جمع بندی قطع دست!! برای دزدی؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
قطع دست!! برای دزدی؟

نشانه هائی برای سئوال کنندگان:
قطع دست!! برای دزدی؟؟!؟؟

بسم الله الرحمن الرحیم

قرآن عظیم کتابی مفصل، مبین و کامل است که تایید کتب الهی قبل از آن است.

موضوع بحث: آیات 38، 39 و 40 سوره مائده متن آیات:

وَالسَّارِقُ وَالسَّارِقَةُ فَاقْطَعُوا أَیْدِیَهُمَا جَزَاءً بِمَا کَسَبَا نَکَالًا مِّنَ اللَّهِ ۗ وَاللَّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ فَمَن تَابَ مِن بَعْدِ ظُلْمِهِ وَأَصْلَحَ فَإِنَّ اللَّهَ یَتُوبُ عَلَیْهِ ۗ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَّحِیمٌ أَلَمْ تَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ لَهُ مُلْکُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ یُعَذِّبُ مَن یَشَاءُ وَیَغْفِرُ لِمَن یَشَاءُ ۗ وَاللَّهُ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ

به حول و قوه الله سبحانه تعالی میخواهم اثبات کنم که چطور خلاءهای مطالعاتی و بی توجهی به متن قرآن کریم باعث شده است که هم دشمنان قرآن از اجرای احکام سبوعانه ای چون قطع دست خوشحال شوند و هم به اصطلاح مسلمانان برای توجیه کج فهمی های خودشان از آیات قرآن کریم، در دام مشرکانه حدیث و تفسیر سرائی بیفتند و خسرالدنیا و آخرت شوند. حال به فرض اینکه آیات بالا حکم قطع دست زن یا مرد سارق می باشد، تناقضات ذیل را مطرح می نمایم:

1-قرآن کریم کتاب مفصلات است. چطور در آیه مربوط به وضو، با ظرافت کامل آستانه و محل شستشوی دست، یعنی "آرنج" قید شده است، اما برای قطع دست یک انسان (که فکر میکنم از وضو گرفتن خطیرتر است)، این مهم رها شده است؟؟ نکند از نظر شما هم فرقی ندارد اگر دست را از مچ قطع نمائیم یا از کتف یا از ساعد یا از آرنج یا انگشتان؟؟!! نمی خواهید بگویید که الله سبحانه تعالی این مهم را به دلخواه و برای تفنن حدیثی ها واگذار نموده است؟ در حالیکه قرآن عظیم مفصل است؟

2-این برداشت "قطع دست" نامتناسب است! یعنی اگر سارقی یک مرغ خانگی را بدزدد و بیست هزار تومان آنرا به جیب بزند با سارقی که یک خودرو لامبورگینی 2011 (حدودا 2 میلیارد تومانی) را دزدیده و به جیب زده، یکسان مجازات میشوند؟! ..هیچ منطق عادلی به یکسان مجازات نمودن این دو نفر با قطع دست از هر جائی، دستور نمی دهد. چون جرم های آنها متناسب با مجازات نیست. نکند باز هم اصرار دارید که آن آیات حکم قطع دست اند؟؟

3-این برداشت قطع دست، "علی السویه" است. من از شما خودروئی را دزدیده ام و پول آنرا هم به جیب زده ام. حالا شما مرا دستگیر کرده اید. آیا با قطع دست من، خودرو شما بر میگردد؟؟؟ آیا قطع دست من، ضرر رسیده به شما را جبران میکند؟ شما مالتان را میخواهید یا مانند مجنونان فیلم های سینمائی به دنبال انتقامات سبوعانه هستید؟؟! که حتی اگر هم باشید، ضررتان همچنان باقی است و در اصل موضوع تفاوتی ایجاد نمی شود! شک نکنید! این کفر است که کسی گمان کند که الله سبحانه تعالی حکمی علی السویه میدهد تا نه جبران خسارت ضرر کننده صورت پذیرفته باشد و نه اصلاحی در زمین صورت بپذیرد. آیا باز هم معتقدید که آن آیات حکم قطع دست است؟؟

4-مجازات قتل غیر عمد نفس ، مطابق قرآن کریم پرداخت دیه به اولیای دم است. چطور کسی را برای مرغ و تخم مرغ دزدی و حتی لامبورگینی دزدی دست بزنند، در حالیکه قطع دست عملیاتی است که منجر به خونریزی بسیار شدید میشود، عفونتها دارد و حتی در دنیای پزشکی امروز فرد را ظرف 1 ساعت بدلیل خونریزی بیهوش کرده و می میراند!!؟ آیا هنوز برای دزدی یک قرص نان و چند تخم مرغ میخواهید، کسی را تا حد مرگ برسانید و بلکه او را بکشید؟ چون حاضر به تغییر کج فهمی تان نیستید؟



5-عده ای اصرار دارند که کجفهمی های خودشان را به حساب الله سبحانه تعالی بنویسند و میگویند نه! مطابق آیه 40 سوره مائده، الله هر طور بخواهد مخلوقاتش را مجازات میکند. اما همین ها حاضر نیستند در آیات قرآن کریم برای قرائن سرقت بگردند یا حتی یک آیه قبل آن (یعنی آیه 39 سوره مائده) را که فرموده "اگر کارشان را اصلاح کنند، الله آنها را می بخشد چون الله بخشنده و مهربان است" نگاه بیندازند. گویی این افراد به اسلامی که از اول تا آخرش با گردن زدن و قطع دست و تجاوز همراه است آنچنان خو گرفته اند که اگر همه قرآن عظیم را هم دلیل برای آنها بیاورید، باز برای آنها دیدن "خون" حجت است، نه آیات قرآن عظیم!! هرگز از خودشان سئوال نمی کنند که آیا در خود قرآن کریم نمونه سرقتی را بررسی کرده اند یا همینطور بی مهبا فقط کجفهمی هایشان را به دیگران اجبار میکنند؟؟

6-عده ای آمده اند و گفته اند که این آیات حکم قطع دست نیست و حکم خط انداختن بر روی دست است و آن آیه ای از سوره یوسف (ع) که زنان با چاقو دستان خودشان را بریده اند را ملاک تحلیل کلمه "فاقطعوا" آورده اند. این به حق تحلیل ناروائی است، چرا که همین افراد در پاسخ به سئوالات 1 تا 4 که در بالا مطرح شد، درمانده اند و اصلا از خط انداختن و خراش نامتناسب بر روی دست مردم چه منفعتی برای فرد متضرر حاصل میشود؟ مخصوصا که امروز با یک جراحی پلاستیک ساده صدها خط را میتوان سریع پاک نمود تا باعث آبروریزی نگردد!

7- و آخر اینکه امروز دستهای "پروتز روبوتیک" و بزودی "دستهای هوشمند" و غیره برای افراد بدون دست و پا همه چیز را مهیا خواهد کرد. پس از دست قطع کردن چه چیزی حاصل میشود؟؟؟ نه ضرری مرتفع میشود، نه اصلاحی صورت میگیرد. راستی اگر کسی چند بار دزدی کرد دیگر کجایش را باید قطع کرد؟؟ آیا باز هم فکر میکنید آن آیات در مورد قطع دست است؟؟

"فاقطعوا ایدیهما" یعنی چه؟

اشتباه نکنید، برایتان استدلال چینی نخواهم کرد! برهان روشنی از قرآن عظیم را تقدیمتان میکنم که برای فهم حکم سرقت در اسلام، به آیات 70 تا 76 سوره یوسف مراجعه کنید تا با تنها مورد شناسی یا Case Study ، عملی سرقت و حکم صادره آن در آیین ابراهیمی اسلام آشنا شوید. بخوانید و دقت کنید. ترجمه آیات 70 تا 76 سوره یوسف :


بسم الله الرحمن الرحیم

" چون بارشان را آماده کرد، یوسف پیمانه را در بار برادرش گذاشت،بعد کسی داد زد که ای کاروانیان، شما دزد هستید. برادران یوسف به طرف آنها برگشتند و گفتند چه چیزی گم کرده‌اید؟گفتند ظرف فرمانروا را گم کرده‌ایم، هر کس آن را بیاورد یک بار شتر جایزهدارد و من ضامن آن هستم گفتند به خدا قسم شما میدانید که ما برای فساد کردن در مصر نیامده‌ایم و ما دزد نیستیم گفتند اگر دروغ بگوئید مجازات کسی که دزدی کرده باشد چیست برادران یوسف گفتند مجازات کسی که جام فرمانروا در بارش پیدا شود، بنده شدن خودش است، ما (فرزندان یعقوب) ستمکاران را اینطور مجازات میکنیم. پس قبل از اینکه بار برادرش را بازرسی کنند، شروع به بازرسی بار آنها کردند و بعد آن را از بار برادرش درآوردند. ما اینطور برای یوسف نقشه کشیدیم. یوسف مطابق قانون پادشاه مصر حق نداشت برادرش را باز داشت کند مگر اینکه خدا بخواهد. درجات کسانی را که بخواهیم بالا میبریم و بالاتر از هر دانشمندی، دانشمند دیگری وجود دارد." -آیات 70 تا 76 سوره یوسف

دوستان عزیز؛ "ید" در قرآن کریم به معنی قدرت و اختیارات به دفعات بکار رفته است و "اولی الایدی" یعنی کسانی که صاحب اختیارات (چه نرم چه سخت) هستند. لذا "فقطعوا ایدیهما" در آیه 38 سوره مائده یعنی "سلب اختیار نمودن و به بندگی گرفتن" فرد سارق تا جبران کامل خسارت. اینجاست که آن کلماتی مانند "فک رقبه" هم در نور عظیم این آیات متجلی میشوند که یکی از کارهای یک مومن پرداخت دیون کسانی است که بنده اند و توبه کرده اند، اما توانائی پرداخت دیون خود به فرد متضرر را ندارند تا آزاد شوند.


تالله "فقطعوا ایدیهما" به معنای "قطع دست" نیست! از الله بترسید!

همانطور که در آیات سوره یوسف ملاحظه کردید، فرزندان پیامبر مسلمانی چون یعقوب (اسرائیل نبی (ع)) به یوسف اذعان کردند که مطابق آیین آنها مجازات دزد؛ بنده شدن خود اوست. همه میدانیم که آیین فرزندان یعقوب (اسرائیل نبی (ع))، اسلام ابراهیمی بود و قرآن کریم برای شهادت کافی است. همان آیینی که قرآن عظیم از آن بعنوان بهترین دین "احسن دینا" نام برده است. آیا از آن روگردانید؟؟ در حالیکه قرآن کریم برای شما کاملا تشریح نموده است؟

حالا اینجا جائی است که آن کسانیکه به کتب قبلی (تورات و انجیل و صحف ابراهیم) ایمان ندارند، علی القاعده باید شروع به حاشا کردن کنند و بگویند که این حکم فرزندان اسرائیل است، نه ما و غیره و ذالک؟؟! در حالیکه حتی در تورات موسی نبی (ع) هم حکم سرقت، بندگی است: رجوع کنید به باب 22 آیه 1 تا 3 فصل خروج کتاب تورات مقدس: Exodus 22:1-3



آیا هنوز فکر میکنید که آن آیات در مورد قطع دست اند؟ در حالیکه قرآن کریم با مورد کاملی از وقوع یک سرقت در داستان یوسف (ع) همه چیز را توضیح داده است و تورات نیز عین آنرا تایید میکند؟؟ یا باز به احادیثی که پیامبر را شمشیر به دست همه جا، حی و حاضر برای گردن زدن و قطع کردن دست، به افتراء به تصویر کشیده است، ایمان دارید؟؟

پس اگر این یادداشت را تایید میکنید، برای جلوگیری از این ظلم و سبوعیت "قطع دست" که آنرا حدیثی ها و فرقه های مشرکانه شان باب کرده اند، این یادداشت را برای هر کسی که فکر میکند بفرستید تا ان شاءالله روزی این کافران و منافقان متوقف شوند و ان شاءالله احکام فقط مطابق قرآن کریم به اجرا در آیند.

پس از کلام الله و آیاتش به چه حدیثی ایمان میآورند؟- جاثیه 6

والسلام علی من التبع الهدی



با نام و یاد دوست

>




کارشناس بحث: استاد عمار

[=arial]با سلام و ادب

در چند نکته استدلال شما مورد نقد قرار می گیرد:

1. القطع : بريدن و جدا كردن چيزي است كه يا با چشم درك مي شود مثل اجسام مادي و يا با بصيرت و فهم، مثل امور معقول و خردياب، و از اين واژه است قطع الاعضاء. مثل آيات‌:لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ (اعراف/ 124)…(1)

2. ید در معنای حقیقی خود به کار رفته است و دلیلی بر مجاز ذکر کردن آن نیست. خصوصا که روایاتی در رابطه این آیات داریم.

3. علامه طباطبایی ره می فرماید:
مراد از(ید)عضو معروف دربدن انسان است که طبق روایات منظور در اینجا دست راست می باشد و قطع دست ، هم با قطع آن از شانه صادق است و هم با قطع قسمتی از آن، و (قطع )هم به معنای بریدن به وسیله آلت برنده است و (جزاء)در جمله حال است ،یعنی در حالیکه این قطع دست عنوان کیفر در برابر عمل زشتی است که آنها کرده اند ودر حالیکه این بریدن عذابی از ناحیه خدای تعالی است و (نکال )، به معنای عقوبتی است که به مجرم می دهند تا از جرائم خود دست بر دارد و دیگران هم بادیدن او عبرت بگیرند و خداوند همه احکامش بر اساس حکمت و عزت است و حکم بیهوده نمی کند.(2)

1. ترجمه مفردات راغب، ج4-ص219
2. المیزان . ذیل آیه 38 مائده.

[=arial]امام جواد - علیه السلام ـ گاه از راه مناظره و گاه از راههاى دیگر بیمایگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامتثابت مى کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل«امامت» را در افکار عمومى تثبیت مى نمود. از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:
«زُرقان»(1)، که با «ابن ابى دُواد»(2) دوستى و صمیمیت داشت، مى گوید: یک روز «ابن ابى دُواد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود!
گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید:
دست دزد از کجا باید قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دلیل آن چیست؟
گفتم: چون منظور از دست در آیهتیمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَیْدِیْکُمْ»؛(3) (صورت و دستهایتان را مسح کنید) تا مچ دست است.
گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیهوضو: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَاَیْدِیَکُمْ اًّلىَ الْمَرافِقِ»؛(4) (صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید) تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسیله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مى گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجدهبر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نمازرا به جا آورد، و نیز خداى متعال مى فرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ احَداً»؛(5)(سجده گاهها (هفت عضوى که سجدهبر آنها انجام مى گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدامخوانید (و عبادت نکنید))(6) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.
«ابن ابى دُواد» مى گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم!(7)،(8)

پی نوشت:
(1) . زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده كه مردى محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعى محسوب مى شده است. (مجلسى، بحار الأنوار، الطبعه الثانيه، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1395 ه".ق، ج 50، ص 5، پاورقى).
(2) . ابن ابى دُؤاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسى، قاضى بغداد بوده است (مجلسى، همان كتاب، ص 5، پاورقى)
(3) . سوره مائده: آيه 5.
(4) . سوره مائده: آيه 5.
(5) . سوره جن: آيه 18.
(6) . مسجد (بكسر جيم: بر وزن مجلس، يا بفتح جيم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معناى محل سجده است، و همان طور كه مسجدها و خانه خدا و مكانى كه پيشانى روى آن قرار مى گيرد، محل سجده هستند، خود پيشانى و شش عضو ديگر نيز كه با آنها سجده مى كنيم محل سجده محسوب مى شوند و به همين اعتبار در اين روايت «المساجد» به معناى هفت عضوى كه با آنها سجده مى شود، تفسير شده است. نيز در دو روايت ديگر از امام صادق - عليه السلام - در كتاب كافى و همچنين يك روايت در تفسير على بن ابراهيم قمى «المساجد» به همين هفت عضو تفسير شده است. شيخ صدوق نيز در كتاب «فقيه»، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسير نموده است. همين معنا را از «سعيد بن جُبير» و «زجّاج» و «فرّأ» نيز نقل كرده اند. ضمناً بايد توجه داشت كه اگر تفسير «المساجد» به هفت عضو ياد شده، جاى خدشه داشت، حتماً فقهائى كه در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده گيرى بر كلام امام بودند، اشكال مى كردند. بنابراين چون هيچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مى شود به نظر آنان نيز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و يا لااقل يكى از معانى آن محسوب مى شده است. (پيشواى نهم حضرت امام محمد تقى - عليه السلام -، مؤسسه در راه حق، ص 26 - 29، به نقل از: تفسير صافى، ج 2، ص 752 - تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 440 - تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 372).
(7) . پيشواى نهم...، همان صفحات - طبرسى، مجمع البيان، شركه المعارف الاسلاميه، 1379 ه".ق، ج 10، ص 372 - عيّاشى، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق: حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعه علميه، ج 1، ص 320 - سيد هاشم حسينى بحرانى،، البرهان فى لا تفسير القرآن، قم، مطبوعاتى اًّسماعيليان، ج 1، ص 471 - بيروت، دار اًّحيأ التراث العربى،، ج 18، ص 490 (ابواب حدّ السّرقه، باب 4).
(8) . گرد آوری توسط :makarem.ir از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 549.

سلام
آیا مقدار دزدی مهم است؟ مثل همین مثالی که آقا یوسف فرمودند: آیا مجازات دزدیدن یک مرغ با مجازات دزدیدن یک خودروی گران قیمت برابر است؟

و یک سوال دیگر: امروزه در کشور ما مجازات زندان برای این کار در نظر گرفته شده. آیا مجازات زندان پشتوانه دینی داره؟

[=arial]

سعدی شیرازی;901777 نوشت:
آیا مقدار دزدی مهم است؟ مثل همین مثالی که آقا یوسف فرمودند: آیا مجازات دزدیدن یک مرغ با مجازات دزدیدن یک خودروی گران قیمت برابر است؟

با سلام
در دزدی برای محقق شدن حکم قطع ید شروط متعددی ذکر شده و همگی باید محقق شوند تا اینکار انجام شود و الا احکام اون تغییر می کند که باید در احکام فقهی مشاهده کنید یا سوال کنید.
بله حداقلی برای مقدار آن در فقه بیان شده است. اما اینکه دزدی برابر نباشد و حکم هر دو چرا یکی است و یا نیست در تخصص بنده نیست.

سعدی شیرازی;901777 نوشت:
و یک سوال دیگر: امروزه در کشور ما مجازات زندان برای این کار در نظر گرفته شده. آیا مجازات زندان پشتوانه دینی داره؟

در مورد بحث زندان هم خود نیاز به تاپیک مجزا دارد. هر چند قبلا بحث شده که من لینک میدم بخونید:
http://www.askquran.ir/showthread.php?t=25344

[="Tahoma"][="Navy"]

یوسف יוסף;899444 نوشت:
پس اگر این یادداشت را تایید میکنید، برای جلوگیری از این ظلم و سبوعیت "قطع دست" که آنرا حدیثی ها و فرقه های مشرکانه شان باب کرده اند، این یادداشت را برای هر کسی که فکر میکند بفرستید تا ان شاءالله روزی این کافران و منافقان متوقف شوند و ان شاءالله احکام فقط مطابق قرآن کریم به اجرا در آیند.

سلام
این برداشت خلاف ظاهر آیه است و آیه ای که شما برای استدلال آورده اید ظهوری در تطابق با معنای قطع دست ندارد
قطع دست که همان قطع انگشتان می باشد در جهت پیشگیری از وقوع و گسترش جرم سرقت است که اگر اجرا می شد شاید شاهد اینهمه دزدی در ابعاد مختلف نبودیم
قطع دست طبق اخبار اسلامی هم توسط امیر مومنان ع صورت گرفته و هم از سوی سایر ائمه ع تایید شده است و جایی از انکار آن توسط پیشوایان دین سخنی گفته نشده است
و آخر اینکه اگر علمای دین این مجازات را برای پیشگیری از جرم در حال حاضر موثر نبینند می توانند روشهای دیگری را برای مجازات برگزینند چون به نظر می رسد در تشریع این حکم جهت پیشگیرانه آن بیشتر مد نظر بوده است تا صرف مجازات مجرم.
یا علیم[/]

پرسش:
آیا آیات آیات 38، 39 و 40 سوره مائده دلالت بر قطع ید می کند یا مجاز است و به معنی سلب اختیار نمودن و به بندگی گرفتن" فرد سارق تا جبران کامل خسارت؟

پاسخ:
در چند نکته استدلال شما مورد نقد قرار می گیرد:

1. القطع : بريدن و جدا كردن چيزي است كه يا با چشم درك مي شود مثل اجسام مادي و يا با بصيرت و فهم، مثل امور معقول و خردياب، و از اين واژه است قطع الاعضاء. مثل آيات‌:لَأُقَطِّعَنَّ أَيْدِيَكُمْ وَأَرْجُلَكُمْ مِنْ خِلَافٍ (اعراف/ 124)…(1)

2. ید در معنای حقیقی خود به کار رفته است و دلیلی بر مجاز ذکر کردن آن نیست. خصوصا که روایاتی در رابطه این آیات داریم.

3. علامه طباطبایی ره می فرماید:
مراد از(ید)عضو معروف دربدن انسان است که طبق روایات منظور در اینجا دست راست می باشد و قطع دست ، هم با قطع آن از شانه صادق است و هم با قطع قسمتی از آن، و (قطع )هم به معنای بریدن به وسیله آلت برنده است و (جزاء)در جمله حال است ،یعنی در حالیکه این قطع دست عنوان کیفر در برابر عمل زشتی است که آنها کرده اند ودر حالیکه این بریدن عذابی از ناحیه خدای تعالی است و (نکال )، به معنای عقوبتی است که به مجرم می دهند تا از جرائم خود دست بر دارد و دیگران هم بادیدن او عبرت بگیرند و خداوند همه احکامش بر اساس حکمت و عزت است و حکم بیهوده نمی کند.(2)

امام جواد - علیه السلام ـ گاه از راه مناظره و گاه از راههاى دیگر بیمایگى فقها و قضات دربارى را روشن نموده برترى خود بر آنان را در پرتو علم امامت ثابت مى کرد و از این رهگذر اعتقاد به اصل«امامت» را در افکار عمومى تثبیت مى نمود. از آن جمله فتوایى بود که امام در مورد چگونگى قطع دست دزد صادر کرد که تفصیل آن بدین قرار است:

«زُرقان»(3)، که با «ابن ابى دُواد»(4) دوستى و صمیمیت داشت، مى گوید: یک روز «ابن ابى دُواد» از مجلس معتصم بازگشت، در حالى که بشدت افسرده و غمگین بود. علت را جویا شدم. گفت: امروز آرزو کردم که کاش بیست سال پیش مرده بودم! پرسیدم: چرا؟
گفت: به خاطر آنچه از ابو جعفر (امام جواد) در مجلس معتصم بر سرم آمد!
گفتم: جریان چه بود!
گفت: شخصى به سرقت اعتراف کرد و از خلیفه (معتصم) خواست که با اجراى کیفر الهى او را پاک سازد. خلیفه همه فقها را گرد آورد و «محمد بن على» (حضرت جواد) را نیز فرا خواند و از ما پرسید:
دست دزد از کجا باید قطع شود؟
من گفتم: از مچ دست.
گفت: دلیل آن چیست؟
گفتم: چون منظور از دست در آیهتیمم: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَاَیْدِیْکُمْ»؛(5) (صورت و دستهایتان را مسح کنید) تا مچ دست است.
گروهى از فقها در این مطلب با من موافق بودند و مى گفتند: دست دزد باید از مچ قطع شود، ولى گروهى دیگر گفتند: لازم است از آرنج قطع شود، و چون معتصم دلیل آن را پرسید، گفتند: منظور از دست در آیهوضو: «فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَاَیْدِیَکُمْ اًّلىَ الْمَرافِقِ»؛(6) (صورتها و دستهایتان را تا آرنج بشویید) تا آرنج است.
آنگاه معتصم رو به محمد بن على (امام جواد) کرد و پرسید: نظر شما در این مسیله چیست؟
گفت: اینها نظر دادند، مرا معاف بدار.
معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگویید.
محمد بن على گفت: چون قسم دادى نظرم را مى گویم. اینها در اشتباهند، زیرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقى بماند.
معتصم گفت: به چه دلیل؟
گفت: زیرا رسول خدا(ص) فرمود: سجدهبر هفت عضو بدن تحقق مى پذیرد: صورت (پیشانى)، دو کف دست، دو سر زانو، و دو پا (دو انگشت بزرگ پا). بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستى براى او نمى ماند تا سجده نمازرا به جا آورد، و نیز خداى متعال مى فرماید:
«وَ اَنّ الْمَساجِدَِ للهِ فَلا تَدْعُوا مَعَ اللهِ احَداً»؛(7)(سجده گاهها (هفت عضوى که سجدهبر آنها انجام مى گیرد) از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدامخوانید (و عبادت نکنید))(8) و آنچه براى خداست، قطع نمى شود.
«ابن ابى دُواد» مى گوید: معتصم جواب محمد بن على را پسندید و دستور داد انگشتان دزد را قطع کردند (و ما نزد حضار، بى آبرو شدیم!) و من همانجا (از فرط شرمسارى و اندوه) آرزوى مرگ کردم!(9)،(10)

ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. ترجمه مفردات راغب، ج4-ص219
2. المیزان . ذیل آیه 38 مائده.
3. زُرقان (بروزن عثمان) لقب ابو جعفر بوده كه مردى محدث بوده است و فرزندش بنام «عمرو» استاد اصمعى محسوب مى شده است. (مجلسى، بحار الأنوار، الطبعه الثانيه، تهران، المكتبه الاسلاميه، 1395 ه".ق، ج 50، ص 5، پاورقى).
4. ابن ابى دُؤاد (بر وزن غُراب) در زمان خلافت مأمون، معتصم، واثق و متوكل عباسى، قاضى بغداد بوده است (مجلسى، همان كتاب، ص 5، پاورقى)
5. سوره مائده: آيه 5.
6. سوره مائده: آيه 5.
7. سوره جن: آيه 18.
8. مسجد (بكسر جيم: بر وزن مجلس، يا بفتح جيم: بر وزن مشعل، جمع آن مساجد) به معناى محل سجده است، و همان طور كه مسجدها و خانه خدا و مكانى كه پيشانى روى آن قرار مى گيرد، محل سجده هستند، خود پيشانى و شش عضو ديگر نيز كه با آنها سجده مى كنيم محل سجده محسوب مى شوند و به همين اعتبار در اين روايت «المساجد» به معناى هفت عضوى كه با آنها سجده مى شود، تفسير شده است. نيز در دو روايت ديگر از امام صادق - عليه السلام - در كتاب كافى و همچنين يك روايت در تفسير على بن ابراهيم قمى «المساجد» به همين هفت عضو تفسير شده است. شيخ صدوق نيز در كتاب «فقيه»، «المساجد» را به هفت عضو سجده تفسير نموده است. همين معنا را از «سعيد بن جُبير» و «زجّاج» و «فرّأ» نيز نقل كرده اند. ضمناً بايد توجه داشت كه اگر تفسير «المساجد» به هفت عضو ياد شده، جاى خدشه داشت، حتماً فقهائى كه در مجلس معتصم حاضر و در صدد خرده گيرى بر كلام امام بودند، اشكال مى كردند. بنابراين چون هيچ گونه اعتراضى از طرف فقهاى حاضر در مجلس ابراز نشد، معلوم مى شود به نظر آنان نيز «المساجد» به معناى هفت عضو سجده بوده و يا لااقل يكى از معانى آن محسوب مى شده است. (پيشواى نهم حضرت امام محمد تقى - عليه السلام -، مؤسسه در راه حق، ص 26 - 29، به نقل از: تفسير صافى، ج 2، ص 752 - تفسير نور الثقلين، ج 5، ص 440 - تفسير مجمع البيان، ج 10، ص 372).
9. پيشواى نهم...، همان صفحات - طبرسى، مجمع البيان، شركه المعارف الاسلاميه، 1379 ه".ق، ج 10، ص 372 - عيّاشى، كتاب التفسير، تصحيح و تعليق: حاج سيد هاشم رسولى محلاتى، قم، مطبعه علميه، ج 1، ص 320 - سيد هاشم حسينى بحرانى،، البرهان فى لا تفسير القرآن، قم، مطبوعاتى اًّسماعيليان، ج 1، ص 471 - بيروت، دار اًّحيأ التراث العربى،، ج 18، ص 490 (ابواب حدّ السّرقه، باب 4).
10. گرد آوری از کتاب: سیره پیشوایان، مهدی پیشوائی، ص 549.

موضوع قفل شده است