جمع بندی مصلحت یا عدالت؛ کدامیک؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مصلحت یا عدالت؛ کدامیک؟

با عرض سلام :
سوال من برمیگردد به زمان خلافت امیرالمومنین علی (ع)، امروز ما با واژه مصلحت نسبتا آشنایی داریم و از بعد از انقلاب موارد بسیاری از برتری مصلحت بر امور دیگر دیده ایم و حتی در کشور اسلامی و شیعه مان مجمع تشخیص مصلحت نظام هم داریم و زیاد شنیده ایم که مصلحت نظام از هر چیزی مهمتر است اما سوال من در مورد زمان خلافت حضرت علی (ع) است، همه میدانیم که حضرت مظهر عدالت بودند اما میخواهم بدانم در زمان خلافت ایشان شده که بنا به شرایط ایشان عدالت را فدای مصلحت کنند؟ آیا چنین اتفاقی افتاده یا خیر؟ و آیا موردی بوده که ایشان تشخیص داده باشند اجرای عدالت به مصلحت نظامشان نیست؟ فی المثل یکی از اصحاب پیامبر مثلا به بیت المال دست درازی کرده باشد و مقادیری از بیت المال را سر خود یا به باد داده باشد یا بالا کشیده باشد بعد حضرت بدلیل اینکه آن شخص از اصحاب خاص پیامبر بوده و احترام زیادی دارد چشم بر روی این مسئله ببندد و بخاطر مصلحت هیچ برخوردی با آن فرد نکند و دیگران را هم به سکوت و گذشت و آرامش دعوت کند چون به صلاح نظامشان نبوده که به این مسئله رسیدگی شود؟ و یا فرضا" شخص یا اشخاصی از بزرگان نظامشان به ثروتهای نجومی رسیده باشند در حالیکه مردم عادی دچار فقر باشند و این بزرگان هر یک صاحب منصبی بودند و در همان دوران ثروتمند شده باشند، آیا حضرت به چنین اشخاصی بر اساس مصلحت نظامشان کاری نداشتند و اجازه نمیدادند که مردم یا بعضی از یارانشان هم به ایشان کاری داشته باشند؟ یا که بدقت رسیدگی میکردند و آنان را بازخواست میکردند و اگر ذره ای از ثروتشان از منصبشان و موقعیتشان بدست آمده باشد با آنها به سختی و بر اساس عدالت برخورد میکردند؟ و آیا میزان شیعه بودن ما به شباهتمان با آن حضرت بستگی ندارد؟
با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش شما

حضرت علی علیه السلام فقط برای اجرای عدالت حکومت را پذیرفتند و هدفی جز اجرای عدالت نداشتند؛ اساس حکومت توجه بر مردم و تأمین عدالت برای آن هاست. از دیدگاه علی ـ علیه السّلام ـ اگر حکومت نتواند حقی را اقامه کند و باطلی را از بین ببرد ارزش و اعتباری نخواهد داشت. بخدا سوگند همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است مگر اینکه حقی را با آن بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم. (نهج البلاغه، خطبه 33) پس تمام تلاش حکومت احیاء حق و احیاء حقوق اجتماعی و دفاع از افراد مظلوم و رعایت احوال عامه و احترام به مردم است.
نیز می فرماید:
بخدا سوگند که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگیرم و به آبشخور حق وارد سازم گرچه تمایل نداشته باشد.(نهج البلاغه، خطبه 136) و این همه تأکید بر عدالت و حق و برخورد و مبارزه با ستمگری و باطل برای تأمین عدالت و امنیت در بین مردم است.
لذا در نظر مولای متقیان رفتار به عدالت و توجه به عامه مردم آن چنان اهمیتی دارد که نه مصلحت و نه هیچ چیز دیگری جایگزین آن نمی شود و هیچ عنصری نباید با آن مقایسه گردد. در روایت است که شخصی از حضرت علی (علیه السلام) سوال کرد که:
«ایهما افضل: العدل اوالجود»
«آیا عدل برتر است یا بخشش»
حضرت پاسخ داد:
«العدل یضع الامور مواضعها و الجود یخرجها من جهتها و العدل سائس عام والجود عارض خاص فالعدل اشرفهما و افضلهما» عدالت هر چیزی را در جای خود می نهد در حالی که بخشش آن را از جای خود خارج می سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است در حالی که بخشش گروه خاصی را شامل است. پس عدالت شریف تر و برتر است. (حکمت 437)
عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمين را در دوره‏ خلافتش تيول خويشاوندان و نزديكانش قرار داد(یعنی اموال عمومی را ملک خویشاوندان خود کرد). بعد از عثمان، علی(ع) زمام امور را به دست گرفت.از آن حضرت خواستند كه كاری به گذشته نداشته باشد؛ كوشش خود را محدود كند به حوادثی كه‏ از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش می‏آيد، اما او جواب می‏داد كه:
« الحق القديم لا يبطله شی‏ء » ...حق كهن به هيچ وجه باطل نمی‏شود.
فرمود به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال‏ برمی گردانم.
«فان فی العدل سعه و من ضاق عليه العدل فالجور عليه اضيق» (از خطبۀ 15 نهج البلاغه)....يعنی همانا در عدالت گنجايش خاصی است؛ عدالت می‏تواند همه را در برگيرد و در خود جای دهد.

با توجه به نکاتی که عرض شد حضرت با فساد، ظلم و ستم مخالف بودند و تمام تلاششان بر این بود که عدالت را در جامعه اسلامی پیاده کنند حتی به برادر خود «عقیل» نیز وعده آتش دادند و هیچ مبلغی از بیت المال به ایشان پرداخت نفرمودند.

mehrdaad.;901181 نوشت:
و آیا میزان شیعه بودن ما به شباهتمان با آن حضرت بستگی ندارد؟
با تشکر


بله یقینا هر اندازه اعمال و رفتار ما به مولای متقیان امیر المومنین علی علیه السلام شبیه باشد به همان نسبت پیرو خوبی خواهیم بود؛ نظام جمهوری اسلامی نیز با تکيه بر فرهنگ اسلامی و مبنا قرار دادن دين و ارزش های الهی تلاش نموده است تا در مسير حکومت علوی و حکومت مهدوی گام بردارد و خود را به اين نمونه های آرمانی نزديک سازد.
امام راحل در وصيت نامه الهی -سياسی خويش فرمودند:
« اينجانب هيچ‌گاه نگفته و نمی‌گويم که امروز در اين جمهوری به اسلام با همه ابعاد عمل می‌شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی انضباطی بر خلاف مقررات اسلام عمل نمی‌کنند، لکن عرض می کنم که قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه با زحمات جان فرسا کوشش در اسلامی کردن اين کشور می کنند و ملت ده ها ميليونی نيز طرفدار و مددکار آنان هستند» ( وصيت نامه الهي - سياسی امام خمينی ره , تهران, نشر عروج ,1377,ص 49)

مقام معظم رهبری نيز در اين باره فرمودند:
« ما هنوز تا يک جامعه کاملاً اسلامی که نيکبختی دنيا و اخرت مردم را به طور کامل تأمين کند و تباهی و کج‌روی و ظلم و انحطاط را ريشه کن سازد، فاصله زيادی داريم؛ اين فاصله بايد با همت مردم و تلاش مسئولان طی شود»( حديث ولايت , ج4, ص 252-253)

بنابراین مسئولین با تمام توان شیوه حکومتی امام علی علیه السلام را در پیش گرفته اند منتهی موانعی در پیش راه وجود دارد که سبب می شود نتوانیم به آرمان نهایی خود برسیم چنانکه این موانع در حکومت امام علی علیه السلام وجود داشت به مراتب این موانع در نظام اسلمی ایران بیشتر و پیچیده تر است.

mehrdaad.;901181 نوشت:
حتی در کشور اسلامی و شیعه مان مجمع تشخیص مصلحت نظام هم داریم و زیاد شنیده ایم که مصلحت نظام از هر چیزی مهمتر است

در پایان لازم است وظیفه مجمع تشخیص مصلحت نظام تذکر داده شود تا سوء تفاهم مرتفع گردد

وظیفه ی مجمع تشخیص مصلحت نظام

قوانینی که مجلس شورای اسلامی تصویب می کند باید مطابق با موازین اسلامی باشد، مصوبه مجلس شورای اسلامی برای اظهار نظر به شورای نگهبان فرستاده می شود؛ شورای نگهبان چنانچه آن را خلاف موازین شرع یا قانون اساسی تشخیص دهد، نظر خود را به مجلس شورای اسلامی اعلام می نماید. چنانچه مجلس شورای اسلامی بر نظر خود باقی بود و با اعلام رأی، ضمن در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تأمین نکرد و در نتیجه تعارض پیش آمد، مصوبه از طرف مجلس شورای اسلامی برای مجمع تشخیص مصلحت فرستاده می شود.

علاوه براین مجمع وظایف دیگری هم بر عهده دارد:

الف: مشاوره با رهبری (با تأکید بر تعیین سیاستهای کلی نظام)

به موجب قسمتی از اصل یکصد و دوازدهم: «مجمع تشخیص مصلحت نظام... مشاوره در اموری (را) که رهبری به آن ارجاع می دهد» بر عهده دارد. بنابراین، مجمع مذکور که اکثر اعضای آن را مقامات و مسؤولان عالیمقام تشکیل می دهند بعنوان مشاور، مقام رهبری را یاری می نمایند . از جمله موارد مشاوره که قانون اساسی به آن تصریح نموده و در موارد مربوط به «تعیین سیاست های کلی نظام» (اصل یکصد و دهم قانون اساسی) و ابتکار پیشنهاد اصلاح و یا تتمیم قانون اساسی به شورای بازنگری قانون اساسی (صل یکصد و هفتاد و هفتم قانون اساسی) می باشد.

ب:حل معضلات نظام

قانون اساسی، بر اساس اصل حاکمیت قانون، وظایف و اختیارات زمامداری را در بخش های مختلف به نحو منطقی توزیع نموده است، به طوری که هیچ امری از امور جامعه بلاتکلیف نمی ماند و کارهای حکومتی بر طبق ضوابط مشخص صورت می گیرد.

در زمان جنگ هشت ساله ایران و عراق، مشکلات خاص سیاسی بروز می نمود که حل و فصل آن از طرف مقام رهبری، معمولا به رؤسای قوای سه گانه سپرده می شد و آنان نیز با اختیارات تام حل مشکل می نمودند. بروز مشکلات، در اکثر موارد ناشی از اختلاف سلیقه و یا عدم تفاهم بین مسؤولین بود و ربطی به نارسایی ساز و کار قانونی نهادهای سیاسی نداشت. پس از تأسیس مجمع تشخیص مصلحت در 17/11/1366، علاوه بر وظیفه حل اختلاف مجلس و شورای نگهبان، تعیین تکلیف برخی از امور مشکل و فوری به آن مجمع محول گردید. موضوع «حل معضلات نظام» در فرمان 4/2/1368 بازنگری قانون اساسی نیز مورد توجه امام خمینی رحمة الله علیه قرار گرفت.

[="Tahoma"][="Navy"]

mehrdaad.;901181 نوشت:
با عرض سلام :
سوال من برمیگردد به زمان خلافت امیرالمومنین علی (ع)، امروز ما با واژه مصلحت نسبتا آشنایی داریم و از بعد از انقلاب موارد بسیاری از برتری مصلحت بر امور دیگر دیده ایم و حتی در کشور اسلامی و شیعه مان مجمع تشخیص مصلحت نظام هم داریم و زیاد شنیده ایم که مصلحت نظام از هر چیزی مهمتر است اما سوال من در مورد زمان خلافت حضرت علی (ع) است، همه میدانیم که حضرت مظهر عدالت بودند اما میخواهم بدانم در زمان خلافت ایشان شده که بنا به شرایط ایشان عدالت را فدای مصلحت کنند؟ آیا چنین اتفاقی افتاده یا خیر؟ و آیا موردی بوده که ایشان تشخیص داده باشند اجرای عدالت به مصلحت نظامشان نیست؟ فی المثل یکی از اصحاب پیامبر مثلا به بیت المال دست درازی کرده باشد و مقادیری از بیت المال را سر خود یا به باد داده باشد یا بالا کشیده باشد بعد حضرت بدلیل اینکه آن شخص از اصحاب خاص پیامبر بوده و احترام زیادی دارد چشم بر روی این مسئله ببندد و بخاطر مصلحت هیچ برخوردی با آن فرد نکند و دیگران را هم به سکوت و گذشت و آرامش دعوت کند چون به صلاح نظامشان نبوده که به این مسئله رسیدگی شود؟ و یا فرضا" شخص یا اشخاصی از بزرگان نظامشان به ثروتهای نجومی رسیده باشند در حالیکه مردم عادی دچار فقر باشند و این بزرگان هر یک صاحب منصبی بودند و در همان دوران ثروتمند شده باشند، آیا حضرت به چنین اشخاصی بر اساس مصلحت نظامشان کاری نداشتند و اجازه نمیدادند که مردم یا بعضی از یارانشان هم به ایشان کاری داشته باشند؟ یا که بدقت رسیدگی میکردند و آنان را بازخواست میکردند و اگر ذره ای از ثروتشان از منصبشان و موقعیتشان بدست آمده باشد با آنها به سختی و بر اساس عدالت برخورد میکردند؟ و آیا میزان شیعه بودن ما به شباهتمان با آن حضرت بستگی ندارد؟
با تشکر

سلام
به نظر می رسد امیر مومنان ع در مساله بیت المال هیچگاه عدالت را فدای مصلحت نکرده است اما معنایش این نیست که همه جا موفق بوده است. بطور مثال حضرت تا آخر عمر خویش با معاویه که از حاکمان ظالم و چپاولگر بود جنگید اما بالاخره امکان حذف و مجازات او فراهم نشد. لذا صرف قصد و اقدام برای تحقق خارجی عدالت کافی نیست بلکه موفقیت و پیروزی نیز لازم است لذا چه بسا حاکم اسلامی در زمان حاضر نیز اقدامات ممکن برای برخورد با دست اندازان به بیت المال بنمایند اما عملا موفق نشوند.
یا علیم[/]

با سلام

از بیانات روشنگرانه کارشناس محترم تشکر می کنم. ای کاش این موانع بر طرف می شد و مشکلات جامعه حل می گردید.
یا علی

سلام
خودتان می فرمایید: چه بسا اینطور باشد پس اطمینان ندارید اما در مورد حضرت علی (ع) پس از گذشت 1400 سال اطمینان دارید. و آیا برخورد با چپاولگران اقتصادی و بیت المال به باد دهندگان که در جامعه حاضرند و برای دسترسی و دستگیری آنان همچون معاویه نیاز به جنگ و لشکر کشی نیست (که اگر نیاز به جنگ هم بود به پیروی از حضرت علی باید انجام میشد) برای کسیکه تمام نیروها به فرمانش هستند ناممکن است؟ بارها و بارها از زبان کسانیکه شهامت دارند و ظلم و غارت را برنمی تابند بلند و رسا گفته شد چرا با آنانکه بیت المال را با نادانی به باد داده اند و آنانکه غارت کردند و به ثروتهای نجومی رسیدند هیچ برخوردی نمی شود و همگان حیران از این همه سکوت، دیگر چه امکانات و چه اختیاراتی باید باشد که حداقل مواخذه ای صورت گیرد اما متاسفانه جامعه ما جای بسیار بسیار امنی برای این افراد شده و بهمین دلیل روزبروز این اعمال و اینگونه عاملان بیشتر و بیشتر می شوند، براستی چه دلیلی وجود دارد که حتی برای دلخوشی مردم محروم از این افراد سودجو یک سوال نمی شود و هرگز حسابرسی نمی شوند؟ براستی آیا حضرت علی (ع) اگر امروز بود اینگونه رفتار میکرد؟ پاسخ را به وجدان شما می سپارم.
تشکر

با تشکر وظیفه مجمع تشخیص را میدانم بهتر بود خلاصه می فرمودید در مواقع اختلاف بین نظر مجلس و شورای نگهبان رای به آنچه به صلاح است میدهد که ممکن است بر خلاف نظر شورای نگهبان باشد.
و نمیدانم منظورتان از سوتفاهم چیست! مگر نه این است که شورای نگهبان قوانین را با شرع می سنجد که بر خلاف شرع نباشد اما گاهی اوقات بنا به مصلحت قوانینی که با نظر شورای نگهبان در تعارض است توسط مجمع تصویب میشود
این مسئله که مصلحت نظام در راس امور است یا از هر چیز دیگر مهمتر است بدون آنکه منظور مجمع تشخیص باشد، این را بنده بارها و بارها از دهان مسئولین مختلف شنیده ام
در عمل هم بیشتر به مصلحت و مصالح نظام اهمیت داده میشود ( نمونه: آیا با بعضی از مسئولین بالای نظام که بی جهت بیت المال را بباد دادند برخورد شد، یا از کسانیکه ثروتهای نجومی دارند حسابرسی شد و یا مدیرانی که حقوق های چند صد میلیونی دریافت میکردند مجازات شدند؟ ) تا به عدالت !
و در آخر باید عرض کنم ما قانون اساسی خیلی خوبی داریم ولی آیا به تمام مفاد آن عمل میشود؟ آیا قانون ما جز به جز در همه موارد و همیشه به اجرا در می آید؟

همان طور که حضرت عالی اشاره فرمودید قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بسیار قوی است چون بر گرفته از تعالیم اسلامی است؛ اما ممکن است به دلیل کارشکنی برخی از مسئولین این قوانین اجرا نشود.
سخن شما این است که فرمودید اگر یکی معصومین علیهم السلام در رأس امور بودند و حاکمیت کشور عزیزمان را داشتند آیا باز هم چنین مشکلاتی در جامعه حکم فرما بود؟ در جواب عرض می کنیم ایراد از حاکم اسلامی و ولیّ فقیه نیست بلکه ایراد از مسئولین مربوطه هست که نمی توانند و یا در برخی موارد نمی خواهند بر اساس قوانین پیش بروند.
در زمان امام علی علیه السلام هم چنین مشکلاتی وجود داشت چون تا زمانی که خود مردم نخواهند ممکن نیست عدالت مطلق در جامعه حاکم باشد اگر چه حاکم جامعه یکی از معصومین باشد چنانکه در زمان خلافت و حاکمیت امیر المومنین علی علیه السلام نیز این مشکلات وجود داشت و مشکلاتی مثل به وجود آمدن خوارج، حکمیّت و ... مانع از اجرای عدالت کامل گردید.

معمولا بازگشت طرح چنین مباحثی به این برمی گردد که وجود چنین مشکلاتی به رهبر جامعه اسلامی برمی گردد و رهبری دخالتی در امور نمی کند، اما ما باید دقت کنیم و ابتدا با خودمان صادقانه بررسی کنیم که وقتی می‌گوییم: «دخالت رهبری»، حتی اگر پیامبر اکرم یا معصومین علیهم‌السلام باشند، یعنی چه؟!
آیا مانند سایت‌ها، یا برخی از نامزدهای انتخاباتی، یک فهرستی دست بگیرد و بگوید: آی مردم، فلانی و فلانی که اسم‌شان فاش نشده است را من به شما معرفی می‌کنم؟!
آیا به جای مجلس قانون تصویب کند – به جای دولت کار قوه مجریه نماید – به جای دستگاه‌های اطلاعاتی، تحقیق کند – به جای قوه قضاییه و دستگاه دادگستری، خودش متهمین را دستگیر کند و سپس محاکمه و محکوم و مجازات نماید – به جای بازرسی کل کشور، همه جا بازرسی کند و پرونده تخلفات را تشکیل دهد – به جای رییس صدا و سیما، کارگردان و هنرپیشه بیاورد و فیلم و سریال بسازد – به جای موسیقی‌دان‌ها آهنگ و ترانه درست و هنرمندانه و جهت‌دار بسازد – به جای مدیریت نظام بانکی و بانک مرکزی وارد عملیات اقتصادی و جلوگیری از وام‌های کلان یا جابجایی دلارها بشود، به جای شهرداری‌ها وارد صحنه شود جلوی ارتشاء، قطع درختان، برج‌سازی‌های غیر اصولی و ... را بگیرد – به جای دستگاه‌های اقتصادی و بازرگانی و گمرکات، واردات و صادرات و ... را کنترل کند و کنار هر پزشک جراح یک بازرس بگذارد که زیر میزی نگیرد – هیئت علمی دانشگاه‌های دولتی و آزاد را در هر رشته‌ای انتخاب کند که شاهد این وضعیت نابسامان نگردیم و ... .
آیا اصلاً این کارها ممکن است؟ آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف جایگاه‌ها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی یعنی چه؟! پس کی در این مملکت چه کاره است؟! آیا شالوده نظام از هم نمی‌پاشد و عرصه برای حمله گرگان خارجی و کفتارهای داخلی مساعد نمی‌گردد؟
آیا رهبری می‌تواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد بیاورد؟ آیا می‌تواند (یا عاقلانه است که) به جای مردم رییس جمهور و نمایندگان مجلس را که بازوهای مردمی رهبری هستند انتخاب کند؟ بعد از کجا انتخاب کند، از فرشتگان عرش، یا از همین مردم؟!

پس رهبری، رییس جمهور، رییس مجلس، رییس دادگستری، رییس بانک مرکزی، وزیر اطلاعات، شهردار تهران یا کلان‌شهر، رییس ستاد مبارزه با قاچاق و رییس گمرکات کشور نیست. بلکه ایشان رهبریِ نظام را بر عهده دارد، با تعاریف مشخصی که در قانون اساسی و قوانین فقهی و بدیهیات عقلی روشن است.

رهبری، نیاز کشور و نظام را می‌بیند و درست و کامل هم می‌بیند و به همراه تبیین و تشریح و تعلیم، به مسئولین و مردم منتقل می‌کند. رهبری به مردم می‌گوید: در انتخاب رئیس جمهور که دولت را تعیین خواهد کرد، بصیر باشند، به کسی رأی دهید که دارای چنین امتیازاتی باشد و یا چنین ضعف‌هایی نداشته باشد – همین طور در انتخاب نمایندگان - حالا اگر مردم به هر دلیلی آن طور که باید رعایت نکردند، رهبری باید بیاید و عواقب انتخاب غلط یا دست کم غیر اصلح مردم را به دوش کشیده و جبران کند؟!
رهبری، به مجلس و به دولت خط مشیّ می‌دهد – خطوط کلی سیاست داخلی و خارجی نظام را با توجه به اهداف و نیز شرایط حاکم بر کشور، منطقه و جهان را ترسیم و ابلاغ می‌کند – مکرر می‌فرماید که این مذاکرات نتیجه‌ای ندارد، حالا یک عده دوست دارند که مدام بروند مذاکره کنند، خب حالا چه کند؟ همه را عزل کند؟!
گاهی بخش خُرد یا کلانی از اذهان عمومی مردم، به هر دلیلی، اعم از تبلیغات گسترده یا بی‌بصیرتی، فریب می‌خورند و جریانی - هر چند مقطعی - حاکم می‌شود و بالتبع رهبری نیز در برخی از امور، تحت فشار قرار می‌گیرد، خب حالا چه کند؟ مگر زمان رسول الله و امیرالمؤمنین و سایر معصومین علیهم‌السلام چنین نبوده است؟! البته ایشان نیز موافقت‌ها، انتقادها یا اعتراضات‌شان را بسیار صریح و باصدای بلند می‌گویند، تا جهت‌گیری و مطالبات مردم اصلاح شود.
رهبری، گاهی در جلسات خصوصی، حتی با تندی متذکر می‌شود – گاهی در چارچوب قوانین از ابزارهای موجود استفاده می‌کند – گاهی در تنویر افکار عمومی می‌کوشد تا مردم روشن شوند و با موضع‌گیری درست، کار را اصلاح کرده یا به اکمال رسانند – گاهی حتی مستقیم به نیازها و مشکلات داخلی جامعه، از اقتصاد گرفته تا جمعیت و اصول لازم برای بهداشت و سلامت، تا سبک زندگی و ... اشاره می‌کند – و البته در سطح سخنرانی یا نصیحت و تذکر هم نیست، بلکه تدوین سند چشم انداز است – پیگیری و حتی دخالت در کلیات است و ... .

نکته:
بسیاری سعی دارند که فرهنگ «خوارجی» را به مردم القا کنند. لابد می‌پرسید: این دیگر چه فرهنگی است؟ خوارج را می‌شناسیم، اما فرهنگ خوارجی یعنی چه؟
این خوارج، همه سپاهیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جنگ صفین بودند، اما آن چنان که باید مطیع و بصیر نبودند. معاویه به هنگام شکست، از این ضعف آنها بهره برد، قرآن‌ها را بر نیزه کرد و این عده که گمان می‌کردند از امام و ولی‌فقیه‌شان آگاه‌تر، دلسوزتر و مؤمن‌تر هستند، ریختند سر ایشان که الا و لابد، اینها در پناه و سایه قرآن هستند و ما با قرآن نمی‌جنگیم. هر چه ایشان فریاد زد که «این فریب است، قرآن منم، بروید بجنگید و ...» گفتند: خیر، ما با قرآن نمی‌جنگیم، حتی اگر مجبور شویم تو را بکشیم. – خب چه انتظاری می‌رفت؟ همه کار که با شمشیر حل نمی‌شود.
بعد فریب ماجرای «مذاکره و حکمیت» را خوردند و ایشان را مجبور به پذیرش این مذاکره و حکمیت کردند. موضوع مذاکره اصلاً به اصل حکومت مربوط نبود، بلکه قرار بود شرط و شروطی برای هم قائل شوند و تفاهم کنند که جنگ درنگیرد. و خوارج به حضرت علی علیه‌السلام که اساساً این مذاکره و حکمیت را قبول نداشتند، تحمیل کردند که الا و لابد ما باید مذاکره کنیم و ابوموسی اشعریِ ساده لوح را جلو فرستادند و همه جا جار زدند که امیرالمؤمنین خودش این حکمیت را پذیرفته است و این نماینده را نیز انتخاب کرده است.
به قول معروف مذاکرات (1+5) شروع شد، عمرو عاص نماینده زیرک معاویه، با مشت چدنی و دستکش مخملین و لبخندهای نمکین، دست تفاهم دراز کرد و گفت: همه گزینه‌ها روی میز است، اگر به تفاهم نرسیم، جنگ حتمی است؛ پس بیا تو امیرالمؤمنین را عزل کن و من معاویه را عزل می‌کنم. آن ساده‌لوح، که مثل سایر خوارج دیگر از جنگ، تحریم، توطئه و ترورهای معاویه‌ای خسته شده بود، فریب خورد و پذیرفت. گفت: علی را عزل می‌کنم، عمرو عاص هم گفت: من معاویه را نصب می‌کنم.
البته حضرت علیه‌السلام زیر بار نرفتند، همان‌گونه که امروز رهبری می‌فرماید که هیچ موضوعی به جز فعالیت هسته‌ای مورد قبول نیست، فرمودند: که موضوع مذاکره و حکمیت این نبود و تصمیم برای حاکمیت نظام در محدوده اختیارات این مذاکرات نبوده و نیست.
در هر حال وقتی خوارج فهمیدند که چه در صفین، چه در ماجرای حکمیت و ... فریب خورده‌اند و حالا معاویه خود آنها را نیز نه تنها تحویل نمی‌گیرد، بلکه تحت فشار قرار داده و در اذهان عمومی نیز تحقیر و مسخره و محکوم شدند، دوباره به سر امیرالمؤمنین علیه السلام ریختند و گفتند: تو چرا دخالت نکردی و مقابل ما نایستادی؟! پس خطا از تو بوده، حالا باید بیایی مسجد، از مردم عذرخواهی کنی و اقرار به معصیت کنی و کنار هم بکشی. و البته چون ایشان مرعوب این فتنه‌های جاهلانه نشدند، آنها نیز جنگ جمل را راه انداختند.
حالا قصه نظام ما و مشکلات آن همین است، برخی تحمیلی است، برخی از روی ناچاری به خاطر کمبودهاست، برخی از روی سوء مدیریت است، برخی از بی‌بصیرتی‌ها، طمع‌ها و ... (چه دستگاه‌های دولتی و احزاب و چه اشخاص حقیقی) نشأت گرفته و می‌گیرد، اما وقتی نتایج و عواقب پدیدار می‌شود و می‌ترسند که مردم بفهمند چه شده و چه خبر است، رهبری و ولایت را نشانه می‌گیرند و می‌گویند: پس چرا او کاری نمی‌کند؟!
قطعاً او هر کاری که بتواند می‌کند و اگر چنین نبود، این نظام، با این مشکلات داخلی و دشمنان خارجی یک روز هم دوام نمی‌آورد، چه رسد به این که به رغم همه ضعف‌هایش، رشد کرده و به قدرت، صلابت و استحکام امروزی برسد.
همیشه دقت کنیم که بازو و قوت رهبری، خود مردم هستند. و ما (دولت – ملت)، نباید خدایی ناکرده کم‌توجه، کم‌بصیرت و کم همّت به رهنمودها و مطالبات ایشان باشیم و وقتی کار خراب شد، به جای آن که بفهمیم مشکل از کجاست و برای رفع آن اقدام کنیم، بگوییم: پس چرا رهبری دخالت نمی‌کند؟ امام معصوم رهبر ما بود چنن مشکلاتی وجود نداشت و ... .
در واقع رهبرى، يك مديريت كلان ارزشى است. همين طور كه اشاره كردم، گاهى اوقات فشارها، مضيقه‌ها و ضرورتها، مديريت‌هاى گوناگون را به بعضى از انعطاف‌هاى غير لازم يا غير جائز وادار مي‌كند؛ رهبرى بايستى مراقب باشد، نگذارد چنين اتفاقى بيفتد. اين مسئوليتِ بسيار سنگينى است. اين مسئوليت، مسئوليت اجرایى نيست؛ دخالت در كارها هم نيست. حالا بعضى‌ها دوست می‌دارند همين طور بگويند؛ فلان تصميم‌ها بدون نظر رهبرى گرفته نمی‌شود. نه، اينطور نيست. مسئولين در بخش‌هاى مختلف، مسئوليت‌هاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سياسى، در بخش ديپلماسى، نمايندگان مجلس در بخش‌هاى خودشان، مسئولان قوه‌ى قضائيه در بخش خودشان، مسئوليت‌هاى مشخصى دارند. در همه‌ى اينها رهبرى نه می‌تواند دخالت كند، نه حق دارد دخالت كند، نه قادر است دخالت كند؛ اصلاً امكان ندارد. خيلى از تصميم‌هاى اقتصادى ممكن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمی‌كند؛ مسئولينى دارد، مسئولينش بايد عمل كنند. بله، آنجایى كه اتخاذ يك سياستى منتهى خواهد شد به كج شدن راه انقلاب، رهبرى مسئوليت پيدا مي‌كند. در تصميم و عملِ رهبرى بايد عقلانيت در خدمت اصول قرار بگيرد، واقع‌بينى در خدمت آرمان‌گرایى‌ها قرار بگيرد.
لینک منابع:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/5914.html
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17597

با سلام موارد مفصلی را مطرح کردید اول تشکر میکنم که به سوال پاسخ دادید ضمن خواندن متن شما مواردی برایم ایجاد سوال کرد که مطرح میکنمآیا هیچ موردی نیست که رهبری با دخالتی بجا مسئله را حل کند مثلا می گویند شهردار تهران برای بار سوم و غیرقانونی انتخاب شده است چون فقط دو بار میتوانسته انتخاب شود خب اینجا با یک تذکر مسئله حل میشد اگر قرار باشد هرچه رهبری میگوید به آن عمل نکنند یا موارد مواردی است که به ایشان ارتباط پیدا نمیکند پس بود و نبود ایشان در مواردی که مشکل ساز شده تفاوتی ندارد آیا نیاید ضمانت اجرا وجود داشته باشد بهرحال مردم جامعه از رهبر و شخص اول کشور انتظار دارند در گذشته هم رهبرانی بودند که در بعضی موارد موفق بودند حالا کاری به خوب بودن یا نبودنشان یا اینکه مطابق سلیقه شما هست یا نه نداریم بعنوان مثال رضا شاه، ایشان در موارد بسیاری موفق بوده و بنفع مردم عمل کرده مثل جلوگیری از بالارفتن نرخ درشکه ها با مجازات یکنفر یا جلوگیری از احتکار آرد و نبود نان و در ساخت و سازها هم موفق بود اگه میفرمایید اینها دیکتاتوری است من عرض میکنم گاهی از اوقات برای منافع مردم رهبر بهترست دیکتاتور باشد تا سکوت کند وقتی عملی بنفع مردم باشد هیچکس از این دخالت ناراضی نمیشود و اگر به گونه ای عمل شود که هیچ مسئولی جرات خلاف نداشته باشد دیگر شاهد اختلاسهای کلان و گسترده نمی شویم اما میبینیم تا می خواهند بحساب یکنفر برسند میگوید اگر چنین کنید من 100 نفر دیگر را لو میدهم یا من هم چیزهایی که میدانم میگویم بعد آن شخص را رها میکنند مثل ماجرای سعید طوسی یا همین آقای بگم بگم خودمان کلی از بیت المال را بباد داده اما هیچ دادگاهی برایش تشکیل نمی شود چون نمی خواهند که بگوید و ... خب در این صورت وقتی هر خلافکار و دزد و غیره که سمتی داشته با این تهدید که اگه منو بگیرید همه چیز را لو میدهم یا عده ای را با خود پایین میکشم بعد می بینیم بدون هیچ حرفی آقا را رها میکنند و کاری به کارش ندارند در این صورت فکر میکنید مردم چه فکری خواهند کرد چرا کسی جرات نمی کند عدالت را اجرا کند برای چه بجای اینکه درین موارد اقدامی شود برعکس همه را به سکوت دعوت میکنند خب مردم هم میگن حتما ریگی به کفششان هست، عده ای کارگر که چندماه حقوق نگرفتن اعتراض میکنند و حقوقشان را می خواهند نمیدانم شما میدانید کسیکه زندگی اش فقط با یک حقوق ماهانه می چرخد اگه حتی یکماه حقوق نگیرد چه بر سرش میاید چه برسد به آنکه چندماه حقوق نگیرد بعد میایند این بیچارهها را به جرم امنیت ملی دستگیر و زندان میکنند خب مردم چه فکر می کنند؟ و موارد بسیار است و اینجا مجال مطرح کردن تمام موارد نیست اما بطور کلی میدانید چرا امام گفت میزان رای ملت است یا چرا در کشورهای دموکراسی به رای مردم عمل میکنند و انتخاب مردم هر چه باشد آنرا درست میدانند برای اینکه همیشه اکثریت جامعه رای و نظرش درست و بجاست وممکن است بعضی گمان کنند اینطور نیست اما گذشت زمان همیشه نشان داده نظر اکثریت درست است عده ای که بر این باورند که نظر اکثریت نظر خداست میدانم که حالا خیلی ها با این موضوع مخالف هستند اما حتی اگر بعضی گمان کنند نظر اکثریت اشتباهست آنها هستند که اشتباه میکنند اکثریت مردم نفع خود را بهتر از هر کسی تشخیص میدهند و نظرشان بر اساس تجربیاتشان هست و زمان درستی آنرا اثبات خواهد کرد این را عرض کردم برای اینکه در جامعه ما هم باید به رای و نظر اکثریت بها داد و عمل کرد مگر نه اینکه میزان رای ملت است خب ملت اگر ناراضی است حق دارد اینطور نیست که نمیشد هیچ کاری کرد آیا در یک جامعه همه دزد هستند و یک متخصص پاک نداریم که راس یک سمتی گذاشته شود ما متخصصین بسیار باهوش و پاک و درستی داریم یا بهتر است بگویم داشتیم اما از بس جدی گرفته نشدند و به میدان راهشان ندادند رفتند به کشورهایی که قدرشان را میدانند فرار مغزها از کشور ما بسیارست آیا فکر میکنید همه چون غربزده و نادرستند از کشور رفته اند؟!! همین ها در جایی که بکارشان می گیرند میشوند بهترین متخصصان که نه دزدی میکنند نه کارشان را غلط انجام میدهند. ببخشید از اینکه پرگویی کردم اما واقعیتی بزرگ و تلخ در کشور ما حاکم است و آن اینکه به رای و نظر مردم اهمیتی نمیدهند در واقع میزان رای ملت نیست و خودتان بهتر میدانید که اگر قرار بود طبق خواست ملت عمل شود چگونه باید عمل میشد. مشکل اساسی و بزرگ ما فقط همین است اگر طبق خواست مردم بطور مداوم عمل میشد همه چیز بهتر از امروز بود و مشکل غیر قابل حلی باقی نمی ماند اگر هم معتقدید که بخواست مردم عمل میشود با عرض پوزش فقط دارید خود را گول میزنید و خوب میدانید اگر رفراندم اول انقلاب یکبار دیگر تکرار شود چه نتیجه ای خواهد داشت در صورتیکه میشد جوری عملکرد که باز هم همان نتیجه اول انقلاب را میداشت. با پوزش مجدد.

هادی;903949 نوشت:
نکته:
بسیاری سعی دارند که فرهنگ «خوارجی» را به مردم القا کنند. لابد می‌پرسید: این دیگر چه فرهنگی است؟ خوارج را می‌شناسیم، اما فرهنگ خوارجی یعنی چه؟
این خوارج، همه سپاهیان امیرالمؤمنین علیه‌السلام در جنگ صفین بودند، اما آن چنان که باید مطیع و بصیر نبودند. معاویه به هنگام شکست، از این ضعف آنها بهره برد، قرآن‌ها را بر نیزه کرد و این عده که گمان می‌کردند از امام و ولی‌فقیه‌شان آگاه‌تر، دلسوزتر و مؤمن‌تر هستند، ریختند سر ایشان که الا و لابد، اینها در پناه و سایه قرآن هستند و ما با قرآن نمی‌جنگیم. هر چه ایشان فریاد زد که «این فریب است، قرآن منم، بروید بجنگید و ...» گفتند: خیر، ما با قرآن نمی‌جنگیم، حتی اگر مجبور شویم تو را بکشیم. – خب چه انتظاری می‌رفت؟ همه کار که با شمشیر حل نمی‌شود.
بعد فریب ماجرای «مذاکره و حکمیت» را خوردند و ایشان را مجبور به پذیرش این مذاکره و حکمیت کردند. موضوع مذاکره اصلاً به اصل حکومت مربوط نبود، بلکه قرار بود شرط و شروطی برای هم قائل شوند و تفاهم کنند که جنگ درنگیرد. و خوارج به حضرت علی علیه‌السلام که اساساً این مذاکره و حکمیت را قبول نداشتند، تحمیل کردند که الا و لابد ما باید مذاکره کنیم و ابوموسی اشعریِ ساده لوح را جلو فرستادند و همه جا جار زدند که امیرالمؤمنین خودش این حکمیت را پذیرفته است و این نماینده را نیز انتخاب کرده است.
به قول معروف مذاکرات (1+5) شروع شد، عمرو عاص نماینده زیرک معاویه، با مشت چدنی و دستکش مخملین و لبخندهای نمکین، دست تفاهم دراز کرد و گفت: همه گزینه‌ها روی میز است، اگر به تفاهم نرسیم، جنگ حتمی است؛ پس بیا تو امیرالمؤمنین را عزل کن و من معاویه را عزل می‌کنم. آن ساده‌لوح، که مثل سایر خوارج دیگر از جنگ، تحریم، توطئه و ترورهای معاویه‌ای خسته شده بود، فریب خورد و پذیرفت. گفت: علی را عزل می‌کنم، عمرو عاص هم گفت: من معاویه را نصب می‌کنم.
البته حضرت علیه‌السلام زیر بار نرفتند، همان‌گونه که امروز رهبری می‌فرماید که هیچ موضوعی به جز فعالیت هسته‌ای مورد قبول نیست، فرمودند: که موضوع مذاکره و حکمیت این نبود و تصمیم برای حاکمیت نظام در محدوده اختیارات این مذاکرات نبوده و نیست.
در هر حال وقتی خوارج فهمیدند که چه در صفین، چه در ماجرای حکمیت و ... فریب خورده‌اند و حالا معاویه خود آنها را نیز نه تنها تحویل نمی‌گیرد، بلکه تحت فشار قرار داده و در اذهان عمومی نیز تحقیر و مسخره و محکوم شدند، دوباره به سر امیرالمؤمنین علیه السلام ریختند و گفتند: تو چرا دخالت نکردی و مقابل ما نایستادی؟! پس خطا از تو بوده، حالا باید بیایی مسجد، از مردم عذرخواهی کنی و اقرار به معصیت کنی و کنار هم بکشی. و البته چون ایشان مرعوب این فتنه‌های جاهلانه نشدند، آنها نیز جنگ جمل را راه انداختند.
حالا قصه نظام ما و مشکلات آن همین است، برخی تحمیلی است، برخی از روی ناچاری به خاطر کمبودهاست، برخی از روی سوء مدیریت است، برخی از بی‌بصیرتی‌ها، طمع‌ها و ... (چه دستگاه‌های دولتی و احزاب و چه اشخاص حقیقی) نشأت گرفته و می‌گیرد، اما وقتی نتایج و عواقب پدیدار می‌شود و می‌ترسند که مردم بفهمند چه شده و چه خبر است، رهبری و ولایت را نشانه می‌گیرند و می‌گویند: پس چرا او کاری نمی‌کند؟!
قطعاً او هر کاری که بتواند می‌کند و اگر چنین نبود، این نظام، با این مشکلات داخلی و دشمنان خارجی یک روز هم دوام نمی‌آورد، چه رسد به این که به رغم همه ضعف‌هایش، رشد کرده و به قدرت، صلابت و استحکام امروزی برسد.
همیشه دقت کنیم که بازو و قوت رهبری، خود مردم هستند. و ما (دولت – ملت)، نباید خدایی ناکرده کم‌توجه، کم‌بصیرت و کم همّت به رهنمودها و مطالبات ایشان باشیم و وقتی کار خراب شد، به جای آن که بفهمیم مشکل از کجاست و برای رفع آن اقدام کنیم، بگوییم: پس چرا رهبری دخالت نمی‌کند؟ امام معصوم رهبر ما بود چنن مشکلاتی وجود نداشت و ... .
در واقع رهبرى، يك مديريت كلان ارزشى است. همين طور كه اشاره كردم، گاهى اوقات فشارها، مضيقه‌ها و ضرورتها، مديريت‌هاى گوناگون را به بعضى از انعطاف‌هاى غير لازم يا غير جائز وادار مي‌كند؛ رهبرى بايستى مراقب باشد، نگذارد چنين اتفاقى بيفتد. اين مسئوليتِ بسيار سنگينى است. اين مسئوليت، مسئوليت اجرایى نيست؛ دخالت در كارها هم نيست. حالا بعضى‌ها دوست می‌دارند همين طور بگويند؛ فلان تصميم‌ها بدون نظر رهبرى گرفته نمی‌شود. نه، اينطور نيست. مسئولين در بخش‌هاى مختلف، مسئوليت‌هاى مشخصى دارند. در بخش اقتصادى، در بخش سياسى، در بخش ديپلماسى، نمايندگان مجلس در بخش‌هاى خودشان، مسئولان قوه‌ى قضائيه در بخش خودشان، مسئوليت‌هاى مشخصى دارند. در همه‌ى اينها رهبرى نه می‌تواند دخالت كند، نه حق دارد دخالت كند، نه قادر است دخالت كند؛ اصلاً امكان ندارد. خيلى از تصميم‌هاى اقتصادى ممكن است گرفته شود، رهبرى قبول هم نداشته باشد، اما دخالت نمی‌كند؛ مسئولينى دارد، مسئولينش بايد عمل كنند. بله، آنجایى كه اتخاذ يك سياستى منتهى خواهد شد به كج شدن راه انقلاب، رهبرى مسئوليت پيدا مي‌كند. در تصميم و عملِ رهبرى بايد عقلانيت در خدمت اصول قرار بگيرد، واقع‌بينى در خدمت آرمان‌گرایى‌ها قرار بگيرد.
لینک منابع:
http://www.x-shobhe.com/shobhe/5914.html
http://farsi.khamenei.ir/speech-content?id=17597


با سلام موارد مفصلی را مطرح کردید اول تشکر میکنم که به سوال پاسخ دادید ضمن خواندن متن شما مواردی برایم ایجاد سوال کرد که مطرح میکنم
آیا هیچ موردی نیست که رهبری با دخالتی بجا مسئله را حل کند مثلا می گویند شهردار تهران برای بار سوم و غیرقانونی انتخاب شده است چون فقط دو بار میتوانسته انتخاب شود خب اینجا با یک تذکر مسئله حل میشد اگر قرار باشد هرچه رهبری میگوید به آن عمل نکنند یا موارد مواردی است که به ایشان ارتباط پیدا نمیکند پس بود و نبود ایشان در مواردی که مشکل ساز شده تفاوتی ندارد آیا نیاید ضمانت اجرا وجود داشته باشد بهرحال مردم جامعه از رهبر و شخص اول کشور انتظار دارند در گذشته هم رهبرانی بودند که در بعضی موارد موفق بودند حالا کاری به خوب بودن یا نبودنشان یا اینکه مطابق سلیقه شما هست یا نه نداریم بعنوان مثال رضا شاه، ایشان در موارد بسیاری موفق بوده و بنفع مردم عمل کرده مثل جلوگیری از بالارفتن نرخ درشکه ها با مجازات یکنفر یا جلوگیری از احتکار آرد و نبود نان و در ساخت و سازها هم موفق بود اگه میفرمایید اینها دیکتاتوری است من عرض میکنم گاهی از اوقات برای منافع مردم رهبر بهترست دیکتاتور باشد تا سکوت کند وقتی عملی بنفع مردم باشد هیچکس از این دخالت ناراضی نمیشود و اگر به گونه ای عمل شود که هیچ مسئولی جرات خلاف نداشته باشد دیگر شاهد اختلاسهای کلان و گسترده نمی شویم اما میبینیم تا می خواهند بحساب یکنفر برسند میگوید اگر چنین کنید من 100 نفر دیگر را لو میدهم یا من هم چیزهایی که میدانم میگویم بعد آن شخص را رها میکنند مثل ماجرای سعید طوسی یا همین آقای بگم بگم خودمان کلی از بیت المال را بباد داده اما هیچ دادگاهی برایش تشکیل نمی شود چون نمی خواهند که بگوید و ... خب در این صورت وقتی هر خلافکار و دزد و غیره که سمتی داشته با این تهدید که اگه منو بگیرید همه چیز را لو میدهم یا عده ای را با خود پایین میکشم بعد می بینیم بدون هیچ حرفی آقا را رها میکنند و کاری به کارش ندارند در این صورت فکر میکنید مردم چه فکری خواهند کرد چرا کسی جرات نمی کند عدالت را اجرا کند برای چه بجای اینکه درین موارد اقدامی شود برعکس همه را به سکوت دعوت میکنند خب مردم هم میگن حتما ریگی به کفششان هست، عده ای کارگر که چندماه حقوق نگرفتن اعتراض میکنند و حقوقشان را می خواهند نمیدانم شما میدانید کسیکه زندگی اش فقط با یک حقوق ماهانه می چرخد اگه حتی یکماه حقوق نگیرد چه بر سرش میاید چه برسد به آنکه چندماه حقوق نگیرد بعد میایند این بیچارهها را به جرم امنیت ملی دستگیر و زندان میکنند خب مردم چه فکر می کنند؟ و موارد بسیار است و اینجا مجال مطرح کردن تمام موارد نیست اما بطور کلی میدانید چرا امام گفت میزان رای ملت است یا چرا در کشورهای دموکراسی به رای مردم عمل میکنند و انتخاب مردم هر چه باشد آنرا درست میدانند برای اینکه همیشه اکثریت جامعه رای و نظرش درست و بجاست وممکن است بعضی گمان کنند اینطور نیست اما گذشت زمان همیشه نشان داده نظر اکثریت درست است عده ای که بر این باورند که نظر اکثریت نظر خداست میدانم که حالا خیلی ها با این موضوع مخالف هستند اما حتی اگر بعضی گمان کنند نظر اکثریت اشتباهست آنها هستند که اشتباه میکنند اکثریت مردم نفع خود را بهتر از هر کسی تشخیص میدهند و نظرشان بر اساس تجربیاتشان هست و زمان درستی آنرا اثبات خواهد کرد این را عرض کردم برای اینکه در جامعه ما هم باید به رای و نظر اکثریت بها داد و عمل کرد مگر نه اینکه میزان رای ملت است خب ملت اگر ناراضی است حق دارد اینطور نیست که نمیشد هیچ کاری کرد آیا در یک جامعه همه دزد هستند و یک متخصص پاک نداریم که راس یک سمتی گذاشته شود ما متخصصین بسیار باهوش و پاک و درستی داریم یا بهتر است بگویم داشتیم اما از بس جدی گرفته نشدند و به میدان راهشان ندادند رفتند به کشورهایی که قدرشان را میدانند فرار مغزها از کشور ما بسیارست آیا فکر میکنید همه چون غربزده و نادرستند از کشور رفته اند؟!! همین ها در جایی که بکارشان می گیرند میشوند بهترین متخصصان که نه دزدی میکنند نه کارشان را غلط انجام میدهند. ببخشید از اینکه پرگویی کردم اما واقعیتی بزرگ و تلخ در کشور ما حاکم است و آن اینکه به رای و نظر مردم اهمیتی نمیدهند در واقع میزان رای ملت نیست و خودتان بهتر میدانید که اگر قرار بود طبق خواست ملت عمل شود چگونه باید عمل میشد. مشکل اساسی و بزرگ ما فقط همین است اگر طبق خواست مردم بطور مداوم عمل میشد همه چیز بهتر از امروز بود و مشکل غیر قابل حلی باقی نمی ماند اگر هم معتقدید که بخواست مردم عمل میشود با عرض پوزش فقط دارید خود را گول میزنید و خوب میدانید اگر رفراندم اول انقلاب یکبار دیگر تکرار شود چه نتیجه ای خواهد داشت در صورتیکه میشد جوری عملکرد که باز هم همان نتیجه اول انقلاب را میداشت. با پوزش مجدد.

هادی;903946 نوشت:
در جواب عرض می کنیم ایراد از حاکم اسلامی و ولیّ فقیه نیست بلکه ایراد از مسئولین مربوطه هست که نمی توانند و یا در برخی موارد نمی خواهند بر اساس قوانین پیش بروند.

بله رأس نظام همواره بی تقصیر است و تقصیرها همه بر عهدۀ زیردستان و مردم است. از آن طرف همۀ موفقیت‌ها به خاطر رهنمودهای حکیمانۀ فرزانۀ انفلاب است. مانند خدا که همۀ خیرها از اوست و همۀ شرها از ما.

پرسش:
اینکه گاهی گفته می شود مصلحت نظام از هر چیزی مهمتر است، چند سؤال را به ذهن متبادر می کند:
الف- همه میدانیم که حضرت علی (علیه السلام) مظهر عدالت بودند آیا مواردی بوده که بنا به شرایط، حضرت (علیه السلام) عدالت را فدای مصلحت کنند؟ اساساً از نگاه دین، مصلحت ارجحیت دارد یا عدالت؟
ب- آیا سطح و میزان شیعه بودن ما به شباهتمان با الگو و رفتار حضرت بستگی ندارد؟ حکومت اسلامی ایران در این راستا چقدر موفق بوده است؟
ج- مجمع تشخیص مصلحت نظام در حکومت اسلامی که رهرو حکومت علوی است چه معنایی دارد؟ چرا رهبری نظام، همچون حضرت علی (علیه السلام) برای تحقق عدالت، مستقیماً دخالت نمی کند؟

پاسخ:
بدلیل گستردگی و اهمیت موضوع، ناگزیر از کمی تفصیل هستیم؛ در پاسخ به سؤالات مطروحه، نکاتی را در سه بخش تقدیم می کنیم:

الف- رابطه عدالت و مصلحت:
اولاً. قبل از آنکه به رابطه مصلحت و عدالت بپردازیم باید توجه داشت که حضرت علی (علیه السلام) مظهر تمام و کمال حق و حقیقت است چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در روایت متواتر شیعه و سنی می فرمایند: «عَلِيٌّ مَعَ الْحَقِّ وَ الْحَقُّ مَعَ عَلِيٍّ يَدُورُ حَيْثُمَا دَارَ؛(1) علي با حقّ است و حق با علي. هر کجا علي باشد، حق هم آن جاست. حق به دور علي مي‌گردد، نه اين که علي به دنبال حق باشد.» بنابراین، از طرفی عدالت، رابطه مستقیم و دوسویه ای با حق دارد و نمی توان، امری را یافت که حق باشد اما عدالت نباشد و بالعکس، از سوی دیگر وقتی می گوییم علی (علیه السلام) مظهر حق است یعنی هر تصمیم و رفتاری که علی بگیرد و عملی کند، همان حق و عین عدالت است، چه قانون و عدالت را عیناً اجرا کند و چه بنا به مصلحت و اقتضای شرایط، اجرای عدالت را به تعویق انداخته و یا موقتاً معطل بگذارد، از اینرو هر مصلحتی که علی (علیه السلام) در همه شئون زندگی و در امر حکومت، تشخیص داده و عملی کند، همان، عین حق و عدالت است.
ثانیاً. بدون شک، در نظر حضرت علی (علیه السلام) هیچ امری مهمتر از اجرای عدالت و احقاق حقوق مردم نبوده اساساً حضرت، فقط برای اجرای عدالت و احقاق حق مردم حکومت را پذیرفتند؛ در نظر علی(علیه السلام) اساس حکومت اسلامی توجه بر مردم و تأمین عدالت برای آن هاست. اگر حکومت نتواند حقی را اقامه کرده و باطلی را از بین ببرد ارزش و اعتباری نخواهد داشت. چنانکه فرمود: «بخدا سوگند همین کفش بی ارزش نزد من از حکومت بر شما محبوب تر است مگر اینکه حقی را با آن بپا دارم یا باطلی را دفع نمایم.» (2) پس تمام بنیان و تلاش حکومت اسلامی باید مبتنی بر احیاء حق و دفاع از مظلومان و رعایت احوال عامه و احترام به مردم باشد. و نیز می فرماید: «بخدا سوگند که داد ستمدیده را از ظالم ستمگر بستانم و مهار ستمگر را بگیرم و به آبشخور حق وارد سازم گرچه تمایل نداشته باشد.» (3) و این همه تأکید بر عدالت و حق و برخورد و مبارزه با ستمگری و باطل برای تأمین عدالت و امنیت در بین مردم است. لذا در نظر مولای متقیان رفتار به عدالت و توجه به عامه مردم آن چنان اهمیتی دارد که تا شرایط و اقتضاء ایجاب می کند هیچ مصلحت و هیچ چیز دیگری جایگزین آن نمی شود و هیچ عنصری نباید با آن مقایسه گردد. همچنین در حالی که عثمان بن عفان قسمتی از اموال عمومی مسلمين را در دوره‏ خلافتش به خويشاوندان و نزديكانش بخشید، وقتی علی(علیه السلام) زمام امور را به دست گرفت. از آن حضرت خواستند كه كاری به گذشته نداشته باشد؛ كوشش خود را محدود كند به حوادثی كه‏ از اين به بعد در زمان خلافت خودش پيش می‏آيد، اما او جواب داد كه: « الحق القديم لا يبطله شی‏ء »(4) ... حق كهن به هيچ وجه باطل نمی‏شود. و فرمود: «به خدا قسم اگر با آن اموال برای خود زن گرفته باشند و يا كنيزكان خريده باشند باز هم آن را به بيت المال‏ برمی گردانم.»(5)
بنابراین بی شک، در نظر علی (علیه السلام) این عدالت است که نسبت به هر امری ارجحیت و اولویت دارد اما با مطالعه تاریخ، مواردی هم در دوران زندگی حضرت و در زمان زمامداری و حکومتش ایجاب می کرد که گاهاً مصلحت را اولویت می بخشید و بی شک، همان تصمیم، عین حق و عدل بود. که به مواردی اشاره می کنیم:
1. در جریان غصب خلافت، علیرغم اینکه خلافت، حق مسلم و قطعی حضرت بود اما بنا به مصلحت حفظ اسلام و پرهیز از اختلاف و جدال و خون ریزی، در حالیکه خار در چشم و استخوان در گلو بود، سکوت و خانه نشینی 25 ساله را بر هر اقدامی ترجیح داد.
2. در جریان ظلم و جسارتی که به حریم خانه وحی و به ساحت مقدسه زهرای اطهر (سلام الله علیها) روا داشتند و مظلومانه حضرت محسن و مادر مظلومه اش را به شهادت رساندند، باز هم بنا به مصلحت، و سفارش رسول الله (صلی الله علیه و آله) سکوت اختیار کرد.
3. در جریان ستم ها و فسادهای آشکار خلیفه سوم به مردم، بنا به مصلحت بارها و بارها میانجی گری کرد تا مفسده بزرگتری دامن جامعه اسلامی و مسلمانان را فرا نگیرد.
4. در برخورد با فتنه گران جمل، در حالیکه عدالت اقتضا می کرد با آشوبگران و فتنه گران به اشد مجازات برخورد کند اما بنا به مصلحت، با رأفت اسلامی رفتار نمود.
5. در جنگ صفین در حالیکه مالک اشتر در چند قدمی معاویه بود و همه چیز آماده اجرای عدالت بود اما بنا به مصلحت و دفع فتنه بزرگتری که امت اسلامی و حکومت را تهدید می کرد، اجرای عدالت (قطع ریشه فساد با کشتن معاویه) را فدای مصلحت کرد.
6. در جریان قبول حکمیت و انتخاب ابوموسی اشعری، در حالیکه به حسب ظاهر حق و عدل مخالفت حضرت با این امر بود، اما گویا همان شرایط سقیفه را بر امت اسلامی حاکم می دید، فلذا مجدداً مصلحت ایجاب می کرد تا حکمیت و نمایندگی ابوموسی اشعری را بپذیرد.
7. و ده ها نمونه دیگری که در تاریخ ثبت و ضبط است. ...

ب- رابطه شیعه بودن و حکومت اسلامی با عمل و رفتار علی (علیه السلام):
بطور قطع و یقین، هر اندازه اعمال و رفتار ما به مولای متقیان امیر مومنان علی (علیه السلام) شبیه باشد به همان نسبت پیرو خوبی خواهیم بود؛ نظام جمهوری اسلامی ایران نیز با تکيه بر فرهنگ و تعالیم و آرمانهای اسلامی و مبنا قرار دادن دين و ارزش های الهی تلاش نموده تا در مسير حکومت علوی و حکومت مهدوی گام بردارد و خود را به اين نمونه های آرمانی نزديک سازد. چنانکه امام راحل در وصيت نامه الهی -سياسی خويش فرمودند: « اينجانب هيچ‌گاه نگفته و نمی‌گويم که امروز در اين جمهوری به اسلام با همه ابعاد عمل می‌شود و اشخاصی از روی جهالت و عقده و بی انضباطی بر خلاف مقررات اسلام عمل نمی‌کنند، لکن عرض می کنم که قوه مقننه و قضائيه و اجرائيه با زحمات جان فرسا کوشش در اسلامی کردن اين کشور می کنند و ملت ده ها ميليونی نيز طرفدار و مددکار آنان هستند.»(6)، مقام معظم رهبری نیز در اين باره فرمودند: «ما هنوز تا يک جامعه کاملاً اسلامی که نيکبختی دنيا و اخرت مردم را به طور کامل تأمين کند و تباهی و کج‌روی و ظلم و انحطاط را ريشه کن سازد، فاصله زيادی داريم؛ اين فاصله بايد با همت مردم و تلاش مسئولان طی شود»(7)
بنابراین، مسئولین با تمام توان، شیوه حکومتی امام علی (علیه السلام) را در پیش گرفته اند منتهی موانعی در پیش راه وجود دارد که سبب می شود نتوانیم به آرمان نهایی خود برسیم چنانکه این موانع در حکومت امام علی (علیه السلام) نیز وجود داشت، بعبارتی حضرت (علیه السلام) در مساله بیت المال هیچگاه عدالت را فدای مصلحت نکرده است، اما معنایش این نیست که همه جا هم موفق بوده، بطور مثال حضرت تا آخر عمر خویش با معاویه که از حاکمان ظالم و چپاولگر بود جنگید اما بالاخره امکان حذف و مجازات او فراهم نشد. لذا صرفاً قصد و اقدام برای تحقق خارجی عدالت کافی نیست بلکه وجود شرایط و اقتضائات دیگر برای موفقیت نهایی نیز لازم است لذا چه بسا حکومت اسلامی و امام جامعه و حتی دستگاه های ذیربط مثل قوه قضائیه، در زمان حاضر، نیز اقدامات ممکنه و لازمه را برای برخورد با دست اندازان به بیت المال انجام می دهند اما بدلیل موانع و مشکلات عدیده توفیقات کامل حاصل نشده است.

ج- فلسفه مجمع تشخیص مصلحت نظام و علت عدم دخالت مستقیم رهبری در امور کشور:
در این مجال، لازم است وظیفه مجمع تشخیص مصلحت نظام تذکر داده شود تا سوء تفاهم مرتفع گردد؛ طبق قانون اساسی، قوانینی که مجلس شورای اسلامی تصویب می کند باید مطابق با موازین اسلامی باشد، مصوبه مجلس شورای اسلامی برای اظهار نظر به شورای نگهبان فرستاده می شود؛ شورای نگهبان چنانچه آن را خلاف موازین شرع یا قانون اساسی تشخیص دهد، نظر خود را به مجلس شورای اسلامی اعلام می نماید. چنانچه مجلس شورای اسلامی بر نظر خود باقی بود و با اعلام رأی، ضمن در نظر گرفتن مصلحت نظام، نظر شورای نگهبان را تأمین نکرد و در نتیجه تعارض پیش آمد، مصوبه از طرف مجلس شورای اسلامی برای مجمع تشخیص مصلحت نظام فرستاده می شود. تا بر اساس اصول دینی و اعتقادی و شرعی و عقلی مانند قاعده اهم و مهم، دفع ضرر و دفع افسد به فاسد و تشخیص مصالح و منافع نظام و امت اسلامی، مصلحت کشور تعیین و در دستور کار قرار گیرد. علاوه براین مجمع، وظایف دیگری نیز بر عهده دارد مانند: 1. مشاوره با رهبری (با تأکید بر تعیین سیاستهای کلی نظام). 2. حل و فصل معضلات اساسی نظام.
در پایان بحث؛ ممکن است برخی گمان کنند که علت عدم موفقیت حکومت اسلامی در تحقق آرمانهای اسلامی و برقراری عدالت و احقاق حق مردم، به حاکم اسلامی و رهبری نظام اسلامی بر می گردد و اگر یکی معصومین (علیهم السلام) در رأس امور بودند و حاکمیت کشور عزیزمان را داشتند هیچ مشکلی نداشتیم؟! در پاسخ گفتنی است: به یقین، اشکال و ایراد از حاکم اسلامی و شخص ولیّ فقیه نیست، بلکه ایراد از طرفی از سستی و قصور و بی تدبیری برخی مسئولین مربوطه است که نمی توانند و یا در برخی موارد نمی خواهند، انقلابی عمل کنند و یا بر اساس قوانین انقلاب پیش بروند. و از طرفی علیرغم توصیه ها و هشدارهای رهبری معظم و دلسوزان انقلاب مبنی بر بصیرت و هوشیاری مردم در انتخاب و گزینش افراد و جریانات سیاسی (انتخاب اصلح)، اما تحت تأثیر تبلیغات، بی بصیرتی و بی دقتی هایی رخ می دهد که نتایج سوء آن متوجه نظام اسلامی و خود مردم می شود. چنین قضایایی در زمان امام علی (علیه السلام) هم وجود داشت چون تا زمانی که خود مردم نخواهند، ممکن نیست عدالت مطلق در جامعه حاکم باشد اگر چه حاکم جامعه یکی از معصومین باشد چنانکه مصادیقش را بیان کردیم.
معمولاً طرح چنین مباحثی به این برمی گردد که عده ای گمان می کنند وجود مشکلات و بحران های جاری کشور و برخورد با فساد و بی عدالتی مستقیماً به رهبر جامعه اسلامی برمی گردد فلذا با خود می گویند؛ چرا رهبری دخالتی در امور نمی کند؟ اما همه باید دقت کنیم و صادقانه بررسی کنیم که وقتی می‌گوییم: «دخالت رهبری»، یعنی چه؟ حتی اگر شخص حاکم و رهبر جامعه پیامبر اکرم یا معصومین (علیهم‌السلام) باشند؟! آیا رهبری باید مانند سایت‌ها، یا برخی از نامزدهای انتخاباتی، یک فهرستی بدست بگیرد و صلاحیت یا عدم صلاحیت انها را به مردم معرفی کند؟! آیا به جای مجلس قانون تصویب کند – به جای دولت اداره امور کشور را بدست بگیرد – به جای دستگاه‌های اطلاعاتی، تحقیق کند – به جای قوه قضاییه و دستگاه دادگستری، خودش متهمین را دستگیر و سپس محاکمه و محکوم و مجازات نماید و ... .؟؟ آیا اصلاً این کارها ممکن است؟ مطابق قانون است؟ به مصلحت نظام و مردم است؟ آیا نخواهند گفت که پس قانون اساسی، تعریف جایگاه‌ها و شرح وظایف و تشکیلات حکومتی چه می شود؟! آیا شالوده نظام از هم نمی‌پاشد؟ و عرصه برای حمله و بدگویی دشمنان خارجی و بدخواهان داخلی مساعد نمی‌گردد؟ آیا رهبری می‌تواند از آسمان یک تعداد نیروی صالح، متقی، متخصص و کارآمد بیاورد، و به جای مردم، رییس جمهور و نمایندگان مجلس، که بازوهای مردمی رهبر هستند را انتخاب کند؟ آیا دشمنان، نظام اسلامی و رهبری نظام را به دیکتاتوری متهم نمی کنند؟ حال آنکه، شاهدیم، علیرغم رعایت همه چارچوب ها، قوانین و ساختارهای حضور و دخالت مردم در سرنوشت کشور باز هم معاندان و بدخواهان، جمهوریت نظام را زیر سؤال برده و حکومت مردمی و انقلابی کشورمان را متهم به دیکتاتوری می کنند.

پس، آنچه قطعی و مسلم است، رهبری و شخص ولی فقیه؛ رییس جمهور، رییس مجلس، رییس دادگستری، رییس بانک مرکزی، وزیر اطلاعات، شهردار تهران و ... نیست. بلکه ایشان رهبریِ نظام اسلامی را بر عهده دارد، که تعریف و چارچوب وظایف و اختیارات آن در قانون اساسی و قوانین فقهی و بدیهیات عقلی روشن است.

پی نوشت ها:
1. الأمالي (للصدوق)، ص 89؛ الأمالي (للطوسي)، ص 548؛ سنن الترمذي، ج 5، ص 633؛ الإمامه و السياسه، ج 1، ص 98؛ المستدرک علی الصحيحين، ج 3، ص 135؛ المناقب، ص 104.
2. نهج البلاغه، خطبه 33.
3. همان، خطبه 136.
4. همان، خطبه 15؛ شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید ، ج 1 ، ص . 90.
5. همان خطبه.
6. وصيت نامه الهي - سياسی امام خمينی ره، تهران، نشر عروج، 1377، ص 49.
7. حديث ولايت، ج4، ص 252-253.

موضوع قفل شده است