جمع بندی مرگ ، دوست داشتنی ترین نعمتِ خدا

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مرگ ، دوست داشتنی ترین نعمتِ خدا

بسم الله الرّحمن الرّحیم

و افوّض امری الی الله انّ الله بصیرٌ بالعباد
« كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ »
انبیاء: 35

سلام

مرگ نعمتی است الهی یا پدیده ای ست تلخ و دهشتناک ؟

علل نگرانی ها و خوف از مرگ چیست ؟

به نظر شما ، مرگ ، یکی از دوست داشتنی ترین نعمتهای خدا نیست ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: جناب استاد

یازینبِ فاطمه;897944 نوشت:
بسم الله الرّحمن الرّحیم

و افوّض امری الی الله انّ الله بصیرٌ بالعباد
« كُلُّ نَفْسٍ ذَائِقَةُ الْمَوْتِ وَنَبْلُوكُم بِالشَّرِّ وَالْخَیْرِ فِتْنَةً وَإِلَیْنَا تُرْجَعُونَ »انبیاء: 35

سلام

مرگ نعمتی است الهی یا پدیده ای ست تلخ و دهشتناک ؟

علل نگرانی ها و خوف از مرگ چیست ؟

به نظر شما ، مرگ ، یکی از دوست داشتنی ترین نعمتهای خدا نیست ؟

سلام علیکم
قرآن كريم از مرگ با عنوان «توفّى» ياد كرده است‏[1]. اين واژه در لغت، به معناى «گرفتن چيزى به طور تمام و كمال» است؛ به عبارت ديگر در زبان عربى، هر گاه كسى چيزى را به كمال و تمام و بدون هيچ كم و كاستى دريافت كند، از اين كلمه استفاده مى‏ شود[2].
قرآن مى ‏فرمايد:
اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً‏[3]؛
«خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‏] خوابش نمرده است، مى ‏گيرد. پس آن [نفسى‏] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه مى ‏دارد و آن ديگر [نفس‏ها] را تا هنگامى معيّن [به ‏سوى زندگى دنيا] باز پس مى ‏فرستد».
در اين آيه، هم از مرگ و هم از خواب- كه شباهتى به مرگ دارد- به «توفّى» و سپس به «امساك» تعبير شده است؛ نه به «قبض». علاوه بر آنكه موت را وصفى براى روح شمرده است؛ يعنى، روح به وسيله موت، بدن مادى را ترك كرده و وفات مى ‏كند.
به بيان ديگر، آنچه از اين آيه و مشابه آن استفاده مى‏ شود، آن است كه مرگ، تحويل گرفتن است؛ يعنى، آدمى هنگام مرگ با تمام شخصيتش- كه همان روح او است- در اختيار مأموران الهى قرار مى ‏گيرد و آنان انسان را دريافت مى ‏كنند. بنابراين، مرگ از ديدگاه اسلام، نيستى و نابودى نيست؛ بلكه انتقال از عالمى به عالم ديگر بوده و در حقيقت روز مرگ، هنگام بازگشت به خدا و سوق به سوى او است‏[4].
همچنين از آنجايى كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلى خود، به نظام مادى و دنياى خاكى هبوط كرده است؛ با مرگ، به سوى عالمى كه از سنخ عالم روح و موطن اصلى‏ اش است، قدم برمى‏ دارد.
به بيان دقيق‏تر، انسان ممزوج از يك اصل و يك فرع است. اصل، «روح» و فرع، «بدن» آدمى است. روح كه حقيقت اصلى انسان است، از عالم مجردات بوده و به عالم مادى هبوط كرده است؛ اما بدن خاكى از عالم طبيعت و ماده بوده و با حقيقت روح- كه از عالم مجردات است- بيگانه مى‏ باشد. از آنجايى كه انسان از ابتداى خلقتش، روى زمين‏ به سوى خداوند در حركت است‏[5]؛ با «مرگ» سرفصل خاصى از اين حركت را در سير به سوى خداوند، شروع مى‏ كند و براساس آن، ميان روح مجرد و بدن خاكى جدايى مى‏ افتد و با مرگ، روح به منزلى از منزل‏هايى كه در مسير حركتش به سوى موطن اصلى و اولى خود وجود دارد، برمى‏ گردد.
امام صادق (ع) اين حقيقت را چنين توضيح مى‏ دهد: «... و به اين ترتيب انسان از دو شأن دنيا و آخرت خلق شده است. هنگامى كه خداوند اين دو شأن را با هم گرد آورد، حيات انسان در زمين مستقر مى‏ شود؛ زيرا حيات از شأن آسمان به شأن دنيا نزول كرده است و هنگامى كه خداوند ميان آن دو شأن مفارقت ايجاد كند، آن مفارقت، «مرگ» است و در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت.
بنابراين حيات در زمين و مرگ در آسمان است و اين بدين جهت است كه در هنگام مرگ، ميان روح و جسد [مادى‏]، تفرقه ايجاد مى‏ شود؛ روح به قدس اولى بازگردانده مى‏ شود و جسد در همان زمين باقى مى‏ ماند؛ زيرا كه از شأن دنيا است»[6].
بنابراين، مرگ «بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودى و نيستى».

پی نوشتها:
[1] نساء( 4)، آيه 97؛ انفال( 8)، آيه 50؛ سجده( 32)، آيه 11؛ غافر( 40)، آيه 77؛ مائده( 5)، آيه 117؛ نحل( 16)، آيه 28 و 70؛ يونس( 10)، آيه 46 و 104؛ رعد( 13)، آيه 40؛ زمر( 39)، آيه 42؛ محمد( 47)، آيه 27 ..

[2] فرهنگ بزرگ جامع نوين، مجلد 2( 3- 4)، ص 1723؛ مفردات راغب، ذيل مادّه« وفى» ..

[3] زمر( 39)، آيه 42 ..

[4] (كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ. وَ قِيلَ مَنْ راقٍ. وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ. وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ. إِلى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ)؛« نه چنين است» كه او پندارد؛[ زيرا] آن گه كه جان ميان گلوگاهش مى‏رسد و گفته مى‏شود:« چاره‏ساز كيست؟» و داند كه همان‏[ زمان‏] فراق است و[ محتضر را] ساق به ساق ديگر در پيچد. آن روز است كه به سوى پروردگارت سوق دادن باشد». قيامت( 75)، آيات 26- 30 ..

[5] (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ)؛« اى انسان! حقا كه تو به سوى پروردگار خود به‏سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد»، انشقاق( 84)، آيه 6 ..

[6] «الانسان خلق من شأن الدنيا و شأن الاخرة فاذا جمع اللَّه بينهما صارت حياته فى الارض لانه نزل من شأن السماء الى الدنيا، فاذا فرق اللَّه بينها صارت تلك ...»، محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 117، ح 4 ..

کاربر فرهیخته و محترم ، این آدرس هم مقاله بسیار خوبی با عنوان [h=1]حقیقت موت، انواع و مراتب آن از دیدگاه علامه طباطبایی[/h] در مورد حقیقت مرگ دارد ،مراجعه و مطالعه بفرمایید:

http://qabasat.iict.ac.ir/article_19453.html

[="Tahoma"][="Navy"]

یازینبِ فاطمه;897944 نوشت:
سلام

مرگ نعمتی است الهی یا پدیده ای ست تلخ و دهشتناک ؟

علل نگرانی ها و خوف از مرگ چیست ؟

به نظر شما ، مرگ ، یکی از دوست داشتنی ترین نعمتهای خدا نیست ؟


سلام
مرگ ملاقات با خویشتنی است که با علم و عمل خود ساخته ایم
اگر خوب ساخته باشیم مرگ زیباست
اگر بد ساخته باشیم مرگ وحشتناک است
پس بنگریم چه ساخته ایم؟
یا علیم[/]

پرسش:
مرگ نعمتی است الهی یا پدیده ای ست تلخ و دهشتناک ؟علل نگرانی ها و خوف از مرگ چیست؟به نظر شمامرگ، یکی از دوست داشتنی ترین نعمتهای خدا نیست؟
پاسخ:

قرآن كريم از مرگ با عنوان «توفّى» ياد كرده است(1). اين واژه در لغت، به معناى «گرفتن چيزى به طور تمام و كمال» است؛ به عبارت ديگر در زبان عربى، هر گاه كسى چيزى را به كمال و تمام و بدون هيچ كم و كاستى دريافت كند، از اين كلمه استفاده مى‏ شود.(2)
قرآن مى ‏فرمايد:
«اللَّهُ يَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِينَ مَوْتِهَا وَالَّتِى لَمْ تَمُتْ فِي مَنَامِهَا فَيُمْسِكُ الَّتِى قَضَى عَلَيْهَا الْمَوْتَ وَيُرْسِلُ الْأُخْرَى إِلَى أَجَلٍ مُسَمّىً‏(3)
خدا روح مردم را هنگام مرگشان به تمامى باز مى‏ ستاند، و [نيز] روحى را كه در [موقع‏] خوابش نمرده است، مى ‏گيرد. پس آن [نفسى‏] كه مرگ را بر او واجب كرده، نگه مى ‏دارد و آن ديگر [نفس‏ها] را تا هنگامى معيّن [به ‏سوى زندگى دنيا] باز پس مى ‏فرستد».
در اين آيه، هم از مرگ و هم از خواب- كه شباهتى به مرگ دارد- به «توفّى» و سپس به «امساك» تعبير شده است؛ نه به «قبض». علاوه بر آنكه موت را وصفى براى روح شمرده است؛ يعنى، روح به وسيله موت، بدن مادى را ترك كرده و وفات مى ‏كند.
به بيان ديگر، آنچه از اين آيه و مشابه آن استفاده مى‏ شود، آن است كه مرگ، تحويل گرفتن است؛ يعنى، آدمى هنگام مرگ با تمام شخصيتش- كه همان روح او است- در اختيار مأموران الهى قرار مى ‏گيرد و آنان انسان را دريافت مى ‏كنند. بنابراين، مرگ از ديدگاه اسلام، نيستى و نابودى نيست؛ بلكه انتقال از عالمى به عالم ديگر بوده و در حقيقت روز مرگ، هنگام بازگشت به خدا و سوق به سوى او است‏(4)
همچنين از آنجايى كه روح از عالم مجردات بوده و از موطن اصلى خود، به نظام مادى و دنياى خاكى هبوط كرده است؛ با مرگ، به سوى عالمى كه از سنخ عالم روح و موطن اصلى‏ اش است، قدم برمى‏ دارد.
به بيان دقيق‏تر، انسان ممزوج از يك اصل و يك فرع است. اصل، «روح» و فرع، «بدن» آدمى است. روح كه حقيقت اصلى انسان است، از عالم مجردات بوده و به عالم مادى هبوط كرده است؛ اما بدن خاكى از عالم طبيعت و ماده بوده و با حقيقت روح- كه از عالم مجردات است- بيگانه مى‏ باشد. از آنجايى كه انسان از ابتداى خلقتش، روى زمين‏ به سوى خداوند در حركت است‏(5)؛ با «مرگ» سرفصل خاصى از اين حركت را در سير به سوى خداوند، شروع مى‏ كند و براساس آن، ميان روح مجرد و بدن خاكى جدايى مى‏ افتد و با مرگ، روح به منزلى از منزل‏هايى كه در مسير حركتش به سوى موطن اصلى و اولى خود وجود دارد، برمى‏ گردد.
امام صادق (علیه السلام) اين حقيقت را چنين توضيح مى‏ دهد: «... و به اين ترتيب انسان از دو شأن دنيا و آخرت خلق شده است. هنگامى كه خداوند اين دو شأن را با هم گرد آورد، حيات انسان در زمين مستقر مى‏ شود؛ زيرا حيات از شأن آسمان به شأن دنيا نزول كرده است و هنگامى كه خداوند ميان آن دو شأن مفارقت ايجاد كند، آن مفارقت، «مرگ» است و در آن حال، شأن آخرت به آسمان باز خواهد گشت.
بنابراين حيات در زمين و مرگ در آسمان است و اين بدين جهت است كه در هنگام مرگ، ميان روح و جسد [مادى‏]، تفرقه ايجاد مى‏ شود؛ روح به قدس اولى بازگردانده مى‏ شود و جسد در همان زمين باقى مى‏ ماند؛ زيرا كه از شأن دنيا است»(6).
بنابراين، مرگ «بازگشت فرع به اصل و سرآغاز صعود و عروج روح است؛ نه انهدام، نابودى و نيستى».
این آدرس هم مقاله بسیار خوبی با عنوان «حقیقت موت، انواع و مراتب آن از دیدگاه علامه طباطبایی»

در مورد حقیقت مرگ دارد ،مراجعه و مطالعه بفرمایید:

http://qabasat.iict.ac.ir/article_19453.html

پی نوشت:
1.نساء( 4)، آيه 97؛ انفال( 8)، آيه 50؛ سجده( 32)، آيه 11؛ غافر( 40)، آيه 77؛ مائده( 5)، آيه 117؛ نحل( 16)، آيه 28 و 70؛ يونس( 10)، آيه 46 و 104؛ رعد( 13)، آيه 40؛ زمر( 39)، آيه 42؛ محمد( 47)، آيه 27 ..

2.فرهنگ بزرگ جامع نوين، مجلد 2( 3- 4)، ص 1723؛ مفردات راغب، ذيل مادّه« وفى» ..

3.زمر/ 42.

4.(كَلَّا إِذا بَلَغَتِ التَّراقِيَ. وَ قِيلَ مَنْ راقٍ. وَ ظَنَّ أَنَّهُ الْفِراقُ. وَ الْتَفَّتِ السَّاقُ بِالسَّاقِ. إِلى‏ رَبِّكَ يَوْمَئِذٍ الْمَساقُ)؛« نه چنين است» كه او پندارد؛[ زيرا] آن گه كه جان ميان گلوگاهش مى‏رسد و گفته مى‏شود:« چاره‏ساز كيست؟» و داند كه همان‏[ زمان‏] فراق است و[ محتضر را] ساق به ساق ديگر در پيچد. آن روز است كه به سوى پروردگارت سوق دادن باشد». قيامت( 75)، آيات 26- 30 ..

5.(يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ إِنَّكَ كادِحٌ إِلى‏ رَبِّكَ كَدْحاً فَمُلاقِيهِ)؛« اى انسان! حقا كه تو به سوى پروردگار خود به‏سختى در تلاشى و او را ملاقات خواهى كرد»، انشقاق( 84)، آيه 6 ..

6. «الانسان خلق من شأن الدنيا و شأن الاخرة فاذا جمع اللَّه بينهما صارت حياته فى الارض لانه نزل من شأن السماء الى الدنيا، فاذا فرق اللَّه بينها صارت تلك ...»، محمدباقر مجلسى، بحارالانوار، ج 6، ص 117، ح 4.

موضوع قفل شده است