکر میکنم کشش ندارم.

این یکی از هزار نمونه بود. ولی با این حال من بازم خودم رو مقصر می دونم. چون خیلی ها هستن توی این شرایط تونستن گلیم خودشون رو از آب بکشن بیرون و ایمان و توکل به خدا داشتند و دارند.

هرمیون;902400 نوشت:

یه مومنی خوب غر نمیزنه ...

متاسفانه اگر مومن غر نزنه کافر زر میزنه.[/]

[="Times New Roman"][="Black"]

رستگاران;902408 نوشت:

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم و رحمة الله وبرکاته

با تمام بالا پایین ها و ترس و دلهره ها آیا خدا رو تو قلبت حس می کنی؟

هنوز هم دوستش داری؟

به او اعتماد داری؟

یا علی(ع)@};-

سلام.
یعنی واقعا از پستهام متوجه نشدی؟

من به خدا اعتماد دارم ، ولی خدا قولی بهم نداده که خیالم راحت باشه بهش عمل میکنه.[/]

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]

Im_Masoud.Freeman;902413 نوشت:
یعنی واقعا از پستهام متوجه نشدی؟

من به خدا اعتماد دارم ، ولی خدا قولی بهم نداده که خیالم راحت باشه بهش عمل میکنه.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته

خدا به کافرانش وعده داده آن وقت به بنده مومنش سخت بگیره؟

این حالتی که داری خوبه
(خوف و رجا)

خوف یعنی ترس از عذاب و عقاب
و رجا یعنی امیدواری

یکی از نشانه های ایمانه

افراد با ایمان هم بهشتی هستند

می ماند عمل صالح که بس باید تلاش کرد و نتیجه را سپرد به خدا تا ان شاء الله با حفظ ایمان و اعتماد به خدا و تلاش رستگار حقیقی باشیم

یا علی(ع)@};-[/]

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
حاضرم یکی دو سال تاوان هرچی رو خدا بگه پس بدم بعدش برگردم به نیستی که خدا نگه باید همون اول میگفتی و حالا که باختی داری جر میزنی.

با سلام
عجب زرنگی هستید شما؟:Nishkhand:

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
این بچه اگر درس نخونه میره جهنم؟

یعنی واقعا جهنم واسشون ساخته نمیشه ،برادرم کسی که میره پیش یه اوستا ،اون هم واسش

یه مدرسه ست .حتما که واسه ی یاد گرفتن هر کاری نباید روی میز ونیمکت نشست!

واقعا اونایی که نمیخوان هیچ حرفه ای رو یاد بگیرن با اونایی که استعداد اون حرفه ی خاص رو ندارن ،

شما یکی میدونید!

خداوند به اندازه وسعمون امتحانمون میکنه !ناامید نباش !

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
متاسفانه دیگه میلی به افزایش ایمان و توکل و امیدواری ندارم چون هیچ تصویر روشنی از آینده ندارم و نمی تونم با ابهام و سردرگمی و امید پوچ و الکی زندگی کنم.

خوب بودن وخوب موندن سخته !

من هم هر موقع کم میارم میگم خدایا من همینم ،وفکر هم نمیکنم خداوند انتظارش از این

بیشتر باشه!

منتها این که بخوایم خودمون رو بالاتر از اون چیزی که

هستیم نشون بدیم به نظرم این خیلی بده وحتی اگه خودمون رو هم کمتر از اون چیزی که هستیم هم

نشون بدیم به گفته استاد دینانی این هم خیلی بده!

Im_Masoud.Freeman;901445 نوشت:
[="Times New Roman"][="Black"]سلام و عرض احترام خدمت کارشناس محترم.

من دیگه هیچ گله و شکایتی ، از خداوند و بنده هاش ندارم. و خداوند رو عادل تر و مهربان تر از اونی می دونم که به کسی ظلم کنه.

خداوند از بنده هاش توقع بندگی داره و مارو به این دنیا آورده که مسیر بندگی رو طی کنیم ، ولی من این مسیر رو که همش خیر و برکت هست رو دوست ندارم

و این وسط فقط خودم رو مقصر می دونم که نمی تونم درک کنم ، نمی تونم ایمان راسخ داشته باشم.

بارها و بارها بهم ثابت شده که هرجا خلاف دستورات اسلام عمل کنی بخاطر زشتی و نادرستی اون عمل خسارت سنگینی به خودت وارد میکنی.

اینارو گفتم که فکر نکنید که من شک و تردیدی به دین اسلام دارم.

ولـــی امروز به شرایطی رسیدم که فکر میکنم بیش از این مسلمان بودن و حضور من در این دنیا نه به صلاح خودمه نه به صلاح دین اسلام.

من خودم رو لایق و شایسته ی بندگی خداوند نمی دونم ( تنها چیزی که ندارم تواضعه ) و فکر میکنم حضور من در این دنیا خسارت های سنگینی به دین اسلام و بندگان خدا میزنه.

و این وسط منم که با سرعت سرسام آوری به سمت جهنم پیش میرم.

وقتی در نماز میگم "ایاک نعبد و ایاک نستعین" یکی توی مغزم میگه آره ارواح عمت.

از اینکه زبونم با اعمال و رفتارم همخوانی نداره از ته دل شرمنده خدا هستم.

جایی خوندم که

کسي که گريه مي‌‌کند، اما در عين حال ، براي پايمال کردن اهداف امام حسين تلاش مي‌‌کند، همانند عمر بن‌ سعد است که گريه مي‌‌کرد ، ولي دستور کشتن امام حسين را هم داد.

سر کی رو کلاه بزارم ، از چی فرار کنم ، وقتی منم مثل عمر بن سعد هستم.

از نظر ایمان و اخلاق ضعیف هستم و تلاش های من برای برطرف کردن این ضعف ها فایده ای نداشت و هرچه زدم به در بسته خورد.

و فکر میکنم من بنده ی نالایقی هستم که اونقدر بدی ها توی وجودم ریشه کردند که به این سادگی ها از بین رفتنی نیستند

و بعد از مدتی مثل مارپله مار نیشم میزنه و برمیگردم سر پله ی اول

دلیلش هم اینه که یه سری باورها طی سالیان سال در من شکل گرفته که هرچه تلاش کردمو با کارشناسان مختلف صحبت کردم تغییر موثر و پایداری نکردند

به قول ...... : فرقی نداره وقتی ندونی و نبینی . غصه ات می گیره وقتی می دونی و می بینی.

این بار دیگه قصد توبه و بازگشت ندارم ، نه از سر عصبانیت ، نه از سر لجاجت ، نه از سر در افتادن با خدا.

به این دلیل که فکر میکنم حضور من در این دنیا برای اسلام هزینه ی سنگینی می تراشه و به اسلام و اهل بین علیهم السلام خسارت زیادی میزنم. و خودم رو هم جهنمی میکنم.

و نظرم اینه که به جای مرگ و دیدار و با خدا ، به عدم برگردم ، تا هم پام به دادگاه الهی باز نشه ، و جهنمی نشم هم از این سردرگمی نجات پیدا کنم.

می خوام برگردم به همون جایی که نمی دیدم ، نمی شنیدم ، و درک نمی کردم ، و هیچی نبودم. تا هم اسلام از شر من راحت بشه هم من از عذاب خدا.

من به هیچ عنوان دیگه قصد توبه و بازگشت ندارم ، چون قصد اصلاح خودمو ندارم و نمی خوام خدارو مسخره خودم کنم.

فقط یک خواسته از خداوند دارم اونم اینه که منو به عدم برگردونه که نبینم ، نشنوم ، و درک نکنم.

1- آیا راهی برای بازگشت به عدم وجود داره؟

2- اگر بله چیه؟

3- اگر خیر چرا؟

4- پیشنهادتون ( غیر از توبه و بازگشت و اینا وسوسه های شیطان هستن و ... ) چیه؟

[/]

پرنده های قفسی...عادت دارند به بی کسی
خودتو ناراحت نکن
شاید لازم باشه یکم از این بحث ها فاصله بگیری..
اونوقت میبینی که دنیا و زندگی رو طور دیگه هم میشه دید

Im_Masoud.Freeman;902410 نوشت:
[=Times New Roman]

از کل متن بالا فقط همین یه خط درست بود.

به نظرم این دنیا و آدمهاش خیلی مسخره هستن و هیچ جذابیت و زیبایی دیگه نداره.

چند روز پیش یکی بهم گفت بیا یه سری بهم بزن و محل کارم رو ببین.

رفتم و بعد یکی دو ساعت صاحب کارش اومد خوراکی هاش رو قایم کرد.

بهش گفتم مگه خلاف کردی که قایم میکنی.

گفت نه اگر ببینه فکر میکنه من همش اینجا در حال خوردنم و کار نمی کنم ، بعدشم اینجا همه دنبال فرصت می گردن زیر آبتو بزنن تا جاتو بگیرن یا فامیلشونو بیارن جات.

این خیلی مسخرست ، این زندگی نیست.

من دوست دارم به اهدافم برسم ، ولی نه به هر قیمتی.

راه به دست آوردنشون خیلی خیلی خیلی واسم مهمه.

من نمی تونم از خودم فرار کنم وقتی می دونم لایق چیزی که به دست آوردم نیستم ، وقتی می دونم از دیگران برای خودم نردبان ساختم.

اگر به زیر آب زدن و دو دره بازی باشه من خیلی بهتر از تشتک میرزا می تونم زیرآب بقیه رو بزنم و جاشونو بگیرم.

ولی اینها برای من ارزش ندارند و دوست ندارم اینکارها رو انجام بدم و انجام هم نمیدم.

دین داری تاوان داره و باید پاش وایساد ولی من واقعا بیش از این نمی تونم و فکر میکنم کشش ندارم.

این یکی از هزار نمونه بود. ولی با این حال من بازم خودم رو مقصر می دونم. چون خیلی ها هستن توی این شرایط تونستن گلیم خودشون رو از آب بکشن بیرون و ایمان و توکل به خدا داشتند و دارند.

این متنتون رو خوندم ... یاده شعری از مولانا افتادم .

آنچه شیران را کند روبه مزاج ....
احتیاج است ... احتیاج است ... احتیاج ....

جالا از یه طرف میخوای شیر باشی و به خوت ببالی ...
از یک طرف هم ... احتیاج داری و به ناچار باید روبه صفت بشی ...

خوب هردوش نمیشه ...

[="Times New Roman"][="Black"]

هرمیون;902479 نوشت:
این متنتون رو خوندم ... یاده شعری از مولانا افتادم .

آنچه شیران را کند روبه مزاج ....
احتیاج است ... احتیاج است ... احتیاج ....

جالا از یه طرف میخوای شیر باشی و به خوت ببالی ...
از یک طرف هم ... احتیاج داری و به ناچار باید روبه صفت بشی ...

خوب هردوش نمیشه ...

من احتیاجی به روبه صفت شدن ندارم و نمی خوام اینطوری باشم.

فکر میکنم به اندازه ی توانم از باورهام دفاع کردم و قید خیلی فرصت ها رو زدم ، هیچ منتی سر خدا ندارم.

هرکاری کردم به نفع خودم بود.

چیزی که منو اذیت میکنه اینه که من فکر میکردم تحمل این فشارها باعث بالا رفتن ظرفیت روحی و معنوی من میشه ،

اما چیزی که من می بینم اینه که سر نقطه ی اول هستم و با این حساب آینده ی ترسناکی رو برای خودم تصور میکنم.[/]

Im_Masoud.Freeman;902485 نوشت:
[=Times New Roman]

من احتیاجی به روبه صفت شدن ندارم و نمی خوام اینطوری باشم.

فکر میکنم به اندازه ی توانم از باورهام دفاع کردم و قید خیلی فرصت ها رو زدم ، هیچ منتی سر خدا ندارم.

هرکاری کردم به نفع خودم بود.

چیزی که منو اذیت میکنه اینه که من فکر میکردم تحمل این فشارها باعث بالا رفتن ظرفیت روحی و معنوی من میشه ،

اما چیزی که من می بینم اینه که سر نقطه ی اول هستم و با این حساب آینده ی ترسناکی رو برای خودم تصور میکنم.

سلام .
خوب ترسناک نمیشه ...
میتونم بهت قول بدم که اگر این مسیر رو طی کنی ... مهتاج نون شب نمیشی ... مهتاج این و اون نمیشی و به هر حال از یه جایی روزیت میرسه . از یه جایی مشگلاتت حل میشه ولی در حده بخور و نمیر ...

ولی اگر میخوای شخصیت داشته باشی ... اگر میخوای ماشین باحال سوار شی ( حالا مازارتی نه ... مثلا سوناتایی ) ... یا اینکه اگر میخوای درون در و همسایه بهت احترام بزارند و تو فامیل همه از تو خوششون بیاد و .... خوب این مسیر بهت جواب نمیده ...

[="Times New Roman"][="Black"]

هرمیون;902488 نوشت:
سلام .
خوب ترسناک نمیشه ...
میتونم بهت قول بدم که اگر این مسیر رو طی کنی ... مهتاج نون شب نمیشی ... مهتاج این و اون نمیشی و به هر حال از یه جایی روزیت میرسه . از یه جایی مشگلاتت حل میشه ولی در حده بخور و نمیر ...

ولی اگر میخوای شخصیت داشته باشی ... اگر میخوای ماشین باحال سوار شی ( حالا مازارتی نه ... مثلا سوناتایی ) ... یا اینکه اگر میخوای درون در و همسایه بهت احترام بزارند و تو فامیل همه از تو خوششون بیاد و .... خوب این مسیر بهت جواب نمیده ...

به جز ماشین بقیه رو دارم.

ولی چیزی که من می خوام فقط اینها نیستن.[/]

باسمه السمیع البصیر

با سلام و احترام

Im_Masoud.Freeman;901445 نوشت:
پیشنهادتون ( غیر از توبه و بازگشت و اینا وسوسه های شیطان هستن و ... ) چیه؟

انتظار انسان از خودش باید با میزان توانش هماهنگ باشد و خدا هم به قدر توان بنده از او انتظار دارد

و البته به مقدار سعیش به او نمره می دهد نه به مقدار عملش.

ظاهرا این عدم تعادل و هماهنگی بین انتظاراتتان از خودتان و توان روحیتان باعث این خستگی شده است.

لذا یک پیشنهاد این است که فقط یکی از عیوبتان را در نظر بگیرید( آنکه از همه به نظرتان مشکل ساز تر است)

و بدون اینکه زمانی برایش تعیین کنید شروع به اصلاح همان یک عیب کنید،بهتر است روند کارتان را هم یاد داشت کنید

یعنی هم مراقبت داشته باشید و هم محاسبه،کم کم اراده تان قوی می شود و امیدتان بر می گردد و این حالت خستگی

هم ان شاالله از بین می رود.

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
آخه این چه مثالیه. راهی برای بازگشت به عدم

با سلام
بزرگوار، از قدیم گفته اند مثال از یک جهت مقرب و از صد جهت مبعد است. وقتی که می گویند فلانی مثل شیر میماند نباید بگویید این چه مثالی است فلانی که دم ندارد یال ندارد کوپال ندارد پنجه ندارد !!!!! بلکه در مثال باید وجه قرب آن را (مشبه فیه) را در یافت و روی آن متمرکز شد:

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
این بچه اگر درس نخونه میره جهنم؟
استرس جهنم رفتن داره؟ ترس بی سوادی داره؟

کسی که مدرسه نرود از کمالاتش باز می ماند کمالاتی که بالقوه دارد روز اول مدرسه تا دکتری در او نهفته است.

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
نه نداره ، تا هرجا تونست می خونه ، اگر هم پدرش ببینه دیگه کشش نداره میارش بیرون می فرستش دنبال یه کار دیگه.

بحث این است که بچه همش می خواد از درس فرار کنه از تکلیف نوشتن فرار کنه در حالی که خیلی از همین بچه ها که روز های اول از مدرسه فرار می کنند و گریه و زاری می کنند و ... و با اصرار والدین در مدرسه می مانند آینده های درخشانی پیدا می کنند و اگر پدر و مادر همون اول می گفتند این بچه نمی خواد باید به خواسته او احترام گذاشت هیچ گاه استعداد هایش شکوفا نمی شد.
جهت قرب مثال اینجاست.
اما بقیه مطالبی که دارید درباره کثال بحث می کند جهت های مهمل مثال است.

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
جایی که خوشحال باشه ، جایی که راضی باشه. جایی که حتی اگر پول خوبی هم بهش ندن ، و از مدرسه بهتر نباشه بازم اون راضی هست چون اونجارو دوست داره و از مدرسه بدش میاد

داستان زندگی دکتر قریب را حتما دیده شنیده اید او کسی بود که بارها از مدرسه در ابتدا فرار می کرد از مدرسه خوشش نمی آمد به نظر شما باید او را می فرستادند دستفروشی!! کنار خیابان!!
وقتی کسی به مراتب وجودی یک امری جاهل باشد می خواهد از سختی های کمی که در کار است فرار کند بدون این که مقایسه ای بین سختی ها و منافع موجود آن بکند. در اینجا باید یک بزرگتر در حق او لطف کند و نگذارد او از این مسیر استعفا دهد.

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
ولی ما باید هم به زور درس بخونیم هم بیست بشیم ، می تونیم هجده هم بشیم ، پانزده هم بشیم ، ده هم بشیم ، ولی بخاطر همون چند نمره ای که نگرفتیم باید تاوان پس بدیم

مدرسه زندگی که خدا برای بندگانش گذاشته یک فرق اساسی با مدرسه های معمول دارد و آن این که در مدرسه های معمولی ملاک نمره و داشته هاست و هیچ گاه ظرفیت هاو استعداد ها در آن محاسبه نمی شود و نمره دهی ها و رتبه بندی ها و تشویق ها تنبیه ها همه بر اساس نمره است حال کسی با ظرفیت فکری معمولی در کنار یک نفر با استعداد بالا و یک نفر با استعداد ضعیف و فکر نا کارا در کنار هم سر یک کلاس می نشینند و امتحانشان یکی و رتبه بندی هاشان فقط بر اساس نمره است بدون این که این استعداد ها بررسی شود.
اما مدرسه ای که خدا بندگانش را در آن امتحان می کند همه فاکتور ها را در حساب رسی و رتبه دهی و تشویق و تنبیه لحاظ می کند در این سیستم است که یک مرد قصاب در بهشت می شود همنشین موسی و بلال می شود موذن پیامبر و جون غلام سیاه امام حسین عطر تنش بهشت را پر می کند.

Im_Masoud.Freeman;902390 نوشت:
متاسفانه دیگه میلی به افزایش ایمان و توکل و امیدواری ندارم چون هیچ تصویر روشنی از آینده ندارم و نمی تونم با ابهام و سردرگمی و امید پوچ و الکی زندگی کنم.

نباشم خیلی بهتر از اینه که باشم و دورو باشم و چیزی رو بگم که بهش عمل نمی کنم.

واقعا خسته شدم.


به نظر می رسد شما کمی باید به فکر و ذهنتان استراحت بدهید
بدون این که به چیزی فکر کنید
به نظرم این مسائل شما بیشتر جنبه مشاوره ای داشته باشد تا عقیدتی.
می توانید در این زمینه با دوستان مشاوره ما نیز مشورتی بکنید

سوال:
زندگی من در دنیا باعث جهنمی شدن من و ضرر به دین و اهلبیت می شود و هر چه توبه می کنم بدتر می شود .آیا راهی برای بازگشت به عدم وجود دارد؟

پاسخ:
دوست عزیز راهی برای بازگشت به عدم نیست.
چون هستی از نیستی بهتر است و خدا بهترین را برای بندگانش می خواهد و خدا جواد است و هر کس را که امکان وجود داشته باشد را به وجود می آورد. و شما امکان به وجود آمدن را داشته اید و به وجود آمده اید و برگشت از وجود به عدم محال است.
خب با این ترتیب باید راهی برای خودمان پیدا کنیم تا در این عالم وجود، در بهترین حالت ممکن قرار بگیریم.
تمام حرف همین است و جای هیچ رودربایستی نیست.
پیشنهاد من : تلاش برای بهتر بودن + توکل به خدا.

به نظرتون خدا از ما چه می خواهد؟ آیا کار محال و ناشدنی می خواهد ؟ به هیچ عنوان .
خدا می خواهد در مسیر حرکت کنیم و در این مسیر با توکل به خودش حرکت کنیم. خدا از ما سعی در این مسیر را می خواهد .
حال نتیجه چه می شود کاری نداشته باشیم.
ما مامور به وظیفه ایم . تلاش تلاش تلاش توکل توکل توکل.

این تعبیر من است : اگر خدا واقعا می خواهد کسی را که خوب تلاش می کند و به او هم توکل کرده است راهنمایی نکند و به مقصد نرساند پس چه کسی را می خواهد راهنمایی کند و به مقصد برساند؟؟؟؟
خود خدا قواعد هدایتش را در قرآن گفته است

1) لیس للانسان الا ما سعی(1) : خدا سعی و تلاش از ما می خواهد ؛ انسان مالک سعی ها و تلاش های خود است این سرمایه انسان است خدا نگفته ذخیره های وجودی انسان سرمایه های اویند یا نگفته پشتوانه های عقیدتی و ... سرمایه های انسان انند
بلکه تلاش های انسان سرمایه های اویند یک نفر از نظر عقیدتی و وراثت و خانواده و محیط و اخلاقی و ... داشته ای ندارد اما دائم دارد تلاش می کند در این مسیر و بارها مارهای ،مار و پله زندگی او را می زنند و سقوط می کند
ولی از این بازی کمال خسته نمی شود و دو باره بازی را شروع می کند این تلاش او ارزش دارد و قرآن می فرماید:" ان لیس للانسان الا ما سعی".

روایات هم زیاد است در این باب که خدا توبه کننده مجدد را خیلی دوست دارد خدا در باره ابراهیم می فرماید ابراهیم اواب بود یعنی زیاد توبه می کرد( منظورم توبه فقط نیست مهم تلاش است).
2) من جاهد فینا لنهدینهم سبلنا(2): این دومین قاعده در هدایت است یعنی کسی که در مسیر کمال یابی و این رفت و برگشت های زندگی تلاش وافر کند بدون شک خدا او را هدایت می کند این هدایت به معنای نشان دادن هدف نیست بلکه ایصال و رساندن به آن هدف است.

3) در مسیر هدایت بزرگترین آسیب که از هر گناه و لغزشی بزرگتر است نا امیدی است ،ناامیدی از رحمت الهی، نا امیدی از هدایت الهی و نا امیدی از زندگی. برای همین است که با هر وضعیتی انسان نباید حکم خروج از این مارپله زندگی را بدهد و بازی را به هم بزند شاید خدا بخواهد ما در همین رفت و برگشت ها به کمال برسیم و با همین رفت و برگشت ها ما را هدایت کند!!

پاورقی:
1- نجم 35
2- عنکبوت 69

موضوع قفل شده است