جمع بندی جناب شیطان

تب‌های اولیه

23 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جناب شیطان

سلام
پرسشی که متهاست ذهن مرا مشغول کرده و یک پاسخ قانع کننده و جدی در موردش میخواهم در مورد جناب شیطان است،
گفته شده شیطان هفت هزار سال خداوند را به بهترین نحو عبادت کرده که خواهشن از کنار این هفت هزار سال بدون تجسم و تصور بسادگی عبور نکنید اکثر ما انسانها در 60، 70 سال عبادت آبکی وا مانده ایم اما ایشان صد برابر زمان عبادت یک انسان معمر ، عبادت خالص و صحیح و پر اجر داشته وگرنه خداوند او را به مرتبه فرشتگان مقرب ارتقا نمیداد یک انسان عابد پس از 70 سال عبادت خالص به مرتبه و درجه ای از کمال میرسد که برای ما قابل تصور نیست حال با هفت هزار سال چه میشود ضمن آنکه میدانیم جنیان نسبت به انسانها موجودات کودنی نیستند بلکه تقریبا در یک سطحند یا کمی پایینتر پس موجودی چون جن که 7000 سال عبادت خالص داشته باشد قابل قیاس با انسانی که 5000 سال عبادت خالص داشته باشد هست به این طریق تا حدودی میتوان تصور کرد که ایشان در چه مرتبه ای از کمال بوده، از طرفی میدانیم از کل جمعیت خلق شده جنیان از ازل تاکنون تنها ایشان بوده که نزد خداوند آنچنان درجه ای میابد بنابراین میتوان گفت که نسبت ایشان به جنیان مانند نسبت حضرت محمد (ص) به آدمیان است پس میتوان گفت که ایشان در زمان تقرب الهی بنوعی محمد جنیان بوده، حال چیزیکه در تصور نمی گنجد اینست که موجودی با این درجات از کمال و خداپرستی که آنقدر کمال میابد که به درجه فرشتگان نه معمولی بلکه فرشتگان مقرب درگاه الهی میرسد چگونه میشود موجودی با این درجه از کمال و با آن کارنامه 7000 ساله حسد بورزد و خود را با ادامه حسد و سرکشی از تمام کمالات و درجات ساقط کند ؟ مگر میشود؟ انسانی که 50 سال عبادت خالص و پراجر دارد و به کمالاتی رسیده است و مراتب بالای بهشت جایگاه اوست را تصور کنید آیا چنین انسانی از فرمان خداوند بواسطه حسد سرپیچی میکند و انگار نه اگار که به کمالاتی رسیده است آیا چنین میکند؟ آنوقت چگونه است که موجودی با صدها برابر عبادت خالص با مرتبه ای از کمال که هم پایه فرشتگان مقرب میشود آیا ممکن است چنین عالی جنابی مرتکب سرکشی از فرمان خداوند آنهم بخاطر حسد شود واقعا چنین چیزی ممکن است؟ روی دیگر سکه که منطقی تر بنظر میرسد اینست که خداوند به او امر کرده و او چنین کرده و بنوعی فداکاری کرده و مطابق دستور الهی عمل کرده و بعد قسم هم خورده که انسان را فریب دهد و در صورتیکه بعلت حسد سرکشی کرده و همه چیزش را از دست داده باشد که باید دشمن خداوند باشد اما ما دشمنی با خداوند را از او نشنیده ایم و بلکه گفته شده برای فریب انسان امان خواسته یعنی باز هم میداند قدرت مطلق کیست آنوقت بیاید سرکشی کند، شاید در آن دنیا که پرده از رازها برداشته میشود بفهمیم که شیطان تنها به وظیفه اش عمل کرده چرا که برای فریب انسانها با کمال ترین و باتجربه ترین و مطیع ترین در درگاه الهی بوده است و شاید ببینیم که از او تقدیر شد و نه مجازات، حال میخواستم نظر شما را با توجه به تمام آنچه عرض شد بدانم یکی نظرتان بعنوان عقل انسان و دیگری نظرتان با توجه به آیات و روایات
با تشکر، ببخشید که طولانی شد.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم

بسم الله الرحمن الرحیم

با سلام و احترام و تشکر از سوال شما

mehrdaad.;897427 نوشت:
سلام
پرسشی که متهاست ذهن مرا مشغول کرده و یک پاسخ قانع کننده و جدی در موردش میخواهم در مورد جناب شیطان است،
گفته شده شیطان هفت هزار سال خداوند را به بهترین نحو عبادت کرده که خواهشن از کنار این هفت هزار سال بدون تجسم و تصور بسادگی عبور نکنید

برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول:
ما برای کشف حقیقت در تاریخ، و خصوصا تاریخی ماورائی اینچنینی، راهی به جز ظواهر و متون دینی نداریم، این مسئله ای نیست که بتوان عقلی آن را حل کرد، اساسا عقل در تاریخ راه ندارد مگر برای تحلیل آنچه اتفاق افتاده، نه برای بیان آن. اگر این نکته نمی بود مجالی برای تأمل در سخن شما وجود داشت.

نکته دوم:
اینکه یک موجودی با چند هزار سال عبادت، به یکباره از عبادت دست کشیده و راه سرکشی را در پی بگیرد غیر عقلانی و محال نیست، نهایت چیزی که عقل در این خصوص میگوید، استبعاد این مسئله است نه محال بودن آن، یعنی اگرچه عقل دشوار بودن آن را می فهمد اما حکم به غیر ممکن بودن چنین امری نمی دهد، ما افراد زیادی را در تاریخ سراغ داریم که با عبادت فراوان که به مقاماتی هم دست یافته بودند، در پایان سقوط کرده اند، و بالعکس افرادی که عمری را در راه باطل سپری کردند اما در اواخر عمر از مسیر باطل برگشتند.

نکته سوم:
تقرب به خدا به وسیله عبادت، بیش از آنکه وابسته به کمّیت آن عبادت باشد، وابسته به کیفیت آن است، مثلا در روایتی اسحاق بن عمار از عبادت همسایه اش نزد امام صادق(ع) تعریف می کند، امام(ع) از او می پرسند: عقلش چقدر است؟ میگوید: عقلی ندارد؛ پس امام(ع) می فرمایند: این عبادت موجب ترفیع رتبه و مقام او نمی شود.(الکافی، ج1، ص24)

نکته چهارم:
آنچه موجب رفعت درجه و تقرب انسان میشود، صفای باطن انسان، یعنی خالی شدن از رذائل، و متصف شدن به فضیلت ها است، اصلا عبادات هم برای همین واجب شده اند، همان طور که از امیرالمومنین(ع)، و حضرت زهرا(س)در یک حدیث مشترکی روایت شده است:

«فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر»؛ خداوند ایمان را برای طهات از شرک، و نماز را برای دوری از تکبر واجب کرد.(نهج البلاغه، حکمت 252؛ من لایحضره ج3، ص568)
پس کسی که نماز بخواند اما دل از رذائل اخلاقی اش نکند، و سعی در ازاله آنها نکند هرچه عبادت کند، خودش مانع از تأثیر آن می شود، و از میان این رذائل آنچه بیشتر انسان را زمین زده، و عبادات انسان را بی ثمر می کند، «عجب» و «تکبر» است، تا جایی که امام صادق(ع) فرموده اند: «أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ»؛ به درستی که گناه برای مومن بهتر از خودبزرگی بینی است!(الکافی، ج2، ص313)

پس وقتی انسانی گرفتار عُجب و خودبزرگ بینی باشد هر چه عبادت کند بدتر است، چون مثل کسی است که دارد راهی را اشتباه میرود، هرچه بیشتر برود از مسیر دورتر می شود.
این صفت به قدری خطرناک است که قرآن کریم هم نسبت به آن هشدار تندی داده است:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا»؛ كسانى را كه در روى زمين تكبّر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى‏سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏آورند اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند.

حال که خطر عجب و تکبر روشن شد، می بینیم که اتفاقا روایات هم مشکل ابلیس را همین مسئله بین نموده اند، مثلا امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ...، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة»؛ شما از کيفر ابليس که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود عبرت بگيريد چگونه خداوند آن همه عمل درازمدت او را در اثر يک اندک زماني تکبر و خودخواهي به کلي نابود ساخت! (نهج‌البلاغه، خطبة ۱۹۲«معروف به قاصعه)

و امام موسي‌كاظم(ع) نیز می فرمایند:
«اَوّلُ مَن اَلحَدَ و تَزَندَقَ ابليسُ اللَّعينُ، فَاستَكبَرَ و وَافتَخَرَ عَلي صَفِيِّ اللهِ و نَجِيِّهِ آدمَ عَليه‌السلام»؛ اول کسي که در آسمان ملحد و کافر شد ابليس لعين بود، تکبّر کرد و بر آدم عليه‌السلام برگزيدة خدا فخرفروشي نمود. (تحف‌العقول، ص ۴06)
جالب این است که خود شیطان هم به این مسأله آگاه است، همان طور که امام صادق(ع) فرموده اند:
شيطان ملعون مي‌گويد: من اگر اين سه خصلت را در آدميزاد محكم و استوار كردم ديگر برايم مهم نيست اعمال ديگرش چه باشد چون مسلّماً قبول نخواهد شد: وقتي عمل خوب خود را بزرگ ببيند، و زماني كه گناهانش را فراموش كند و هنگامي كه گرفتار عَجب و خودپسندي گردد. (صدوق، خصال، ج ۱، ص 112)
روشن است که معنای قبول نشدن عبادات که هدف شیطان بیان شده، این است که عبادات با خودبزرگ بینی نقشی در رشد انسان نخواهند داشت.

این را می توان در تجربیات بشری هم مشاهده نمود، من خودم یه وقتی در این فکر می کردم که چه می شود برخی از عمق گناه و انحراف ناگهان بر می گردند و برخی از رفتگان به قرب الهی سقوط می کنند، وقتی زندگی این دو دسته افراد را کنار هم می گذارم می بینم یک عامل است که بیش از همه نقش دارد، و آن «تکبر» است.
اگر در زندگی و سرنوشت تمام این لات و لوت هایی که توبه کرده اند نظر کنید می بینید که یک صفت در همه آنها بوده است، خضوع و تواضع در برابر خدا و اهل بیت(ع)! کسی که در عباداتش تواضع دارد و رفتارش را کوچک می شمارد، و با شرمندگی در برابر خدا می ایستد خداوند به آن برکت می دهد، و کسی که به بزرگی عباداتش دل خوش می کند، خدا هم او را به عبادات خودش واگذار می کند.
آنچه موجب برکت در عبادت می شود، تواضع و کوچک شمردن عبادت است، و آنچه موجب تضییع عبادت میشود بزرگ شمردن آن است.

مسلم;898704 نوشت:
س وقتی انسانی گرفتار عُجب و خودبزرگ بینی باشد هر چه عبادت کند بدتر است، چون مثل کسی است که دارد راهی را اشتباه میرود، هرچه بیشتر برود از مسیر دورتر می شود.
این صفت به قدری خطرناک است که قرآن کریم هم نسبت به آن هشدار تندی داده است:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا»؛ كسانى را كه در روى زمين تكبّر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى‏سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏آورند اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند.

حال که خطر عجب و تکبر روشن شد، می بینیم که اتفاقا روایات هم مشکل ابلیس را همین مسئله بین نموده اند، مثلا امیرالمومنین(ع) می فرمایند:
«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ...، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة»؛ شما از کيفر ابليس که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود عبرت بگيريد چگونه خداوند آن همه عمل درازمدت او را در اثر يک اندک زماني تکبر و خودخواهي به کلي نابود ساخت! (نهج‌البلاغه، خطبة ۱۹۲«معروف به قاصعه)

و امام موسي‌كاظم(ع) نیز می فرمایند:
«اَوّلُ مَن اَلحَدَ و تَزَندَقَ ابليسُ اللَّعينُ، فَاستَكبَرَ و وَافتَخَرَ عَلي صَفِيِّ اللهِ و نَجِيِّهِ آدمَ عَليه‌السلام»؛ اول کسي که در آسمان ملحد و کافر شد ابليس لعين بود، تکبّر کرد و بر آدم عليه‌السلام برگزيدة خدا فخرفروشي نمود. (تحف‌العقول، ص ۴06)
جالب این است که خود شیطان هم به این مسأله آگاه است، همان طور که امام صادق(ع) فرموده اند:
شيطان ملعون مي‌گويد: من اگر اين سه خصلت را در آدميزاد محكم و استوار كردم ديگر برايم مهم نيست اعمال ديگرش چه باشد چون مسلّماً قبول نخواهد شد: وقتي عمل خوب خود را بزرگ ببيند، و زماني كه گناهانش را فراموش كند و هنگامي كه گرفتار عَجب و خودپسندي گردد. (صدوق، خصال، ج ۱، ص 112)
روشن است که معنای قبول نشدن عبادات که هدف شیطان بیان شده، این است که عبادات با خودبزرگ بینی نقشی در رشد انسان نخواهند داشت.

این را می توان در تجربیات بشری هم مشاهده نمود، من خودم یه وقتی در این فکر می کردم که چه می شود برخی از عمق گناه و انحراف ناگهان بر می گردند و برخی از رفتگان به قرب الهی سقوط می کنند، وقتی زندگی این دو دسته افراد را کنار هم می گذارم می بینم یک عامل است که بیش از همه نقش دارد، و آن «تکبر» است.
اگر در زندگی و سرنوشت تمام این لات و لوت هایی که توبه کرده اند نظر کنید می بینید که یک صفت در همه آنها بوده است، خضوع و تواضع در برابر خدا و اهل بیت(ع)! کسی که در عباداتش تواضع دارد و رفتارش را کوچک می شمارد، و با شرمندگی در برابر خدا می ایستد خداوند به آن برکت می دهد، و کسی که به بزرگی عباداتش دل خوش می کند، خدا هم او را به عبادات خودش واگذار می کند.
آنچه موجب برکت در عبادت می شود، تواضع و کوچک شمردن عبادت است، و آنچه موجب تضییع عبادت میشود بزرگ شمردن آن است.


با سلام....اگر درست متوجه شدمه باشم، شما می فرمایید که در زمانی که شیطان اهل عبادت و پرستش خدا بوده، دارای صفات رذیله ای هم بوده...مثلا خود پرست بوده....درست است؟؟شما مثلا برای فهم مثالی زدید که همسایه ای اهل عبادت بود، ولی عقل درستی نداشت والی آخر....
خوب اگر حرف شما این است، پس چطور می شود که خدا شیطان را که دارای صفات رذیله ای بوده، در جایگاه فرشتگان مقرب الهی قرار دهد
؟؟حرف شما مثل آن است که بگویید کسی که اهل مثلا خودپرستی است در بهشت الهی نزد شهدا محشور شود مثلا....
به نظر می رسد که ابلیس واقعا مقام و درجات بالایی داشته و دارای صفات رذیله نبوده....حالا چه شده که ورق برگشته و ابلیس عوض شده، واقعا برای بنده هم درکش دشوار است....

اما چیزی که برای بنده درکش به مراتب دشوار تر است و قبلا هم به آن اشاره کرده بودم این است که شیطان به فرض خود خواه بود، اما به خاطر عذاب الهی هم که شده نباید حرفی و شکایت و گلایه ای می کرد و خود را رسوا می کرد...عذاب الهی متکبر ترین متکبران را خاضع می کند در ظاهر....چطور می شود که ابلیس خود را رسوا کرد و لب به شکایت گشود که من از انسان برترم

؟

ویرایش:
[SPOILER]حرفم را پس می گیرم...به نظرم توجیه های معقولی می توان برای رسوا شدن شیطان در مقابل خدا پیدا کرد.

[/SPOILER]

باسمه العلیم

با سلام و احترام

mehrdaad.;897427 نوشت:
چیزیکه در تصور نمی گنجد اینست که موجودی با این درجات از کمال و خداپرستی که آنقدر کمال میابد که به درجه فرشتگان نه معمولی بلکه فرشتگان مقرب درگاه الهی میرسد چگونه میشود موجودی با این درجه از کمال و با آن کارنامه 7000 ساله حسد بورزد و خود را با ادامه حسد و سرکشی از تمام کمالات و درجات ساقط کند ؟ مگر میشود؟

mehrdaad.;897427 نوشت:
حال میخواستم نظر شما را با توجه به تمام آنچه عرض شد بدانم یکی نظرتان بعنوان عقل انسان و دیگری نظرتان با توجه به آیات و روایات

بزرگانی چون حضرت علامه طباطبایی(ره)و حضرت علامه جوادی آملی دامت افاضاته داستان شیطان و تمرد وی را

از دستور سجده بر انسان،تمثیل می دانند البته نه به این معنا که این ماجرا مطابَق خارجی ندارد بلکه به این معنا

که خداوند امری معقول را برای تقریب به ذهن و درک مخاطبین قران به امری محسوس و مشهود تنزل داده است.

دلایل عقلی آن هم این است که:

امر به سجده از دو حال خارج نیست یا امری تکوینی است و یا امری تشریعی و مولوی.

اگر قسم اول باشد که امر تکوینی قابلیت عصیان ندارد.

اگر آن را امر تشریعی و مولوی بدانیم محذور دیگری پیش می آید و آن اینکه فرشتگانی

که امر به سجده شدند و ابلیس هم بین آنها بود اهل تکلیف نیستند و امر و نهی مولوی

و تشریعی برای آنها قابل تصور نیست،لذا باید آن را تمثیلی تکوینی دانست.

حال این داستان حاوی چه معرفتی است؟

حاوی این واقعیت است که شامخ‌ترین مقام در جهان امکان، مقام انسانیت

و مقام خلیفة اللهی است که فرشتگان در برابر آن خضوع می‌کنند؛ ولی شیطان راهزن این مقام است.

حبیبه;898709 نوشت:
آن اینکه فرشتگانی

که امر به سجده شدند و ابلیس هم بین آنها بود اهل تکلیف نیستند و امر و نهی مولوی

و تشریعی برای آنها قابل تصور نیست


با عرض سلام
میدانیم که طبق ایه 50 سوره مبارکه کهف ،شیطان ملک نبود و از جنس جن بود ،بنا براین نمی توان گفت تکلیف برای او متصور نبود.

[="Tahoma"][="Navy"]

mehrdaad.;897427 نوشت:
سلام
پرسشی که متهاست ذهن مرا مشغول کرده و یک پاسخ قانع کننده و جدی در موردش میخواهم در مورد جناب شیطان است،
گفته شده شیطان هفت هزار سال خداوند را به بهترین نحو عبادت کرده که خواهشن از کنار این هفت هزار سال بدون تجسم و تصور بسادگی عبور نکنید اکثر ما انسانها در 60، 70 سال عبادت آبکی وا مانده ایم اما ایشان صد برابر زمان عبادت یک انسان معمر ، عبادت خالص و صحیح و پر اجر داشته وگرنه خداوند او را به مرتبه فرشتگان مقرب ارتقا نمیداد یک انسان عابد پس از 70 سال عبادت خالص به مرتبه و درجه ای از کمال میرسد که برای ما قابل تصور نیست حال با هفت هزار سال چه میشود ضمن آنکه میدانیم جنیان نسبت به انسانها موجودات کودنی نیستند بلکه تقریبا در یک سطحند یا کمی پایینتر پس موجودی چون جن که 7000 سال عبادت خالص داشته باشد قابل قیاس با انسانی که 5000 سال عبادت خالص داشته باشد هست به این طریق تا حدودی میتوان تصور کرد که ایشان در چه مرتبه ای از کمال بوده، از طرفی میدانیم از کل جمعیت خلق شده جنیان از ازل تاکنون تنها ایشان بوده که نزد خداوند آنچنان درجه ای میابد بنابراین میتوان گفت که نسبت ایشان به جنیان مانند نسبت حضرت محمد (ص) به آدمیان است پس میتوان گفت که ایشان در زمان تقرب الهی بنوعی محمد جنیان بوده، حال چیزیکه در تصور نمی گنجد اینست که موجودی با این درجات از کمال و خداپرستی که آنقدر کمال میابد که به درجه فرشتگان نه معمولی بلکه فرشتگان مقرب درگاه الهی میرسد چگونه میشود موجودی با این درجه از کمال و با آن کارنامه 7000 ساله حسد بورزد و خود را با ادامه حسد و سرکشی از تمام کمالات و درجات ساقط کند ؟ مگر میشود؟ انسانی که 50 سال عبادت خالص و پراجر دارد و به کمالاتی رسیده است و مراتب بالای بهشت جایگاه اوست را تصور کنید آیا چنین انسانی از فرمان خداوند بواسطه حسد سرپیچی میکند و انگار نه اگار که به کمالاتی رسیده است آیا چنین میکند؟ آنوقت چگونه است که موجودی با صدها برابر عبادت خالص با مرتبه ای از کمال که هم پایه فرشتگان مقرب میشود آیا ممکن است چنین عالی جنابی مرتکب سرکشی از فرمان خداوند آنهم بخاطر حسد شود واقعا چنین چیزی ممکن است؟ روی دیگر سکه که منطقی تر بنظر میرسد اینست که خداوند به او امر کرده و او چنین کرده و بنوعی فداکاری کرده و مطابق دستور الهی عمل کرده و بعد قسم هم خورده که انسان را فریب دهد و در صورتیکه بعلت حسد سرکشی کرده و همه چیزش را از دست داده باشد که باید دشمن خداوند باشد اما ما دشمنی با خداوند را از او نشنیده ایم و بلکه گفته شده برای فریب انسان امان خواسته یعنی باز هم میداند قدرت مطلق کیست آنوقت بیاید سرکشی کند، شاید در آن دنیا که پرده از رازها برداشته میشود بفهمیم که شیطان تنها به وظیفه اش عمل کرده چرا که برای فریب انسانها با کمال ترین و باتجربه ترین و مطیع ترین در درگاه الهی بوده است و شاید ببینیم که از او تقدیر شد و نه مجازات، حال میخواستم نظر شما را با توجه به تمام آنچه عرض شد بدانم یکی نظرتان بعنوان عقل انسان و دیگری نظرتان با توجه به آیات و روایات
با تشکر، ببخشید که طولانی شد.

سلام
آنچه که محور استدلال شماست مدت زمان طولانی عبادت ابلیس و رسیدنش به مقام فرشتگان است. در حالی که نه مدت طولانی عبادت و نه قرار گرفتن در صف فرشتگان ضامن عدم سقوط نیست. آنچه ضامن عدم سقوط است محافظت الهی است. یعنی تنها کسی که خداوند اورا از لغزش محافظت کند قطعا لغزش نمی کند و دیگران هیچ ضمانتی ندارند.
ابلیس در کسب کمالات خیلی اوج گرفت اما در شکستن بت بزرگ منیت موفق نشد. لذا وقتی دید آدم بدون هیچ سابقه عبادتی و بلافاصله بعد از خلقت مورد ستایش و سجده قرار گرفت منیتش جلوه کرد و از فرمان الهی سر باز زد.
واما تصورات خوش بینانه ای که شما درباره ابلیس دارید بدون ذکر سند معتبر قابل قبول نیست ضمن اینکه واضح است یک موجود شایسته منشا هزاران بلکه میلیونها فکر و عمل ناشایست نمی شود
یا علیم[/]

باسمه العلیم

با سلام و ارادت

یکی دیگه.;898777 نوشت:
با عرض سلام
میدانیم که طبق ایه 50 سوره مبارکه کهف ،شیطان ملک نبود و از جنس جن بود ،بنا براین نمی توان گفت تکلیف برای او متصور نبود.

بله این یکی از نقدهای وارد به این دیدگاه است که اینگونه پاسخ داده شده است:

اولاً، مخاطبان اصیل در فرمان سجده، فرشتگانند و ابلیس در ضمن آنان مندرج بود و چون مخاطبان اصیل

و کثیر و غالب، مشمول حکم مولوی و تشریعی نیستند، پس اصل حکم از سنخ تشریعی نبوده است.

ثانیاً، صرف امکان تشریعی نسبت به ابلیس موجب حمل امر مزبور بر تشریعی نیست.

ثالثاً، اثبات امر جداگانه به ابلیس، نیازمند دلیل است که تاکنون احراز نشده، گرچه برخی از آیه‌ی (اذ امرتک) چنین

احتمالی را بعید ندانسته‌اند.

رابعاً، تفکیک امر واحد و تحلیل آن به تشریعی و تمثیلی خلاف ظاهر و نیازمند به برهان بر تفکیک است و

تاکنون هیچ دلیلی در این جهت اقامه نشده است.

mehrdaad.;897427 نوشت:
سلام
پرسشی که متهاست ذهن مرا مشغول کرده و یک پاسخ قانع کننده و جدی در موردش میخواهم در مورد جناب شیطان است،
گفته شده شیطان هفت هزار سال خداوند را به بهترین نحو عبادت کرده که خواهشن از کنار این هفت هزار سال بدون تجسم و تصور بسادگی عبور نکنید اکثر ما انسانها در 60، 70 سال عبادت آبکی وا مانده ایم اما ایشان صد برابر زمان عبادت یک انسان معمر ، عبادت خالص و صحیح و پر اجر داشته وگرنه خداوند او را به مرتبه فرشتگان مقرب ارتقا نمیداد یک انسان عابد پس از 70 سال عبادت خالص به مرتبه و درجه ای از کمال میرسد که برای ما قابل تصور نیست حال با هفت هزار سال چه میشود ضمن آنکه میدانیم جنیان نسبت به انسانها موجودات کودنی نیستند بلکه تقریبا در یک سطحند یا کمی پایینتر پس موجودی چون جن که 7000 سال عبادت خالص داشته باشد قابل قیاس با انسانی که 5000 سال عبادت خالص داشته باشد هست به این طریق تا حدودی میتوان تصور کرد که ایشان در چه مرتبه ای از کمال بوده، از طرفی میدانیم از کل جمعیت خلق شده جنیان از ازل تاکنون تنها ایشان بوده که نزد خداوند آنچنان درجه ای میابد بنابراین میتوان گفت که نسبت ایشان به جنیان مانند نسبت حضرت محمد (ص) به آدمیان است پس میتوان گفت که ایشان در زمان تقرب الهی بنوعی محمد جنیان بوده، حال چیزیکه در تصور نمی گنجد اینست که موجودی با این درجات از کمال و خداپرستی که آنقدر کمال میابد که به درجه فرشتگان نه معمولی بلکه فرشتگان مقرب درگاه الهی میرسد چگونه میشود موجودی با این درجه از کمال و با آن کارنامه 7000 ساله حسد بورزد و خود را با ادامه حسد و سرکشی از تمام کمالات و درجات ساقط کند ؟ مگر میشود؟ انسانی که 50 سال عبادت خالص و پراجر دارد و به کمالاتی رسیده است و مراتب بالای بهشت جایگاه اوست را تصور کنید آیا چنین انسانی از فرمان خداوند بواسطه حسد سرپیچی میکند و انگار نه اگار که به کمالاتی رسیده است آیا چنین میکند؟ آنوقت چگونه است که موجودی با صدها برابر عبادت خالص با مرتبه ای از کمال که هم پایه فرشتگان مقرب میشود آیا ممکن است چنین عالی جنابی مرتکب سرکشی از فرمان خداوند آنهم بخاطر حسد شود واقعا چنین چیزی ممکن است؟ روی دیگر سکه که منطقی تر بنظر میرسد اینست که خداوند به او امر کرده و او چنین کرده و بنوعی فداکاری کرده و مطابق دستور الهی عمل کرده و بعد قسم هم خورده که انسان را فریب دهد و در صورتیکه بعلت حسد سرکشی کرده و همه چیزش را از دست داده باشد که باید دشمن خداوند باشد اما ما دشمنی با خداوند را از او نشنیده ایم و بلکه گفته شده برای فریب انسان امان خواسته یعنی باز هم میداند قدرت مطلق کیست آنوقت بیاید سرکشی کند، شاید در آن دنیا که پرده از رازها برداشته میشود بفهمیم که شیطان تنها به وظیفه اش عمل کرده چرا که برای فریب انسانها با کمال ترین و باتجربه ترین و مطیع ترین در درگاه الهی بوده است و شاید ببینیم که از او تقدیر شد و نه مجازات، حال میخواستم نظر شما را با توجه به تمام آنچه عرض شد بدانم یکی نظرتان بعنوان عقل انسان و دیگری نظرتان با توجه به آیات و روایات
با تشکر، ببخشید که طولانی شد.

با سلام و احترام

تحلیل من از این داستان

خداوند به فرشتگان امر و نهی میکند...
و فرشتگان نیز اوامر خدا را اجرا میکنند...

اینجا محل اختلاف است که ایا فرشتگان اصلا تخلف از اوامر دارند یا خیر؟

برخی میگویند اری و برخی گویند خیر...

شیطان، از جنیان بود اما به واسطه ی تقربی که پیدا کرده بود به جمع فرشتگان مقرب راه یافت...
البته این احتمال مطرح است که شیطان توانسته با فریب خود را به میان انها راه دهد به گونه ای فرشتگان نتوانستند تشخیص دهند او جن است نه فرشته.. که بحث خودش را دارد...

پس ممکن است فرشتگان از جن بودن او مطلع بودند و ممکن است مطلع نباشند...
و ممکن است شیطان انها را فریب داده یا به انها دروغ گفته و ممکن است خیر...
چه اینکه جنیان تا قبل از بعثت پیامبر یا تولد ایشان، تا اسمان چهارم میرفتند و به دنبال سرقت اطلاعات از اسمان بودند...

با توجه به انچه گفته شد باید ببینیم خداوند امر سجده را به فرشتگان کرد نه شیطان یا از باب تغلیب و یا مقام، امرش شامل شیطان هم بود ؟
اگر شامل همه باشد ( ان طور که عده ای از مفسرین گفته اند ) پس عصیان کرده است...
و اگر شامل تنها فرشتگان باشد، عصیان نکرده است...
اما اگر فرضا مخاطب خدا تنها فرشتگان باشد، باز هم شیطان گناه کار است...
زیرا وقتی خداوند از علت سجده نکردن پرسید، باید صادقانه جواب میداد...
مثلا شیطان میتوانست بگوید من فرشته نیستم بلکه جن هستم... که در این صورت جنس و حقیقت او اشکار میشد...
و اگر فرشتگان میدانستند او جن است...
باز اگر میگفت من جن هستم مشکل رفع میشد اما او به برتری خود بر انسان اشاره کرد...
و همین گناه کار بودن او را نشان داد ، چون تکبر ورزید...
پس فرضا که عصیان امر نکرده باشد اما تکبر ورزید...
( کما اینکه دیالوگ فرشتگان با خدا در مورد خلق انسان، این ذهنیت را ایجاد میکند که انها انسان را پست تر از خود میدانستند...)

اما ایا جنی با این همه عبادت میتواند نافرمانی کند؟
بله
مثلا بلعم باعورا اسم اعظم میدانست و مستجاب الدعوه بود اما اخلد الی الارض شد طبق قران
اما اگر این مطلب خیلی استبعاد دارد میتوان به دنبال احتمالات تفسیری دیگری رفت که تا اندازه ای اشاره کردم...

نباید تصور کرد که امر تشریعی فقط مختص شخص مکلف است.
و موجودات غیر مکلف مانند فرشتگان امر تشریعی نمی شود.
باید دید معنای مکلف بودن چیست.

مکلف بودن وقتی معنا پیدا می کند که امکان سرپیچی کردن هم وجود داشته باشد و شخص مکلف استعداد هایی داشته باشد که انها را به فعلیت برساند.
فرشتگان چون ذاتا طوری خلق شده اند که فعلیت دارند پس مکلف شناخته نمی شوند.پس نباید تصور کرد که مکلف بودن به این معناس که به شخصی
امری تشریعی داده شود و اگر مکلف نیست بهش امری داده نشود.بنابراین فرشتگان با وجودی که مکلف نیستند ولی مامور به سجده بودند.
پس اینجا فراموش نشود ملکف بودن به معنای امر به کاری شدن نیست که تنها به مکلف امر شود بلکه مکلف شخصی است که امکان سرپیچی داشته باشد ولی فرشتگان سرپیچی نمی کنند چون موانع سرپیچی مانند جهل هوای نفس و .. ندارند.به همین دلیل همه وقتی مامور به سجده شدند همگی اطاعت کردند اما جنیان چون مانند انسان امکان سرپیچی از دستور را دارند مکلف هستند.به همین دلیل امکان سرپیچی از دستور در انها هست.نظیر ابلیس که جن بود و از سجده سرپیچی کرد و به حقیقت روحی ادم جهل داشت و خود را بالاتر از او دید.

حبیبه;898884 نوشت:
بله این یکی از نقدهای وارد به این دیدگاه است که اینگونه پاسخ داده شده است:

اولاً، مخاطبان اصیل در فرمان سجده، فرشتگانند و ابلیس در ضمن آنان مندرج بود و چون مخاطبان اصیل

و کثیر و غالب، مشمول حکم مولوی و تشریعی نیستند، پس اصل حکم از سنخ تشریعی نبوده است.

ثانیاً، صرف امکان تشریعی نسبت به ابلیس موجب حمل امر مزبور بر تشریعی نیست.

ثالثاً، اثبات امر جداگانه به ابلیس، نیازمند دلیل است که تاکنون احراز نشده، گرچه برخی از آیه‌ی (اذ امرتک) چنین

احتمالی را بعید ندانسته‌اند.

رابعاً، تفکیک امر واحد و تحلیل آن به تشریعی و تمثیلی خلاف ظاهر و نیازمند به برهان بر تفکیک است و

تاکنون هیچ دلیلی در این جهت اقامه نشده است.


با سلام و احترام
بهر حال چه امر تکوینی بوده چه تشریعی برای شیطان و چه تمثیل تکوین و ....،همانطور که حضرتعالی هم اشاره فرمودید در این بحث میتوانیم نتیجه بگیریم که شیطان تمرد امر الهی را کرده است.و در این تمرد مقصر بوده است و بهمین دلیل از درگاه الهی رانده شد.

پارسا مهر;898708 نوشت:
چطور می شود که خدا شیطان را که دارای صفات رذیله ای بوده، در جایگاه فرشتگان مقرب الهی قرار دهد؟؟حرف شما مثل آن است که بگویید کسی که اهل مثلا خودپرستی است در بهشت الهی نزد شهدا محشور شود مثلا....

در تفسير قمى آمده : كه خدا از آدم نخست مجسمه اش را ساخت ، و چهل سال بهمان حال باقى گذاشت ، چون ابليس لعين از او مى گذشت بآن مجسمه ميگفت : خدا تو را برا ى امرى درست كرده آنگاه عالم آل محمد، صلى الله عليه و آله و سلم فرمود: ابليس ‍ باخود گفت : اگر خدا مرا بسجده بر اين موجود امر كند، هرگز زير بار نمى روم ، تا آنجا كه عالم فرمود: آنگاه خدا بملائكه فرمود: براى آدم سجده كنيد، ملائكه سجده كردند، و ابليس آنچه را در دل پنهان كرده بود بيرون انداخت ، و حسد درونى خود را اظهار كرده از سجده براى آدم امتناع ورزيد.

احتمالا بشود اینطور توضیح داد که این قرار گرفتن در صف و مقام فرشتگان که پایان کار نبوده است ،بنابراین نمی توان آن را با بهشت مقایسه کرد.مثل اینکه الان ما در دنیا هستیم و ممکن است کسی بسیار عابد باشد و در عین حال رذایل فراوانی داشته باشد.

باسمه العلیم

با سلام و ارادت

یکی دیگه.;899139 نوشت:
بهر حال چه امر تکوینی بوده چه تشریعی برای شیطان و چه تمثیل تکوین و ....،همانطور که حضرتعالی هم اشاره فرمودید در این بحث میتوانیم نتیجه بگیریم که شیطان تمرد امر الهی را کرده است.و در این تمرد مقصر بوده است و بهمین دلیل از درگاه الهی رانده شد.

اگر امر به سجده حقیقی و تکوینی باشد همان امر ایجادی است بنابراین تمرد از آن بی معناست.

و اگر تشریعی باشد در مقام فرشتگان تشریع و تکلیف وجود ندارد.

تمثیلی تکوینی هم که در پست قبل گذشت.

مسلم;898704 نوشت:
ما برای کشف حقیقت در تاریخ، و خصوصا تاریخی ماورائی اینچنینی، راهی به جز ظواهر و متون دینی نداریم
عرض سلام استاد گرامی

منظور از سجده فرشتگان و ابلیس برای آدم چه نوع سجده ای بوده و آیا در زمین صورت گرفته؟
اصولا چرا خداوند ابلیس را هم مامور به سجده بر آدم کرد ؟آیا ابلیس لایق این فرمان بود؟

امن;899167 نوشت:
عرض سلام استاد گرامی

منظور از سجده فرشتگان و ابلیس برای آدم چه نوع سجده ای بوده و آیا در زمین صورت گرفته؟
اصولا چرا خداوند ابلیس را هم مامور به سجده بر آدم کرد ؟آیا ابلیس لایق این فرمان بود؟

با سلام و احترام
درک و فهم حقیقت ماجرا واقعا برای ما دشوار است، در بین علما و مفسرین هم اختلاف نظرهای بسیاری در حقیقت و کیفیت و حکمت این ماجرا وجود دارد، چون ماجرا، یک ماجرای ساده و ملموس نیست، در این خصوص چند دیدگاه با مبانی متفاوت در این خصوص وجود دارد:

با توجه به دیدگاه عموم متکلمین که ملائکه را اجسامی لطیف می دانند، خب طبیعتا امر به سجده ظاهری قابل تصور است، یعنی می توان تصور کرد که بخشی از ملائکه مأمور به سجده ظاهری بر آدم(ع) شده اند، و فقط طبق این دیدگاه هست که می توان در این باره سخن گفت این سجده در زمین بوده یا خیر.

اما طبق مبنا و دیدگاه حکما که ملائکه را مجرد می دانند، این سجده نمی تواند یک سجده حقیقی به معنای سر به زمین گذاشتن در برابر آدم(ع) باشد، چرا که چنین سجده ای فقط برای موجودات مادی قابل تصور است، بنابراین واقعه اصلی در حقیقتی ماورائی اتفاق افتاده، و خداوند برای بیان آن در قالب محسوس و قابل فهم برای عموم، آن را به این صورت تبیین نموده است، طبیعتا طبق این دیدگاه، اتفاقی اینچنینی نمی تواند در زمین اتفاق افتاده باشد، بلکه مربوط به عالَم ملکوت، و باطن این عالَم می شود.

در نگاه برخی عرفا هم این سجده ملائکه و طغیان ابلیس، به کشمکش قوای درونی انسانی تعبیر شده، یعنی منظور از آدم در این آیات، حضرت آدم(ع) نیست، بلکه نوع آدم مراد است؛ یعنی قرآن در یک تمثیل دارد حقیقت درونی تمام انسان ها را بیان می کند، یعنی انسان قوایی دارد چون چشم و گوش و... که مطیع او هستند، و نفس امّاره که طغیان گر است و مطیع انسان نیست.

بررسی تک تک این دیدگاه ها و مستندات آن خارج از موضوع این تاپیک بوده، و مجال گسترده ای را می طلبد.
اما در هر صورت به نظر میرسد حکمت سجده بر آدم(ع) به منظور نشان دادن اشرفیت انسان بر سایر خلائق است، البته برخی آدم(ع) را چون قبله ای برای پرستش خدا دانسته اند، و برخی با استناد به احادیث مسجود حقیقی را پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) دانسته اند که در صلب آدم بوده اند، اما همه اینها بالاخره اشرفیت انسان را نشان می دهند.

اینکه چرا ابلیس هم امر به سجده شد، باید دقت کنید وقتی ملائکه که مقرب ترین موجودات هستند به سجده بر آدم امر شده و سجده می کنند به طریق اولی آدم در حقیقت مسجود سایر موجودات پایین تر هم خواهد بود، لذا هر موجود دیگری هم اگر می توانست مانند ابلیس به میان ملائکه راه یافته، و تا این درجه بالا بیاید، مأمور به سجده بر آدم میشد.

اما اینکه در اوامر و نواهی خداوند دیگران لایق آن هستند و به آن عمل میکنند یا خیر دخالتی در حکیمانه بودن آن ندارد. مانند همین نماز که تمام انسان ها به آن امر شده اند، و این امر حکیمانه هم هست، اما بسیاری آن را ترک می کنند، طبیعتا ترک کردن آنها لطمه ای به ضرورت این حکم نمی زند، چون خداوند برای امر و نهی، به آن هدف اصلی نگاه می کند که انسان و جن می توانند با اطاعت از این امر و نهی ها به آن برسند، نه لیاقت فعلی آنها.

با سلام

آیات مرتبط با این موضوع می فرمایند که خداوند به ملائک دستور داد به آدم سجده کنند و همه فرشتگان به آدم سجده کردن به غیر از ابلیس
حالا سوال پیش می آید مگر ابلیس فرشته بوده است؟
در جای دیگری از قرآن امده ابلیس از جن ها بوده است؟!
در این جا مشخص نشده است که بالاخره ابلیس فرشته بوده است یا جن
اگر فرشته بوده است پس چرا نافرمانی کرده است؟!
اگر نبوده است آنجا چه کار میکرده و چرا از ملائک مستثنی شده است؟

وقتی گفته شده است همه ملائک پذیرفتند غیر از ابلیس در اینجا قاعدتا بایست او هم جز ملائک باشد
برحسب روایتی این طور نقل شده است که ابلیس بخاطر عبادت طولانی مقامش بالا رفته و الخ
ولی این روایت ابهامات را پاسخ نمیدهد
و خودش هم بحث بر انگیز است که در متن این تاپیک به آن اشاره شده
بنده کمتر جایی دیده ام روایتی بیاید آیات را تبیین و روشن کند و در مواردی آن را پیچیده تر و نامانوس تر هم کرده است

در مجموعبه نظر میرسد روایت در اینجا کمکی نکرده است
بهترین تفسیر برای آیات قرآن ، استفاده از آیات دیگر و استدلال های عقلی و منطقی است

prosperity;899363 نوشت:
با سلام

آیات مرتبط با این موضوع می فرمایند که خداوند به ملائک دستور داد به آدم سجده کنند و همه فرشتگان به آدم سجده کردن به غیر از ابلیس
حالا سوال پیش می آید مگر ابلیس فرشته بوده است؟
در جای دیگری از قرآن امده ابلیس از جن ها بوده است؟!
در این جا مشخص نشده است که بالاخره ابلیس فرشته بوده است یا جن
اگر فرشته بوده است پس چرا نافرمانی کرده است؟!
اگر نبوده است آنجا چه کار میکرده و چرا از ملائک مستثنی شده است؟

وقتی گفته شده است همه ملائک پذیرفتند غیر از ابلیس در اینجا قاعدتا بایست او هم جز ملائک باشد
برحسب روایتی این طور نقل شده است که ابلیس بخاطر عبادت طولانی مقامش بالا رفته و الخ
ولی این روایت ابهامات را پاسخ نمیدهد
و خودش هم بحث بر انگیز است که در متن این تاپیک به آن اشاره شده
بنده کمتر جایی دیده ام روایتی بیاید آیات را تبیین و روشن کند و در مواردی آن را پیچیده تر و نامانوس تر هم کرده است

با سلام و احترام
ببینید صرف حضور ابلیس در بین ملائکه و امر شدن به سجده نمی تواند دلیل بر ملک بودن او باشد؛ خصوصا با توجه به ادله محکم قرآنی و روایی که دلالت دارند بر اینکه ابلیس از ملائکه نبوده است:(ر.ک: تفسیر نمونه، ج12، ص265 الی 268)

اول: تصریح خود قرآن کریم مبنی بر اینکه ابلیس از اجنه بوده است: «وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِن‏»(کهف:50)

دوم: در قرآن کریم ابلیس دارای ذریه دانسته شده است: «أَفَتَتَّخِذُونَهُ وَ ذُرِّيَّتَهُ أَوْلِياءَ مِنْ دُوني‏ وَ هُمْ لَكُمْ عَدُوٌّ»؛ آيا (با اين حال،) او و فرزندانش را به جاى من اولياى خود انتخاب مى ‏كنيد، در حالى كه آنها دشمن شما هستند؟(کهف:50) در حالی که ملائکه دارای ذریه نیستند.

سوم: ملائکه هرگز از اوامر خداوند نافرمانی نمی کنند: «بَلْ عِبادٌ مُكْرَمُونَ لا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُون‏»؛ آنها [فرشتگان‏] بندگان شايسته اويند، هرگز در سخن بر او پيشى نمى‏ گيرند و (پيوسته) به فرمان او عمل مى‏ كنند(انبیا:25و26) در حالی که شیطان از امر خدا نافرمانی نمود: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْليسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّه‏»؛ جز ابليس كه از جن بود و از فرمان پروردگارش سرپیچی کرد.

چهارم: روایات متعدد و روشنی در این زمینه وجود دارد:

الف) امام رضا(ع): «ان الملائكة معصومون محفوظون من الكفر و القبايح بألطاف الله تعالى، قالا: قلنا له: فعلى هذا لم يكن إبليس أيضا ملكا؟ فقال: لا، بل كان من الجن، أما تسمعان الله تعالى يقول: وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فأخبر عز و جل انه كان من الجن»
ترجمه: فرشتگان همگى معصومند و محفوظ از كفر و زشتيها به لطف پروردگار، راوى حديث مى‏گويد: به امام عرض كردم مگر ابليس فرشته نبود؟ فرمود: نه، او از جن بود، آيا سخن خدا را نشنيده ‏ايد كه ميفرمايد:" وَ إِذْ قُلْنا لِلْمَلائِكَةِ اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِن‏»

ب) امام صادق(ع): «ان الملائكة كانوا يحسبون ان إبليس منهم، و كان في علم الله انه ليس منهم فاستخرج ما في نفسه بالحمية و الغضب، فقال: «خَلَقْتَنِي مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ».
ترجمه: به درستی که ملائکه گمان می کردند که ابلیس از ایشان است، و خداوند می دانست که وی از ایشان نیست، پس خداوند آنچه از تعصب و غضب در درون ابلیس بود را نشان داد، پس شیطان گفت: من را از آتش خلق کرده ای و او را از خاک» نشان داد.

ج) جمیل بن دراج از امام صادق(ع) سوال می کند: سألته عن إبليس كان من الملائكة و هل كان يلي من أمر السماء شيئا؟ قال: لم يكن من الملائكة و لم يكن يلي من السماء شيئا، كان من الجن و كان مع الملائكة، و كانت‏ الملائكة تراه انه منها، و كان الله يعلم انه ليس منها، فلما أمر بالسجود كان منه الذي كان.
ترجمه: جمیل بن دراج مى‏ گويد: از امام درباره ابليس سؤال كردم كه آيا ابليس از ملائكه و يا متولى امرى از آسمان بود؟ فرمود: ابليس از ملائكه نبوده و متولى چيزى از امر آسمان نبود، او از جن بود و با ملائكه همراهى داشت و ملائكه تصور مى‏ كردند كه او از آنهاست (بخاطر عبادت و قربش نسبت به پروردگار) ولى خدا مى‏ دانست از آنها نيست، هنگامى كه فرمان سجود صادر شد واقعیت آشکار شد.

اما می دانیم قطعا او هم مأمور به سجده شد، همان طور که در آیات تصریح شده است:
«قالَ ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ قالَ أَنَا خَيْرٌ مِنْهُ خَلَقْتَني‏ مِنْ نارٍ وَ خَلَقْتَهُ مِنْ طينٍ»؛ (خداوند به او) فرمود: «در آن هنگام كه به تو فرمان دادم، چه چيز تو را مانع شد كه سجده كنى؟» گفت: «من از او بهترم مرا از آتش آفريده‏اى و او را از گل!(اعراف:12)

اما لازم نیست به خاطر این آیات، به روی همه ادله ای که گذشت چشم ببندیم و بگوییم ابلیس هم از ملائکه بوده، چرا که ممکن است شیطان به طور مستقل امر شده باشد، گواه این ادعا هم این است که وقتی خداوند از شیطان پرسید: ما مَنَعَكَ أَلاَّ تَسْجُدَ إِذْ أَمَرْتُكَ؟ چرا سجده نمیکنی؟ شیطان نگفت: خدایا تو به ملائکه امر کرده ای و من که از ملائکه نیستم! پس معلوم می شود یا امر دیگری در کار بوده است، یا این امر تمام ملائکه و کسانی که در رتبه ایشان بوده اند را شامل می شود، لذا خود شیطان هم می دانسته است که مأمور به سجده است.

با سلام بنظر بنده همه از جن بودن شیطان مطلع بودند چرا که شیطان خداوند را که نمیتواند فریب دهد و این خداوند است که به وی چنین درجه ای داده است پس تا صادق و درست نبوده باشد چنین درجه ای به او داده نمیشود. شیطان تا قبل از مسئله آدم بعنوان جنی والامقام و درستکار و باکمال در بین فرشتگان و جنیان مشهور بوده چرا که بواسطه همین صفات برجسته به درجه فرشتگان مقرب میرسد و مسئله فریب یعنی فریب خداوند که به کلی منتفی است.

با سلام به مسلم عزیز باید بگویم جدا از مسئله شیطان سخن مسلم در مورد تکبر و خضوع بسیار برای بنده آموزنده و ارزشمند بود که از ایشان تشکر میکنم
اما در خصوص مسئله شیطان فرض بفرمایید شیطان سرکشی نمیکرد و آدم را سجده میکرد آیا درین صورت بدلیل عدم وجود موجودی فریب کار تمامی انسانها اهل بهشت میشدند و کل داستان خلقت شکل دیگری بخود میگرفت ، با قبول این نکته که خداوند بر همه چیز احاطه و آگاهی دارد و هدف و مقصودی از داستان خلقت دارد نمیتوان این فرض را محتمل دانست که خداوند برای به چالش گرفتن انسان و آزمایش او و مقام دادن یا بی مقام کردن او خود تصمیم میگیرد که چنین اتفاقی بیفتد و آیا ممکن نیست که این مسئله نافرمانی شیطان و قسم خوردنش بر فریب انسان و امان خواستنش تا روز قیامت همه و همه از مقدرات الهی بوده باشد و داستان درست مطابق خواست خداوند پیش رفته باشد آیا چنین احتمالی محال است یا ممکن؟؟

با سلام و احترام

mehrdaad.;899487 نوشت:
شیطان خداوند را که نمیتواند فریب دهد و این خداوند است که به وی چنین درجه ای داده است پس تا صادق و درست نبوده باشد چنین درجه ای به او داده نمیشود. شیطان تا قبل از مسئله آدم بعنوان جنی والامقام و درستکار و باکمال در بین فرشتگان و جنیان مشهور بوده چرا که بواسطه همین صفات برجسته به درجه فرشتگان مقرب میرسد و مسئله فریب یعنی فریب خداوند که به کلی منتفی است.

بله بنده هم با شما موافقم، یعنی من هم نگفتم شیطان صادق نبوده، بلکه فریب کار و منافق بوده است، بله صد در صد کسی که صادق و خالص نباشد نمی تواند رشد کند، چون اصلا عباداتش باطل است، و خدا را هم که نمی تواند فریب بدهد، اما ممکن است انسان عباداتش خالصانه باشد اما در درونش اوصاف رذیله ای باشد که فرصت بروز نیافته اند، یعنی از یک طرف انسان دارد خالصانه عبادت می کند و رشد می یابد و از طرفی رذائلی دارد که فرصت بروز نیافته اند؛ خب این مراتب رشد به خاطر وجود رذائل ممکن است با برخورد به اندک مانعی فرو ریزد.
مثل کسی که خودش را اصلاح نکرده اما در یک جزیره دور افتاده و به تنهایی به سر می برد، خب این انسان نه غیبت می کند، نه تهمت می زند، نه روابط نامشروع نه چشم چرانی، نه دزدی و... نخواهد داشت، و به خاطر تنهایی اش با خدا انس می گیرد و عبادت کرده و رشد می کند، شاید دارای کرامت و استجاب دعا هم بشود، اما چون ریشه های این انحرافات را در درون خودش نخشکانده به محض رسیدن به شهر و اجتماع هرچه کسب کرده را می بازد!

شیطان هم خالصانه خدا را عبادت کرده بود، و وقتی گفت من را از سجده بر آدم معاف بدار، هر چه خواستی خودت را سجده می کنم، واقعا خالصانه میگفت، یعنی در عبادت خدا کسی را شریک نمی کرد، اما خصلتی در درون او بود که تا آن زمان مجال ظهور نیافته بود، چون تا به حال فرصت امتحان عجب و تکبر پیش نیامده بود و با آفرینش آدم و امر به سجده بر او، این خصلت درونی آشکار شد، البته باز هم می توانست با آن مبارزه کند و به رشدش ادامه دهد، اما او این خصلتش را بر امر و فرمان خدا ترجیح داد! اینجا سقوط آغاز شد، جایی که این رذائل درونی منشأ عمل و رفتار انسان شوند.

mehrdaad.;899516 نوشت:
اما در خصوص مسئله شیطان فرض بفرمایید شیطان سرکشی نمیکرد و آدم را سجده میکرد آیا درین صورت بدلیل عدم وجود موجودی فریب کار تمامی انسانها اهل بهشت میشدند و کل داستان خلقت شکل دیگری بخود میگرفت ، با قبول این نکته که خداوند بر همه چیز احاطه و آگاهی دارد و هدف و مقصودی از داستان خلقت دارد نمیتوان این فرض را محتمل دانست که خداوند برای به چالش گرفتن انسان و آزمایش او و مقام دادن یا بی مقام کردن او خود تصمیم میگیرد که چنین اتفاقی بیفتد و آیا ممکن نیست که این مسئله نافرمانی شیطان و قسم خوردنش بر فریب انسان و امان خواستنش تا روز قیامت همه و همه از مقدرات الهی بوده باشد و داستان درست مطابق خواست خداوند پیش رفته باشد آیا چنین احتمالی محال است یا ممکن؟؟

ببینید فرض شما، فرض جذاب و خوبی است، منتهی سوال بنده این است که آیات و روایات را چه می کنید؟ اگر این آیات و روایات نمیبود خب ما می توانستیم اینگونه مانند شما تحلیل کنیم، اما حال که وجود دارند یعنی همه این آیات و روایات شوخی کرده اند؟ این همه لعن و نفرین ابلیس از سوی انبیا و ائمه(ع) به ناحق است؟ این مشاجره بین ابلیس و خداوند همه ساختگی است؟!
همچنین باید توجه بفرمایید اینطور نیست که اگر ابلیس نبود همه انسان ها وارد بهشت می شدند و خلقت شکل دیگری به خود میگرفت و مسیر عوض میشد، چرا که خود انسان در درون خودش امیالی دارد، شهوت دارد، غضب دارد، که بسیار هم قوی است و او را به سمت گناه و انحراف می کشاند، و شیطان فقط انسان را وسوسه کرده و این امیال را تقویت می کند.
البته این حرف شما پذیرفتنی است که شیطان نقش مهمی در تقویت و رشد انسان ایفا می کند، من با این مخالف نیستم، بالاخره هواپیما هم که می خواهد از زمین کنده شود به باد مخالف نیاز دارد، منتهی با این مخالفم که بگوییم شیطان به اراده خودش نیست، بلکه از سوی خدا مأمور به گمراه کردن مردم شده است! بله در یک نگاه کل نگر شیطان هم به جای خودش خوب و نیکو است اما می خواهم بگویم: این مسیر را خودش انتخاب کرده است و مورد لعن و نفرین اولیاء و اوصیا قرار گرفته است. مثل هر انسانی که می تواند دیگران را گمراه کند، حتی من هم از عهده چنین کاری بر می آیم، اگر وارد این عرصه شده و مردم را گمراه کردم در یک نگاه کل نگر خوب است، یعنی بخشی از فضای امتحان خدا از بندگانش از سوی من رقم می خورد، وسیله ای شده ام برای امتحان، اما به این معنا نیست که خدا من را مأمور به این کار کرده باشد. بلکه نظام آفرینش به گونه ای است که هر کسی می تواند مسیر خودش را میان حق و باطل انتخاب کرده و نقشش را ایفا کند، و فضای امتحان عمومی الهی هم اینگونه رقم میخورد.

mehrdaad.;897427 نوشت:
چگونه میشود موجودی با این درجه از کمال و با آن کارنامه 7000 ساله حسد بورزد و خود را با ادامه حسد و سرکشی از تمام کمالات و درجات ساقط کند؟

mehrdaad.;899516 نوشت:
فرض بفرمایید شیطان سرکشی نمیکرد و آدم را سجده میکرد

سلام
نكته اي هست كه من بارها به آن اشاره كرده ام و آن هم ترجمهء غلط آيات قرآن است
برادر عزيز ، به اين آيه توجه بفرمائيد:

بقره - 34:
ابی و استبکر و
کان من الکافرین
روي گرداند و تكبر كرد و از كافران
بود

ص - 74:
کان من الجنّ استکبر و
کان من الکافرین
از جنيان بود و تكبر ورزيد و از كافران
بود

مريم - 44:
انّ الشیطان
کان للرّحمن عصّیا
به درستي كه شيطان نسبت به خداي رحمان عصيانگر
بود

نكتهء اساسي در همين است كه شيطان در همان لحظه كافر نشده ، بلكه از قبل خلوص او دچار مشكل بوده
در واقع آن عبادات چندهزارساله خالصانه نبوده و خداوند به اين موضوع آگاه بوده است
لذا موضوع سجده بر آدم ، آزموني براي آشكار شدن كفري بوده كه در قلب شيطان پنهان بوده

اما درمورد طولاني بودن عبادت لطفاً به اين موضوع توجه داشته باشيد كه آن چندهزار سال لزوماً قابل مقايسه با چندهزار سال زميني نيست
كاري ندارم كه كمتر ميشود يا بيشتر ، بحثم اين است كه اصلاً مقايسه اش نمي تواند صحيح باشد

شما فرموديد يك انسان بعد از 70 سال عبادت به جايگاهي رفيع دست ميابد
خب آن انسان پس از دست يابي به اين مقام به كجا مي رود؟ به بهشت.
يعني جايي كه ديگر امتحان وجود ندارد
سوال كليدي همينجاست كه چرا شيطان بعد از 70 هزارسال عبادت ، هنوز بايد امتحان بشود؟ چرا وارد بهشت نشد؟

سلام آقا رضا
بر خلاف عقیده شما مسلم معتقد است که عبادات شیطان کاملا خالصانه بوده، چرا که دوست عزیز شیطان که نمی تواند خداوند را فریب دهد و با کلی ناخالصی به درجه فرشتگان مقرب برسد پس تا قبل از مسئله آدم شیطان بسیار عابد و با کمال بوده ولی رذیله هایی هم نهفته داشته که فرصت ظهور پیدا نکرده و در پاسخ اینکه چرا پس از 7000 عبادت به بهشت نرفته آن بر میگردد به اراده خداوند مثل اینکه بگوییم چرا حضرت نوح مانند سایرین پس از 70 سال عبادت به بهشت نرفته و کارش تا هزار سال طول کشیده و ضمنا خود شما فرمودید سالهای او با ما فرق دارد و قابل مقایسه نیست

پرسش
چگونه ممکن است ابلیس با عبادات هزاران ساله، که او را به درجه فرشتگان مقرب رسانده است با حسد و سرکشی کند؟ بنظر میرسد خداوند به او چنین امر کرده، چون برای امتحان و رشد بندگان به وجود شیطان نیاز بوده است، ، شاید در آن دنیا که پرده از رازها کنار رود و به جای مجازات، از او تقدیر شود؛ نظر شما چیست؟

پاسخ
برای پاسخ به این سوال توجه به چند نکته لازم است:

نکته اول: فرض شما، فرض جذاب و خوبی است، منتهی آیات و روایات را چه کنیم؟ اگر این آیات و روایات نمی بود خب ما می توانستیم اینگونه تحلیل کنیم، اما حال که وجود دارند یعنی همه این آیات و روایات شوخی کرده اند؟ این همه لعن و نفرین ابلیس از سوی انبیا و ائمه(سلام الله علیهم) به ناحق است؟ این مشاجره بین ابلیس و خداوند همه ساختگی است؟!

باید دقت بفرمایید که ما برای کشف حقیقت در تاریخ، و خصوصا تاریخی ماورائی این چنینی، راهی به جز ظواهر و متون دینی نداریم، این مسئله ای نیست که بتوان عقلی آن را حل کرد، اساسا عقل در تاریخ راه ندارد مگر برای تحلیل آنچه اتفاق افتاده، نه برای بیان آن. اگر این نکته نمی بود مجالی برای تأمل در سخن شما وجود داشت.

نکته دوم: این حرف پذیرفتنی است که شیطان نقش مهمی در تقویت و رشد انسان ایفا می کند، بالاخره هواپیما هم که می خواهد از زمین کنده شود به باد مخالف نیاز دارد، منتهی اولا اینطور نیست که اگر ابلیس نبود فضای امتحان و تکامل به طوری کلی امکان نداشت، و خلقت شکل دیگری به خود میگرفت،

چرا که خود انسان در درون خودش امیالی دارد، شهوت دارد، غضب دارد، که بسیار هم قوی است و او را به سمت گناه و انحراف می کشاند، و شیطان فقط انسان را وسوسه کرده و این امیال را تقویت می کند؛
و ثانیا ابلیس این مسیر را خودش انتخاب کرده است و مورد لعن و نفرین اولیاء و اوصیا قرار گرفته است. مثل هر انسانی که می تواند دیگران را گمراه کند، حتی من هم از عهده چنین کاری بر می آیم، اگر وارد این عرصه شده و مردم را گمراه کردم در یک نگاه کل نگر خوب است، یعنی بخشی از فضای امتحان خدا از بندگانش از سوی من رقم می خورد، وسیله ای شده ام برای امتحان، اما به این معنا نیست که خدا من را مأمور به این کار کرده باشد. بلکه نظام آفرینش به گونه ای است که هر کسی می تواند مسیر خودش را میان حق و باطل انتخاب کرده و نقشش را ایفا کند، و فضای امتحان عمومی الهی هم اینگونه رقم میخورد.

نکته سوم:
اینکه یک موجودی با چند هزار سال عبادت، به یکباره از عبادت دست کشیده و راه سرکشی را در پی بگیرد غیر عقلانی و محال نیست، نهایت چیزی که عقل در این خصوص میگوید، استبعاد این مسئله است نه محال بودن آن، یعنی اگرچه عقل دشوار بودن آن را می فهمد اما حکم به غیر ممکن بودن چنین امری نمی دهد،

ما افراد زیادی را در تاریخ سراغ داریم که با عبادت فراوان که به مقاماتی هم دست یافته بودند، در پایان سقوط کرده اند، و بالعکس افرادی که عمری را در راه باطل سپری کردند اما در اواخر عمر از مسیر باطل برگشتند.

نکته چهارم: تقرب به خدا به وسیله عبادت، بیش از آنکه وابسته به کمّیت آن عبادت باشد، وابسته به کیفیت آن است، مثلا در روایتی اسحاق بن عمار از عبادت همسایه اش نزد امام صادق(سلام الله علیه) تعریف می کند، امام از او می پرسند: عقلش چقدر است؟ میگوید: عقلی ندارد؛ پس امام(سلام الله علیه) می فرمایند: این عبادت موجب ترفیع رتبه و مقام او نمی شود.(1)

نکته پنجم: آنچه موجب رفعت درجه و تقرب انسان میشود، صفای باطن انسان، یعنی خالی شدن از رذائل، و متصف شدن به فضیلت ها است، اصلا عبادات هم برای همین واجب شده اند، همان طور که از امیرالمومنین(سلام الله علیه)، و حضرت زهرا(سلام الله علیها)در یک حدیث مشترکی روایت شده است:

«فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمَانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ وَ الصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْر»؛ خداوند ایمان را برای طهات از شرک، و نماز را برای دوری از تکبر واجب کرد.(2 (
پس کسی که نماز بخواند اما دل از رذائل اخلاقی اش نکند، و سعی در ازاله آنها نکند هرچه عبادت کند، خودش مانع از تأثیر عمیق آن می شود.

نکته ششم:
از میان این رذائل آنچه بیشتر انسان را زمین زده، و عبادات انسان را بی ثمر می کند، «عجب» و «تکبر» است، تا جایی که امام صادق(سلام الله علیه) فرموده اند: «أَنَّ الذَّنْبَ خَيْرٌ لِلْمُؤْمِنِ مِنَ الْعُجْبِ»؛ به درستی که گناه برای مومن بهتر از خودبزرگی بینی است!(3)

پس وقتی انسانی گرفتار عُجب و خودبزرگ بینی باشد هر چه عبادت کند بدتر است، چون مثل کسی است که دارد راهی را اشتباه میرود، هرچه بیشتر برود از مسیر دورتر می شود، انسان متکبر هرچه عبادت کند، این عبادات بر عجب و تکبرش می افزاید و او را از خدا دورتر می کند.

این صفت به قدری خطرناک است که قرآن کریم هم نسبت به آن هشدار تندی داده است:
«سَأَصْرِفُ عَنْ آیاتِیَ الَّذِینَ یَتَکَبَّرُونَ فِی الْأَرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ إِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُوءْمِنُوا بِها وَ إِنْ یَرَوْا سَبِیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبِیلًا»؛ كسانى را كه در روى زمين تكبّر مى‏ورزند، از (ايمان به) آيات خود، منصرف مى‏سازم! آنها چنانند كه اگر هر آيه و نشانه‏اى را ببينند، به آن ايمان نمى‏آورند اگر راه هدايت را ببينند، آن را راه خود انتخاب نمى‏كنند.(4)

حال که خطر عجب و تکبر روشن شد، می بینیم که اتفاقا روایات هم مشکل ابلیس را همین مسئله بین نموده اند، مثلا امیرالمومنین(سلام الله علیه) می فرمایند:
«فَاعْتَبِرُوا بِمَا کَانَ مِنْ فِعْلِ اللهِ بِإِبْلِيسَ إِذْ أحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَ کَانَ قَدْ عَبَدَاللّهَ سِتَّةَ آلاَفِ سَنَةٍ...، عَنْ کِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَة»؛ شما از کيفر ابليس که خدا را شش هزار سال عبادت کرده بود عبرت بگيريد چگونه خداوند آن همه عمل درازمدت او را در اثر يک اندک زماني تکبر و خودخواهي به کلي نابود ساخت! (5)

و امام موسي‌كاظم(سلام الله علیه) نیز می فرمایند:
«اَوّلُ مَن اَلحَدَ و تَزَندَقَ ابليسُ اللَّعينُ، فَاستَكبَرَ و وَافتَخَرَ عَلي صَفِيِّ اللهِ و نَجِيِّهِ آدمَ عَليه‌السلام»؛ اول کسي که در آسمان ملحد و کافر شد ابليس لعين بود، تکبّر کرد و بر آدم عليه‌السلام برگزيدة خدا فخرفروشي نمود. (6)

جالب این است که خود شیطان هم به این مسأله آگاه است، همان طور که امام صادق(سلام الله علیه) فرموده اند:
شيطان ملعون مي‌گويد: من اگر اين سه خصلت را در آدميزاد محكم و استوار كردم ديگر برايم مهم نيست اعمال ديگرش چه باشد چون مسلّماً قبول نخواهد شد: وقتي عمل خوب خود را بزرگ ببيند، و زماني كه گناهانش را فراموش كند و هنگامي كه گرفتار عُجب و خودپسندي گردد. (7)
روشن است که معنای قبول نشدن عبادات که هدف شیطان بیان شده، این است که عبادات با خودبزرگ بینی نقشی در رشد انسان نخواهند داشت.

این را می توان در تجربیات بشری هم مشاهده نمود، من خودم یه وقتی در این فکر می کردم که چه می شود برخی از عمق گناه و انحراف ناگهان بر می گردند و برخی از رفتگان به قرب الهی سقوط می کنند، وقتی زندگی این دو دسته افراد را کنار هم می گذارم می بینم یک عامل است که بیش از همه نقش دارد، و آن «تکبر» است.

اگر در زندگی و سرنوشت تمام این لات و لوت هایی که توبه کرده اند نظر کنید می بینید که یک صفت در همه آنها بوده است، خضوع و تواضع در برابر خدا و اهل بیت(سلام الله علیهم)! کسی که در عباداتش تواضع دارد و رفتارش را کوچک می شمارد، و با شرمندگی در برابر خدا می ایستد خداوند به آن برکت می دهد، و کسی که به بزرگی عباداتش دل خوش می کند، خدا هم او را به عبادات خودش واگذار می کند.
آنچه موجب برکت در عبادت می شود، تواضع و کوچک شمردن عبادت است، و آنچه موجب تضییع عبادت میشود بزرگ شمردن آن است.


_________________________________
1. کلینی، محمد، الکافی، ج1، ص24.
2. شریف رضی، نهج البلاغه، حکمت 252؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره ج3، ص568.
3. الکافی، ج2، ص313.
4. اعراف:146/7.
5. نهج‌البلاغه، خطبة ۱۹۲«معروف به قاصعه.
6. ابن شعبه حرانی، تحف‌العقول، ص ۴06.
7. صدوق، محمد بن علی، خصال، ج ۱، ص 112.

موضوع قفل شده است