جمع بندی سه بخش درخت دین

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سه بخش درخت دین


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:


با سلام
نظر شما درباره تقسيم دين به سه بخش زير چيست؟
دين سه بخش دارد

1- فقه اكبر = اعتقادات = تحقيقي ( جهاد اكبر)
2- فقه اوسط = اخلاق = تمرين و خودتربيتي ( جهاد كبير)
3- فقه اصغر = احكام = تقليدي براي غير مرجع تقليد = (جهاد اصغر)

آيت الله جوادي فرمودند : اخلاق بالاتر از فقه و عرفان بالاتر از اخلاق است. با اين حساب
عرفان را در همان بخش دوم بيايد خوبه؟ در بخش اول برود مشكل اين است كه عقايد عقلي است ولي هنوز قلبي و عرفاني نشده كه در بخش دوم اين طور مي شود
شايد بهتر باشد بخش دوم اين طور بيايد:
فقه اوسط = اخلاق و عرفان = .....



با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

با سلام
نظر شما درباره تقسيم دين به سه بخش زير چيست؟
دين سه بخش دارد

1- فقه اكبر = اعتقادات = تحقيقي ( جهاد اكبر)
2- فقه اوسط = اخلاق = تمرين و خودتربيتي ( جهاد كبير)
3- فقه اصغر = احكام = تقليدي براي غير مرجع تقليد = (جهاد اصغر)

آيت الله جوادي فرمودند : اخلاق بالاتر از فقه و عرفان بالاتر از اخلاق است. با اين حساب
عرفان را در همان بخش دوم بيايد خوبه؟ در بخش اول برود مشكل اين است كه عقايد عقلي است ولي هنوز قلبي و عرفاني نشده كه در بخش دوم اين طور مي شود
شايد بهتر باشد بخش دوم اين طور بيايد:
فقه اوسط = اخلاق و عرفان = .....

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید

با سلام وتشکر
پاسخ در چند محور ارائه می‌شود:

1- در این باره باید عرض شود چنان که جای خود آمده در دسته بندی معارف بشری بی تردید معرفتی عرفانی فقه اکبر ومعرفت عقلی فقه کبیر ومعرفتی تقلیدی ( نظیر آنچه برای مقلد حاصل می شود ) وتعبدی ( نظیر آنچه فقیه ومتکلم ازآموزه های وحیانی بدست می آورند ) فقیه اصغر است .
زیرا آنچه از معارف اعتقادی و مانند آن فیلسوف می‌فهمد و متکلم می‌داند، عارف با تجربه عرفانی و مشاهده قلبی می بیند. لذا حکیم صدرالمتألهین گفته است: «فرق علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامتی یا صحیح و سالم بودن است. (1)
پس عارف عقاید الهی را می‌چشد ولی فیلسوف و متکلم از طریق مفاهیم آن را درک می‌کند.
2- از باب این که از قدیم گفته اند : (( لا مشاحه فی الاصطلاح = مناقشه ی در اصطلاح نیست )) . ویا به گفته مولوی :
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام * هر کسی را اصطلاحی داده‌ام (2)
جناب عالی می توانید طرح تان را آن گونه دسته بندی وتنظیم نمایید که مطرح نموده اید وبه نظر نه تنها مشکلی ندارد بلکه ابتکار نو وجالب است .
ولی به نظرمی رسد که تعبیرات : جهاد اکبر وکبیر واصغر .
در این بحث چندان تناسب ندارد .
3- در ابتدا طرح خوب بلکه لازم است کمی در باره مفهوم شناسی فقه بحث شود مثلا فقه در لغت به مطلق فهم گفته می شود ودرقدیم نیز مراد از فقه همه علوم ومعرفت های بشری اعم از کلام و احکام ... بوده است ونه فقه مصطلح امروز .
4- با توجه به برتری عرفان از اخلاق ( چنان که در کلام استاد جوادی آملی اشاره شده ) لازم است دلیل در کنار هم قرار دادن این دو معرفت را اشاره فرمایید .
بخصوص این که عقاید برای متکلم وفیلسوف عقلی است ونه برای عارف وحکیم متاله
عارف تا نبیند معتقد نمی شود چنان که سنایی گفته است :
همه چیز را تا نجویی نبینی
رخ یار را تا نبینی نجویی .
چه این که در کتاب
:الأمالى صدوق آمده : در زمان خلافت على عليه السلام ··· شخصى به نام ذِعْلِب در مقابل حضرت ايستاد و عرضه داشت : اى امير مؤمنان! آيا تا كنون پروردگار خود را ديده اى ؟ حضرت فرمود: بِالّذي أعبُدُ رَبّا لَم أرَهُ !
واى بر تو اى ذعلب! من خدايى را كه نديده باشم نمى پرستم .
عرض كرد: چگونه او را ديده اى، برايمان وصفش كن؟ حضرت فرمود:
وای برتو
چشمها او را با نگاه كردن نديده اند، بلكه دلها از طريق حقايق ايمان (باورهاى عقلى يا انوار عقلى ناشى از ايمان) مشاهده اش كرده اند.

پاورقی :
1-. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص 9، نشر بیدار، قم، بی‌تا.
2- مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 250.

صادق;898393 نوشت:
اى امير مؤمنان! آيا تا كنون پروردگار خود را ديده اى ؟ حضرت فرمود: بِالّذي أعبُدُ رَبّا لَم أرَهُ !
واى بر تو اى ذعلب! من خدايى را كه نديده باشم نمى پرستم .
عرض كرد: چگونه او را ديده اى، برايمان وصفش كن؟ حضرت فرمود:
وای برتو
چشمها او را با نگاه كردن نديده اند، بلكه دلها از طريق حقايق ايمان (باورهاى عقلى يا انوار عقلى ناشى از ايمان) مشاهده اش كرده اند.

سلام
چرا امام علی (ع) از سوال این مرد این قدر ناراحت شدند که گفتند وای بر تو؟
مگر سوالشان ایرادی داشت؟

Miss.Narges;898454 نوشت:
سلام
چرا امام علی (ع) از سوال این مرد این قدر ناراحت شدند که گفتند وای بر تو؟
مگر سوالشان ایرادی داشت؟

باسلام وتشکر .
این تعبیر در مقام اظهار تعجب وشگفتی به کار برده می شود .
در محاورات عرف فارسی زبان ها نیز مرسوم است وقتی با یک روحیه ویا سخن و یا نکته ی غیر منتظره
مواجه می شوند می گویند :
وای این چه حرفیه می زنید ؟!!

سوال:
نظر شما درباره تقسيم دين به سه بخش زير چيست؟
دين سه بخش دارد
1- فقه اكبر = اعتقادات = تحقيقي ( جهاد اكبر)
2- فقه اوسط = اخلاق = تمرين و خودتربيتي ( جهاد كبير)
3- فقه اصغر = احكام = تقليدي براي غير مرجع تقليد = (جهاد اصغر)


پاسخ:

با سلام وتشکر
پاسخ در چند محور ارائه می‌شود:
1- در این باره باید عرض شود چنان که جای خود آمده در دسته بندی معارف بشری بی تردید معرفتی عرفانی فقه اکبر ومعرفت عقلی فقه کبیر ومعرفتی تقلیدی ( نظیر آنچه برای مقلد حاصل می شود ) وتعبدی ( نظیر آنچه فقیه ومتکلم ازآموزه های وحیانی بدست می آورند ) فقیه اصغر است .
زیرا آنچه از معارف اعتقادی و مانند آن فیلسوف می‌فهمد و متکلم می‌داند، عارف با تجربه عرفانی و مشاهده قلبی می بیند. لذا حکیم صدرالمتألهین گفته است: «فرق علوم اهل نظر و فکر و معارف اهل بصیرت و عرفان مانند فرق میان فهمیدن معنای شیرینی و چشیدن آن است، نیز همانند فرق بین فهمیدن معنای صحت و سلامتی یا صحیح و سالم بودن است. (1)
پس عارف عقاید الهی را می‌چشد ولی فیلسوف و متکلم از طریق مفاهیم آن را درک می‌کند.
2- از باب این که از قدیم گفته اند : (( لا مشاحه فی الاصطلاح = مناقشه ی در اصطلاح نیست )) . ویا به گفته مولوی :
هر کسی را سیرتی بنهاده‌ام * هر کسی را اصطلاحی داده‌ام (2)
جناب عالی می توانید طرح تان را آن گونه دسته بندی وتنظیم نمایید که مطرح نموده اید وبه نظر نه تنها مشکلی ندارد بلکه ابتکار نو وجالب است .
ولی به نظرمی رسد که تعبیرات : جهاد اکبر وکبیر واصغر .
در این بحث چندان تناسب ندارد .
3- در ابتدا طرح خوب بلکه لازم است کمی در باره مفهوم شناسی فقه بحث شود مثلا فقه در لغت به مطلق فهم گفته می شود ودرقدیم نیز مراد از فقه همه علوم ومعرفت های بشری اعم از کلام و احکام ... بوده است ونه فقه مصطلح امروز .
4- با توجه به برتری عرفان از اخلاق ( چنان که در کلام استاد جوادی آملی اشاره شده ) لازم است دلیل در کنار هم قرار دادن این دو معرفت را اشاره فرمایید .
بخصوص این که عقاید برای متکلم وفیلسوف عقلی است ونه برای عارف وحکیم متاله
عارف تا نبیند معتقد نمی شود چنان که سنایی گفته است :
همه چیز را تا نجویی نبینی
رخ یار را تا نبینی نجویی .
چه این که در کتاب
الأمالى صدوق آمده : در زمان خلافت على عليه السلام ··· شخصى به نام ذِعْلِب در مقابل حضرت ايستاد و عرضه داشت : اى امير مؤمنان! آيا تا كنون پروردگار خود را ديده اى ؟ حضرت فرمود: بِالّذي أعبُدُ رَبّا لَم أرَهُ !
واى بر تو اى ذعلب! من خدايى را كه نديده باشم نمى پرستم .
عرض كرد: چگونه او را ديده اى، برايمان وصفش كن؟ حضرت فرمود:
وای برتو
چشمها او را با نگاه كردن نديده اند، بلكه دلها از طريق حقايق ايمان (باورهاى عقلى يا انوار عقلى ناشى از ايمان) مشاهده اش كرده اند. (3)

پاورقی :
1-. ملاصدرا، تفسیر القرآن الکریم، مقدمه تفسیر سوره واقعه، ص 9، نشر بیدار، قم، بی‌تا.
2- مثنوی معنوی، دفتر دوم، ص 250.
3- امالی ، ص234

موضوع قفل شده است