جمع بندی سوال های غیر منطقی در مورد یگانگی خدا که به ذهن می آید

تب‌های اولیه

21 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال های غیر منطقی در مورد یگانگی خدا که به ذهن می آید

با سلام خدمت کارشناسان عزیز و تشکر بابت زحماتی که می کشید.

راستش من بیشتر ازیک سال هست که تلاش کردم خودمو به خداوند متعال نزدیک کنم. کاملا شهوت رو کنترل کردم و شکر خدا در خیابان نگاه به هیچ نامحرمی نمیکنم. دستورات خداوند متعال مبنی بر انفاق و صدقه. نماز. روزه و دعا و ذکر هم انجام میدهم. ولی یک جای کار من لنگ میزند. همه جا می گویند شیطان وقتی نتواند از راه نفسانی و شهوت انسان را گمراه کند به سراغ اعتقادات انسان میرود و حتی اجازه میدهد انسان مدتی خدا را عبادت کند بعد به یکباره حملات خود را شروع میکند. من احساس میکنم دقیقا به چنین مشکلی خوردم.
الان مدتی هست سوالات چرت و پرت به ذهنم می آید
بدبختی اینجاست که اگر نتوانم به آنها جواب کامل بدهم احساس میکنم اعتقاداتمو دارم از دست میدهم این سوالات همه در مورد یگانگی خداوند است و اصلا در وجود داشتن خداوند هیچ مشکلی ندارم.
و حالا سوالات
1- اگر یک خدای اصلی و اولی باشد و فقط یک خدای دومی خلق کرده باشد و از این خدای دوم خواسته باشد که او را بپرستد ولی مخلوقات خدای دوم می توانند خودش را یعنی خدای دوم را بپرستند جواب چیست؟
2- اگر یک خدای اصلی باشد و یک خدای دومی خلق کرده باشد و به خدای دوم بگوید باید منو بپرستی و هر چی هم خلق کردی باید منو بپرستند جواب چیست. حال مثلا اگراین خدای دوم تمرد کند و به مخلوقات خودش بگوید کسی مرا خلق نکرده و شما باید مرا بپرستین. و خدای اول هم کاری نکند و مثلا بگوید صبر میکنم شاید خدای دوم از تمرد برگردد جواب چیست؟
اینها نمونه سوالاتی هست که من برای همه آنها جواب داشته و دارم ولی نمیدونم چرا ول کن من نیستن. کاملا میدانم سوالات غیر عقلی هستند با این وجود تمنا میکنم شما به عنوان انسانی خارج از چارچوب فکری من به این دو سال من جواب بدین تا جواب شما را با جواب های خودم مقایسه کنم و در آخر هم منو بابت کنار گذاشتن این فکر های غلط یاری کنید. با تشکر فراوان

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد مسلم واستاد نشاط

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام

nima41;889774 نوشت:
1- اگر یک خدای اصلی و اولی باشد و فقط یک خدای دومی خلق کرده باشد و از این خدای دوم خواسته باشد که او را بپرستد ولی مخلوقات خدای دوم می توانند خودش را یعنی خدای دوم را بپرستند جواب چیست؟


به این چند مقدمه توجه بفرماید:
1- خدا یعنی چی؟ خدا یعنی موجودی که خلق نشده است، پس به اولین مخلوق حتی اگر بقیه مخلوقات را او خلق کرده باشد نمی توان گفت «خدا»، بلکه نهایتش مخلوقی است که یک واسطه برای آفرینش سایر مخلوقات است.

2- حکمت عبادت چیست؟ عبادت یعنی پرستش موجودی که به هیچ کسی وابسته و نیازمند نیست، والا پرستش موجودی که خودش هم مثل ما نیازمند باشد که منطقی نیست.
3- خداوند حکیم است

نتیجه:
خب اگر خدای اولی بگوید: خدای دومی را عبادت کنید این یعنی اینکه به برخی مخلوقاتش بگوید: برخی مخلوقات دیگرم را پرستش کنید!
اولا: این هم با حکمت الهی منافات دارد، چون پرستش کسی که خودش نیازمند است هیچ ثمری نخواهد داشت و اگر خود خدای اول فایده ای برای پرستش خدای دوم در نظر بگیرد و بگوید او را پرستش کنید، اولا این دلیل می خواهد، و ثانیا اگر دلیلی هم وجود داشته باشد باز هم این در حقیقت اطاعت از خدای اول و پرستش اوست، همانطور که ملائکه وقتی بر آدم سجده کردند چون این سجده به امر خدا بود در حقیقت پرستش خدا بود.

ثانیا: این پرستش بر خلاف تعالیم خود خالق است که میگوید کسی را پرستش کنید که همه چیز توسط او خلق شده(حتی خدای دومی که فرض کردیم هم مخلوق اوست):
«لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ»؛ هيچ معبودى جز او نيست آفريدگار همه چيز است او را بپرستيد.(انعام:102)

یا می فرماید:
«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار»؛ خدا خالق همه چيز است و اوست يكتا و غالب.(رعد:16) روشن است که خدای دوم فرضی هرگز نمیتواند قهّار مطلق باشد، بلکه مقهور خالق خویش است، اما این آیه شریفه میفرماید: الله خالق همه چیز است و مقهور هیچ قدرتی نیست.

یا تصریح می کند خداوند کسی است که کسی پیش از او نبوده:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏» (حدید:3)

nima41;889774 نوشت:
2- اگر یک خدای اصلی باشد و یک خدای دومی خلق کرده باشد و به خدای دوم بگوید باید منو بپرستی و هر چی هم خلق کردی باید منو بپرستند جواب چیست. حال مثلا اگراین خدای دوم تمرد کند و به مخلوقات خودش بگوید کسی مرا خلق نکرده و شما باید مرا بپرستین. و خدای اول هم کاری نکند و مثلا بگوید صبر میکنم شاید خدای دوم از تمرد برگردد جواب چیست؟

در این خصوص دو پاسخ میتوان گفت:

اولا: ما هیچ کدام از این دو خالق را که ندیده ایم، اما از هر کسی بپرسید می گوید من آن خدایی را پرستش می کنم که مخلوق هیچ قدرتی نیست و خالق همه چیز است. موجودی که بالاتر از او نیست. پس همه عملا آن خدای اول را دارند می پرستند.

ثانیا: حکمت یکی از ویژگی های خالق است، و باقی صفات خداوند که مربوط به افعال او می شوند در این چارچوب هستند، یعنی غضب الهی حکیمانه است، مهربانی اش حکیمانه است، صبرش حکیمانه است، فعلش حکیمانه است.
بعد از پذیرش حکمت الهی این سوالات پیش می آید:

الف) چرا خداوند برای دعوت به پرستش باید از خدایی دیگر کمک بخواهد؟ بله اگر پیامبر می فرستد چون نیاز به واسطه هایی از جنس بشر وجود دارد، اما اگر نیاز به یک خدا باشد که خودش خدا هست، دیگر چه نیازی به یک خدای دیگر هست؟

ب) از طرفی هر کسی برای فعلش یک هدفی در نظر می گیرد که بدون آن هدف، فعلش لغو خواهد بود، طبیعی است که هدف الهی در یک کلام رشد و تکامل این مردم است که همان هدایت است، در حالی که به خاطر این گمراه کنندگی خدای دوم عملا راه تشخیص برای مردم کاملا بسته است، لذا چنین صبری غیر حکیمانه است.

ج) واسطه هایی که خداوند برای ابلاغ پیامش برای مردم برمی گزیند باید معصوم باشند والا با توجه به اینکه خداوند از نوع رفتار ایشان خبر دارد، حکیمانه نیست که موجودی که می داند دروغگو یا فریبکار هست را به عنوان واسطه برگزیند، چون می داند هرگز پیامش به آنها نخواهد رسید و این نقض غرض است، و وجود حکیم بر خلاف هدف و غرضش کاری نمیکند، دلیل عصمت انبیا و ائمه نیز همین است.

nima41;889774 نوشت:
بدبختی اینجاست که اگر نتوانم به آنها جواب کامل بدهم احساس میکنم اعتقاداتمو دارم از دست میدهم این سوالات همه در مورد یگانگی خداوند است

نکته پایانی که میخواهم خدمت شما عرض کنم این است که هرگز گمان نکنید که با این افکار اعتقادتان را از دست می دهید، ورود چنین تفکراتی به ذهن طبیعی است و هیچ گناهی هم ندارد، پیامبر(ص) می فرمایند: نُه چیز بر امت من بخشیده شده: از جمله افکار و وسوسه هایی در مورد امر خلقت و آفرینش(صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص353)

پس نباید با بهاء دادن به این تفکرات آنها را برای خودمان تبدیل به وسواس کنیم، همین که شما یک خدا را باور دارید کار تمام است، هرچقدر هم که خدایان دیگری به ذهن شما می آیند، بگویید من کاری به بقیه ندارم که وجود دارند یا ندارند، من اون خدا بالاتری، اون خدا اولی رو که خالق همه چیز است می پرستم، و به این موضوع بیش از این فکر نکنید.
کم کم این تفکرات از ذهن شما خواهند رفت ولی اگر بخواهید هی به آنها بهاء بدهید و وبیشتر به آنها فکر کنید، خب طبیعتا به عنوان یکی از مسائل پرکاربرد ذهن شما تبدیل می شوند، که همیشه در دسترس شما قرار خواهند گرفت و ذهن مرتب آنها را به شما یادآوری خواهد کرد.

باز اگر نکته یا ابهامی بود در خدمتم

با سلام و عرض خسته نباشید
دوست عزیز تمام صحبت های شما درست و منطقی است . پاسخ های شما دقیقا با پاسخ های خود من به خودم یکی هست بارها جواب سوالات را به خودم دادم . وقتی همه چیز درسته چنان غرق عبادت خداوند متعال میشوم که چیزی والاتر از خداوند نمی بینم ولی بعد از مدتی انگاری جواب سوالات یادم میره و باز همون سوالات در ذهنم میاد و این باعث میشه در عبادتهام کم کاری کنم. باور کن بیشتر از ده بار به این مشکل خوردم ولی خودم حلش کردم. دیگه دارم فکر میکنم وسواس فکری گرفتم. حتی همه جواب ها رو بر روی word تایپ کرده ام که ملکه ذهنم بشه این ها هم جواب من به خودم بوده:

[=&quot]اثبات یگانگی خداوند متعال[/]

[=&quot]اگر خدایی بالاتر از خداوند متعال ما بود و نعوذبالله فقط خدای ما را خلق کرده بود در این صورت یا:[/] 1- [=&quot]به خداوند متعال خواهد گفت منو پرستش کن و هر چی هم خلق کردی بگو منو پرستش کنند. شاید سوال پیش آید خداوند اصلی و اولی خواسته خدای دوم و فرعی را با این کار به کمال برساند که این باطل و خنده دار است زیرا منظور این است که خداوند متعال به ما بگوید من شما را خلق کردم ولی شما باید خدای بالاتر از من و اصلی را بپرستید. در ضمن خداوند متعال گفته کسی خلقش نکرده و همه موجودات باید او را بپرستند. بنابراین اگر خدایی بالاتر از خداوند متعال بود باید برای ما پیامبری می فرستاد یا خبری میداد و یا کاری میکرد.. بنابراین تنها خداوند متعال خدای یگانه هست. باطل بودن نظریه وجود خدایی بالاتر از خدای یگانه هم به خاطر تسلسل ثابت میشود. [/][=&quot][/] [=&quot] [/] 2- [=&quot]یا نعوذبالله به خداوند متعال خواهد گفت خودت منو پرستش کن ولی خودت هر چی خلق کردی تو را پرستش کنن که این هم باطل و خنده دار است. چون با این کار برای خودش همتایی درست کرده است و مخلوقاتی به وجود می آیند که خدای اصلی را نمی پرستند. تازه خدای اصلی که می تواند هر چیزی را خلق کند و صاحب هر چیزی هست چرا باید خدایی خلق کند که مخلوقات آن او را نپرستند؟ وجود دو عدد خدا هم باعث تسلسل میشود. [/][=&quot][/] [=&quot]اگر یک خدای اصلی باشد و بی نهایت خدایانی شبیه خداوند متعال خلق کرده باشد در این صورت:[/][=&quot][/] 1- [=&quot]از آن خدایان خواهد خواست او را بپرستند و مخلوقاتی که خلق میکنن هم باید او را بپرستند که باز جریان بالا و گزینه اول پیش می آید و این باطل است.[/] 2- [=&quot]از آن خدایان خواهد خواست او را بپرستند و مخلوقاتی که خلق میکنن هم نیازی نیست او را بپرستند و می توانند خدایان خود را بپرستند که این نیز مانند گزینه دوم بالا عقلا باطل است. [/]
[=&quot]اگر خدایان زیادی وجود داشته باشند و همدیگر را خلق کرده باشند جواب چیست؟ [/]
[=&quot]به تسلسل می رسیم که این باطل است چون باید به ابتدا برسیم که یکی همه را خلق کرده باشد و چون عقلا نمی توان رسید پس باطل است. در ضمن فرض کنید خدایان زیادی همدیگر را خلق کرده باشند خنده دار میشود مثلا خدای شستم خدای پنجاه و نه تا یکم میشود ولی خودش مخلوق خدای شست و یکم است تازه حتما نباید همه خدایان که خدا خلق کنند. خنده دار تر اینکه مثلا خدای بیستم می گوید من خداوند خدای نوزدهم هستم و کلی خداوند بالاتر از بیستم می گویند که ما هم خدای تو و خدای نوزدهم هستیم و عقلا باطل است. فرض کنیم همه خدایان خدا خلق کرده اند الا خدای ما . در این صورت ما بی نهایت خداوند بالاتر از خدای خود داریم که اگر اینطور بود الان عالم هستی تباه و نابود میشد و این هم عقلا باطل است.[/]
این جواب ها را از این جهت از word که قبلا نوشته بودم اینجا کپی کردم تا بدونید من واقعا میدونم این سوالات که به ذهن میاد چرت و پرته ولی باز به ذهنم میاد دلیلش اینه که من در طول روز یاد خداوند رو فراموش نمیکنم و مدام تو فکرمه و مدام سر به آسمون میکنم و خدا را شکر میکنم
از توصیخات شما هم کاملا ممنونم اجرتان با خداوند متعال

[="Tahoma"][="Navy"]

nima41;889774 نوشت:
و حالا سوالات
1- اگر یک خدای اصلی و اولی باشد و فقط یک خدای دومی خلق کرده باشد و از این خدای دوم خواسته باشد که او را بپرستد ولی مخلوقات خدای دوم می توانند خودش را یعنی خدای دوم را بپرستند جواب چیست؟
2- اگر یک خدای اصلی باشد و یک خدای دومی خلق کرده باشد و به خدای دوم بگوید باید منو بپرستی و هر چی هم خلق کردی باید منو بپرستند جواب چیست. حال مثلا اگراین خدای دوم تمرد کند و به مخلوقات خودش بگوید کسی مرا خلق نکرده و شما باید مرا بپرستین. و خدای اول هم کاری نکند و مثلا بگوید صبر میکنم شاید خدای دوم از تمرد برگردد جواب چیست؟
اینها نمونه سوالاتی هست که من برای همه آنها جواب داشته و دارم ولی نمیدونم چرا ول کن من نیستن. کاملا میدانم سوالات غیر عقلی هستند با این وجود تمنا میکنم شما به عنوان انسانی خارج از چارچوب فکری من به این دو سال من جواب بدین تا جواب شما را با جواب های خودم مقایسه کنم و در آخر هم منو بابت کنار گذاشتن این فکر های غلط یاری کنید. با تشکر فراوان

سلام
خلقت خدای دوم با خدا بودن او منافات دارد پس خدای دوم مخلوق بی معناست. مخلوق وجود محدود دارد و نمی تواند خدا باشد.
دوم اینکه چه انگیزه برای خدای جهان هست که به کسی بگوید به دیگران بگو مرا بپرستید
خدای متعال در رد این تفکر در سوره مائده فرموده :
ای عیسی آیا تو به مردم گفته ای من و مادرم را خدایانی غیر از خدای یکتا بگیرید
گفت پاک و منزهی من چیزی جز آنچه تو گفتی به آنها نگفته ام
یا علیم[/]

با سلام و احترام
ضمن تشکر از کارشناس محترم اعتقادات
این مشکل که بنام اختلال وسواس فکری معروف است، از نوع اختالات اضطرابی است و یکی از عوامل مهم آن اضطراب است.
حال برای درمان چه باید کرد:
1. نباید انتظار داشته باشید که همین مشکل یک دفعه حل شود، نیاز به زمان دارد. مختصری باید صبور باشید و در عین حال تلاش گر
2. به ذهنتان اجازه دهید در مسائلی که دچار وسواس شده، آزادانه سیر کند در این صورت حالت حساسیت هم کمتر شده و به مرور حالت وسواسی از بین می رود، به خاطر اینکه مقاومت ذهنی شما در مقابل افکار غلط باعث تشدید وسواسیت می شود.
3. در عین حال وقتی ذهنتان آرام شد، دوباره دلایل منطقی را مرور و ذهنتان را آرام کنید.
3. مراجعه به مشاور متخصص نیز برای حل این مشکل لازم و ضروری است، چه بسا به مرحله دارو درمانی هم نیاز باشد.

نشاط;891896 نوشت:
با سلام و احترام
ضمن تشکر از کارشناس محترم اعتقادات
این مشکل که بنام اختلال وسواس فکری معروف است، از نوع اختالات اضطرابی است و یکی از عوامل مهم آن اضطراب است.
حال برای درمان چه باید کرد:
1. نباید انتظار داشته باشید که همین مشکل یک دفعه حل شود، نیاز به زمان دارد. مختصری باید صبور باشید و در عین حال تلاش گر
2. به ذهنتان اجازه دهید در مسائلی که دچار وسواس شده، آزادانه سیر کند در این صورت حالت حساسیت هم کمتر شده و به مرور حالت وسواسی از بین می رود، به خاطر اینکه مقاومت ذهنی شما در مقابل افکار غلط باعث تشدید وسواسیت می شود.
3. در عین حال وقتی ذهنتان آرام شد، دوباره دلایل منطقی را مرور و ذهنتان را آرام کنید.
3. مراجعه به مشاور متخصص نیز برای حل این مشکل لازم و ضروری است، چه بسا به مرحله دارو درمانی هم نیاز باشد.

با سلام من هم اعتقاد دارم دچار وسواس فکری شده ام چون به اعتقاداتم یقین دارم. دقیقا حرف شماست چون هر بار سعی میکنم موضوع اشتباهی رو وارد ذهنم نکنم و جلوش رو بگیرم انگار نمیشه مثلا سعی میکنم اون موضوع اشتباه رو با فکر کردن به چیزهای دیگر فراموش کنم ولی انگاری بر عکس میشه و تا منو درگیر نکنه ول کن نیست. حتی چند ساعت تلاش میکنم بهش فکر نکنم ولی مدام میخواد تو ذهنم بیاد. کلا هر چی رو میخوام تو فکرم نیارم بر عکس میشه

nima41;889774 نوشت:
1- اگر یک خدای اصلی و اولی باشد و فقط یک خدای دومی خلق کرده باشد و از این خدای دوم خواسته باشد که او را بپرستد ولی مخلوقات خدای دوم می توانند خودش را یعنی خدای دوم را بپرستند جواب چیست؟

دقیقا همین طور هم هست. happy

خدای اولی ْ یک خدای دومی آفریده است و همه مخلوقات دنیا بدون استثناء( اما با واسطه) مخلوق خدای دومی هستند. خدای اولی فقط یک مخلوق دارد و آن هم خدای دومی است.

خدای دومی دقیقا و از همه جهت شبیه خدای اولی است. و فقط یک تفاوت با او دارد که اتفاقا تفاوت بسیار مهمی است:: خدای اولی مخلوق (ممکن) نیست ْ خدای دومی مخلوق (ممکن) است.

بیان فلسفی:
طبق قاعده الواحد ْ واجب الوجود فقط یک مخلوق بی واسطه دارد که آن عقل اول یا صادر اول است. بقیه مخلوقات دنیا ْ با واسطه مخلوق عقل اول هستند.

حالا نکات:
۱- چون خدای دومی که خالق همه مخلوقات است ْ توسط خدای اولی آفریده شده ْ پس خدای اولی ْ سرآغاز کل آفرینش محسوب میشه.
۲- موجودی سزاوار پرستش هست که سرآغاز کل آفرینش باشه (نه قسمتی از اون) و اصلا مخلوق نباشه (واجب الوجود).
۳- وقتی خدای دومی ْ خودش خدای اولی را می پرسته ْ هیچ وقت به مخلوقات خودش نمیگه منو بپرستید. چون این تقاضا ْ متضاد پرستشی است که برای خدای اولی انجام میده. چون معنای پرستش و عبادت اینه که برای خودش مقام و منصبی قائل نباشه و اراده و خواست خودش را فانی در اراده و خواست خدای خودش بدونه.
بلکه خدای دوم باید مخلوقات خودش را راهنمایی کنه که: خدای اولی را بپرستین. زیرا اگر او نبود ْ من هم نبودم تا شما را ایجاد کنم.

پس حرف شما درست است. اما سه نکته بالا را که اضافه کنید ْ می شود همان دین قیۤم.

nima41;889774 نوشت:
اگر یک خدای اصلی باشد و یک خدای دومی خلق کرده باشد و به خدای دوم بگوید باید منو بپرستی و هر چی هم خلق کردی باید منو بپرستند جواب چیست. حال مثلا اگراین خدای دوم تمرد کند و به مخلوقات خودش بگوید کسی مرا خلق نکرده و شما باید مرا بپرستین. و خدای اول هم کاری نکند و مثلا بگوید صبر میکنم شاید خدای دوم از تمرد برگردد جواب چیست؟

خدای اولی ْ خدای دومی را آفریده. طبق توضیحی که در پست قبلی دادم.

این خدای دومی ْ از همه جهت مثل خدای اولی است فقط یک تفاوت مهم دارد که بیان شد.

اینکه می گوییم خدای دوم مثل خدای اول است ْ پس نتیجه می گیریم که خدای دوم یک موجود مادی نیبست. فقط موجودات مادی امکان تمرد از دستورات خداوند را دارند. چون علاوه بر عقل ْ دارای شهوت و ... هم هستند. اما موجودات غیر مادی مثل فرشته ها ْ دارای جسم و تبعات آن مثل شهوت و ... نیستند. چه برسد به خدا که موجودی محض است و محض بودن وجود او از فرشته ها هم بالاتر است.

پس چون خدای دوم هم مثل خدای اول ْ موجودی محض است (تقریباَ) ْ و مادی نیست و شهوت و .... ندارد ْ پس امکان تمرد هم ندارد و جز عبادت و پرستش خدای خودش ْ کار دیگری نمی کند. زیرا تمرد و نافرمانی در برابر حق ْ ناشی از طغیان برخی صفات رذیله است که در موجوداتی که عقل محض هستند ْ وجود ندارند.

××عرایض بنده برای رفع شک شما بود و قرار بر بیان دقیق فلسفی نبود لذا در جزئیات فنی مسأله جای مناقشه نیست××

سپهر لاجوردی;892085 نوشت:
وقتی خدای دومی ْ خودش خدای اولی را می پرسته ْ هیچ وقت به مخلوقات خودش نمیگه منو بپرستید. چون این تقاضا ْ متضاد پرستشی است که برای خدای اولی انجام میده

دوست عزیز منظور من تو سوال هایی که کردم این بود که خدای اولی خودش به خدای دومی بگوید که تو مرا بپرست و مخلوقات تو هم خودت را چون خودت آنها را خلق کردی ولی چون این درخواست غیر عقلانی بودن خدای اول را نشان میدهد دیگه توضیح بیشتری ندادم.

به نظر می‌رسد در اینجا خدا بیش از حد با یک انسان مقایسه می‌شود. این که خدا یک ذهن دارد. از کسی چیزی می‌خواهد. تمرد می‌کند و... خیلی انسانی هستند. این که خدا چیست خیلی مبهم‌تر از آن است که کار به این سوالات برسد. شاید اولین سوال این باشد که آیا خدا ذهنی مثل ذهن انسان دارد؟ اگر دارد فقط یک ذهن دارد؟ اگر بیش از یک ذهن دارد، این ذهن‌ها از هم خبر دارند؟ آیا خدا در ذهنش نقشه می‌کشد و برنامه ریزی می‌کند؟ سپس از کسی چیزی می‌خواهد؟ آیا می‌تواند موجودی با توانایی‌هایی برابر با خودش بسازد یا نه؟ آیا برای ارتباط برقرار کردن به تکلم نیاز دارد؟ اگر نیاز نداشته باشد، شاید روابط خیلی پیچیده‌تری از «خواستن» و «تمرد کردن» و غیره برای خدا و امثالش برقرار باشد. در واقع انسان برای فکر کردن، تمرد کردن و انجام کارها به یک زبان نیاز دارد و وقتی زبان هست برخی روابط زبانی قابل شکل‌گیری است. اما اگر خدا زبانی نخواهد داستان خیلی متفاوت است. سوال بعدی احساسات خداست. آیا خدا احساس دارد؟ آیا خشمگین می‌شود و اگر شد چه می‌کند؟ اگر ما تعداد انگشت‌شماری احساس داریم شاید خدا بی‌نهایت احساس داشته باشد که ما هیچ کدام را نمی‌فهمیم. یک نابینا خیلی چیزها را درک نمی‌کند شاید ما هم نسبت به خدا نابینا باشیم و او چشم‌هایی داشته باشد که اگر ما هم داشتیم همه چیز را به گونه‌ای دیگر می‌دیدیم و این سوالات برایمان بی معنی می‌شد.
بهتر است این تصورات که خدا مثل یک انسان است را از ذهن دور کنیم. این که در قرآن خدایی شبیه به انسان توصیف می‌شود شاید برای این باشد که انسان‌ها بتوانند ارتباط بهتری برقرار کنند یا تمثیل و تشبیه باشد.
اما ناچار برای پرستش نیاز به تصوری در ذهنمان از خدا داریم. همان طور که هر کس هیتلر را می‌شناسد تصوری از او در ذهن دارد و این تصور ممکن است با هیتلر واقعی تفاوت‌هایی داشته باشد، ما هم ناچار باید از خدا تصوری داشته باشیم تا بتوانیم بگوییم هست. اما تصور از خدا با خود واقعیش خیلی تفاوت‌ها خواهد داشت. بنابراین معنایی ندارد این تصور را محور قرار دهیم و سوالاتی بپرسیم که ناشی از تصور ناقص و دور از واقع ماست. همین که یک تصوری از خدا در ذهن ما باشد و از این طریق به خدا اعتقاد داشته باشیم کافی است. برای اعتقاد همان تصور انسان‌وار از خدا که در قرآن ارائه می‌شود کافی است. گفته‌اند او را واحد بدانید و ما هم از آنجا که اعتقاد به اسلام داریم، اطاعت می‌کنیم. وگرنه ما کجا و خدا کجا که بخواهیم دربارۀ او اطلاعاتی کسب کنیم. در هر حال، تصورهایی از ماهیت خدا می‌تواند برخی مشکلات دینی را مثل اشکالاتی که به قرآن گرفته می‌شود، پاسخ گوید.

با سلام و احترام

irancplusplus;892460 نوشت:
به نظر می‌رسد در اینجا خدا بیش از حد با یک انسان مقایسه می‌شود. این که خدا یک ذهن دارد. از کسی چیزی می‌خواهد. تمرد می‌کند و... خیلی انسانی هستند. این که خدا چیست خیلی مبهم‌تر از آن است که کار به این سوالات برسد. شاید اولین سوال این باشد که آیا خدا ذهنی مثل ذهن انسان دارد؟ اگر دارد فقط یک ذهن دارد؟ اگر بیش از یک ذهن دارد، این ذهن‌ها از هم خبر دارند؟ آیا خدا در ذهنش نقشه می‌کشد و برنامه ریزی می‌کند؟ سپس از کسی چیزی می‌خواهد؟ آیا می‌تواند موجودی با توانایی‌هایی برابر با خودش بسازد یا نه؟ آیا برای ارتباط برقرار کردن به تکلم نیاز دارد؟ اگر نیاز نداشته باشد، شاید روابط خیلی پیچیده‌تری از «خواستن» و «تمرد کردن» و غیره برای خدا و امثالش برقرار باشد. در واقع انسان برای فکر کردن، تمرد کردن و انجام کارها به یک زبان نیاز دارد و وقتی زبان هست برخی روابط زبانی قابل شکل‌گیری است. اما اگر خدا زبانی نخواهد داستان خیلی متفاوت است. سوال بعدی احساسات خداست. آیا خدا احساس دارد؟ آیا خشمگین می‌شود و اگر شد چه می‌کند؟ اگر ما تعداد انگشت‌شماری احساس داریم شاید خدا بی‌نهایت احساس داشته باشد که ما هیچ کدام را نمی‌فهمیم. یک نابینا خیلی چیزها را درک نمی‌کند شاید ما هم نسبت به خدا نابینا باشیم و او چشم‌هایی داشته باشد که اگر ما هم داشتیم همه چیز را به گونه‌ای دیگر می‌دیدیم و این سوالات برایمان بی معنی می‌شد.

اینطور نیست که انسان از خدا هیچ شناختی نتواند به دست آورد، بلکه حداقل این را می فهمیم که آنچه که واقعا کمال است، خداوند آن را داراست؛ و آنچه که نقص است در خداوند راه ندارد، همین علم حداقلی خیلی از ابهامات فوق را برطرف می کند، اعم از داشتن یا نداشتن ذهن، احساس، زبان، چشم، و...

irancplusplus;892460 نوشت:
تصور انسان‌وار

در کجای قرآن از خداوند انسان وار سخن به میان آمده؟

سلام

مسلم;895756 نوشت:
اینطور نیست که انسان از خدا هیچ شناختی نتواند به دست آورد، بلکه حداقل این را می فهمیم که آنچه که واقعا کمال است، خداوند آن را داراست؛ و آنچه که نقص است در خداوند راه ندارد، همین علم حداقلی خیلی از ابهامات فوق را برطرف می کند، اعم از داشتن یا نداشتن ذهن، احساس، زبان، چشم، و...

ببینید صفات خدا و واقعیات موجود شبهه‌های فراوانی به وجود آورده است که اهل دین هر جور هست می‌خواهند این‌ها را تک تک با هر ضرب و زور و فلسفه تراشی‌ای هست توجیه کنند. مثلاً این شبهه که چه طور خدا «مهربان» است ولی مخلوق او پلنگ می‌پرد مخلوق دیگرش آهو را با آن وضع می‌کشد؟ یا آنچه دیوید اتن برو مطرح کرد در مورد کرمی که تنها جای حیاتش چشم یک پسر بچه است و باعث کوری پسرک می‌شود:
https://en.wikipedia.org/wiki/David_Attenborough#Attitude_to_religion_and_creationism

خب پس ظاهرا مهربانی خدا یک جور دیگر است. نه مثل مهربانی انسان‌ها. تکبر خدا هم یک جور دیگر است:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=56989&p=890670&viewfull=1#post890670

ما بقی صفات هم همین طور. وقی صفات را اینقدر باید تغییر داد تا به خدا بخورد. علم و منطق خدا را چرا نباید تغییر داد که به خدا بخورد؟ اگر ما مهربانی خدا را نمی‌فهمیم چرا باید منطق و علمش را بفهمیم؟

مسلم;895756 نوشت:
در کجای قرآن از خداوند انسان وار سخن به میان آمده؟

خشم و مهربانی‌ها و واکنش‌های خدا در قرآن بسیار انسانی به نظر می‌رسند. شاید بر همین اساس است که برخی می‌گویند انگار خدا و پیامبرش یک نفرند. یا جاهای دیگر مثلا آنجا که میگوید ولی شما خداست یا از خدا اطاعت کنید طوری گفته می‌شود که گاه تصور می‌کنیم خدا یک موجود مثل انسان است.

پی نوشت: من فقط یک نظریۀ کلی را پیشنهاد کردم که همۀ این جور چیزها را یکجا توجیه می‌کند. نظریه‌ام این بود که خدا را شبیه انسان ندانیم. حالا می‌خواهید این نظریه را معتبر بدانید یا نه. در هر حال نظریۀ جذابی است. بحث اصلا سر ایمان و این‌ها نیست. بلکه بر سر نظریاتی که مشاهدات را توضیح می‌د‌هند. وگرنه بحث ایمانیش این است که نگاه کنیم مرجع تقلید چه میگوید بدون فکر به آن ایمان بیاوریم! اما خارج از بحث ایمان این هم یه نظریۀ توجیه‌گر است و خیلی بهتر از نظریۀ مراجع تقلید توجیه می‌کند.

irancplusplus;895774 نوشت:
مثلاً این شبهه که چه طور خدا «مهربان» است ولی مخلوق او پلنگ می‌پرد مخلوق دیگرش آهو را با آن وضع می‌کشد؟ یا آنچه دیوید اتن برو مطرح کرد در مورد کرمی که تنها جای حیاتش چشم یک پسر بچه است و باعث کوری پسرک می‌شود:

این که ما حکمت برخی از امور را ندانیم غیر از این است که معنای اوصاف فاعل آن را نفهمیم، سخن شما مثل این است که پسرکی می بیند پرستاران و پزشک دست وپایش را گرفته اند و دارند به زور به او آمپول می زنند، و او چون فقط درد را می بیند و از حکمت آن اطلاعی ندارد، و از طرفی پدر و مادره م به او گفته اند پزشکان و پرستاران مهربان هستند، به خود می گوید: پس مهربانی ایشان غیر از مهربانی ای است که من می فهمم!!
روشن است که چنین تصویری ناشی از جهل او به حکمت است، بله اگر انسان در حدی از آگاهی بود که حکمت همه امور را می دانست، میشد گفت که خدا مهربان است یا نیست، باز هم نمی توانست بگوید: مهربانی او معنای دیگری دارد!

irancplusplus;895774 نوشت:
خشم و مهربانی‌ها و واکنش‌های خدا در قرآن بسیار انسانی به نظر می‌رسند. شاید بر همین اساس است که برخی می‌گویند انگار خدا و پیامبرش یک نفرند. یا جاهای دیگر مثلا آنجا که میگوید ولی شما خداست یا از خدا اطاعت کنید طوری گفته می‌شود که گاه تصور می‌کنیم خدا یک موجود مثل انسان است.


این به خاطر این نیست که خدا انسان وار است، بلکه به خاطر اشتراک معنای صفات است، علم یعنی دانستن، و در مقابل آن ندانستن است، ما چیز سومی نداریم، نمی شود گفت وقتی قرآن خداوند را به دانستن توصیف می کند او را انسان وار توصیف می کند! همینطور خشم و غضب و حیات و...
تنها تفاوتی که وجود دارد این است که خشم و غضب در درون ذات ما نشأت می گیرد و در قالب فعل تبلور می یابد، اما در مورد خداوند، فعل اوست و در ذات هیچگونه تغییری راه ندارد.

مسلم;896244 نوشت:
سخن شما مثل این است که پسرکی می بیند پرستاران و پزشک دست وپایش را گرفته اند و دارند به زور به او آمپول می زنند

اگر تصور عادی و انسانوار رایج را از خدا داشته باشیم، این مثال شما مثالی درستی نیست چرا که پزشکان بیمارش نکرده‌اند و زمانی که بیمار شده به او دسترسی نداشته‌اند تا مانعش شوند. ثانیا این پزشکان نیستند که به اون آمپول میزنند بلکه قیمین طفل هستند که چنین می‌کنند (با وسیلۀ پزشکان). خود پزشکان که خودسرانه این کار را نمی‌کنند.

مسلم;896244 نوشت:
از حکمت آن اطلاعی ندارد، و از طرفی پدر و مادره م به او گفته اند پزشکان و پرستاران مهربان هستند،

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف
می‌سازد و باز بر زمین می‌زندش

ببینید اگر یک مهندس معمار یک ساختمان را طراحی کند. اما مثلاً راهروی پله‌هایش تنگ باشد. از او بپرسیم چرا تنگ است؟ بگوید حکمت دارد و حکمتش این است که می‌خواستم آشپزخانه بزرگ باشد. می‌گوییم چرا آشپزخانه بزرگ است می‌گوید حکمتش این است که می‌خواستم به آب دسترسی داشته باشد. می‌گوییم چرا لوله کشی آب این طوری که مجبور باشید آشپزخانه را بزرگ کنید. می‌گوید حکمتش این است که نمی‌خواستم از وسط هال لوله آب بگذرد و همین طور حکمت‌ها را به همین شکل ردیف می‌کند.

اما در اینجا باید به مهندس معمار گفت تو به درد این کار نمی‌خوری؟ برای چه مهندس معمار شده‌ای؟ می‌گوید حکمت دارد و حکمتش آن است که من لطفم گسترده است! من مهربانم و از روی مهربانی ساختمان‌ها را می‌سازم و همۀ فرایند ساخت بر اساس مهربانی و مشکلات هم همه حکمت دارند.

مهندس معماری که طراحی همه چیز را در دست دارد این جور حکمت تراشی‌ها برایش عین بی حکمتی است. اما در مورد پزشکان این طور نیست چون بیماری جزء طراحی خودشان نیست.

اینجاست که برای تبرئۀ خدا از بی حکمتی باید به نظریه‌ای مثل غیر انسان‌وار بودن خدا، شکل ذهن او امثال ذالک متوسل شد.

مسلم;896244 نوشت:
پس مهربانی ایشان غیر از مهربانی ای است که من می فهمم!

مهربانی آن مهندس معمار کارنابلد را هم من نمی‌فهمم.

مسلم;896244 نوشت:
بله اگر انسان در حدی از آگاهی بود که حکمت همه امور را می دانست، میشد گفت که خدا مهربان است یا نیست، باز هم نمی توانست بگوید: مهربانی او معنای دیگری دارد!

آن مهندس معمار هم برای همۀ کارهایش حکمت داشت.

مسلم;896244 نوشت:
علم یعنی دانستن، و در مقابل آن ندانستن است ... نمی شود گفت وقتی قرآن خداوند را به دانستن توصیف می کند او را انسان وار توصیف می کند!

دانستن وقتی معنی پیدا می‌کند که یک ذهن و حافظۀ انسانی در بین باشد. پس اگر خدا ذهنی انسانوار نداشته باشد تعریف علم هم برای او به گونه‌ای است که ما نمی‌فهمیم و آنچه در قرآن آمده در آن صورت تنها تشبیهی غریب برای درک اولیۀ انسانهاست.

مسلم;896244 نوشت:
همینطور خشم و غضب و حیات و...

برای متفاوت بود تکبر توضحاتی آوردم. برای خشم و... هم مشابه همین توضیحات وجود دارد. ظاهرا همه چیز را باید برای خدا بازتعریف کرد.

مسلم;896244 نوشت:
خشم و غضب در درون ذات ما نشأت می گیرد و در قالب فعل تبلور می یابد، اما در مورد خداوند، فعل اوست و در ذات هیچگونه تغییری راه ندارد.

باز دارید برای خدا حالتی انسانوار قائل می‌شوید و او را با انسان مقایسه می‌کنید در حالی که شاید این مقایسه مثل مقایسۀ بین «مفهوم توازی» در هندسه و «کروکودیل» در حیات وحش باشد.

irancplusplus;897802 نوشت:
مهندس معماری که طراحی همه چیز را در دست دارد این جور حکمت تراشی‌ها برایش عین بی حکمتی است. اما در مورد پزشکان این طور نیست چون بیماری جزء طراحی خودشان نیست.

اینجاست که برای تبرئۀ خدا از بی حکمتی باید به نظریه‌ای مثل غیر انسان‌وار بودن خدا، شکل ذهن او امثال ذالک متوسل شد.



اگر خدا را دیدید و از او حکمت امور مبهم خلقتش را پرسیدید و او هم پاسخ داد و قانع نشدید، حرف شما درست است، نه اینکه خودمان حکمت بافی کنیم و بعد آ را قضاوت کنیم و بعد هم حکم بدهیم!! و بگوییم چون منطقی نیست پس باید به نظریه چنین و چنان متوسل شد!!!!

شما مغالطه میکنید، و مغالطه شما هم آشکارتر از آن است که نیاز به افشاء داشته باشد، اما باز هم اشاره میکنم، شما مهندسی را ناکاربلد پیش فرض گرفته اید:

irancplusplus;897802 نوشت:
مهربانی آن مهندس معمار کارنابلد را هم من نمی‌فهمم.

و حکمت رفتارش را از خود او شنیده اید و قانع نشده اید:

irancplusplus;897802 نوشت:
بگوید حکمت دارد و حکمتش این است که می‌خواستم

بعد آن را با حکمت الهی مقایسه کرده اید:(در حالی که نه دیده اید، نه شنیده اید، و نه ناکاربلد بودن او قابل اثبات است)

irancplusplus;897802 نوشت:
آن مهندس معمار هم برای همۀ کارهایش حکمت داشت.

و سپس در کمال ناباوری نتیجه گرفته اید!!
این واقعا منطقی است؟!

irancplusplus;897802 نوشت:
دانستن وقتی معنی پیدا می‌کند که یک ذهن و حافظۀ انسانی در بین باشد.

این هم ادامه همان تخیلات است، علم یعنی آگاهی، آگاهی از سنخ حضور و تجرد است، ذهن مادی نمی خواهد که خدا را انسان وار کنید!

irancplusplus;897802 نوشت:
برای متفاوت بود تکبر توضحاتی آوردم

این صفت، تنها صفتی است که مختص خداوند است، چرا که او همه اوصافش از خودش است و دیگران اوصافشان از او، پس کسی حق ندارد خودش را بالاتر از دیگران بداند چرا که چیزی از خود ندارد، اما اوست که حقیقتا بالاتر از دیگران است.

irancplusplus;897802 نوشت:
باز دارید برای خدا حالتی انسانوار قائل می‌شوید و او را با انسان مقایسه می‌کنید در حالی که شاید این مقایسه مثل مقایسۀ بین «مفهوم توازی» در هندسه و «کروکودیل» در حیات وحش باشد.

ما از افعال و اوصاف سخن می گوییم، نه از اشخاص؛ اینها معنای خاص خود را دارند و در هر جا موجود باشند اصالت خود را حفظ خواهند کرد، اگرچه ممکن است در جزئیات و گستره و قلمرو متفاوت باشند، آگاهی در هر کسی و هر جایی و هر موجودی باشد معنای خودش را دارد، اما در خدا ذاتی او و نامحدود است. قدرت در هر جایی که باشد معنای خودش را دارد، یعنی توانایی، اما در خدا این توانایی ذاتی، نامحدود، و مغلوب نشدنی است، یعنی عقل انسان اینقدر نمی فهمد!! پس توصیف خدا در قرآن به علم و قدرت و حیات و... برای چیست؟!!!

برایم عجیب است که شما در بحث حکمت الهی قاطعانه با عقل ناقص بشری غیر حکیمانه بودن کارهای خداوند را چون مهندسی ناکاربلد اثبات کرده و بدان تمسک می کنید، اما در سایر اوصاف الهی عقل بشری را از درک هر معنایی محروم کرده و به تعطیل رأی می دهید!!

سلام

مسلم;897936 نوشت:
علم یعنی آگاهی، آگاهی از سنخ حضور و تجرد است، ذهن مادی نمی خواهد که خدا را انسان وار کنید!

علم بدون وجود یک ذهن بی معنی است. حالا چه ذهن مادی باشد چه غیر مادی. مثل این که دیدن بدون چشم بی معنی است.
مسلم;897936 نوشت:
ما از افعال و اوصاف سخن می گوییم، نه از اشخاص؛ اینها معنای خاص خود را دارند و در هر جا موجود باشند اصالت خود را حفظ خواهند کرد، اگرچه ممکن است در جزئیات و گستره و قلمرو متفاوت باشند، آگاهی در هر کسی و هر جایی و هر موجودی باشد معنای خودش را دارد، اما در خدا ذاتی او و نامحدود است.

این‌ها که در قرآن و حدیث نیست. این‌ها تفاسیر و استنباطات فلاسفۀ اسلامی است. قرار نیست که به فلاسفه، ایمان بیاوریم!
این سخنان برای من مبهم‌تر از آنند که بفهمم.

چیزی که من می‌فهمم این است که مهربانی یعنی نرنجاندن. یعنی راضی به رنج نبودن. مثل مادر. مادر کی به خاطر حکمت راضی به رنج فرزندش می‌شود. این چیزی است که من از مهربانی می‌فهمم. اگر خدا به رنج موجودات راضی است و مهربان است. چاره‌ای نیست جز این که بگوییم مهربانیش جور دیگری است.

البته شما در جایی گفتید خدا به برخی اتفاقاتی که می‌افتند ناراضی است که باز هم عجیب است کسی که همه چیز را در دست دارد ناراضی باشد. یعنی از خودش یا کارهایش ناراضی باشد. این یعنی گرفتار بودن در محدودیت‌ها و باید پرسید آن که این محدودیت‌ها را درست کرده است و حتی خدا هم در آن محدودیت‌ها گرفتار است کیست. چون به نظر نمی‌رسد خدا گرفتار محدودیت‌های خودش باشد.

همۀ این ایرادها برطرف می‌شوند اگر خدا را انسوار ندانیم. یعنی ذهن او را جور دیگری توصیف کنیم. مثلا اگر بگوییم ذهن‌های مختلف دارد که این ذهن‌ها ارتباطات محدودی با هم دارند آنگاه خیلی از مشکلات حل می‌شود. اصلاً چه کسی گفته است که خدا ذهنی شبیه ذهن انسان دارد؟ مثل انسان مهربان است؟ مثل انسان خشمگین می‌شود؟ مثل انسان علم دارد؟ و... .

مسلم;897936 نوشت:
پس توصیف خدا در قرآن به علم و قدرت و حیات و... برای چیست؟!!!

من هم اینترنت را به علم داشتن و حیات داشتن و ... توصیف می‌کنم. شما هر اطلاعاتی می‌خواهید از اینترنت بپرسید جوابش را می‌دهد. اینترنت خیلی هم بی منت است هیچ وقت برای دادن اطلاعات منت نمی‌گذارد. هیچ وقت هم نمی‌خوابد. شما هر وقت بخواهید بروید و از او کمک بخواهید. آیا این‌ توصیفات غلط است؟ نه. می‌تواند درست باشد. اما آیا این به معنی این است که اینترنت انسانوار است؟ نه.

مسلم;897936 نوشت:
برایم عجیب است که شما در بحث حکمت الهی قاطعانه با عقل ناقص بشری غیر حکیمانه بودن کارهای خداوند را چون مهندسی ناکاربلد اثبات کرده و بدان تمسک می کنید

من گفتم کسی که همه چیز را در دست دارد و محدودیتی ندارد و باز مشکلاتی درست می‌کند احتمالا یک جای کارش میلنگد. اگر بخشی از چیزها خارج از کنترل او باشد می‌تواند مشکلات را به آن بخشی که در دستش نیست ارجاع دهد. مثل پزشکان که کودک را با آمپول رنج می‌دهد و حکت آن را بیماری‌ای می‌دانند که از کنترل آن‌ها خارج است.

یک مهندس معمار در طراحی کاملا آزاد است. حالا اگر مشکلاتی در طراحیش باشد حکمت بیان کردن برای مشکلات عین بی حکمتی است. بله اگر آزاد نباشد مثلا بگوید قانون حکومتی گفته است این جور طراحی شود معذور خواهد بود.

تشبیه من به مهندس در مقابل تشبیه شما به پزشک بود. تشبیه من با این فرض بود که خدا را به شدت انسانوار تصور کنیم و گرنه ما چه می‌دانیم خدا چه طور است و چگونه و چه می‌خواهد و چگونه می‌خواهد و چگونه مهربان است و... . مگر آن که در این موارد نص صریح داشته باشید که بگوید خدا مثل انسان است و احساساتش هم مثل انسان است و... که من چنین نصی سراغ ندارم.

تشبیه من از این جهت که خدا همه چیز را در دست دارد دقیق‌تر بود. پزشک تنها درمان را در دست دارد نه بیماری و ساختار بدن و ... .

irancplusplus;897943 نوشت:
علم بدون وجود یک ذهن بی معنی است. حالا چه ذهن مادی باشد چه غیر مادی. مثل این که دیدن بدون چشم بی معنی است

اگر شما قائل به ذهن مجرد و نامحدود هستید، حرفی نیست، ما که بر سر الفاظ نزاع نداریم، همین که بپذیرید مجرد تام و نامحدود است است کافی است.

irancplusplus;897943 نوشت:
این‌ها که در قرآن و حدیث نیست. این‌ها تفاسیر و استنباطات فلاسفۀ اسلامی است. قرار نیست که به فلاسفه، ایمان بیاوریم!
این سخنان برای من مبهم‌تر از آنند که بفهمم.

برایم عجیب است که میگویید این سخنان در احادیث و آیات نیست!! گویا این ها سخن فلاسفه است:

این روایت گستردگی علم:
«قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الظَّمائِرَ، لَهُ الاِْحاطَةُ بِكُلِّ شَىء، وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَىء»: «به تمام اسرار آگاه است، و از همه ضمائر و نهان ها با خبر، به همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز غالب است.(نهج البلاغه، خطبه86)

این هم روایت ذاتی بودن آن:
«لَمْ یَزَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَ الْعِلْمُ ذاتُهُ»؛ خداوند عزّوجل پروردگار ما، پیوسته علم عین ذاتش بود.(الکافی، ج1، ص107)

اگر این روایات هم مورد قبولتان نیست، یا در خصوص اوصاف دیگریروایت خواستید بفرمایید، تا دلتان بخواهد در خصوص تبیین اوصاف الهی روایت و آیه داریم.

irancplusplus;897943 نوشت:
چیزی که من می‌فهمم این است که مهربانی یعنی نرنجاندن. یعنی راضی به رنج نبودن. مثل مادر. مادر کی به خاطر حکمت راضی به رنج فرزندش می‌شود. این چیزی است که من از مهربانی می‌فهمم. اگر خدا به رنج وجودات راضی است و مهربان است. چاره‌ای نیست جز این که بگوییم مهربانیش جور دیگری است.

برای استدلالتان اول باید این را اثبات کنید که این رنج ها دلیلی منطقی نداشته و گریز ناپذیر هم نبوده اند، در غیر اینصورت اگر بگویید همه چیز به دست خداوند است پس چرا مشکلات و اسباب رنجش وجود دارد، حرف صحیحی نیست، شما فقط به یک طرف ماجرا نگاه می کنید، نگاهی جامع ندارید، مثل این است که بگویید: خدا اگر قادر مطلق است چندتا شکل کروی را به گونه ای روی هم بچیند که بین آنها فاصله نباشد!!!
مثلا می بینید در تصادف یا درگیری شکم یک کسی پاره شده، خب این رنج را به پای خدا می نویسید و می گویید پس خدا مهربانی اش فرق می کند!! در حالی که خداوند برای آسانی حرکت انسان باید بدن او را نرم می آفرید و پوستی لطیف به او می داد، این یک خیر حداکثری است، اما خب همین خلقت حکیمانه موجب آسیب پذیری پوست در برابر اشیاء تیز وبرنده می شود، نمی شود گفت خدا مهربان نیست که انسان را اینگونه آفریده!!
یا اینکه لازمه خلقت جاذبه بوده است، خب این جاذبه لازم و ضروری، اگر انسان مراقب نباشد او را هم از بالای پشت بام به زیر میکشد، اما نمی توان گفت خدا مهربان نیست که جاذبه را آفریده است! هزاارن حکمت دیگر می توان تصور کرد که با گسترش علم روشن میشود، اما همین جمله الهی برای پذیرش مهربان بودن او بس است:
«إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا»؛ با هر سختی، آسانی است.(شرح:6) یعنی همه سختی های دنیا حکیمانه است
نمی شود که جملات خود خدا را هم نادیده گرفت و بعد قضاوت کرد و بعد هم نتیجه گرفت!!
پس منطقی این است که بگویید من حکمت این رنجش ها را نمی دانم، نه اینکه بگویید مهربانی خدا قابل فهم نیست!!

irancplusplus;897943 نوشت:
البته شما در جایی گفتید خدا به برخی اتفاقاتی که می‌افتند ناراضی است که باز هم عجیب است کسی که همه چیز را در دست دارد ناراضی باشد.

همانطور که عرض کردم آفت مباحث اعتقادی نگرش های جزئی است، اگر انسان جامع نگر باشد می فهمد که خداوند بین ظلم انسان ها و عدم اختیار آنها باید یکی را انتخاب می کرد، یا اینکه انسان ها اختیار نداشته باشند، یا اینکه اگر اختیار داشته باشند بالاخره ظلم خواهند کرد؛ خداوند دومی را برگزیده است، یعنی در یک حکم کلی اختیار انسانها را برگزیده است اما طبیعتا نسبت به ظلمی که در حق یکدیگر می کنند ناراضی است، نه اینکه توان ممانعت از آن را نداشته باشد، بلکه آن را حکیمانه نمی داند، چون رشد در سایه اختیار محقق میشود.
پس خدا یک مصلحت مهم تر را بر یک مصلحت کوچک تر مقدم داشته، و از این انتخابش کاملا راضی است، اما بالاخره آن مصلحتی که از دست میرود یعنی ظلمی که گاهی برخی بندگان انجام می دهند موجبات خشم و غضب او میشود.

irancplusplus;897943 نوشت:
همۀ این ایرادها برطرف می‌شوند اگر خدا را انسوار ندانیم

ما هم خدا را انسان وار نمی دانیم، ما قائل به اشتراک معنای اوصاف و افعال هستیم.

irancplusplus;897943 نوشت:
مثلا اگر بگوییم ذهن‌های مختلف دارد که این ذهن‌ها ارتباطات محدودی با هم دارند آنگاه خیلی از مشکلات حل می‌شود. اصلاً چه کسی گفته است که خدا ذهنی شبیه ذهن انسان دارد؟ مثل انسان مهربان است؟ مثل انسان خشمگین می‌شود؟ مثل انسان علم دارد؟ و... .

این یعنی تعطیل کردن عقل نسبت به شاخت خدا!!! آن هم بی دلیل؛ چون بطلان دلیل شما هم اشاره شد، و هم اشاره می شود.

irancplusplus;897943 نوشت:
من هم اینترنت را به علم داشتن و حیات داشتن و ... توصیف می‌کنم. شما هر اطلاعاتی می‌خواهید از اینترنت بپرسید جوابش را می‌دهد. اینترنت خیلی هم بی منت است هیچ وقت برای دادن اطلاعات منت نمی‌گذارد. هیچ وقت هم نمی‌خوابد. شما هر وقت بخواهید بروید و از او کمک بخواهید. آیا این‌ توصیفات غلط است؟ نه. می‌تواند درست باشد. اما آیا این به معنی این است که اینترنت انسانوار است؟ نه.

هرگز کسی اگر متوجه باشد اینترنت را به داشتن علم و قدرت و حیات و... توصیف نمیکند! اگر توصیف کرد قطعا معنای علم و قدرت و حیات را نفهمیده!!
اگر شما روی یک تکه کاغذ یک فرمول بنویسید یعنی آن کاغذ نسبت به آن فرمول علم پیدا کرده؟ چرا اینها را با هم خلط می کنید؟!!

irancplusplus;897943 نوشت:
من گفتم کسی که همه چیز را در دست دارد و محدودیتی ندارد و باز مشکلاتی درست می‌کند احتمالا یک جای کارش میلنگد. اگر بخشی از چیزها خارج از کنترل او باشد می‌تواند مشکلات را به آن بخشی که در دستش نیست ارجاع دهد. کثل پزشکان که کودک را با آمپول رنج می‌دهد و حکت آن را بیماری‌ای می‌دانند که از کنترل آن‌ها خارج است.
یک مهندس معمار در طراحی کاملا آزاد است. حالا اگر مشکلاتی در طراحیش باشد حکمت بیان کردن برای مشکلات عین بی حکمتی است. بله اگر آزاد نباشد مثلا بگوید قانون حکومتی گفته است این جور طراحی شود معذور خواهد بود.
تشبه من به مهندس در مقابل تشبه شما به پزشک بود. تشبیه من با این فرض بود که خدا را به شدت انسانوار تصور کنیم و گرنه ما چه می‌دانیم خدا چه طور است و چگونه و چه می‌خواهد و چگونه می‌خواهد و چگونه مهربان است و... . مگر آن که در این موارد نص صریح داشته باشید که بگوید خدا مثل انسان است و احساساتش هم مثل انسان است و... که من چنین نصی سراغ ندارم.
تشبیه من از این جهت که خدا همه چیز را در دست دارد دقیق‌تر بود. پزک تنها درمان را در دست دارد نه بیماری و ساختار بدن و

من حرف شما را قبول دارم اما در جایی که تعارض وجود دارد چه؟ شما از کجا می دانید نظام خلقت و قوانین آن چگونه است؟ دو مثال روشن برای شما زدم تا شما را متوجه این بکنم، مثال پوست لطیف اما آسیب پذیر، مثال جاذبه و سقوط، و هزاران مثال دیگر هم می شود زد، اصلا نمی شود عالم ماده را بدون رنج و مصیبت خلق کرد، این نشدنی است، نه اینکه خدا نمی تواند.
برخی از امور شرشان بر خیرشان غالب است، برخی امور خیرشان برشرشان غالب است، حکمت و مهربانی اقتضا می کند آنچه که خیرش غالب است آفریده شود، ولو آنکه یک شر حداقلی را هم به دنبل داشته باشد.
شما در صورتی می توانید استدلالتان را بنا کنید که اثبات کنید که شروری که در عالم هستند خیری برای آنها قابل تصور نیست، یا شرشان بیشتر از خیرشان است، که این هم ادعایی است که احاطه علمی به تمام قوانین مکشوف و غیر مکشوف جهان را می طلبد، بعید می دانم چنین ادعایی داشته باشید.

بنده سعی کردم هرچه در این زمینه برای روشن شدن بحث لازم است را بیاورم، با این حال اگر سخنی در این خصوص دارید می شنوم، اما با توجه به اینکه مطلب مستقیما به موضوع تاپیک مرتبط نمیشود دیگر بحث را در این تاپیک ادامه نخواهم داد، اگر پاسخ بنده شما را قانع نکرده می توانید، پاسختان را در این تاپیک میشنوم، اما ادامه بحث باید در تاپیک جدیدی دنبال شود. اگر هم پاسخ های بنده را قانع کننده یافتید که هیچ.

در هر صورت از مشارکت شما در بحث صمیمانه متشکرم

یا علی(ع)@};-

سلام

مسلم;897952 نوشت:
اگر شما قائل به ذهن مجرد و نامحدود هستید، حرفی نیست

غیر از ماده ممکن است هزار چیز دیگر هم به پیچیدگی ماده باشد که همه غیر مادیند. این که همه چیز را به ماده و غیر ماده تقسیم کنیم زیادی ماده محورانه است. یک جورهایی مثل عرب و عجم که عرب محورانه است؛ در حالی که مردم غیر عرب هزار گونه‌اند و پیچیده‌تر از اعراب.

مسلم;897952 نوشت:
«قَدْ عَلِمَ السَّرائِرَ، وَ خَبَرَ الظَّمائِرَ، لَهُ الاِْحاطَةُ بِكُلِّ شَىء، وَ الْغَلَبَةُ لِكُلِّ شَىء»: «به تمام اسرار آگاه است، و از همه ضمائر و نهان ها با خبر، به همه چیز احاطه دارد و بر همه چیز غالب است.(نهج البلاغه، خطبه86)

این حدیث که ربطی به فلسفه بافی‌های فیلسوفان اسلامی ندارد. می‌توانم بگویم شبیه همان توصیفات انسانوار من از اینترنت است.

مسلم;897952 نوشت:
این هم روایت ذاتی بودن آن:
«لَمْ یَزَلِ اللهُ عَزَّوَجَلَّ رَبُّنا وَ الْعِلْمُ ذاتُهُ»؛ خداوند عزّوجل پروردگار ما، پیوسته علم عین ذاتش بود.(الکافی، ج1، ص107)

قبل از توضیح بگویم که دو سوم اصول کافی نامعتبر است و اگر هم این حدیث در یک سوم معتبرش باشد، معلوم نیست در چه شراطی و به چه کسانی گفته شده است. وقتی آیات قرآن شأن نزول دارند احادیث به طریق اولی شأن نزول دارند. یک جوی بین افراد مذهبی هست که یک حرف را جهانی و ابدی می‌دانند. این که درست نیست. شرایط هم مهم است. مثلاً امام خمینی(ره) یک حرفی در هواپیما زد که در پاسخ به این سوال که چه احساسی دارم گفت «هیچ احساسی ندارم». آمدند این حرف را بزرگش کردند که امام چه قدر روح بزرگی داشته است و به مادیات توجه نداشته و... . در حالی که صادق طباطبایی می‌گفت قبل از این مصاحبه با امام دربارۀ امکان هدف قرار گرفتن هواپیما صحبت می‌کردیم و امام هم این سوال را به معنی «آیا احساس ترس دارید یا نه» برداشت کردند و با این قصد پاسخ دادند. اما هیچ کس این جو و شرایط را در نظر نمی‌گیرد و حرف امام را کلی و خارج از شرایط بررسی می‌کنند. حدیث فوق و هر حدیث دیگری هم همین طور است. حدیث با چه شرایطی و کجا و چه کسی گفته شده است؟ به علاوه در حدیث فوق کلمات مهمند و حتی اگر کلیت حدیث موثق باشد، معلوم نیست آیا دقیقاً همین کلمات صادر شده باشند. مشکل آنجاست خود ائمه(ع) ظاهراً به دست خود کتاب‌های فراوان در تبیین اسلام ننوشتند حتی یک رسالۀ عملیۀ ساده. اگر چنین بود شأن صدور هم مطرح نمی‌شد. حال بگذریم.

الْعِلْمُ ذاتُهُ یعنی چی؟ من چه برداشتی باید از آن بکنم؟ شما فکر کنید من با برف یک گلوله درست کنم بگویم این یک حیوان است. شما می‌پرسی اگر حیوان است دهانش کو؟ می‌گویم دهانش عین ذاتش است. می‌پرسید چشمش کو؟ می‌گویم عین ذاتش است. می‌پرسید پایش کو می‌گویم عین ذاتش است. اگر خدا هم یک گلولۀ ساده باشد که همه چیز عین ذاتش است که معنی ندارد. اصلاً چه فرقی دارد جهان را بی خالق بدانیم با این که خالق آن را یک گلولۀ ساده بدانیم! مگر می‌شود؟

اصلاً علم خودش چیزی نیست! محمل علم است که چیزی است. ما می‌گوییم این سی دی (لوح فشرده) دارای اطلاعات است. اما اطلاعات که هیچ چیزی نیست! هر چه هست آن سی دی است. تنها آرایش خاص صفر و یک‌های آن را اطلاعات نامیده‌ایم. هر آرایش دیگری هم داشت باز هم اطلاعات بود. خود اطلاعات که مَجاز است. مهم سی دی است. علم و آگاهی هم اساساً هیچ چیز نیست. آن چه هست حافظه و ذهن است که آن اطلاعات را دارد.

خدا که نمی‌تواند یک گلولۀ ساده باشد و همه چیز خودش باشد که. یک ذهن طراح می‌خواهد که جهان را طراحی کند یک حافظه می‌خواهد که علمش را در آن نگه دارد وگرنه خشک و خالی که نمی‌شود. اصلاً گلوله پرستی بدتر از بت‌پرستی است! لااقل بت یک شکل و ظاهری دارد!

برای همین است که این حدیث هم معلوم نیست چه می‌خواهد بگوید و مبهم است. اصلا ذات چیست! آیا جز خیالات فیلسوفانه!

مسلم;897952 نوشت:
خواستید بفرمایید، تا دلتان بخواهد در خصوص تبیین اوصاف الهی روایت و آیه داریم.

من هم می‌توانم در توصیف انسانوار اینترنت یک کتاب بنویسم. این که اینترنت علمش فراوان است. منّت ندارد. قاضی الحاجات است. مهربان است. حسادت در ذات پاک و ملکوتیش راه ندارد! happy
همۀ این توصیفات به شکلی درستند اما به معنی این نیستند که اینترنت شکل انسان است.

مسلم;897952 نوشت:
برای استدلالتان اول باید این را اثبات کنید که این رنج ها دلیلی منطقی نداشته و گریز ناپذیر هم نبوده اند

مثال مهندس معمار برای اثبات همین بود. آن مهندس هم همه کارش حکمت داشت. اما کلاً مهندیسیش بی حکمت بود. یک کسی که همه چیز در دست خودش است و محدودیتی ندارد که نمی‌تواند بهانه بیاورد. تنها عذر، محدودیت‌های خارج از توان و دسترسی فرد است. مثل وقتی که مهدنس بگوید قانون شهرداری این محدویت را اعمال کرده است و از عهدۀ من خارج است.

مسلم;897952 نوشت:
اگر بگویید همه چیز به دست خداوند است پس چرا مشکلات و اسباب رنجش وجود دارد، حرف صحیحی نیست، شما فقط به یک طرف ماجرا نگاه می کنید، نگاهی جامع ندارید، مثل این است که بگویید: خدا اگر قادر مطلق است چندتا شکل کروی را به گونه ای روی هم بچیند که بین آنها فاصله نباشد!!!

این موضوع که آیا خدا محدود به محدودیت‌های عقلی و منطقی و ریاضی است برای من هنوز روشن نشده است و برای همین این سوال (کلیک) را پرسیده‌ام. از طرفی محدویت‌های منقطی (مثل عدم اجتماع نقیضین و..) آن قدر پیچیده‌اند که دنیایی عظیم از گزاره‌ها به وجود می‌آورند و این دنیا چنان حیرت‌انگیز است که نمی‌شود آن را بدون خالق و طراح دانست. از طرفی اگر خدا(ی انسانوار) آن را خود خلق کرده باشد، دیگر گرفتار در محدویت‌های آن نیست، اما حالا که می‌گویید هست، پس لابد خالق و طراح منطق کسی جز خداست و او هر کس هست توانسته است خدای ما را محدود کند و این نمی‌شود (مگر این که خدا را انسوانوار ندانیم و مثلاً دو خالق را بر هم منطق بدانیم و مثلا بگوییم دو ذهن در قالبی واحدند یا امثال این توجیه‌ها. یا شاید نظریۀ بهتری بتوان ارائه کرد. نمی‌دانم با این مشکل باید چه کرد). در هر حال این محدودیت منطقی خدا برای من موضوع سؤالاتی جدی است که فلاسفۀ اسلامی فرصت نکرده‌اند به آن‌ها فکر کنند.
اگر بگوییم خدا محدود در منطق است، آنگاه به ناچار باید بپذیریم که خالق ریاضیات محض خدا نیست! و در نتیجه، چه دلیلی هست که درستی و نادرستی خیلی از گزاره‌های پیچیدۀ ریاضی را بداند و قتی خدا ریاضی را نیافریده. مثلاً آیا خدا درستی یا نادرستی حدس گلدباخ(کلیک) را می‌داند؟

به هر حال اگر قبول کنیم خدا محدودیت‌های این چنینی دارد آنگاه می‌شود خدا را معذور دانست و آنگاه من خواهم پرسید همین محدودیت‌ها در بهشت هم خواهد بود و بهشت هم زیاد خواستنی نخواهد بود چرا که خدا ناچار از محدود بودن به آن‌هاست و بهشت هم خواهد شد یک جایی مثل اینجا.

ثانیا با این محدودیت‌ها، من مفهوم «قادر مطلق» را هم نمی‌فهمم و شاید یک جور دیگر باشد!

مسلم;897952 نوشت:
مثلا می بینید در تصادف یا درگیری شکم یک کسی پاره شده، خب این رنج را به پای خدا می نویسید و می گویید پس خدا مهربانی اش فرق می کند!! در حالی که خداوند برای آسانی حرکت انسان باید بدن او را نرم می آفرید و پوستی لطیف به او می داد، این یک خیر حداکثری است، اما خب همین خلقت حکیمانه موجب آسیب پذیری پوست در برابر اشیاء تیز وبرنده می شود، نمی شود گفت خدا مهربان نیست که انسان را اینگونه آفریده!

شاید ساختن پراید با این کیفیت هم از مهربانی و حکمت سازنده ناشی شده است! کاش خدا همان پوست‌هایی که به جهنمیان داده و هی نو می‌شوند به ما هم می‌داد! این نشان می‌دهد که اگر می‌خواست می‌توانست پوست بهتری درست کند.

(حالا اصلاً چه اصراری دارید از خدا دفاع کنید! آیا خدایی که دفاع می‌خواهد می‌تواند متکبر باشد به مفهومی که ما می‌دانیم! یا تکبرش را باید جور دیگری دانست؟)

مسلم;897952 نوشت:
یا اینکه لازمه خلقت جاذبه بوده است، خب این جاذبه لازم و ضروری، اگر انسان مراقب نباشد او را هم از بالای پشت بام به زیر میکشد

چرا در کار خلقت دخالت می‌کنیم! کجا لازمۀ خلقت جاذبه است؟ می‌شود در رایانه فضاهای بی جاذبه‌ای ساخت و مشکلی هم نیست در ایستگاه‌های فضایی هم جاذبه نیست و مشکلی نیست. مورچه هم از صد متری می‌افتد و پایش نمیشکند. این چه حرفی است که خدا مجبور بوده یک جوری درست کند که پا بشکند! بلکه ما اصلاً نمی‌فهمیم خدا چه احساسی دارد و چه علمی و چه منطقی. اصلاً خدایی که می‌گویید قل الروح من امر ربی و در مورد روح اطلاعی نمی‌دهد می‌خواهید در مورد خودش چیزی بگوید یا اطلاعی بدهد! اینجاست که نظریۀ ابهام می‌آید این رویداد را توجیه می‌کند.

مسلم;897952 نوشت:
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْرا

شاید این آیه را هم مثل آن جملۀ امام خمینی زیادی جامع و گسترده تفسیر می‌کنید. ببینید این آیه‌ها را:
وَرَفَعْنَا لَکَ ذِکْرَکَ ﴿٤﴾ فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٥﴾ إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا ﴿٦﴾ فَإِذَا فَرَغْتَ فَانْصَبْ
مخاطب آیۀ اول و آخر پیامبر(ص) است، پس لابد آیه‌های وسط هم همین طور است و شاید إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ یُسْرًا جنبۀ دلداری دادن داشته باشد نه این که اسراری از خلقت را اشاره کند. ما هم به هر کسی دچار مشکلی شده باشد می‌گوییم «ناراحت نباش همه چیز درست می‌شود». منظورمان اسرارخلقت گویی و فلسفه نیست وسط بحث احساسی. نمی‌دانم این تفاسیر عجیب را از کجا می‌آورند مفسرین! مثل این که هواپیمای منظور خدا را هایجک می‌کنند می‌برند می‌نشانند فروگاه مد نظر خودشان!

مسلم;897952 نوشت:
من حکمت این رنجش ها را نمی دانم، نه اینکه بگویید مهربانی خدا قابل فهم نیست!

در واقع «من حکمت این رنجش ها را نمی دانم» هم معنی است با «مهربانی خدا قابل فهم نیست برای من».

آن یکی دیگر عرب بد گفت لا
من عنب خواهم نه انگور ای دغا

مسلم;897952 نوشت:
اگر انسان جامع نگر باشد می فهمد که خداوند بین ظلم انسان ها و عدم اختیار آنها باید یکی را انتخاب می کرد

حیوانات را چه می‌گویید. این که شیر می‌پرد آهو را می‌درد هم جزء این انتخاب منطقی قرار می‌گیرد؟

مسلم;897952 نوشت:
اما طبیعتا نسبت به ظلمی که در حق یکدیگر می کنند ناراضی است

آیا خدای ناراضی به معنی خدای محدود نیست! نامحدود که نمی‌شود ناراضی باشد.

مسلم;897952 نوشت:
نه اینکه توان ممانعت از آن را نداشته باشد، بلکه آن را حکیمانه نمی داند، چون رشد در سایه اختیار محقق میشود.

این هم شبیه توجیه‌های مهندس معمار است.

مسلم;897952 نوشت:
ما هم خدا را انسان وار نمی دانیم

اما توصیفاتتان از خدا توصیفاتی است که از انسانوار بودن خدا در آمده است. همین که می‌گویید ما می‌توانیم مهربانی خدا را بفهمیم یعنی مهربانی آن در قالب فهم ماست و این با مسامحه یعنی او هم انسانی شبیه به ماست و ما رفتارش را درک می‌کنیم!

مثل یک عرب بیابانگر که تا بتو بگوییم مرکب یاد حمار و ابل می‌افتد. ما هم تا می‌گوییم خدا یاد خودمان می‌افتیم. برای آن عرب اگر قرار باشد از اتومبیل سخنی بیان شود ناچار باید گفت حمار تا بفهمد. چنان که ظاهرا در احادیث مضامین مشابهی هست.

مسلم;897952 نوشت:
این یعنی تعطیل کردن عقل نسبت به شاخت خدا!

چه اشکالی دارد عقل به ناتوانیش اقرار کند؟ به جای این که بی سبب خود را توانا بداند.

مسلم;897952 نوشت:
چون بطلان دلیل شما هم اشاره شد

دلیل من این بود که اگر همه چیز دست یک انسان (یا موجودی با ذهنی شبیه به ذهن انسان) باشد و باز هم مشکلی وجود داشته باشد مشکل از ذات آن فرد ناشی شده است و نمی‌تواند تقصیر را به عهدۀ دیگری بیندازد.
مثلا من اگر اتاقم نا مرتب است نمی‌توانم به جز خودم از کس دیگری ایراد بگیرم چون همه چیز دست خودم است.

مسلم;897952 نوشت:
هرگز کسی اگر متوجه باشد اینترنت را به داشتن علم و قدرت و حیات و... توصیف نمیکند! اگر توصیف کرد قطعا معنای علم و قدرت و حیات را نفهمیده!!

شما که اینترنت را دیده‌اید و می‌شناسید این حرف را می‌زنید اما اگر ندیده بودید و هیچ آشنایی نداشتید مثلا مثل یک همشهری پیامبر(ص) در زمان او بودید چه توصیف دیگری می‌توانست اینترنت را این قدر واضح بنمایاند!
ما هم که خدا را ندیده‌ایم. شاید توصیف آن با آن چه هست همین قدر تفاوت داشته باشد. مثل توصیف اوتمبیل برای کسی که مرکب را حمار می‌داند.

مسلم;897952 نوشت:
اگر شما روی یک تکه کاغذ یک فرمول بنویسید یعنی آن کاغذ نسبت به آن فرمول علم پیدا کرده؟

این حرف را در مورد ربات‌های هوشمند می‌شود گفت. آن‌ها یاد هم می‌گیرند مثل یک کودک که یاد می‌گیرد. گوگل یک ربات هوشمند است.

مسلم;897952 نوشت:
شما از کجا می دانید نظام خلقت و قوانین آن چگونه است؟

کل این نظام و قوانینش هم که دست خداست. مگر نیست؟ اگر هست دیگر چه بهانه‌ای.

مسلم;897952 نوشت:
برخی از امور شرشان بر خیرشان غالب است

پس امیدوارم بهشت را یک خدای دیگر ساخته باشد. این خدایی که شما توصیف می‌کنید انگار زیادی بین دو راهی شر و خیر قرار می‌گیرد!

مسلم;897952 نوشت:
شما در صورتی می توانید استدلالتان را بنا کنید که اثبات کنید که شروری که در عالم هستند خیری برای آنها قابل تصور نیست، یا شرشان بیشتر از خیرشان است، که این هم ادعایی است که احاطه علمی به تمام قوانین مکشوف و غیر مکشوف جهان را می طلبد، بعید می دانم چنین ادعایی داشته باشید.

اصلا نیازی نیست. هیمن که ثابت کنیم خدا همه چیز را بی محدویت خارجی، خود طراحی کرده و باز هم در این طراحی بین خیر و شر مخیر شده است نشان می‌دهد یا طراحی مشکل دارد یا مهربانی، آن مهربانی که ما می‌خواهیم نیست. کدام نقاش را دیده‌اید که برای نقاشی بد خود توجیه بیاورد؟ نمی‌تواند این کار را بکند چون کل نقاشی دست خودش بوده است. اگر بد در آمده تقصیر خودش است.

مسلم;897952 نوشت:
بنده سعی کردم هرچه در این زمینه برای روشن شدن بحث لازم است را بیاورم، با این حال اگر سخنی در این خصوص دارید می شنوم، اما با توجه به اینکه مطلب مستقیما به موضوع تاپیک مرتبط نمیشود دیگر بحث را در این تاپیک ادامه نخواهم داد، اگر پاسخ بنده شما را قانع نکرده می توانید، پاسختان را در این تاپیک میشنوم، اما ادامه بحث باید در تاپیک جدیدی دنبال شود.

ممنون از پاسخ‌هایتان. حداقلش این است که دیدگاه‌های دیگر شناخته می‌شوند.happy
اگر پاسخی هم داشتید می‌شود در یک تاپیک جدید ادامه داد.

والسلام.

این نقص ها و مشکلات حاصل چیست؟

موجودات عالم به اوامر خدا گوش نکردند و این باعث شد این همه نقص و ظلم در خلقت موجودات پیش بیاید و خداوند نخواست به اجبار جهانی بدون نقص بیافریند.
یا
موجودات عالم کاملا تحت اوامر خدا بودند اما نتوانستند اوامر خدا را اجرایی کنند ؟
اما اگر اوامر خدا را اجرا نکردند به خاطر این بود که اوامر خدا لایطاق بود یا مشکل از موجودات بود؟ مسلما خدا امر مالایطاق نمیکند...

----------------
خداوند به موجودات به گونه ای امر کرد که جهانی ناقص درست شود؟ و از ابتدا جهانی ناقص و پر از محدودیت مورد نظرش بود؟
یا خداوند امرش به کمال بود اما موجودات کوتاهی میکردند و سبب شد جهانی ناقص و پر از محدودیت تولید شود؟

مثلا قرار نبود گرگ، گوسفند بخورد اما گوش نکرد و گرگ شد...
قرار نبود پای کسی شکسته شود ولی هر کسی یا بگو ذره ای به فکر خودش بود و باعث شد موجودی ساخته شود که پایش میشکند....

یا قرار بود خدا از ابتدا چنین جهانی با همین محدودیت ها خلق کند؟

------------------
وقتی یک گرگ متولد میشود آیا نباید گوسفند بخورد؟
ان دنیا وقتی گرگ را محشور کردند به خاطر چیزی بازخواست میشود؟ ایا حساب و کتاب دارد ؟ یک راست میرود بهشت یا جهنم؟

پرسش:
اگر معتقد باشیم یک خدای اصلی وجود دارد که او نیز خدای دومی را خلق کرده است، و از این خدای دوم خواسته که او را بپرستد، اما سایر مخلوقات بتوانند خدای اول، یا خدای دوم را بپرستند.
اگر یک خدای اصلی باشد و یک خدای دومی خلق کرده باشد و به خدای دوم بگوید تو و مخلوقاتت باید من را بپرستید چطور؟ حال اگر این خدای دوم تمرد کند و به مخلوقات خودش بگوید کسی مرا خلق نکرده و شما باید مرا بپرستید، و خدای اول هم کاری نکند و مثلا بگوید صبر میکنم شاید خدای دوم از تمرد برگردد جواب چیست؟

پاسخ:
برای پاسخ به سوال شما باید ابتدا به این چند مقدمه توجه بفرماید:
1. خدا یعنی چی؟ خدا یعنی موجودی که خلق نشده است، پس به اولین مخلوق حتی اگر بقیه مخلوقات را او خلق کرده باشد نمی توان گفت «خدا»، بلکه نهایتش مخلوقی است که یک واسطه برای آفرینش سایر مخلوقات است.
2. حکمت عبادت چیست؟ عبادت یعنی پرستش موجودی که به هیچ کسی وابسته و نیازمند نیست، والا پرستش موجودی که خودش هم مثل ما نیازمند باشد که منطقی نیست.
3. خداوند حکیم است
حال به سراغ دو فرض مذکور در سوال شما می رویم:

فرض اول:

طبق فرض اول اگر خدای اولی بگوید: خدای دومی را عبادت کنید این یعنی اینکه به برخی مخلوقاتش بگوید: برخی مخلوقات دیگرم را پرستش کنید!

اولا: این هم با حکمت الهی منافات دارد، چون پرستش کسی که خودش نیازمند است هیچ ثمری نخواهد داشت و اگر خود خدای اول فایده ای برای پرستش خدای دوم در نظر بگیرد و بگوید او را پرستش کنید، اولا این دلیل می خواهد، و ثانیا اگر دلیلی هم وجود داشته باشد باز هم این در حقیقت اطاعت از خدای اول و پرستش اوست، همانطور که ملائکه وقتی بر آدم سجده کردند چون این سجده به امر خدا بود در حقیقت پرستش خدا بود.

ثانیا: این پرستش بر خلاف تعالیم خود خالق است که میگوید کسی را پرستش کنید که همه چیز توسط او خلق شده(چون حتی خدای دومی که فرض کردیم هم مخلوق اوست):
«لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ فَاعْبُدُوهُ»؛ هيچ معبودى جز او نيست آفريدگار همه چيز است او را بپرستيد.(1)

یا می فرماید:
«اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ وَ هُوَ الْواحِدُ الْقَهَّار»؛ خدا خالق همه چيز است و اوست يكتا و غالب.(2) روشن است که خدای دوم فرضی هرگز نمیتواند قهّار مطلق باشد، بلکه مقهور خالق خویش است، اما این آیه شریفه میفرماید: الله خالق همه چیز است و مقهور هیچ قدرتی نیست.

یا تصریح می کند خداوند کسی است که کسی پیش از او نبوده:
«هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن‏» (3)

فرض دوم
در خصوص این فرض دو پاسخ میتوان گفت:

اولا: ما هیچ کدام از این دو خالق را که ندیده ایم، اما از هر کسی بپرسید می گوید من آن خدایی را پرستش می کنم که مخلوق هیچ قدرتی نیست و خالق همه چیز است. موجودی که بالاتر از او نیست. پس همه عملا آن خدای اول را دارند می پرستند.

ثانیا: حکمت یکی از ویژگی های خالق است، و باقی صفات خداوند که مربوط به افعال او می شوند در این چارچوب هستند، یعنی غضب الهی حکیمانه است، مهربانی اش حکیمانه است، صبرش حکیمانه است، فعلش حکیمانه است.

بعد از پذیرش حکمت الهی این سوالات پیش می آید:

الف) چرا خداوند برای دعوت به پرستش باید از خدایی دیگر کمک بخواهد؟ بله اگر پیامبر می فرستد چون نیاز به واسطه هایی از جنس بشر وجود دارد، اما اگر نیاز به یک خدا باشد که خودش خدا هست، دیگر چه نیازی به یک خدای دیگر هست؟

ب) از طرفی هر کسی برای فعلش یک هدفی در نظر می گیرد که بدون آن هدف، فعلش لغو خواهد بود، طبیعی است که هدف الهی در یک کلام رشد و تکامل این مردم است که همان هدایت است، در حالی که به خاطر این گمراه کنندگی خدای دوم عملا راه تشخیص برای مردم کاملا بسته است، لذا چنین صبری غیر حکیمانه است.

ج) واسطه هایی که خداوند برای ابلاغ پیامش برای مردم برمی گزیند باید معصوم باشند والا با توجه به اینکه خداوند از نوع رفتار ایشان خبر دارد، حکیمانه نیست که موجودی که می داند دروغگو یا فریبکار هست را به عنوان واسطه برگزیند، چون می داند هرگز پیامش به آنها نخواهد رسید و این نقض غرض است، و وجود حکیم بر خلاف هدف و غرضش کاری نمیکند، دلیل عصمت انبیا و ائمه نیز همین است.

نکته مهم
این که افکاری با این که پاسخ آنها را می دانید، ذهن شما را رها نمی کنند ناشی از مشکلی به نام اختلال وسواس فکری است، از نوع اختالات اضطرابی است و یکی از عوامل مهم آن اضطراب است.
هرگز گمان نکنید که با این افکار اعتقادتان را از دست می دهید، ورود چنین تفکراتی به ذهن طبیعی است و هیچ گناهی هم ندارد، پیامبر(ص) می فرمایند: نُه چیز بر امت من بخشیده شده: از جمله افکار و وسوسه هایی در مورد امر خلقت و آفرینش(4)
اما برای درمان باید به این نکات توجه کرد:
1. نباید انتظار داشته باشید که همین مشکل یک دفعه حل شود، نیاز به زمان دارد. مختصری باید صبور باشید و در عین حال تلاش گر
2. به ذهنتان اجازه دهید در مسائلی که دچار وسواس شده، آزادانه سیر کند در این صورت حالت حساسیت هم کمتر شده و به مرور حالت وسواسی از بین می رود، به خاطر اینکه مقاومت ذهنی شما در مقابل افکار غلط باعث تشدید وسواسیت می شود.
3. در عین حال وقتی ذهنتان آرام شد، دوباره دلایل منطقی را مرور و ذهنتان را آرام کنید.
4. در برخی موارد مراجعه به مشاور متخصص نیز برای حل این مشکل لازم و ضروری است، چه بسا به مرحله دارو درمانی هم نیاز باشد.

_______________________________
1. انعام:102/6.
2. رعد:16/13.
3. حدید:3/57.
4. صدوق، محمد بن علی، التوحید، ص353.

موضوع قفل شده است