***** مفهوم شناسی ضرب المثلهای فارسی *****

تب‌های اولیه

53 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
***** مفهوم شناسی ضرب المثلهای فارسی *****


ادب از که آموختی از بی ادبان :
بادیدن رفتار بی ادبان آن کارها را انجام ندادن.
آب در هاون کوبیدن :
کاربیهوده انجام دادن .
آش کشک خاله ات رو بخوری پاته نخوری پاته :
این کار را باید انجام دهی چه دلت بخواد چه دلت نخواد.
آش دهانسوزی نیست :
بسیار مطلوب و محبوب نیست.

- آتیش بیار معرکه:
بهم زنی می کند .
- آتیش زده به مالش :
هر چی داشته بخشیده .
- آب از دستش نمی چکد :
خیرش به کسی نمی رسد .
- آفتاب عمرش لب بومه :
چیزی بمرگش نمانده .
- آسمون همه جاش یه رنگه:
هر جا که باشی وضع همینه


- از این ستون به آن ستون فرجی است :
گذشت زمان ممکن است برای حل مشکل تو مؤثر واقع شود.
- آب ازآهن جدا کردن:
کار د شواری را انجام دادن .
- آب ازدریا بخشیدن :
از مال دیگران بخشیدن و منت نهادن
- آب برو ، نان برو تو هم به دنبالش برو:
جمله ی توهین آمیزی است.
- اسب تازی گر ضعیف بود همچنان از طویله ی خربه :
انتقاد از بی اهمیت ها

- آن راکه حساب پاک است ا ز محاسبه چه باک است :
کسی که کارش در ست است از حساب و کتاب ترسی ندارد.
- اندازه نگهدار کلواوشر بواو لا تسرفوا :
پرخوری .
- ای که پنجاه رفت و در خوابی مگر این پنج روز را دریابی :
استفاده از اندک فرصت مانده
- آنروز که آواز بود فکر زمستانت هم بود:
به فکر آینده نبودن
- آب دریا به دهن سگ نجس نمی شود :
پشت دیگران ازکسی بدگویی کردن

- بازبان خوش مار را از سوراخ بیرون می کشد:
باچرب زبانی کارهای خویش راپیش می برد .
- بزک نمیر بهارمیاد .خربزه با خیار می یاد:
به کسی و عده های دورو رازدادن.
- بادمجان بم آفت نداره:
مقاومت داشتن در برابر سختی ها
- با یک گل بهار نمیشه:
با یک شخص درستکار دنیا درست نمی شود.
- با یه من عسل هم نمی شود خوردش:
بد اخلاق بودن


- به دعای گربه ی سیاه ، بارون نمی باره:
خشم خدا نسبت به افراد بدکار
- برای لای جزر دیوار خوبه:
خیلی بی مصرف است.
- با یک تیر و دو نشون زدن:
با انجام یک کار به چند نتیجه عالی رسیدن
- باد آورده را باد می برد:
هر چیزی که آسان بدست می آید آسان هم از دست می رود.
- به در گفت دیوار بشنوه:
غیر مستقیم حرف زدن

به نطق آدمی بهتر است از دواب ، دواب از تو به گر نگویی صواب :
استفاده از سخنان خوب در حرف زدن
با هر دست که دادی پس می گیری.
پاداش حتمی در مقابل هر خوبی
بزرگی به عقل است نه به سال.
در تقابل بین کارها وسخنان خردمندانه ی خردسال با سخنان وکارهای نابخردانه ی بزرگسال گفته می شود
برای همه مادر است برای من زن بابا:
با همه مهربان است با من نا مهربان است.
با ماه نشینی ، ماه شوی ، با دیگ نشینی سیاه شوی:
در تأثیر همنشینی گویند ،‌یعنی در اثر همنشینی با بدان ،‌بد می شوی و با نیکان نیک.
با پولها کباب بی پول ها دود کباب:
شخص ثروتمند از مواهب زندگی استفاده می کند و بینوا می بیند و حسرت می کشد

- پشت چشم نازک کردن:
ناز آوردن
- پشت دست داغ کردن:
تصمیم گرفتن برای انجام ندادن کاری.
- پا به دریا بگذاره دریا خشک می شود:
بد شانس است.
- پرسیدن عیب نیست ،‌ ندانستن عیب است:
در مذمت نادانی
- پنجه با شیر انداختن و مشت با شمشیر زدن کار خردمندان نیست:
کار خطرناک کردن کار انسانهای عاقل نیست.


- پول که زیاد شد خانه تنگ می شود و زن زشت:
ثروت زیاد ، انسان را به سرگرمی های ناپسند وا می دارد.
- پی تقدیر رفتن از کوری است.
در نکوهش سستی وتنبلی ویا استفاده نکردن از عقل وفکر خود
- پرتو نیکان نگیرد هر که بنیادش بد است :
تربیت نا اهل را چون گردوگان بر گنبد است
-
پرده هفت رنگ مگذار تو که در خانه بوریا داری:
قناعت

- پولش از پار و بالا می ره:
ثروت زیادی دارد.
- پشت دست را داغ کردن:
تصمیم به انجام ندادن کاری گرفتن.
- -پایان شب سیه سپید است:
مثل از پی هر گریه آخر خنده ای است.
-پول علف خرس است:
دارایی و مال را به هر کس که بخواهد نباید داد.
- پیاده شو با هم راه بریم:
در مورد کسی که خیلی مغرور و متکبر شده است


- توبه گرگ مرگ است:
کسی که دست از عادتش بر نداره.
- تا تریاق از عراق آرند مار گزیده مرده باشد:
به تاخیر انداختن کاری که اهمیت فوری و بسیار دارد.
- تا تنور گرم است نان را بچسبان:
کاملاً از فرصت استفاده کردن.
- تعارف اومد نیامد دارد:
به کسی که تعارف می کنی ممکن قبول کنه ممکن نکنه.
- تیرش به سنگ می خوره:
به هدفش نمی رسه


- تیر توی تاریکی انداختن:
با چشم بسته کاری رو انجام دادن.
- تافته جدا بافته بودن:
خود را غیر از بقیه دانستن.
- تا توانی دلی بدست آور دل شکستن هنر نمی باشد
- تیشه به ریشه زدن:‌
با پای خود به گور رفتن.
- توی هفت آسمون یک ستاره نداشتن:
بد شانسی آوردن

از کوره در رفتن
در باره ی کسانی که به طور غیر طبیعی و سریع خشمگین شده و با حالتی غیر عادی رفتار می کنند .
وقتی کوره های آهنگری برای جدا کردن آهن از سنگ آهن و یا گداختن آهن روشن می شود، لازم است که درجه ی حرارت کم کم بالا برود تا آهن سرد به تدریج گرم و گداخته و مذاب شود، زیرا آهنی که ناگهان در حرارت شدید قرار بگیرد سخت گداخته شده و سپس با صداهای مهیبی منفجر و به بیرون کوره پرتاب می شود، یعنی " از کوره در می رود ".
از این رو برای توصیف رفتار افرادی که ناگهانی و به سختی خشمگین شده و از کوره ی اعتدال خارج شده با از کوره در رفتن آهن ِ ناگهان گداخته شده تشابه دارد، از این اصطلاح آهنگری استفاده می شود .


تو را خواهند پرسید که عملت چیست نگویند پدرت کیست:
باز خواست آخرت.
- ترسم نرسی به کعبه ای اعرابی که این ره که تو می روی به ترکستان است
- تا مردم سخن نگفته باشد عیب و هزش نهفته باشد
- توانگری به قناعت به از توانگری به بضاعت:
کسی که قانع است قدرتمند است


جوجه را آخر پائیز می شمرند:
نتیجه کار آخر معلوم می شود.
جواب ابلهان خاموشیست:
جواب نادانها را نباید داد.
جانماز آب کشیدن:
در ظاهر خود را خوب نشان دادن.
جنگل مولاست:
جماعتی نامناسب در جایی جمع شده اند.
جواب دندان شکن:
یعنی با منطق و حساب پاسخ دادن


- جایی نمی خوابه که آب زیرش بره:
برای افراد زیرک گفته می شود.
- جایی رفت که عرب نی انداخت:
کنایه از این است که بازگشتی ندارد.
- جنگ دو سردارد:
یعنی پایان جنگ گاهی پیروزیست و گاهی شکست است.
- جاتره بچه نیست:
چیزی وجود ندارد.
- جان کسی را به لب آوردن:
زیادی منتظر شدن

.
- جای که نمک خوردی نکمدان مشکن :
در نکوهش خیانت به افرادی که در حق آدم خوبی کرده اند.
- جهان ای برادر نماند بر کس دل اندر جهان آفرین بند و بس :
دوری از دل بستن به دنیا (نزدیک شدن به خدا)
- جای سوزن انداختن نیست :
شلوغی آن مکان
- جوانمردی که بخورد و بدهد به از عابری که نخورد و بنهد:
جوانمردی که به دیگران کمک می کند بهتر از پارسایی است که نمی خورد و به دیگران هم کمک نمی کنند.


- چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی:
عاقل کاری را که پشیمانی به بار می آورد نمی کند.
- چو فردا شد فکر فردا کنیم:
از حالا جوش فردا را نزنیم.
- چند تا پیراهن بیشتر پاره کرده:
با تجربه تر است.
- چغندر به هرات زیره به کرمون:
هر چیزی به جای خودش.
- چیزی که عوض داره گله نداره:
این کار به آن کار در

.
چاقو دسته خودش را نمی بره:
خویشان و بستگان برای همدیگر ناراحتی تولید نمی کنند.
- چیزی بارش نیست:
ساده لوح بودن.
چیزی که از خدا پنهان نیست از بنده چه پنهان:
جای مخفی کردن چیزی نیست.
چشم بسته غیب می گوید:
به کسی گفته می شود که از موضوع روشن و واضح خبر می دهد.
- چشمش آلبالو گیلاس می چینه:
چیزی را به طور درست نمی بیند

- چه خوش گفت آن تهی دست سلحشور جوی زر بهتر از پنجاه من روز.
- چو آید زپی دشمن جان شان بیند و اجل پای اسب دوان
- چوب به لانه زنبور کردن:
کارهای خطرناک انجام دادن
- چو انداختن:
جال و جنجال را انداختن.
- چو کردی با کلوخ انداز پیکار سر خود را به نالای شکستی


- حساب حسابه ، کاکابرادر:
مثل ، برادریمان سر جاش بزغاله یکی هفت صنار.
- حرف راست را باید از بچه شنید:
صحبت درست را که کودک می گوید ، صحیح است.
- حسود هرگز نیاسود:
از بخل و کینه به جایی نمی رسد.
- حق به حقدار می رسد:
کار شایسته سزای آدم دستکار است.
- حرفهای گنده تر از دهنش می زنه:
سخنان نامناسب زدن

.
حالا که ماست نشد شیر بده:
مقصودی معین ندارد.
حاجی ، حاجی را در مکه می بیند:
وقتی کسی وعده ای می دهد و می رود و مدتی از او خبری نمی شود چون او را می بینند چنین می گویند.
حسود از نعمت حق بخیل است و بنده بی گناه را دشمن می داند:
حسادت.


- حال در ماندگان کسی داند که به اصول خویش در ما ند:
دردمندی.
- حادثه خبر نمی کند:
اتفاقات پیش از آنکه بفهمیم روی می دهد.
- حلوا حلوا دهن شیرین نمی شه:
با زدن حرف حلوا بدان که دهانت شیرین نمی شود.
- حسنی به مکتب نمی رفت وقتی می رفت جمعه می رفت:
کار را بی موقع انجام دادن.
- حرف حساب جواب نداره:
درست گفتن مسئله ای درباره حق کسی

.
- حرف حق تلخه:
درست گفتن هر حرفی را گویند.
- خرما از کرگی هم نداشت:
بدشانس بودن.
- خودم کردم که لعنت بر خودم باد:
مانند از ماست که بر ماست
- خانه به دوش: بی خانه بودن


- خرتب می کنه:
در فصل تابستان کسی که لباس گرم بپوشد.
- خر بیار و باقالی بار کن:
در موردی گفته می شود که آشوب و معرکه بر سر موضوعی باشد.
- خدا از دهنت بشنوه:
کاش همان شود که شما گفتین.
- خواب زن چپ می زند:
در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.
- خود را به موش مردگی زدن:
در مورد کسی گفته می شود که در انجام کاری سستی می کند

ابو علی سینا در سفر بود. در هنگام عبور از شهری ،جلوی قهوه خانه ای اسبش را بر درختی بست و مقداری کاه و یونجه جلوی اسبش ریخت و خودش هم بر روی تخت جلوی قهوه خانه نشست تا غذایی بخورد.
خر سواری هم به آنجا رسید ،از خرش فرود آمد و خر خود را در کنار اسب ابوعلی سینا بست تا در خوردن کاه شریک او شود و خودش هم آمد در کنار ابوعلی سینا نشست.
شیخ گفت : خر را کنار اسب من نبند، چرا که خر تو از کاه و یونجه او میخورد و اسب هم به خرت لگد میزند و پایش را میشکند.
خر سوار آن سخن نشنیده گرفت به روی خودش نیاورد و مشغول خوردن شد.
ناگاه اسب لگدی زد و پای خر را لنگ کرد.
خر سوار گفت : اسب تو خر مرا لنگ کرد و باید خسارت دهی.
شیخ ساکت شد و خود را به لال بودن زد و جواب نداد.
صاحب خر ، ابوعلی سینا را نزد قاضی برد و شکایت کرد.
قاضی سوال کرد که چه شده؟ اما ابوعلی سینا که خود را به لال بودن زده بود ،هیچ چیز نگفت.
قاضی به صاحب خر گفت : این مرد لال است ......؟
روستایی گفت : این لال نیست بلکه خود را به لال بودن زده تا اینکه تاوان خر مرا ندهد، قبل از این اتفاق با من حرف میزد....
قاضی پرسید : با تو سخن گفت ..؟ چه گفت؟
صاحب خر گفت : او به من گفت خر را کنار اسب من نبند که لگد میزند و پای خرت را میشکند......
قاضی خندید و بر دانش ابو علی سینا
آفرین گفت.
قاضی به ابوعلی سینا گفت حکمت حرف نزدنت پس چنین بود؟!!!
ابوعلی سینا جوابی داد که از آن به بعد درزبان پارسی به مثل تبدیل شد:
"جواب ابلهان خاموشی ست


خوردن برای زیستن و دکر کردن است تو معتقد که زیستن از بهر خوردن است
- خران و گاوان کار بردار به ز آدمیان مردم آزار
- خر که کمتر نهر بر وی بار بی شک آسوده تر کند رفتار
- خواب نوشین بامداد رحیل میل باز دارد سپاه از سبیل عاقبت بد خواب زیاد
- خاموشی ، به که جواب سخت

صادق;902391 نوشت:
خواب زن چپ می زند:
در موری گفته می شود که خواب به تعبیرش خود باشد و بالعکس.

سلام
با تشکر از ایجاد تاپیک خوبتان

استاد هر چند در عرف در مثل بالا از کلمه زن استفاده می شود و معمولا زنی خوابی ببیند فوری می گویند خواب زن چپه !!

ولی بنظر می رسد که خواب "ظن" درست باشه به معنی گمان و تردید.

با عذر خواهی بابت ایجاد فاصله بین پست ها...

باسمه الشکور

عرض سلام و ارادت

ریحــانه الــنبی;903121 نوشت:
سلام
با تشکر از ایجاد تاپیک خوبتان

استاد هر چند در عرف در مثل بالا از کلمه زن استفاده می شود و معمولا زنی خوابی ببیند فوری می گویند خواب زن چپه !!

ولی بنظر می رسد که خواب "ظن" درست باشه به معنی گمان و تردید.

با عذر خواهی بابت ایجاد فاصله بین پست ها...

با تشکر از اشاره ی شما،مطالعه ی مطالب ذیل هم خالی از فایده نیست:


"خواب زن چپه"تحريفيه از واقعيت "خواب ظن چپه"

ظن يعني توهم،گمان بردن و شك كردن و خواب ظن هم خوابيه كه بر مبناي

توهم و شك و گمان شكل گرفته است و در واقع وقتي چيزي ذهن ما را به خودش مشغول

كرده باشد،وقتي در طول روز با موضوعي زياد سر وكار داشته باشيم، وقتي موضوع

حل نشده ايي داشته باشيم، يا مواردي شبيه به اين،همه اينها در ناخوداگاه ما بخشي

را به خودش اختصاص ميدهد كه در خواب و رؤياهاي ما خودش را نشان ميدهد وبه اين خوابها

خواب "ظن" مي گویند كه معمولا قابل اعتماد نيست كه شايد خيلي ها اين رو بدانند اما هستند

هنوز كساني كه وقتي زني خوابش را برایشان تعريف مي كند اين عبارت را به كار مي برند،

واقعيت اين است كه اين يک غلط رايج است كه به خاطر تشابه لفظي دو كلمه اتفاق افتاده است.

باسمه الشکور

عرض سلام و ارادت

نوشته اصلی توسط ریحــانه الــنبی
سلام
با تشکر از ایجاد تاپیک خوبتان

استاد هر چند در عرف در مثل بالا از کلمه زن استفاده می شود و معمولا زنی خوابی ببیند فوری می گویند خواب زن چپه !!

ولی بنظر می رسد که خواب "ظن" درست باشه به معنی گمان و تردید.

با عذر خواهی بابت ایجاد فاصله بین پست ها...

حبیبه
عضو صمیمی .

با تشکر از اشاره ی شما،مطالعه ی مطالب ذیل هم خالی از فایده نیست:


"خواب زن چپه"تحريفيه از واقعيت "خواب ظن چپه"

ظن يعني توهم،گمان بردن و شك كردن و خواب ظن هم خوابيه كه بر مبناي

توهم و شك و گمان شكل گرفته است و در واقع وقتي چيزي ذهن ما را به خودش مشغول

كرده باشد،وقتي در طول روز با موضوعي زياد سر وكار داشته باشيم، وقتي موضوع

حل نشده ايي داشته باشيم، يا مواردي شبيه به اين،همه اينها در ناخوداگاه ما بخشي

را به خودش اختصاص ميدهد كه در خواب و رؤياهاي ما خودش را نشان ميدهد وبه اين خوابها

خواب "ظن" مي گویند كه معمولا قابل اعتماد نيست كه شايد خيلي ها اين رو بدانند اما هستند

هنوز كساني كه وقتي زني خوابش را برایشان تعريف مي كند اين عبارت را به كار مي برند،

واقعيت اين است كه اين يک غلط رايج است كه به خاطر تشابه لفظي دو كلمه اتفاق افتاده است.

با سلام وتشکر .
از دقت نظر تان تقدیر و از دفاعیه تان تمجید و از تفسیر و تحلیل تان تشکر .
این تاپیک در پی واگویی وتبیین ضرب المثل های رایج در زبان فارسی است .
درست یا غلط بودن این ضرب المثل ها با دقت بصر و اظهار نظر خواننده گان ژرف نگر مثل حضرات مشخص خواهد شد .
البته با توجه به دید پیشنیان نسبت به زن بعید نیست که منظور ( زن) باشد و نه ( ظن) بخصوص که این ضرب المثل ها فارسی است
و نه عربی تا ( ظن در مقابل یقین ) از آن اراده گردد .
در هر صورت خساسیت تان در این مسله و دفاع ازمحترمات جالب و شایسته است .
همواره زهرایی بدرخشید

دیگ به دیگ می گه روت سیاه:
کسی که عیب دارد به دیگران طعنه می زند.
در نا امیدی بسی امید است پایان شب سیه سپید است
دل به دریا زدن:
ریسک کردن.
دل به دل راه داره:
خبر داشتن از دوستی طرف
در دوازه رو می شه بست ولی در دهان مردم را نمی شود بست:
هر کاری بکنی مردم درباره ات حرف می زنند


.
دودو تا چهار تا:
چیزی که واضح است.
دشمن دانا به از دوست نادان:
دانایی و فهمیدگی گرچه در دوست باشد ، خوب است.
دیوار موش داره موشم گوش داره:
حرف به گوش بقیه می رسد.
در کار نکو حاجت هیچ استخاره نیست:
در انجام دادن کار خوب فکر و تأمل کردن جایز نیست.
- دود از کنده بلند می شه:
با تجربه بودن افراد مسن

1-

درخت هرچه بارش بیشتر می شود سر فروتر می رود. در ستایش فروتنی افراد دارای مقام ویا ثروت
دروغی مصلحت آمیز به که داشتی فتنه انگیز
دوست شمار آنکه در نعمت زند لاف یاری و برادر خواندگی
دشمن آن به که نیکی بینند : نیکوکاری حتی در حق دشمنان.
داشتم فایده نداره از داریم بگو: از آنچه داشتی نگو بگو اکنون چه داری


ریگ تو کفششه:
منظور داشتن نقشه ی بدی در فکر
روکه نیست سنگ پای قزوینه:
پررو بودن.
رفتم ثواب کنم کباب شدم:
در برابر خوبی ، بدی دیدم.
راه باز است و جاده دراز:
کسی برای رفتن مانع نمی شود.
روده بزرگه ، روده کوچکه رو خورد:
وقتی که انسان خیلی گرسنه باشد

.
.
- رنگش مثل گچ سفید شد:
منظور کسی است که از چیزی ترسیده و رنگش پریده باشد.
- رفتن و نشستن به که دویدن و گسستن:
آرامش.
- روده تنگ به یک نان تهی پر گردد نعمت روی زمین پر نکند و بهره ننگ :
قناعت
- رگ خواب کسی را به دست آورن. پیدا کردن نقطه ی ضعف کسی
- ریش در دست دیگران داشتن. اختیار در دست خود نداشتن

زیر آب کسی را زدن :
کسی را نزد دیگری بی اعتبار کردن
زیر کاسه ، نیم کاسه است :
یعنی فریب و حقه ای در کار است .
زردآلو را می خورد برای هسته اش:
هر کاری را برای نتیجه اش انجام می دهد.
زن به در سرای مرد نکو هم درین عالم است دوزخ او تأثیرخوب همنیشنی با افراد نیکوکار

.
زیر رنج بود گنج های پنهانی :
نتیجه دادن زحمات
سری که درد نمی کند دستمال نمی بندند :
وقتی احتیاج به کاری نیست دنبال کار اضافی نرو.
- سیب دو نیمه :‌
کنایه از شباهت .
- سرش به تنش زیادی کرده است :‌
از جانش سیر شده است

- سکوت نشانه ی رضایت است :‌
وقتی کسی ساکت است رضایتش را نشان می دهد.
- سرش به تنش می ارزد :‌
ارزش احترام گذاشتن را دارد.
- سگ زرد برادر شغال است :‌
یعنی در یک جنسند .
- سبیلش را چرب کردن :
یعنی به کسی رشوه دادن.
- سر پیری و معرکه گیری :‌
در مورد کسانی است که زمان پیری کار جوانان را انجام می دهند

.
سالی که نکوست از بهارش پیداست :
مواقعی گفته می شود که کاری بر وفق مراد باشد.
سیر به پیاز میگه پیف پیف چقدر بو می دی :‌
کنایه به کسی است که خود پر از عیب و اشکال است ولی عیب کوچک دیگران را بزرگ جلوه دهد.
سه چیز پایداری نماند مال بی تجارت و علم بی بحث و ملک بی سیاست :
سه چیز استوار نمی ماند مال که خرید و فروش نشود و علمی که مشورت در آن نباشد و پادشاه بی سیاست.
سخن را سر است ای خردمند و بن میاور سخن در میان سخن :‌
دوری کردن از میان حرف دیگران پریدن


- شتر در خواب بیند پنبه دانه ؟ :
کنایه از آدمی است که آرزوهای دور و درازی دارد.
- شنیدن کی بود مانند دیدن :
هرگاه با چشم خودت ندیدی شایعات را باور نکن .
- شتر بابارش گم می شه :
نا امن بودن مکانی
- شتر سواری دولا دولا نمی شود :
کار را باید با آگاهی انجام داد.
- شاهنامه آخرش خوش است :
همیشه در اول کار نباید قضاوت کرد


- شوی زن زشت روی و نابینا به :
شوهر زن زشت ونابینا باشد بهتر است
- شام و ناهار هیچ چیز ،‌آفتاب به لگن هفت دست :
خوراکی هیچ ،‌اسباب و ظروف و سفره بیار –-
اصل هیچ و فروع بسیاراست.
- صابوش به جامه‌ی کسی خوردن :
یعنی ضرور و زیان به او هم رسیده.
-صد تا چاقو بسازه ، یکیش دسته نداره :
یعنی هیچوقت به‌حرفش اعتماد نکن.
- صورتش را با سیلی سرخ نگاه می دارد :
آبرومندانه زندگی کردن
- صبر ،‌کلید کارهاست


- صیاد بی روزی در دجله نگیرد و ماهی بی اجل بر خشک نمیرد:
روزی
- صبر ایوب داشتن
- صلاح مملکت خویش خسروان دانند.
- صاحب دلی به مدرسه آمد ز خانقاه شکست عهد صحبت اهل طریق را: پیمان شکنی.
- صدا از ته چاه بر آمدن. ضعیف بودن
- صلح دشمن چو جنگ دوست بود

1- ضرر تلخه
2- ضرب ، ضرب اول:
در مبارزه آن کسی برنده است که ضربه اول را زده باشد.
3- ضامن روزی بود روزی رسان. اعتقاد به روزی دهندگی خدا
4- ضعیفی که با قوی دلاور کند یار دشمن است در هلاک خویش:
هرکس باید به توان خودش کاری را انجام دهد.


1- طاقتم طاق شد:
بیش از این تحمل ندارم ، صبرم تمام شده است.
2- طوطی وار یاد گرفتن:
مطلبی را سرسری یاد گرفتن
3- طبل توخالیست:
فقط داد و فریاد می زند و گرنه چیزی بارش نیست.
4- طاووس‌رابه‌نقش ونگاری‌که هست‌خلق‌تحسین‌کنند واوخجل ازپای‌زشت‌خویش:
ظاهر بینی افراد
5- طلب کردم زدانایی به یک پند مرا فرمود با نادان مپیوند.
6- طمع را سه حرف است هر سه تهی :
در مذمت ونکوهش طمع


1- عاقبت جوینده یابنده بود:
کسی که تلاش می کند به مقصودش می رسد.
2- عقل اون پاره سنگ بر می داره:
عقل ندارد.
3- عجله کار شیطونه:
عجله کار درستی نیست.
4- عاقبت حق به حقدار رسید:
همیشه در سرانجام هر کار کسی که حق دارد برنده است.

- عالم نا پرهیزگار کور شعله دارست:
در نکوهش دانشمند بی تقوا ونترس از خدا
- عالم از بهر دین پروردن است نه از بهر دنیا خوردن.
- عالم بی عمل به چه ماند گفت به زنبور بی عسل:
- عاقلان را یک اشارت بس بود.
- عروس تعریفی آخرش شلخته در می آید. دوری از تکبر ویا خودتعریفی


عطای او را بلقای او بخشیدم:
در مورد افردای که خیر و شر آنها یکی است.
فیلش یاد هندوستان کرده:
یاد خبری دور، افتاده است.
فلفل نبین چه ریزه بشکن ببین چه تیزه:
هیچ گاه از ظاهر کسی نمی توان قضاوت کرد.
فردا هم روز خداست:
یعنی اجبار نیست که همه کارها را امروز بکنید.
فلانی اجاقش کوره:
منظور از کسی است که بچه دار نمی شود

.
فرو مایه هزار سنگ بر می دارد و طاقت سختی نمی آورد. بی تحمل و طاقتبودن افراد بدکار
- فرق است میان آنکه یارش در بر آنکه دو چشم انتظارش بر در: انتظار.
- فهم سخن چون نکند مستمع قوت طبع از متلکم بجوی: فهمیدن سخنان گوینده در هنر سخن گفتنش نهفته است
- فکر نان کن که خربزه آب است: دل به چیزهای بیهوده نبستن

قدر زر ، زرگر شناسد ، قدر گوهر ، گوهری:
ارزش هر چیزی را خبره آن می داند نه دیگران.
- قصاص در این دنیاست:
یعنی هر کس نتیجه اعمال خود را در زندگی می بیند.
- قاشق نداره آش بخورد:
کنایه از شخص بینهایت تهیدست است و وسیله لازم را دراختیار ندارد.
- قوز بالاقوز:
کار را خراب تر از آنچه که بود کردن.


- قرص خورشید در سیاهی شد یونس اندر دهان ماهی شد.
- قرآن بر سر زبان است و در میان جان: دیانت
- قدر عافیت کسی داند که به مصیبتی گرفتار آید: قدر عافیت.
- کوه به کوه نمی رسد آدم به آدم می رسد:
- کبکش خروس می خونه: خیلی خوشحال است


.
- کوگوش شنوا:
گوش ندادن به حرف.
- کوزه گر از کوزه شکسته آب می خورد:
خسیس بودن
- کارها به صبر برآید و مستعجل به سر در آید:
صبر.
- کس نبیند بخیل فاضل را کر نه در عیب گفتنش کوشد ور کریمی دو صد گز دارد کرمش عیبها فرو پوشد:
افراد فاضل.
- کرم بین و لطف خداوند گار گر بنده کرده است و او شرمسار:
در نکوهش بدکاری
- کند همجنس با همنجنس پرواز:
هر کسی با مثل خودش رابطه دارد