جمع بندی نقد برهان فطرت

تب‌های اولیه

28 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نقد برهان فطرت

سلام، در صورت امکان توضیحی در مورد برهان فطرت بدهید تا با هم در موردش صحبت کنیم و سوالاتمو بپرسم

برهان فطرت چیست ؟

سعی کنید حداقل امکان جواب خلاصه و ساده باشد .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;900974 نوشت:
برهان فطرت چیست ؟

باسلام خدمت شما و دیگر کاربران عزیز و محترم انجمن

برهان فطرت یکی از استدلالهایی است که از سوی برخی اندیشمندان برای اثبات خداوند ارائه شده است.
مفاد برهان فطرت این است که انسان زمانی که در شرایط خاص نظیر غرق شدن در دریا و یا هنگام رخ دادن حوادث مشابه از تمام اسباب عادی ناامید و مایوس می شود و تمام توجهات و تعلقات دنیوی او قطع می شود در درون خود هنوز امیدی و کششی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد ،وجود این گرایش درونی در عمق نهاد انسان در حالی به خاطر وضعیت فرد در آن شرایط همه آموخته و معلومات و افکار او تحت الشعاع قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده است وجود چنین گرایش دوسویه ای در عمق نهاد او، نشان می دهد منشأ این امید در خارج وجود دارد .(1)

این استدلال تقریرهای متعددی دارد. یکی از این تقریرهای خوب این استدلال، از سوی امام خمینی در کتاب شرح جنود عقل و جهل ارائه شده است. این تقریر مبتنی بر یک سری مقدمات است که عبارتند از:
م1. فطرت گرايشهاي خاص دروني است كه مختص انسان مي باشدو حتی در زمان انقطاع انسان از همه اسباب عادی باقی است.(2)
م2. گرایشهای فطری، خطا نمیکنند. زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.
م3. انسان به صورت فطرت، عاشق و طالب کمال مطلق است.
م4. مصداق این میل و گرایش، صورتهای ذهنی یا خیال و توهم انسان عاشق نیست؛ زیرا این صورتهای خیالی همگی محدودند و نفس انسان عاشق غیر محدود است.
م5. مصداق اتم و کاملترین مصداق کمال مطلق، خداوند متعال است.
م6. عاشق و معشوق از مفاهیم متضایف هستند.
م7. مفاهیم و امور متضایف، در وجود و نحوه آن تکافی دارند.
م8. در لحظه عشق معبود، وجود عاشق، وجود بالفعل است.
نتیجه:
موجود کامل مطلق، که همان خداست، حتما وجود دارد.(2)

موفق باشید.
ـــــــــــ
1. عبدالله جوادی آملی،تبیین براهین اثبات وجود خدا،ص 284، مرکز نشر اسراء،1375 ش.
2. مرتضی مطهري،مجموعه آثار ،ج3 ص 455،نشر صدرا، 1375ش.
3.. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۳.

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;900974 نوشت:
برهان فطرت چیست ؟

سعی کنید حداقل امکان جواب خلاصه و ساده باشد .


سلام
عطش معنویت گرایی و نیاز به تکیه به امر مقدس و فرامادی که در عموم انسانها و در طول تاریخ بشر وجود داشته و دارد نشان از وجود گوهری مشترک بنام فطرت در درون انسان و وجود حقیقتی عینی و خارجی بعنوان پاسخ به آن می باشد.
پس فطرت بر وجود امر فرامادی مقدس که تکیه گاه درونی انسان است دلالت می کند این همان چیزی است که در ادیان از آن بنام خدا یاد می کنند.
یا علیم[/]

صدیق;901842 نوشت:
[=microsoft sans serif]
مفاد برهان فطرت این است که انسان زمانی که در شرایط خاص نظیر غرق شدن در دریا و یا هنگام رخ دادن حوادث مشابه از تمام اسباب عادی ناامید و مایوس می شود و تمام توجهات و تعلقات دنیوی او قطع می شود در درون خود هنوز امیدی و کششی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد ،وجود این گرایش درونی در عمق نهاد انسان در حالی به خاطر وضعیت فرد در آن شرایط همه آموخته و معلومات و افکار او تحت الشعاع قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده است وجود چنین گرایش دوسویه ای در عمق نهاد او، نشان می دهد منشأ این امید در خارج وجود دارد .

با سلام

ببینید انسان از زمان تولد به صورت فطری و غریزی به مادر و نگهداری کننده نیاز دارد

انسان بعد از اینکه بزرگتر شد این فطرت و غریزه را با توجه به افزایش نیازهایش و عدم توانایی مادر در فراهم آوردن نیازهایش به موجودات دیگر تطبیق میدهد

مثلا عده ای جن پرستی میکنند و خلاصه به هر وسیله و خرافاتی متوسل میشوند تا نیازهایشان برطرف شود

آیا این فطرت است و ثابت میکند خداوند وجود دارد؟

مثلا توسل غریزی و فطری مردم به خرافات اثبات میکند که آنها صحت دارند ؟

آیا این اصلا دلیل میشود ؟

خب عده ای به صورت فطری و غریزی به گناه تمایل دارند این یعنی گناه خوب است ؟

پس اینجا دو مساله مطرح میشود نخست اینکه :

وجود فطرت و غریزه ای در انسان نمیتواند لزوما وجود موجودی فرا زمینی را اثبات کند و ممکن است این غریزه از احساسات طبیعی انسان سرچشمه بگیرد مانند نیاز به مادر و مراقبت کننده در دوران نوزادی و کودکی

مساله بعدی هم این است که :

لزوما هر نیرو و کششی که انسان از درون به آن نیاز پیدا میکند به معنی به صلاح بودن مصداقی که انسان برای برطرف کردن آن نیاز پیدا میکند نیست چون احتمال گمراه شدن وجود دارد

مثلا به عنوان مثال بت پرست ها با پرستش اجنه ها نیازهای خود را برطرف میکردند

آیا این اثبات میکند که اجنه ها برای انسان نیکی به همراه می آورند ؟

صدیق;901842 نوشت:
ر درون خود هنوز امیدی و کششی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد

سلام، استاد گرامی....در مورد این بخش از حرفتون خواهشن بیشتر توضیح دهید....شما می فرمایید که شخص هنوز امیدی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد....خوب اگر این قدرت ماورائی و غیر مادی ای که شخص احساسش می کند، توهم نیست، اباطیل نیست، نباید به داد آن شخص برسد ؟ ؟اگر به داد شخص نرسید، نباید شخص نتیجه بگیرد که آن امیدی که داشته یک امید باطل بوده، پس آن قدرت ماورائی هم اباطیل و اوهام و خیالات می تونه باشه؟به قول استاد طاها، شخص در حین قرق شدن، وجود موجودی ماورائی را می بیند که می تواند او را نجات دهد و شخص امید به آن موجود دارد....ولی همین که آن شخص قرق می شود و دادرسی به دادش نمی رسد، نتیجه نمی دهد که شخص در اوهام و خیالات خود قرق شده بوده ؟
شما فرض کنید که سارقی روی شقیقه بنده اسلحه ای گذاشته، بنده امید دارم، که رفیق بنده، توانایی آن را دارد که به داد من برسد، و امید دارم که به داد من برسد....خوب اگر سارق به بنده شلیک کرد بی آنکه رفیق بنده به دادم برسد، نباید نتیجه بگیرم که من یک باور پوچ داشته ام و یا خیال خوشی داشته ام....


صدیق;901842 نوشت:
م1. فطرت گرايشهاي خاص دروني است كه مختص انسان مي باشدو حتی در زمان انقطاع انسان از همه اسباب عادی باقی است.(2)
م2. گرایشهای فطری، خطا نمیکنند. زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.
م3. انسان به صورت فطرت، عاشق و طالب کمال مطلق است.
م4. مصداق این میل و گرایش، صورتهای ذهنی یا خیال و توهم انسان عاشق نیست؛ زیرا این صورتهای خیالی همگی محدودند و نفس انسان عاشق غیر محدود است.
م5. مصداق اتم و کاملترین مصداق کمال مطلق، خداوند متعال است.
م6. عاشق و معشوق از مفاهیم متضایف هستند.
م7. مفاهیم و امور متضایف، در وجود و نحوه آن تکافی دارند.
م8. در لحظه عشق معبود، وجود عاشق، وجود بالفعل است.
نتیجه:
موجود کامل مطلق، که همان خداست، حتما وجود دارد.(2)

استاد گرامی، انسان به صورت فطری به فرض طالب و عاشق کمال مطلق است.... ولی این کمال مطلق تنها می تواند در دهن و خیال شخص وجود داشته باشد...استاد گرامی، این حس کمال طلبی یک موجود ذهنی است و در ذهن شخص وجود دارد، به همان نحو، کمال مطلق که خدا باشد هم می تواند تنها در ذهن فرد و موجودی ذهنی باشد....اگر می شود در این باره بیشتر توضیح دهید...مرسی

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;902223 نوشت:
ببینید انسان از زمان تولد به صورت فطری و غریزی به مادر و نگهداری کننده نیاز دارد
نسان بعد از اینکه بزرگتر شد این فطرت و غریزه را با توجه به افزایش نیازهایش و عدم توانایی مادر در فراهم آوردن نیازهایش به موجودات دیگر تطبیق میدهد
مثلا عده ای جن پرستی میکنند و خلاصه به هر وسیله و خرافاتی متوسل میشوند تا نیازهایشان برطرف شود

باسلام و عرض ادب
دو نکته در مطلب شما وجود دارد:
نکته اول اینکه بین تمایلات غریزی و تمایلات فطری فرق گذاشته نشده است.
تمایلات فطری کشش های درونی مختص به انسان است.
اما
تمایلات غریزی کشش های درونی مشترک بین انسان و حیوان است.
پس تمایل به مادر و مراقبت کننده که از کودکی با انسان است، تمایل غریزی است نه فطری.
اگر هم احیانا برخی این قبیل تمایلات را فطری مینامند، این تسمیه تسامحی است.

نکته دوم اینکه تمایلات فطری اینقدر زیاد نیست و خیلی از موارد من نیز مانند شما قبول دارم که خیلی قابل استناد نیست.
اما یک کشش درونی حداقل در بیشتر انسانها وجود دارد که در مواقع خطر به دنبال تکیه گاهی میگردند. تکیه گاهی که می فهمند در آن لحظه میتواند به او کمک کندو به همین خاطر ناخودآگاه از او کمک میگیرند.

[=microsoft sans serif]

پارسا مهر;902286 نوشت:
سلام، استاد گرامی....در مورد این بخش از حرفتون خواهشن بیشتر توضیح دهید....شما می فرمایید که شخص هنوز امیدی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد....

باسلام
نکته ای که میخواستم خدمت شما و سایر دوستان عرض کنم این است که استدلال و برهان فطرت، استدلالی است که بر یک امر درونی تکیه دارد. امری که از سوی مدافعان این استدلال به عنوان یک دلیل مشترک بین انسانها فرض شده است.
حال اگر کسی بخواهد به این مسئله اشکال کند و بگوید من این امر درونی را نمیبینم، خیلی خب، او ندیده است و این استدلال برای او کارائی ندارد.
اما برای مدافعان این استدلال چطور؟
مسئله مهم اینجاست که راه حل طرفداران وجود این امر درونی در بین عموم انسانها از یک جهت شبیه راه حلی است که میگوید انسانها وجود نظم در عالم را با وجود تمام بی نظمی های ظاهری اش میفهمند.
در اینجا نیز مدافعان معتقدند که وجود این امر درونی گرچه با استدلال عقلی و تجربی قابل اثبات نیست ولی شواهد و قرائن آن نشان دهنده وجود آن است.
شواهد و قرائنی که نشان میدهد خیل عظیمی ازانسانهای دیندار و بی دین در لحظات حساس کماکان به یک موجودی دل خوش دارند.
البته قاعدتا احتمالات زیادی وجود دارد که میتواند حداقل اطمینان فردی و شخصی را نسبت به این استدلال مخدوش کند، ولی به هر حال استدلالی که اقامه شده است و برای کسانی که به مباحث عرفانی علاقمند هستند استدلال قابل اتکائی است. هرچند از نظر عقلی احتمالات خلاف زیادی برای تشکیک در آن وجود داشته باشد.

صدیق;901842 نوشت:
م2. گرایشهای فطری، خطا نمیکنند. زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.

سلام صدیق گرامی
اگر قراره این استدلال برای اثبات وجود خدا استفاده بشه، پس نمی تونیم وجود خدا و خلقت خدا رو در مقدمات استدلال فرض بگیریم، وگرنه دچار مغلطه دور شده ایم.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;902680 نوشت:
اگر قراره این استدلال برای اثبات وجود خدا استفاده بشه، پس نمی تونیم وجود خدا و خلقت خدا رو در مقدمات استدلال فرض بگیریم، وگرنه دچار مغلطه دور شده ایم.

باسلام
تعبیر "خلق شده" مسامحی است.
منظور این است که همراه با وجود انسان از ابتدا بوده است و تحت تاثیر شرایط و عوامل محیطی و وراثتی ایجاد نشده است.
نشانه اش هم این است که اکثر قریب به اتفاق انسانها این حالت را در موقعیت های خاص خطر حس میکنند.

صدیق;903027 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
تعبیر "خلق شده" مسامحی است.
منظور این است که همراه با وجود انسان از ابتدا بوده است و تحت تاثیر شرایط و عوامل محیطی و وراثتی ایجاد نشده است.
نشانه اش هم این است که اکثر قریب به اتفاق انسانها این حالت را در موقعیت های خاص خطر حس میکنند.


سلام صدیق گرامی
اصلاً تفاوت قائل شدن بین فطرت و غریزه مبتنی بر تعلیمات دینی است.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;903057 نوشت:
سلام صدیق گرامی
اصلاً تفاوت قائل شدن بین فطرت و غریزه مبتنی بر تعلیمات دینی است.

سلام دوست عزیز
نه اینطور نیست.
شما کاری به اسم نداشته باشید.
یک سری تمایلات در انسان هست که مختص اوست.
یک سری هم اختصاصی به انسان ندارد.
شما نام دسته اول را هرچه میخواهی بگذار، مهم این است که ببینید چنین تمایلاتی در خودتان دارید یادر دیگران مشاهده کردید یا نه. اسمش مهم نیست که در ادیان امده باشد یا نه.

صدیق;903539 نوشت:
یک سری تمایلات در انسان هست که مختص اوست.
یک سری هم اختصاصی به انسان ندارد.

در مقدمه دوم گفته شده "گرایشهای فطری، خطا نمیکنند". این نتیجه از کجا آمده؟ این که یک تمایلی مخصوص انسان باشه آیا به معنای خطا ناپذیر بودنشه؟

ضمن اینکه رفتارهای مذهبی بین حیوانات هم دیده شده:
https://en.wikipedia.org/wiki/Animal_faith

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;903626 نوشت:
در مقدمه دوم گفته شده "گرایشهای فطری، خطا نمیکنند". این نتیجه از کجا آمده؟ این که یک تمایلی مخصوص انسان باشه آیا به معنای خطا ناپذیر بودنشه؟

باسلام
دو تفسیر از این جمله میتوان داشت:
تفسیر اول اینکه گرایشهای فطری حقیقتا در درون انسان وجود دارد و وجود آنها تخیل و توهم او نیست.
دلیلش این است که گرایشهای فطری را انسان باعلم حضوری دریافت و ادراک میکند.
پس معلوم است که چنین گرایشهایی در درون انسان وجود دارد نه اینکه انسان خیال کند و یا توهم داشته باشد که چنین گرایشهایی دارد.

البته یک تفسیر دیگر از این جمله میتوان کرد:
گرایشهای فطری نسبت به متعلق واقعی داشتن خطا نمیکنند.
ولی این تفسیر اگر درست بود آن وقت
اولا: مقدمه سوم تکراری میشد.
ثانیا: خود این مسئله نیاز به اثبات داشت.

سعدی شیرازی;903626 نوشت:
ضمن اینکه رفتارهای مذهبی بین حیوانات هم دیده شده:
https://en.wikipedia.org/wiki/Animal_faith

بعلاوه ما صحبت بر سر رفتار مذهبی نداشتیم.
بلکه یک تمایل فطری که عاشق موجود کامل تر از خودش است، ادعای میشود که این تمایل مختص انسان است.

صدیق;903743 نوشت:
گرایشهای فطری نسبت به متعلق واقعی داشتن خطا نمیکنند.

سلام صدیق گرامی
اثبات این فرض چیست؟

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;903782 نوشت:
اثبات این فرض چیست؟

تحلیل بنده این است که این مقدمه به دنبال اثبات این است که گرایشهای فطری در درون انسان وجود دارد و وجود بالفعل حقیقی دارد و انسان آنها را باعلم حضوری در می یابد. نه اینکه انسان فکر کند که این گرایشها در درونش هست.
پس خطا نمیکند یعنی خطا نیست.
البته در همان استدلال، تحلیل دیگری از این مقدمه بود و در ادامه برای توجیه و در مقام دلیل بر این قضیه گفته شده است که:
صدیق;901842 نوشت:
زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.

به این صورت بنده توجیهی برای این مقدمه ندارم.
ولی اگر به این قسمت استدلال که در بالا گفته شد(زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.) نگاه نکنیم، استدلال از ضعف مذکور خالی میشود.

صدیق گرامی، می فرمایید به مقدمه دوم توجهی نداشته اید. لطفاً فقط مقدماتی که بهشون توجه داشته اید رو ذکر بفرمایید و اضافی ها رو حذف کنید. در این صورت می تونیم ببینیم که استدلال اصلی به چه شکلی در میاد. ممنون

صدیق;904266 نوشت:
ولی اگر به این قسمت استدلال که در بالا گفته شد(زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.) نگاه نکنیم، استدلال از ضعف مذکور خالی میشود.

اگر ما یک استدلال داشته باشیم با فرضهای غلط، آیا می تونیم با حذف (یا نگاه نکردن) به فرضهای نادرستش اون رو از ضعف و اشکال خالی کنیم؟ نه لزوماً.

اگر مقدمه ای اشکال داره باید حذف بشه اما این حذف می تونه استدلال رو ناقص کنه.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;905080 نوشت:
اگر مقدمه ای اشکال داره باید حذف بشه اما این حذف می تونه استدلال رو ناقص کنه.

باسلام
نه همانطور که عرض کردم، اگر این بخش از مقدمه دوم را حذف کنیم، استدلال از این اشکال رها میشود.
در این صورت استدلال به صورت خلاصه اینچنین میشود:
م1. ما تمایلات فطری ای داریم.(زیرا تمایلات فطری، حقیتقتا وجود دارند و تخیل و توهم نیست.)
م2. عشق به کمال، یکی از این تمایلات فطری ماست.(فرض)
م4. عاشق و معشوق از مفاهیم متضایف هستند.
م5. در مفاهیم متضایف اگر یکی بالفعل باشد دیگری هم بالفعل است.
م6. معشوق(کمال مطلق) نیز بالفعل موجود است.
م7. خدا، کامل مطلق است.
پس خدا(کامل مطلق) وجود دارد.
در اینجا، مقدمه دوم تقریر قبلی را به منزله دلیل بر مقدمه اول گرفتیم و استدلال نیز نقصی از این جهت نیافت.
هرچند مابقی مقدمات باید تبیین و توجیه شود.

صدیق;905267 نوشت:
م1. ما تمایلات فطری ای داریم.(زیرا تمایلات فطری، حقیتقتا وجود دارند و تخیل و توهم نیست.)

اول باید اثبات کنیم که غریزه و فطرت دو تا مسئله متفاوتند. مثلاً ثابت کنیم که این تمایل به کمال به خاطر کمک به حفظ بقا ایجاد نشده.
این در حالیه که هنوز وجود خدا رو اثبات نکرده ایم.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;905306 نوشت:
اول باید اثبات کنیم که غریزه و فطرت دو تا مسئله متفاوتند. مثلاً ثابت کنیم که این تمایل به کمال به خاطر کمک به حفظ بقا ایجاد نشده.
این در حالیه که هنوز وجود خدا رو اثبات نکرده ایم.

در این مقدمه بر نوع این گرایشها تکیه نشده است.
بله تنها به دنبال این مطلب است که بگوید در درون ما یک سری گرایشها وجود دارد. اسم این گرایشها مهم نیست، بلکه گرایشهایی هست که به سمت موجودی متعالی و کامل است یا به سمت موجودی است که در لحاظ تنهایی مطلق فریادرس همگان است.
این مقدمه میگوید این گرایشها، از قبیل علوم حصولی نیست که خطا باشد بلکه چون از امور حضوری و درونی نفس انسان است پس وجودش واقعی است نه توهمی.

صدیق;907928 نوشت:
بله تنها به دنبال این مطلب است که بگوید در درون ما یک سری گرایشها وجود دارد. اسم این گرایشها مهم نیست، بلکه گرایشهایی هست که به سمت موجودی متعالی و کامل است یا به سمت موجودی است که در لحاظ تنهایی مطلق فریادرس همگان است.

صدیق گرامی
یه نظریه هست که میگه تمام این گرایشهایی که فرد رو به کاملتر شدن تشویق می کنند، در نهایت به حفظ بقای فرد کمک می کنه و به این طریق می تونه به نسلهای بعد منتقل بشه. تا زمانی که این نظریه رو به طور قطعی رد نکرده اید، مقدمات این استدلال ایراد داره.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;907984 نوشت:
یه نظریه هست که میگه تمام این گرایشهایی که فرد رو به کاملتر شدن تشویق می کنند، در نهایت به حفظ بقای فرد کمک می کنه و به این طریق می تونه به نسلهای بعد منتقل بشه. تا زمانی که این نظریه رو به طور قطعی رد نکرده اید، مقدمات این استدلال ایراد داره.

باسلام
چند نکته را دقت کنید.
یکم. مقام کارکرد با مقام فی نفسه یک موجود و یک واقعیت فرق میکند. اینکه این گرایشها چه کارکردی دارد، به معنای آن نیست که هیچ واقعیت فی نفسه ای ندارد بلکه صرفا کارکرد آن هم کارکرد روان شناسی.
دوم. اینکه کارکرد این گرایشها را صرفا کمک به حفظ بقا بدانیم، نوعی حصر گرائی بی جهت و بی دلیل است. ما چه دلیلی داریم که نشان دهد این گرایشها هیچ کارکرد دیگری ندارد.
سوم. منظور از حفظ بقای فرد چیست؟ اینکه این گرایش باعث شود موجودی برتر(در صورت وجود) به شخص کمک کند و او را در این سرا و سرای آخرت حفظ کند، را هم شامل میشود یا نه؟
چهارم. بحث ما در این گرایش ها، جنبه انگیزشی آن نبود بلکه جنبه تضایفی آن بود. به عبارت دیگر، در این استدلال ما کاری به این نداریم که این گرایشهای فطری، باعث چه چیزی میشود بلکه میگوییم این گرایشها هست و متعلق دارد. همین.
پنجم. خود این نظریه نیاز به اثبات دارد. پس اول این نظریه باید خودش را اثبات کند تا ما بعد در مرحله بعد لازم باشد آنرا رد کنیم.
و اما ششم...

[=microsoft sans serif]این مورد را جدا مینویسم زیرا مهم است و منحصر به شما نیست:

[=microsoft sans serif]ششم. که از همه مهمتر است این است که نباید انتظاری که از برهان فطرت داریم، همان انتظاری باشد که از سایر ادله اثبات خدا مانند صدیقین و وجوب و امکان داریم. در اینجا ما به یک سری گرایشها متمسک میشویم، گرایشی که در درون شخص است و در لحظات سخت تنها تکیه گاه امیدواری اوست و گرایشی که طرف تعلق دارد و به نوعی عشق به کاملتر است. دیگر نباید انتظار داشت که مانند یک استدلال عقلی صرف، تمام احتمالات عقلی و غیر عقلی دیگر را منتفی دانست.

صدیق;908170 نوشت:
ما چه دلیلی داریم که نشان دهد این گرایشها هیچ کارکرد دیگری ندارد.

صدیق عزیز، به این میگن مغلطه توسل به جهل.

بگذارید یه مقدار بریم عقب:
شما به سری موارد رو مشاهده کرده اید. مثلاً:
- انسان علاقه به خوردن غذا داره و در دنیای بیرون غذا هست.
- انسان نیاز به محبت داره و در دنیای بیرون هم چیزی به اسم محبت وجود داره و ...

حالا از این مشاهدات می رسیم به یه سری نظریه ها:

نظریه 1) هر نیازی در انسان بازتاب وجود یک چیزی در خارج است. همان طور که نیاز به غذا، پاسخی به وجود غذا در دنیای واقعی است.
نظریه 2) هر نیازی در جهت کمک به بقای انسانهاست. مثلاً گرایش به غذا باعث مانع از سوء تغذیه انسان میشه.

اگر می خواهید درستی نظریه 1 را ثابت کنید، باید قادر به اثبات نادرستی نظریه 2 باشید. اثبات نشدن چیزی، به معنی رد شدن اون نیست. این که می فرمایید "چه دلیلی داریم که نشان دهد این گرایشها هیچ کارکرد دیگری ندارد" میشه مغلطه انتقال بار اثبات یا همون مغلطه توسط به جهل. به جای پرسش این سوال، شما باید اثبات کنید که این گرایشات حتماً و قطعا کاربرد دیگری دارد.
___________________________________
اما میل به پرستش چه ربطی داره به بقای انسان؟

حتماً شنیدید که در بحث خداشناسی میگن "دفع خطر احتمالی عقلاً واجب است". یعنی اگر کسی به شما بگه که پشت این کوه یک اژدها وجود داره و شما اطلاعی از درستی یا نادرستی این حرف نداشته باشید، عاقلانه است که پشت اون کوه نروید. این حس ترس خیلی جاها می تونه انسان رو از خطرها دور کنه و به حفظ بقای انسان کمک کنه.

از سوی دیگر، افراد دیگر می تونند از این حس بهره برداری کنند برای منافع خودشون. می تونند با مطرح کردن یک سری خطرات و منفعتهای احتمالی اما بزرگ، شما رو وادار کنند که طبق خواست اونها عمل کنید. موضوع وقتی پیچیده تر میشه که این داستان جنبه اجتماعی به خودش میگیره. مثلاً به افراد جامعه گفته میشه که هر کس نپذیرفت را بکشند تا به یک سری منافع احتمالی برسند. در این بین هر کسی که کمتر در برابر پذیرش مقاومت کنه، شانس بیشتری برای زندگی داره.
___________________________
شاید بگید که ما احساس عشق داریم نه ترس. بله اما عشق هم همینطور کار می کنه. وقتی فردی عاشق کس دیگری میشه شاید خیلی به این فکر نکنه که این حس چه ربطی به حفظ بقاش داره، اما غریزه کار خودشو می کنه بدون اینکه لازم باشه ما از نحوه تاثیر گذاریش خبر داشته باشیم.

مثلاً آیا می دونید چرا شادابی پوست و موی سر در جذابیت انسان تاثیر گذاره؟ چون نشون دهنده تغذیه خوبه و فردی که تغذیه خوب داره احتمالاً دسترسی به غذا داره و می تونه شرایط بهتری رو برای خانواده اش ایجاد کنه. فردی که علاقه مند به فرد دیگه میشه اینقدر پیچیده فکر نمی کنه و فقط یه احساس داره. اما این احساس حاصل تکامله.

[=microsoft sans serif]

سعدی شیرازی;908191 نوشت:
صدیق عزیز، به این میگن مغلطه توسل به جهل.

باسلام و عرض ادب.
مغالطه کجا بود.
دوست عزیز
شما ادعا کردید که کارکرد این گرایشها فقط این است که ..." بنده هم گفتم شما برای این ادعایتان باید دلیل بیاورید.
من نگفتم که چون فلان مطلب را نمیفهمیم پس باید قبول کرد یا باید رد کرد.
بلکه عرضم این استکه برای هر ادعایی باید دلیلش را نیز اقامه کرد.

سعدی شیرازی;908191 نوشت:
اگر می خواهید درستی نظریه 1 را ثابت کنید، باید قادر به اثبات نادرستی نظریه 2 باشید. اثبات نشدن چیزی، به معنی رد شدن اون نیست. این که می فرمایید "چه دلیلی داریم که نشان دهد این گرایشها هیچ کارکرد دیگری ندارد" میشه مغلطه انتقال بار اثبات یا همون مغلطه توسط به جهل. به جای پرسش این سوال، شما باید اثبات کنید که این گرایشات حتماً و قطعا کاربرد دیگری دارد.

بله هم طرفداران این استدلال باید برای سخن خود دلیل بیاورند و هم شما که مدعی انحصار کارکردی هستید.
حال اگر طرفداران توسعه کارکردی، برای ادعای خود دلیل آوردند، پس شما باید برای رد آن و اثبات انحصار دلیل بیاورید.

سعدی شیرازی;908191 نوشت:
اما میل به پرستش چه ربطی داره به بقای انسان؟

حتماً شنیدید که در بحث خداشناسی میگن "دفع خطر احتمالی عقلاً واجب است". یعنی اگر کسی به شما بگه که پشت این کوه یک اژدها وجود داره و شما اطلاعی از درستی یا نادرستی این حرف نداشته باشید، عاقلانه است که پشت اون کوه نروید. این حس ترس خیلی جاها می تونه انسان رو از خطرها دور کنه و به حفظ بقای انسان کمک کنه.


ربط این مثال با بحث خودمون رو نفهمیدم.
بحث از امیال فطری و درونی چه ربطی به استدلال دفع خطر محتمل دارد.

سعدی شیرازی;908191 نوشت:
از سوی دیگر، افراد دیگر می تونند از این حس بهره برداری کنند برای منافع خودشون. می تونند با مطرح کردن یک سری خطرات و منفعتهای احتمالی اما بزرگ، شما رو وادار کنند که طبق خواست اونها عمل کنید. موضوع وقتی پیچیده تر میشه که این داستان جنبه اجتماعی به خودش میگیره. مثلاً به افراد جامعه گفته میشه که هر کس نپذیرفت را بکشند تا به یک سری منافع احتمالی برسند. در این بین هر کسی که کمتر در برابر پذیرش مقاومت کنه، شانس بیشتری برای زندگی داره.

این شد بحث دیگه.
بحث از انگیزه های توسعه دین و تمایلات دینی مسئله دیگری است.
مغالطه انگیزه و انگیخته برای همین است که جلوی اینگونه خلط ها گرفته بشه.
اینکه انگیزه دیگران چه بوده یک بحث است و اینکه ماحصل این انگیزه و خروجی آن چه شده است بحثی دیگر.
بحث کردن از انگیزه و کنار گذاشتن بررسی خود سخن، مصداق بارز مغالطه انگیزه و انگیخته است.

سعدی شیرازی;908191 نوشت:
شاید بگید که ما احساس عشق داریم نه ترس. بله اما عشق هم همینطور کار می کنه. وقتی فردی عاشق کس دیگری میشه شاید خیلی به این فکر نکنه که این حس چه ربطی به حفظ بقاش داره، اما غریزه کار خودشو می کنه بدون اینکه لازم باشه ما از نحوه تاثیر گذاریش خبر داشته باشیم.

دقت کنید.
اگر حیث التفاتی را از تاثیر گذاری این میل کنار گذاشتید، در آن صورت به راحتی میتوان پرسید چه کسی این میل را در درون انسان قرار داده است و خودش میشود قرینه ای بر وجود موجودی برتر که قدرت به ودیعه گذاردن چنین امیالی را دارد.

در ضمن شما به نکاتی که بنده در بالا گفتم پاسخی ندادید.

صدیق گرامی
در مورد دلیل ایجاد حس پرستش، نظریاتی مختلفی هست که هیچکدومشون اثبات نشده. پس هر کدوم از نظریات می تونند درست باشند یا غلط. در پست قبلی توضیح دادم که چطور دفع خطر احتمالی می تونه به بقای فرد کمک کنه. همچنین هر حسی که موجب پذیرش ساده تر عقاید بشه، می تونه از درگیری فرد با جامعه معتقد جلوگیری کنه و شانس بقا رو افزایش بده. پس نظریه مورد نظر شما (که میگه هر نیازی یک ما به ازا در دنیای خارج داره) تنها توضیح ممکن برای ایجاد حس پرستش نیست.

برهان فطرت بر پایه یکی از نظریات محتمل بنا شده. تا زمانی که ما نظریه مورد نظر شما رو اثبات و سایر نظریات رو رد نکرده ایم، نمی تونیم به عنوان یک فرض قطعی بهش نگاه کنیم. و اذا جاء الاحتمال، بطل الاستدلال

نقل قول:
خودش میشود قرینه ای بر وجود موجودی برتر که قدرت به ودیعه گذاردن چنین امیالی را دارد

پس باید اثبات کنیم که هر حسی از سوی یک موجود برتر به ودیعه گذاشته شده است.

پرسش: [=&quot]برهان فطرت چیست ؟

پاسخ
[=&quot]باسلام خدمت شما

[=&quot]برهان فطرت یکی از استدلالهایی است که از سوی برخی اندیشمندان برای اثبات خداوند ارائه شده است.
[=&quot]مفاد برهان فطرت این است که انسان زمانی که در شرایط خاص نظیر غرق شدن در دریا و یا هنگام رخ دادن حوادث مشابه از تمام اسباب عادی ناامید و مایوس می شود و تمام توجهات و تعلقات دنیوی او قطع می شود در درون خود هنوز امیدی و کششی به یک قدرت ماورائی و غیر مادی احساس می کند که می تواند او را نجات دهد ،وجود این گرایش درونی در عمق نهاد انسان در حالی به خاطر وضعیت فرد در آن شرایط همه آموخته و معلومات و افکار او تحت الشعاع قرار گرفته و به فراموشی سپرده شده است وجود چنین گرایش دوسویه ای در عمق نهاد او، نشان می دهد منشأ این امید در خارج وجود دارد .(1)

[=&quot]این استدلال تقریرهای متعددی دارد. یکی از این تقریرهای خوب این استدلال، از سوی امام خمینی در کتاب شرح جنود عقل و جهل ارائه شده است. این تقریر مبتنی بر یک سری مقدمات است که عبارتند از:
[=&quot]م1. فطرت گرايشهاي خاص دروني است كه مختص انسان مي باشدو حتی در زمان انقطاع انسان از همه اسباب عادی باقی است.(2)
[=&quot]م2. گرایشهای فطری، خطا نمیکنند. زیرا فطرت لازمه وجود انسان است و امری درونی است که همراه با انسان خلق شده است و به همین جهت خطا و اشتباه در آن راه ندارد.
[=&quot]م3. انسان به صورت فطرت، عاشق و طالب کمال مطلق است.
[=&quot]م4. مصداق این میل و گرایش، صورتهای ذهنی یا خیال و توهم انسان عاشق نیست؛ زیرا این صورتهای خیالی همگی محدودند و نفس انسان عاشق غیر محدود است.
[=&quot]م5. مصداق اتم و کاملترین مصداق کمال مطلق، خداوند متعال است.
[=&quot]م6. عاشق و معشوق از مفاهیم متضایف هستند.
[=&quot]م7. مفاهیم و امور متضایف، در وجود و نحوه آن تکافی دارند.
[=&quot]م8. در لحظه عشق معبود، وجود عاشق، وجود بالفعل است.
[=&quot]نتیجه:
[=&quot]موجود کامل مطلق، که همان خداست، حتما وجود دارد.(2)

[=&quot]موفق باشید.
[=&quot]ـــــــــــ
[=&quot]1. عبدالله جوادی آملی،تبیین براهین اثبات وجود خدا،ص 284، مرکز نشر اسراء،1375 ش.
[=&quot]2. مرتضی مطهري،مجموعه آثار ،ج3 ص 455،نشر صدرا، 1375ش.
[=&quot]3.. امام خمینی، شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص۱۰۳.

موضوع قفل شده است