ابوثمامه صيداوي کیست؟

تب‌های اولیه

1 پست / 0 جدید
ابوثمامه صيداوي کیست؟


با سلام
ابوثمامه صيداوي ابوثمامه از ياران اميرمؤمنان علي(عليه السلام) و دلاوران عرب و از شخصيت هاي سرشناس شيعه بود
سماوي مي گويد: وي از تابعين است و در تمامي پيكارهاي اميرالمؤمنين(عليه السلام) شركت كرد و پس از شهادت آن بزرگوار به مصاحبت امام مجتبي(عليه السلام) درآمد.
چون معاويه به هلاكت رسيد و يزيد بر مسند خلافت نشست، وي و گروهي از شيعيان كوفه در خانه سليمان بن صُرد خزاعي گرد آمدند و براي امام حسين(عليه السلام) نامه نوشته و به مكه فرستادند
. با ورود حضرت مسلم(عليه السلام) به كوفه، ابوثمامه، بي درنگ به او پيوست و به فرمانش مشغول تحويل گرفتن كمك هاي مردم براي براي مصارف نهضت گرديد. و چون در اسلحه شناسي مهارت داشت، مسئوليت خريد و تهيه سلاح را به عهده گرفت. همچنين ابوثمامه بود كه به دستور مسلم، پول هايي را كه عبيدالله بن زياد براي دستگيري وي و يارانش به جاسوس خود معقل داده بود تحويل گرفت.
همچنين زماني كه خبر دستگيري هاني بين مردم كوفه منتشر شد و حضرت مسلم براي حمله به دارالاماره مهيا شد، و به مردم كوفه اعلام بسيج عمومي داد، در هنگام آرايش نيروهاي جنگي، فرماندهي دو قبيله تميم و همدان را به ابوثمامه سپرد
. در اين تحرك اضطراري، ابوثمامه بسيار پايداري نمود. اما با فراري شدن افراد تحت فرمانش، به ناچار به قبيله خود رفت و مدتي را در بين آنان پنهان شد و با آن كه ابن زياد به شدت وي را تعقيب مي كرد موفق به دستگيري او نشد. تا اين كه با شنيدن خبر ورود امام حسين(عليه السلام) به عراق، همراه نافع بن هلال به آن حضرت پيوست.
زماني كه عمر بن سعد با سپاه انبوه كوفه در سرزمين كربلا مستقر شد، نگاه ابوثمامه به كثير بن عبدالله شعبي خونخوار و جسور افتاد ـ كه به طرف امام(عليه السلام) مي آمد ـ به ايشان گفت: اي اباعبدلله! خداوند امورت را اصلاح كند، هم اكنون بي باك ترين و خطرناك ترين دشمن شما در روي زمين به اين جا آمده است. ابوثمامه آن گاه روياروي كثير بن عبدالله ايستاد و گفت: شمشيرت را از خودت جدا كن.
اما كثير جواب داد: نه به خدا سوگند! اسلحه ام را از خود دور نمي سازم، من پيك هستم. اگر سخن مرا بشنويد پيغامي كه آورده ام به شما بازگويم و اگر بپذيريد بازمي گردم. ابوثمامه گفت: پس من قبضه شمشير تو را نگه مي دارم، آن گاه سخنت را بگو. گفت: نه! به خدا سوگند دست تو به آن نخواهد رسيد. ابوثمامه باز ادامه داد و گفت: پيغامت را به من بگو تا آن را به اطلاع امام حسين(عليه السلام) برسانم و پاسخش را برايت بياورم، وگرنه نمي گذارم به آن بزرگوار نزديك شوي. زيرا تو مرد شرور و بزهكاري هستي. كثير با شنيدن اين سخن خشمگين شد و از همان جا بازگشت.
يادآور نماز ابوثمامه در ظهر عاشورا مانند ديگر اصحاب باوفا و بي نظير ابي عبدالله(عليه السلام) مشغول دفاع از آستان ولايت بود كه ناگهان مشاهده نمود، زمان زوال آفتاب فرا رسيده و هنگام اقامه نماز است. از اين رو خود را به مولايش امام حسين(عليه السلام) رسانيد و به ايشان عرض نمود: اي اباعبدالله! جان من فداي تو باد! همانا مي بينم كه لشكر دشمن هرچه بيشتر به ريختن خون شما نزديك شده اند. ليكن به خدا سوگند! آگاه باش كه تو كشته نخواهي شد! تا اين كه من در ركاب شما كشته شوم و در خون خود غلطان گردم. حال دوست دارم كه اين نماز ظهر را در خدمت شما اقامه نمايم و آن گاه خداي خود را ملاقات كنم. امام حسين(عليه السلام) پس از يادآوري ابوثمامه، نگاهي به آسمان افكندند و فرمودند: نماز را يادآوري كردي، خدا تو را از نمازگزاران و ذاكران قرار دهد! آري، به درستي كه الآن هنگام نماز است. پس آن حضرت دستور دادند كه به لشكر دشمن اعلام كنند كه مدتي را براي نماز دست از نبرد بردارند و اجازه اقامه نماز را به ما بدهند. ابوثمامه پس از مالك بن دودان و خداحافظي از سيدالشهداء(عليه السلام) در حالي كه رجز مي خواند، به ميدان جنگ شتافت و سرانجام پس از مقداري مبارزه به دست قيس بن عبدالله به فيض شهادت نائل گشت.