غرور چیست و چه فرقی با توفیق الهی دارد؟
تبهای اولیه
[="indigo"]غرور و خودبينى[/]
يكى از رذايل اخلاقى كه نه تنها در ميان علماى اخلاق معروف و مشهور است در ميان تودههاى مردم نيز از جمله صفات زشتشناخته شده مىباشد «غرور» است. اين صفت رذيله موجب از خود بيگانگى و جهل نسبتبه خويشتن و ديگران و فراموش كردن موقعيت فردى و اجتماعى خود و غوطهور شدن در جهل و بىخبرى است.
غرور انسان را از خدا دور مىكند و به شيطان نزديك مىسازد، واقعيتها را در نظر او دگرگون مىكند و همين امر سبب خسارتهاى شديد مادى و معنوى مىگردد.
افراد مغرور هميشه در جامعه منفورند و به خاطر توقع نامحدودشان گرفتار انزواى اجتماعى مىشوند.
غرور سرچشمه صفات رذيله ديگرى مانند خودبرتربينى و تكبر و عجب و خودپسندى و ترك تواضع و كينه و حسد نسبتبه ديگران و تحقير آنها مىشود.
مىدانيم يكى از عوامل اصلى رانده شدن شيطان از درگاه خدا «غرور» او بود و يكى از علل عدم تسليم بسيارى از اقوام پيشين در برابر دعوت انبياء وجود همين صفت نكوهيده در وجود آنان بود.
[="indigo"]آيت الله مكارم شيرازى[/]
[="indigo"]سؤال: قرآن راه درمان غرور را چگونه معرفى مى كند؟[/]
جواب: از آنجا كه سرچشمه سركشى ها و ناسپاسى هاى انسان غالباً غرور است، براى در هم شكستن اين غرور خداى متعال در آيه 18 سوره «عبس» ، مى فرمايد: «خداوند اين انسان را از چه چيز آفريده»؟! (مِنْ أَيِّ شَيْء خَلَقَهُ)؟.
«او را از نطفه اى ناچيز و بى ارزش آفريد، و سپس او را موزون ساخت و در تمام مراحل اندازه گيرى نمود» (مِنْ نُطْفَة خَلَقَهُ فَقَدَّرَهُ).
چرا اين انسان، به اصل خلقت خود نمى انديشد؟! و ناچيز بودن مبدأ اصلى خود را فراموش مى كند؟ وانگهى چرا قدرت خداوند را در آفرينش اين موجود بديع از آن نطفه ناچيز نمى نگرد؟ كه دقت در همين آفرينش انسان از نطفه و اندازه گيرى تمام ابعاد وجودى او، اعضاء پيكرش، استعدادهايش و نيازهايش، خود بهترين دليل براى خداشناسى و معرفة اللّه است.
جمله «قَدَّرَهُ» از ماده «تقدير» به معنى اندازه گيرى و موزون ساختن است; زيرا مى دانيم در ساختمان وجود انسان، بيش از بيست نوع فلز و شبه فلز به كار رفته، كه هر كدام از نظر كميت و كيفيت اندازه معينى دارد، كه اگر كم و بيشى در آن رخ دهد، نظام وجود انسان به هم مى ريزد.
از اين گذشته، كيفيت ساختمان اعضاء بدن ، و تناسب و ارتباط هاى آنها با يكديگر، اندازه هاى دقيقى دارد، و نيز استعدادها، غرائز و اميالى كه در فرد انسان، و در مجموعه جهان بشريت، نهفته است، بايد طبق حساب خاصى باشد تا سعادت بشر را تأمين كند.
خداوند كسى است كه تمام اين اندازه گيرى ها را در آن نطفه بى ارزش انجام داده، نطفه اى كه به قدرى كوچك است كه اگر از سلول اصلى حيات شناور در آب آن به تعداد تمام انسان ها، يك جا جمع شود، بيش از يك انگشتانه را پر نمى كند.
آرى، در چنين موجود خرد و صغير، اين همه بدايع و نقوش را ترسيم كرد و به وديعت نهاد.
[="indigo"] غرور عبادت سوز[/]
روزى حضرت عیسى (ع) از صحرایى مىگذشت. در راه به عبادتگاهى رسید كه عابدى در آنجا زندگى مىكرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى كه به كارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت.
وقتى چشمش به حضرت عیسى (ع) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همانجا ایستاد و گفت: خدایا من از كردار زشت خویش شرمندهام. اكنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش كند، چه كنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند كرد و گفت:
خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهكار محشور مكن.
در این هنگام خداى برترین به پیامبرش وحى فرمود كه به این عابد بگو:
ما دعایت را مستجاب كردیم و تو را با این جوان محشور نمىكنیم، چرا كه او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.
[="indigo"]منبع:
غزالى، محمد، كیمیاى سعادت، ج 1، ص 105[/]
غرور چیست ؟
غرور به معنی فریفته شدن و فریب خوردن ، و خود را در خیر و صلاح دانستن ، و از آن چه باید ، غافل گشتن .
این صفت از رذائل و ذمائم اخلاق و منشأ بسیاری از آفات و شرور است و اصل معنی غرور ، فریب خوردن است و مراد از آن در این مقام فریفته شدن به شبهه و خدعه ی شیطان است در ایمن شدن از عذاب خدایتعالی و مطمئن گشتن به امری که موافق هوا و هوس و ملایم طبع باشد .
فرق غرور با عجب :
پس هر که را اعتقاد باشد که بر راه خیر است و آن طریقه که دارد طریقه ی صحیح است در حالیکه به واقع این گونه نباشد آن شخص مغرور است .
و اگر فریفته ی امری شود که بواسطه آن خود را شخصی داند ( خود بزرگ بین ) آن عجب است ، که عجب خود از اقسام غرور است .
و لیکن مراد از غرور در این مقام مغرور شدن است به صحت آن کاری که می کند و درست بودن آن و چون بیشتر مردم به خود گمان نیک دارند و افعال و اعمال خود را درست پندارند و حال این که در آن گمان خطا کارند ، پس ایشان مغرورند مثل کسانی که مال مردم را می گیرند و به مصرف خیرات و مبرّات می رسانند و مساجد و مدارس بنا می نهند و پل و رباط می سازند و چنان پندارند که عمل نیکی کرده اند و به سعادتی رسیده اند و این محض غرور و غفلت است و شیطان لعین او را فریب داده است . و بدان که منبع هر هلاکتی و سرچشمه هر شقاوتی غرور و غفلت است .
منابع :
معراج السعادة مرحوم ملا احمد نراقی
مقالات استاد مهدی شجاعی
غرور در قرآن مجید
این واژه در قرآن مجید کرارا به کار رفته و در آیات دیگری گرچه این واژه دیده نمی شود ولی مفهوم و محتوای آن را در بر دارد، در آیات زیر دقت کنید:
1- ...قال انا خیر منه خلقتنی من نار و خلقته من طین (سوره اعراف،آیه 12)
2- فقال الملاء الذین کفروا من قومه ما نریک الا بشرا مثلنا و ما نریک اتبعک الا الذین هم اراذلنا بادی الرای و ما نری لکم علینا من فضل بل نظنکم کاذبین... قالوا یا نوح قد جادلتنا فاکثرت جدالنا فاتنا بما تعدنا ان کنت من الصادقین (سوره هود،آیات 32و27)
3- قالوا یا شعیب ما نفقه کثیرا مما تقول و انا لنریک فینا ضعیفا و لولا رهطک لرجمناک و ما انت علینا بعزیز (سوره هود، آیه 91)
4- و نادی فرعون فی قومه قال یا قوم الیس لی ملک مصر و هذه الانهار تجری من تحتی افلاتبصرون × ام انا خیر من هذا الذی هو مهین و لایکاد یبین (سوره زخرف،آیات 52-51)
5- ذلک بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فی دینهم ما کانوا یفترون (سوره آل عمران،آیه 24)
6- فعقروا الناقة فعتوا عن امر ربهم و قالوا یا صالح ائتنا بما تعدنا ان کنت من المرسلین (سوره اعراف،آیه 77)
7- ینادونهم الم نکن معکم قالوا بلی و لکنکم فتنتم انفسکم و تربصتم و ارتبتم و غرتکم الامانی حتی جاء امر الله و غرکم بالله الغرور (سوره حدید،آیه 14)
8- هم الذین یقولون لاتنفقوا علی من عند رسول الله حتی ینفضوا و لله خزائن السموات و الارض و لکن المنافقین لایفقهون × یقولون لئن رجعنا الی المدینة لیخرجن الاعز منها الاذل و لله العزة و لرسوله و للمؤمنین و لکن المنافقین لایعلمون (سوره منافقون،آیات 7و8)
9- فاما الانسان اذا ما ابتلیه ربه فاکرمه و نعمه فیقول ربی اکرمن (سوره فجر،آیه 15)
10- ام یقولون نحن جمیع منتصر × سیهزم الجمع و یولون الدبر (سوره قمر،آیات 44و45)
11- وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا (سوره انعام،آیه 70)
12- یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنکم الحیاة الدنیا و لایغرنکم بالله الغرور (سوره لقمان،آیه 33)
ترجمه
1- (خداوند به شیطان) فرمود: «در آن هنگام که به تو فرمان دادم چه چیز تو را مانع شد که سجده کنی؟!» گفت: «من از او بهترم! مرا از آتش آفریده ای و او را از گل »!
2- اشراف کافر قومش(قوم نوح) گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی بینیم! و کسانی را که از تو پیروی کرده اند جز گروهی اراذل ساده لوح مشاهده نمی کنیم و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی بینیم! بلکه شما را دروغگو تصور می کنیم »! گفتند: ای نوح! تو با ما جر و بحث کردی و زیاد هم جر و بحث کرد!(بس است!) اگر راست می گویی آنچه را(از عذاب الهی) به ما وعده می دهی بیاور!
3- گفتند: «ای شعیب! بسیاری از آنچه را می گویی ما نمی فهمیم! و ما تو را در میان خود ضعیف می یابیم و اگر(به خاطر) قبیله کوچکت نبود تو را سنگسار می کردیم و تو در برابر ما قدرتی نداری »!
4- فرعون در میان قوم خود ندا داد و گفت: «ای قوم من! آیا حکومت مصر از آن من نیست؟ و این نهرها تحت فرمان من جریان ندارد؟ آیا نمی بینید؟! - مگر نه این است که من از این مردی که از خانواده و طبقه پستی است و هرگز نمی تواند فصیح سخن بگوید بهترم؟!
5- این عمل آنها(یهود) به خاطر آن است که می گفتند: «آتش(دوزخ) جز چند روزی به ما نمی رسد(و کیفر ما به خاطر امتیازی که بر اقوام دیگر داریم بسیار محدود است) این افترا(و دروغی که به خدا بسته بودند) آنها را در دینشان مغرور ساخت(و گرفتار انواع گناهان شدند)».
6- سپس(قوم صالح) «ناقه » را پی کردند و از فرمان پروردگارشان سرپیچیدند و گفتند: «ای صالح! اگر تو از فرستادگان(خدا) هستی آنچه ما را به آن تهدید می کنی بیاور»!
7- آنها(دوزخیان) را صدا می زنند «مگر ما با شما نبودیم؟! می گویند:آری! ولی شما خود را به هلاکت افکندید و انتظار(مرگ پیامبر را) کشیدید و(در همه چیز) شک و تردید داشتید و آرزوهای دور و دراز شما را فریب داد تا فرمان حق فرارسید و شیطان فریبکار شما را در برابر(فرمان) خدا فریب داد»!
8- آنها(منافقان) کسانی هستند که می گویند: «به افرادی که نزد رسول خدا هستند انفاق نکنید تا پراکنده شوند!» (غافل از اینکه) خزاین آسمانها و زمین از آن خداست ولی منافقان نمی فهمند - آنها می گویند: اگر به مدینه بازگردیم، عزیزان، ذلیلان را بیرون می کنند! در حالی که عزت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است، ولی منافقان نمی دانند!
9- اما انسان هنگامی که پروردگارش او را برای آزمایش، اکرام می کند و نعمت می بخشد(مغرور می شود) و می گوید: «پروردگارم مرا گرامی داشته است »!
10- یا می گویند: «ما جماعتی متحد و نیرومند و پیروزیم »؟! - (ولی بدانند) به زودی جمعشان شکست می خورد و پا به فرار می گذارند.
11- کسانی را که آیین(فطری) خود را به بازی و سرگرمی گرفتند و زندگی دنیا آنها را مغرور ساخته، رها کن!
12- ای مردم!... به یقین وعده الهی حق است، پس مبادا زندگانی دنیا شما را بفریبد و مبادا(شیطان) فریبکار شما را به(کرم) خدا مغرور سازد!
http://www.hawzah.net/Hawzah/Articles/Articles.aspx?LanguageID=1&id=6705&SubjectID=4326
*
آيا شخصي كه به عبادت خدا مشغول است و از اين حالتي كه دارد لذّت ميبرد و خود را لايق ميداند كه خداوند به او توجّه كرده و با آن بنده ارتباطي برقرار كرده و به او اجازه داده، لياقت داده باز اين شخص دچا غرور در عبادت شده؟ [=Trebuchet MS] [=Trebuchet MS] نتیجه اینکه --->>> (فرق بین غرور و لمس توفیق الهی چیست؟)[=Trebuchet MS][="] براي پاسخ به سؤال شما بايد اندكي از سيرة معصومين را توضيح دهيم.
[=Trebuchet MS]سيرة معصومين: [=Trebuchet MS]
در رابطه با عبادت پيامبر اكرم [=Trebuchet MS]ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شده: همانا پيامبر اكرم [=Trebuchet MS]ـ صلي الله عليه و آله ـ ده سال بر نوك انگشتان نماز خواند تا اينكه پاهاي مبارك حضرت، تاول زد(ورم كرد) و چهره نوراني حضرت، زرد شد، همه شب را عبادت ميكردند... پس به ايشان گفته شد: يا رسول الله، مگر خداوند گناهان گذشته و آينده شما را نبخشيده است؟ پيامبر فرمود: بلي، بخشيده، آيا بندهاي شاكر نباشم؟[1]
در جاي ديگر پيامبر اكرم [=Trebuchet MS]صل الله علیه و آله[=Trebuchet MS] ميفرمايد: [=Trebuchet MS]ما عبدناك حق عبادتك و ما عرفناك حق معرفتك[=Trebuchet MS].[2]
[="][=Trebuchet MS]
آنچنان كه شايسته بندگي تو بود، تو را عبادت نكرديم و آنچنان كه حق معرفت تو بود، تو را نشناختيم. درباره عبادت امام زين العابدين [=Trebuchet MS]ـ عليه السّلام ـ در تاريخ آمده كه روزی فرزند ايشان ابوجعفر نزد پدر رفت. پدر را ديد كه از شب زندهداري بسيار، به رنگ زرد درآمده و ديدگانش از گريه فراوان چرك كرده و پيشاني او پينه بسته... چون پدر را بدين حال ديد نتوانست گريه خود را نگاه دارد. پدر به او نگريست و گفت: فرزندم آن صحيفهها را كه اعمال علي بن ابي طالب علیه السلام در آن ثبت شده به من بده! اوراق را بدو دادم، لختي بدان نگريست و با گرفتگی خاطر گفت: چه كسي توانايی عبادت علي بن ابي طالب علیه السلام را دارد[3] اين گلهای بيخار جهان هستي با اينكه سرآمد مخلوقات خداوند هستند در معرفت و عبادت و فضايل، اما اينطور خود را در پيشگاه خداوند مقصّر ميدانند و اين خود يك درس بزرگی است كه ای انسانها، هر قدری كه معرفت پيدا كرديد، هر قدر عبادت و بندگی كرديد، هر قدر كار خير انجام داديد، باز خود را در پيشگاه الهي مقصّر و شرمنده بدانيد. انسان در همان حال كه توفيق عبادت و بندگی را از خداوند متعال درخواست میكند، يكي از دعاهايش هم اين باشد كه «خدايا! توفيق معرفت و شناخت خودت را به ما عطا كن» نيمي از مؤمن را رجاء و اميدواري به فضل خداوند و نيمي ديگر را خوف از او در برگرفت.
[=Arial Black][="]در همان حال كه عبادت ميكند و خوشحال [="]است از اينكه خداوند متعال اين توفيق را به او عطاء كرده در عين حال نگران است از[="]اينكه اين عبادت را آنچنان كه حق عبادت و بندگي بود بجا نياورده. پس درعين اينكه[="] انسان نياز به خودشناسي دارد تا نسبت به جايگاه خود و خالق شناخت پيدا كند (نسبت به[="] آغاز و پايان و مسيري كه بايد طي كند) همان طور خود را در عبادات مقصّر بداند و از[="]خداوند طلب كند تا معرفت صحيح را به وي عطا كند. خداوند متعال ميفرمايد:
و الذين[="] جاهدوا فينا لنهدينّهم سبلنا و انّ الله لمع المحسنين[="].[4] [="]و آنان كه در راه ما كوشش كنند همانا راههاي خويش را به[="]آنها نشان ميدهيم و همانا خدا با نيكوكاران است. و انسان اگر با حسن ظنّ خويش با[="]خداوند مناجات كند و از او بخواهد، يقيناً خداوند متعال جواب مثبت ميدهد و دست[="] چنين بندهای را میگيرد. چرا كه خدا ميفرمايد:
لاتقنطوا من رحمة الله[="].[5] [="]از رحمت خداوند، نااميد نشويد[="].
[=Arial Black][="][1] . الاحتجاج، شيخ طبرسي، ج 1، ص326،منشورات دارالنعمان براي طبع و نشر، ناشر، دارالنعمان.
[2] . بحارالانوار، علامه مجلسي، ج 68، ص 23، طبع مؤسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403 ه.ق ، ناشر: مؤسسة الوفاء، بيروت، لبنان.
[3] . زندگاني علي بن الحسين، سيد جعفر شهيدي، ص143، چاپ ششم، 1374، چاپ و نشر دفتر نشر فرهنگ اسلامي.
[4] . عنكوت، 69.
[5] . زمر، 53.
اگر همراهان اجازه بدهند براي روشن تر شدن كمي شناخت از دو موضوع به بحثمون اضافه كنيم:
واژه غرور در لغت به معناي فريب خوردن و فريفته شدن و گول خوردن ميباشد[1] و در اصطلاح عبارت است از «اعتماد و تكيه كردن نفس به آنچه كه مطابق هوي و هوس باشد و طبع انسان به خاطر شبههافكني و فريب شيطان به آن گرايش يابد. پس هركس بر اساس شبهه فاسدي معتقد شود كه در دنيا يا آخرت به خير و سعادت رسيده مغرور است». [2] غرور يكي از مرضهاي قلبي است كه انسان را از درون تهي ميكند و اعمال و رفتار انسان را نابود ميكند و در حقيقت به جاي اينكه پروردگار بيهمتا را پرستش كند از نفس، مال، مقام و علمش بتي ساخته و آنها را عبادت ميكند.
1.جهل و ناداني:
انسان سراسر ضعف و عجز وناتواني است، هزاران نقص و نياز وجودش را فراگرفته و در اثر ناآگاهي از حقيقت خويش، امتيازات و كمالاتي را در خود توهم كرده به غرور مبتلا ميگردد و به سبب علاقه شديد به خويشتن، ديگران را پايينتر و فاقد كمالات به حساب ميآورد و به خاطر غرور، ديگر نميتواند حقيقت را تشخيص دهد و پيوسته در مسير گمراهي گام برميدارد.
ادامه دارد
سلام علیکم استاد عرفان
فرق نجوای شیطانی که برای ناامید کردن سالک ایجاد می شود با سرزنش نفس لوامه چیست؟
یا علی
با سلام و عرض ادب :Gol:
فرق نجوای شیطانی که برای ناامید کردن سالک ایجاد می شود با سرزنش نفس لوامه چیست؟
اینجانب همیشه بر این اساس بین این دو فرق گذاشته ام که سرزنش نفس لوامه همراه با دعوت به عبادت است، حال آنکه نجوای شیطانی قصدش ناامید کردن و جلوگیری از عبادت است.
بهترین پاسخ به این نجواهای شیطانی این است که با استناد به همین ناامیدی ها سالک مجدداً دست به کار شده به عبادت بپردازد.
البته این یک ملاک شخصی است؛ حتماً ملاکهای مشخص تر و قوی تری موجودند.
با تشکر فراوان از همه دوستان، مخصوصاً استاد عرفان :hamdel:
یا حق
گاهی شیطان نیز دعوت به عبادت می کند
این تفاوت قابل تامل است لیکن محکم نیست بنده دنبال جوابی استوارتر می گردم
[="]... ادامه
[="]
[="]2. كمبود ظرفيت [="]:
[="] انسانها از نظر استعدادهاي دروني يكسان نبوده و داراي قابليتها و ظرفيتهاي متفاوت ميباشند. برخي با مشاهده كمترين امتياز مادي يا مقام و مرتبه معنوي خود را گمكرده، آنچنان مست غرور و تكبر ميشوند كه گويي قلّههاي كمال و مدارج بلند علم و معرفت را فتح كردهاند: ولي اگر به ديد انصاف نظر شود اولاً معلوم نيست كه برتريها و فضيلتهاي شخص مغرور داراي ارزشي حقيقي باشد ثانياً بر فرض دارا بودن ارزش حقيقي اصولاً از ما نيست، بلكه در حقيقت، امانت و عاريهاي است كه در اختيار ما قرار گرفته و صاحب اصلی آن آفريننده آسمانها و زمين است و خردمند را شايسته نيست كه به آنچه در حقيقت از ديگري است فخر بفروشد و مباهات نمايد، خصوصاً اگر مايه افتخار خود را در معرض فنا و نابودي ببيند.
[="]3. عقده حقارت [="]:
[="]يكي ديگر از ريشههاي غرور، عقده حقارت و نوعي پستي و ذلت است كه شخص مغرور در باطن خويش احساس ميكند و با ابزار بزرگي و دست زدن به كارهايي كه شايسته او نيست ميكوشد تا حقارت دروني خويش را از مردم پنهان كرده و شكست و واماندگي خود را از قافله رهپويان طريق كمال و سعادت جبران نمايد.
[="]امام صادق(علیه السلام) ميفرمايند:
[="]روانشناسان و دانشمندان امور تربيتي بر اين نكته تأكيد دارند كه هر نوع انگيزه برتري خواهي و كبر و غرور ريشه در احساس عدم امنيت روحي داشته و از عقده حقارت نشأت ميگيرد.
یک سوال اساسی وجود دارد که اگر گاو آهن این سوال بر زمین بایر دل بنشیند چنان شخمی می زند که دل را زیر و رو می کند:
تا به حال خود را به موج بزرگ دریای مراقبه سپردید تا به شما بفهماند چقدر غرور در دل دارید؟
لذت های عبادی را بررسی نموده اید که تقویت هوای نفس نگردد؟
[="]1ـ كافران[="]:
گروهي از كافران را زندگي دنيا فريفته است و گروه ديگر را شيطان فريب ميدهد. آنان، دنياي زودگذر را براي خودشان اصل و هدف انتخاب كردهاند و به خاطر همين تا آنجا كه بتوانند تاختوتاز كرده تا مرحله فرعون و نمرود و معاويه و يزيد شدن پيش ميروند؛ آنان برابر حق قرار گرفتهاند و خدا آنان را به حال خودشان رها كرده و به سبب نعمتهاي ظاهري دنيا فكر ميكنند كه از عذاب ايمن هستند درحالیکه اينگونه نيست. قرآن كريم در اينباره ميفرمايد: «اينها همان كساني هستند كه آخرت را به زندگي دنيا فروختهاند، لذا مجازات آنها تخفيفي داده نميشود و كسي آنها را ياري نخواهد كرد.»[4]
[="]
[="]2ـ گنهكاران[="]:
كساني هستند كه از گناه دوري نميكنند و ميگويند خدا بخشنده است و ما به عفو و گذشت او اميدواريم. آنها به اين اميد تكيه دارند و در اعمال خود سهلانگار هستند و گمان ميكنند چنين اميدواري مقام ستودهاي در دين است، چنين افرادي خود را از غضب الهي، ايمن ميدانند.
[="]پيامبر(ص) ميفرمايند:
[="] اميدواري صحيح به خداوند جايي است كه شخص گنهكار از گناهان خويش پشيمان شود و توبه كند. چنين شخصي بايد به خداي كريم اميدوار باشد، چنانكه قرآن كريم ميفرمايد: «اي بندگان من كه بر خود اسراف و ستم كردهايد! از رحمت خداوند نوميد نشويد كه خدا همه گناهان را ميآمرزد همانا او بسيار آمرزنده و مهربان است و به درگاه پروردگارتان توبه كنيد و در برابر او تسليم شويد»[6]
کارشناس محترم فرق بين عجب وغرور را گفتندبراىدرک معني غرور بايد تفاوت قائل شد بین اعتماد به نفس و غرور نيزابتدائا تعریفى هم از اعتماد به نفس و هم از غرور بنماییم تا این که راه تشخیص آن دو از هم روشن شود.
در تعریف جامعى از اعتماد به نفس آمده است که اعتماد به نفس؛ یعنى، خود را باور داشتن، باور به توانایى و قابلیت خود در عمل کردن، اطمینان به توانایى خود در دنبال کردن فعالیتها و ثابت قدم بودن، باور به توانایى خود در عبور از موانع، باور به توانایى خود براىدرخواست کمک از دیگران در مواقع لزوم، باور به توانایى خود در ایجاد ارتباطى معنادار و محبتآمیز با دیگر انسانها، باور به توانایى خود در یافتن عشق، تفاهم، مهر و شفقت در هر موقعیتى به خصوص در مواقع دشوار و بالاخره باور به وجود خود به عنوان اشرف مخلوقات کهروح الهى در او دمیده شده است و او خلیفه و جانشین خدا در روى زمین مىباشد.
تعریف غرور:غرور احساس بزرگى است که هماهنگ است با آنچه که با هواى نفس موافق بوده است.
منشأ غرور چند چیز مىتواند باشد:
1- جهالت؛ یعنى، اعتقاد قلبى شخص به این که عمل او خیر و صلاح است، در حالى که در واقع چنین نیست.
2- وسوسههاى شیطانى، پیروى از هواى نفس و شهوات.
3- پیروى از غضب و انتقامجویى.
4- دوستى دنیا و دنیاطلبى.
حال با توجه به تعریفى که از اعتماد به نفس و غرور مطرح شد به نظر مىرسد که اعتماد به نفس و غرور دو مقوله متفاوت و جدا از هم مىباشد چرا که ممکن است فردى مغرور باشد ولى اصلاً اعتماد به نفس نداشته باشد و همینطور به عکس، اگر آن فرد داراى اعتماد به نفس،پس از ارزیابىها و قابلیتهاى خود، آنها را فضل و رحمتى از جانب خدا بداند و عامل اساسى آن را به خدا نسبت دهد در این صورت دیگر هواى نفسى باقى نمىماند تا دچار غرور شود. بنابراین، مىتوان گفت، آن احساس بزرگى که چه بسا اطمینان و آرامش در افراد مغرور ایجادمىنماید که یک اطمینان و آرامش غیرطبیعى و نابهنجار است که در نهایت ممکن است افراد مغرور و فریبخورده را به هلاکت و نابودى بکشاند. به همین خاطر، مشاهده مىشود که غرور در قرآن و روایات به شدت مورد نکوهش و سرزنش قرار گرفته است
براي درک بيشتر غرور بايد دانست که غرور از ماده «غر» به معنای فریب دادن است. ریشه اصلى این واژه به معنى حصول غفلت به سبب تأثیر چیز دیگرى در انسان است. طبق تعریف بزرگان علم اخلاق، غرور عبارت است از دلخوش بودن به چیزى كه موافق هواى نفس و تمایل طبع انسانى است و ناشى از اشتباه انسان یا فریب شیطان است. آیات متعددی از قرآن کریم، انسان ها را از گرفتاری در دام عوامل فریب دهنده بر حذر داشته و فریفتگان و مغروران را مورد نکوهش قرار است.
خداوند خطاب به انسان می فرماید: (یا أیها الإنسان ما غرك بربك الكریم) (الانفطار،6 ): اى انسان چه چیز تو را به پروردگار كریمت مغرور كرده است. یعنى چه چیزی تو را مغرور نموده و تو را فریب داده و باطل را براى تو زیبا و حق جلوه داده تا او را مخالفت نموده و گناه نموده اى. روایت شده كه پیغمبر (صلى الله علیه و آله و سلم) هر گاه این آیه را تلاوت می كرد. می فرمود: «جهل و نادانى او او را فریب داده است». در این آیه مى بینیم كه غرور را معلق به دو صفت" ربوبیت" و" كرم" خداى تعالى كرده، و این بدان منظور بوده كه بفهماند علت عتاب و توبیخ چه بود، و حاصلش این است كه تمرد بنده و سرگرمى و فرو رفتن سراپایش در معصیت پروردگاری كه مدبر امر او است، و نعمت هاى ظاهرى و باطنیش سراپاى وجود او را فرا گرفته، كفرانى است كه هیچ فطرت سلیمى در زشتى آن شك ندارد، و بدون دغدغه مرتكبش را مستحق عقاب مى داند، مخصوصا در موردى كه رب منعم، كریم هم باشد، یعنى اگر نعمتى مى دهد و عطایى مى كند هیچ قسم سودى را براى خود منظور ندارد، و علاوه بر این در احسانى كه مى كند بدیها و نادانیها و نافرمانیهاى مربوب را در نظر نمى گیرد، و از همه اغماض مى كند، كه كفران چنین ربى باز هم زشت تر و توجه عتاب و مذمت شدیدتر و روشن تر است.
امام علی (علیه السلام) هنگام تلاوت آیه فوق، فرمودند:« أدحض مسئول حجة و أقطع مغتر معذرة لقد أبرح جهالة بنفسه یا أیها الإنسان ما جرأك على ذنبك و ما غرك بربك و ما أنسك بهلكة نفسك»: انسانی که در این آیه مورد خطاب و سئوال است، هر دلیلی برای مغرور شدنش به خدا بیاورد دلیلش بر باطل است و عذر و بهانه اش از عذرو بهانه هر فریب خورده دیگری بی پایه تر و جهالت وجود او را سخت فرا گرفته است. ای انسان! چه چیز تو را به گناه کردن دلیر کرده است؟ چه چیز تورا به پروردگارت مغرور و گستاخ کرده است؟ چه چیز تو را به نابود کردن خودت، خو داده است؟ ( نهج البلاغة،خطبه 223)
در اینجا به خوبى مى بینیم كه یكى از صفات بارز منافقان دوزخى غرور و گرفتارى در چنگال آرزوهاى دور و دراز شمرده شده است. قوم یهود، در اثر غرور و خودبینى امتیازات نامعقولى براى خود قائل بودند و همین تفكر غلط سبب گمراهى و طغیان آنها شد، قرآن کریم مى فرماید: « ذلك بانهم قالوا لن تمسنا النار الا ایاما معدودات و غرهم فى دینهم ما كانوا یفترون: این (اعراض و روى گردانى آنها از حکم کتاب الهى ) به خاطر آن است كه مى گفتند: جز چند روزى آتش دوزخ به ما نمى رسد (و مجازات ما به خاطر گناهان سنگینمان بسیار كم است چون قوم برترى هستیم! ) این افترا و دروغى كه(به خدا) بسته بودند آنها را در دینشان فریب داده بود» (آل عمران،24). اهل كتاب به خاطر عقیده خرافى ای كه داشتند و آن را به خدا افترا بسته بودند، فریب خورده و مغرور شدند، و خود را از كتاب خدا بى نیاز گمان کردند (خدا داناتر است).
سؤالى که در اینجا پیش می آید این است كه چگونه در آیه شریفه فرموده اهل كتاب فریب افتراى خود را خوردند، و بدان مغرور شدند، مگر ممكن است كه انسان فریب گفتار خود را بخورد؟ با علم به اینكه گفتارش دروغ و خدعه و باطل است. جواب این سؤال آن است كه صاحبان گفتار غرورانگیز نامبرده، نیاكان ایشان بودند، و فریب خوردگان اخلاف و نسلهاى بعدى آنان، و اگر در آیه شریفه هر دو را به اهل كتاب نسبت داده، براى این بود كه همه آن اسلاف و اخلاف یك امت بودند، و اخلاف، به اعمال اسلاف راضى بودند. علاوه بر اینكه ممکن است کسی در اثر گفتار نادرست خویش - با علم به اینكه افترا و باطل است - فریب بخورد، زیرا آنچه انسان انجام می دهد بر طبق آنچه مى داند نیست، بلكه بر طبق آن ملكات خوبى و بدى است كه در نفسش پدید آمده، و عمل را در نظرش زینت مى دهد. اهل كتاب هم از آنجا كه تكبر و ستمگرى و محبت به شهوات در دلهایشان رسوخ نموده، هر عملى را كه انجام مى دادند بر طبق خواسته نفسشان بود، در نتیجه افترا بستن به خدا كه عادت و ملكه آنان شده، همان باعث فریب خوردن و غرور ایشان گشته، و چون این عمل ناپسند را مكرر انجام داده اند، كارشان به جایى رسید كه در اثر تلقین، نسبت به عمل خود اعتماد پیدا كردند .علماى روان شناس هم اثبات كرده اند كه تلقین هم، كار عمل را مى كند، و آثار علم را از خود بروز مى دهد.
در یکی دیگر از آیات قرآن کریم می خوانیم: مشرکان در اثر فریب یکدیگر به پرستش بت ها می پرداختند: «قل أرأیتم شركاءكم الذین تدعون من دون الله أرونی ما ذا خلقوا من الأرض أم لهم شرك فی السماوات أم آتیناهم كتابا فهم على بینة منه بل إن یعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا: بگو این شركایى كه به جاى خدا مى خوانید، به من بگویید ببینم چه چیزى از زمین را آفریده اند و یا در آسمانها شركتى دارند و یا ما به ایشان كتابى نازل كرده و در آن از وجود چنین شریكى خبر داده ایم و این مشركین دلیلى بر شرك خود دارند، نه هیچ یك از اینها نیست بلكه جز این نبوده كه این ستمكاران به یكدیگر وعده هاى فریبنده مى دهند» (فاطر، 40 ). جمله " بل إن یعد الظالمون بعضهم بعضا إلا غرورا" می فهماند که عامل شرك ورزیدن مشركین، استدلالی نبوده كه آنان را بر این كار وادار كرده باشد، و خواسته باشند بر آن استدلال اعتماد كنند، بلكه تنها انگیزه آنها فریبى است كه بعضى از آنها نسبت به بعض دیگر روا مى دارند، به این معنا كه نیاكان و اسلاف، آیندگان را فریب داده و مغرور مى كردند به اینكه: بت ها نزد خدا شفاعت مى كنند، و نیز رؤساى هر قوم زیر دستان خود را فریب مى دادند به اینكه این شركاء نزد خداى سبحان شفاعت خواهند كرد، در حالى كه این وعده ها همه پوچ بود و حقیقت نداشت.
در آیه دیگری، خداوند به همه انسانها هشدار مى دهد و آنها را بر حذر می دارد از اینكه فریب زرق و برق دنیا را بخورند و به آن مغرور شوند و در دام شیطان بیفتند: « یا ایها الناس... ان وعد الله حق فلاتغرنكم الحیاة الدنیا و لایغرنكم بالله الغرور: اى مردم!... وعده الهى(معاد) حق است مبادا زندگى دنیا شما را بفریبد و مغرور سازد و شیطان با به رخ كشیدن و استناد به رحمت و مغفرت خدا فریبتان ندهد» ( فاطر، 5 ).
شیطان نظر مردم را یكسره به حلم و عفو خدا از یك سو، و به مظاهر امتحان و استدراج و كیدش از سوى دیگر، متوجه می سازد، از یك سو به ایشان تلقین می كند كه خدا حلیم و بخشنده است، و از سوى دیگر می گوید: به دنیاپرستان بنگرید كه چگونه از عذاب خدا ایمنند، هر چه بیشتر در طلب دنیا مى كوشند، و بیشتر از خدا غافل و در لجنزار گناه غرق مى شوند زندگى شان بهتر و راحت تر، و در بین مردم داراى مقامى رفیع تر مى شوند. این جاست كه شیطان از وسوسه هاى خود نتیجه مى گیرد، و به دل آنان مى افكند كه اصلا هیچ احترام و ارزشى نیست، مگر در پیشرفت زندگى دنیا، و در ما وراى این زندگى خبرى نیست، و این وعده و وعید و قیامت و حساب و بهشت و دوزخى كه دعوت هاى دینى از آن خبر مى دهند، مشتى خرافات است. در نتیجه مى توان گفت: مراد از" غرور" و اینکه شیطان انسان را نسبت به خدا فریب می دهد، این است كه: انسان را از آن معامله اى كه خداوند در برابر غفلت و ظلم انسان، با انسان مى كند غافل می سازد.
جالب اینكه اسباب غرور در این آیه دو چیز شمرده شده: «زرق و برق دنیا» و «شیطان» و این تعبیر نشان مى دهد كه گاه انسان بى آنكه از زندگى مادى مرفهى برخوردار باشد تنها با مشتى خیالات بى اساس مغرور مى شود و براى خود مقام و شخصیتى مى پندارد، در برابر حق سركشى مى كند و در دام شیطان گرفتار مى شود. درست است كه دنیاى پر زرق و برق یكى از دامهاى شیطان است ولى گاه خیال و پندار هم سرچشمه نفوذ شیطان مى گردد و انسان با آن دلخوش مى شود. با توجه به آیه 70 سوره مبارکه انعام در می یابیم که فریب خوردن از ظاهر زیبای دنیا موجب عدم دین مداری می شود. قرآن کریم می فرماید: «كسانى را كه آیین(فطرى) خود را به بازى و سرگرمى(و استهزاء) گرفتند و زندگى دنیا آنها را فریب داده است رها كن»، (وذر الذین اتخذوا دینهم لعبا و لهوا و غرتهم الحیاة الدنیا...). بین فریب خوردن از دنیا و بازیچه گرفتن دین خدا، ملازمه است، وقتى انسان نسبت به كام گرفتن از لذتهاى مادى، افسار گسیخته شد و همه كوشش خود را، صرف آن نمود، قهرا از كوشش در دین حق اعراض نموده و آن را شوخى و بازیچه مى پندارد. علاوه بر شیطان و دنیا، آرزوهای دور و دراز نیز، از عواملی است که موجی فریب خوردن و گمراهی انسان می شود. «منافقان دوزخى آنها را صدا مى زنند كه مگر ما با شما نبودیم؟ مى گویند: آرى! ولكن شما خود را به هلاكت افكندید و انتظار (مرگ حضرت رسول یا وارد شدن حوادث ناگوار بر مومنین) كشیدید و شك و تردید (در دین خدا) داشتید و آرزوها شما را فریب داد تا فرمان خدا (مرگ) فرارسید و شیطان شما را نسبت به خداوند فریب داد»! (ینادونهم الم نكن معكم قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور) (حدید، 14). جمله (و غرتكم الأمانی) یعنی آرزوهایى كه نمودید (اینكه برای مؤمنین حوادث ناگوار پیش بیاید و یا اینکه نور دین خدا خاموش شود)، شما را فریب داد به تا اینکه در چیزی که دست نیافتنی است، طمع کردید.
یکی از خصوصیت هایی که به واسطه غرور ،دامنگیرانسان می شودعدم پند پذیریست.
حضرت علی (ع) می فرمایند:بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ .
میان شما و پندپذیرى ، پرده اى از غرور و خود خواهى وجود دارد.
با وجود غرور، موعظه فایده ندارد. کسانی که فریب خورده امور دنیوی هستند، تا حجاب ها را برطرف نکنند، موعظه برایشان فایده ای ندارد.
باید بدانیم که ریشه ومنشأ غرور، جهل مرکّب است نه جهل مطلق؛ لذا برطرف کردنِ جهل اولین قدم برای برطرف کردن غرور است.
درمان واقعي غرور اين است که انسان با يک نگاه توحيدي تمام هستي و آنچه دارد را از خداي متعال بداند و خود را در مقابل خداي متعال چيزي به حساب نياورد و کمالي را به خود نسبت ندهد و بداند که اگر خداوند بخواهد تمام آنچه را که به بنده خود داده باز خواهد ستاند و ما در برابر قدرت او هيچ تواني براي استقامت نداريم و هيچيم.
یکی از مشکلات انسانها اینه که ، هر کسی فکر میکنه ، خودش ، عقل کلّه !
و بخاطر همین فکر ، خیلی راحت ، در مورد مسائل مختلف (حتی مسائل دینی) ، حکم صادر ، و تصمیمات باطلش رو هم به همه تلقین میکنه !
در حدیثی زیبا امام سجاد (ع) می فرمایند :
قال السجاد عليه السلام : إنَّ دينَ اللّهِ لايُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَالآراءِ الْباطِلَةِ، وَالْمَقاييسِ الْفاسِدَةِ، وَلايُصابُ إ لاّ بِالتَّسْليمِ، فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، ومَنِ اهْتَدى بِنا هُدِىَ، وَمَنْ دانَ بِالْقِياسِ وَالرَّاءْىِ هَلَكَ. (مستدرك الوسائل ج 17، ص 262)
نمی توان ، با عقلی که ناقص است و یا با نظریه های فاسد و ساختگی ، که بر اساس قیاس و شبیه سازیست ، به مسائل و احکام دین رسید ! (إنَّ دينَ اللّهِ لايُصابُ بِالْعُقُولِ النّاقِصَةِ، وَالآراءِ الْباطِلَةِ، وَالْمَقاييسِ الْفاسِدَةِ)
بلکه تنها وسیله ، برای رسیدن به احکام واقعی و حق و حقیقت ، تسلیم محض شدن (در برابر خدا و رسولان و اولیاء) می باشد.(وَلايُصابُ إ لاّ بِالتَّسْليمِ)
پس هركس در مقابل ما اهل بيت تسليم باشد از هر انحرافى در امان است و هر كه به وسيله ما هدايت يابد خوشبخت خواهد بود.(فَمَنْ سَلَّمَ لَنا سَلِمَ، ومَنِ اهْتَدى بِنا هُدِىَ)
و شخصى كه با قياس و نظريات شخصى خود بخواهد دين اسلام را دريابد، هلاك مى گردد.(وَمَنْ دانَ بِالْقِياسِ وَالرَّأْىِ هَلَكَ)
به قول شاعر که می فرماید :
این واقعیته که هر کی ، به نظر خودش مغرور شد ، از حقّ و حقیقت ، دور ، و غرق در جهالت خواهد شد !
چنانکه حضرت هادی(ع) می فرمایند :
قالَ الامام الهادي عليه السلام : الْعُجْبُ صارِفٌ عَنْ طَلَبِ الْعِلْمِ، داعٍ إلىَ الْغَمْطِ وَ الْجَهْلِ(بحارالا نوار ج 75، ص 369)
یعنی : خودبينى و غرور، انسان را از تحصيل علوم (و حقیقت) باز مى دارد و به سمت حقارت و نادانى مى كشاند.
به امید اینکه از خود پسندی و تکبر و تصور اینکه عقل کلّ هستیم ، دور باشیم !
انسانی که فقط خودش را قبول دارد و دچار عجب و خودبینی است و یا خود را از دیگران برتر میداند و متکبر است، از امتیازی که خدا به او داده که عقل و شعور است، سوء استفاده کرده، حتی گاهی بر خالق خویش متکبر میشود، چه رسد به هم نوع خودش. این صفت رذیله بیشتر دامنگیر افرادی میشود که به مقام و موقعیتی رسیده و به جای خدمت به خلق بر مرکب طغیان سوار شده، به پیش میتازند.
زمانی انسان می تواند با خوی خودپسندی مقابله کند که مدام به خود یادآور شود که نعمتهایی مانند: علم و ثروت و قوت وعزت و حسب و نسب و توفیق عبادت او... به خاطر هدایت و فراهم گردانیدن اسباب و عوامل زیادی توسط خداوند بوده است. و هرگاه بخواهد، همهی آنها را در یک چشم بر هم نهادن از او می گیرد.
ما بارها و بارها شنیده ایم که چه خصلت زشت و ناپسندی، شیطان را از آن همه قرب و نزدیکی به خدای متعال آن قدر دور کرد و به ذلت و خواری رساند که از دستگاه عبودیت خدا مطرود شد.
بخواهیم یک نگاه کلی و عرفی داشته باشیم باید بگوییم که عجب، خودخواهی و یا تکبر، عامل رانده شدن او بود. اگرچه در علم اخلاق، بین این صفات تفاوتهایی وجود دارد ولی از آنجایی که جمع همه اینها به خودمحوری، خودکامگی و حب نفس بر میگردد میتوان آنها را در یک گروه قرار دارد.
حال جملاتی از امام راحل علیه الرحمه، در همین زمینه برای شما عزیزان آماده شده که ارائه میشود.
تمام فسادهایى كه در عالم پیدا مى شود از خودخواهى پیدا مى شود
تمام مفاسدى كه در عالم واقع مى شود از این توجه به خود است
مادامى كه انسان خودش را مى بیند، نمى تواند به آن راهى كه راه هدایت است دست پیدا بكند
هیچ شكى در این نكنید كه هر كه گفت (من ) این (من ) شیطان است
بدان كه رذیله عجب از حب نفس پیدا مى شود
خود محورى : (من ، نه غیر ) این در همه نفوس هست ، مگر این كه تهذیب بشود
چقدر انسان باید جاهل باشد كه این چیزها را مقام بداند و چقدر ضعیف النفس باشد كه این حكومت را، حكومت ها را یك مقام بداند
بكوشید تا حجاب خویت را بردارید و جمال جمیل او - جل علا - را ببینید، آنگاه است كه هر مشكلى آسان و هر رنجى و زحمتى گواراست تا این خودخواهیها در بشر هست ، این جنگها و این فسادها و این ظلمها و ستمگریها هست من اگر براى خودم نسبت به سایر انسان ها یك مرتبتى قائل باشم ، این انحطاط فكرى است ، و انحطاط روحى غرور و غفلت انسان را به تباهى مى كشد كبر از اخلاق خاصه شیطان است
اگر - خداى نخواسته - كارها با خودخواهى و غرور همراه شد، مبدا شكست انسان است
نمى شود كه انسان هم خود پرست باشد و هم خداپرست . نمى شود كه انسان هم منافع خودش را ملاحظه كند و هم منافع اسلام . باید یكى از این دوتا باشد
اگر انسان در هر امرى كه وارد مى شود، در آن امر خودخواهى را كنار بگذارد و مصلحت را ملاحظه بكند، و خدا را ملاحظه بكند، هم موفق مى شود و هم از خطراتى كه بر این خود خواهى (مترتب ) است در امان مى ماند
نزاع مال خودخواهى است ، از نقطه نفس انسان پیدا مى شود
دو جور تعریف داریم : یك وقت این است كه آدم تعریف مى كند، مى خواهد خودش را نشان بدهد، این ابلیس است یك وقت از خودش تعریف مى كند براى این كه هدایت كند دیگران را، این نفس رحمان است
هواى نفس انسان مى خواهد هر چه بشود بگوید من كرده ام ، و این آثار خودخواهى است ، و اختلافاتى هم كه مشاهده مى شود از ضعف ایمان است
هیچ فردى نمى تواند ادعا كند كه من نقص ، هیچ ندارم . اگر كسى ادعا كرد این را، بزرگترین نقصش همین ادعاست
غرور از پیروزیها، آفت بزرگى است كه شیطان باطنى در بندگان خدا به وجود مى آورد، تا آنان را از راه حق منحرف كند
هر كس جهلش بیشتر و عقلش ناقصتر است ، كبرش بیشتر است . هركس علمش بیشتر و روحش بزرگتر و صدرش منشرحتر است ، متواضعتر است.به نقل از (كلمات قصار، پندها و حكمتها )، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینى (ره )، ص 85 - 65
شخص مغرور، از نارسایىهاى وجود خود بى اطلاع است، از این رو هیچ گاه درصدد جبران نارسایىها و بهبود نقایص خود برنمىآید، اساسا شناخت کاستی ها و ضعف های آدمی، عامل مهمی در جلوگیری از غرور، تکبر و خودپرستی است . وقتی کسی به این باور برسد که هیچ چیز در این عالم از خود ندارد و همه اعطایی و عاریه ای از سوی دیگری است و همین ها را هم که دارد، موقتی و گذرا و فانی است و موجودی به غایت ضعیف، ناتوان و نیازمند است و اگر خدا اراده کند، هر آینه فانی و نابود است و نفس او برای همیشه قطع خواهد شد، دیگر جایی برای خودپرستی، بر خود بالیدن، تکبر، جسارت و خودخواهی او باقی نمی ماند . چرا که چیزی از خود ندارد تا بدان فخر فروشد . حتی خود او نیز عاریه ای است .
در حدیثی از امام امیرمؤمنان(ع) میخوانیم:
«سکر الغفلة و الغرور ابعد افاقة من سکر الخمور!; مستی غفلت و غرور از مستی شراب طولانیتر است».
غرور، حجاب ضخیمی بر عقل و فهم انسان میفکند و او را از درک حقایق بازمیدارد و به او اجازه نمیدهد خود و دیگران را آنچنان که هست و هستند بشناسد .
علمای اخلاق در رابطه با غرور اینگونه می گویند:«سکون النفس اذا ما یُوافقُ الهوی آرامش روحی که انسان بر اثر رسیدن به خواستههای نفسانیاش پیدا میکند غرور است»
مرحوم نراقی دركتاب ارزشمند معراج السعاده در این باب میفرمایند:
«بسی بزرگان ایام كه به این صفت ،گرفتار دام شقاوت گشته اند این صفت مانع میشود كه انسان به كسب اخلاق حسنه دست یابد چون بواسطه این صفت آدمی خود را بزرگ میبیند و حلم و نصیحت را نمی پذیرد»
مهمترین اثر غرور در واقع همان عدم پذیرفتن نصیحت است چرا که شخص مغرور خود را بالاتر وبرتر از دیگران ونظرات آنها می داند به خاطر همین حاظر نیست به صحبت های آنها گوش دهد حتی اگر گفته های دیگران مطابق با حق وواقع باشد.
اشخاص مغرور بجای عمل، به آرزو میپردازند، و روز خود را با آرزوها شب میکنند وبدون توجه به نصایح دیگران همواره مهر تأیید بر اعمال وگفته های خود می زنند واز دیگران نیز چنین توقعی دارند.....
امام صادق (ع) می فرماید:
«مَنْ وَثِقَ بِثَلاثَةٍ كانَ مَغْرُوراً؛ مَنْ صَدَّقَ بَما لا يَكُونُ، وَ رَكَنَ إِلى مَنْ لا يَثِقُ بِهِ وَ طَمَعَ فى ما لا يَمْلِكُ»
كسى كه بر سه چيز اعتماد كند، مغرور است: كسى كه تصديق كند آنچه را كه نيست، و به شخص غير موثّق اعتماد كند، و به چيزى كه مالك آن نيست، طمع ورزد.
یا ذَاالْجُودِ وَالاِْحْسانِ
بعضی از علمای اخلاق اسباب كبر وغرور را در هفت چيز خلاصه كرده اند، نخست اسباب دينى كه «علم» و «عمل» است، و اسباب دنيوى كه «نسب»، «زيبايى»، «قوّت»، «مال» و «فزونى ياران و ياوران» مى باشد.
نخستين اسباب تكبّر وغرور «علم» است .خیلی از افراد تا به درجه ای از علم ودانش می رسند سریع دچار غرور وخودبزرگ بینی می شوند ، همانگونه كه در حديث نبوى آمده است: «آفت بزرگ علم، تكبّر است».
بعضى از افراد آنچنان كم ظرفيّتند كه وقتى علم ودانشششان زیاد می شود خود را بزرگ ودیگران را کوچک می پندارند وهمین امر سبب می شود که از دیگران انتظار احترام وتکریم دارند.