تمارض در سیره معصومین علیهم السلام

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تمارض در سیره معصومین علیهم السلام

با سلام

آیا در سیره انبیاء و ائمه، مواردی از تمارض و تظاهر به بیماری به هر منظوری یافت می گردد؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد ممسوس

با سلام و احترام
تظاهر و تمار ض همانطور که از این واژه پیداشت یعنی غیر واقعی بودن
در معنی تظاهر گفته اند کاری که انسان برای جلب توجه مردم انجام دهد تظاهر است. و اصطلاحا کار خوبی که انسان برای نشان دادن به مردم نه برای رضای خدا انجام می دهد را ریا و تظاهر میگویند. همچنین تمارض به این معناست که انسان خود را به بیماری بزند و تمارض کند. سوال در مورد انبیا و معصومین است حال سوال این است که ایا ما که معتقد به عصمت و مصون بودن از هر لغزش و خطا و اشتباه از جانب پیامبران و امامان معصوم هستیم ایا میتوان تصور کرد که در سیره و رفتار انان چنین امری وجود داشته باشد؟
طبعا تظاهر و تمارض در زندگی پیامبر (ص) و امام (ع) وجود ندارد.
البته در منابع تاریخی هم چنین مطلبی نیافتم.

با سلام و تشکر از کارشناس محترم

منظور بنده از تمارض رفتاری مشابه تقیه بود که ظاهرسازی به غرضی عقلایی باشد. یعنی یک رفتار نمایشی به غرضی خاص فرهنگی یا اجتماعی نه به معنی منفی آن.
همین طور تغافل است که با این که مورد توصیه معصومان بوده است، اما مورد خاصی از این رفتار در سیره آنان دیده نمیشود.

shahabeddin;898938 نوشت:
منظور بنده از تمارض رفتاری مشابه تقیه بود که ظاهرسازی به غرضی عقلایی باشد. یعنی یک رفتار نمایشی به غرضی خاص فرهنگی یا اجتماعی نه به معنی منفی آن.
همین طور تغافل است که با این که مورد توصیه معصومان بوده است، اما مورد خاصی از این رفتار در سیره آنان دیده نمیشود.

با سلام و اجترام
انچه که شما در سوال خود مطرح نموده بودید تظاهر و تمارض بود که البته معنی خاص خودش را دارد اما تقیه معنایی متفاوت از تظاهر و تمارض دارد و مقوله جدایی است که نباید این موارد با هم خلط گردد. تقیه هم در دین اسلام توصیه و سفارش شده است در جایی که دین و جان و مال و ناموس در خطر باشدمیتوان تقیه کرد و در حدیث شریف فرمود التقیة دینی و دین ابایی من لا تقیة له لا دین له ، اهل بیت به کرات تقیه داشتند و البته تقیه با تظاهر و تمارض فرق دارد و موردی نداریم که تظاهر و تمارض به عنوان تقیه تلقی گردد لا اقل بنده ندیدم
اکنون اگر سوال شما مورد خاصی را در نظر دارد بفرمایید تا بررسی شود؟

با سلام و تشکر از کارشناس محترم
بله تقیه با تظاهر متفاوت است و گاهی هدف امنیتی دارد ولی گاهی هدف فرهنگی یا اجتماعی مثل ایجاد وحدت بین مسلمین داشته است که مورد تاکید خود امامان نیز بوده است و این مورد هم به هر حال یکی از موارد رفتارهای مصنوعی و نمایشی است. حال پرسش بنده این موارد است:
آیا تقیه با اهداف غیرامنیتی یعنی همان فرهنگی و اجتماعی در سیره امامان دیده می شود؟
تغافل و تجاهل که مورد تاکید ائمه بوده، در چه وضعیت و شرایطی از ایشان صادر شده است؟ یعنی رفتارهای ایشان نه روایات

سپاس

shahabeddin;899329 نوشت:
بله تقیه با تظاهر متفاوت است و گاهی هدف امنیتی دارد ولی گاهی هدف فرهنگی یا اجتماعی مثل ایجاد وحدت بین مسلمین داشته است که مورد تاکید خود امامان نیز بوده است و این مورد هم به هر حال یکی از موارد رفتارهای مصنوعی و نمایشی است. حال پرسش بنده این موارد است:
آیا تقیه با اهداف غیرامنیتی یعنی همان فرهنگی و اجتماعی در سیره امامان دیده می شود؟
تغافل و تجاهل که مورد تاکید ائمه بوده، در چه وضعیت و شرایطی از ایشان صادر شده است؟ یعنی رفتارهای ایشان نه روایات

با سلام و احترام
به نظر بنده تعبیر رفتار مصنوعی و نمایشی تعبیر مناسبی نیست زیرا اهل بیت اگر رفتار و سیره خاصی داشتند به عنوان الگو و اسوه برای ما حجت بود زیرا قول و فعل و رفتار انان برای ما حجیت دارد و این امور در قالب رفتار مصنوعی و نمایشی نمیگنجد. از طرف دیگر امامان شیعه در صدد جذب حد اکثری و دفع حداقلی هستند تا بتوانند با رفتار و کردار مناسب قلوب عامه مسلمین را به سوی خود و مذهب حقه متمایل سازند.
موضوع دیگری که حضرتعالی اشاره کردید تغافل و تجاهل مورد تاکید ائمه است. بنده متوجه این امر نمیشوم چگونه ممکن است که امام و حجت خدا بر تجاهل و تغافل تاکید داشته باشند به نظرم بهتر است به جای به کار بردن این واژه های نامانوس و دون شان اهل بیت از همان تقیه استفاده نماییم
اما سوال اصلی شما در مورد تقیه فرهنگی و اجتماعی است
به وفور انواع تقیه ها اعم از سیاسی، کلامی، فکری، فقهی، فرهنگی و مداراتی را در سیره پیامبران و معصومین مشاهده میکنیم چون تقیه فقهی غالب بوده برخی تصور میکنند انواع دیگر در سیره اهل بیت کارایی نداشته است.
اما در میان پیامبران گذشته برخی به تقیه فرهنگی و دینی و اجتماعی میپرداختند مانند حضرت ابراهیم که همراه مردم شهر به پرستش خورشید، ماه و ستاره مشغول میشد و پس از افول انها اساس و بنیاد دینی و فرهنگی ان جامعه را به هم میریخت و یا زمانی که بتها را شکست تبر را بر دوش بت بزرگ نهاد و با این ترفند به پوشالی بودن خدای مردم عصر خویش صحه میگذاشت.[1]
این موارد را میتوان از نوع تقیه فرهنگی و اجتماعی دانست.
همچنین سخن گفتن نرم و لین حضرت موسی و برادرش هارون با فرعون نوعی تقیه مداراتی و اجتماعی است.[2]


[/HR][1] . الکشّاف، ابوالقاسم زمخشری، ج 3، ص 124؛ المیزان، سید محمدحسین طباطبایی، ج 14، ص 300.

[2] . بحارالانوار، ج 75، ص 396، ح 18


مورد دیگر از تقیه اجتماعی در دوران امام صادق رخ داد حضرت هنگام شنیدن دشنام به علی علیه السلام از بعضی از مخالفان، خود را در پشت ستون مخفی کرده و پس از تمام شدن دشنام، به نزد آن مخالف آمده و به وی سلام کرده و با او مصافحه نمود.[1] این مورد از تقیه اجتماعی یا مداراتی باعث میشود با برخورد نیکوی حضرت شخص خاطی جذب مذهب و مکتب تشیع گردد در حالی که اگر حضرت برخورد تندو خشنی با وی مینمود غیر از اینکه از موضع خود که همان سب و دشنام به حضرت علی بود، کوتاه نمیامد چه بسا به حضرت صادق هم توهیم نماید لذا حضرت تقیه اجتماعی را در پیش گرفتند.
طبق برخی از روایات امام صادق سفارشات موکدی در مورد تقیه اجتماعی دارند.
امام صادق علیه السلام در حدیثی ضمن تفسیر آیه ای از قرآن چنین می فرماید: ««قولوا للنّاس حسناً»[2] ای للنّاس کلّهم مؤمنهم و مخالفهم، امّا المؤمنون فیبسط لهم وجهه و امّا المخالفون فیکلّمهم بالمداراة لاجتذابهم الی الایمان فانّه بأیسر من ذلک یکفّ شرورهم عن نفسه و عن اخوانه المؤمنین؛ این که خداوند می فرماید: «با مردم به نیکویی سخن گویید.» یعنی با همه مردم چه مؤمنان و چه مخالفان. اما با مؤمنان با گشاده رویی برخورد می کند و با مخالفان با مدارا، تا آنها را به ایمان جذب نماید، که به آسان تر از این می توان شرور آنها را از خود و از برادران مؤمنش دفع کند.»[3]

3. نیز می فرماید: «انّ مداراة اعداءاللّه من افضل صدقة المرء علی نفسه و اخوانه؛ مدارا با دشمنان خدا از برترین صدقه های انسان برای حفظ خود و برادرانش می باشد.»[4]

4. امام در روایت دیگری نتیجه عالی «مدارا» را چنین بیان می فرماید: «من کفّ یده عن النّاس فانّما یکفّ عنهم یدا واحدة و یکفون عنهم ایادی کثیرة؛ کسی که (با مردم مدارا کند و) از برخورد شدید با مردم دوری گزیند، در حقیقت او تنها یک دست (یک نفر) را از آزار مردم دور داشته، اما دست های (افراد) فراوانی را از اذیّت و آزار خود باز داشته است.»[5]

5. امام صادق علیه السلام در روایتی مفصّل، در بیان فرق بین حکومت بنی امیه و امامت ائمه علیهم السلام می فرماید: «انّ امارة بنی امیّة کانت بالسّیف و العسف و الجور و انّ امامتنا بالرّفق و التّألّف و الوقار و التّقیة و حُسن الخلطة والورع و الاجتهاد فرغبوا النّاس فی دینکم و فیما انتم فیه؛ حکومت بنی امیه با شمشیر، ظلم و جور سرپا بود و اما امامت ما با نرمی، الفت با همدیگر، وقار، تقیّه، خوش برخوردی، پرهیزکاری و اجتهاد همراه است. پس مردم را در دینتان و در آنچه شما برآنید (امامت و ولایت)، تشویق کنید.»[6]


[/HR][1] . بحارالانوار، ج 75، ص 411، ح 61

[2] . بقره 83

[3] . بحارالانوار، ج 75، ص 401، ح 42

[4] . همان

[5] همان ج 75 ص 419

[6] . وسائل الشیعه، ج 5، ص 430، ح 9.


با سلام و تشکر از کارشناس محترم جناب ممسوس به خاطر پاسخی که فرمودند؛

چند سوال برای بنده باقی مانده:

اول اینکه فرمودید رفتاری که قرار است حجت باشد، نباید نمایشی باشد؛ چه اشکالی دارد که معصوم یک رفتار نمایشی را به هدفی مقدس انجام دهد و همان رفتار هم برای پیروان معصوم حجت باشد؟ مثل همان رفتاری که ابراهیم علیه السلام در تعامل با مشرکان داشتند.

دوم این که فرمودید: «چگونه ممکن است که امام و حجت خدا بر تجاهل و تغافل تاکید داشته باشند » و این در حالی است که خود ایشان بر تغافل دستور داده اند:

صَلَاحُ حَالِ التَّعَايُشِ وَ التَّعَاشُرِ مِلْ‏ءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ‏. (تحف العقول ص 359)

و این موضوع هم نوعی رفتار نمایشی محسوب می گردد که می توان از آن الگوگیری نمود. حال این دستوری که ایشان داده اند را آیا خودشان هم در عمل انجام داده اند؟ آیا می توان گزاره هایی از این موضوع در سیره ایشان یافت؟

shahabeddin;899623 نوشت:
اول اینکه فرمودید رفتاری که قرار است حجت باشد، نباید نمایشی باشد؛ چه اشکالی دارد که معصوم یک رفتار نمایشی را به هدفی مقدس انجام دهد و همان رفتار هم برای پیروان معصوم حجت باشد؟ مثل همان رفتاری که ابراهیم علیه السلام در تعامل با مشرکان داشتند.

با سلام و احترام
ضمن تشکر از شما عرض میکنم که سخن شما بستگی دارد به اینکه منظور و هدف از نمایشی بودن یک کاری چیست یک موقع شما کاری را انجام میدهی تا دیگران آن را بیاموزند و این اشکالی ندارد البته تاکید میکنم صرف نمایش دادن یک عملی ان هم خیر باشد نه شر و منفی و در عمل منفی غرض خواستی باید نهفته باشد که به نتیجه خاصی منتهی میشود.( عمل نمایشی منفی مانند پرستش ستاره توسط حضرت ابراهیم چون منتهی به نفی شرک میشود و غرض خاصی در ان نهفته مثبت است) مثلا امام حسن علیه السلام و امام حسین علیه السلام در کودکی زمانی که دیدند شخصی وضوی درستی را نمیگیرد حضرت در برابر او وضو گرفت و برادر خویش را ناظر بر وضوی خود خواند که ایا اصول وضو گرفتن را رعایت میکنم یا خیر این حالت یک نمایش مثبتی بود که به ان شخص طریقه صحیح وضو گرفتن را میآموزد. بله این مورد علاوه بر اینکه قبحی ندارد مثبت است و چه بسا سفارش شده است. اما منظور بنده از نمایشی بودن همان تصنع ساختگی و مصنوعی بودن کار است که حالت صدق و واقعی ندارد لاجرم حجت هم نیست به نوعی میتوان گفت تظاهر است.

دوم این که فرمودید: «چگونه ممکن است که امام و حجت خدا بر تجاهل و تغافل تاکید داشته باشند » و این در حالی است که خود ایشان بر تغافل دستور داده اند:
صَلَاحُ حَالِ التَّعَايُشِ وَ التَّعَاشُرِ مِلْ‏ءُ مِكْيَالٍ ثُلُثَاهُ فِطْنَةٌ وَ ثُلُثُهُ تَغَافُلٌ‏. (تحف العقول ص 359)
اما نکته دیگری که شما اشاره کردید تجاهل و تغافل است به نظر میرسد واژه تجاهل برای اهل بیت مناسب نیست و همان واژه تغافل بهتر و مناسبتر است زیرا در روایت هم واژه تغافل آمده است.
معنای حدیث فوق چنین میشود
مصلحت همزیستی سالم و معاشرت با مردم درپیمانه ای است که دو سوم آن هوشیاری و یک سوم آن تغافل باشد.
این روایت، در واقع ضمن تاکید بر تغافل مثبت، از تغافل منفی بر حذر می دارد. ابتداتاکید به هوشیاری و بیداری و ترک «غفلت» می کند و سهم آن را دو سوم می دانند ومفهوم آن این است که انسان نباید از مسائل مهم زندگی بی خبر بماند، بلکه باید با کمال دقت، مراقب آنچه که خیر و صلاح او در آن است، باشد. از سوی دیگر نسبت به اموری که لازم است مورد بی اعتنایی و بی توجهی قرار گیرد، دستور به «تغافل» می دهد، مانند، فکر و دقت در مسایل جزئی زندگی که اهمیت چندانی ندارند، انسان را از تفکر در امورمهم باز می دارد و همچنین مخفی کردن عیوب پنهانی دیگران در مواردی که مصلحت ایجاب می کند، کار پسندیده ای است.
در حدیث دیگری آن امام بزرگوار علیه السلام می فرمایند: «من لم یتغافل و لا یغض عن کثیر من الامور تنغصت عیشته، کسی که «تغافل» و چشم پوشی از بسیاری امور نکند، زندگی برای او ناگوار خواهد شد.[1]
«و عظموا اقدارکم بالتغافل عن الدنی من الامور... و لا تکونوا بحاثین عما غاب عنکم، فیکثر عائبکم... و تکرموابالتعامی عن الاستقصاء، قدر و منزلت خود را با «تغافل» نسبت به امور پست و کوچک بالابرید... و زیاده از اموری که پوشیده و پنهان است تجسس نکنید که عیب جویان شما زیادمی شوند... و با چشم بر هم نهادن از دقت بیش از حد در جزئیات، بزرگواری خود را ثابت کنید»[2]
از این حدیث و بعضی از احادیث دیگر، به خوبی موارد «تغافل» روشن می شود ونشان می دهد که مربوط به امور مهم و سرنوشت ساز زندگی نیست، بلکه مربوط به امورجزئی و کم اهمیت است که در زندگی وجود دارد.



[/HR][1] . غرر الحکم، شماره 9149

[2] . بحار الانوار، ج 75، ص 64.



2- امیر مؤمنان علی علیه السلام در این رابطه می فرمایند: «من اشرف اعمال الکریم غفلته عما یعلم، یکی از باارزشترین کارهای کریمان، «تغافل» از چیزهایی است که از آن آگاهند»[1]
و این موضوع هم نوعی رفتار نمایشی محسوب می گردد که می توان از آن الگوگیری نمود. حال این دستوری که ایشان داده اند را آیا خودشان هم در عمل انجام داده اند؟ آیا می توان گزاره هایی از این موضوع در سیره ایشان یافت؟
روایت شده است زنی به نزد امير المؤمنين عليه السّلام می شتابد و اقرار به گناه می کند و درخواست تطهیر می نماید با این استدلال که عذاب دنیا بسی آسانتر از عذاب اخروی است. حضرت علی عليه السّلام فرمودند: ازچه چیزی تو را تطهیر سازم؟ عرض کرد: من زنا کرده ام. حضرت فرمودند: آیا تو حین ارتکاب عمل همسردار بوده ای؟ عرض کرد: آری. حضرت فرمودند: آیا همسرت حاضر بود یا غایب؟ زن گفت: حاضر بود. حضرت فرمودند: تو رهایی تا حمل خود را زمین گذاری. زن پس از مدتی بعد مراجعه نمود و تقاضای تطهیر نمود. امام خود را به تجاهل زده و پرسیدند از چه تو را تطهیر نمایم؟ زن شرح ماجرا کرد و حضرتش دوباره همان سؤال ها را از وی نمود و همان پاسخ ها را گرفت و سپس فرمود: تو رهایی تا فرزندت را دو سال کامل شیر دهی. زن پس از دو سال بار سوم مراجعه کرده و تقاضای خود را تکرار نمود. مجدداً حضرت پس از اظهار تغافل سؤالات خود را تکرار نمود و جواب های مکرر را باز پس گرفت. حضرت فرمود: تو رهایی تا فرزندت را کفالت و سرپرستی کنی، تا عاقل گشته و بتواند خود بخورد و بیاشامد، از بلندی سقوط نکند و در چاهی واقع نگردد. اما در بازگشت زن عمر کفالت فرزند زن را قبول کرد و زن مجدداً نزد حضرت بازگشت و دوباره همان تجاهل و پاسخ ها تکرار شد و زن اقرار چهارم خود را عنوان نمود. چهره حضرت از شدت ناراحتی به سرخی گرائید و دستور سنگسار زن را دادند و وی را سنگسار نمودند.

مردى نزد امير المؤمنين(ع) آمد و گفت: اى امير مؤمنان! من زنا كردم، پاكم كن. امام- عليه السلام- فرمود: ديوانه شدى؟ گفت: نه. فرمود: آيا از قرآن چيزى مى خوانى؟ گفت: آرى. فرمود: از كدام قبيله اى؟ گفت: از مزينه يا جهينه [ترديد از راوى است]. فرمود: برو، تا از آنان وضعيت تو را بپرسم. حضرت- عليه السلام- در مورد او سؤال كرد. گفتند: اى امير مؤمنان! او مسلمان درستى است. آن مرد باز برگشت و گفت: اى امير مؤمنان! من زنا كردم، پاكم كن. فرمود: واى بر تو! آيا زن دارى؟ گفت: آرى. فرمود: نزد توست يا نه؟ گفت: آرى، هست. فرمود: برو تا در كارت بينديشم. بار سوم برگشت و همان سخن را بازگفت. امير مؤمنان- عليه السلام نيز همان سخنان را بيان داشت. او رفت و بار چهارم آمد و گفت: من زنا كردم، پاكم گردان. آنگاه امير مؤمنان- عليه السلام- فرمان داد او را حبس كنند (تا بعد به رجم او اجرا شود).
موراد دیگر از تغافل ( چشم پوشی کردن) عبارتند از:
پیامبر دستور داد مردان خائن یهودی بنی قینقاع که پیمان عدم تخاصم را زیر پا گذاشته بودند و مستحق مرگ بودند پس از اینکه دستور اعدام را صادر کرد سپس انان را بخشید و فقط از مدینه اخراج نمود.[2]
شخص شامی به امام حسن علیه السلام جسارت کرد ولی حضرت ضمن گذشت از وی او را به خانه خود دعوت نمود.[3]
حضرت علی فرمود به گوش خود شنیدم کسی را که به من دشنام میداد من به روی خود نیاوردم و با خود گفتم لابد به علی دیگری میگوید.[4]
برادران حضرت یوسف وقتی نزد وی رسیدند گفتند برادری داشتیم که دزد بود وی حرفی نزد و نگفت که من دزد نیستم.[5]
در زمان پیامبر شخصی به نام ماعز نزد آن حضرت آمد و اعتراف به زنا کرد پیامبر تا چهار مرتبه از او روی گردنداند.[6]



[/HR][1] . نهج البلاغه، کلمات قصار، شماره 222.

[2] . تاریخنامه بلعمی ج 1 ص 152

[3] . شیخ عباس قمی منتهی الامال ج 1 ص 223

[4] . قاضی نورالله احقاق الحق ج 11 ص 641

[5] . یوسف 77

[6] . ابن جوزی المنتظم، ج 3 ص 374


موضوع قفل شده است