چطور خانواده ام رو از علاقه ام به دختری مطلع کنم؟

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چطور خانواده ام رو از علاقه ام به دختری مطلع کنم؟

سلام؛
بنده 20 ساله و ترم سوم دانشگاه هستم.
حدود نه ماه پیش من و دخترخانمی از همکلاسی ها که یک ماه از من کوچکتر هستند به هم علاقمند شدیم. قرارمون بر این شد که مدتی با هم باشیم تا ببینیم برای ازدواج مناسب هم هستیم یا نه.
تا الان که زمان رو با هم گذروندیم، هم ایشون مطابق معیارهای من بودند و هم من مطابق معیارهای ایشون؛ و با اطلاعاتی که از خانواده های هم به دست آوردیم بنظر نمیرسه تفاوت های فرهنگی زیادی داشته باشیم.
اواسط رابطه که من ایشون رو مناسب خودم دیدم، جریان رو برای مادرم تعریف کردم و جوابی که به من دادند این بود که باید مدت بیشتری از آشنایی ما بگذره تا کامل تر با اخلاق هم آشنا بشیم، ضمن اینکه هنوز ازدواج برای ما زود هست، که البته هردومون هم اینو قبول داریم. من از همون اوایل رابطه سعی کردم برای آماده سازی مواردی که به نظرم میرسید برای ازدواج لازم هست، اقدام کنم؛ چه از نظر فکری با مطالعه ی کتاب ها و مقالات مختلف درمورد ازدواج و رابطه با همسر، چه از نظر اجتماعی با حضور بیشتر در انجمن ها و فعالیت های مختلف (چون بنده تا حدی خجالتی هستم و تا قبل از این چنین کارهایی نکرده بودم) و چه از نظر مالی. با اینکه هنوز شغل رسمی ندارم چون بیشتر تمرکزم روی درسم هست و تاالان فرصتی برای کار پیش نیومده ولی فعالیت های کوتاه مدتی انجام دادم تا تجربیاتم بیشتر بشه و الان هم درمورد کاری که مرتبط با رشته م هست تحقیق و فعالیت دارم تا بتونم در زمان مناسب به صورت حرفه ای وارد بازار بشم.
این دخترخانم از همون ابتدا خواستگارهایی داشت که البته اونها رو رد می کرد، ولی خانواده ی ایشون اصرار دارند که بهتره زودتر ازدواج کنند.
ایشون به خانواده شون گفته بودند که به پسری علاقمند هستند ولی نگفته بودند که این رابطه دوطرفه هست چون بهرحال اینکه ما بدون درجریان گذاشتن خانواده ها خودمون با هم صحبت کرده بودیم مورد تایید خانواده هامون (بیشتر پدر ایشون و پدر من) نبود. بنابراین هم من قضیه رو برای پدرم نگفتم و هم ایشون به خانواده شون نگفته بودند.
تا اینکه دیروز دوباره خواستگاری برای این خانم اومد و ایشون مجدداً جواب منفی دادند و چون مادرشون اصرار داشتند که دلیل این خواستگار رد کردن ها رو بدونند، ایشون برای مادرشون جریان رو تعریف کردند.
حرفی که مادرشون زد این بود که اگر این پسر از نظر مالی آمادگی نداره مشکلی نیست میتونه راحت بیاد جلو و با ما صحبت کنه، ما هم منتظر می مونیم تا شرایطش برای ازدواج آماده بشه. و باید هرچه زودتر جلو بیاد چون نمی تونیم ریسک کنیم و مدت زیادی منتظر بمونیم.

حالا مساله اینجاست که من نمی تونم به پدرم از علاقه م به این خانم بگم، چون همونطور که گفتم بدون اینکه به پدرم بگم با این خانم صحبت کرده بودم و یه مقدار برام سخت هست که الان بخوام به پدرم بگم. دلیل مهمتر اینکه میدونم پدرم، و کلاً خانواده م، حاضر نمیشن که الان توی سنی که من هستم برن با خانواده ی دختر صحبت کنن(البته نه برای خواستگاری، برای اینکه بهشون بگن ما دخترتون رو می خوایم). چون واقعا حداقل های مالی رو هم برای ازدواج ندارم و اینکه باید حداقل لیسانس بگیرم تا بشه در این مورد فکر کرد.

با عرض معذرت بابت طولانی شدن، سوالی که دارم این هست که الان باید چیکار کنم؟ و چطور میتونم این رابطه رو حفظ کنم؟
ممنونم.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام و احترام
آرزومندیم که مشکل ازدواجتان به زودی حل شود.
بزرگوار
اگر به این نتیجه رسیدید که این دختر خانم فرد مناسبی است و خانواده خوبی را دارد و می توانید در کنار همدیگر خوشبخت شوید، باید تمام تلاش خودتان را به کار بگیرید تا مشکل حل شود، اگر با پدرتان راحت نیستید با مادر یا خواهر یا خاله و یا یکی از نزدیکان خود مطرح سازید تا خانواده در کنار تصمیم شما پیش قدم شوند، اگر اصراری از طرف شما نباشد، و خانواده را راضی نکنید این مشکل به راحتی حل نمی شود. پس بهتر است با مادرتان این موضوع را مطرح کنید تا بتدریج رضایت کل خانواده حاصل شود. در عین حال شما هم باید یک لیاقت هایی از خودتان نشان بدهید تا خانواده به اقتدار و عرضه اداره زندگی را ببینند و اعتماد کنند، مثلا در کنار درس به یک کار پاره وقتی مشغول شوید..

ahmadmo;892491 نوشت:
سلام؛
بنده 20 ساله و ترم سوم دانشگاه هستم.
حدود نه ماه پیش من و دخترخانمی از همکلاسی ها که یک ماه از من کوچکتر هستند به هم علاقمند شدیم. قرارمون بر این شد که مدتی با هم باشیم تا ببینیم برای ازدواج مناسب هم هستیم یا نه.
تا الان که زمان رو با هم گذروندیم، هم ایشون مطابق معیارهای من بودند و هم من مطابق معیارهای ایشون؛ و با اطلاعاتی که از خانواده های هم به دست آوردیم بنظر نمیرسه تفاوت های فرهنگی زیادی داشته باشیم.
اواسط رابطه که من ایشون رو مناسب خودم دیدم، جریان رو برای مادرم تعریف کردم و جوابی که به من دادند این بود که باید مدت بیشتری از آشنایی ما بگذره تا کامل تر با اخلاق هم آشنا بشیم، ضمن اینکه هنوز ازدواج برای ما زود هست، که البته هردومون هم اینو قبول داریم. من از همون اوایل رابطه سعی کردم برای آماده سازی مواردی که به نظرم میرسید برای ازدواج لازم هست، اقدام کنم؛ چه از نظر فکری با مطالعه ی کتاب ها و مقالات مختلف درمورد ازدواج و رابطه با همسر، چه از نظر اجتماعی با حضور بیشتر در انجمن ها و فعالیت های مختلف (چون بنده تا حدی خجالتی هستم و تا قبل از این چنین کارهایی نکرده بودم) و چه از نظر مالی. با اینکه هنوز شغل رسمی ندارم چون بیشتر تمرکزم روی درسم هست و تاالان فرصتی برای کار پیش نیومده ولی فعالیت های کوتاه مدتی انجام دادم تا تجربیاتم بیشتر بشه و الان هم درمورد کاری که مرتبط با رشته م هست تحقیق و فعالیت دارم تا بتونم در زمان مناسب به صورت حرفه ای وارد بازار بشم.
این دخترخانم از همون ابتدا خواستگارهایی داشت که البته اونها رو رد می کرد، ولی خانواده ی ایشون اصرار دارند که بهتره زودتر ازدواج کنند.
ایشون به خانواده شون گفته بودند که به پسری علاقمند هستند ولی نگفته بودند که این رابطه دوطرفه هست چون بهرحال اینکه ما بدون درجریان گذاشتن خانواده ها خودمون با هم صحبت کرده بودیم مورد تایید خانواده هامون (بیشتر پدر ایشون و پدر من) نبود. بنابراین هم من قضیه رو برای پدرم نگفتم و هم ایشون به خانواده شون نگفته بودند.
تا اینکه دیروز دوباره خواستگاری برای این خانم اومد و ایشون مجدداً جواب منفی دادند و چون مادرشون اصرار داشتند که دلیل این خواستگار رد کردن ها رو بدونند، ایشون برای مادرشون جریان رو تعریف کردند.
حرفی که مادرشون زد این بود که اگر این پسر از نظر مالی آمادگی نداره مشکلی نیست میتونه راحت بیاد جلو و با ما صحبت کنه، ما هم منتظر می مونیم تا شرایطش برای ازدواج آماده بشه. و باید هرچه زودتر جلو بیاد چون نمی تونیم ریسک کنیم و مدت زیادی منتظر بمونیم.

حالا مساله اینجاست که من نمی تونم به پدرم از علاقه م به این خانم بگم، چون همونطور که گفتم بدون اینکه به پدرم بگم با این خانم صحبت کرده بودم و یه مقدار برام سخت هست که الان بخوام به پدرم بگم. دلیل مهمتر اینکه میدونم پدرم، و کلاً خانواده م، حاضر نمیشن که الان توی سنی که من هستم برن با خانواده ی دختر صحبت کنن(البته نه برای خواستگاری، برای اینکه بهشون بگن ما دخترتون رو می خوایم). چون واقعا حداقل های مالی رو هم برای ازدواج ندارم و اینکه باید حداقل لیسانس بگیرم تا بشه در این مورد فکر کرد.

با عرض معذرت بابت طولانی شدن، سوالی که دارم این هست که الان باید چیکار کنم؟ و چطور میتونم این رابطه رو حفظ کنم؟
ممنونم.

سلام ...
داستانتون رو خوندم ... یاده داستان اون مردی افتادم که میخواست با خانومی ازدواج کنه و دوستش ازش پرسید همکنون شرایط چجوری هست .... و دوستش در پاسخ گفت 50 درصد قضیه حل هست ... چون 50 درصد قضیه منم ... که من هم میخواهم باهاش ازدواج کنم .

مساله مادیات و مساله تجربه در درون زندکی خوب خیلی مهم هست ... و شما برای این مساله هیچ ارزشی قائل نشدین ...

توضیحا خدمتتون بگم ...
اگر شما الان لیسانس هم بگیرین .... سربازیتون رو برین ... دو سال سابقه کار هم داشته باشین ... در تهران حقوقتون یه چیزی در حدود 800 هزار تومن تا 1 میلیون تومن هست ... و هزینه زندگی برای دو نفر حداقلش بین 1.5 تا 2 میلیون تومن هست . ( بجز هزینه خونه )

اونوقت شما اگر بخواین زندگی کنین ...
باید حداقل 20 میلیون تومن پول داشته باشین و برچی 600 هزار تومن تا یه خونه 40 متری رو بگیرین .

خوب حالا یه مساله اینجا هست ...
اگر شما میتونین به هر طریقی حداقل 30 میلیون تومن پول تا 2 سال دیگه جور کنین ... برای ازدواچ پا پیش بزارین ... ولی اگر نمیتونین ... خوب نمیتونین با ایشون ازدواج کنین . اگر پدرت پولدار هست ... کاره سختی در پیش نداری ... باید آمادش کنی تا بهت کمک کنه .

ولی اگر پدرت پولدار نیست ... و شما هم 20 سالتون هست ... به نظرم نمیتونین با ایشون ازدواج کنین .

پس دو تا حالت داری ...
1. این پول رو نداری ... پا پیش میزاری ... نهایتش میتونی باهاش ازدواج کنی ... ولی هم خودت و هم ایشون تا مدتها نمیتونین زیر یک سقف برین . و شرمنده همسرت هم خواهی بود و ممکن هست همسرت باهات بمونه یا 6 ماه بعد یا خودش یا خانوادش باعث جدائیتون بشن

2. یا اینکه تصمیم میگری پولات رو جمع کنی ... ممکن هست بتونی تا 5 سال دیگه 30 میلیون رو جمع کنی ... ممکن هست نتونی ... در نهایت با کسی ازدواج میکنی که دوسش نداری ....

پس اگر بابات پولدار نیست ... بهترین راهکار مردن هست ... برو از داروخانه یه شیشه واجبین بگیر و خلاص ....

ahmadmo;892491 نوشت:
حالا مساله اینجاست که من نمی تونم به پدرم از علاقه م به این خانم بگم، چون همونطور که گفتم بدون اینکه به پدرم بگم با این خانم صحبت کرده بودم و یه مقدار برام سخت هست که الان بخوام به پدرم بگم. دلیل مهمتر اینکه میدونم پدرم، و کلاً خانواده م، حاضر نمیشن که الان توی سنی که من هستم برن با خانواده ی دختر صحبت کنن(البته نه برای خواستگاری، برای اینکه بهشون بگن ما دخترتون رو می خوایم). چون واقعا حداقل های مالی رو هم برای ازدواج ندارم و اینکه باید حداقل لیسانس بگیرم تا بشه در این مورد فکر کرد.

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم و رحمه الله و برکاته

اینکه مادر این خانم مخالفتی نکردند با شرایط مالیتون خوبه و می ماند پدر عروس خانم که رضایتشان در ازدواج شرط است

و اگر پدرتان هم راضی شوند خوبه اما باید دقت کرد و شرایط را سنجید اگر پدرتان مخالفت کرد علت چیست و بر اساس عقل بیاندیشید و ان شاء الله بر اساس عقل انتخاب درستی بکنید و زندگی خوبی را شروع کنید

در مورد حداقل های زندگی هم بسته بینش شما و دختر خانم و خانواده هایتان دارد و انتخاب های شما برای شغل و محل سکونت و دخل و خرج و نحوه مدیریت زندگی

ان شاء الله با تفکر صحیح انتخاب مناسب زندگی عاشقانه و خوبی را داشته باشید.

یا علی(ع)@};-

به نظرم اگه وضع مالیت خوب نیست و مجرد ماندن هم مشکلی برات ایجاد نمی کنه دور ازدواج با همکلاسی هات را خط بکش . چون سربازی و پس انداز کردن برای زندگی مستقل چند سال طول می کشه و زندگی سختی خواهی داشت . در صورتی که مسائل مالی توی زندگیت مطرحه این حرفا هم که به دختری علاقه مند شدم رو بریز دور . البته اگه مشکل مالی داری کلا اشتباه کردی که یه دختری آماده ی ازدواج را درگیر ازدواج با خودت کردی .

چون واقعا حداقل های مالی رو هم برای ازدواج ندارم
اگر می دونید از نظر مالی نمی تونید تا چند سال دیگه مستقل بشید اشتباه کردید که قضیه ی ازدواج را با این دختر مطرح کردید . در ازدواج آخرین چیزی که باید مطرح بشه علاقه مندی هست ولی ظاهرا شما مهمترین چیزی که براتون مطرح بوده علاقه مندی بوده . علاقه مندی بین دختر و پسر مجرد به راحتی ایجاد می شه نمی شه برای ازدواج روش حساب باز کرد . بهتره با چشم بازتری شریک زندگی تون را انتخاب کنید .

زندگی کردن با مقداری مشکلات مالی که در آینده با درایت خودتون حل میشه بهتر از از دست دادن فرصت ها یا خدای ناکرده افتادن در گناهه
قدم اول رو با آماده کردن مقدمات بردارید ان شاالله خدا هم کمکتون میکنه
مشکلات مالی در ابتدای زندگی طبیعیه که به مرور کمتر میشه.

موضوع قفل شده است