جمع بندی خدا چگونه سنگ را حرکت می دهد؟
تبهای اولیه
سلام.
توی گزاره هایی که مربوط به معمای قدرت خدا بیان میشه یکی از معروف ترین اونا اینه که آیا خدا می تواند سنگی خلق کند که آن قدر بزرگ باشه که نتونه سنگ را حرکت بده؟
و در پاسخ بیان میشه که چنین سوالی از اساس بی معنا است چون مستلزم این است که دو چیز متناقض جمع شود.و این امور از محالات عقلی به حساب میان.بنابراین هر سنگی هر چقدر هم بزرگ باشه قدرت خدا آن را می تواند حرکت دهد.
چون خدا قدرت نامحدودی دارد.
حال اگر سوال شود خدا چگونه یک سنگ را حرکت می دهد پاسخ چیست؟
چگونه خدایی که حتی فوق مجرد است و بنابراین مثل ما دست و پا ندارد سنگی که ماده است را حرکت می دهد؟
البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
با تشکر
[=microsoft sans serif]البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
باسلام و عرض تبریک
سوال در مورد قدرت خداوند و نحوه تاثیر او بر طبیعت است.
بر اساس اصل علیت باید بین علت و معلول نوعی سنخیت وجود داشته باشد.
اما بین خداوند مجرد و موجودات عالم مادی، هیچگونه سنخیتی وجود ندارد تا جائیکه به نظر مشهور فلاسفه، موجودات این عالم مستقیما مخلوق خداوند قرار نمیگیرند بلکه با واسطه مخلوق او هستند.
پس با این اوصاف، خداوند چگونه اراده خود را در جهان محقق میکند.
اراده خداوند به تحقق یا عدم تحقق فعلی در عالم طبیعت، به دو نوع کلی است:
گاه بستر تحقق اراده او، موجودی است مختار. مثلا اراده میکند که انسانی بیمار شود یا نشود.
گاه نیز بستر تحقق اراده او، موجودی است غیر مختار، مثلا میوه دادن یک درخت انار.
بحث در مورد هر یک از این دو، جداگانه است.
در مورد مسئله اول، بحث از این است که اراده انسان در کنار اراده خداوند در تحقق یا عدم تحقق یک عمل اختیاری چگونه قابل جمع است و به مسائلی چون قضا و قدر، جبر و اختیار و ... منتهی میشود.
اما در مورد مسئله دوم، نکته مهمی که باید توجه کرد این است که خود این نوع به دو شیوه جاری میشود.
شیوه اول: تحقق اراده الهی در سنتهای رایج طبیعت: مانند اینکه یک درخت انار که شرایط میوه دادن را دارد و مانعی هم در این مسیر ندارد، میوه بدهد.
شیوه دوم: تحقق اراده الهی در تحقق یا عدم تحقق یک فعل خاص: مانند میوه ندادن درخت اناری که شرایط کافی را دارد و مانعی هم از میوه دادنش بر اساس روال طبیعی ندارد یا بالعکس.
[=microsoft sans serif]اراده خداوند و سنت رایج او در طبیعت این است که همه اشیای عالم به صورتی قرار بگیرند که بیشترین خیرو منفعت از آنها ایجاد شود. بنابراین بر اساس توحید ربوبی، به صورتی موجودات عالم را ایجاد میکند که وقتی در کنار موجودات دیگر قرار میگیرد بیشترین خیر متصور -درموقعیت مادی ای که قرار دارد و باتوجه به تزاحماتی که با سایر موجودات دارد- از آن موجود ایجاد شود[=microsoft sans serif].
این اراده کلی خداوند است که طبق روال رایج انجام میشود.
پس در این موارد، اراده خداوند از طریق ربوبیتش صورت میگیرد که همان لحظه خلق موجودات، آنها را طوری می افریند و در کنار موجودات دیگرقرار میدهد که از همان لحظه ایجاد فایده مورد انتظار خود را داشته باشد.
برای تقریب به ذهن، یک مدیر توانمند کارخانه، وقتی کارگری را استخدام میکند همزمان با استخدام و حتی قبل از استخدامش، میداند که چه کارگری را میخواهد و برای کدام بخش از کارخانه اش. بنابراین به محض استخدام، آن نیرو را در بخش مربوطه قرار میدهد و آن کارگر(اگر درست استخدام شده باشد) انتظاری که از او در آن جایگاه می رفته را تامین میکند.
این مدیر، کارخانه و ترتیب نیروهایش و نیز ادوات و ابزارآلات و دستگاه های کارخانه خود را به صورتی قرار داده که هر یک از آنها، برای هدف خاصی بوده است و با کار خود انتظار مورد نظر را محقق می کنند.
در هنگام تولید نیز این دستگاه و کارگر است که آن محصولرا تولید میکند ولی آنچه باعث شد این دستگاه ها درست نتیجه بدهند، نظمی بود که مدیر و سازنده دستگاه ها و کارخانه برای آنها ایجاد کرده بود.
[=microsoft sans serif] حال اگر بخواهد کارخاصی برخلاف روال انجام بگیرد یا انجام نگیرد[="][=microsoft sans serif].
مثلا بخواهد که از دل کوه، شتری زنده و سرحال و نیرومندبیرون بیاید.(1)
یا بخواهد حرکت رودخانه برای حضرت موسی(ع)(2) یا چاقو برروی گلوی حضرت اسماعیل(ع) نبرد.(3)
در این موارد که اراده برخلاف روال رایج است، نیز خداوندمتعال از طریق اسباب و عوامل طبیعی باعث تحقق یا عدم تحقق آن فعل خاص میشود.
البته همانطور که در مبحث معجزه بارها گفته شده است،تحقق معجزه لزوما نافی قوانین طبیعت نیست بلکه ممکن است از قوانینی بهره برده باشدکه نوع بشر به خودی خود توان دست یابی به آن قوانین را ندارد و به همین جهت تحققآن عمل، برهم زننده عادت طبیعت است.(4)
بنابراین، در تحقق یک فعلی که برخلاف جریان طبیعی عالماست، از قوانین دیگری که قابل کشف برای دیگران به صورت عادی نیست استفاده میشود وآن عمل در سیکل آن قانون قرار میگیرد.
ــــــــ
[=microsoft sans serif]1.[=microsoft sans serif]سوره اعراف، آیات 73-79
2.سوره بقره، ایه50
3.سوره صافات،آیات101-107[="][=microsoft sans serif]
4. ر.ک: ایا معجزه قوانین طبیعی خلقت را نقض میکند.
سلام
شما یک سنگ را در ذهن تصور کنید. سپس آن را در ذهنتان حرکت دهید. آیا دخالت و حرکت خدا نمیشود از سنخ حرکت دادن آن سنگ درون ذهن شما باشد؟
سوال در مورد قدرت خداوند و نحوه تاثیر او بر طبیعت است.
بر اساس اصل علیت باید بین علت و معلول نوعی سنخیت وجود داشته باشد.
اما بین خداوند مجرد و موجودات عالم مادی، هیچگونه سنخیتی وجود ندارد تا جائیکه به نظر مشهور فلاسفه، موجودات این عالم مستقیما مخلوق خداوند قرار نمیگیرند بلکه با واسطه مخلوق او هستند.
سلام و تشکر
در این جا ممکن است این طور شبهه شود که چون خداوند مادی نیست و برای تاثیر بر عالم ماده از واسطه استفاده می کند پس خداوند به این واسطه ها نیاز دارد تا در عالم طبیعت تاثیر بگذارد.در حالی که خدا بی نیاز مطلق است.این مسئله چگونه حل می شود؟
در این موارد که اراده برخلاف روال رایج است، نیز خداوندمتعال از طریق اسباب و عوامل طبیعی باعث تحقق یا عدم تحقق آن فعل خاص میشود.
البته همانطور که در مبحث معجزه بارها گفته شده است،تحقق معجزه لزوما نافی قوانین طبیعت نیست بلکه ممکن است از قوانینی بهره برده باشدکه نوع بشر به خودی خود توان دست یابی به آن قوانین را ندارد و به همین جهت تحققآن عمل، برهم زننده عادت طبیعت است.(4)
اگر روزی این قوانینی که سبب تحقق معجزه می شوند کشف شوند آیا دیگر می توان نام معجزه بر آنها گذاشت.؟البته شاید این سوال ربط مستقیمی بر این تاپیک ندارد ولی معجزات هم تاثیر خدا بر عالم ماده بوده.
اراده خداوند به تحقق یا عدم تحقق فعلی در عالم طبیعت، به دو نوع کلی است:
گاه بستر تحقق اراده او، موجودی است مختار. مثلا اراده میکند که انسانی بیمار شود یا نشود.
گاه نیز بستر تحقق اراده او، موجودی است غیر مختار، مثلا میوه دادن یک درخت انار.
با توجه به مقدماتی که در مورد نحوه تاثیر خدا بر طبیعت ذکر کردید در مثال مورد نظر من یعنی حرکت سنگ خدا از چه واسطه هایی استفاده می کند؟
شما یک سنگ را در ذهن توصر کنید. سپس آن را در ذهنتان حرکت دهید. آیا دخالت و حرکت خدا نمیشود از سنخ حرکت دادن آن سنگ درون ذهن شما باشد؟
ما در ذهن یک سنگ تصور می کنیم ولی در مورد حرکت یک سنگ ما حرکت را بصورت جدا گانه تصور می کنیم.یعنی سنگ را در نقاط بازه ای که حرکت می کند تصور می کنیم و در نتیجه حرکت سنگ انتزاع می کنیم. ولی در واقعیت این طور نیست.حرکت سنگ به خود سنگ وابسته است و چنین نیست که وقتی سنگی از نقطه a به نقطه b حرکت کند در هر لحظه سنگ خلق و نابود شود.بلکه همان سنگ است که از یک نقطه به نقطه دیگر منتقل مشود.ولی در تصور ذهنی سنگ را ما خلق و نابود می کنیم.و حرکت سنگ انتزاع می کنیم.
اما بین خداوند مجرد و موجودات عالم مادی، هیچگونه سنخیتی وجود ندارد تا جائیکه به نظر مشهور فلاسفه، موجودات این عالم مستقیما مخلوق خداوند قرار نمیگیرند بلکه با واسطه مخلوق او هستند.
حال اگر سوال شود خدا چگونه یک سنگ را حرکت می دهد پاسخ چیست؟
چگونه خدایی که حتی فوق مجرد است و بنابراین مثل ما دست و پا ندارد سنگی که ماده است را حرکت می دهد؟البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
بسم الله الرحمن الرحیم
خداوند علت مطلق جهان هست .
یعنی تمام علل به او منتهی میشود و او علتی ندارد.
بر فرض :
وقتی سنگی حرکت میکنه
میگیم :
سنگ در جلوی ابی قرار داشت و اب ان را حرکت داد
باز میپرسیم : آب چطور حرکت داد ؟
میگیم اب اگر در سرازیری ، سرازیر شود دارای نیرو و فشار میشود !
چرا ؟
این موضوع به نیروی جاذبه بستگی دارد !
جاذبه چیست ؟
نیرویی هست که زمین بر اساس جرمی که دارد در اطرافش ایجاد می کند
چرا جرم باعث ایجاد جاذبه میشود ؟
چون باعث خمیدگی خطوط فضا زمان میگردد
جرم چیست ؟
ذرات در میدان هیگز و کنش با ذرات بنیادی هیگز دارای جرم میشوند
و..
میبینید هر وجود و حرکتی به علتی ختم میشود
و اینکه نظم بسیار دقیقی هم بین علل برقرار هست پس یقینا جهان وصل هست به وجودی اگاه
________________
نتیجه گیری کلی :
خداوند سنگ را چطور حرکت میدهد ؟
حرکت سنگ در طول اراده خداوند هست
ممکن هست سنگ را انسان حرکت دهد که اراده انسان در طول اراده خداوند هست
_________
فکر کنم سوال شما بیشتر در این قسمت هست :
ایا خداوند مستقیما می تواند سنگی را حرکت دهد !
مثلا یک سنگ یه تنی یه متر بیاد بالا !
خب اگر در همون ثانیه و در همون محدوده یک دقیقه دقیقه نیروی جاذبه نباشد سنگ میتونه به بالا حرکت کنه !
و این می تواند یک معجزه باشد و به نظرم از قدرت الهی خارج نیست
___________
مثلا یه مهندسی یه مدار الکترونیکی رو طراحی کرده >
یه لحظه میتونه یه خط پشت مدار رو قطع کنه و یه قسمت برق نداشته باشه ~
یا قطعه ای رو بزاره که یه قسمتی بعد از شمارش 10 ثانیه دارای نیروی برق بشه
ولی در واقعیت این طور نیست.
از کجا میتوانید بگویید واقعیتی وجود دارد. شاید همۀ دنیا و ما همه تصورات ذهنی خدا باشیم. وگرنه أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ چه معنایی دارد.
اگر هم چنین نباشد منظورم این بود که نوع دسترسی خدا این قدر وسیع است که ما به تصورات ذهنیمان دسترسی داریم. او شاید اصلا نیازی نداشته باشد به عاملی برای حرکت دادن و خوستهاش همان عامل حرکت باشد بلکه ارجح بر آن.
فکر نمیکنم بیش از اینها بتوانیم از کار و ارتباط خدا سر در بیاوریم.
فکر کنم سوال شما بیشتر در این قسمت هست :ایا خداوند مستقیما می تواند سنگی را حرکت دهد !
مثلا یک سنگ یه تنی یه متر بیاد بالا !خب اگر در همون ثانیه و در همون محدوده یک دقیقه دقیقه نیروی جاذبه نباشد سنگ میتونه به بالا حرکت کنه !
و این می تواند یک معجزه باشد و به نظرم از قدرت الهی خارج نیست
در این جا حرکت شیئی مثل سنگ مطلوب ماست و وزن ان مهم نیست.حرکت حرکت است چه با سنگ یک گرمی چه با سنگ یک تنی
در ضمن منظور حرکت سنگ با خواست خود خدا باشد .و اینکه اگر واسطه ای در کار است این واسطه ها چه هستند. و ایا بدون نیاز به واسطه هم خدا سنگ را حرکت می دهد؟
از کجا میتوانید بگویید واقعیتی وجود دارد. شاید همۀ دنیا و ما همه تصورات ذهنی خدا باشیم. وگرنه أَنْ يقُولَ لَهُ كُنْ فَيكُونُ چه معنایی دارد.
این فلسفه ها را بریزید دور.اینکه بعضی ها فکر می کنند خودشان وجود خارجی ندارند و جهان توهم است در شان انسان متمدن امروزی نیست.
اگر کسی بگوید واقعی وجود ندارد لاجرم نمی تواند در همه چیز این طور حکم کند یعنی در اینکه واقعیت وجود ندارد و جهان توهم است خود واقعیت وجود نداشتن و توهم بودن جهان واقعیت دارد! پس براحتی با بن بست روبرو می شود.
در این جا حرکت شیئی مثل سنگ مطلوب ماست و وزن ان مهم نیست.حرکت حرکت است چه با سنگ یک گرمی چه با سنگ یک تنی
در ضمن منظور حرکت سنگ با خواست خود خدا باشد .و اینکه اگر واسطه ای در کار است این واسطه ها چه هستند. و ایا بدون نیاز به واسطه هم خدا سنگ را حرکت می دهد؟
فرض سنگ یک تنی من باب مثال بود ( چون به نظرم حرکت سنگ یک تنی با حرکت سنگ یک گرمی در ذهن ما متفاوت هست با اینکه حرکت ، حرکت هست !)
به هر حال بحث سر حرکت هست !
__
من باز از مثال ملموسی استفاده میکنم :
یک پنکه رو در نظر بگیرید که با نیروی برق کار میکنه
خالق پنکه انسان هست .
فرض کنید سیم پیچ یه سوالی به نظرش میرسه که ایا خالقم ( انسان) میتونه مستقیم پنکه رو حرکت بده ؟
امر شدنی هست و محالی نیست
انسان میتونه با دستش پره پنکه رو با دخالت مستقیمی بچرخونه !
غیر مستقیم چی بود ؟ کلید رو میزنه و با نیروی برق میچرخه
______________
حالا در حرکت سنگ چی ؟
در شرایط عادی یه سری نیروهایی دست به دست هم میدهند و این حرکت صورت میپذیرد
واسطه ها : نیروهای حاکم بر طبیعت و انرژی
به نظرم اراده خداوند بر جهان مادی بر اساس قوانین و طی مراحل صورت میگیرد و این هم دلالت داره بر محدودیت جهان مادی و نداشتن ظرفیتش!
و با توجه به اینکه خداوند از رمز و راز هستی اگاه هست میتواند از راهی سنگ را حرکت دهد که برای ما قابل باور نباشد و بعنوان یک معجزه تلقی کنیم
مورد دیگر :
فَأَوْحَيْنا إِلى مُوسى أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْبَحْرَ فَانْفَلَقَ فَكانَ كُلُّ فِرْقٍ كَالطَّوْدِ الْعَظِيمِ (63/ شعرا)
و بدنبال آن به موسى وحى كرديم: «عصايت را به دريا بزن!» (عصايش را به دريا زد،) و دريا از هم شكافته شد، و هر بخشى همچون كوه عظيمى بود!
یکی از راه های ارتباط مستقیم خدا با جهان مادی وحی هست
و هر موجودی بر اساس میدان شعوری که داره میتونه وحی رو دریافت کنه .
اب شکل پذیر هست و در معجزه حضرت موسی می ایستد همچون کوه !
چطور ؟
به نظرم به اب هم وحی میشود : شکافته شو ! ( در سطح شعورش)
و اب خاصیت مادی بودنش را برای لحظاتی از دست میدهد
___
و اینجا این شعور اب در جهت اراده مستقیم خدا قرار میگیرد نه نیروهای وارد شده !
در شان انسان متمدن امروزی نیست.
بحث شأن مربوط به آبروریزی و فرهنگ و این چیزهای احساسی و غیر عقلی است و اصلا ربطی ندارد به بحث. پس این که در شأن ما هست یا نیست نه چیزی را ثابت میکند نه رد.
در ضمن اصل وجود خدا خودش یک فلسفه است. شما نمیتوانید یک فلسفه را مطابق شأن و دیگری را خلاف شأن بدانید!
اگر کسی بگوید واقعی وجود ندارد لاجرم نمی تواند در همه چیز این طور حکم کند یعنی در اینکه واقعیت وجود ندارد و جهان توهم است خود واقعیت وجود نداشتن و توهم بودن جهان واقعیت دارد!
شما در این جا دو معنای مختلف «واقعیت» را مخلوط کردهاید. «واقعیت» به معنی «چیزی که درست» ربطی به بحث ندارد. این که میگویند «این یک واقعیت است» منظورشان این است که «این درست است».
اما واقعیتی که منظور من است این است که چیزی فرای یک ذهن وجود داشته باشد. در یک بازی رایانهای همه چیز شبیه دنیای واقعی است اما در ذهن یک دستگاه رایانهای است که این ذهن از cpu و gpu و... تشکیل شده است. میشود جهان را بخشی از یک ذهن دانست چنان که جهان یک بازی رایانهای بخشی از ذهن الکترونیکی رایانه است و شما هیچ دلیلی نمیتوانید ارائه کنید که چنین نیست.
پس همان طور که یک بازی رایانهای کاملاً مجازی است، جهان هم ممکن است تماماً مجازی باشد. اما من کاری به این موضوع نداشتم. بحث من این بود که نوع دخالت خدا در دنیا میتواند مثل دخالت من در ذهن خودمان باشد. در چنین حالتی لزومی ندارد به دنبال اسباب بگردیم.
من باز از مثال ملموسی استفاده میکنم :یک پنکه رو در نظر بگیرید که با نیروی برق کار میکنه
خالق پنکه انسان هست .
فرض کنید سیم پیچ یه سوالی به نظرش میرسه که ایا خالقم ( انسان) میتونه مستقیم پنکه رو حرکت بده ؟
امر شدنی هست و محالی نیست
انسان میتونه با دستش پره پنکه رو با دخالت مستقیمی بچرخونه !غیر مستقیم چی بود ؟ کلید رو میزنه و با نیروی برق میچرخه
سلام
مثال فقط می تواند درک جواب یک سوال را برای ما آسانتر گرداند اما مثال خود جواب یک سوال نیست.
در این مثال انسان که نقش خالق دارد با واسطه ای بنام جریان برق پنکه را میچرخونه.و هم میتونه بطور مستقیم با دست خود پنکه را بچرخونه.
اینجا هم دست انسان مادی است و هم پره های پنکه.پس انسان می تواند پنکه را مستقیم بچرخونه.اما خدا غیر مادی است و سنگ مادی.
در سوال ما نه حرکت سنگ با واسطه معلوم است و نه حرکت سنگ بطور مستقیم توسط خود خدا.بنابراین با مثال شما نمی توان به جواب رسید
البته از جواب شما متشکرم
بحث شأن مربوط به آبروریزی و فرهنگ و این چیزهای احساسی و غیر عقلی است و اصلا ربطی ندارد به بحث. پس این که در شأن ما هست یا نیست نه چیزی را ثابت میکند نه رد.در ضمن اصل وجود خدا خودش یک فلسفه است. شما نمیتوانید یک فلسفه را مطابق شأن و دیگری را خلاف شأن بدانید!
من هم قصد نداشتم حرفی بزنم که به بحث ما ربطی نداشته باشد. ولی دیدگاهی که بر اساس ایده الیسم باشه دیگه جایی برای حرف زدن و نفی و اثبات هم نمیذاره چون همه چیز را خیالات ذهنی میدونن.بعضی وقتها اگه حرفی خند دار باشه باعث ابروریزی هم میشه چرا ما این را به شان مربوط ندونیم؟
اصل وجود خدا هر چه که باشد اگر بتوان با دلیل اثباتش کرد یا در حدی قابل قبول داسنت مطابق با شان است.
شما در این جا دو معنای مختلف «واقعیت» را مخلوط کردهاید. «واقعیت» به معنی «چیزی که درست» ربطی به بحث ندارد. این که میگویند «این یک واقعیت است» منظورشان این است که «این درست است».اما واقعیتی که منظور من است این است که چیزی فرای یک ذهن وجود داشته باشد. در یک بازی رایانهای همه چیز شبیه دنیای واقعی است اما در ذهن یک دستگاه رایانهای است که این ذهن از cpu و gpu و... تشکیل شده است. میشود جهان را بخشی از یک ذهن دانست چنان که جهان یک بازی رایانهای بخشی از ذهن الکترونیکی رایانه است و شما هیچ دلیلی نمیتوانید ارائه کنید که چنین نیست.
پس همان طور که یک بازی رایانهای کاملاً مجازی است، جهان هم ممکن است تماماً مجازی باشد. اما من کاری به این موضوع نداشتم. بحث من این بود که نوع دخالت خدا در دنیا میتواند مثل دخالت من در ذهن خودمان باشد. در چنین حالتی لزومی ندارد به دنبال اسباب بگردیم.
دیدگاه که شما مطرحش کردی می تواند ناشی از همان دیدگاهی باشد که مبنای فیلم ماتریکس می باشد.
اگر جهان یا خود ما ما شبیه ساز باشد که فردی مافوق ما آنرا شبیه سازی کرده آیا می پذیری که همون فرد هم ممکنه شبیه ساز فردی مافوق خودش باشه؟ آیا این سلسله می تواند تا بی نهایت ادامه پیدا کند؟؟ بالخره واقعیت اینکه کسی در اینجا وجود داره و ما نمی توانیم این سلسله را تا بی نهایت ادامه دهیم..بالخره چیزی هست که مطلقا وجود داره و واقعیت هست..اگر من نتونم دلیلی ارائه دهم که ما واقعا وجود داریم و شبیه ساز فردی مافوق نیستیم آیا شما میتونی ثابت کنی که ما شبیه ساز هستیم؟ یا صرفا از شک و شبهه چنین نتیجه ای گرفته ای و با طرح سوالاتی مشابه از کجا معلوم چنین نتیجه گرفته ای؟
س همان طور که یک بازی رایانهای کاملاً مجازی است، جهان هم ممکن است تماماً مجازی باشد. اما من کاری به این موضوع نداشتم. بحث من این بود که نوع دخالت خدا در دنیا میتواند مثل دخالت من در ذهن خودمان باشد. در چنین حالتی لزومی ندارد به دنبال اسباب بگردیم
خود صور ذهن در عالم خودش واقعیت دارند..ولی در عالم فیزیکی و خارجی ما واقعیت ندارندبه همین دلیل ما دو اصطلاح وجود واقعی و وجود ذهنی بکار می بریم.ولی باید قبول کرد هر پدیده ای در عالم خودش واقعیت است.همین صور ذهنی که شما در ذهنت خلق می کنی در عالم ذهن واقعیت دارد. غیر از این نیست؟
البته تمرکز من لزوما روی حرکت سنگ نیست.بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.حال اگر سوال شود خدا چگونه یک سنگ را حرکت می دهد پاسخ چیست؟
چگونه خدایی که حتی فوق مجرد است و بنابراین مثل ما دست و پا ندارد سنگی که ماده است را حرکت می دهد؟
سلام،
خدای غیرمادی چگونه موجودی مادی را خلق میکند؟ همانطور که خلق میکند میتواند روی آن هر اثری که اراده کند هم بگذارد ...
سلام،
خدای غیرمادی چگونه موجودی مادی را خلق میکند؟ همانطور که خلق میکند میتواند روی آن هر اثری که اراده کند هم بگذارد ...
سلام
این برای من هم سوال است که خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟ اگر شما می دانی به من هم بگو.ما با پاسخ به این پرسش ها تا حدی می تونیم نحوه تاثیر خدا بر عالم مادی را درک کنیم
[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]این برای من هم سوال است که خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟ اگر شما می دانی به من هم بگو.ما با پاسخ به این پرسش ها تا حدی می تونیم نحوه تاثیر خدا بر عالم مادی را درک کنیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
لازم است در ابتدا نکته ایی را بگویم خدا ورای همه ذهن ها و خلق ها است و خالق کل چیز ها است
این مثال شاید به فهم نزدیک تر کمک کند
شما وقتی می خواهید مطلبی را بنویسید چکار می کنید؟
فرایندش را شرح دهید.
یا علی(ع)[/]
سنگ توسط نیروی گرانش به طرف زمین سقوط می کنه.و اجرام آسمانی هم توسط نیروی گرانشی بین خورشید و اجرام بدور خورشید گردش میکنند.اما سنخیتی بین نیروی گرانش و خود اجرام دیده نمیشه .پس نمیشه گفت نیروی گرانشی چطور سنگ در حال سقوط را به طرف زمین میکشه.
باسمه الحیّ القیّوم
بلکه هدف بنده از طرح این سوال اینه که اصولا خدای غیر جسمانی و غیر مادی چگونه بر عالم مادی طبیعت تاثیر می گذارد.
عرض سلام و ادب
می دانید که اثر تنها از آن وجود است و از صرف الوجود(ذات خداوند)جز وجود صادر نمی گردد
و در سلسله ی طولی وجودات قوی ترین وجود و بالتبع آثار، مربوط به صادر اول است که عالم کثرت
از وجهه ی یلی الخلقی آن وجود مقدس پدید آمده و در سلسله ی طولی وجود تا ضعیفترین مرتبه ی
عالم امکان یعنی عالم ناسوت یا ماده ادامه یافته و با کسب دائمی فیض وجود از مبدء اعلی استمرار می یابد
پس وسائط بین حق و خلق همه از جنس وجود و جریان فیض مستمر الوهی و بارش دائم جود الهی بر عالم
وجود است آنکه محتاج بلکه فقیر و صرف الربط به حق تعالی هستند این وسائطند که اگر آنی فیض الهی از
آنها منقطع گردد به عالم نیستی و عدم رهسپار خواهند شد نه خداوندی که مصدر،منشأ و مبدأ خیرات
و فیوضات است.
می دانید که اثر تنها از آن وجود است و از صرف الوجود(ذات خداوند) جز وجود صادر نمی گردد
سلام و عرض ادب
این سوال:
خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟
با پاسخ به این پرسش ، تا حدی می تونیم نحوه تاثیر خدا بر عالم مادی را درک کنیم
خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟
سلام
من در این زمینه تخصصی ندارم و افرادی مثل سرکار "حبیبه" متخصص هستند
همین سوال را از ایشان پرسیدم و منتظر پاسخشان هستم
اما آنچه به ذهن من می رسد:
آیا جز این است که ماده ، صرفاً لفظی است که ما برای تمایز مخلوق از خالق ابداء کرده ایم؟
باسمه الحی القیوم
با سلام و احترام
سلام و عرض ادب
این سوال:
نقل قول نوشته اصلی توسط Miss.Narges نمایش پست ها
خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟
با پاسخ به این پرسش ، تا حدی می تونیم نحوه تاثیر خدا بر عالم مادی را درک کنیم
عالم کثرت از وجهه ی یلی الخلقی آن وجود مقدس پدید آمده و در سلسله ی طولی وجود تا ضعیفترین مرتبه ی
عالم امکان یعنی عالم ناسوت یا ماده ادامه یافته و با کسب دائمی فیض وجود از مبدء اعلی استمرار می یابد
وجهه ی یلی الخلقی
این بخش را بیشتر توضیح بدهید لطفاً
ضمناً بحث استارتر محترم بیشتر روی تفاوت ماده و غیر ماده است
سلام
این برای من هم سوال است که خدای غیر مادی چگونه ماده را خلق می کند؟ اگر شما می دانی به من هم بگو.ما با پاسخ به این پرسش ها تا حدی می تونیم نحوه تاثیر خدا بر عالم مادی را درک کنیم
سلام،
فقط آنقدر میدانم که روی چنین سؤالاتی متوقف نشوم، مگرنه حتماً آنقدر نمیدانم که خود خدا و یا حتی خلفای خدا میدانند ...
یک نکتهی کلیدی برای پیدا کردن جواب برای این سؤال چیزی است شبیه به همانکه جناب رضا فرمودند:
اصلاً خود ماده یعنی چه؟
آیا جز این است که ماده ، صرفاً لفظی است که ما برای تمایز مخلوق از خالق ابداء کرده ایم؟
به این معنا که اگر ما یک تمایز کامل بین ماده و غیرماده قائل شدیم و هرگونه ارتباط حقیقی را بین آنها قطع کردیم و گفتیم ماده و مجرد از ماده (به عنوان چیزی که هیچ ارتباطی با ماده ندارد) ان وقت فوراً سؤال شما وارد میشود و نه تنها اثرگذاری خداوند در عالم ماده که حتی چه بسا خلقت عالم ماده را هم به چالش میکشد ... اما از طرف دیگر اگر برویم مفهوم ماده را مطالعه کنیم میبینیم که این تصور ما از ماده است که مانع از فهم این مطلب میشود که خداوند چگونه بر روی ماده اثر میگذارد ...
مثلاً تصور معمول از ماده این است که چیزی است که جرم دارد و فضا اشغال میکند ... اما هر دو ویژگی شمرده شدند به آن صورتی که معمولاً در ذهنهاست اشتباه هستند، یعنی قدیمها که به جای «جرم» از «سنگینی» یاد میکردند کمی به تعریف درستتر ماده نزدیکتر بودند تا فیزیک جدید بعد از رنسانس که جرم را خاصیت ذاتی ماده میداند (البته فیزیک خیلی جدید دیگر روی این گزاره تعصبی ندارد ... بگذریم) ... بیشتر فضای اشغال شده توسط ماده در واقع خالی است و در واقع اگر آن قسمتهایی که فکر میکنیم پر هستند را هم بشکافید میبینید که همانها هم باز پر هستند از فضای خالی ... اینکه دست آخر به چه چیزی برسیم سؤالی است که خیلیها سر آن بحث دارند و من هم نظری برای خودم دارم که آن هم بماند ... ولی حداقلش این است که میتوانم به راحتی بپذیرم که همه چیز به نوعی مجرد از مادهای هستند که ما در ذهن انتظارش را داریم و این یعنی سؤال شما خودبخود جواب بدیهی مییابد ...
این به معنای آنکه ما ماده و تجرد از ماده نداشته باشیم ... بلکه به این معناست که ماده چیزی که ما فکر میکنیم نیست ... حتی شخصاً معتقد هستم که تجرد از ماده هم جز برای خداوند به احدی از موجودات دیگر قابل اطلاق نیست، مطلبی که فلاسفهی مسلمان معمولاً به راحتی زیر بارش نمیروند، شما هم میتوانید روی مفهوم ماده فکر کنید و خودتان ببینید که با توجه به قران و روایات و مشاهدات تجربی و عقل خودتان چه تعبیری برای ماده را میتوان بر تعابیر دیگر آن برگزید ... و دست آخر تمامی اینها نظریهپردازی است که سعی داریم از طریق آنها به کنه خلقت خدا بهتر پی ببریم و کسی جز معصوم علیهالسلام نمیتواند ادعا کند که نظر من درست است و هر کسی که نپذیرد کافر است و از دین خارج شده است ...
باسمه الحی القیوم
این بخش را بیشتر توضیح بدهید لطفاً
ضمناً بحث استارتر محترم بیشتر روی تفاوت ماده و غیر ماده است
در سیستم فکری حکمت متعالیه(صرف نظر از تفاسیر مختلف شارحان آن) خداوند صرف الوجود است
و از وجود مطلق جز وجود صادر نمی شود و ماهیات یا حدود وجود و قیود آن در تنزل از مبدأ وجود
شکل می گیرند و کثرتی که در عالم ظهور یافته است همه از همین جنبه(یعنی حدود وجودی) پیدا شده است
که مربوط است به آن جنبه ی خلقی اولین صادر از حق متعال.
عالم ماده در این میان آخرین مرتبه ی وجود و محدودترین آن و نیز ضعیفترین آن به لحاظ وجودی است.
امّا چگونگی تأثیر خداوند در ماده با این تفسیر روشن می گردد.تفاوت ماده و غیر ماده محل بحث نیست
ارتباط ماده با موجودی غیر مادی و نحوه ی تأثیر گذاری خدا بر عالم ماده مورد نظر است.اگر از این زاویه
به مسئله بنگریم می بینیم که وجود حق متعال با همه ی موجودات معیت قیومی دارد چرا که کل اشیاء
مادی و غیر مادی قائم به وجودند نه ماهیت خویش که حدّ وجود است،و وجودات آنها نیز در رابطه ی مستمر
با مبدأ اعلای وجود یعنی خداوند است که اگر آنی این ارتباط قطع شود چیزی از موجودیت آنها باقی نمی ماند.
لازم است در ابتدا نکته ایی را بگویم خدا ورای همه ذهن ها و خلق ها است و خالق کل چیز ها استاین مثال شاید به فهم نزدیک تر کمک کند
شما وقتی می خواهید مطلبی را بنویسید چکار می کنید؟
فرایندش را شرح دهید.
ذهن و قوه تفکر ما مطلب را بوجود می آورد و تحلیل می کند و عصب به ما فرمان نوشتم می دهد.اما خود فکر و عصب نمی تواند چیزی بنویسد.پس با کمک قلم و کاغذ نتیجه تفکرات و تحلیل هایی که در مغز انجام می شوند را بروری کاغذ می اوریم
سلام
ذهن و قوه تفکر ما مطلب را بوجود می آورد و تحلیل می کند و عصب به ما فرمان نوشتم می دهد.اما خود فکر و عصب نمی تواند چیزی بنویسد.پس با کمک قلم و کاغذ نتیجه تفکرات و تحلیل هایی که در مغز انجام می شوند را بروری کاغذ می اوریم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
ممنون از پاسختون این شکل باین را نگاه کنید:
قوه عقل یک تمثیلی از نوشته می آورد و اسباب نوشتن محیا می شود تمامی این مراحل تا وقتی قوه عقل بخواهد و فعال باشد محقق می شود(ذهن و تفکر به نورون(مغز و اعصاب) نورون ها به قلم و قلم به کاغذ و....)
درست است که در ظاهر امر عصب ها و نورون ها و کاغذ و قلم دارد می نویسد اما اصالت آن به اراده عقل است و فرمانده این کار عقل است (تفکر و ذهن) هرچند عقل به نورون ها فرمان می دهد اما مستقل از آن است و فعالیت این موارد نیا مند عقل است
حال فرای این عقل شبیه همچین رابطه ایی هم وجود دارد.(البته خداوند ورای هر فکر و اندیشه ایی است و این مثال ها در حیطه تقریب ذهن است.)
ارتباطتش مبمهه؟
اگر بله بگویید برایتان شرح دهم و اگر مثالی دیگر در ذهن شما برای مفهومش شکل می گیرد بگویید تا آن را بررسی کنیم
یا علی(ع)@};-
ما آنچه به ذهن من می رسد:
اصلاً خود ماده یعنی چه؟
آیا جز این است که ماده ، صرفاً لفظی است که ما برای تمایز مخلوق از خالق ابداء کرده ایم؟
سلام
ماده تعاریف گوناگونی در شاخه های مختلف علوم دارد.مثلا در فلسفه ماده جوهری است که قابل و پذیرنده صورت است. در فیزیک و شیمی ماده هر چیزی است که جرم داشته و فضا اشغال می کند و به انرژی هم ماده منتشر عنوان می کنند.خود انرژی چون حاصل ماده است پدیده ای مادی نامیده میشود.در کوانتوم هم ماده به دو نوع بنیادی فرمیون و بوزون تقسیم میشود.که البته این تعریف با آن چیزی که در فیزیک کلاسیک میدانیم متفاوت است چون پندار ما بر جهان پیرامون ما تاثیر می گذرد و اساسا دو تعریف و رفتار در جهان مشاهده می شود خاصیت ذره و موجی.
برای تمایز خالق با مخلوق لفظ ماده کافی نیست چون بجز خالق ما مخلوقاتی بنام مجردات هم میشناسیم که مادی نیستند و خواص مادی هم ندارند.
فقط آنقدر میدانم که روی چنین سؤالاتی متوقف نشوم، مگرنه حتماً آنقدر نمیدانم که خود خدا و یا حتی خلفای خدا میدانند ...
کسی که اعتقادی بخدا ندارد نیازی هم ندارد در این رابطه سوالی بپرسد.ولی کسی که اعتقاد دارد از دو حال بیرون نیست یا علاقه ای ندارد و تنها به اعتقاد به وجود بسنده می کند یا بر حسب کنجکاوی و بالا بردن دانش و قوی کردن اعتقاد سوالات زیادی را می پرسد از جمله همین نحوه تاثیر خدای مجرد بر طبیعت مادی.افرادی از بی خدایان دلیل بی خدا بودن خود را در این می دانند که نمی توانند وجود خدای غیر مادی را بپذیرند و نحوه تاثیر خدای غیر ماید بر ماده را توجیه کنند.
ه این معنا که اگر ما یک تمایز کامل بین ماده و غیرماده قائل شدیم و هرگونه ارتباط حقیقی را بین آنها قطع کردیم و گفتیم ماده و مجرد از ماده (به عنوان چیزی که هیچ ارتباطی با ماده ندارد) ان وقت فوراً سؤال شما وارد میشود و نه تنها اثرگذاری خداوند در عالم ماده که حتی چه بسا خلقت عالم ماده را هم به چالش میکشد ... اما از طرف دیگر اگر برویم مفهوم ماده را مطالعه کنیم میبینیم که این تصور ما از ماده است که مانع از فهم این مطلب میشود که خداوند چگونه بر روی ماده اثر میگذارد
تعریف و تصوری که از ماده داریم تا همین الانش مگر کم است؟پس اگر تعریف ما کافی نیست دیگر چرا حرف از مجرد و مادی میزنیم؟ و خدا را غیر جسمانی و غیر مادی می دانیم؟ تخصص بنده در دانشگاه همین ماده است.ولی اینکه تا این حد دقیق وارد تعریف ماده شویم کمکی به بحث ما نمیکند چون نیازی نیست وارد جزئیات شویم.سوال کلی است نحوه تاثیر خدا بر ماده.نیازی نیست خود ماده را کالبد شکافی کنیم.
عالم ماده در این میان آخرین مرتبه ی وجود و محدودترین آن و نیز ضعیفترین آن به لحاظ وجودی است.امّا چگونگی تأثیر خداوند در ماده با این تفسیر روشن می گردد.تفاوت ماده و غیر ماده محل بحث نیست
ارتباط ماده با موجودی غیر مادی و نحوه ی تأثیر گذاری خدا بر عالم ماده مورد نظر است.اگر از این زاویه
به مسئله بنگریم می بینیم که وجود حق متعال با همه ی موجودات معیت قیومی دارد چرا که کل اشیاء
مادی و غیر مادی قائم به وجودند نه ماهیت خویش که حدّ وجود است،و وجودات آنها نیز در رابطه ی مستمر
با مبدأ اعلای وجود یعنی خداوند است که اگر آنی این ارتباط قطع شود چیزی از موجودیت آنها باقی نمی ماند.
سلام
در این دیدگاه که همین طور است پدیده ها در هر حیث وجودی که باشند در یک چیزی مشترکند و آن وجود است و ماهیت اشیا که امری اعتباری است باعث می شود ما بین مخلوقات تفاوت قائل شویم.ماده که پایین ترین وجود است با چه واسطه هایی با بالاترین وجود که خداست ارتباط دارد؟ و آیا نیز تاثیر بی واسطه خدا بر ماده ممکن است؟
قوه عقل یک تمثیلی از نوشته می آورد و اسباب نوشتن محیا می شود تمامی این مراحل تا وقتی قوه عقل بخواهد و فعال باشد محقق می شود(ذهن و تفکر به نورون(مغز و اعصاب) نورون ها به قلم و قلم به کاغذ و....)درست است که در ظاهر امر عصب ها و نورون ها و کاغذ و قلم دارد می نویسد اما اصالت آن به اراده عقل است و فرمانده این کار عقل است (تفکر و ذهن) هرچند عقل به نورون ها فرمان می دهد اما مستقل از آن است و فعالیت این موارد نیا مند عقل است
حال فرای این عقل شبیه همچین رابطه ایی هم وجود دارد.(البته خداوند ورای هر فکر و اندیشه ایی است و این مثال ها در حیطه تقریب ذهن است.)
[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]شما مثال زدید و مثالتان هم مفهوم مورد نظر را به ذهن تقریب می کند و اشکالی که دیده می شود این است که اگرچه خود عقل و قوه تفکر مادی نیستند و نوشتن روی کاغذ مادی است(چون از جوهر قلم و کاغذ استفقاده می کنیم) ولی عقل غیر مادی برای نوشتن از اشای مادی قلم و کاغذ استفاده می کند.ولی خدای غیر مادی از واسطه مادی برای حرکت دادن سنگ مادی استفاده نمیکند.مثلا خدا دست جسمانی ندارد تا سنگ را حرکت دهد .برای تقریب به ذهن می توانید پدیده طی الارض را در نظر بگیرید که افرادی که نفس قوی دارند می توانند جسم مادی خود را از یک مکان به مکانی دیگر منتقل کنند.(کاری به اینکه طی الرض باید اول ثابت شود نداریم)
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
اگر پشت سر هر ماده ایی که وجود دارد عقلی باشد که آن را به وجود آورده؟ چطور؟
مشکلی وجود خواهد داشت؟
(طی الارض هم شاید بشه رویش فکر کرد اما بنظر اون هم روی همین اراده مرتبط است.)
یا علی(ع)@};-[/]
باسمه الواسع
ماده که پایین ترین وجود است با چه واسطه هایی با بالاترین وجود که خداست ارتباط دارد؟ و آیا نیز تاثیر بی واسطه خدا بر ماده ممکن است؟
مشکل اینجاست که شما خداوند را در رأس هرم هستی فرض می کنید و عالم ماده را در کف این هرم و مباین با علت خویش
حال این علیت را همان علیت فلسفی بدانیم یا علیت به معنای تشأن در حکمت متعالیه.در هر صورت باید تصور درستی از آن
به دست دهیم.نور وجود بر سراسر هیاکل موجودات گسترده است و هیچیک خالی از آن نیست:
"مع کل شیء لا بمقارنة و غیر کل شیء لا بمزایلة" با همه چیز است ولی نه به این معنا که جفت و قرین چیزی باشد
و مغایر با همه چیز است نه با این وجه که از اشیاء جدا باشد.(نهج البلاغه/خ1)
و نیز:
"لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج" (همان/184)او در اشیاء حلول نکرده و از آنها هم بیرون نیست.
این کلمات نورانی امیر کلام امیرالمؤمنین علی علیه السلام است که چگونگی رابطه حق با خلق را به تصویر
می کشد و معیّت قیومی حق با اشیاء را می نماید.
کسی که اعتقادی بخدا ندارد نیازی هم ندارد در این رابطه سوالی بپرسد.ولی کسی که اعتقاد دارد از دو حال بیرون نیست یا علاقه ای ندارد و تنها به اعتقاد به وجود بسنده می کند یا بر حسب کنجکاوی و بالا بردن دانش و قوی کردن اعتقاد سوالات زیادی را می پرسد از جمله همین نحوه تاثیر خدای مجرد بر طبیعت مادی.افرادی از بی خدایان دلیل بی خدا بودن خود را در این می دانند که نمی توانند وجود خدای غیر مادی را بپذیرند و نحوه تاثیر خدای غیر ماید بر ماده را توجیه کنند.
سلام،
شما فرمودید که اگر میدانم به شما هم بگویم، گفتم تا آن حد که پشت این سؤال گیر نکنم میدانم ولی ادعایی ندارم که آنچه میدانم تمام حق باشد یا حتماً صحیح باشد ... این چه ارتباطی به اینکه یک مؤمن هم میتواند در راستای حقیقتشناسی سؤال بپرسد یا نمیتواند دارد؟
تعریف و تصوری که از ماده داریم تا همین الانش مگر کم است؟پس اگر تعریف ما کافی نیست دیگر چرا حرف از مجرد و مادی میزنیم؟ و خدا را غیر جسمانی و غیر مادی می دانیم؟ تخصص بنده در دانشگاه همین ماده است.ولی اینکه تا این حد دقیق وارد تعریف ماده شویم کمکی به بحث ما نمیکند چون نیازی نیست وارد جزئیات شویم.سوال کلی است نحوه تاثیر خدا بر ماده.نیازی نیست خود ماده را کالبد شکافی کنیم.
کمک میکند ... فلاسفه در ارتباط پیدا کردن میان عالم تجرد مثالی و عالم مادی هم به مشکل میخورند ولی شما با این کالبدشکافی میتوانید مشکل را تا اولین خلقت خدا به عقب ببرید ... مشکل البته همچنان باقی میماند از این جهت که به هر حال خدا از جنس بندگانش نیست، خدا از سنخ مخلوقات خودش نیست، پس سؤال شما همچنان وارد است، اما پاسخ دادن به سؤال شما در آن بزنگاه دیگر نیازی به جوابسازی ندارد (آنطور که گاهی سعی میشود تا با تعریف یک رابطهی تشکیکی و صحبت از وحدت وجود کردن با ایجاد یک سایهروشن در شدت وجود با ایجاد یک نظام طبقاتی پیوسته ارتباط پلهای گسسته را به یک ارتباط پیوسته تبدیل کنند تا شاید این مشکل شما برطرف شود که البته علیالظاهر حرف درش کم نیست)، چرا که اولین مخلوق خدا عقل است و خداوند مقید حتی به عقل هم نیست، عقل و منطق از بعد از خلقت نخست است که مطرح میشود و در نتیجه عمل خلقت در خلق موجود اول خودش هم فرای عقل و منطق خواهد بود و احدی نمیتواند بفهمند که این خلقت چگونه بوده است ... فکر کردن در چگونگی انجام این خلقت (نه خود مخلوق اول) مانند تفکر در ذات خداوند قبل از خالق بودنش برای این عالم است ... اگر این بشود آن هم میشود ...
پس اهمیت آن کالبدشکافی مفهوم ماده به عقب بردن این سؤال تا ذات خداست، یعنی در محدودهای که ما اجازهی تفکر داریم شبههای برایمان باقی نمیماند و در آن جای خاص هم نه تنها ما که حتی اهل بیت علیهمالسلام هم راه به سوی درکش ندارند ... چون آنها هم محدود به عالم آفرینش هستند اگرچه کل آفرینش در ذیل وجود ایشان شکل گرفته باشد ... به همین دلیل گفتم آنقدر میدانم که پشت این سؤال گیر نکنم ...
گر پشت سر هر ماده ایی که وجود دارد عقلی باشد که آن را به وجود آورده؟ چطور؟مشکلی وجود خواهد داشت؟
مشکل اینجاست که شما خداوند را در رأس هرم هستی فرض می کنید و عالم ماده را در کف این هرم و مباین با علت خویشحال این علیت را همان علیت فلسفی بدانیم یا علیت به معنای تشأن در حکمت متعالیه.در هر صورت باید تصور درستی از آن
به دست دهیم.نور وجود بر سراسر هیاکل موجودات گسترده است و هیچیک خالی از آن نیست:
خیر اصلا این طور نیست.بنده خدا را جدا از مخلوقات در نظر نگرفتم و قبول دارم که خدا با همه مخلوقات معیت دارد .حرف بنده هم ناظر به مراتب وجودی مخلوقات مختلف بود.یعنی طبق این بخش از سخن شما:
س وسائط بین حق و خلق همه از جنس وجود و جریان فیض مستمر الوهی و بارش دائم جود الهی بر عالموجود است آنکه محتاج بلکه فقیر و صرف الربط به حق تعالی هستند این وسائطند که اگر آنی فیض الهی از
آنها منقطع گردد
شما بصورت کلی فرمودید بین خدا و خلایق وسائط وجود دارد و همه از جنس وجودند.و بنده از شما خواستم که این وسائط را بیشتر توضیح دهید و مطلبتان را بسط دهید و رابطه وسائط با خدا را تبیین کنید.و نیز رابطه خدا بدون واسطه را هم شرح دهید .اما شما فقط فرمودید خدا با همه چیز است و با همه چیز معیت قیومی دارد.اما این شما نفرمودید چگونه خدای غیر مادی با مادی معیت قیومی دارد.با چه وسائطی؟
ر هر صورت باید تصور درستی از آنبه دست دهیم.نور وجود بر سراسر هیاکل موجودات گسترده است و هیچیک خالی از آن نیست:
یاد بحثی افتادم که در مورد علیت فلسفی داشتم و کاربر مذکور جوابی نداشت
و یاد بحثی افتادم در مورد ماده که کاربران مدعی بی پاسخ گذاشتند...
پس هم طیف فیلسوف مسلمان و هم علم زدگان ( علوم تجربی) و ماده باوران جوابشان سکوت بود...
الان هم اگر وارد شویم همانهایی که الان پست میگذارند سکوت میکنند...
سلام چگونه؟بیشتر توضیح دهید
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
هر کتابی و قلمی که ساخته شده پشت سر آن یک عقلی بوده که تفکر کرده و ذهنی داشته و قلم ساخته شده کتاب ساخته و...
یعنی همین مرحله و سیری که در ساخت یک نوشته به کار میره در ساخت اسباب آن هم به کار رفته است.
پس وقتی یک نوشته ساخته میشه جمع چند عقل در این کتاب صورت گرفته
اما هر کدام از این موارد ابتدا در عقل شکل گرفته و وجود داشته بدون نیاز به هیچ ابزار دیگری.
نوشته در ذهن بوده و تا نقطه اتمام جمله در ذهن هست بدون آنکه نیاز باشد نوشته شود و تا وقتی اراده نویسنده بر آن باشد هست همینکه اراده اش بر نبودن آن باشد نخواهد بود.
این اراده است که بودن یا نبودن چیزی را محقق می کند حال بخواهد نوشته شود یا نه
وجود بودن آن نوشته در ذهن هم لازم است که ذهن نویسنده بر اراده بودن آن باشد حال همین مسئله نوشتن برای بقیه اشیا در نظر بگیرید.
که حال جمیع تمام اراده ها و عقل ها و اسباب به اراده و عقل کل که خداوند است منتهی میشود(البته امیدوارم از ورود بیش از حد به این مسئله و ریشه اش جلو گیری کنید و از تفکر در ذات خداوند خودداری کنید.)
حال امویدوارم روشن شده باشد؟
در یک جلمه بتوانم بیان کنم می شود کتاب و نوشته در ذهن شکل گرفته پس خلق شده بدون نیاز به ماده!
حال اگر اسباب ماده شکل بگیرد به جنس ماده تجلی پیدا می کند.
یا علی(ع)@};-
باسمه الواسع
شما بصورت کلی فرمودید بین خدا و خلایق وسائط وجود دارد و همه از جنس وجودند.و بنده از شما خواستم که این وسائط را بیشتر توضیح دهید و نیز رابطه خدا بدون واسطه را هم شرح دهید .اما شما فقط فرمودید خدا با همه چیز است و با همه چیز معیت قیومی دارد.اما این شما نفرمودید چگونه خدای غیر مادی با مادی معیت قیومی دارد.با چه وسائطی؟
اگر بر اصالت وجود متمرکز شویم پاسخ را در می یابیم.
آنچه تحت عنوان وسائط ذکر شد با نظر به حدود وجودی اشیاء و قوس نزولی وجود بود تا بتوان به سؤال شما مبنی بر چگونگی رابطه ی
وجودی مجرد با غیر آن پاسخ داد و گرنه خداوند جدای از اشیاء نیست تا بگوئیم این وجود جدا و متباین با ما سوای خویش چگونه می تواند
با آنها ارتباط داشته و یا در آنها تأثیر بگذارد.
عرض بنده این بود که مطلق اثر از وجود است و شما کجای ملک و ملکوت را خالی از وجود می یابید تا بگوئید این ارتباط و تأثیر گذاری
چگونه است؟
و می توانید از برهان عدم تناهی حق نیز بهره ببرید آنجا که عرفاء می گویند"بسیط الحقیقة کل الاشیاء و لیس بشیء منها"
اگر هستی خداوند همه جا را پر کرده باشد دیگر جایی از وجود او خالی نخواهد بود تا بگوئیم چگونه آنکه در صدر خلقت
نشسته است (نعوذ بالله)در آنچه در ذیل خلقت است تأثیر می گذارد؟
[="Tahoma"][="DarkSlateGray"]وجودی مجرد با غیر آن پاسخ داد و گرنه خداوند جدای از اشیاء نیست تا بگوئیم این وجود جدا و متباین با ما سوای خویش چگونه می تواند
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بنظرم برعکس این جمله صحیح باشد
اشیاء جدای از خداوند نیستند.
یا علی(ع)@};-[/]
باسمه العلیم
بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم ورحمه الله وبرکاته
بنظرم برعکس این جمله صحیح باشد
اشیاء جدای از خداوند نیستند.
یا علی(ع)@};-
سلام علیکم
بیان مذکور مضمون کلام نورانی امیر المؤمنین علی علیه السلام است که نقل نمودم:
«لیس فی الاشیاء بوالج و لا عنها بخارج»
نه در اشیاء حلول کرده است و نه از آنها خارج است.(نهج البلاغه/خطبه 184)
شما فرمودید که اگر میدانم به شما هم بگویم، گفتم تا آن حد که پشت این سؤال گیر نکنم میدانم ولی ادعایی ندارم که آنچه میدانم تمام حق باشد یا حتماً صحیح باشد
این چه ارتباطی به اینکه یک مؤمن هم میتواند در راستای حقیقتشناسی سؤال بپرسد یا نمیتواند دارد؟
فکر کردم منظورتان این است که ما مجاز نیستیم در این موارد تحقیق کنیم و چیزی بدانیم.
پس اهمیت آن کالبدشکافی مفهوم ماده به عقب بردن این سؤال تا ذات خداست، یعنی در محدودهای که ما اجازهی تفکر داریم شبههای برایمان باقی نمیماند و در آن جای خاص هم نه تنها ما که حتی اهل بیت علیهمالسلام هم راه به سوی درکش ندارند ... چون آنها هم محدود به عالم آفرینش هستند اگرچه کل آفرینش در ذیل وجود ایشان شکل گرفته باشد ... به همین دلیل گفتم آنقدر میدانم که پشت این سؤال گیر نکنم ...
ما هر کدام از این موارد ابتدا در عقل شکل گرفته و وجود داشته بدون نیاز به هیچ ابزار دیگری.نوشته در ذهن بوده و تا نقطه اتمام جمله در ذهن هست بدون آنکه نیاز باشد نوشته شود و تا وقتی اراده نویسنده بر آن باشد هست همینکه اراده اش بر نبودن آن باشد نخواهد بود.
اما نوشته ای که در عقل شکل گرفته از جنس خودش است نه از جنس نوشتن بر روی کاغذ. عقل ما می تواند نوشته را خلق کند این نوشته هم جدا از عقل ما نیست چون این نوشته هنوز مادی نیست.وقتی نوشته روی کاغذ با جوهر نگاشته شد مادی میشود.
در یک جلمه بتوانم بیان کنم می شود کتاب و نوشته در ذهن شکل گرفته پس خلق شده بدون نیاز به ماده!
حال اگر اسباب ماده شکل بگیرد به جنس ماده تجلی پیدا می کند.
بطور مشابه خلقت نخستین خدا هم مثل خدا غیر مادی و مجرد است اما خلق ماده یا حرکت دادن ماده توسط خدا بطور مستقیم صورت نمی پذیرد نیاز به وسائط دارد. این وسائط چه هستند؟
بازم برگشتیم به صورت اول سوال
[=microsoft sans serif]
سلام و تشکر
در این جا ممکن است این طور شبهه شود که چون خداوند مادی نیست و برای تاثیر بر عالم ماده از واسطه استفاده می کند پس خداوند به این واسطه ها نیاز دارد تا در عالم طبیعت تاثیر بگذارد.در حالی که خدا بی نیاز مطلق است.این مسئله چگونه حل می شود؟
باسلام
برای تاثیر گذاری نیاز به دو طرف است.
تاثیر گذار و تاثیر پذیر
هم فاعل باید بتواند تاثیر بگذارد و هم قابل توان پذیرش را داشته باشد.
حال اگر یک طرف توانش کم باشد این را نمیتوان به پای دیگری نوشت.
یک لامپ رااگر به ژنراتور وصل کنیم یا حتی مستقیما و بدون ترانس به سیمهای برق داخل کوچه قطعا میسوزد.
دلیلش ناتوانی برق داخل سیمها نیست، بلکه ضعف قابل است.
در اینجا هم اتفاقا مشکل از قوت فاعل و ضعف قابل است.
[=microsoft sans serif]اگر روزی این قوانینی که سبب تحقق معجزه می شوند کشف شوند آیا دیگر می توان نام معجزه بر آنها گذاشت.؟البته شاید این سوال ربط مستقیمی بر این تاپیک ندارد ولی معجزات هم تاثیر خدا بر عالم ماده بوده.
اگر کسی بتواند آن قوانین را کشف کند و با ان قوانین، آن عمل را تکرار کند و ادعای نبوت نیز بکند، میتوان گفت که این عمل ابتدائی معجزه نبوده است.
اما مهم اینجاست که بر اساس حکمت خداوند چنین فرضی محقق نخواهد شد.
و خداوند قدرت چنین کاری را به هیچ کسی نخواهد داد.
[=microsoft sans serif]با توجه به مقدماتی که در مورد نحوه تاثیر خدا بر طبیعت ذکر کردید در مثال مورد نظر من یعنی حرکت سنگ خدا از چه واسطه هایی استفاده می کند؟
نمیدانم و نمیدانیم.
فقط بر اساس اصل علیت و عدم سنخیت بین ماده ومجرد، میدانیم که خداوند مستقیما در طبیعت دخالت نمیکند.
اما اینکه قدرتش را چگونه محقق میکند، نمیدانیم.