جمع بندی آیا کمال ما عین کمال خداوند است یا اضافه بر آن ؟

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا کمال ما عین کمال خداوند است یا اضافه بر آن ؟

با سلام، من فلسفه نخوانده ام پس لطفا مسائل را به زبان ساده توضیح بدهید، اگر هم پیچیده شد، لینک هایی ارائه بدهید تا مطالعه کنم.

ما اینجا چند تا فرض داریم .

فرض : خداوند کامل است .

فرض : انسان مقداری کمال دارد .

سوال : کمال انسان عین کمال خداست یا اینکه اضافه بر آن ؟

تذکر : اگر عین کمال خداوند باشد، وجود ما عین وجود خداوند خواهد بود در این صورت هر شخصی به اندازه تجلی خداوند در او صاحب جلال خواهد بود .

تذکر : اگر اضافه بر کمال خدواند باشد، مجموع کمال انسان و خداوند از کمال الهی بیشتر خواهد بود پس در نتیجه خداوند کامل نخواهد بود .

لطفا به سوال پاسخ دهید ، با تشکر .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صادق

به من بیاموز;893520 نوشت:
با سلام، من فلسفه نخوانده ام پس لطفا مسائل را به زبان ساده توضیح بدهید، اگر هم پیچیده شد، لینک هایی ارائه بدهید تا مطالعه کنم.

ما اینجا چند تا فرض داریم .

فرض : خداوند کامل است .

فرض : انسان مقداری کمال دارد .

سوال : کمال انسان عین کمال خداست یا اینکه اضافه بر آن ؟

تذکر : اگر عین کمال خداوند باشد، وجود ما عین وجود خداوند خواهد بود در این صورت هر شخصی به اندازه تجلی خداوند در او صاحب جلال خواهد بود .

تذکر : اگر اضافه بر کمال خدواند باشد، مجموع کمال انسان و خداوند از کمال الهی بیشتر خواهد بود پس در نتیجه خداوند کامل نخواهد بود .

لطفا به سوال پاسخ دهید ، با تشکر .


با سلام وتشکر .
در ابتدا باید اشاره شود که سوال تان فلسفی است لذا باید پاسخ کمی رنگی فلسفی داشته باشد بهتر است .
کمال انسان نه عین کمال خداوند است ونه اضافه بر آن بلکه جلوه وپرتوی و آیت و نشانه آن است .
باید توجه داشت که همین کمال انسان که جلوه ای از کمال الهی است دارای مراتب و درجاتی است‌. کمال در انسان از مراحل پایین آغاز، و تدریجاً به مراحل برتر و مقام قرب الهی منتهی می‌گردد، تا جایی که مورد خطاب‌: "یَـأَیَّتُهَا النَّفْس‌ُ الْمُطْمَئـِنَّة‌ُ ؛ ارْجِعِی‌َّ إِلَی‌ رَبِّکِ رَاضِیَة‌ً مَّرْضِیَّة‌ً ؛ فَادْخُلِی فِی عِبَـَدِی؛ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌" (1)، واقع شود، و در نهایت به سرمنزل حق و حقیقت برسد که کمال مطلق‌، علم مطلق‌، هستی مطلق‌، قدرت مطلق‌، زیبایی مطلق و جمال و کمال مطلق‌، یعنی‌: "فِی مَقْعَدِ صِدْق‌ٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ" (2) برسد.
هر چه کمال وجودی انسان‌، و عروج روحی او بیشتر شود به درکی بالاتر و عمیق‌تر نایل می‌شود، از این رو سیر تکاملی انسان پایان ندارد. اگر انسان بخواهد، می‌تواند هر روز خود را کامل‌تر، و به درجة بالاتری از کمال نایل گردد.
گرچه حقیقت آن است که کمال انسان اصلا طرف نسبت و قیاس با کمال خداوند متعال قرار نمی گیرد ولی از باب تسامح وتحلیل ذهنی و بشری اگر کسی بخواهد در باره نسبت آن دو بحث کند می تواند بگوید:
میان ماه من تا ماه گردون * تفاوت از زمین تا آسمان است
چه این که می تواند بگوید: تفاوت آن دو نظیر تفاوت بی نهایت و با نهایت، تفاوت مطلق با مقید، تفاوت مبدء نور با جلوه نور، تفاوت خالق با مخلوق، علت با معلول، ممکن با واجب و مانند آن است. بلکه به گفته ی مولوی همانند تفاوت وجود با عدم است لذا گفت:
ما عدم هاییم و هستی ها نما * تو وجود مطلق و هستی ما
باد ما وبود ما از داد تست * هستی ما جمله از ایجاد تست
لذا هستی نمودی نیست را * عاشق خود کرده بودی نیست را (3)
طبق این نگاه نسبت وجود انسان با همه کمالات هستی او نظیر عدم هستی نما وجود مطلق است. که هر چه او دارد از وجود مطلق است ونه از خودش.
گرچه همه انسان ها بالقوه دارای استعدا د کمال یابی اند. ولی به طور یقین همگان در رسیدن به کمال لایق خود یکسان نیستند. (4) در این رابطه سخن عطار بسیار شنیدنی است:
جهد هر کس قدر حال او بود * سیر هر کس تا کمال او بود
گر مگس پران کند چندان که هست * کی کمال سرسرش آید به دست (5)
بنابراین گر چه همه انسان ها دارای کمال مفروض اند و مسیر تکاملی آدمی نیز محدودیتی ندارد و محدود به حدی نیست و هر اندازه تلاش کند می تواند کامل و کامل‌تر شود، ولی هر کس به اندازه توان و تلاش خود می توان سیر کند و به کمال لایق خود برسد،

1.فجر(89)آیه 27 ـ 30.
2. قمر(54)آیه55.
3. مولوی مثنوی معنوی، نشر اقبال تهران 1378 ش، دفتر اول ،بیت 605.
4. ابن ترکه تمهید القواعد، نشر علمی فرهنگی تهران 1370 ش، با تصحیح آشتیانی، ص 25.
5. عطار، پند نامه بی سر نامه، نشر کتاب خانه سنایی تهران 1362 ش، با تصحیح احمد خوش نویس، ص125.

فرض کنید شخصی میگوید وجود یعنی محدودیت و محدودیت یعنی قابل درک بودن

وجود = محدودیت = قابل درک بودن

حالا ثابت کنید چیزی که قابل درک شدن نیست وجود دارد که معنای وجود را به :

وجود = خدا

تغییر دهید .

[="Tahoma"][="Navy"]

به من بیاموز;893520 نوشت:
سوال : کمال انسان عین کمال خداست یا اینکه اضافه بر آن ؟

تذکر : اگر عین کمال خداوند باشد، وجود ما عین وجود خداوند خواهد بود در این صورت هر شخصی به اندازه تجلی خداوند در او صاحب جلال خواهد بود .

تذکر : اگر اضافه بر کمال خدواند باشد، مجموع کمال انسان و خداوند از کمال الهی بیشتر خواهد بود پس در نتیجه خداوند کامل نخواهد بود .


سلام
همه کمالات موجودات کمال خداوند متعال است یعنی تجلی و ظهور آنست لذا نه عین آن است و نه غیر آن
عین آن نیست چون محدود است غیر آن نیست چون تجلی است و از حق جدا نیست
لذا کمالات هم به خود شی و هم به حق متعال قابل استناد است
یا علیم[/]

به من بیاموز;894491 نوشت:
فرض کنید شخصی میگوید وجود یعنی محدودیت و محدودیت یعنی قابل درک بودن

وجود = محدودیت = قابل درک بودن

حالا ثابت کنید چیزی که قابل درک شدن نیست وجود دارد که معنای وجود را به :

وجود = خدا

تغییر دهید .


باسلام وتشکر .
معلوم می شود که جناب عالی یک فیلسوف تمام عیار هستید لذا در تبین مسله مورد بحث باید گفت :
یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز می‌توان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته می‌داند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمی‌یابند.[2]
شناخت‌ناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، ‌بلکه گونة ‌دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم می‌آید.
البته برخی از مذاهب و گروه های فکری اسلامی این نوع شناخت را نیز در فهم و قدرت بشر نمی دانند.
در بحث اسما و صفات خداوند این بحث مطرح است که آیا عقل بشری قادر است که بفهمد ذات خداوند، دارای چه صفاتی است؟ چه صفاتی لایق و شایسته ذات او است و چه صفاتی این‏طور نیست؟
علامه طباطبا یی می گوید:
عقل بشری، قادر است اوصاف خداوند را دریافته و علاوه بر درک آن، به بررسی آن نیز بپردازد؛ زیرا اگر عقل ما چیزهایی از قبیل علم، قدرت، حیات و ... را برای خدای‏تعالی اثبات می‏کند، یا موجودات را مستند به وی می‏داند و یا صفات فعلی از قبیل رحمت، مغفرت، رزق و انعام، هدایت و غیر آن را برای او قائل می‏شود؛ همه از این جهت است که در خود، نمونه‏ای از آن کمالات را سراغ دارد. نیز از آنجا که معطی کمال، محال است که فاقد آن کمال باشد؛ وجود چنین اوصاف کمالیه‏ای در مخلوقات، نشانه آن است که مبدأ و منشأ اصلی موجودات (خداوند) دارای آن کمالات است. در عین حال ادعا نمی‏کنیم که عقل به کنه ذات و صفات خداوند احاطه دارد؛ بلکه اعتراف می‏کنیم آنچه را که ما با عقل خود، برای او اثبات و توصیف می‏کنیم، غیر از آن است که در خدای تعالی است؛ مثلاً علمی که ما برای خدا اثبات و او را بدان توصیف می‏کنیم - از آن جایی که ما خود محدود هستیم - محدود است؛ در حالی که خدای متعال بزرگ‏تر و برتر از آن است که حدی، او را در خود محدود سازد.
این مفاهیم، آینه‏های محدودی است که نمی‏تواند وجود بی‏کران پروردگار را منعکس سازد. اما این امر، باعث نمی‏شود که تشخیص عقل را در این باره معتبر ندانیم. عقل ما قادر به ادراک صفات هست؛ ولی به اندازه و حد توانایی عقل بشر. مَثَل انسان در شناخت خداوند سبحان، مثل کسی است که دو دست خویش را به آب دریا نزدیک کند و بخواهد از آن بنوشد؛ او فقط می‏خواهد خود را سیراب سازد و ابداً مقدار برایش مطرح نیست و نمی‏تواند بیشتر از اندازه دو دستش از دریا آب بردارد". (3) بنابراین نظر محتاطانه در اینجا آن است که عقل نمی تواند به کنه ذات و صفات الهی راه یابد و حقیقت خداوند را آن گونه که هست دریابد ، در عین حال کاملا عاجز از فهم صفات خداوند نیست.
صفات سلبی خدا:
ما به اندازه فهم و عقل خود، اوصاف خداوند را می‏فهمیم؛ اما برای آن که این مفاهیم نسبت به خداوند متعال، معانی حقیقی و برتر از فهم ما را داشته باشد؛ از صفات سلبی استفاده کرده، نقصان فهم خود را نسبت به اوصاف الهی جبران می‏کنیم و در عین این که می‏گوییم: خدا عالم، قادر و حیّ است؛ اضافه می‏کنیم که خداوند در وصف نمی‏گنجد و بزرگ‏تر از آن است که در چاردیواری اوصاف و تحدیدات ما، محصور گردد و این خود ما را به حقیقت امر نزدیک می‏سازد. (4).
نتیجه آن که: از صفات خدا، همان معانی را می‏فهمیم که از صفات انسان در می‏یابیم.چنان که عقل قادر است آن صفات را در مورد انسان درک کند، در باب صفات خداوند متعال نیز قادر به چنین درکی است. منتها به دلیل تفاوت درجه در مصداق میان انسان و خداوند، شائبه نقص در صفات خداوند، به وجود می‏آید که ما به کمک صفات سلبی، این شبهه را از بین می‏بریم. بدین‏وسیله با کمک صفات ایجابی و سلبی، علاوه بر آن که دگرگونی در مفهوم ایجاد نمی‏کنیم؛ بلکه آن را به مصداق حقیقی و واقعی رهنمون می‏سازیم و می‏گوییم: خداوند موجود است؛ ولی نه وجودی مانند مخلوقات؛ خدا علم دارد، اما نه مثل علم موجودات؛ قدرت دارد، نه از این قدرت‏ها؛ حیات دارد، نه از این حیات‏ها و ...(5).

پی‌نوشت‌ها:

1.طه، 110.
2.تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117.
3. طباطبایی، سیدمحمدحسین، مجموعه رسائل، ص 227.
4.المیزان، ج 8، ص 57 و ج 6، ص 102 - 100؛ مجموعه رسائل، ص 224 - 226 و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 125 و ...
5. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 105 - 110.

ببینید اگر جهان آفرینش را کتابی تصور کنیم ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم نویسنده تصور کنیم، چون اگر هست از جهان آفرینش است، و اگر نیست دیگر نیست .

ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم جدا از اشکالات دیگری که اینجا مطرح میشود به عنوان مثال اینکه مجموع جهان افرینش و خدا بزرگتر از خداوند میشود و در این صورت خداوندی که شما تصور کرده اید کامل نیست .

حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .

تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او یعنی پیامبر بیاید هدایت میکرد ؟ اراده چه کسی همیشه پیروز بود و هست ؟

پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .

امیدوارم متوجه منظورم شده باشید.

صادق;894698 نوشت:

باسلام وتشکر .
معلوم می شود که جناب عالی یک فیلسوف تمام عیار هستید لذا در تبین مسله مورد بحث باید گفت :
یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز می‌توان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته می‌داند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمی‌یابند.[2]
شناخت‌ناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، ‌بلکه گونة ‌دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم می‌آید.
البته برخی از مذاهب و گروه های فکری اسلامی این نوع شناخت را نیز در فهم و قدرت بشر نمی دانند.
در بحث اسما و صفات خداوند این بحث مطرح است که آیا عقل بشری قادر است که بفهمد ذات خداوند، دارای چه صفاتی است؟ چه صفاتی لایق و شایسته ذات او است و چه صفاتی این‏طور نیست؟
علامه طباطبا یی می گوید:
عقل بشری، قادر است اوصاف خداوند را دریافته و علاوه بر درک آن، به بررسی آن نیز بپردازد؛ زیرا اگر عقل ما چیزهایی از قبیل علم، قدرت، حیات و ... را برای خدای‏تعالی اثبات می‏کند، یا موجودات را مستند به وی می‏داند و یا صفات فعلی از قبیل رحمت، مغفرت، رزق و انعام، هدایت و غیر آن را برای او قائل می‏شود؛ همه از این جهت است که در خود، نمونه‏ای از آن کمالات را سراغ دارد. نیز از آنجا که معطی کمال، محال است که فاقد آن کمال باشد؛ وجود چنین اوصاف کمالیه‏ای در مخلوقات، نشانه آن است که مبدأ و منشأ اصلی موجودات (خداوند) دارای آن کمالات است. در عین حال ادعا نمی‏کنیم که عقل به کنه ذات و صفات خداوند احاطه دارد؛ بلکه اعتراف می‏کنیم آنچه را که ما با عقل خود، برای او اثبات و توصیف می‏کنیم، غیر از آن است که در خدای تعالی است؛ مثلاً علمی که ما برای خدا اثبات و او را بدان توصیف می‏کنیم - از آن جایی که ما خود محدود هستیم - محدود است؛ در حالی که خدای متعال بزرگ‏تر و برتر از آن است که حدی، او را در خود محدود سازد.
این مفاهیم، آینه‏های محدودی است که نمی‏تواند وجود بی‏کران پروردگار را منعکس سازد. اما این امر، باعث نمی‏شود که تشخیص عقل را در این باره معتبر ندانیم. عقل ما قادر به ادراک صفات هست؛ ولی به اندازه و حد توانایی عقل بشر. مَثَل انسان در شناخت خداوند سبحان، مثل کسی است که دو دست خویش را به آب دریا نزدیک کند و بخواهد از آن بنوشد؛ او فقط می‏خواهد خود را سیراب سازد و ابداً مقدار برایش مطرح نیست و نمی‏تواند بیشتر از اندازه دو دستش از دریا آب بردارد". (3) بنابراین نظر محتاطانه در اینجا آن است که عقل نمی تواند به کنه ذات و صفات الهی راه یابد و حقیقت خداوند را آن گونه که هست دریابد ، در عین حال کاملا عاجز از فهم صفات خداوند نیست.
صفات سلبی خدا:
ما به اندازه فهم و عقل خود، اوصاف خداوند را می‏فهمیم؛ اما برای آن که این مفاهیم نسبت به خداوند متعال، معانی حقیقی و برتر از فهم ما را داشته باشد؛ از صفات سلبی استفاده کرده، نقصان فهم خود را نسبت به اوصاف الهی جبران می‏کنیم و در عین این که می‏گوییم: خدا عالم، قادر و حیّ است؛ اضافه می‏کنیم که خداوند در وصف نمی‏گنجد و بزرگ‏تر از آن است که در چاردیواری اوصاف و تحدیدات ما، محصور گردد و این خود ما را به حقیقت امر نزدیک می‏سازد. (4).
نتیجه آن که: از صفات خدا، همان معانی را می‏فهمیم که از صفات انسان در می‏یابیم.چنان که عقل قادر است آن صفات را در مورد انسان درک کند، در باب صفات خداوند متعال نیز قادر به چنین درکی است. منتها به دلیل تفاوت درجه در مصداق میان انسان و خداوند، شائبه نقص در صفات خداوند، به وجود می‏آید که ما به کمک صفات سلبی، این شبهه را از بین می‏بریم. بدین‏وسیله با کمک صفات ایجابی و سلبی، علاوه بر آن که دگرگونی در مفهوم ایجاد نمی‏کنیم؛ بلکه آن را به مصداق حقیقی و واقعی رهنمون می‏سازیم و می‏گوییم: خداوند موجود است؛ ولی نه وجودی مانند مخلوقات؛ خدا علم دارد، اما نه مثل علم موجودات؛ قدرت دارد، نه از این قدرت‏ها؛ حیات دارد، نه از این حیات‏ها و ...(5).

پی‌نوشت‌ها:

1.طه، 110.
2.تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117.
3. طباطبایی، سیدمحمدحسین، مجموعه رسائل، ص 227.
4.المیزان، ج 8، ص 57 و ج 6، ص 102 - 100؛ مجموعه رسائل، ص 224 - 226 و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 125 و ...
5. اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 105 - 110.

موجود نامحدود واقعیت ندارد، زیرا عبارت خود متناقض است

به این دلیل که اگر نامحدود است پس نمیتواند حد داشته باشد، همین حدی برای آن میشود .

با سلام و خسته نباشید

البته من کم کم به پاسخ سوالاتم دارم میرسم، در مورد اینکه ما همه تحت اراده خداوند هستیم مطلب اراده و اختیار انسان مطرح میشود که بنابراین با اینکه ما تحت تسلط خداوندیم اما همان خداوند به ما اختیار هم داده .

حال من میخواهم بدانم از کجا میشود فهمید که قرآن کریم از طرف خوده خداوند نازل شده و توسط اختیارات نیروهای زیر مجموعه نوشته نشده است ؟

در مورد مبحث نامحدود و محدود هم باید عرض کنم اگر چه ذات خداوند ماده نیست یا به قول دیگر واقعیت ندارد، اما خالق واقعیت است، بنابراین واقعیت فعل خداوند و از خداوند است .

حالا شما بهتر میتوانید این مسائل را توضیح دهید .

البته ناگفته نماند بنده خود از طریق دیگری حقانیت الله تعالی برایم اثبات شده است

اما میخواهم برای اطمینان و کسب دانش این مسائل را مطرح کنم تا اطلاعاتم را بالا ببرم

لذا خواستم از شما دوستان محترم تشکر کنم که اینگونه دوستانه و بی غرضانه پاسخ بنده را می دهید و هم اینکه خواستم بگویم مبادا باعث لغزش و کاهش ایمان کسی شده باشم همانطور که برای خودم باعث شدم .

به من بیاموز;894787 نوشت:
ببینید اگر جهان آفرینش را کتابی تصور کنیم ، دیگر چیزی باقی نمی ماند که بخواهیم نویسنده تصور کنیم، چون اگر هست از جهان آفرینش است، و اگر نیست دیگر نیست .

ولی حالا بر فرض مثال آمدیم و چنین کردیم و نویسنده را جدا از جهان آفرینش و کتاب معرفی کردیم جدا از اشکالات دیگری که اینجا مطرح میشود به عنوان مثال اینکه مجموع جهان افرینش و خدا بزرگتر از خداوند میشود و در این صورت خداوندی که شما تصور کرده اید کامل نیست .

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

وقتی کتاب را در حال نگارش و تدوین و تغییر و تبدیل در نظر بگیریم دیگر کتاب وجود مستقلی ندارد

چرا که کتاب تا وقتی کتاب است که نویسنده بنویسد و نوشته تجلی درونیات(ذات) نویسنده است

نویسنده کامل است و اصل هستی در ذات خدا است یعنی تمامی هستی ذات خدا هستند که تجلی آن به این شکل است(در بحث این در ابتدای پست مثالی در مورد کمال ما زده شد.)

این کتاب کتابی که در ذهن نویسنده هست تماما نیست اما تصویری از آن است.

به من بیاموز;894787 نوشت:
حال این میان شخصی آمده و میگوید من از طرف آن نویسنده آمده ام تا شما را هدایت کنم، ما از او میپرسیم چه کسی تو را فرستاده و او ویژگی های کتاب را نام میبرد، خب اگر کتاب او را فرستاده ما نیز از متن همین کتاب هستیم و باید خودمان او را فرستاده باشیم .

می او را نفرستاید بلکه حقیقت ما او را میشناسد

و حقیقت وجودی تمامی عالم خداوند است

برای همین برای افراد دیگر شناس است یا حس آشنایی دارد

البته این ها مثال است طبق قاعده آن باید با آن بر خورد شود.

به من بیاموز;894787 نوشت:
تازه اگر از طرف نویسنده آمده باشد ، خب ما هم از طرف نویسنده آماده ایم ، چه فرقی بین ما و اوست ؟ جفتمان نوشته همان نویسنده هستیم، چه کسی ما را قبل از اینکه او یعنی پیامبر بیاید هدایت میکرد ؟ اراده چه کسی همیشه پیروز بود و هست ؟

تماما اراده نویسنده است حتی آن شخصیت برگزیده هم تحت اراده نویسنده در داستان هست و مستقل نیست و قبل از آمدن آن هم فرستده پنهانی که لازمه انتخاب است نویسنده قرار داده مثل عقل جست و جو و تفکر این ابزار را نویسنده برای کسانی که تکلیف قبول برگزیده را دارند و دستورات را انجام دهد قرار داده

و راه ها را به برگزیده آن نشان داده

برگزیده اصلی مشخص و روشن است اما افراد دیگر هم می توانند با واسطه اصل بگزیده شوند مثل همان شخصیت بزرگ و اول شخص که بستگی به شرایط دارد
(البته این مابحث را در قالب برهان کاتب و مکتوب موضوعی ایجاد کردم اگر خدا بخواهد و ارجاء داده شود آنجا بحث می کنیم)

به من بیاموز;894787 نوشت:
پس در این میان غرضی در کار است، غرضمند میخواهد ما فراموش کنیم که خودمان هر غرضی داریم غرض نویسنده کتاب است، و به ما غرض خودش را به عنوان غرض نویسنده کتاب بدهد .

اگر نویسنده این غرض را گوش زد کند چطور؟

یعنی ما فراموش کرده باشیم اما به سبب و اسباب به یاد آورده شود مثلا توسط برگزیده اش.

به من بیاموز;895083 نوشت:
حال من میخواهم بدانم از کجا میشود فهمید که قرآن کریم از طرف خوده خداوند نازل شده و توسط اختیارات نیروهای زیر مجموعه نوشته نشده است ؟

تنها نویسنده کتاب اشراف کامل به همه چیز دارد

اگر کتابی به صورت خورد خورد نوشته شود معمولا نا هماهنگی ممکنه پیش بیاد و احتمالش هست خصوصا اگر موضوعاتش متنوع باشد

اگر کتابی باشد که با جهان آفرینش هم خوانی داشته باشد

یعنی یک شمایل کلی از آفریتش بدهد.

آورنده آن درس ناخوانده باشد
شغل تجارت باشد
در بین بت و بت پرستی رشد کرده باشد

آیات ان بر اساس شان نزول باشد و بر فرد فرد افراد اتمام حجت کند

از فصاحت و بلاغت بر خوردار باشد
و....

این ها را اگر جمع کنیم

بنظرتون می شود یک کتاب در 23 سال اورده شود و این چنین انسجام داشته باشد و دعوت به تحدی بکند و اگر کسی پاسخ داده باشد چیز جدیدی نیاورده باشد بلکه از ان تقلید کرده باشد؟

خب اینها غیر از کسی که اشراف کامل دارد بر می آید؟

یا علی(ع)@};-

به من بیاموز;894788 نوشت:
موجود نامحدود واقعیت ندارد، زیرا عبارت خود متناقض است

به این دلیل که اگر نامحدود است پس نمیتواند حد داشته باشد، همین حدی برای آن میشود .


باسلام وتشکر .
در باره این تصور تانباید اشاره شود :
ذات خداوند، نامتناهی، کامل و مطلق است وهیچ‌گونه محدودیتی در آن تصور نمی‌شود؛ زیرا وجوب وجود اقتضا می‌کند که ذات الهی فاقد هیچ‌کمالی نباشد؛ چرا که فقدان کمال، مساوی با نقص و نیازمندی است و نیازمندی با واجب‌الوجود بودن سازگاری ندارد،
یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز می‌توان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[1] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته می‌داند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمی‌یابند.[2]
شناخت‌ناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، ‌بلکه گونة ‌دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم می‌آید.
پی‌نوشت‌ها:

1.طه، 110.
2.تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث 117.

به من بیاموز;895083 نوشت:
با سلام و خسته نباشید

حال من میخواهم بدانم از کجا میشود فهمید که قرآن کریم از طرف خوده خداوند نازل شده و توسط اختیارات نیروهای زیر مجموعه نوشته نشده است ؟

با سلام وتشکر .
_ در باره این قسمت پرسش تان که آیا قران کتاب خداست و ممکن نیست کتاب خود پیامبر یا القای کسان دیگر به پیامبر باشد. جواب به شرح زیر است.:
معمولا پیامبران برای اثبات نبوت وارتباط آسمانی خود دلایل و نشانه های فراوان ارائه می کردند و هر کس با توجه به آن دلایل و نشانه ها ، نبوتشان را باور می کرد و یقین می نمود که آنان در نهایت درجه راستگویی قرار دارند و اگر کتابی را آسمانی می دانند ، قطعا آن کتاب آسمانی است زیرا:
1- آنان نه داعیه ای بر دروغگویی داشتند و نه ایمان فوق العاده آنان به خدا و قیامت و معاد به آنان اجازه دروغ بستن به خدا را می داد؛ بنا بر این وقتی شخصیتی که دلایل فراوان بر نبوت او وجود دارد، اعلام می کند این کتابی که آورده، آسمانی است ؛ خود این دلیل محکمی بر آسمانی بودن آن است .
2-دلیل دیگر بر آسمانی بودن قرآن توجه به شخصیت پیامبر و وضعیت اجتماع اوست . پیامبر به شهادت همه کسانی که او را می شناختند ، حتی آنان که او را در ادعای نبوت دروغگو می شمردند ، در محیطی به دنیا آمده که خواندن و نوشتن در آنجا رواج ندارد و فضیلت شمرده نمی شود و او هم خواندن و نوشتن نمی داند و هیچگاه نزد کسی برای یادگیری علم و دانش و خواندن و نوشتن و...زانوی شاگردی به زمین نزده است و تا سن چهل سالگی در این اجتماع زندگی کرده ولی هیچ گاه سخنی علمی از او شنیده نشده است. در محیط اطراف او هم از علم و دانش خبری نیست . کتاب های آسمانی پیامبران گذشته هم در آن زمان حاوی معارف و احکامی بود که با آنچه او بعدا در قرآن می آورد، ناسازگاری فاحش دارند و معلوم می شود کتاب او اقتباس از کتاب های گذشتگان نیست و...
حالا چنین کسی به ناگاه کتابی می آورد که همه اهل علم و سخن شناسان زمان، آن را عجیب و بدیع و بی سابقه می دانند و این کتاب پر از معارفی است که بشر تا آن روز از شناخت آن ناتوان بوده و بزرگان اهل علم و فهم در مقابل عظمت آن کتاب زانو می زنند و به حقانیت معارفش اقرار و اعتراف می کنند و..، آیا این خود دلیل قطعی بر آسمانی بودن نیست؟
3-مهمتر این که این کتاب برای اولین بار در تاریخ نبوت اعلام می کند من آسمانی هستم و اگر باور ندارید ، یک سوره مثل من بیاورید و تا امروز با همه مخالفتی که با قرآن شده ، هیچ کس نتوانسته سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورد و این خود نشانه آشکار بر آسمانی بودن آن است.
قرآن بیش از چهارده قرن است که نازل شده و با صدای بلند خود را از جانب خدا شمرده و به عنوان نشانه خدایی بودن خود، ناممکن بودن آوردن سوره ای هر چند مانند سوره کوثر که در حد یک سطر است، را اعلام کرده و در طول این مدت طولانی، دشمنان سرسختی داشته که سعی داشته اند ثابت کنند این کتاب از ناحیه خدا نیست بلکه تراوش ذهن و فکر خود پیامبر یا دیگرانی است که به ایشان القا کرده اند و برای اثبات این مطلب هزینه بسیار کرده اند ولی ناموفق بوده اند در حالی که ساده ترین راه اثبات این مطلب، آوردن سوره ای مانند قرآن و ارائه آن می باشد ولی یا جرات نکرده اند در این وادی وارد شوند یا مفتضح و رسوا و شکست خورده از آن خارج شده اند و این خود برترین نشانه حقانیت این ادعا و معجزه و همانند ناپذیری قرآن است.

4- این قرآن از جهات مختلف که ما شناخته ایم معجزه است و شاید جهات اعجازی آن که ما هنوز نشناخته ایم ، بیشتر باشد . جهات اعجازی آن:
الف- " اعجاز لفظی" یعنی این که مفاهیم و معانی ای حق و صحیح را در قلب الفاظی ریخته و به جامعه ارائه داده که زبانشناسان اعتراف کنند این نوشته ارائه شده در سطحی از فصاحت و بلاغت و رسایی و زیبایی است که هیچ کس نمی تواند مثل آن را در فصاحت و بلاغتش بیاورد حتی اگر در اعلا درجه بلاغت باشد . درک بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی قرآن به وسیله عرب زبانان ممکن است و ما که عرب زبان نیستیم اول باید با آن زبان و قواعد و ادبیات و قاعده های آن آشنا شویم ، تا بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی آن را درک کنیم.
برای ما که فارسی زبان هستیم متن گلستان دارای فصاحت کم نظیری است یعنی واژه های انتخاب شده و اسلوب کلام و گیرایی آن و...، به گونه ای است که خواننده را میخکوب می کند و قران از این چنین فصاحت و بلاغتی در سطح بی نهایت و بینظیر برخوردار است وا ین است اعجاز لفظی قرآن.
ب-هماهنگی و نبود اختلاف، قران در مدت 23 سال و در شرایط مختلف نازل شده و 114 سوره و بیش از 6000 آیه دارد با این وجود در قران هیچ اختلاف و تباینی وجود ندارد . این آیات تصدیق کننده هم هستند و همدیگر را تفسیر می کنند و این خود نشانه خدایی بودن است.
ج- اخبار غیبی و پیشگوییهای قرآن از دیگر وجوه اعجاز قرآن است.
د-اخبار علمی که در قرآن هست وجه دیگر اعجاز است.

صادق;895221 نوشت:
به من بیاموز;895083 نوشت:
با سلام و خسته نباشید

حال من میخواهم بدانم از کجا میشود فهمید که قرآن کریم از طرف خوده خداوند نازل شده و توسط اختیارات نیروهای زیر مجموعه نوشته نشده است ؟

با سلام وتشکر .
_ در باره این قسمت پرسش تان که آیا قران کتاب خداست و ممکن نیست کتاب خود پیامبر یا القای کسان دیگر به پیامبر باشد. جواب به شرح زیر است.:
معمولا پیامبران برای اثبات نبوت وارتباط آسمانی خود دلایل و نشانه های فراوان ارائه می کردند و هر کس با توجه به آن دلایل و نشانه ها ، نبوتشان را باور می کرد و یقین می نمود که آنان در نهایت درجه راستگویی قرار دارند و اگر کتابی را آسمانی می دانند ، قطعا آن کتاب آسمانی است زیرا:
1- آنان نه داعیه ای بر دروغگویی داشتند و نه ایمان فوق العاده آنان به خدا و قیامت و معاد به آنان اجازه دروغ بستن به خدا را می داد؛ بنا بر این وقتی شخصیتی که دلایل فراوان بر نبوت او وجود دارد، اعلام می کند این کتابی که آورده، آسمانی است ؛ خود این دلیل محکمی بر آسمانی بودن آن است .
2-دلیل دیگر بر آسمانی بودن قرآن توجه به شخصیت پیامبر و وضعیت اجتماع اوست . پیامبر به شهادت همه کسانی که او را می شناختند ، حتی آنان که او را در ادعای نبوت دروغگو می شمردند ، در محیطی به دنیا آمده که خواندن و نوشتن در آنجا رواج ندارد و فضیلت شمرده نمی شود و او هم خواندن و نوشتن نمی داند و هیچگاه نزد کسی برای یادگیری علم و دانش و خواندن و نوشتن و...زانوی شاگردی به زمین نزده است و تا سن چهل سالگی در این اجتماع زندگی کرده ولی هیچ گاه سخنی علمی از او شنیده نشده است. در محیط اطراف او هم از علم و دانش خبری نیست . کتاب های آسمانی پیامبران گذشته هم در آن زمان حاوی معارف و احکامی بود که با آنچه او بعدا در قرآن می آورد، ناسازگاری فاحش دارند و معلوم می شود کتاب او اقتباس از کتاب های گذشتگان نیست و...
حالا چنین کسی به ناگاه کتابی می آورد که همه اهل علم و سخن شناسان زمان، آن را عجیب و بدیع و بی سابقه می دانند و این کتاب پر از معارفی است که بشر تا آن روز از شناخت آن ناتوان بوده و بزرگان اهل علم و فهم در مقابل عظمت آن کتاب زانو می زنند و به حقانیت معارفش اقرار و اعتراف می کنند و..، آیا این خود دلیل قطعی بر آسمانی بودن نیست؟
3-مهمتر این که این کتاب برای اولین بار در تاریخ نبوت اعلام می کند من آسمانی هستم و اگر باور ندارید ، یک سوره مثل من بیاورید و تا امروز با همه مخالفتی که با قرآن شده ، هیچ کس نتوانسته سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورد و این خود نشانه آشکار بر آسمانی بودن آن است.
قرآن بیش از چهارده قرن است که نازل شده و با صدای بلند خود را از جانب خدا شمرده و به عنوان نشانه خدایی بودن خود، ناممکن بودن آوردن سوره ای هر چند مانند سوره کوثر که در حد یک سطر است، را اعلام کرده و در طول این مدت طولانی، دشمنان سرسختی داشته که سعی داشته اند ثابت کنند این کتاب از ناحیه خدا نیست بلکه تراوش ذهن و فکر خود پیامبر یا دیگرانی است که به ایشان القا کرده اند و برای اثبات این مطلب هزینه بسیار کرده اند ولی ناموفق بوده اند در حالی که ساده ترین راه اثبات این مطلب، آوردن سوره ای مانند قرآن و ارائه آن می باشد ولی یا جرات نکرده اند در این وادی وارد شوند یا مفتضح و رسوا و شکست خورده از آن خارج شده اند و این خود برترین نشانه حقانیت این ادعا و معجزه و همانند ناپذیری قرآن است.

4- این قرآن از جهات مختلف که ما شناخته ایم معجزه است و شاید جهات اعجازی آن که ما هنوز نشناخته ایم ، بیشتر باشد . جهات اعجازی آن:
الف- " اعجاز لفظی" یعنی این که مفاهیم و معانی ای حق و صحیح را در قلب الفاظی ریخته و به جامعه ارائه داده که زبانشناسان اعتراف کنند این نوشته ارائه شده در سطحی از فصاحت و بلاغت و رسایی و زیبایی است که هیچ کس نمی تواند مثل آن را در فصاحت و بلاغتش بیاورد حتی اگر در اعلا درجه بلاغت باشد . درک بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی قرآن به وسیله عرب زبانان ممکن است و ما که عرب زبان نیستیم اول باید با آن زبان و قواعد و ادبیات و قاعده های آن آشنا شویم ، تا بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی آن را درک کنیم.
برای ما که فارسی زبان هستیم متن گلستان دارای فصاحت کم نظیری است یعنی واژه های انتخاب شده و اسلوب کلام و گیرایی آن و...، به گونه ای است که خواننده را میخکوب می کند و قران از این چنین فصاحت و بلاغتی در سطح بی نهایت و بینظیر برخوردار است وا ین است اعجاز لفظی قرآن.
ب-هماهنگی و نبود اختلاف، قران در مدت 23 سال و در شرایط مختلف نازل شده و 114 سوره و بیش از 6000 آیه دارد با این وجود در قران هیچ اختلاف و تباینی وجود ندارد . این آیات تصدیق کننده هم هستند و همدیگر را تفسیر می کنند و این خود نشانه خدایی بودن است.
ج- اخبار غیبی و پیشگوییهای قرآن از دیگر وجوه اعجاز قرآن است.
د-اخبار علمی که در قرآن هست وجه دیگر اعجاز است.

من فکر میکنم این شواهد و قرائن در حدی نیستند که بتوانیم به آنها یقین کنیم و از طرفی در حدی هم نیستند که بتوانیم آنها را نادیده بگیریم .

اینجاست که مساله اعتماد و انتخاب مطرح میشود .

اما از آنجا که در گذشته به گفته خود دین با اعتماد به شیطان لطمه ی بزرگی به ما وارد شد، من نمیتوانم به این آسانی اعتماد کنم .

به من بیاموز;895367 نوشت:
صادق;895221 نوشت:

من فکر میکنم این شواهد و قرائن در حدی نیستند که بتوانیم به آنها یقین کنیم و از طرفی در حدی هم نیستند که بتوانیم آنها را نادیده بگیریم .

اینجاست که مساله اعتماد و انتخاب مطرح میشود .

اما از آنجا که در گذشته به گفته خود دین با اعتماد به شیطان لطمه ی بزرگی به ما وارد شد، من نمیتوانم به این آسانی اعتماد کنم .

با سلام وتشکر .
دلایل وشودهد زیاد است در نوبت قبل تنها نمونه های از آن را تقدیم نمودم در این نوبت دلایل دیگر خدمت تقدیم می شود تا اعتماد تان حاصل آید .
خود وجود قران دلالت می کند که از جانب خداست و غیر خدا را توان بر انشای چنین کتابی نیست. با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداست و پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست. نیز خود را آیت خدایی بودن شمرده و اعلام کرده اگر در خدایی بودن من شک دارید و مرا ساخته بشر از جمله رسول می دانید، و مدعی هستید که بشر را توان انشای چنین کتابی هست، پس یک سوره مثل سوره های من بیاورید و به جامعه عرضه کنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.
با وجود آن که دشمنان از صدر اسلام در صدد آن بودند که آسمانی بودن قرآن را انکار کنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی کنند ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهندتوانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام، یهودیان صهیونیست هستند که از تمام امکاناتشان برای نابودی اسلام استفاده می کنند، لیکن تاکنون نتوانسته‌اند حتی یک سطر مثل قرآن را بنویسند.
قرآن مجید از جهات گوناگون معجزه است و خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذکر می‌کنیم :
یکی جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است که از عهده بشر خارج است. از این رو عرب جاهلی که در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلکه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت کرد، به معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. روی اعجاز فصاحتی قرآن، عده‌ای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند. بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند ولی هماوردی نکردند و عجز خود را از آوردن حتی سوره ای کوچک فریاد زدند و این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است و ثابت می‌کند که آوردن کتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا بر این خود قرآن بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.
دیگر این که همه قبول دارند رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده بود، ولی با وجود این، کتابی آورد که پر است از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی، به طوری که این کتاب افکار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب کرده و متفکران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.
امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن ایشان و محیط زندگی­شان از دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن، بهترین دلیل بر این است که قرآن محصول فکر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است. پیامبر پیش هیچ کسی زانوی شاگردی به زمین نزده است و از هیچ کس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و کلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.
قرآن خود بر این موضوع تکیه کرده و آن را یکی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون(1)
تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته­ای را نمی­خواندی و با دست راست خود (که وسیله نوشتن است)نمی نوشتی. اگر قبلا می خواندی و می­نوشتی، یاوه گویان شک و تهمت به وجود می­آوردند.
و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان (2)
ما قرآن را که روح و حیات است، از امر خود بر تو وحی کردیم. تو قبلا نمی دانستی نوشته و ایمان چیست.
این آیات صراحت دارد که پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده و اینها نه تراوش ذهن او بلکه نازل شده از جانب خداوند حکیم است.
دلیل محکم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است که پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شکی نیست. چنین کسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش فکر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد زیرا یقین دارد که نسبت دادن مطلبی به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند. آری اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممکن بود به خود جرات بدهند که مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد ولی از مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین کاری محال است.
خود قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را به خدا بزرگ ترین گناهان می شمارد :
و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا (3)
و چه کسی ستمکارتر از کسی است که به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!
از زبان پیامبر اعلام می کند که از خدا چنان ترسی دارد که هیچ گاه ناحقی بر خدا نمی بندد زیرا می داند کسی نمی­تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:
قل ان افتریته فلا تملکون لی من الله شیئا (4)
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمی توانید در قبال خدا مالک و نگهدار من باشید.
با توجه به دلایلی که گذشت نمی توان گمان کرد قرآن از جانب غیر خدا باشد. با توجه به دلایل شاید تردیدی بر الهی بودن قران در ذهن شریف تان باقی نماند .

پی نوشت ها:
1. عنکبوت(29)، آیه 48.
2. شوری(42)، آیه 52.
3. انعام(7)، آیه 21 و آیات فراوان دیگر.
4. احقاف(46)، آیه 8.

چند سوال از شما داشتم :
1- آیا کمال ما عین کمال خداوند است یا اضافه بر آن ؟

2- فرض کنید شخصی میگوید وجود یعنی محدودیت و محدودیت یعنی قابل درک بودن

وجود = محدودیت = قابل درک بودن

حالا ثابت کنید چیزی که قابل درک شدن نیست وجود دارد که معنای وجود را به :

وجود = خدا

تغییر دهید .

پاسخ

با سلام وتشکر .
الف - در ابتدا باید اشاره شود که سوال تان فلسفی است لذا باید پاسخ کمی رنگی فلسفی داشته باشد بهتر است .
کمال انسان نه عین کمال خداوند است ونه اضافه بر آن بلکه جلوه وپرتوی و آیت و نشانه آن است .
باید توجه داشت که همین کمال انسان که جلوه ای از کمال الهی است دارای مراتب و درجاتی است‌. کمال در انسان از مراحل پایین آغاز، و تدریجاً به مراحل برتر و مقام قرب الهی منتهی می‌گردد، تا جایی که مورد خطاب‌: "یَـأَیَّتُهَا النَّفْس‌ُ الْمُطْمَئـِنَّة‌ُ ؛ ارْجِعِی‌َّ إِلَی‌ رَبِّکِ رَاضِیَة‌ً مَّرْضِیَّة‌ً ؛ فَادْخُلِی فِی عِبَـَدِی؛ وَ ادْخُلِی جَنَّتِی‌" (1)، واقع شود، و در نهایت به سرمنزل حق و حقیقت برسد که کمال مطلق‌، علم مطلق‌، هستی مطلق‌، قدرت مطلق‌، زیبایی مطلق و جمال و کمال مطلق‌، یعنی‌: "فِی مَقْعَدِ صِدْق‌ٍ عِندَ مَلِیکٍ مُّقْتَدِرِ" (2) برسد.
هر چه کمال وجودی انسان‌، و عروج روحی او بیشتر شود به درکی بالاتر و عمیق‌تر نایل می‌شود، از این رو سیر تکاملی انسان پایان ندارد. اگر انسان بخواهد، می‌تواند هر روز خود را کامل‌تر، و به درجة بالاتری از کمال نایل گردد.
گرچه حقیقت آن است که کمال انسان اصلا طرف نسبت و قیاس با کمال خداوند متعال قرار نمی گیرد ولی از باب تسامح وتحلیل ذهنی و بشری اگر کسی بخواهد در باره نسبت آن دو بحث کند می تواند بگوید:
میان ماه من تا ماه گردون * تفاوت از زمین تا آسمان است
چه این که می تواند بگوید: تفاوت آن دو نظیر تفاوت بی نهایت و با نهایت، تفاوت مطلق با مقید، تفاوت مبدء نور با جلوه نور، تفاوت خالق با مخلوق، علت با معلول، ممکن با واجب و مانند آن است. بلکه به گفته ی مولوی همانند تفاوت وجود با عدم است لذا گفت:
ما عدم هاییم و هستی ها نما * تو وجود مطلق و هستی ما
باد ما وبود ما از داد تست * هستی ما جمله از ایجاد تست
لذا هستی نمودی نیست را * عاشق خود کرده بودی نیست را (3)
طبق این نگاه نسبت وجود انسان با همه کمالات هستی او نظیر عدم هستی نما وجود مطلق است. که هر چه او دارد از وجود مطلق است ونه از خودش.
گرچه همه انسان ها بالقوه دارای استعدا د کمال یابی اند. ولی به طور یقین همگان در رسیدن به کمال لایق خود یکسان نیستند. (4) در این رابطه سخن عطار بسیار شنیدنی است:
جهد هر کس قدر حال او بود * سیر هر کس تا کمال او بود
گر مگس پران کند چندان که هست * کی کمال سرسرش آید به دست (5)
بنابراین گر چه همه انسان ها دارای کمال مفروض اند و مسیر تکاملی آدمی نیز محدودیتی ندارد و محدود به حدی نیست و هر اندازه تلاش کند می تواند کامل و کامل‌تر شود، ولی هر کس به اندازه توان و تلاش خود می توان سیر کند و به کمال لایق خود برسد،
ب- معلوم می شود که جناب عالی یک فیلسوف تمام عیار هستید لذا در تبین مسله مورد بحث باید گفت :
یکی از مبانی خداشناسی اسلامی، بازشناسی و تفکیک شناخت ذات خدا از شناخت اوصاف و افعال اوست. شناخت ذات الهی برای هیچ موجودی، از جمله انسان، ممکن نیست. یک دلیل کوتاه و روشن این مدّعا آن است که ذات خداوند، نامحدود و غیرمتناهی است و دیگر موجودات، همگی محدود و متناهی‌اند . ناگفته پیداست که موجود محدود را راهی به سوی شناخت نامحدود نیست. مبنای فلسفی این استدلال آن است که علم و شناخت همواره مستلزم نوعی احاطة عالم بر معلوم است . از آن جا که احاطة موجود محدود بر ذات نامحدود ممکن نیست، آگاهی موجود بر ذات نامحدود امکان ندارد؛
به کنه ذاتش خرد برد پی اگر رسد خس به قعر دریا
این حقیقت را از برخی آیات قرآن نیز می‌توان دریافت:
« یَعْلَمُ ما بَیْنَ أَیْدِیهِمْ وَ ما خَلْفَهُمْ وَ لا یُحِیطُونَ بِهِ عِلْماً»؛[6] آنچه را که آنان در پیش دارند و آنچه را که پشت سر گذاشته می‌داند، و حال آن که ایشان به او دانشی ندارند. (البته این برداشت بر این فرض استوار است که ضمیر «ه» در ترکیب «به» به خداوند باز گردد).
در حدیثی از امیرمؤمنان علی ـ علیه السّلام ـ آمده است که در تفسیر آیة بالا فرمود:
«لایُحیطُ الخلائقُ بالله عزّوجلّ عِلماً»؛ آفریدگان خداوند بر (ذات) او احاطة علمی نمی‌یابند.[7]
شناخت‌ناپذیری ذات الهی هرگز به معنای آن نیست که آدمی از هرگونه معرفتی، نسبت به خدای خویش محروم باشد، ‌بلکه گونة ‌دیگری از خداشناسی در دسترس آدمیان قرار دارد که از رهگذر شناخت اوصاف و افعال الهی فراهم می‌آید.
البته برخی از مذاهب و گروه های فکری اسلامی این نوع شناخت را نیز در فهم و قدرت بشر نمی دانند.
در بحث اسما و صفات خداوند این بحث مطرح است که آیا عقل بشری قادر است که بفهمد ذات خداوند، دارای چه صفاتی است؟ چه صفاتی لایق و شایسته ذات او است و چه صفاتی این‏طور نیست؟
علامه طباطبا یی می گوید:
عقل بشری، قادر است اوصاف خداوند را دریافته و علاوه بر درک آن، به بررسی آن نیز بپردازد؛ زیرا اگر عقل ما چیزهایی از قبیل علم، قدرت، حیات و ... را برای خدای‏تعالی اثبات می‏کند، یا موجودات را مستند به وی می‏داند و یا صفات فعلی از قبیل رحمت، مغفرت، رزق و انعام، هدایت و غیر آن را برای او قائل می‏شود؛ همه از این جهت است که در خود، نمونه‏ای از آن کمالات را سراغ دارد. نیز از آنجا که معطی کمال، محال است که فاقد آن کمال باشد؛ وجود چنین اوصاف کمالیه‏ای در مخلوقات، نشانه آن است که مبدأ و منشأ اصلی موجودات (خداوند) دارای آن کمالات است. در عین حال ادعا نمی‏کنیم که عقل به کنه ذات و صفات خداوند احاطه دارد؛ بلکه اعتراف می‏کنیم آنچه را که ما با عقل خود، برای او اثبات و توصیف می‏کنیم، غیر از آن است که در خدای تعالی است؛ مثلاً علمی که ما برای خدا اثبات و او را بدان توصیف می‏کنیم - از آن جایی که ما خود محدود هستیم - محدود است؛ در حالی که خدای متعال بزرگ‏تر و برتر از آن است که حدی، او را در خود محدود سازد.
این مفاهیم، آینه‏های محدودی است که نمی‏تواند وجود بی‏کران پروردگار را منعکس سازد. اما این امر، باعث نمی‏شود که تشخیص عقل را در این باره معتبر ندانیم. عقل ما قادر به ادراک صفات هست؛ ولی به اندازه و حد توانایی عقل بشر. مَثَل انسان در شناخت خداوند سبحان، مثل کسی است که دو دست خویش را به آب دریا نزدیک کند و بخواهد از آن بنوشد؛ او فقط می‏خواهد خود را سیراب سازد و ابداً مقدار برایش مطرح نیست و نمی‏تواند بیشتر از اندازه دو دستش از دریا آب بردارد". (8) بنابراین نظر محتاطانه در اینجا آن است که عقل نمی تواند به کنه ذات و صفات الهی راه یابد و حقیقت خداوند را آن گونه که هست دریابد ، در عین حال کاملا عاجز از فهم صفات خداوند نیست.
صفات سلبی خدا:
ما به اندازه فهم و عقل خود، اوصاف خداوند را می‏فهمیم؛ اما برای آن که این مفاهیم نسبت به خداوند متعال، معانی حقیقی و برتر از فهم ما را داشته باشد؛ از صفات سلبی استفاده کرده، نقصان فهم خود را نسبت به اوصاف الهی جبران می‏کنیم و در عین این که می‏گوییم: خدا عالم، قادر و حیّ است؛ اضافه می‏کنیم که خداوند در وصف نمی‏گنجد و بزرگ‏تر از آن است که در چاردیواری اوصاف و تحدیدات ما، محصور گردد و این خود ما را به حقیقت امر نزدیک می‏سازد. (9).
نتیجه آن که: از صفات خدا، همان معانی را می‏فهمیم که از صفات انسان در می‏یابیم.چنان که عقل قادر است آن صفات را در مورد انسان درک کند، در باب صفات خداوند متعال نیز قادر به چنین درکی است. منتها به دلیل تفاوت درجه در مصداق میان انسان و خداوند، شائبه نقص در صفات خداوند، به وجود می‏آید که ما به کمک صفات سلبی، این شبهه را از بین می‏بریم. بدین‏وسیله با کمک صفات ایجابی و سلبی، علاوه بر آن که دگرگونی در مفهوم ایجاد نمی‏کنیم؛ بلکه آن را به مصداق حقیقی و واقعی رهنمون می‏سازیم و می‏گوییم: خداوند موجود است؛ ولی نه وجودی مانند مخلوقات؛ خدا علم دارد، اما نه مثل علم موجودات؛ قدرت دارد، نه از این قدرت‏ها؛ حیات دارد، نه از این حیات‏ها و ...(10).

پی‌نوشت‌ها:
1.فجر(89)آیه 27 ـ 30.
2. قمر(54)آیه55.
3. مولوی مثنوی معنوی، نشر اقبال تهران 1378 ش، دفتر اول ،بیت 605.
4. ابن ترکه تمهید القواعد، نشر علمی فرهنگی تهران 1370 ش، با تصحیح آشتیانی، ص 25.
5. عطار، پند نامه بی سر نامه، نشر کتاب خانه سنایی تهران 1362 ش، با تصحیح احمد خوش نویس، ص125
6.طه، .6
7.تفسیر نور الثقلین، الحویزی، ج 3، ص 394، حدیث .7
8. طباطبایی، سیدمحمدحسین، مجموعه رسائل، ص .8
9.المیزان، ج 8، ص 57 و ج 6، ص 102 - 100؛ مجموعه رسائل، ص 224 - 226 و اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 125
10-اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 105-

.

سوال :
حال من میخواهم بدانم از کجا میشود فهمید که قرآن کریم از طرف خوده خداوند نازل شده و توسط اختیارات نیروهای زیر مجموعه نوشته نشده است ؟
من فکر میکنم این شواهد و قرائن در حدی نیستند که بتوانیم به آنها یقین کنیم و از طرفی در حدی هم نیستند که بتوانیم آنها را نادیده بگیریم .

پاسخ
با سلام وتشکر .
_ در باره این که آیا قران کتاب خداست و ممکن نیست کتاب خود پیامبر یا القای کسان دیگر به پیامبر باشد. جواب به شرح زیر است.:
معمولا پیامبران برای اثبات نبوت وارتباط آسمانی خود دلایل و نشانه های فراوان ارائه می کردند و هر کس با توجه به آن دلایل و نشانه ها ، نبوتشان را باور می کرد و یقین می نمود که آنان در نهایت درجه راستگویی قرار دارند و اگر کتابی را آسمانی می دانند ، قطعا آن کتاب آسمانی است زیرا:
1- آنان نه داعیه ای بر دروغگویی داشتند و نه ایمان فوق العاده آنان به خدا و قیامت و معاد به آنان اجازه دروغ بستن به خدا را می داد؛ بنا بر این وقتی شخصیتی که دلایل فراوان بر نبوت او وجود دارد، اعلام می کند این کتابی که آورده، آسمانی است ؛ خود این دلیل محکمی بر آسمانی بودن آن است .
2-دلیل دیگر بر آسمانی بودن قرآن توجه به شخصیت پیامبر و وضعیت اجتماع اوست . پیامبر به شهادت همه کسانی که او را می شناختند ، حتی آنان که او را در ادعای نبوت دروغگو می شمردند ، در محیطی به دنیا آمده که خواندن و نوشتن در آنجا رواج ندارد و فضیلت شمرده نمی شود و او هم خواندن و نوشتن نمی داند و هیچگاه نزد کسی برای یادگیری علم و دانش و خواندن و نوشتن و...زانوی شاگردی به زمین نزده است و تا سن چهل سالگی در این اجتماع زندگی کرده ولی هیچ گاه سخنی علمی از او شنیده نشده است. در محیط اطراف او هم از علم و دانش خبری نیست . کتاب های آسمانی پیامبران گذشته هم در آن زمان حاوی معارف و احکامی بود که با آنچه او بعدا در قرآن می آورد، ناسازگاری فاحش دارند و معلوم می شود کتاب او اقتباس از کتاب های گذشتگان نیست و...
حالا چنین کسی به ناگاه کتابی می آورد که همه اهل علم و سخن شناسان زمان، آن را عجیب و بدیع و بی سابقه می دانند و این کتاب پر از معارفی است که بشر تا آن روز از شناخت آن ناتوان بوده و بزرگان اهل علم و فهم در مقابل عظمت آن کتاب زانو می زنند و به حقانیت معارفش اقرار و اعتراف می کنند و..، آیا این خود دلیل قطعی بر آسمانی بودن نیست؟
3-مهمتر این که این کتاب برای اولین بار در تاریخ نبوت اعلام می کند من آسمانی هستم و اگر باور ندارید ، یک سوره مثل من بیاورید و تا امروز با همه مخالفتی که با قرآن شده ، هیچ کس نتوانسته سوره ای مانند سوره های قرآن بیاورد و این خود نشانه آشکار بر آسمانی بودن آن است.
قرآن بیش از چهارده قرن است که نازل شده و با صدای بلند خود را از جانب خدا شمرده و به عنوان نشانه خدایی بودن خود، ناممکن بودن آوردن سوره ای هر چند مانند سوره کوثر که در حد یک سطر است، را اعلام کرده و در طول این مدت طولانی، دشمنان سرسختی داشته که سعی داشته اند ثابت کنند این کتاب از ناحیه خدا نیست بلکه تراوش ذهن و فکر خود پیامبر یا دیگرانی است که به ایشان القا کرده اند و برای اثبات این مطلب هزینه بسیار کرده اند ولی ناموفق بوده اند در حالی که ساده ترین راه اثبات این مطلب، آوردن سوره ای مانند قرآن و ارائه آن می باشد ولی یا جرات نکرده اند در این وادی وارد شوند یا مفتضح و رسوا و شکست خورده از آن خارج شده اند و این خود برترین نشانه حقانیت این ادعا و معجزه و همانند ناپذیری قرآن است.

4- این قرآن از جهات مختلف که ما شناخته ایم معجزه است و شاید جهات اعجازی آن که ما هنوز نشناخته ایم ، بیشتر باشد . جهات اعجازی آن:
الف- " اعجاز لفظی" یعنی این که مفاهیم و معانی ای حق و صحیح را در قلب الفاظی ریخته و به جامعه ارائه داده که زبانشناسان اعتراف کنند این نوشته ارائه شده در سطحی از فصاحت و بلاغت و رسایی و زیبایی است که هیچ کس نمی تواند مثل آن را در فصاحت و بلاغتش بیاورد حتی اگر در اعلا درجه بلاغت باشد . درک بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی قرآن به وسیله عرب زبانان ممکن است و ما که عرب زبان نیستیم اول باید با آن زبان و قواعد و ادبیات و قاعده های آن آشنا شویم ، تا بلاغت و فصاحت و اعجاز لفظی آن را درک کنیم.
برای ما که فارسی زبان هستیم متن گلستان دارای فصاحت کم نظیری است یعنی واژه های انتخاب شده و اسلوب کلام و گیرایی آن و...، به گونه ای است که خواننده را میخکوب می کند و قران از این چنین فصاحت و بلاغتی در سطح بی نهایت و بینظیر برخوردار است وا ین است اعجاز لفظی قرآن.
ب-هماهنگی و نبود اختلاف، قران در مدت 23 سال و در شرایط مختلف نازل شده و 114 سوره و بیش از 6000 آیه دارد با این وجود در قران هیچ اختلاف و تباینی وجود ندارد . این آیات تصدیق کننده هم هستند و همدیگر را تفسیر می کنند و این خود نشانه خدایی بودن است.
گذشته از این ها خود وجود قران دلالت می کند که از جانب خداست و غیر خدا را توان بر انشای چنین کتابی نیست. با صراحت تمام هم اعلام کرده که از جانب خداست و پیامبر و غیر پیامبر را در ایجاد آن دخالتی نیست. نیز خود را آیت خدایی بودن شمرده و اعلام کرده اگر در خدایی بودن من شک دارید و مرا ساخته بشر از جمله رسول می دانید، و مدعی هستید که بشر را توان انشای چنین کتابی هست، پس یک سوره مثل سوره های من بیاورید و به جامعه عرضه کنید و در معرض قضاوت سخن شناسان قرار دهید.
با وجود آن که دشمنان از صدر اسلام در صدد آن بودند که آسمانی بودن قرآن را انکار کنند و آن را ساخته ذهن پیامبر یا دیگران معرفی کنند ولی نتوانستند به مبارزه طلبی قرآن پاسخ دهند و تا ابد هم نخواهندتوانست. الان سرسخت ترین دشمن اسلام، یهودیان صهیونیست هستند که از تمام امکاناتشان برای نابودی اسلام استفاده می کنند، لیکن تاکنون نتوانسته‌اند حتی یک سطر مثل قرآن را بنویسند.
قرآن مجید از جهات گوناگون معجزه است و خدایی بودن خود را فریاد می زند. دو نمونه را ذکر می‌کنیم :
یکی جنبه فصاحت و بلاغت است. قرآن از فصاحت و بلاغتی برخوردار است که از عهده بشر خارج است. از این رو عرب جاهلی که در فصاحت و بلاغت و شعر و ادب تخصص بلکه نبوغ داشت، وقتی در برابر قرآن قرار گرفت و در فصاحت آن دقت کرد، به معجزه بودن آن پی برد و اظهار عجز و ناتوانی نمود. روی اعجاز فصاحتی قرآن، عده‌ای از آنان وحی بودن قرآن را پذیرفته و نبوت پیامبر اسلام را تصدیق نمودند. بقیه نیز گر چه ایمان نیاوردند ولی هماوردی نکردند و عجز خود را از آوردن حتی سوره ای کوچک فریاد زدند و این خود بزرگ ترین دلیل بر آسمانی بودن قرآن است و ثابت می‌کند که آوردن کتابی مثل قرآن از دایره قدرت بشر بیرون است. بنا بر این خود قرآن بهترین گواه بر آسمانی بودن خویش است.
دیگر این که همه قبول دارند رسول خدا (ص) امی یعنی درس نخوانده بود، ولی با وجود این، کتابی آورد که پر است از معارف عقلی و دقایق علمی و فلسفی، به طوری که این کتاب افکار فلاسفه و دانشمندان را به خود جلب کرده و متفکران شرق و غرب عالم را مبهوت و متحیر ساخته است.
امی و درس ناخوانده بودن پیامبر و بیگانه بودن ایشان و محیط زندگی­شان از دانش روز و ناتوانی او از مراحل ابتدایی خواندن و نوشتن، بهترین دلیل بر این است که قرآن محصول فکر و فهم ایشان یا تعلیم گرفته از دیگران نبوده است. پیامبر پیش هیچ کسی زانوی شاگردی به زمین نزده است و از هیچ کس تعلیم نگرفته و قبل از بعثت هیچ سخن و کلامی شبیه قرآن از او شنیده نشده و این معارف و آیات به ناگاه بر زبان او جاری شد.
قرآن خود بر این موضوع تکیه کرده و آن را یکی از نشانه های آسمانی بودن خود شمرده است:
و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون(1)
تو پیش از نزول قرآن هیچ نوشته­ای را نمی­خواندی و با دست راست خود (که وسیله نوشتن است)نمی نوشتی. اگر قبلا می خواندی و می­نوشتی، یاوه گویان شک و تهمت به وجود می­آوردند.
و کذلک اوحینا الیک روحا من امرنا ما کنت تدری ما الکتاب و لا الایمان (2)
ما قرآن را که روح و حیات است، از امر خود بر تو وحی کردیم. تو قبلا نمی دانستی نوشته و ایمان چیست.
این آیات صراحت دارد که پیامبر قبل از نزول قرآن با خواندن و نوشتن و معارف بلند قرآن بیگانه بوده و اینها نه تراوش ذهن او بلکه نازل شده از جانب خداوند حکیم است.
دلیل محکم دیگر بر وحی بودن و آسمانی بودن قرآن این است که پیامبر مومن و خدا ترس و راستگو بود. در این ایمان و خداترسی و راستگویی هیچ شکی نیست. چنین کسی هیچ گاه به خود اجازه نمی دهد تراوش فکر و ذهن خود را به خدا و آسمان نسبت دهد زیرا یقین دارد که نسبت دادن مطلبی به خدا، افترا به خدا و بزرگ ترین گناه است و با قهر خدا مواجه خواهد شد و هیچ قدرتی نیست تا او را از قهر خدا برهاند. آری اگر افرادی غیر از پیامبر بودند، ممکن بود به خود جرات بدهند که مطالب ساخته ذهن و روح خود را به خدا نسبت دهند تا بهتر مقبول خلق گردد ولی از مومن بی نظیری چون پیامبر با آن مرحله خداترسی چنین کاری محال است.
خود قرآن افترا و نسبت دادن چیزی را به خدا بزرگ ترین گناهان می شمارد :
و من اظلم ممن افتری علی الله کذبا (3)
و چه کسی ستمکارتر از کسی است که به دروغ چیزی به خدا ببندد؟!
از زبان پیامبر اعلام می کند که از خدا چنان ترسی دارد که هیچ گاه ناحقی بر خدا نمی بندد زیرا می داند کسی نمی­تواند نگهدار او از قهر خدا باشد:
قل ان افتریته فلا تملکون لی من الله شیئا (4)
بگو اگر آن را به خدا بسته باشم، نمی توانید در قبال خدا مالک و نگهدار من باشید.
با توجه به دلایلی که گذشت نمی توان گمان کرد قرآن از جانب غیر خدا باشد. با توجه به دلایل شاید تردیدی بر الهی بودن قران در ذهن شریف تان باقی نماند .

پی نوشت ها:
1. عنکبوت(29)، آیه 48.
2. شوری(42)، آیه 52.
3. انعام(7)، آیه 21 و آیات فراوان دیگر.
4. احقاف(46)، آیه 8.

موضوع قفل شده است