جمع بندی تفاوت قلب با Heart ؟

تب‌های اولیه

45 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تفاوت قلب با Heart ؟

[=Arial][=Arial]

[=&amp]بسم الله الرحمن الرحیم

[/]


با سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران

همونطور که می دونید فهم مشترک در مفاهیم ، لازمه ساخت جامعه هست . جوامعی که توان بالایی در ایجاد فهم مشترک در بین عموم مردم داشتند ، قدرت نفوذ بالاتری نسبت به جوامعه که مفاهیمشون مغلق و پیچیده و یا ساده و ابتدایی بوده داشتند.
و از اونجایی که تمام تلاش انبیاء و معصومین جهت ایجاد تمدن مبتنی بر کتاب آسمانی بوده و از طرفی قرآن کتابیست که قراره جامعه مبتنی بر اون شکل بگیره و حتی ظهور امام عصر ارواحنا فداه جهت پیاده کردن قسط و برچیدن ظلم مبتنی بر این کتاب آسمانیست. لذا آماده سازی خود و جامعه جهت آشنایی با این مفاهیم باعث ایجاد زمینه سازی در امر فرج خواهد بود. از این رو تمایل داریم نظر دین رو نسبت به برخی مفاهیم قرآن با مفاهیمی که در کلام عموم مردم در جامعه هست(که بعضا محتوای غربی داره) رو بدونیم...
مثلا تفاوت بین
قلب در قرآن با Heart/قلب در نگاه غیر قرآن (غربی)
الساعه/ساعت در قرآن با watch/ساعت در نگاه غیر قرآن (غربی)
عقل در قران با Reason/عقل در نگاه غیر قرآن (غربی)
سلیم/سلامت در قرآن با Health/سلامت در نگاه غیر قرآن (غربی)
و مفاهیمی همچون اقتصاد ، هجرت ، جماعت ، رشد ، معیشت ، تعاون و ... که در نگاه قرانی مطرح هستند و در نگاه غربی هم به شکل خاص خود(Economy و ...)مطرحه...
چرا که ما خیلی از مفاهیم رو با محتوای غربی اون داریم تو جامعه ما پیاده میکنیم.
مثلا:
(Economy/اقتصاد که در واقع فقط ریشه اسمش قرآنیه و آنچه که تو جامعه داره پیاده میشه همون Economy غربی هست).
طبیعتا برای این که بدونیم خود دین در این زمینه ها چه حرفی برای گفتن داره ، لازمش اینه که ادبیات و محتوای دین رو از ادبیات و محتوای غربی اون خارج کنیم تا بتونیم از دل خود مثلا قرآن یا سیره اهل بیت مفهوم واقعیش رو اخذ کنیم.
مثلا:
(برای این که ما بفهمیم ساعت در نگاه قرآن چیه طبیعتا باید اون رو از watch جدا کنیم تا ببینیم قرآن به چی میگه ساعت
شاید این سوال براتون مطرح بشه که خب ما الان به این watch چی بگیم؟
جواب اینه که هر چی غیر ساعت...چرا که ساعت در قرآن معنی خودشو داره و watch هم معنی خودشو...)

لازمه جامعه سازی اسلامی اینه که اول مفاهیم التقاط شده قرآنی رو از غیر قرآنی جدا کنیم
و در مرحله بعد مفاهیم مغفول مانده قرآنی رو درست معرفی کنیم تا بشه تو جامعه ازش درست بهره برداری کرد.
با این تفاسیر میخوایم از فهم دینی دوستان در این زمینه استفاده کنیم و مفاهیم دینی و غیر دینی رو از هم جدا کنیم
لذا برای این که بحث طولانی نباشه سوال بنده تو این تایپیک اینه که

[=&amp]تفاوت بین دو مفهوم قلب در قرآن با Heart/قلب در نگاه غیر قرآن (غربی) در چیه؟

[/]

[=&amp]

[/]

[=&amp]با تشکر[/]

[/][/]

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هدی

باسلام و عرض ادب
قلب در مفهوم جسمانی و پزشکی آن (=heart) عضو صنوبری شکلی است که در وسط و پایین قفسه سینه مایل به چپ قرار گرفته و کار گردش خون در بدن را برعهده دارد .
قلب در مفهوم قرآنی :
در خصوص مفهوم قرانی قلب مفسران و پژوهشگران قرانی مطالب بسیاری بیان نموده اند .آیت الله جوادی آملی مفسر گرانقدر تسنیم درباره مفهوم قلب در قرآن می فرمایند:
"مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن . سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (احزاب/32)."(1)

(1)- تفسیر تسنیم ،ج 1، ذیل پاسخ به نقدی بر المیزان،قران مایه خرمی دلها.

هدی;896853 نوشت:
"مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن . سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (احزاب/32)."(1)

چرا در این مورد نمیتونیم فکر کنیم از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار نیست؟ (ولی پزشکان فعلا نمیتونن درمانش کنن؟)

هدی;896853 نوشت:
باسلام و عرض ادب
قلب در مفهوم جسمانی و پزشکی آن (=heart) عضو صنوبری شکلی است که در وسط و پایین قفسه سینه مایل به چپ قرار گرفته و کار گردش خون در بدن را برعهده دارد .
قلب در مفهوم قرآنی :
در خصوص مفهوم قرانی قلب مفسران و پژوهشگران قرانی مطالب بسیاری بیان نموده اند .آیت الله جوادی آملی مفسر گرانقدر تسنیم درباره مفهوم قلب در قرآن می فرمایند:
"مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن . سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (احزاب/32)."(1)

(1)- تفسیر تسنیم ،ج 1، ذیل پاسخ به نقدی بر المیزان،قران مایه خرمی دلها.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

استاد اگر هر دو قلب را در نظر بگیرم چطور؟

به این شکل:

قلب جسمی و قلب روحانی با هم در ارتباط اند

همانگونه که دست جسمی با دست روحانی در ارتباط اند؟

یا چشم جسم و چشم روح ارتباط دارد؟

استاد دلیل من کار کرد قلب است

می دانیم که قلب محل پالایش خون است که مایع بدن خون و مشتقاط خون و شریان حیات است

در قلب سیاهرگ و سرخ رگ وجود دارد.
محل تجمع خون های کثیف و تمیز

در قلب روحانی هم محل ادراک حقایق است حقایق حقه و حقایق باطل
ام در نهایت حقایق باطل با دیدن و شنیدن و گوش دادن وارد بدن می شود اما در قلب تصفیه شده و خروجی حق رو تشخیص می دهد

خب این شباهت کارکرد قلب جسمی و قلب روحانی

استاد حال با این شباهت عملکرد بنظرتون می شود گفت مراد از قلب هردو تعریف است در قرآن؟

یا علی(ع)@};-

[="SeaGreen"]

صـادق خان;896859 نوشت:
چرا در این مورد نمیتونیم فکر کنیم از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار نیست؟ (ولی پزشکان فعلا نمیتونن درمانش کنن؟)

بیمار روحانی قلب روحانی او بیمار است نه جسمانی که پزشکان در صدد درمان او باشند
پزشک روحانی و عالم این راه باید درمان کند[/]

صـادق خان;896859 نوشت:
چرا در این مورد نمیتونیم فکر کنیم از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار نیست؟ (ولی پزشکان فعلا نمیتونن درمانش کنن؟)

با سلام و عرض ادب
ما برای یک ادعا باید دلیل داشته باشیم .اگرتوانستیم چنین ادعایی را از نظر پزشکی اثبات کنیم آنگاه می شود توقع درمانش را نیز از پزشکان داشت . اما واقعیت این است که فعلابسیاری از افرادی که گناهکارند ،قلب سالم در بدن دارند .

رستگاران;896864 نوشت:
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
استاد اگر هر دو قلب را در نظر بگیرم چطور؟
به این شکل:
قلب جسمی و قلب روحانی با هم در ارتباط اند
همانگونه که دست جسمی با دست روحانی در ارتباط اند؟
یا چشم جسم و چشم روح ارتباط دارد؟
استاد دلیل من کار کرد قلب است
می دانیم که قلب محل پالایش خون است که مایع بدن خون و مشتقاط خون و شریان حیات است
در قلب سیاهرگ و سرخ رگ وجود دارد.
محل تجمع خون های کثیف و تمیز
در قلب روحانی هم محل ادراک حقایق است حقایق حقه و حقایق باطل
ام در نهایت حقایق باطل با دیدن و شنیدن و گوش دادن وارد بدن می شود اما در قلب تصفیه شده و خروجی حق رو تشخیص می دهد
خب این شباهت کارکرد قلب جسمی و قلب روحانی
استاد حال با این شباهت عملکرد بنظرتون می شود گفت مراد از قلب هردو تعریف است در قرآن؟
یا علی(ع)

علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
ببینید این که شما فرمودید ،شباهت کارکرد وعملکرد دو قلب روحانی و جسمانی در بعد روحانی و جسمانی است .خون کثیفی که از دی اکسید کربن سرشار است و وارد قلب می شود ، قلب را مریض نمیکند ،قلب را از کار نمی اندازد اما مطالب باطلی که در قلب وارد می شود و گناهانی که افراد انجام میدهند قلب روحانی را رفته رفته سیاه و در نهایت معکوس نموده و بر قلب مهر زده می شود .
اینکار- یعنی ایجاد شباهت کارکرد دو قلب- صرفا یک ایجاد شباهت در دو حوزه مختلف آنهم فقط در خصوص ورود و خروج موارد و چیزهایی به هر دو قلب است اما با توجه به مطالبی که عرض شد و آنچه از مفسر ارجمند جناب علامه جوادی آملی ارائه گردید، نمیتوانیم بگوییم وقتی در قرآن کریم سخن از قلب به معنای روحانی اش می رود ، معنای جسمانی اش هم مراد است.

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

هدی;897040 نوشت:
علیکم السلام و رحمة الله و برکاته
ببینید این که شما فرمودید ،شباهت کارکرد وعملکرد دو قلب روحانی و جسمانی در بعد روحانی و جسمانی است .خون کثیفی که از دی اکسید کربن سرشار است و وارد قلب می شود ، قلب را مریض نمیکند ،قلب را از کار نمی اندازد اما مطالب باطلی که در قلب وارد می شود و گناهانی که افراد انجام میدهند قلب روحانی را رفته رفته سیاه و در نهایت معکوس نموده و بر قلب مهر زده می شود .
اینکار- یعنی ایجاد شباهت کارکرد دو قلب- صرفا یک ایجاد شباهت در دو حوزه مختلف آنهم فقط در خصوص ورود و خروج موارد و چیزهایی به هر دو قلب است اما با توجه به مطالبی که عرض شد و آنچه از مفسر ارجمند جناب علامه جوادی آملی ارائه گردید، نمیتوانیم بگوییم وقتی در قرآن کریم سخن از قلب به معنای روحانی اش می رود ، معنای جسمانی اش هم مراد است.

استاد عزیز اگر قلب جسمانی فقط دی اکسید کربن بگیرد و تنها این عمل را انجام دهد دیگر این قلب بیمار می شود

یا وقتی شراینی که خون پاک رو پمپاژ می کنه گرفته بشود دیگر قلب ضعیف میشه تا کم کم از کار می افتد

در قلب روحانی هم شما همین را گفتید اگر تنها باطل به قلب بیاد بیمار میشود اما وقتی باطل می اید کار تصفیه باطل انجام شود دیگه قلب بیمار میشه؟

بله اگر فقط باطل به قلب برسه و برایش کاری نشود سیاه میشود و تمام ما وقتی می رسد درمان شود و پالایش شود دیگر از بین نمی رود این تعادل باید برقرار شود.

یا علی(ع)@};-[/]

هدی;896853 نوشت:
قلب در مفهوم قرآنی :
در خصوص مفهوم قرانی قلب مفسران و پژوهشگران قرانی مطالب بسیاری بیان نموده اند .آیت الله جوادی آملی مفسر گرانقدر تسنیم درباره مفهوم قلب در قرآن می فرمایند:
"مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن . سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (احزاب/32)."(1)

حکمت 108 نهج البلاغه: به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.

[="Arial"][="Blue"][=arial]با سلام و عرض ادب خدمت دوستان

[=arial]ممنون از اطلاعات خوبتون
[=arial]به این نکته هم توجه کردید که قرآن یه جاهایی که بحث قلب رو مطرح میکنه بعدش یا قبلش موضوع کفر و ایمان رو مطرح میکنه
[=arial]مثلا
ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ[=time] تغابن 11
[=arial]هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدا! و هر کس به خدا ایمان آورد ، خداوند قلبش را هدایت می کند و خدا به هر چیز داناست!

موارد زیادی با این مضمون در قرآن وجود داره که کفر و ایمان رو از ویژگی هایی میدونه که در قلب انسان رخ میده
و این که قلب یا مریضه یا منیب ولی متاسفانه ما این مفاهیم رو به محاق بردیم و هر انچه رو که نظام غیر قرانی داره به ما القا میکنه رو فهم میکنیم و به دیگران یاد میدیم
با این وضعیت میشه گفت قرآن رو داریم پیاده میکنیم؟
حالا چی میشه که ما این قلب رو با این محتوا که در قرآن زیاد به چشم میخوره رو با مثلا Heart غربی که صرفا با یه تیکه گوشت سرو کار داره هم اسم بنامیم
به این نکته توجه کردید که اصلا چه لزومی داره مفاهیم قرآنی رو فروکاست کنیم رو مواردی که تفاوتش با مفهوم ذکر شده زمین تا آسمونه ؟
چرا این واژه ها رو اتیمولوژی یا ریشه شناسی نمیکنیم و سر جاشون قرار نمیدیم؟

بعد این مفهوم غیر قرآنی انقدر تو اذهان میچرخه و نهادینه میشه که غیر این یه تیکه گوشت چیز دیگه رو فهم نمیکنن

و وقتی واژه های قرآنی رو یکی یکی مطرح میکنی طرف حتما دنبال یه چیز ملموس میگرده برای توضیحش یا تعریفشو تو مثلا ویکی پدیا دنبال میکنه
مگه ویکی پدیا برای اولین بار قلب رو مطرح کرد که حالا برای فهمش میریم اونجا سرچ میکنیم و میخوایم بهمون بگه قلب چیه؟

متین23;897275 نوشت:
با سلام و عرض ادب خدمت دوستان

ممنون از اطلاعات خوبتون
به این نکته هم توجه کردید که قرآن یه جاهایی که بحث قلب رو مطرح میکنه بعدش یا قبلش موضوع کفر و ایمان رو مطرح میکنه
مثلا
ما أَصابَ مِنْ مُصيبَةٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ مَنْ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ يَهْدِ قَلْبَهُ وَ اللَّهُ بِکُلِّ شَيْ‏ءٍ عَليمٌ تغابن 11
هیچ مصیبتی رخ نمی دهد مگر به اذن خدا! و هر کس به خدا ایمان آورد ، خداوند قلبش را هدایت می کند و خدا به هر چیز داناست!

موارد زیادی با این مضمون در قرآن وجود داره که کفر و ایمان رو از ویژگی هایی میدونه که در قلب انسان رخ میده
و این که قلب یا مریضه یا منیب ولی متاسفانه ما این مفاهیم رو به محاق بردیم و هر انچه رو که نظام غیر قرانی داره به ما القا میکنه رو فهم میکنیم و به دیگران یاد میدیم
با این وضعیت میشه گفت قرآن رو داریم پیاده میکنیم؟
حالا چی میشه که ما این قلب رو با این محتوا که در قرآن زیاد به چشم میخوره رو با مثلا Heart غربی که صرفا با یه تیکه گوشت سرو کار داره هم اسم بنامیم

سلام
خب چرا ایمان و کفر نمیتونه به قلب انسان منتسب بشه؟ (به عنوان ابزار روح، مثل فکر که همه میدونیم در مغزمون به عنوان ابزار روح اتفاق می افته تا مثلا دستمون.)

[="Arial"][="Blue"]

صـادق خان;897305 نوشت:
سلام
خب چرا ایمان و کفر نمیتونه به قلب انسان منتسب بشه؟ (به عنوان ابزار روح، مثل فکر که همه میدونیم در مغزمون به عنوان ابزار روح اتفاق می افته تا مثلا دستمون.)

با سلام و عرض ادب

علتش اینه که پایه فهم ما از این گزاره ها به نوعی سکولاره
تا زمانی که خود مفهوم قلب درست فهم نشه منتسب کردن کفر و ایمان کاری غیر منطقی به نظر میرسه...
نظام فکر غیر قرآنی خیلی راحت تونست کلمات قرآنی رو بگیره و از محتوا خالی کنه
مثل عقل
الان شما به یکی بگین عقل چیه تعریفشو از کجا میاره؟
غیر از وکی پدیا و کتاب درسی و نظریات دانشمندان میاره؟
مگه عقل رو برای اولین بار دانشمندان در انسان جعل کردن که الان بخوان ازش تعریف درست به دست بدن؟
برای روشن شدن موضوع یه مثال دیگه میزنم
فرض بگیرید رفتید فروشگاهی و یه تلویزیون جدید خریدید و کار کردن با اون رو بلد نیستید
آیا برای این که ازش استفاده کنید و کار کردنش رو یاد بگیرید میرید از سوپر مارکت سر کوچه دفترچه راهنمای استفاده از اون تلویزون رو میگیرید یا این که داخل اون پاکت تلویزیون خود شرکت سازنده نوع استفاده اون رو گذاشته؟
با این حال شما الان بخواید از انسان یه تعریف به دست بدید چی میگید؟
تعریفتون رو از کجا میارید؟

عموم تحصیل کرده های جامعه تعریفشون رو از کجا میارن؟
غیر از نظریات فروید و اریکسون و امثالهم هست؟
خب این به این معنیه که ما کم کاری کردیم که نتونستیم تعریف درستی از این گزاره های قرآنی رو به عنوان تعریف درست ارائه بدیم
و از طرفی هم نظام غرب بدون تیر و ترکش خیلی راحت مفاهیم درون اذهان رو یکپارچه سازی کرده و مردم هم مفاهیم قرانی (عقل و قلب و انسان و خیلی از این موارد) رو اونطوری فهم میکنند که نظام غربی معرفی کرده
پس میشه گفت چون مفهوم درست جا نیوفتاده برای همین منتسب کردن هم کمی مشکله وگرنه هر جا تو قرآن نگاه میکنیم به نوعی کفر و ایمان رو از ویژگی های قلب نام می بره

باسمه الطلیف

عرض سلام و ادب و تبریک ایّام

هدی;897032 نوشت:
ما برای یک ادعا باید دلیل داشته باشیم .اگرتوانستیم چنین ادعایی را از نظر پزشکی اثبات کنیم آنگاه می شود توقع درمانش را نیز از پزشکان داشت . اما واقعیت این است که فعلابسیاری از افرادی که گناهکارند ،قلب سالم در بدن دارند .

صـادق خان;897092 نوشت:
حکمت 108 نهج البلاغه: به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.

شاید دقیقا نتوان مسائل روحی یا اخلاقی را به قلب صنوبری مربوط دانست اما با استشهادی که جناب صادق به حکمت 108

نهج البلاغه کردند نمی توان آن را نادیده گرفت بخصوص که سر و کار قلب با خون است و در خون ترکیبات شیمیایی بسیاری

وجود دارد که در عواطف،احساسات،اخلاق و حتی شناخت انسانها تأثیر غیر قابل انکاری دارند.

به عنوان مثال:

هورمونهای اکسی توسین،تستسترون،آدرنالین،دوپامین،سروتونین و بتا آندرفن....

هورمونهایی است که در ایجاد حالاتی مثل شادی،آرامش،عشق،غم،افسردگی،اعتماد به نفس

استرس،امیدواری،رخوت و تنبلی،تمرکز،هوشیاری،سرعت عمل در تصمیم گیری،تنوع طلبی جنسی

آشفتگی،اضطراب،احساس همبستگی و.....مؤثرند،البته افزایش یا کاهش سطح هر یک از این هورمونها

در بدن تأثیراتی علی حده دارد.

موارد نامبرده بخشی از اخلاق و شناخت را در انسان تحت تأثیر قرار می دهند و در علم اخلاق از بعضی

از آنها تحت عنوان رذایل و فضایل اخلاقی یاد می کنیم.

پ.ن

بزرگواران برای اطلاعات بیشتر می توانند به سایت:مدیکال نیوز تو دی مراجعه بفرمایند.

حبیبه;897781 نوشت:
شاید دقیقا نتوان مسائل روحی یا اخلاقی را به قلب صنوبری مربوط دانست اما با استشهادی که جناب صادق به حکمت 108

نهج البلاغه کردند نمی توان آن را نادیده گرفت بخصوص که سر و کار قلب با خون است و در خون ترکیبات شیمیایی بسیاری


سلام....من تعجب می کنم در قرن 21 با اینهمه پیشرفت های علمی ما یک همچین حرف هایی می زنیم..... الان قلب طرف رو بر می دارن قلب مصنوعی می زارن و یا قلب دیگری رو به اون بدن پیوند می زنن....هیچ تغییر در مسائل روحی شخص پیوندی ایجاد نمی شه....این چه حرف هایی هست که زده می شه توسط دوستان!!!

باسمه العلیم

پارسا مهر;897786 نوشت:
سلام....من تعجب می کنم در قرن 21 با اینهمه پیشرفت های علمی ما یک همچین حرف هایی می زنیم..... الان قلب طرف رو بر می دارن قلب مصنوعی می زارن و یا قلب دیگری رو به اون بدن پیوند می زنن....هیچ تغییر در مسائل روحی شخص پیوندی ایجاد نمی شه....این چه حرف هایی هست که زده می شه توسط دوستان!!!

قلب تنها یک دستگاه برای انجام یک فرایند حیاتی در بدن است

مصنوعیش هم همان کار را انجام می دهد.ضمن اینکه عرض بنده ترکیبات شیمیایی موجود در خون بود!

البته به یک نکته دیگر هم باید توجه کرد و آن اینکه ما چیزی را به روایات حضرات معصومین علیهم السلام تحمیل نمی کنیم.

نکته ی دوم اینکه تأثیرات هورمونهای مذکور در شکل گیری اخلاق،عواطف و احساسات پایه و اساس علمی دارند.

[=arial]تفاوت بین دو مفهوم [=arial]قلب[=arial] در قرآن با [=arial]Heart[=arial]/قلب در نگاه غیر قرآن (غربی) در چیه؟
هرچند شاید قلب در بعضی از آیات به معنای غیر حقیقی و مجاز به کار رفته باشه ولی فکر می کنم انکار نا پذیره که در کل و در اکثر آیات منظور از قلب همان قلب صنوبری است...
من پاسخی که چند ماه پیش ارسال کرده بودم در این مورد را دوباره تکرار و نقل قول می کنم:
چنگ می زنم به مقالاتی که خیلی قبل ها در این مورد خوانده ام و از آنها عینا مطالبی را نقل می کنم.

طبری در تفسیر خود جامع البیان می نویسد:
و قيل (ولکن تعمی القلوب التی فی الصدور ) و القلوب لاتکون الا فی لصدور، توک يدا للکلام، کما قيل (يقولون بافوا ههم مالیس فی قلوبهم)»
اين که خداوند گفته قلب هايی که در سینه هایند،برای تاکید بر آن است که منظور همين قلبی است که در سينه هاست.

بیضاوی در انوارالتنزیل می نویسد:
واذکر الصدور للتاکید و نفی التجور وفضل التنبیه علی ان العمی الحقیقی لیس المتعارف الذی یخص البصر.
خداوند صدور ذکر کرد برای تاکید و برای نفی تجوز(مجاز).یعنی تاکید کند که منظور همان قلبیست که در سینه هاست و مجازی نیست.

فخر رازی می نویسد:
"چه فایده است در ذکر صدر، با اینکه همه می دانند که قلب جز در سینه نیست؟جواب این است، چون بیشتر مردم فکر می کنند که کوری فقط ذر چشم است، خدا می خواسته بگوید، کوری در دل هم رخ می دهد.نزد مردم وجه دیگری هم دارد، و آن این است که قلب گاهی نشان از تدبر است...نزد گروهی از مردم محل تفکر دماغ(مغز) است و خداوند خواسته روشن کند که چنین نیست. بلکه محل آن سینه است."

این نکته را هم بگویم در زمان فخر رازی، علم داشت به این نتیجه می رسید که مغز محل تفکر است نه قلب و فخر رازی در رساله ای قلب را محل تفکر می داند نه مغز را.و دررساله خود از آیات قرآن هم برای اثبات مدعایش بهره می برد.

بعد ما می بینیم که داستانی از پیامبر به شکل هایی بیان می شود که وجه اشتراکشان در این است که، روزی دو فرشته، قلب پیامبر را شکافتند و باز کارشناس بهتر می دانند، که گویا مثلا لخته از قلب بیرون کشیدند و یا قلب را شست و شو دادند و امثال اینها.که می بینیم که در این روایات، اشاره به قلب شده.شست و شوی قلب و یا برداشتن لخته خونی از قلب به میان آمده.در این روایات هم منظور از قلب، آن قلب صنوبری نیست؟البته می توانیم بگوییم این داستان شاید ساختگی و اوهام سازندگان باشند!!!!

علامه طباطبایی در شرح آیه 36 اسراء می نویسد:

و از آنچه بدان علم نداری پیروی مکن.چرا که گوش و چشم و قلب، هر یک در آن کار مسئولند.(اسراء 36)

حاصل این است که: دنبال روی از چیز هایی که علم به آنها نداری نکن، زیرا خدای سبحان به زودی از گوش و چشم و قلب که وسایل تحصیل علم اند بازخواست می فرماید.و حاصل تعلیل آن طور که با مورد بسازد این است که گوش چشم و قلب نعمت هایی هستند که خداوند ارزانی داشته تا انسان به وسیله آنها حق را از باطل تمیز دهد....(و در ادامه علامه می نویسد)و از قلب می پرسند آن چه که اندیشیده ای و یا بدان حکم کرده ای، به آن یقین داشته ای یا نه؟گوش و چشم و قلب ناگذیرند که حق را اعتراف کنند...

آیا در کلام علامه و یا آیه قرآن در بالا، منظور از قلب، تدبر و روح و فطرت آدمی است؟

حبیبه;897795 نوشت:
البته به یک نکته دیگر هم باید توجه کرد و آن اینکه ما چیزی را به روایات حضرات معصومین علیهم السلام تحمیل نمی کنیم.

سلام آیه میگه با قلب فکر میکنید نه با هورمونها یا مواد موجود در خون. تفسیر این قلب یا روح هست یا قلب درون سینه.

[="Arial"][="Blue"][=arial]با سلام و عرض ادب خدمت همه بزرگواران

پارسا مهر;897786 نوشت:
سلام....من تعجب می کنم در قرن 21 با اینهمه پیشرفت های علمی ما یک همچین حرف هایی می زنیم..... الان قلب طرف رو بر می دارن قلب مصنوعی می زارن و یا قلب دیگری رو به اون بدن پیوند می زنن....هیچ تغییر در مسائل روحی شخص پیوندی ایجاد نمی شه....این چه حرف هایی هست که زده می شه توسط دوستان!!!

[=arial]ما هم دنبال اینیم که به چی بگیم قلب؟
وقتی مفهوم قلب روشن نشده استناد کردن موضوعات به این شدت چه فایده؟
در واقع میشه گفت این قلبی که شما به کار بردین اصلا اسمش ممکنه قلب نباشه یا اون قلب مورد نظر قرآن نباشه
بحث اینه که ما میخوایم بفهمیم قلب مورد نظر قرآن و ائمه چیه و چه تفاوتی با اونچیزی که سمت چپ سینه ی ما هست داره؟

حبیبه;897795 نوشت:
قلب تنها یک دستگاه برای انجام یک فرایند حیاتی در بدن است

مصنوعیش هم همان کار را انجام می دهد.ضمن اینکه عرض بنده ترکیبات شیمیایی موجود در خون بود!

البته به یک نکته دیگر هم باید توجه کرد و آن اینکه ما چیزی را به روایات حضرات معصومین علیهم السلام تحمیل نمی کنیم.

نکته ی دوم اینکه تأثیرات هورمونهای مذکور در شکل گیری اخلاق،عواطف و احساسات پایه و اساس علمی دارند.


[=arial]این چیزی که شما فرمودین بیشتر شبیه پمپ خونه تا قلب(قرآنی)...
مسامحتا میتونیم بگیم قلب ولی باید بدونیم که این قلب همون قلب با مفهوم مورد نظر قرآن نیست

پارسا مهر;897800 نوشت:
در کل و در اکثر آیات منظور از قلب همان قلب صنوبری است...

ممنون میشم یک نمونه آیات رو ذکر کنید
و این که بفرمایید اونجایی که قرآن فرموده
«وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» شعرا 87-89
و روزي كه (مردم) برانگيخته مي‌شوند رسوايم مكن. روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي‌دهد. مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد.
آیا منظور سالم بودن آنچیزیست که سمت چپ سینه است؟

باسمه العلیم

متین23;897935 نوشت:
این چیزی که شما فرمودین بیشتر شبیه پمپ خونه تا قلب(قرآنی)...
مسامحتا میتونیم بگیم قلب ولی باید بدونیم که این قلب همون قلب با مفهوم مورد نظر قرآن نیست

بله مسلما!

در عرض بنده اشاره ای به مفهوم قلب در قران نبود.

بلکه یک فرض برای رابطه ی طولی حقیقت قلبی که رذایل و فضایل اخلاقی به آن نسبت داده می شود

با قلب صنوبری است(با توضیحاتی که عرض کردم)که البته باید بررسی گردد و همانطور که در همان

پست هم عرض نمودم نمی توان این فرض را به روایت شریف تحمیل کرد.

باسمه الحق

صـادق خان;897890 نوشت:
سلام آیه میگه با قلب فکر میکنید نه با هورمونها یا مواد موجود در خون. تفسیر این قلب یا روح هست یا قلب درون سینه.

بی تردید روح یا نفس ناطقه.

متین23;897935 نوشت:
ممنون میشم یک نمونه آیات رو ذکر کنید
و این که بفرمایید اونجایی که قرآن فرموده
«وَ لا تُخْزِنِي يَوْمَ يُبْعَثُونَ يَوْمَ لا يَنْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلِيمٍ» شعرا 87-89
و روزي كه (مردم) برانگيخته مي‌شوند رسوايم مكن. روزي كه هيچ مال و فرزندي سود نمي‌دهد. مگر كسي كه دلي پاك به سوي خدا بياورد.
آیا منظور سالم بودن آنچیزیست که سمت چپ سینه است؟

با سلام...خوب یک نمونه که در پست قبلی هم ذکر کردم، فکر می کنم به اندازه ی کافی مصداق حرف من باشه که من دوباره تکرار می کنم:

سوره الحج (22) آیه 46 أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَْرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الأَْبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ آيا در زمين سير نمي کنند تا صاحب دلهايي گردند که بدان تعقل کنند و گوشهايي که بدان بشنوند ؟ زيرا چشمها نيستند که کور مي شوند ، بلکه دلهايي که در سينه ها جاي دارند کور باشند

در آیه بالا به صراحت اشاره شده که دل هایی که در سینه دارند....اگر این دل یک مجاز است از چیزی دیگر یا منظور نفس است یا روح هست چرا قرآن می فرماید قلبی که در سینه جای دارد؟؟
اینجا خدا تعقل کردن و شناختن را به قلب صنوبری نسبت داده است....پس اگر خودمان را از داده های علمی و تجربی که مغز را مرکز تعقل و شناخت می داند خالی کنیم باید ادعا کنیم که اینجا منظور قرآن همان قلب صنوبری است....

در مورد آیه ای که شما آوردید هم والا نظرمو بخوام بگم، اینکه من عرض کردم که در آیاتی هم قلب می تونه مجازا به کار بره...شاید این آیه مورد اشاره شما هم قلب مجازا به کار رفته باشه....چیزی که به نظر من می رسه اینه که که در این آیه هم منظور از قلب می تونه همون قلب صنوبری باشه...ولی منظور از پاک که می گه قلبی پاک... این نیست که قلب مثلا از نظر فیزیکی پاک باشه مثلا خون نجس نداشته باشه و اینا....بلکه منظور اینه که قلب که منبع درک و شعور و تفکره دارای آموزه ها و دانش و تفکر نیک و پاک باشه....مثلا می گن چشم طرف پاکه...منظورشون از چشم همون چشم فیزیکی هست...ولی منظورشون از پاکی چشم اون چیزی هست که چشم می بینیه، یعنی چششش مثلا دختر مردم رو نمی بینه....نمی دونم منظورم رو رسوندم یا نه...این جاها آدم باید کمی ادبیاتش قوی باشه و از آرای های ادبی آگاه باشه که منظورشو درست برسونه....

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا (36) الاسرا
از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن; چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.۳۶

در این ایه گفته شده از چیزی که به ان آگاهی نداری پیروی نکن

و سه عضو را مسئول دانسته است
گوش و چشم و دل

خب مسئله گوش و چشم که مشخص است و فکر نکنم کسی برایش سوال باشد چرا مسئول است؟

اما می ماند مسئله دل چرا دل را مسئول دانسته است؟

می شود از دو منظر نگاه کرد

یکی از جنبه فیزیکی
دیگری ادراکی
ادراکی هم بنظر با کمی تحقیق و بررسی شواهد می توان فهمید که دل چیست مثل ادراک های شهودی و حق و باطل و یا احساس های ترس و شادی

و در جنبه فیزیک هم این احساس ها در قلب احساس می شود

مثلا وقتی می ترسیم در قلب تاثیراتی حس می شود
یا در موقع هیجانات و درک مسائلی که مهم است

مثلا تا به حال شده مطلبی را درک نکرده باشید اما وقتی درکش می کنید یک جور حسی در قلبتان ایجاد شود؟(فیزیکی)

اگر بله احتمالا بشود دو قلب ادراکی و فیزیکی را از این جهت به هم مرتبط کرد

که البته شاید بشود گریزی هم به علم حضوری و درک حقایق توسط علم حضوری پی برد

ما در علم حصولی که علمی است که حاصل دیدن و شنیدن است و ابزار تفکر است و مغز و کمک کننده است کسب علم می کنیم و با عقلمان می سنجیم

اما در مورد بخشی از حقایق که حضوری اند با قلبمان می سنجیم

مثلا چه کسی وقتی گرسنه است فکر می کند که گرسنه است؟

یا تشنه است فکر می کند که تشنه است؟

و یا حتی وقتی چیزی غمگین نگاه می کنیم با چه چیزی درک می کنیم؟ با عقل یا قلب؟

البته برای درک یا اثبات این گزاره نیاز به بحث و بررسی است

اما قلب محل ادراک هم هست

امیدوارم اساتید عزیز اگر ایرادی می بینند تذکر دهند

با تشکر

یا علی(ع)@};-

رستگاران;898112 نوشت:
و در جنبه فیزیک هم این احساس ها در قلب احساس می شود

مثلا وقتی می ترسیم در قلب تاثیراتی حس می شود
یا در موقع هیجانات و درک مسائلی که مهم است

مثلا تا به حال شده مطلبی را درک نکرده باشید اما وقتی درکش می کنید یک جور حسی در قلبتان ایجاد شود؟(فیزیکی)


اینکه شما آمدید و برای قلب فلان جور اعتبار و کارکردی اختیار کردید مثل این می مونه که شما بیایی نگاه کنی که مثلا چون وقتی 2+2 رو به کامپیوتر می دیم...نتیجه در مانیتور نمایش داده می شه، بعد بگید که مانیتور مرکز ادراک و تعقل و پردازش در کامپیوتره!!!در حالی که می دونیم این سی پی یو و کارت گرافیک هست که پردازش می کنن نه مانیتور....مانیتور هیچ دخل و ربطی به پردازش نداره...به تفکر کانپیوتر نداره....هیچ معرفتی و دانشی در مانیتور نیست....قلب هم مثل مانیتور می مونه...نهایت یک سری عواطف رو به صورت مثلا تپش قلب نمایان می کنه....همین....قرآن تعقل و ادراک و محل داده ها رو قلب می خونه در حالی که اینها هیچ دخلی به قلب فیزیکی ندارن

پارسا مهر;898114 نوشت:
اینکه شما آمدید و برای قلب فلان جور اعتبار و کارکردی اختیار کردید مثل این می مونه که شما بیایی نگاه کنی که مثلا چون وقتی 2+2 رو به کامپیوتر می دیم...نتیجه در مانیتور نمایش داده می شه، بعد بگید که مانیتور مرکز ادراک و تعقل و پردازش در کامپیوتره!!!در حالی که می دونیم این سی پی یو و کارت گرافیک هست که پردازش می کنن نه مانیتور....مانیتور هیچ دخل و ربطی به پردازش نداره...به تفکر کانپیوتر نداره....هیچ معرفتی و دانشی در مانیتور نیست....قلب هم مثل مانیتور می مونه...نهایت یک سری عواطف رو به صورت مثلا تپش قلب نمایان می کنه....همین....قرآن تعقل و ادراک و محل داده ها رو قلب می خونه در حالی که اینها هیچ دخلی به قلب فیزیکی ندارن

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

اونایی که هیچ حسی در قلبشون ندارند یعنی قلبشون از کار افتاده؟

بعد قرنآ بعد از سمع و بصر قلب را آوره یعنی محل ادراک رو اول سمع معرفی کرده و بعد بصر و بعد قلب

یعنی اولین محل ادراک سمع است شنیدن که این مسلئه شنیدن که ثابته

و بعد دیدن که دیدن هم ثابته

اما می بینیم کسانی را که هم می بینند و هم می شنوند اما درکی ندارند
(
چرا؟

یا مثلا وقتی عاشق می شوند یا کسی را دوست دارند قلبشان درک می کند و احساسی را متوجه می شوند؟ در صورتی که شاید یک عاشق کر و کور هم بشود؟

اینجا باید دید آیا آنان که ناشنوا و نابینا هستند درکی دارند یا خیر؟

(مثلا نوزادی که در شکم مادر است نه چشم می بیند و نه گوش می شنود آیا باز هم چیزی درک می کند؟)

این لینک رو هم بنظر مفید باشد ان شاء الله
http://makarem.ir/compilation/reader.aspx?mid=19242

یا علی(ع)@};-

با سلام و عرض ادب
چشم، مغز ،گوش و .....تمامی اینها ابزار و آلات درک بشر هستند اما کار درک برعهده ی نفس و روح آدمی است که از آن به قلب قرانی تعبیر می کنیم . وقلب درتعبیر قرانی به معنای Heart نیست .(حالا ان شاء الله در ادامه عرض خواهد شد که پس به چه دلیل این درک به قلب نسبت داده شده است)
خروجی افعال و اعمال انسان ، برآیندی از چند چیز است زیرا انسان موجودی تک بعدی نیست .
انسان با گوش و چشم خود مسائلی را می شنود و می بیند بعد با مغز خود تحلیل میکند اما درک و فهم آن مسائل بر عهده نفس آدمی است . و همین نفس هم عواملی بر آن تاثیر گذارند ،انرا تیره یا روشن و حق بین می سازند ، موجبات سلامت و یا مرگ او را فراهم میکنند .
شاید چند مثال ،بتواند مساله را روشن تر کند .


در جریان واقعه کربلا زمانی که حضرت سید الشهدا علیه السلام برای سپاه عمر سعد سخنانی ایراد میکردند خب در این سپاه هم حر بود وهم دیگران ،همه آنها گوش و چشم و مغز و قلب (به معنی Heart) داشتند و حضرت سید الشهدا علیه السلام را می دیدند و سخنانشان را می شنیدند و قلوبشان هم کار خون رسانی به بدن و ... را انجام میداد مغزشان هم کار خودش را درست انجام میداد ، اینها مشکل مغزی که نداشتند.چه چیزی موجب شد که حر راهی متفاوت با دیگران را انتخاب کند ؟این نفس و حقیقت وجود و روح آدمی است که درک میکند یا درک نمیکند یا میمیرد یا مهر می شود ،گناهکار است یا بازگشت کننده و ...که در بیان قران از آن به قلب تعبیر می شود . والا مغز و چشم و گوش، ابزار و وسائل و وسائط درک هستند.یقینا و قطعا و بلا شک لشکر عمر سعد همگی دارای قلوب مرده بودند اما آیا یعنی قلب ظاهریشان از کارافتاده بود؟دراینصورت که باید بدون هیچ جنگ و پیکاری همه بر زمین می افتادند ومی مردند .


در مثال دیگر :
اگر مرکز این ادراکات روح و نفس آدمی نبود و قلب به معنای (Heart) بود امروزه با پیوند قلب یک فرد مومن به بدن یک فرد فاسق، فرد فاسق باید مومن می شد یا با پیوند چشم یا گوش ، او باید از دیدن یا شنیدن حرام اجتناب می کرد در حالی که او بعد از دریافت عضو فرد مومن ، همچنان مواضع قبلی خود را دارد .
لذا تمام اعضا بدن ، ابزار هستند و وسائلی که انسان برای درک یک چیز به وساطت این ابزار نیاز دارد اما کار اصلی درک ، بر عهده نفس و روح انسان است و لذاست که اگر تمامی وجود یک فرد مجرم را با پیوند اعضا تغییر دهند ، مجرم بودن از او ساقط نخواهد شد . پس ان درک بر عهده ی نفس و روح است .حالا چرا به این نفس و روح ، در قران ،قلب گفته شده است ؟

مرحوم علامه طباطبایی معتقدند که :"ظاهرا منشا آن، اين بوده كه انسان وقتى وضع خود و ساير انواع حيوانات را بررسى كرده و مشاهده نموده كه بسيار اتفاق مى‏افتد كه يك حيوان در اثر بيهوشى و غش و امثال آن شعور و ادراكش از كار مى‏افتد، ولى ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است، در صورتى كه اگر قلبش از كار بيفتد ديگر حياتى برايش باقى نمى‏ماند.
از تكرار اين تجربه يقين كرد كه مبدأ حيات در آدمى، قلب آدمى است، به اين معنا كه، روحى را كه معتقد است در هر جاندارى هست نخست به قلب جاندار متعلق شده، هر چند كه از قلب به تمامى اعضاى زنده نيز سرايت كرده، و نيز يقين كرد، كه آثار و خواص روحى و روانى چون احساسات وجدانى يعنى شعور و اراده و حب و بغض و رجاء و خوف و امثال اينها، همه مربوط به قلب است، به همين عنايت كه قلب اولين عضوى است كه روح بدان متعلق شده است.
و اين باعث نمي شود كه ما هر يك از اعضا را مبدأ فعل مخصوص به خودش ندانيم، چون هيچ منافاتى بين اين و آن نيست، در عين اينكه قلب را مبدأ حيات مى‏دانيم، دماغ را هم مبدأ فكر، و چشم را وسيله ديدن، و گوش را ابزار شنيدن، و شش را آلت تنفس، و هر عضو ديگر را منشا عمل خاص به خودش مى‏دانيم، چون همه اعضا (و حتى خود قلب) به منزله آلت و ابزارى است براى انجام كارى كه به وساطت آن آلت محتاج است.


و چه بسا كه تجربه‏ هاى مكرر علمى هم اين نظريه را تاييد كند، چون بارها اين آزمايش را در مرغان انجام داده‏اند كه در يك عمل جراحى دماغ (مغز سر) مرغ را بيرون آورده‏اند، و ديده‏اند كه حيوان هم چنان زنده است ليكن، هيچ گونه درك و شعور و تشخيصى ندارد،(حتى نمى‏فهمد كه گرسنه و يا تشنه است، و نمي داند كه آب رفع تشنگى و دانه رفع گرسنگى مى‏كند، و اينكه اين دانه و آن سنگ‏ريزه است)، و چون مواد غذايى به او نمى‏رسد قلبش از ضربان مى‏ايستد و مى‏ميرد.و همچنين چه بسا بتوان اين نظريه را از اين راه تاييد كرد كه تا كنون بحثهاى علمى طبيعى نتوانسته و موفق نشده مركزى را در بدن كشف كند كه تمامى دستوراتى كه در بدن به وسيله اعضا انجام مى‏شود از آن مركز صادر بشود، و اعضاى مختلف بدن همه مطيع فرمان آن باشند، ولى وجود چنين مصدر و مركزى برايش مسلم شده است، زيرا مى‏بينيد كه اعضاى مختلف بدن با اينكه بسيار زياد و بسيار مختلف است، هم خودشان اختلاف دارند و ساختمانشان متفاوت است، و هم اثر و كارشان و عملكردشان مختلف است، در عين حال همه در تحت يك لوا، و مطيع يك مركز فرماندهى، و داراى وحدتى حقيقى هستند.


و نبايد گمان كرد كه اگر بشر نتوانسته به وجود چنين مركز فرماندهى‏اى پى‏ ببرد، براى اين بوده كه از اهميت و حساسيت دماغ و ادراكات آن غافل بوده است، (و تمدن امروز تا حدى به اسرار آن پى برده، در نتيجه نمى‏تواند مركز احساسات وجدانى از قبيل شعور و اراده و حب و بغض و خوف و رجا و امثال آن را قلب بداند).
زيرا بشر همانطور كه به اهميت قلب پى برده بود، به اهميت سر، كه جايگاه دماغ است. نيز پى‏برده بود،...و ليكن به خاطر همان شواهدى كه گفتيم، نمى توانست بپذيرد كه دماغ مركز فرماندهى بدن باشد...و ظاهرا همين مسئله باعث شد كه ادراك و شعور و هر چه كه بويى از شعور در آن باشد، از قبيل: حب و بغض و رجاء و خوف و قصد و حسد و عفت و شجاعت و جرأت و امثال آن را به قلب نسبت دهند، و منظورشان از قلب، همان روحى است كه به بدن وابسته است، و يا به وسيله قلب، در بدن جريان مى‏يابد، و لذا ادراكات نامبرده را، هم به قلب نسبت مى‏دهند، و هم به روح، و هم به نفس.گاهى مى‏گويند: فلانى را دوست دارم، و گاهى مى‏گويند روحم او را دوست مى‏دارد، و نيز مى‏گويند قلبم او را دوست مى‏دارد، و گاهى هم مى‏گويند نفسم او را دوست مى‏دارد، آن گاه اين مجاز گويى آن قدر ادامه مى‏يابد كه لفظ قلب را بر" نفس" اطلاق مى‏كنند، هم چنان كه بسيار اتفاق افتاده كه از اين هم تجاوز نموده كلمه" صدر" را بر قلب اطلاق مى‏كنند. چون قلب در سينه قرار دارد انحاء ادراكات و افعال و صفات روحى را به سينه نسبت مى‏دهند.


و در قرآن كريم از اين قسم نسبت‏ها در موارد بسيارى آمده، از آن جمله فرموده:"يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ" (انعام/125) سينه‏ اش را براى پذيرفتن معارف اسلام فراخ كرده و مى‏گشايد و نيز فرموده:" أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ" (حجر/97) سينه ‏ات تنگى مى‏كند. و نيز فرموده:" وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ"(حزاب /10) دلها (جانها) به گلوگاه رسيد.كه در اين آيه هم رسيدن دلها به گلوگاه كنايه است از تنگى سينه و نيز فرموده:
" إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" (مائده/8) خداوند به آنچه كه از سينه‏ها مى‏گذرد، دانا است. و بعيد نيست كه اينگونه موارد در كلام خداى تعالى اشاره باشد به تحقيق اين نظريه، چيزى كه هست متاسفانه تا كنون اين نظريه آن طور كه بايد و شايد روشن نشده است.
شيخ ابو على ابن سينا، در اين مسئله كه" مركز ادراكات و صفات نفسانى در ساختمان بدن انسانى چيست؟" اين احتمال را ترجيح داده است كه همان قلب باشد، به اين معنا كه قلب مركز همه ادراكات و شعور باشد و دماغ تنها جنبه ابزار را داشته باشد، (همانطور كه چشم آلت بينايى و گوش آلت شنوايى است. ولى آن عضوى كه مى‏بيند و مى‏شنود قلب است)، پس همه ادراكات از قلب است و دماغ واسطه درك است.(1)
بنا بر اين اين كه قرآن درك و گناه و محبت و عشق و ... را به قلب كه درون سينه است نسبت مي دهد منظور اين قلب صنوبري و سينه جسماني نيست. بلكه اين اشاره به همان نفس و وجود آدمي است.


(1)- با اندکی تلخیص.ر.ک: المیزان ، ج 2، ص 335

[=arial]با سلام و عرض ادب

پارسا مهر;898098 نوشت:
سوره الحج (22) آیه 46 أَ فَلَمْ يَسِيرُوا فِي الأَْرْضِ فَتَكُونَ لَهُمْ قُلُوبٌ يَعْقِلُونَ بِها أَوْ آذانٌ يَسْمَعُونَ بِها فَإِنَّها لا تَعْمَى الأَْبْصارُ وَ لكِنْ تَعْمَى الْقُلُوبُ الَّتِي فِي الصُّدُورِ آيا در زمين سير نمي کنند تا صاحب دلهايي گردند که بدان تعقل کنند و گوشهايي که بدان بشنوند ؟ زيرا چشمها نيستند که کور مي شوند ، بلکه دلهايي که در سينه ها جاي دارند کور باشند

[=arial]در آیه بالا به صراحت اشاره شده که دل هایی که در سینه دارند....اگر این دل یک مجاز است از چیزی دیگر یا منظور نفس است یا روح هست چرا قرآن می فرماید قلبی که در سینه جای دارد؟؟

[=arial]
یه نکته ای که دوستان باید به دقت بهش توجه کنن اینه که ما تو قرآن 4 کلمه داریم در این زمینه که تقریبا شبیه هم هستند
صدر-شغاف-قلب-فواد در معنای تحت الفظی همشون با عنوان قلب معرفی میشن و تقریبا هممون هم قلب فهمشون میکنیم
نکته ای که در بالا دوست ما بهش استناد کردند خود هنوز درست فهم نشده
مثلا کلمه صدر که در الم نشرح لک صدرک داریم و یا مثلا اونجایی که از زبان حضرت موسی میفرماید که خدایا سینه ام را گشاده کن(قال رب اشرح لی صدری/25 طه) یا مثلا در سوره شعرا از ضیق صدر سخن میگه کهه همه اینا نمایانگر اینه که مفاهیم قرآنی اونقدری که ما فکر میکنیم به یه چیز ملموس مربوط نیست
در واقع اینا رو عرض کردم که بگم همون صدری که شما بهش استناد کردین سینه به اون معنا که مد نظرتونه نیست چرا که شرح صدر و ضیق صدر (گشادی و تنگی صدر)نمیتونه سینه فیزیکی باشه
پس استناد کردن به صدر(سینه) به عنوان جسم فیزیکی به نظر حقیر خیلی مناسب نیست

رستگاران;898112 نوشت:
وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا (36) الاسرا
از آنچه به آن آگاهى ندارى، پیروى مکن; چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.۳۶

در این ایه گفته شده از چیزی که به ان آگاهی نداری پیروی نکن

و سه عضو را مسئول دانسته است
گوش و چشم و دل


[=arial]خواهشا واژه های قرآنی رو انقدر بی محتوا و محدود معرفی نکنیم
سمع معنی گوش رو نمیده و بصر هم معنی چشم رو نمیده و همچنین فواد هم معنی دل یا همون قلب رو نمیده
گوش و چشم و دل(مسامحتا میگیم دل-درستشو نمیدونم) همشون میشن جسم فیزیکی که در واقع خدا
[=arial]خلق[=arial]شون میکنه
ولی سمعیت یا شنیدن که از کارکردهای گوش هست رو خدا جعل میکنه
[=arial]یا بصیرت رو که به نوعی دیدن است رو خدا جعل میکنه
و حتی فواد که نوعی دیدن از طریق دل هست
ما کذب الفواد ما راءی(11 نجم) آنچه پیامبر رویت کرد قلبش بهش دروغ نگفت
[=arial]در واقع نوعی دیدنه ولی میبینیم که مفسرین ما باز هم فواد رو مسامحتا قلب معرفی میکنند ولی قلب نیست
[=arial]ولی تمام معانی مورد نظر شما ملموس و فیزیکی هست که در واقع جزو مواردی هست که خدا خلق میکنه
[=arial]اینا رو عرض کردم که بگم فهم ما از قرآن یکم سطحی به نظر میرسه و باید تلاش کنیم یکم عمیقتر به مفاهیم توجه کنیم
بهتره وارد موضوع فواد نشیم چرا که هم خارج از بحثه هم به نوعی به شخصه به اون درجه نرسیدم که خیلی بخوام قابل فهم بیانش کنم...ولی اگه تمایل داشتید صحبت میکنیم
دوست من ،حالا با این تفاسیر مفاهیم بعدیتون رو بچینید

متین23;898154 نوشت:
مثلا کلمه صدر که در الم نشرح لک صدرک داریم و یا مثلا اونجایی که از زبان حضرت موسی میفرماید که خدایا سینه ام را گشاده کن(قال رب اشرح لی صدری/25 طه) یا مثلا در سوره شعرا از ضیق صدر سخن میگه کهه همه اینا نمایانگر اینه که مفاهیم قرآنی اونقدری که ما فکر میکنیم به یه چیز ملموس مربوط نیست
در واقع اینا رو عرض کردم که بگم همون صدری که شما بهش استناد کردین سینه به اون معنا که مد نظرتونه نیست چرا که شرح صدر و ضیق صدر (گشادی و تنگی صدر)نمیتونه سینه فیزیکی باشه
پس استناد کردن به صدر(سینه) به عنوان جسم فیزیکی به نظر حقیر خیلی مناسب نیست

گشاد و تنگ شدن مجازی هست. چون خود روح هم که مجرد هست و مادی نیست که وقتی گشاد بشه ظرفیتش زیاد بشه و وقتی تنگ بشه ظرفیتش کم.
یک کلمه یک معنی اصلی داره و معانی مجازی متناسبش در صورت وجود قرائن.
مثلا دریا (دریای آب که آب بسیاری هست) رو مجازا میشه به معنی هر چیز زیاد مثل دریای علم، دریای سخاوت و ... به کار برد. اما به معنی دیوار، میز و ... نیست. اینطوری نیست که هر جا بلکه حتی هر آیینی بغیر اسلام، هر اشکالی پیش بیاد. به راحتی بگن که این واقعی نیست اینجا مجاز بوده.

شما میفرمایید باید ذهن رو از مطالب سکولار و غربیها و ... خالی کرد بعد سراغ قرآن رفت. شما همینکار رو بکنید. مطالبی که امروز میدونید که فکر میکنید قلب جایگاه تفکر نیست رو کنار بذارید. و مستقیم ببینید اگه شما بودید و قرآن و نمیدونستید که جایگاه تفکر مغزه یا قلب، چی میفهمیدید. فکر میکردید مغز ابزار روح برای تفکره یا قلب

هدی;898145 نوشت:
در جریان واقعه کربلا زمانی که حضرت سید الشهدا علیه السلام برای سپاه عمر سعد سخنانی ایراد میکردند خب در این سپاه هم حر بود وهم دیگران ،همه آنها گوش و چشم و مغز و قلب (به معنی Heart) داشتند و حضرت سید الشهدا علیه السلام را می دیدند و سخنانشان را می شنیدند و قلوبشان هم کار خون رسانی به بدن و ... را انجام میداد مغزشان هم کار خودش را درست انجام میداد ، اینها مشکل مغزی که نداشتند.چه چیزی موجب شد که حر راهی متفاوت با دیگران را انتخاب کند ؟این نفس و حقیقت وجود و روح آدمی است که درک میکند یا درک نمیکند یا میمیرد یا مهر می شود ،گناهکار است یا بازگشت کننده و ...که در بیان قران از آن به قلب تعبیر می شود . والا مغز و چشم و گوش، ابزار و وسائل و وسائط درک هستند.یقینا و قطعا و بلا شک لشکر عمر سعد همگی دارای قلوب مرده بودند اما آیا یعنی قلب ظاهریشان از کارافتاده بود؟دراینصورت که باید بدون هیچ جنگ و پیکاری همه بر زمین می افتادند ومی مردند .

کارشناس عزیز میگید که لشکر عمر سعد قلباشون مرده بود پس قلب به معنی جسمانی نیست چون در اینصورت می افتادن میمردن.
قلب به معنی روح شما، مگه روح میمیره؟ قطعا در تعالیم اسلامی روح نمیمیره بلکه بعد فوت میره برزخ. پس دلیل شما درست نیست.
پس اگه باور داشتید مجاز به کار رفته این مجاز میتونه برای هر کدوم از مواردی مثل قلب، مغز، و روح انسان به کار رفته باشه. و این موضوع چیزی رو نشون نمیده که قلب نمیتونه به معنی قلب باشه و به معنی روحه.

متین23;898154 نوشت:
مثلا کلمه صدر که در الم نشرح لک صدرک داریم و یا مثلا اونجایی که از زبان حضرت موسی میفرماید که خدایا سینه ام را گشاده کن(قال رب اشرح لی صدری/25 طه) یا مثلا در سوره شعرا از ضیق صدر سخن میگه کهه همه اینا نمایانگر اینه که مفاهیم قرآنی اونقدری که ما فکر میکنیم به یه چیز ملموس مربوط نیست
در واقع اینا رو عرض کردم که بگم همون صدری که شما بهش استناد کردین سینه به اون معنا که مد نظرتونه نیست چرا که شرح صدر و ضیق صدر (گشادی و تنگی صدر)نمیتونه سینه فیزیکی باشه
پس استناد کردن به صدر(سینه) به عنوان جسم فیزیکی به نظر حقیر خیلی مناسب نیست

من فقط این را بگویم که به نظرم اشکالی ندارد که در عین اینکه صدر یا سینه را فیزیکی بگیریم ولی باز از این عبارت استفاده کنیم که مثلا سینه ام را گشاد گردان....کسانی که کاملا دیدی مادی دارند هم ممکن است بگویند که مثلا امیدوارم مثلا مغزم باز شود، گشاده شود....و منظورشون از مغز همان مغز فیزیکی است.....

نظرتان در مورد این آیه چیست؟؟
والله اخرجکم من بطون امهـتکم لا تعلمون شیــا وجعل لکم السمع والابصـر والافـدة لعلکم تشکرون.
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید؛ و برای شما، گوشو چشم و عقل قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!

در آیه ی بالا منظور از گوش و چشم که خدا برای ما قرار داده چیست، آیا آیه به چیزی جز چشم و گوش فیزیکی اشاره دارد؟؟

به نظر می آید برخلاف تصور اکثر ما، قرآن دیدی مادی به انسان دارد....مثلا اگر انسان بدون قلب و یا مغز مادی می تواند اندیشه کند، ادراک کند و مثلا نفس و روحی دارد، چرا در قیامت بدن مادی از نو ساخته می شود؟؟چرا همان نفس و روح ما بازخواست نمی شود؟؟چرا خدا حتی سر انگشتان ما را هم در قیامت می سازد....؟؟اینگونه است که به نظر قرآن دیدی مادی به انسان دارد ولی ما خیلی داستان را پیچیده کرده ایم....

هدی;898145 نوشت:
.یقینا و قطعا و بلا شک لشکر عمر سعد همگی دارای قلوب مرده بودند اما آیا یعنی قلب ظاهریشان از کارافتاده بود؟د

سلام استاد....اگر قلب را هم در قرآن و سخن امام همان قلب فیزیکی بگیریم، چه اشکالی پیش می آید؟خوب آنها دارای قلبی بودن که انباشته شده بود از حرص و طمع و اینها.....حالا شما می فرمایید که خیر...دلیلتان چیست؟شما دارید از علم تجربی استفاده می کنید...ولی ما کاری به علم تجربی نداریم...می خواهیم بی طرفانه قضاوت کنیم که منظور از قلب در قرآن چیست.....البته من اینطور فکر می کنم....چون اگر بخواهیم از علم تجربی بهره ببریم...قطعا آسمان را به زمین می دوزیم که بله منظور قرآن از قلب همان نفس و روح هست....

باز شما در ادامه به علم روز چنگ زده اید....اگر می شود بروید به زمان پیامبر، زمانی که علم آنچنان پیشرفت نکرده بود....اگر امکان دارد و با این دید به داستان پاسخ بدهید....

[="Arial"][="Blue"][=arial]سلام دوست من

صـادق خان;898221 نوشت:
گشاد و تنگ شدن مجازی هست. چون خود روح هم که مجرد هست و مادی نیست که وقتی گشاد بشه ظرفیتش زیاد بشه و وقتی تنگ بشه ظرفیتش کم.
یک کلمه یک معنی اصلی داره و معانی مجازی متناسبش در صورت وجود قرائن.
مثلا دریا (دریای آب که آب بسیاری هست) رو مجازا میشه به معنی هر چیز زیاد مثل دریای علم، دریای سخاوت و ... به کار برد. اما به معنی دیوار، میز و ... نیست. اینطوری نیست که هر جا بلکه حتی هر آیینی بغیر اسلام، هر اشکالی پیش بیاد. به راحتی بگن که این واقعی نیست اینجا مجاز بوده.

[=arial]منظورتون رو متوجه شدم
با این حال از شما میخوام برای لحظه ای هم که شده این دو معنی (گشاد و تنگ شدن قلب رو) حقیقت بگیرید نه مجاز
با این استدلال که:
اگر الم نشرح لک صدرک
که طبق ادعای شما صدر همان سینه ی فیزیکی هست ،
همان سینه ی فیزیکی باشه...پس گشاد شدن صدر باید به این معنی باشه که یهو هیکل پیامبر چند برابر بشه و بلعکس وقتی ضیق صدر(سینه) قراره رقم بخوره باید صدر(سینه) پیامبر کوچک بشه!!!
در واقع میخوام کمی متفاوت از آنچه که تا کنون فکر میکردیم به این مفاهیم بنگریم...

صـادق خان;898221 نوشت:
شما میفرمایید باید ذهن رو از مطالب سکولار و غربیها و ... خالی کرد بعد سراغ قرآن رفت. شما همینکار رو بکنید. مطالبی که امروز میدونید که فکر میکنید قلب جایگاه تفکر نیست رو کنار بذارید.

[=arial]مگه غرب قبول داره که قلب جایگاه تفکره؟؟؟

صـادق خان;898221 نوشت:
کارشناس عزیز میگید که لشکر عمر سعد قلباشون مرده بود پس قلب به معنی جسمانی نیست چون در اینصورت می افتادن میمردن.
قلب به معنی روح شما، مگه روح میمیره؟ قطعا در تعالیم اسلامی روح نمیمیره بلکه بعد فوت میره برزخ. پس دلیل شما درست نیست.
پس اگه باور داشتید مجاز به کار رفته این مجاز میتونه برای هر کدوم از مواردی مثل قلب، مغز، و روح انسان به کار رفته باشه. و این موضوع چیزی رو نشون نمیده که قلب نمیتونه به معنی قلب باشه و به معنی روحه.

قلب به معنی روح نه
بلکه قلب روحانی منظورشونه
با این حال اینجا جاشه که شما مردن رو مجازی بگیرید...

[="Arial"][="Blue"][=arial]سلام دوست من

پارسا مهر;898250 نوشت:
من فقط این را بگویم که به نظرم اشکالی ندارد که در عین اینکه صدر یا سینه را فیزیکی بگیریم

[=arial]
بله مشکلی ندارم البته با فرض این که مسامحتا داریم این کار رو میکنیم

پارسا مهر;898250 نوشت:
نظرتان در مورد این آیه چیست؟؟
والله اخرجکم من بطون امهـتکم لا تعلمون شیــا وجعل لکم السمع والابصـر والافـدة لعلکم تشکرون.
و خداوند شما را از شکم مادرانتان خارج نمود در حالی که هیچ چیز نمی‌دانستید؛ و برای شما، گوشو چشم و عقل؟ یا قلب قرار داد، تا شکر نعمت او را بجا آورید!

در آیه ی بالا منظور از گوش و چشم که خدا برای ما قرار داده چیست، آیا آیه به چیزی جز چشم و گوش فیزیکی اشاره دارد؟؟

[=arial]ما یه خلق داریم یه جعل
خلق و خلقت مثل همین مواردی هست که شما فرمودید
گوش و چشم و زبان و دندان و ...
ولی جعل به معنی قرار دادنه نه خلق کردن
در واقع خدا نور چشم رو در انسان و در چشمش جعل میکنه
یعنی قرار میده
یا خدا سمیعت و شنیدن رو در انسان جعل میکنه
یا فواد رو در قلب انسان جعل میکنه یعنی قرار میده
مثلا خدا خورشید رو خلق کرده و نور خورشید رو در اون جعل کرده ...
امیدوارم منظورم رو رسونده باشم

پارسا مهر;898250 نوشت:
به نظر می آید برخلاف تصور اکثر ما، قرآن دیدی مادی به انسان دارد....مثلا اگر انسان بدون قلب و یا مغز مادی می تواند اندیشه کند، ادراک کند و مثلا نفس و روحی دارد، چرا در قیامت بدن مادی از نو ساخته می شود؟؟چرا همان نفس و روح ما بازخواست نمی شود؟؟چرا خدا حتی سر انگشتان ما را هم در قیامت می سازد....؟؟اینگونه است که به نظر قرآن دیدی مادی به انسان دارد ولی ما خیلی داستان را پیچیده کرده ایم....

نمیشه به این دلیل استناد کرد که چون خدا قراره جسم ما رو دوباره از نو بسازه پس نگاه قرآن مادیه
میتونه دلایل متعددی برای از نو ساخته شدن انسان از نظر فیزیکی باشه
مثلا برای اثبات خلاف گفتار کفار ...

خلاصه:
1- در قرآن تفکر به قلب نسبت داده شده است.
2- مردم قدیم و عهد باستان تفکر و خصلتهای اخلاقی را مربوط به قلب میدانستند.
3- پس تا اینجا تصریح قرآن به باور رایج زمان وجود دارد.
4- کسانی که معنی قلب را قبول نمیکنند، قرآن میگوید قلوبی که در سینه است.
5- عده ای باز هم تفسیر میکنند هم معنی قلب هم معنی اینکه در سینه است.
6- حدیث به عنوان مفسر قرآن آمده حتی ذکر کرده که قلب پاره گوشتی است. حکمت 105 نهج البلاغه را گذاشتم دوباره ببینید:

صـادق خان;897092 نوشت:
حکمت 108 نهج البلاغه: به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.

در ادامه همین حکمت 108، مواردی از آن حکمتهایی که میگوید در قلب است را مثال میزند:
به رگ هاى درونى انسان پاره گوشتى آويخته كه شگرف ترين اعضاى درونى اوست ، و آن قلب است ، كه چيزهايى از حكمت ، و چيزهايى متفاوت با آن ، در او وجود دارد.
اگر اميد و آرزو بآن رو كند طمع و آز خوارش مى گرداند، و اگر طمع در آن به جوش آيد حرص تباهش سازد، و اگر نوميدى بآن دست يابد حسرت و اندوه مى كشدش، و اگر غضب و تندخويى براى آن پيش آيد خشم بآن سخت گيرد، و اگر رضا و خوشنودى آنرا همراه شود خوددارى (از ناپسنديده ها) را فراموش نمايد، و اگر ترس ناگهان آنرا فرا گيرد دورى جستن (از كار) مشغولش سازد، و اگر ايمنى و آسودگى آن فزونى گيرد غفلت آنرا مى ربايد، و اگر بآن مصيبت و اندوه رخ دهد بيتابى رسوايش نمايد، و اگر مالى بيابد توانگرى ياغيش گرداند، و اگر بى چيزى آنرا بيازارد بلاء و سختى گرفتارش كند، و اگر گرسنگى بر آن سخت گيرد ناتوانى از پا در آوردش، و اگر سيرى بآن بسيار گشته از حدّ بگذرد شكمپرى برنج اندازدش، 2- پس هر كوتاهى از حدّ آنرا زيان رساند، و هر بيشى در حدّ آنرا تباه گرداند.(بنابراين قلبى كه اعتدال و ميانه روى را از دست نداده به حكمت رفتار كند دارنده آن سود دنيا و آخرت را دريابد)
لینک در نهج البلاغه:
http://farsi.balaghah.net/content/%D8%AF%D8%B1-%D8%A8%D8%A7%D8%B1%D9%87-%D9%82%D9%84%D8%A8

نتیجه: بر خلاف باور رایج امروز، از نظر قرآن و سنت، قلب ابزار تفکر است.

[="Arial"][="Blue"][=arial]سلام دوست من

صـادق خان;898808 نوشت:
نتیجه: بر خلاف باور رایج امروز، از نظر قرآن و سنت، قلب ابزار تفکر است.

[=arial]ممنون از مشارکتی که داشتین

لطف بفرمایید با توجه به سوال ابتدایی تایپیک یه جمع بندی هم بفرمایید

متین23;896066 نوشت:
تفاوت بین دو مفهوم قلب در قرآن با Heart/قلب در نگاه غیر قرآن (غربی) در چیه؟

ممنون از شما

[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته

امروز مطلبی را خواندم گفتم بگذارم اینجا مفیده
در مورد اینکه قلب مغز دارد.

به گزارش گروه وبگردی باشگاه خبرنگاران جوان، نوروکاردیالوژی Neurocardiology یک رشته نوظهور در طب در بیش از یک دهه گذشته بوده که تمرکز اصلی آن بر روی چگونگی ارتباط مغز و قلب از طریق سیستم عصبی است.

تحقیقات اخیر در این زمینه نشان می‌دهد که قلب، دارای یک "مغز منحصر به خود" است به این معنی که قلب نیز دارای یک مرکز بوده که اطلاعات را حمل و دریافت می‌کند.

"مغز قلب"، قلب را قادر می سازد تا عملکردهایی نظیر یادگیری، یادآوری و تصمیم گیری را جدا از قشر مخ انجام دهد.

تحقیقات بیشتر نشان می‌دهد که قلب همچنین می‌تواند با ارسال مداوم سیگنال‌های مربوط به ادراک، شناخت و احساسات، مغز را تحت تاثیر قرار دهد.

دانشمندان در موسسه HeartMath بر این باورند که قلب احساسات مثبت مانند شادی، عشق و یا تقدیر را احساس کرده و یک پیام خاص را ایجاد می‌کند. به گفته آنها، قلب بزرگترین میدان الکترومغناطیسی را در بدن تولید کرده که آنها قادر به دریافت اطلاعات گسترده از آن هستند.

به گفته دکتر رولن مک کارتی، مدیر موسسه HeartMath ، این میدان الکترومغناطیسی دارای اطلاعات عاطفی بوده که توسط قلب فرستاده می‌شود .اگر ما تغییری در احساسات خود ایجاد کنیم، در واقع کد داخل میدان الکترومغناطیسی را تغییر داده‌ایم؛ در نتیجه بر افراد اطراف خود تاثیر خواهیم گذاشت.

این تئوری توضیح می‌دهد که چرا برخی از مردم با وجود مشکلات بسیار، هنوز هم دارای آرامش درونی و احساس شادی هستند.

گذشته از آن، این دانشمندان همچنین دریافتند که هم قلب و هم مغز دارای شهود هستند به این معنی که اتفاقات را قبل از وقوع دریافت کرده و به آن پاسخ می‌دهند.

آنچه باعث شگفتی می‌شود این است که قلب این اطلاعات را برای اولین بار و حتی زودتر از مغز دریافت می‌کند.

منبع:ایسنا

منبع:http://www.yjc.ir/fa/news/5921272/%D9%82%D9%84%D8%A8-%D8%A7%D9%86%D8%B3%D8%A7%D9%86-%D9%85%D8%BA%D8%B2-%D8%AF%D8%A7%D8%B1%D8%AF

دوستان این مرکز را می شناسید؟

یا علی(ع)@};-[/]

سلام چرا کارشناس در این تاپیک حضور ندارد؟

[="Arial"][="Blue"]

رستگاران;900759 نوشت:
امروز مطلبی را خواندم گفتم بگذارم اینجا مفیده

ممنون از مطالب مفید شما...
اما در راستای سوال تایپیک نیست
تفاوت بین قلب قرآنی با قلب غیر قرآنی در چیست؟

متین23;902434 نوشت:
تفاوت بین قلب قرآنی با قلب غیر قرآنی در چیست؟

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمة الله و برکاته

اگر این پژوهش درست باشه و معتبر

تفاوتی بنظرم ندارند

چراکه دل محل ادراکه و این هم این رو تایید می کنه

مگر وجه دیگری هم باشد

این مقاله و مطلب رو باید پیگیری کرد

یا علی(ع)@};-

پرسش: تفاوت بین دو مفهوم قلب در قرآن با Heart/قلب در نگاه غیر قرآن (غربی) در چیه؟



پاسخ: قلب در مفهوم جسمانی و پزشکی آن (=heart) عضو صنوبری شکلی است که در وسط و پایین قفسه سینه مایل به چپ قرار گرفته و کار گردش خون در بدن را برعهده دارد .
قلب در مفهوم قرآنی :
در خصوص مفهوم قرانی قلب مفسران و پژوهشگران قرانی مطالب بسیاری بیان نموده اند .آیت الله جوادی آملی مفسر گرانقدر تسنیم درباره مفهوم قلب در قرآن می فرمایند:
"مراد از قلب در قرآن، همان لطیفه الهی، یعنی روح است، نه عضو گرداننده خون در بدن . سلامت و بیماری قلب جسمانی انسان، در محدوده دانش پزشکی است و ارتباطی با سلامت و بیماری قلب روحانی ندارد؛ ممکن است انسانی از سلامت کامل قلب جسمانی برخوردار باشد، اما نتواند نگاه خود را در برابر نامحرم مهار کند و در نتیجه قلب روحانی او بیمار باشد: فلا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (احزاب/32)."(1)

چشم، مغز ،گوش و .....تمامی اینها ابزار و آلات درک بشر هستند اما کار درک برعهده ی نفس و روح آدمی است که از آن به قلب قرانی تعبیر می کنیم . وقلب درتعبیر قرانی به معنای Heart نیست .خروجی افعال و اعمال انسان ، برآیندی از چند چیز است زیرا انسان موجودی تک بعدی نیست .
انسان با گوش و چشم خود مسائلی را می شنود و می بیند بعد با مغز خود تحلیل میکند اما درک و فهم آن مسائل بر عهده نفس آدمی است . و همین نفس هم عواملی بر آن تاثیر گذارند ،انرا تیره یا روشن و حق بین می سازند ، موجبات سلامت و یا مرگ او را فراهم میکنند .
شاید چند مثال ،بتواند مساله را روشن تر کند .

در جریان واقعه کربلا زمانی که حضرت سید الشهدا علیه السلام برای سپاه عمر سعد سخنانی ایراد میکردند خب در این سپاه هم حر بود وهم دیگران ،همه آنها گوش و چشم و مغز و قلب (به معنی Heart) داشتند و حضرت سید الشهدا علیه السلام را می دیدند و سخنانشان را می شنیدند و قلوبشان هم کار خون رسانی به بدن و ... را انجام میداد مغزشان هم کار خودش را درست انجام میداد ، اینها مشکل مغزی که نداشتند.چه چیزی موجب شد که حر راهی متفاوت با دیگران را انتخاب کند ؟این نفس و حقیقت وجود و روح آدمی است که درک میکند یا درک نمیکند یا میمیرد یا مهر می شود ،گناهکار است یا بازگشت کننده و ...که در بیان قران از آن به قلب تعبیر می شود . والا مغز و چشم و گوش، ابزار و وسائل و وسائط درک هستند.یقینا و قطعا و بلا شک لشکر عمر سعد همگی دارای قلوب مرده بودند اما آیا یعنی قلب ظاهریشان از کارافتاده بود؟دراینصورت که باید بدون هیچ جنگ و پیکاری همه بر زمین می افتادند ومی مردند .

در مثال دیگر :
اگر مرکز این ادراکات روح و نفس آدمی نبود و قلب به معنای (Heart) بود امروزه با پیوند قلب یک فرد مومن به بدن یک فرد فاسق، فرد فاسق باید مومن می شد یا با پیوند چشم یا گوش ، او باید از دیدن یا شنیدن حرام اجتناب می کرد در حالی که او بعد از دریافت عضو فرد مومن ، همچنان مواضع قبلی خود را دارد .
لذا تمام اعضا بدن ، ابزار هستند و وسائلی که انسان برای درک یک چیز به وساطت این ابزار نیاز دارد اما کار اصلی درک ، بر عهده نفس و روح انسان است و لذاست که اگر تمامی وجود یک فرد مجرم را با پیوند اعضا تغییر دهند ، مجرم بودن از او ساقط نخواهد شد . پس ان درک بر عهده ی نفس و روح است .

حالا چرا به این نفس و روح ، در قران ،قلب گفته شده است ؟

مرحوم علامه طباطبایی معتقدند که :"ظاهرا منشا آن، اين بوده كه انسان وقتى وضع خود و ساير انواع حيوانات را بررسى كرده و مشاهده نموده كه بسيار اتفاق مى‏افتد كه يك حيوان در اثر بيهوشى و غش و امثال آن شعور و ادراكش از كار مى‏افتد، ولى ضربان قلب و نبضش هنوز زنده است، در صورتى كه اگر قلبش از كار بيفتد ديگر حياتى برايش باقى نمى‏ماند.
از تكرار اين تجربه يقين كرد كه مبدأ حيات در آدمى، قلب آدمى است، به اين معنا كه، روحى را كه معتقد است در هر جاندارى هست نخست به قلب جاندار متعلق شده، هر چند كه از قلب به تمامى اعضاى زنده نيز سرايت كرده، و نيز يقين كرد، كه آثار و خواص روحى و روانى چون احساسات وجدانى يعنى شعور و اراده و حب و بغض و رجاء و خوف و امثال اينها، همه مربوط به قلب است، به همين عنايت كه قلب اولين عضوى است كه روح بدان متعلق شده است.
و اين باعث نمي شود كه ما هر يك از اعضا را مبدأ فعل مخصوص به خودش ندانيم، چون هيچ منافاتى بين اين و آن نيست، در عين اينكه قلب را مبدأ حيات مى‏دانيم، دماغ را هم مبدأ فكر، و چشم را وسيله ديدن، و گوش را ابزار شنيدن، و شش را آلت تنفس، و هر عضو ديگر را منشا عمل خاص به خودش مى‏دانيم، چون همه اعضا (و حتى خود قلب) به منزله آلت و ابزارى است براى انجام كارى كه به وساطت آن آلت محتاج است.
و چه بسا كه تجربه‏ هاى مكرر علمى هم اين نظريه را تاييد كند، چون بارها اين آزمايش را در مرغان انجام داده‏اند كه در يك عمل جراحى دماغ (مغز سر) مرغ را بيرون آورده‏اند، و ديده‏اند كه حيوان هم چنان زنده است ليكن، هيچ گونه درك و شعور و تشخيصى ندارد،(حتى نمى‏فهمد كه گرسنه و يا تشنه است، و نمي داند كه آب رفع تشنگى و دانه رفع گرسنگى مى‏كند، و اينكه اين دانه و آن سنگ‏ريزه است)، و چون مواد غذايى به او نمى‏رسد قلبش از ضربان مى‏ايستد و مى‏ميرد.و همچنين چه بسا بتوان اين نظريه را از اين راه تاييد كرد كه تا كنون بحثهاى علمى طبيعى نتوانسته و موفق نشده مركزى را در بدن كشف كند كه تمامى دستوراتى كه در بدن به وسيله اعضا انجام مى‏شود از آن مركز صادر بشود، و اعضاى مختلف بدن همه مطيع فرمان آن باشند، ولى وجود چنين مصدر و مركزى برايش مسلم شده است، زيرا مى‏بينيد كه اعضاى مختلف بدن با اينكه بسيار زياد و بسيار مختلف است، هم خودشان اختلاف دارند و ساختمانشان متفاوت است، و هم اثر و كارشان و عملكردشان مختلف است، در عين حال همه در تحت يك لوا، و مطيع يك مركز فرماندهى، و داراى وحدتى حقيقى هستند.

و نبايد گمان كرد كه اگر بشر نتوانسته به وجود چنين مركز فرماندهى‏اى پى‏ ببرد، براى اين بوده كه از اهميت و حساسيت دماغ و ادراكات آن غافل بوده است، (و تمدن امروز تا حدى به اسرار آن پى برده، در نتيجه نمى‏تواند مركز احساسات وجدانى از قبيل شعور و اراده و حب و بغض و خوف و رجا و امثال آن را قلب بداند).
زيرا بشر همانطور كه به اهميت قلب پى برده بود، به اهميت سر، كه جايگاه دماغ است. نيز پى‏برده بود،...و ليكن به خاطر همان شواهدى كه گفتيم، نمى توانست بپذيرد كه دماغ مركز فرماندهى بدن باشد...و ظاهرا همين مسئله باعث شد كه ادراك و شعور و هر چه كه بويى از شعور در آن باشد، از قبيل: حب و بغض و رجاء و خوف و قصد و حسد و عفت و شجاعت و جرأت و امثال آن را به قلب نسبت دهند، و منظورشان از قلب، همان روحى است كه به بدن وابسته است، و يا به وسيله قلب، در بدن جريان مى‏يابد، و لذا ادراكات نامبرده را، هم به قلب نسبت مى‏دهند، و هم به روح، و هم به نفس.گاهى مى‏گويند: فلانى را دوست دارم، و گاهى مى‏گويند روحم او را دوست مى‏دارد، و نيز مى‏گويند قلبم او را دوست مى‏دارد، و گاهى هم مى‏گويند نفسم او را دوست مى‏دارد، آن گاه اين مجاز گويى آن قدر ادامه مى‏يابد كه لفظ قلب را بر" نفس" اطلاق مى‏كنند، هم چنان كه بسيار اتفاق افتاده كه از اين هم تجاوز نموده كلمه" صدر" را بر قلب اطلاق مى‏كنند. چون قلب در سينه قرار دارد انحاء ادراكات و افعال و صفات روحى را به سينه نسبت مى‏دهند.

و در قرآن كريم از اين قسم نسبت‏ها در موارد بسيارى آمده، از آن جمله فرموده:"يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلْإِسْلامِ" (انعام/125) سينه‏ اش را براى پذيرفتن معارف اسلام فراخ كرده و مى‏گشايد و نيز فرموده:" أَنَّكَ يَضِيقُ صَدْرُكَ" (حجر/97) سينه ‏ات تنگى مى‏كند. و نيز فرموده:" وَ بَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَناجِرَ"(حزاب /10) دلها (جانها) به گلوگاه رسيد.كه در اين آيه هم رسيدن دلها به گلوگاه كنايه است از تنگى سينه و نيز فرموده:
" إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِذاتِ الصُّدُورِ" (مائده/8) خداوند به آنچه كه از سينه‏ها مى‏گذرد، دانا است. و بعيد نيست كه اينگونه موارد در كلام خداى تعالى اشاره باشد به تحقيق اين نظريه، چيزى كه هست متاسفانه تا كنون اين نظريه آن طور كه بايد و شايد روشن نشده است.
شيخ ابو على ابن سينا، در اين مسئله كه" مركز ادراكات و صفات نفسانى در ساختمان بدن انسانى چيست؟" اين احتمال را ترجيح داده است كه همان قلب باشد، به اين معنا كه قلب مركز همه ادراكات و شعور باشد و دماغ تنها جنبه ابزار را داشته باشد، (همانطور كه چشم آلت بينايى و گوش آلت شنوايى است. ولى آن عضوى كه مى‏بيند و مى‏شنود قلب است)، پس همه ادراكات از قلب است و دماغ واسطه درك است.(2)
بنا بر اين اين كه قرآن درك و گناه و محبت و عشق و ... را به قلب كه درون سينه است نسبت مي دهد منظور اين قلب صنوبري و سينه جسماني نيست. بلكه اين اشاره به همان نفس و وجود آدمي است.


(1)- تفسیر تسنیم ،ج 1، ذیل پاسخ به نقدی بر المیزان،قران مایه خرمی دلها.

(2)- با اندکی تلخیص.ر.ک: المیزان ، ج 2، ص 335

کلیدواژه ها: قلب در قرآن، قلب قرآنی ، قلب روحانی، روح و نفس آدمی
موضوع قفل شده است