جمع بندی اسألک بحق القبر

تب‌های اولیه

67 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اسألک بحق القبر

با سلام و احترام

در توسل از تعبیر "بحق" زیاد استفاده می شود

میخواستم بدانم معنای آن چیست ؟

مثلا این دعای امام حسین علیه السلام را نگاه کنید :

اَللّهُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(صلّى اللّه عليه و آله) وَ اَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ قَدْ حَضَرنى مِنَ اْلامْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اُنْكِرُ الْمُنْكَرَ و اسالُكَ ياذَا الْجَلالِ وَالاْكْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لى ما هُو لَكَ رِضىً وَ لِرَسُولِكَ رِضىً

مثلا ممکن است شبهه شود مگر قبر حق دارد ؟

یا فرض کنید علی به حسن می گوید برو فلان کار را بکن من به تو خانه می دهم.
حسن می رود و کار را به درستی انجام می دهد و می آید پیش علی و می گوید حقی به گردن داری و حقش را مطالبه می کند و علی هم حقش را می دهد
حالا یک نفر می آید پیش علی و می گوید به من هم خانه بده ...
علی می گوید چرا به تو خانه بدهم ؟
می گوید چون حقی به گردن حسن داری و باید به او خانه بدهی ( = من آنم که رستم بود پهلوان )
علی می گوید بله او حق دارد اما تو که حقی نداری ...

حالا پیامبر و معصومین علیهم السلام نسبت به خدا حق دارند اما ما این وسط چه نقشی داریم که از خدا می خواهیم به ما چیزی بدهد چون پیامبر یا معصومین حقی دارند ؟ مثلا می گوییم : اسالک بحق نبیک ...

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عامل

[="Tahoma"][="Blue"]

سلام علیکم



حق دارای معانی متعددی است که جامع بین این معانی، ثبوت چیزی و مطابقت چیزی با واقع است.(1) در توسل نیز این کلمه اشاره به مقام ثابت پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ائمه(علیهم السلام) نزد خداوند متعال دارد.

در دعای امام حسین(علیه السلام) که حضرت می فرماید: «بحق القبر و من فیه»، اگر اشاره به مکان باشد، از باب «شرف المکان بالمکین» خواهد بود؛ به عبارتی قبر مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به اعتبار وجود آن حضرت، دارای حق و شرافت شده است و موید آنهم عطف«و من فیه» است که خود قبر اصالتا دارای شرافت نیست مگر به اعتبار شخص مدفون در آن. و اگر اشاره به برزخ و شرافت برزخی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد، اشاره به مقام ثابت و شامخ ایشان(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت. بنابراین در هر دو صورت، منظور همان مقام ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند متعال است.

اما اینکه آیا واسطه قرار دادن شخصی که نزد خداوند دارای آبرو است و حقی دارد، از نظر عقلی و نقلی جایز است یا نه؟ بر می گردد به دلایل توسل و شفاعت. لذا اگر بخواهیم مثال شما را تصحیح کنیم باید اینچنین بگوییم: شخصی تمام زندگی خود را برای دیگری فدا میکند و همواره به دستورات و اوامر مولای خویش عمل می کند، مسلما این شخص نزد مولی مقام والایی خواهد داشت و مولی او را به شدت دوست دارد. این محبت حتی از او تجاوز کرده و به نزدیکان و دوستان او هم می رسد، تا جایی که حتی مولی به خاطر بنده فدا کار حاضر است از تقصیر برخی گذشت کند. حکایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) اینچنین است. البته همین توسل یا شفاعت هم طبق قاعده است و باید متوسل یا مستشفع شرایطی داشته باشند و شامل هر کسی نمی شود.

برای دلایل عقلی و نقلی توسل نیز تاپیک های متعددی در همین سایت موجود است. مانند:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4446
http://www.askdin.com/showthread.php?t=40767
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53834
http://www.askdin.com/showthread.php?t=48518
http://www.askdin.com/showthread.php?t=41379
http://www.askdin.com/showthread.php?t=44126
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53084


[/HR]1. مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص261.[/]

عامل;889634 نوشت:
سلام علیکم


سلام علیکم و رحمه الله


نقل قول:
حق دارای معانی متعددی است که جامع بین این معانی، ثبوت چیزی و مطابقت چیزی با واقع است.(1) در توسل نیز این کلمه اشاره به مقام ثابت پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ائمه(علیهم السلام) نزد خداوند متعال دارد.

بله
نقل قول:
در دعای امام حسین(علیه السلام) که حضرت می فرماید: «بحق القبر و من فیه»، اگر اشاره به مکان باشد، از باب «شرف المکان بالمکین» خواهد بود؛ به عبارتی قبر مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به اعتبار وجود آن حضرت، دارای حق و شرافت شده است و موید آنهم عطف«و من فیه» است که خود قبر اصالتا دارای شرافت نیست مگر به اعتبار شخص مدفون در آن. و اگر اشاره به برزخ و شرافت برزخی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد، اشاره به مقام ثابت و شامخ ایشان(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت. بنابراین در هر دو صورت، منظور همان مقام ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند متعال است.

بله

نقل قول:
اما اینکه آیا واسطه قرار دادن شخصی که نزد خداوند دارای آبرو است و حقی دارد، از نظر عقلی و نقلی جایز است یا نه؟ بر می گردد به دلایل توسل و شفاعت.

بله اما کسی توسل و شفاعت را انکار نکرده است.

نقل قول:
لذا اگر بخواهیم مثال شما را تصحیح کنیم باید اینچنین بگوییم: شخصی تمام زندگی خود را برای دیگری فدا میکند و همواره به دستورات و اوامر مولای خویش عمل می کند، مسلما این شخص نزد مولی مقام والایی خواهد داشت و مولی او را به شدت دوست دارد. این محبت حتی از او تجاوز کرده و به نزدیکان و دوستان او هم می رسد، تا جایی که حتی مولی به خاطر بنده فدا کار حاضر است از تقصیر برخی گذشت کند. حکایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) اینچنین است.

من که از حکایت پیامبر و ائمه علیهم السلام صحبت نکردم یا نگفتم مقام والا ندارند.

نقل قول:
البته همین توسل یا شفاعت هم طبق قاعده است و باید متوسل یا مستشفع شرایطی داشته باشند و شامل هر کسی نمی شود.

بله همه می دانیم توسل کننده باید شرایطی داشته باشد

نقل قول:
برای دلایل عقلی و نقلی توسل نیز تاپیک های متعددی در همین سایت موجود است. مانند:


در این تاپیک ها جواب سوال من وجود ندارد یعنی بنده جوابی ندیدم اگر شما دیده اید همان را کپی پیست کنید ....

خوب الان منتظرم جواب سوالم را بگیرم و در این باره صحبت کنیم :

نقل قول:
حالا پیامبر و معصومین علیهم السلام نسبت به خدا حق دارند اما ما این وسط چه نقشی داریم که از خدا می خواهیم به ما چیزی بدهد چون پیامبر یا معصومین حقی دارند ؟ مثلا می گوییم : اسالک بحق نبیک ...

[="Tahoma"][="Blue"]

سلام علیکم



پاسخ این سوال شما:
و طاها;888432 نوشت:
ممکن است شبهه شود مگر قبر حق دارد ؟

ظاهرا این قسمت باشد:
عامل;889634 نوشت:
در دعای امام حسین(علیه السلام) که حضرت می فرماید: «بحق القبر و من فیه»، اگر اشاره به مکان باشد، از باب «شرف المکان بالمکین» خواهد بود؛ به عبارتی قبر مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به اعتبار وجود آن حضرت، دارای حق و شرافت شده است و موید آنهم عطف«و من فیه» است که خود قبر اصالتا دارای شرافت نیست مگر به اعتبار شخص مدفون در آن. و اگر اشاره به برزخ و شرافت برزخی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد، اشاره به مقام ثابت و شامخ ایشان(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت. بنابراین در هر دو صورت، منظور همان مقام ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند متعال است.

عباراتی که در روایات بکار برده شده مانند: بحق من... و اسئلک ب... برای توسل و وسیله قرار دادن ائمه(علیه السلام) و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بکار رفته اند. اما اینکه چرا ما از این طریقه استفاده می کنیم؟ بر گرفته از دستورات الهی مانند این آیه شریفه است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (نساء/64)؛ هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه‏ پذير و مهربان مى‏ يافتند.»
اما مثالی که شما زدید، به نظر با کاربرد عباراتی مانند: بحق من... و اسئلک ب... سازگار نبود لذا تغییر داده شد. این مطلب در مثالهای عرفی هم جاری است که برای ارتباط با شخص بسیار مهم، از وسیله قرار دادن اطرافیان او استفاده کنند. مانند اینکه کسی برای طلب بخشش از پادشاه به وزیر او متوسل گردد. این توسل عقلا و عرفا صحیح است.

و طاها;888432 نوشت:
حالا پیامبر و معصومین علیهم السلام نسبت به خدا حق دارند اما ما این وسط چه نقشی داریم که از خدا می خواهیم به ما چیزی بدهد چون پیامبر یا معصومین حقی دارند ؟ مثلا می گوییم : اسالک بحق نبیک ...

اگر بنا بر ایه شریفه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/35)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد. باشد كه رستگار گرديد.» قبول کردیم که قرب الهی نیاز به وسائلی دارد و یکی از آن وسائل واسطه کردن اهل بیت است، نقش ما و ائمه روشن می شود.
نقش و وظیفه ما در این عالم طلب هدایت است و ائمه(علیهم السلام) هادیان این امت اند، به عبارتی ائمه(علیهم السلام) واسطه فیض الهی اند و فیض از طریق آنها به دیگر بندگان می رسد، پس به سبب محبتی که ما به آنها داریم و از طرفی آنها محبوب الهی اند، واسطه قرار دادن آنها مسیر را هموار و نزدیک تر می کند.
به عبارت دیگر خداوند آنها را ریسمان نجات امت قرار داده و طبیعی است که غریق به ریسمان نجات چنگ زده و تمسک کند.
بنابراین ما طالب هدایت، بخشش و جلب فیوضات هستیم و ائمه(علیهم السلام) مجاری این فیوضات، یکی از راههای درک فیض هم واسطه قرار دادن انهاست.

اگر قانع نشدید، سوال را دقیق تر بپرسید تا بحث ادامه پیدا کند...
[/]

عامل;890032 نوشت:
سلام علیکم



پاسخ این سوال شما:

ظاهرا این قسمت باشد:

عباراتی که در روایات بکار برده شده مانند: بحق من... و اسئلک ب... برای توسل و وسیله قرار دادن ائمه(علیه السلام) و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) بکار رفته اند. اما اینکه چرا ما از این طریقه استفاده می کنیم؟ بر گرفته از دستورات الهی مانند این آیه شریفه است: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلاَّ لِيُطاعَ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذْ ظَلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جاؤُكَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّاباً رَحيماً (نساء/64)؛ هيچ پيامبرى را نفرستاديم جز آنكه ديگران به امر خدا بايد مطيع فرمان او شوند. و اگر به هنگامى كه مرتكب گناهى شدند نزد تو آمده بودند و از خدا آمرزش خواسته بودند و پيامبر برايشان آمرزش خواسته بود، خدا را توبه‏ پذير و مهربان مى‏ يافتند.»
اما مثالی که شما زدید، به نظر با کاربرد عباراتی مانند: بحق من... و اسئلک ب... سازگار نبود لذا تغییر داده شد. این مطلب در مثالهای عرفی هم جاری است که برای ارتباط با شخص بسیار مهم، از وسیله قرار دادن اطرافیان او استفاده کنند. مانند اینکه کسی برای طلب بخشش از پادشاه به وزیر او متوسل گردد. این توسل عقلا و عرفا صحیح است.

اگر بنا بر ایه شریفه: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَيْهِ الْوَسيلَةَ وَ جاهِدُوا في‏ سَبيلِهِ لَعَلَّكُمْ تُفْلِحُونَ (مائده/35)؛ اى كسانى كه ايمان آورده‏ ايد، از خدا بترسيد و به او تقرب جوييد و در راهش جهاد كنيد. باشد كه رستگار گرديد.» قبول کردیم که قرب الهی نیاز به وسائلی دارد و یکی از آن وسائل واسطه کردن اهل بیت است، نقش ما و ائمه روشن می شود.
نقش و وظیفه ما در این عالم طلب هدایت است و ائمه(علیهم السلام) هادیان این امت اند، به عبارتی ائمه(علیهم السلام) واسطه فیض الهی اند و فیض از طریق آنها به دیگر بندگان می رسد، پس به سبب محبتی که ما به آنها داریم و از طرفی آنها محبوب الهی اند، واسطه قرار دادن آنها مسیر را هموار و نزدیک تر می کند.
به عبارت دیگر خداوند آنها را ریسمان نجات امت قرار داده و طبیعی است که غریق به ریسمان نجات چنگ زده و تمسک کند.
بنابراین ما طالب هدایت، بخشش و جلب فیوضات هستیم و ائمه(علیهم السلام) مجاری این فیوضات، یکی از راههای درک فیض هم واسطه قرار دادن انهاست.

اگر قانع نشدید، سوال را دقیق تر بپرسید تا بحث ادامه پیدا کند...

با سلام و احترام

با بیان دیگری توضیح می دهم :

آیا وقتی می گوییم :

اسئلک بحق نبیک

آیا مقصود این است که ابتدا قبول کرده ایم که نبی مکرم حقی دارند و بعد از خداوند می خواهیم که به خاطر این حق، به ما کمک کند ؟

به قول معروف می گویند ثبت الارض ثم انقش ( به عبارتی تا موضوع قضیه، تحقق نیابد محمول، تحقق نمی یابد. )

اما اگر نبی مکرم حقی دارند چرا ما از خدا می خواهیم به خاطر اینکه ( به واسطه اینکه ) نبی مکرم حقی دارند، به ما چیزی بدهد یا کمکی کند ؟

مثل اینکه کسی برود پیش علی و بگوید حسن حقی دارد به خاطر ایکه حسن حقی دارد به من چیزی بده یا کمک کن. ( مثلا اسئلک یا علی بحق الحسن ان تعطینی الف دینار یعنی یا علی به واسطه یا به خاطر اینکه حسن حقی دارد به من 1000 دینار بده )
آیا این درخواست منطقی است ؟

یا مقصود این است که به خاطر اعتراف یا شناختم به حق نبی یا به واسطه ی اعتراف و شناختم نسبت به امام، به من کمک کن ؟

مثلا در زیارات معصومین خیلی روی "عارفا بحقهم" تاکید می شود از چه رو است ؟ زیارتی که حق آنها را بشناسیم ...

پس ببینید اینجا کسی در مقام انکار توسل نیست که شما آیه ی قرآن بیاورید که خدا خودش گفته برو وسیله بجو ...
خوب مگر ما گفتیم نرو وسیله بجو ؟!
داریم می پرسیم معنایش چیست ؟

ببینید ما همه چیزمان بر اساس ایمان و عمل صالح تعریف می شود و خود توسل با هر عنوان یقینا یک پشتوانه عقیدتی و یک پشتوانه عملی دارد ...

دو نفر می توانند بگویند اسئلک بحق نبیک اما این دو نفر، دو اعتقاد متفاوت نسبت به نبی دارند ... یکی او را معصوم می داند و امام و آن دیگری خیر ... و یکی هنوز مردد است و یکی از این دو را باور نکرده است و ایمان راسخ ندارد ...

در واقع ابولهب می تواند از خدا بخواهد بحق پیامبرش ...
شما هم می توانید از خدا بخواهید بحق پیامبرش ...
اما ابولهب چه دیدگاهی نسبت به پیامبر دارد ؟ و شما چه دیدگاهی و اعتقادی دارید ؟
اگر به ظاهر ماجرا نگاه کنیم هر دو توسل کرده اند ...
اما آیا توسل ابولهب، عمل صالح بوده است ؟
مثلا فرعون در هنگام غرق شدن از خدا کمک خواست آیا این کمک خواستن، عمل صالح بود ؟
آیا توسلی داریم که مرضی خدا باشد و عمل صالح نباشد ؟
آیا هر توسلی لزوما عمل صالح است ؟ آیا ایمان و باورهایمان، خودشان وسیله نیستند ؟

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ اَلْمُتَوَسِّلُونَ إِلَى اَللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى اَلْإِيمَانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ وَ اَلْجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ
فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ اَلْإِسْلاَمِ وَ كَلِمَةُ اَلْإِخْلاَصِ فَإِنَّهَا اَلْفِطْرَةُ وَ إِقَامُ اَلصَّلاَةِ فَإِنَّهَا اَلْمِلَّةُ وَ إِيتَاءُ اَلزَّكَاةِ فَإِنَّهَا فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ اَلْعِقَابِ وَ حَجُّ اَلْبَيْتِ وَ اِعْتِمَارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيَانِ اَلْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ اَلذَّنْبَ وَ صِلَةُ اَلرَّحِمِ فَإِنَّهَا مَثْرَاةٌ فِي اَلْمَالِ وَ مَنْسَأَةٌ فِي اَلْأَجَلِ وَ صَدَقَةُ اَلسِّرِّ فَإِنَّهَا تُكَفِّرُ اَلْخَطِيئَةَ وَ صَدَقَةُ اَلْعَلاَنِيَةِ فَإِنَّهَا تَدْفَعُ مِيتَةَ اَلسُّوءِ وَ صَنَائِعُ اَلْمَعْرُوفِ فَإِنَّهَا تَقِي مَصَارِعَ اَلْهَوَانِ أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اَللَّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلذِّكْرِ وَ اِرْغَبُوا فِيمَا وَعَدَ اَلْمُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ اَلْوَعْدِ وَ اِقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيِّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ اَلْهَدْيِ وَ اِسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّهَا أَهْدَى اَلسُّنَنِ وَ تَعَلَّمُوا اَلْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ اَلْحَدِيثِ وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإِنَّهُ رَبِيعُ اَلْقُلُوبِ وَ اِسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ اَلصُّدُورِ وَ أَحْسِنُوا تِلاَوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ اَلْقَصَصِ وَ إِنَّ اَلْعَالِمَ اَلْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كَالْجَاهِلِ اَلْحَائِرِ اَلَّذِي لاَ يَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ بَلِ اَلْحُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ وَ اَلْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ وَ هُوَ عِنْدَ اَللَّهِ أَلْوَمُ ذكر ع ثمانية أشياء كل منها واجب .

اما کدام ایمان یا عمل صالح ارزش بیشتری دارد ؟

باید ببینیم ایمان به چه چیزی تعلق می گیرد ؟ ( ما توسل به چیست ؟ )
ایمان به نبی
ایمان به کتاب
ایمان به خدا
ایمان به فرشتگان

اینها همگی وسیله هستند پس می توان چنین گفت : اسئلک بحق جبرئیل و مکائیل و بحق کتابک المنزل و بحق نبیک نبی الرحمه ...

باید ببینیم که عمل صالح به چه چیزی تعلق می گیرد ؟ ( ما توسل به چیست ؟ )

امر به معروف و نهی از منکر مثل قیام امام حسین علیه السلام که خود جهاد فی سبیل الله بود ...

نماز، روزه، حج، زکات و ...

نکته :

فعلا سوال ما روی این تعبیرات است مثل بحق القبر و بحق من فیها یا بحق نبیک

اما ممکن است کسی بپرسد این تعبیر به چه معنا است :

یا نبی الله اسئلک یعنی از تو ای نبی می خواهم ، برایم زن خوب چور کنی یا مریضم را شفا دهی یا ...

اما فعلا سوال روی تعبیراتی است که از خداوند می خواهیم اما با این تعبیر :

یا الله اسئلک یعنی از تو ای خدا می خواهم ، برایم زن خوب جور کنی یا مریضم را شفا دهی یا ... ( بحق نبیک ... )

شاید نتیچه پست قبلی این بشود که

توسل همان ایمان یا عمل صالح است

انسان همان ایمان و عمل صالح خودش را وسیله قرار می دهد

اما همه ای این وسیله ها یکی نستند چون متعلق آنها متفاوت است

یکی خدا است و یکی نبی و یکی کتاب و یکی فرشته

و باز شناخت و معرفت و باور و ایمان هر کس نسبت به خدا یا نبی یا کتاب یا فرشته با دیگری متفاوت است ...

مثلا یکی نبی را معصوم می داند و دیگری خیر ... یکی خدا را عادل می داند و دیگری خیر ...

عامل;889634 نوشت:
سلام علیکم



حق دارای معانی متعددی است که جامع بین این معانی، ثبوت چیزی و مطابقت چیزی با واقع است.(1) در توسل نیز این کلمه اشاره به مقام ثابت پیامبر(صلی الله علیه و آله) یا ائمه(علیهم السلام) نزد خداوند متعال دارد.

در دعای امام حسین(علیه السلام) که حضرت می فرماید: «بحق القبر و من فیه»، اگر اشاره به مکان باشد، از باب «شرف المکان بالمکین» خواهد بود؛ به عبارتی قبر مقدس حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) به اعتبار وجود آن حضرت، دارای حق و شرافت شده است و موید آنهم عطف«و من فیه» است که خود قبر اصالتا دارای شرافت نیست مگر به اعتبار شخص مدفون در آن. و اگر اشاره به برزخ و شرافت برزخی رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) باشد، اشاره به مقام ثابت و شامخ ایشان(صلی الله علیه و آله) خواهد داشت. بنابراین در هر دو صورت، منظور همان مقام ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداوند متعال است.

اما اینکه آیا واسطه قرار دادن شخصی که نزد خداوند دارای آبرو است و حقی دارد، از نظر عقلی و نقلی جایز است یا نه؟ بر می گردد به دلایل توسل و شفاعت. لذا اگر بخواهیم مثال شما را تصحیح کنیم باید اینچنین بگوییم: شخصی تمام زندگی خود را برای دیگری فدا میکند و همواره به دستورات و اوامر مولای خویش عمل می کند، مسلما این شخص نزد مولی مقام والایی خواهد داشت و مولی او را به شدت دوست دارد. این محبت حتی از او تجاوز کرده و به نزدیکان و دوستان او هم می رسد، تا جایی که حتی مولی به خاطر بنده فدا کار حاضر است از تقصیر برخی گذشت کند. حکایت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و ائمه(علیهم السلام) اینچنین است. البته همین توسل یا شفاعت هم طبق قاعده است و باید متوسل یا مستشفع شرایطی داشته باشند و شامل هر کسی نمی شود.

برای دلایل عقلی و نقلی توسل نیز تاپیک های متعددی در همین سایت موجود است. مانند:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=4446
http://www.askdin.com/showthread.php?t=40767
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53834
http://www.askdin.com/showthread.php?t=48518
http://www.askdin.com/showthread.php?t=41379
http://www.askdin.com/showthread.php?t=44126
http://www.askdin.com/showthread.php?t=53084


[/HR]1. مصطفوی، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، ج‏2، ص261.

با سلام و احترام

قبلا که حرف شما را تایید کردم مقصودم این بود که بله قبر به خودی خود، دارای حق نمی شود

اما مقصودم این نبود که قبر حقی ندارد

در رساله حقوق برخی حقوق مطرح میشوند که اصلا محدود به انسان نیست و حتما حقوق بیش از اینها است و امام تنها برخی از انها را برشمرده است ...

-3 حق زبان .

و اما حـق اللسان فاکـرامه عـن الخنی و تعویـده علی الخیـر و حمله علی الادب و اجمامه إلا لموضع الحاجه و المنفعه للدین و الدنیا و اعفائـه عـن الفضـول الشنعه القلیله الفائده التی لا یومن ضررها مع قله عائدتها و بعد شاهد العقل و الدلیل علیه و تزین العاقل بعقله حسن سیرته فی لسانه و لا قوه الا بالله العلی العظیم . ترجمه : اما حق زبانت بر تو آنست که از فحشا و منکرات دورش نگهداری و به گفتـن کلمات خوب و نافع عادتش دهی و وادارش کنی که با ادب وخوب سخن گوید و از زیاد گفتن و بیخود چرخیدن در دهان منعش نمائی تا سکوت را رعایت کند مگر در جائی که نیاز به تکلم باشد و نفعی برای دنیا و آخرت داشته باشد و نگزاری سخنی که فائده و نفعی ندارد و جز ضرر و زیان حاصلی در آن متصور نیست؛ از دهان تو خارج شــود بعد از آنکه عقل و نقل بر مضر بودن و بد بودن آن دلالت دارد ؛ زیرا که زینت عاقل به عقلش در خوبی گفتار و درست سخن گفتن است و حول و قوه ای نیست مگر به حول و قوه خداوند بزرگ . 4- حق گوش و اما حق السمع فتنزیهه عن ان تجعله طریقا إلی قلبک إلا لفوهه کریمه تحدث فــی قلبک خیرااو تکسب خلقا کریما فإنه باب الکلام إلی القلب یودی إلیه ضروب المعانی علی ما فیها من خیر او شر و لاقوه الا بالله . ترجمه : اما حق گوش بر تو آنست که منزه وپاک کنی از اینکه راهی بهسوی قلب تو باشد مگر برای شنیدن مطالب خوب و مفیدی که در قلب تو خیری ایجاد نماید ؛ یا آنکه سبب کسب خلق نیکی گردد ؛ زیرا گوش دروازهء سخن به سوی قلب است و موجـــب انتقال انواع و اقسام معانی به قلب میباشد با تمــام خوبیها یا بدیهای که در آن وجود دارد و قوت و قدرتی نیست مگر قوت و قدرت پروردگار . 5- حق چشم . و اما حق بصرک فغضه عما لا یحل لک و ترک ابتذاله إلا لموضع عبره تستقبل بهــا بصرا او تستفید بها علما فإن البصر باب الإعتبار ترجمه : اما حق چشمت برتو آنست که برگردانی آنرا از چیزی که خداوند ترا از دیدن آن منع نموده است و بیجهت بهر طرف و هر چیز نظر نکنی ؛ مگر در جائی که موجـب پند و عبرتی باشد یا سبب بصیرت و بیداری گردد و یا علمی از آن استفاده شود زیرا چشم دروازهء پند و عبرت گرفتن است . 6- حق پا و اما حــق رجلیک فان لاتمشی بهما إلی ما لایحــل لــک و لاتجعلهمــا مطیتک فی الطریق المستخفه باهلها فیها فإنها حاملتک و سالکه بک مسلک الدیـن و السبــق لک و لاقوه ‘لا بالله . ترجمه : اما حق پاهایت برتو آنست که از آن به عنوان وسیله ای برای رفتن به طرف حرام استفاده نکنی و پا را مرکب در راهی که سبب استخفاف و زبونی تو میشود قرار ندهی ؛ زیرا که این دوپا ترا حمل میکنند و سیر میدهند در مسیر دین و سبقت گرفتـن در کارهای خوب و قوتی نیست مگر به قوت پرور دگار . 7- حق دست و اما حــق یــدک فان لاتبسطهـا إلی مالایحــل لک فتنال بما تبسطها إلیه مــن الله العقوبه فی الآجل و من الناس بلسان اللائمه فی العاجل ؛ و لاتقبضها مما افتــرض الله علیها؛ و لکن توقرها بقبضها عـــن کثیر مما لایحل لها و بسطها الی کثیـر مما لیس علیها؛ فاذا هی قد عقلت و شرفت فی العاجل وجب لها حسن الثواب فی الاجل ترجمه : اما حق دست بر تو آنست که به سوی حرام دراز نشود زیرا سبب عقوبـت و و عذاب خداوند در آخرت و ملامت و سرزنش مردم در دنیا خواهد بود ؛ و دستهایت را منع نکنی از چیزی که خداوند بر آن واجب نموده است . بلکه با استفادهء صحیح و مشروع ؛ دستهایت را موقر و بزرگ نما به این بیان کــه از تمام جیزهای که حرام است دورش نگهداری و برای بدست آوردن آنچه که مفید اسـت باز وآزادش گزاری ؛ پس درین صورت است که مورد احترام دیگران در دنیا و پـاداش و اجر خداوند در آخرت قرار خواهی گرفت . 8- حق شکم . و اما حق بطنک فان لاتجعله وعاء لقلیل من الحرام و لا لکثیر و ان تـقـتصد لـه فـی الحلال و لاتخرجه من حد التقویه الی حد التهوین و ذهاب المروه و ضبطه اذا هــم بالجوع والظما فان الشبع المنتهی بصاحبه الی التخم مکسله و مثبطه و مقطعه عن کل برّ و کرم و إن الری المنتهی بصاحبه الی السکر مسخفـه و مجهلــه و مذهبـــه للمروه . ترجمه : اما حقیکه شکمت برتودارد پس از آن به عنوان ظرفی برای جمع شدن حـرام چه کم باشد یا زیاد استفاده نکن ؛ بلکه حتی در خوراکی های حلال نیز حـد اعتـدال را کاملا رعایت کن و برای تقویت از خوراک استفاده کن و هیچ وقت بفکر پر کردن شکـم خودت تا حلقوم و نادیده گرفتن دیگران نباش و مروت و انصاف را فراموش نکن . زیرا که نتیجهء پرخوری تنبلی و کسالت است و ترا از خیر و صلاح و نیکوئی و انجام اعمال صالحه باز میدارد ؛ چنانکه نتیجهء زیاده روی در نوشیدن مایعات نیز سخافـت و جهالت و بی عقلی خواهد بود . 9- حق عورت . و اما حق فرجـک فحفظـه مما لایحـل لک و الاستعانـه علیـه بغض البصـر ؛ فانه مـن اعون الاعوان و کثره ذکـر المـوت و التهـدد لنفسـک بالله و التخویف لها بـه و بالله العصمه و التایید و لاحول و لاقوه الا به . ترجمه : اما حق عورت ؛ عبارت است از حفظ آن از حرام و برای آنکه بتوانی از حـرام حفظش نمائی ؛چشمت را از حرام برگردان که چشم بسیار کمک کننده است و هم چنین زیاد به یاد مرگ باش و خودت را تهدید به عذاب خداوند کن و از خدا بترسان و دسـت نیاز به سوی خالق بی نیاز بلند نما و از او طلب کمک کن زیرا که حول و قوهء نیست مگر به حول و قوهء خداوند . حقوق افعال 10- حق نماز .
[h=5]فاما حق الصلاه فان تعلم انها وفاده إلی الله و انک قائم بها بین یدی الله فإذا علمت ذلک کنت خلیقا ان تقوم فیها مقام الذلیـل ؛ الراغـب ؛ الراهـب ؛ الخائـف ؛ الراجی ؛ المسکین ؛ المتضرع ؛ المعظـم مـن قام بین یدیــــه بالسکون والإطراق ؛ و خشــوع الاطراف و لین الجناح ؛ و حسن المناجاه له فی نفسه و الطلب إلیه فی فکاک رقبتک التی احاطت به خطیئتک و استهلکتها ذنوبک ؛ و لا قوه الا بالله . [/h]
ترجمه : اما حـق نمـاز پس بـدان که آن حضور در محضرخـداونـد متعال است و تـو در برابر خداوند متعال ایستاده ای ؛ پس وقتی متوجه این نکته شدی سزاوار برای تو آنست که حاضرشوی در این محضر مانند عبد ذلیلی که رغبت به تقرب ونزدیک شدن به مولایش را دارد و درحالیکه از او (به سبب گناهانت ) هراس داری بــه لطف و کرم او امیدوارباش و بامسکنت و بیچارگی به تضرع و زاری بپرداز و حضور در محضـر او را بزرگ بدان ؛ با آرامش جسم و جان و توجه کامل بـه معبـود انس و جان تواضع و اظهار بیچارگی کرده آزادیت را از عذاب و آتش تمنا کن زیرا که گناهان و خطاها تو را در بند کشیده اند و بسوی هلاکت و نیستی برده اند ؛ و قـوتی نیست مگر بـه قوت خداوند متعال . 11- حق روزه و اما حـق الصوم فان تعلم انــه حجاب ضربه الله علی لسانک و سمعک و بصرک و فرجک و بطنـک لیستـرک بــه من النار ؛ و هکذا جاء فی الحـدیث " الصوم جنــه من النـار " فإن سکنت اطرافـک فی حجبتها رجـوت ان تکون محجوبـا و إن انت ترکتها تضطرب فی حجابها و ترفع جنبات الحجاب فتطلع الی ما لیس لها بالنظره الـداعیه للشهوه و القوه الخارجه عن حد التقیه لله لم تامن ان تخرق الحجاب و تخرج منــه و لا قوه الا بالله . ترجمه : اما حق روزه پس بدان که آن حجابیست که خداوند متعال بین زبان و گـوش و چشم و عورت و شکم تو و آتش جهنم آویختـه است ؛ تا ترا از آتش و عذاب حفــظ نماید ؛ چناچه از حضرت رســول صلی الله علیه واله وسلم وارد شده است که " روزه سپری در برابر آتش جهنم است " پس اگر اعضا وجوارحت را با این حجاب پوشانیدی امید وار باش که از آتش و عذاب نیز در امان خواهی بود . اما اگـر اعضایت را مطلق العنان و آزاد گزاشتی و از این حجاب استفاده نکردی یا آنرا کاملا رعایت نکردی و از حدی که خدا برای اعضایت تعیین نموده بود تجاوز کردی؛ با نگاهای شهوت انگیـز و بدون ترس از خداونـد و عذاب او ؛ پس دراین صورت؛ از پاره شدن حجاب و خروج از آن در امان مباش و هیچ قوتی نیست مگر به قوت خداوند . 12- حق صدقه . و اما حق الصدقه فان تعلم انها ذخرک عند ربک و ودیعتک التی لا تحتاج إلیالإشهاد فإذا علمت ذلک ؛ کنت بما استودعته سرا اوثق بما استودعته علانیه و کنت جـدیراً ان تکون اسررت إلیه امرا اعلنته و کان الامر بینک و بینه فیها سرا علی کل حال و و لم تستظهر علیه فیما استودعته منها بإشهاد الاسماع و الابصار علیه بها کانها اوثق فی نفسک ؛ لا کانک لا تثق به فی تادیه ودیعتک إلیک ؛ ثم لم تمتن بها علی احد لانها لک فإذا امتننت بها لم تامن ان تکون بها مثل تهجین حالک منها إلی مــن مننت بها علیه ؛ لان فی ذلک دلیــلاً علی انــک لم تـرد نفسک بها؛ و لو اردت نفسک بهـــا لم تمتن بها علی احد و لاقوه الا بالله . ترجمه : اما حق صدقه پس بدان که آن ذخیره تست در نزد پروردگار؛ و امانتی از تـو نزد خداوند متعال که نیاز به شاهد ندارد ؛ پس و قتی متوجه این جهت شدی ؛ به آنچه که مخفیانه و بدون اطلاع دیگران نزد خداوند به امانت می گزاری بیشتر مطمئن بـاش تا آنچه را که به طور علنی و آشکار . بنا براین سزاوار برای تو آنست؛ هرچیزی را که به عنوان امانت نزد خداوند میگزاری به صورت مخفیانه بگزاری و از اعلان آن و اخبار دیگران خود داری نمائی و فقط بین تو و خدایت باشد ؛و گوشها و چشمها را شاهد امانتت قرار ندهی ؛ و تو باید به امانـت بدون شاهد و اطلاع دیگران بیشتر مطمئن باشی ؛ نه اینکه فکر کنی اگر شاهدی نباشد او امانت ترا به تو بر نمی گرداند . هرگز با دادن صدقه برکسی منت نگزار زیرا که صدقه از تو میباشد و گر نه خودت را مورد توهین و تحقیر خودت قرار داده ای برای آنکه در صورت منت گزاشتن ؛ خـودت را از آن اراده نکرده ای و اگر این کار را برای خودت انجام میدادی کس دیگری را مورد منت قرار نمیدادی و قوتی نیست مگر به قوت خداوند متعال . 13- حق قربانی . واما حـق الهدی ؛ فان تخلص بها الإراده إلی ربک و التعـرض لرحمته و قبولـه و لا ترید عیون الناظرین دونه؛ فإذا کنت کذلک لم تکن متکلفا و لا متصنعا و کنت إنما تقصـد الی الله . واعلـم ان الله یـراد بـالیسیر و لا یـراد بالعسیـر ؛ کما اراد بخـلقــه التیسیر و لم یـرد بهـم التعسیر و کذلک التذلل اولی بـک مـن التـدهقـن لان الکلفـه و الموونـه فی المتدهـقـنین فاما التذلل و التمسکن فلا کلفه فیهمـا و لا مـوونه علیهما لانهما الخلقه و هما موجودان فی الطبیعه ؛ و لاقوه إلا بالله . ترجمه : اما حق قربانی آنست که هدیه ای برای خدای متعال باشد و رحمت و قبول او را در نظر داشته باشی نه دیدن و تعریف نمودن دیگران را ؛پس وقتیکه با این خلوص در نیت ؛قربانی را انجام دهی؛ تکلف و زحمتی برای تو نخواهد داشت زیرا فقط خدا در آن قصد شده است و بس ؛وبدان که خداوند قصد میشود با آسان گرفتن و نه با سخت گرفتن بر خود و دیگران چنانکه خود خداوند نیز بر بندگان خود آسان گرفته و هرگـز بر آنان سخت نگرفته است .
[h=5]و سزاوار برای تو در وقت قربان کردن اظهار تذلل و بیچارگی در پیشگاه خداوند است [/h]

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;890081 نوشت:
آیا مقصود این است که ابتدا قبول کرده ایم که نبی مکرم حقی دارند و بعد از خداوند می خواهیم که به خاطر این حق، به ما کمک کند ؟
به قول معروف می گویند ثبت الارض ثم انقش ( به عبارتی تا موضوع قضیه، تحقق نیابد محمول، تحقق نمی یابد. )

هیچ بشر و جانداری بر گردن خدا حق ندارد، ولی گاهی خدواند بخاطر لطف و مرحمتی که بر بندگانش دارد، بندگان را ذی الحق و خودش را «من علیه الحق» قرار می‌دهد، آیاتی داریم که در آن آیات بشر ذی الحق و خدا «من علیه الحق» شمرده شده است: « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» الرّوم/٤٧،
کمک کردن مؤمنین حقی است بر گردن ما، یعنی مؤمنین ذی الحق هستند و ما «علیه الحق»،این حق، حق ذاتی نیست، چون هیچ بنده‌ای بر گردن خدا حقی ندارد، بلکه یک حق جعلی و اعتباری است. به بیان دیگر یک حق لطف و مرحمتی است که خدا می‌فرماید بر گردن من حق دارید که شما را در این کار زار ها کمک کنم: «إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ ۚ» التوبة /111،
وَأَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّـهُ مَن يَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»النحل: ٣٨،
«ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ» یونس/١٠٣،
نجات مؤمنین حقی است بر گردن ما،پس چطور می‌گویید که بشر بر گردن خدا حقی ندارد؟ البته حق ذاتی ندارد، چون بشر است و مخلوق، و چیزی را مالک نیست، همه چیز مال او است، اما گاهی از باب مرحمت و باب التفات و مرحمت، خدا می‌شود: « علیه الحق»، بندگان می‌شوند:« ذی الحق».
بنابراین، اگر رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:
« اللّهم إنّی أسألک بحق السائلین علیک، و أسألک بحقّ ممشای هذا،‌الخ،» یعنی حقی که خودت لطف کردی و به این سائل دادی، یا اگر می‌گوید:« بحقّ نبیّک» یعنی این حق را تو به نبی دادی و بعد از دادن، من شدم ذی الحق.عیناً مثل اینکه شما چیزی را به برادر یا دوست خود هبه کنی، تا هبه نکردی، شما علیه الحق نیستی، اما وقتی که هبه کردی،او شد مالک فلذا دیگر شما حق مراجعه نداری.(ایت الله سبحانی، درسهایی در مورد وهابیت، جلسه 18)
بعد از ثبوت حق به این معنا، عرفا و عقلا می توان خدا را به چنین حقی قسم داد یا متوسل شد.
مثال عرفی: وقتی سائل می خواهد از کسی پولی بگیرد، او را به عزیزانش مانند بچه خردسالش و ... قسم می دهد و او را واسطه می کند و در اغلب موارد شخص به خاطر محبتی که به فرزندش دارد به سائل کمک می کند.
از طرفی خداوند ائمه را وسیله ای برای بخشش و عطای خویش به بندگانش قرار داده تا به این بهانه رحمت واسه اش شامل حال بندگان گردد. و از طرف دیگر مقام شامخ آنها برای بندگان روشن شود و به جایگاه ویژه آنها پی ببرند.

و طاها;890081 نوشت:
یا مقصود این است که به خاطر اعتراف یا شناختم به حق نبی یا به واسطه ی اعتراف و شناختم نسبت به امام، به من کمک کن ؟

مسلما هرچقدر شناخت و معرفت بیشتر باشد، ثمره و نتیجه توسل بیشتر خواهد بود. اما این به معنای منتفی بودن ثمره در فرض عدم شناخت یا شناخت حداقلی نیست.

و طاها;890081 نوشت:
یا هر توسلی لزوما عمل صالح است ؟ آیا ایمان و باورهایمان، خودشان وسیله نیستند ؟

خود توسل اگر به همراه ایمان باشد، عمل صالح خواهد بود. بنابراین کسی که ایمان ندارد، عمل سودی برایش ندارد.
از طرفی توسل انواعی دارد:
1- توسل به اسماء و صفات الهی؛
2- توسل به قرآن مجید؛
3- توسل به اعمال نیکی که انسان انجام داده است؛
4- توسل به دعای مؤمن، که در رأس آنان افضل الخلائق پیغمبر اکرم باشد.

بنابراین خود عمل صالح(گذشته از توسل به انبیاء و اولیاء) می تواند مورد و مصداق توسل قرار گیرد.

[/]

عامل;890144 نوشت:
سلام

هیچ بشر و جانداری بر گردن خدا حق ندارد، ولی گاهی خدواند بخاطر لطف و مرحمتی که بر بندگانش دارد، بندگان را ذی الحق و خودش را «من علیه الحق» قرار می‌دهد، آیاتی داریم که در آن آیات بشر ذی الحق و خدا «من علیه الحق» شمرده شده است: « وَلَقَدْ أَرْسَلْنَا مِن قَبْلِكَ رُسُلًا إِلَىٰ قَوْمِهِمْ فَجَاءُوهُم بِالْبَيِّنَاتِ فَانتَقَمْنَا مِنَ الَّذِينَ أَجْرَمُوا ۖ وَكَانَ حَقًّا عَلَيْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِينَ» الرّوم/٤٧،
کمک کردن مؤمنین حقی است بر گردن ما، یعنی مؤمنین ذی الحق هستند و ما «علیه الحق»،این حق، حق ذاتی نیست، چون هیچ بنده‌ای بر گردن خدا حقی ندارد، بلکه یک حق جعلی و اعتباری است. به بیان دیگر یک حق لطف و مرحمتی است که خدا می‌فرماید بر گردن من حق دارید که شما را در این کار زار ها کمک کنم: «إِنَّ اللَّـهَ اشْتَرَىٰ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ ۚ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّـهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ ۖ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنجِيلِ وَالْقُرْآنِ ۚ وَمَنْ أَوْفَىٰ بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّـهِ ۚ» التوبة /111،
وَأَقْسَمُوا بِاللَّـهِ جَهْدَ أَيْمَانِهِمْ لَا يَبْعَثُ اللَّـهُ مَن يَمُوتُ بَلَىٰ وَعْدًا عَلَيْهِ حَقًّا وَلَـٰكِنَّ أَكْثَرَ النَّاسِ لَا يَعْلَمُونَ»النحل: ٣٨،
«ثُمَّ نُنَجِّي رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا ۚ كَذَٰلِكَ حَقًّا عَلَيْنَا نُنجِ الْمُؤْمِنِينَ» یونس/١٠٣،
نجات مؤمنین حقی است بر گردن ما،پس چطور می‌گویید که بشر بر گردن خدا حقی ندارد؟ البته حق ذاتی ندارد، چون بشر است و مخلوق، و چیزی را مالک نیست، همه چیز مال او است، اما گاهی از باب مرحمت و باب التفات و مرحمت، خدا می‌شود: « علیه الحق»، بندگان می‌شوند:« ذی الحق».
بنابراین، اگر رسول گرامی(صلی الله علیه و آله) می‌فرماید:
« اللّهم إنّی أسألک بحق السائلین علیک، و أسألک بحقّ ممشای هذا،‌الخ،» یعنی حقی که خودت لطف کردی و به این سائل دادی، یا اگر می‌گوید:« بحقّ نبیّک» یعنی این حق را تو به نبی دادی و بعد از دادن، من شدم ذی الحق.عیناً مثل اینکه شما چیزی را به برادر یا دوست خود هبه کنی، تا هبه نکردی، شما علیه الحق نیستی، اما وقتی که هبه کردی،او شد مالک فلذا دیگر شما حق مراجعه نداری.(ایت الله سبحانی، درسهایی در مورد وهابیت، جلسه 18)
بعد از ثبوت حق به این معنا، عرفا و عقلا می توان خدا را به چنین حقی قسم داد یا متوسل شد.

با سلام و احترام

ببینید برای ما مهم نیست که این حق، ذاتی است یا عارضی

اما مهم این است که این بندگان حقی دارند که اگر خداوند به آنها این حق را ندهد، عدالت خود را اجرا نکرده است...

مثلا اگر خداوند در مقابل جهاد نفس و مال، بهشت ندهد، عدالتش زیر سوال می رود ( مثل همین آیه ای که در بالا ذکر کردید ) ... و اصلا یکی از صفات خداوند عادل بودن است ...

پس این حق ثابت شده است

فَأَسْأَلُكَ بِجَاهِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ وَ عَلَيْهِمُ السَّلامُ عِنْدَكَ وَ بِحَقِّهِمْ عَلَيْكَ

( توضیح این فراز : دعايى است با مضامين بسيار بلند كه پس از زيارت هر يك از امامان عليهم السّلام خوانده مى شود، و اين دعا را سيّد ابن طاووس در كتاب «مصباح الزائر» بعد از اين زيارت جامعه نقل فرموده است )

ادامه دارد ...

عامل;890144 نوشت:
مسلما هرچقدر شناخت و معرفت بیشتر باشد، ثمره و نتیجه توسل بیشتر خواهد بود. اما این به معنای منتفی بودن ثمره در فرض عدم شناخت یا شناخت حداقلی نیست.

ببینید من دارم در مورد " ما توسل به " صحبت می کنم نه تاثیر شناخت و معرفت ....

منتظر پاسخ هستم ...

نقل قول:

خود توسل اگر به همراه ایمان باشد، عمل صالح خواهد بود. بنابراین کسی که ایمان ندارد، عمل سودی برایش ندارد.

اینجا هم سوال از "ماتوسل به" بود...

برخی قسمت های مهم و حیاتی را جا گذاشته اید مثلا این قسمت :

نقل قول:
اما اگر نبی مکرم حقی دارند چرا ما از خدا می خواهیم به خاطر اینکه ( به واسطه اینکه ) نبی مکرم حقی دارند، به ما چیزی بدهد یا کمکی کند ؟

مثل اینکه کسی برود پیش علی و بگوید حسن حقی دارد به خاطر ایکه حسن حقی دارد به من چیزی بده یا کمک کن. ( مثلا اسئلک یا علی بحق الحسن ان تعطینی الف دینار یعنی یا علی به واسطه یا به خاطر اینکه حسن حقی دارد به من 1000 دینار بده )
آیا این درخواست منطقی است ؟

منتظر هستم ...

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;890601 نوشت:
ببینید من دارم در مورد " ما توسل به " صحبت می کنم

مگر اين موارد كه ذكر شد، ما توسل به نيست؟
عامل;890144 نوشت:
1- توسل به اسماء و صفات الهی؛
2- توسل به قرآن مجید؛
3- توسل به اعمال نیکی که انسان انجام داده است؛
4- توسل به دعای مؤمن، که در رأس آنان افضل الخلائق پیغمبر اکرم باشد.

مورد توسل، گاهي ذات ائمه است و گاهي عمل و شان آنها نزد خداوند متعال.


عامل;890752 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

مگر اين موارد كه ذكر شد، ما توسل به نيست؟


مورد توسل، گاهي ذات ائمه است و گاهي عمل و شان آنها نزد خداوند متعال.


با سلام و احترام

دارم با گوشی جواب میدهم پس عذر خواهی میکنم اگر نقل و قول دقیق و توضیح مفصل نمیدهم.

فرض کنید کسی از شما بپرسد آیا ''ما توسل به'' معرفت است؟
بعد شما بگویید معرفت در توسل تاثیر گذار است.
یا بپرسد آیا ایمان''ما توسل به '' است؟
شما بگویید عمل صالح بدون ایمان ارزشی ندارد.

من چنین برداشت کردم که شما دارید روی تاثیر و نقش معرفت و ایمان صحبت میکنید نه خود'' ماتوسل به''

من با بیان دیگری توضیح میدهم تا مقصودم واضح تر شود :
:

اسئلک بحق محمد ص

آیا ''ماتوسل به'' ، ایمان من و معرفت من و اعتقاد من به محمد ص است؟ و من ایمان و معرفت خودم به محمد ص را وسیله قرار دادم ؟
یا
''ماتوسل به''، محمد ص است؟

اگر اولی است که هیچ

و اگر دومی است پرسشم این بود که حق دیگران چه دخلی به من دارد؟

همانطور که قبلا عرض کردم :

اما اگر نبی مکرم حقی دارند چرا ما از خدا می خواهیم به خاطر اینکه ( به واسطه اینکه ) نبی مکرم حقی دارند، به ما چیزی بدهد یا کمکی کند ؟

مثل اینکه کسی برود پیش علی و بگوید حسن حقی دارد پس به خاطر اینکه حسن حقی دارد به من چیزی بده یا کمک کن. ( مثلا اسئلک یا علی بحق الحسن ان تعطینی الف دینار یعنی ای علی به خاطر اینکه حسن حقی دارد به من 1000 دینار بده )
آیا این درخواست منطقی است ؟

اصلا من از شما میخواهم به خاطر اینکه پدر و مادرتان حقی بر گردن شما دارند ، به من یک میلیون پول بدهید
آیا می پذیرید؟

نکته : این را هم عرض کنم که توسل یک امر احساسی نیست که مثلا یک گدا، احساسات ما را برانگیزد تا کمکی بگیرد. از طرفی خدا هم احساساتی نیست.

[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم
مورد توسل زمانی که ائمه(علیهم السلام) باشند، ذات یا مقام آنها و یا حتی عمل آنهاست.
بنابراین در این فرض عمل من در این توسل تاثیری ندارد. هر چند شناخت من نسبت به ائمه و همچنین عمل من و جایگاه من نزد ائمه در توجه آنها به من تاثیر دارد.
پس مورد توسل در بحث ما ائمه و مقم آنهاست.
بنابریان فرض طبق جایگاهی که ائمه نزد خداوند دارند و توجهی که خداوند به این بزرگواران دارد، وسیله ای برای بخشش و قضای حاجات بندگان شده اند.

و طاها;890878 نوشت:
نکته : این را هم عرض کنم که توسل یک امر احساسی نیست که مثلا یک گدا، احساسات ما را برانگیزد تا کمکی بگیرد. از طرفی خدا هم احساساتی نیست.

حق با شماست.
توسل امری احساساتی نیست و خداوند برای شمول رحمت واسعه خود وسائلی قرار داده است که یکی از آنها از طریق اهل بیت است.
شما در روایات شاید دیده باشید که خداوند برای شهید یا عالم در دنیا و آخرت مقام شفاعت قرار داده است و یکی از ثمرات آن روشن شدن مقام آنها و دیگری بوجود آمدن موقعیت و بهانه ای برای بخشش بندگان خداوند.
بنابراین همین بخشش خداوند از طریق برخی بندگان صورت می گیرد. وگرنه این بخشش نیز به اراده الهی و با حکمت خداوند است. پس از روی دلسوزی نیست بلکه از روی حکمت است.
[/]

عامل;891042 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم
مورد توسل زمانی که ائمه(علیهم السلام) باشند، ذات یا مقام آنها و یا حتی عمل آنهاست.
بنابراین در این فرض عمل من در این توسل تاثیری ندارد. هر چند شناخت من نسبت به ائمه و همچنین عمل من و جایگاه من نزد ائمه در توجه آنها به من تاثیر دارد.
پس مورد توسل در بحث ما ائمه و مقم آنهاست.
بنابریان فرض طبق جایگاهی که ائمه نزد خداوند دارند و توجهی که خداوند به این بزرگواران دارد، وسیله ای برای بخشش و قضای حاجات بندگان شده اند.

حق با شماست.
توسل امری احساساتی نیست و خداوند برای شمول رحمت واسعه خود وسائلی قرار داده است که یکی از آنها از طریق اهل بیت است.
شما در روایات شاید دیده باشید که خداوند برای شهید یا عالم در دنیا و آخرت مقام شفاعت قرار داده است و یکی از ثمرات آن روشن شدن مقام آنها و دیگری بوجود آمدن موقعیت و بهانه ای برای بخشش بندگان خداوند.
بنابراین همین بخشش خداوند از طریق برخی بندگان صورت می گیرد. وگرنه این بخشش نیز به اراده الهی و با حکمت خداوند است. پس از روی دلسوزی نیست بلکه از روی حکمت است.

[/]

با سلام و احترام

لطفا جواب سوالهای پست شماره 13 رو بدین...

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;891060 نوشت:
لطفا جواب سوالهای پست شماره 13 رو بدین...

پاسخ شما در پست هاي قبل داده شد.
اولا مورد توسل ائمه(عليهم السلام) و عمل و جايگاه آنهاست.(در فرض مذكور)
ثانيا غالب بندگان به دليل گناه و روسياهي براي عرض خواسته و نياز سراغ كسي ميروند كه مقرب خداوند باشد و دعايش مستجاب است. اين درخواست از بندگان شايسته هم دليل نقلي دارد، مانند در خواست برادران حضرت يوسف(عليه السلام) از پدرشان براي طلب بخشش و هم دليل عقلايي دارد كه غالبا براي پذيرفته شدن درخواست هايشان به اشخاص مقرب به شخص مسئول، متوسل مي شوند.
اما اينكه شخص مقرب كاري انجام داده و اين چه ربطي به سائل دارد، دو جنبه دارد:
اول اينكه هر انسان شايسته اي براي رفع حاجت مومن يا مسلمان و يا حتي هم نوع خود كوتاهي نمي كند و هر كاري از دستش بر بيايد انجام مي دهد، چه رسد به ائمه كه خوي و خصلت آنها چنين است و البته با گره گشايي از ديگران، به مقام قرب انها افزوده مي شود.
دوم اينكه رابطه محبت و اعتقادي كه سائل نسبت به شخص مقرب دارد، مجوز وسيله قرار دادن او مي گردد.
بنابراين ربط مقام شخص مقرب و وسيله قرار دادن او توسط سائل روشن مي شود.[/]

با سلام و احترام

انشا الله امشب جواب خواهم داد

اما یکی از سوالاتم را دوباره تکرار میکنم تا جواب بدهید :

اسئلک بحق محمد ص

آیا ''ماتوسل به'' ، ایمان من و معرفت من و اعتقاد من به محمد ص است؟ و من ایمان و معرفت خودم به محمد ص را وسیله قرار دادم ؟
یا
''ماتوسل به''، محمد ص است؟

منتظرم...

عامل;891223 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]

اين چه ربطي به سائل دارد، دو جنبه دارد:
اول اينكه هر انسان شايسته اي براي رفع حاجت مومن يا مسلمان و يا حتي هم نوع خود كوتاهي نمي كند و هر كاري از دستش بر بيايد انجام مي دهد، چه رسد به ائمه كه خوي و خصلت آنها چنين است و البته با گره گشايي از ديگران، به مقام قرب انها افزوده مي شود.
.

[/]

با سلام و احترام

اولا گفتم
اسئلک بحق محمد

آیا از ائمه چیزی خواستیم که شما بگویید انسان ها برای رفع حاجت دیگران کوتاهی نمیکنند؟! در این فرازها از خداوند کمک میخواهیم...
این نشان میدهد به سوالات من دقت نمیکنید...

دوما
بله انسان ها به رفع نیاز یکدیگر اهمیت میدهند اما این چه ربطی دارد که من و شما از عبارتی مثل اسئلک بحق محمد استفاده کنیم؟ آیا ما گفتیم خدا به خواسته ما نباید اهمیت دهد؟! ایا ما گفته ایم خداوند به خواست ما اهمیت نداده است؟!
پس دقت کنید لطفا....

فعلا همین...

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;891228 نوشت:
آیا ''ماتوسل به'' ، ایمان من و معرفت من و اعتقاد من به محمد ص است؟ و من ایمان و معرفت خودم به محمد ص را وسیله قرار دادم ؟
یا
''ماتوسل به''، محمد ص است؟

دوست عزيز در پست هاي 9-12-15 به اين سوال شما پاسخ داده شد ولي ظاهرا شما مطلبي در ذهن داريد كه مانع توجه شما شده است.

و طاها;891235 نوشت:
آیا از ائمه چیزی خواستیم که شما بگویید انسان ها برای رفع حاجت دیگران کوتاهی نمیکنند؟! در این فرازها از خداوند کمک میخواهیم...
این نشان میدهد به سوالات من دقت نمیکنید...

منظور از ائمه(عليهم السلام) معناي وسيعي است كه شامل رسول اكرم نيز مي شود.
مگر مي شود شما اين توسل را در مورد امامان(عليهم السلام) بپذيريد ولي در مورد رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نه؟!!!
لطفا دقت كنيد.
ادامه اين تاپيك به تكرار مكررات تبديل خواهد شد...
[/]

عامل;891255 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

منظور از ائمه(عليهم السلام) معناي وسيعي است كه شامل رسول اكرم نيز مي شود.
مگر مي شود شما اين توسل را در مورد امامان(عليهم السلام) بپذيريد ولي در مورد رسول اكرم(صلي الله عليه و آله) نه؟!!!
لطفا دقت كنيد.
ادامه اين تاپيك به تكرار مكررات تبديل خواهد شد...

[/]

با سلام و احترام

متوجه کلام بنده نشده اید

من که نگفتم پیامبر جزو معصومین یا ائمه نیستند...

من گفتم صحبتم روی این فراز است :

اسئلک بحق محمد

ترجمه : خداوندا از تو میخواهم به حق محمد

گرامی آیا در این فراز از خدا مسئلت میکنیم یا پیامبر ؟!

خوب واضح است که از خداوند مسئلت میکنیم...

( فعل : سوال ، فاعل : انا مستتر ، مفعول : کاف یعنی خداوند)

حالا شما میگویید
پیامبر و معصومین و هر انسانی به رفع نیازهای دیگران اهمیت میدهند

بزرگوار من گفتم
مگر من از پیامبر مسئلت کردم ؟! نه
از خدا مسئلت کردم...
این واضح نیست؟!

پس صحبت شما ارتباطی یا این فراز ندارد... به همین خاطر میگویم شما به صحبت من دقت نمیکنید... قبلا در پستهای قبلی حتی به این مسئله اشاره کردم اما ظاهرا توجه نکردید...

در ثانی عرض کردم
این صحبت شما چه ربطی به این سوال دارد :
چرا برای توسل میگوییم بحق فلان؟ معنایش چیست؟

این جواب شما شبیه این است که کسی از شما مسئلت میکند و میگوید:
جناب کارشناس به خاطر اینکه والدین شما حق دارند به من یک میلیون پول بده...

بعد من به شما میگویم کارشناس گرامی چرا فلانی حق والدین را واسطه کرد؟

اما شما در جواب بگویید: هر انسانی به رفع نیاز دیگران اهمیت میدهد!!!

کارشناس گرامی
اهمیت دادن انسانها و کرامت انها ، چه ربطی به چرایی این درخواست و معنایش دارد؟؟!!!

عامل;891255 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

دوست عزيز در پست هاي 9-12-15 به اين سوال شما پاسخ داده شد ولي ظاهرا شما مطلبي در ذهن داريد كه مانع توجه شما شده

[/]

با سلام و احترام

پست شماره 14 از شما است نه 15!

میتوانم تک تک پستها را بررسی کنم تا ببینم جواب شما به این سوال وجود دارد یا خیر...

ادامه دارد...

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;891294 نوشت:
خوب واضح است که از خداوند مسئلت میکنیم...

خطاب ما چه به امام(عليه السلام) باشد و چه اينكه خدا را به حق امام(عليه السلام) قسم دهيم، مورد سوال، خداوند خواهد بود.
قسمتي كه بحث گره گشايي ائمه(عليهم السلام) بود، مربوط به زماني است كه دعاي ائمه و يا خود ايشان واسطه باشند.

و طاها;891294 نوشت:
چرا برای توسل میگوییم بحق فلان؟ معنایش چیست؟

به نظر مي رسد اين قسمت جوابش باشد:
عامل;891223 نوشت:
غالب بندگان به دليل گناه و روسياهي براي عرض خواسته و نياز سراغ كسي ميروند كه مقرب خداوند باشد و دعايش مستجاب است. اين درخواست از بندگان شايسته هم دليل نقلي دارد، مانند در خواست برادران حضرت يوسف(عليه السلام) از پدرشان براي طلب بخشش و هم دليل عقلايي دارد كه غالبا براي پذيرفته شدن درخواست هايشان به اشخاص مقرب به شخص مسئول، متوسل مي شوند.

اما اينكه مثال حق پدر يا مادر را زديد، اولا در عرف تا حدودي كارايي دارد و ثانيا مثال شما با بحث ما فاصله بسيار زيادي دارد. چرا كه او غني مطلق است و براي بخشش بندگان به ادني مناسبتي اكتفا مي كند. يكي از بهترين راهها را توسل به اوليا قرار داده و به آن در قرآن تصريح كرده است.[/]

عامل;891361 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

.

[/]

با سلام و احترام

وقتی کسی میگوید

اللهم اسئلک بحق محمد

توسل به ذات محمد کرده یا توسل به حق محمد؟

لطفا خیلی شفاف یکی را انتخاب کنید؟

الف)
ذات محمد
ب)
حق محمد

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;891704 نوشت:
لطفا خیلی شفاف یکی را انتخاب کنید؟

چه بگوييم بمحمد... و چه بحق محمد... منظور قسم دادن خدا به مقام ايشان نزد خداست. اين ارزش و اعتبار هم از عمل و اعتقاد ايشان حاصل شده است. بنابراين بحق محمد يعني بحقي كه با اعمالش نزد تو كسب كرده است و آبرويي كه پيش نو دارد.

[/]

عامل;891913 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

چه بگوييم بمحمد... و چه بحق محمد... منظور قسم دادن خدا به مقام ايشان نزد خداست. اين ارزش و اعتبار هم از عمل و اعتقاد ايشان حاصل شده است. بنابراين بحق محمد يعني بحقي كه با اعمالش نزد تو كسب كرده است و آبرويي كه پيش نو دارد.

[/]

با سلام و احترام

چند سوال دارم
اما اول این سوال را میپرسم ( شاید پاسخ ان برای شما روشن باشد اما برای من مهم است)

وقتی می گوییم

اللهم انی اسئلک بحق محمد یا بمحمد

آیا توسل به مقام محمد است؟ یا توسل به ذات محمد؟

الف ) مقام محمد

ب ) ذات محمد

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;891916 نوشت:
یا توسل به مقام محمد است؟ یا توسل به ذات محمد؟

روشن تر و صريح تر از اين:
عامل;891913 نوشت:
منظور قسم دادن خدا به مقام ايشان نزد خداست.

جواب نمي توانم بدهم!!![/]

عامل;892188 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام

روشن تر و صريح تر از اين:

جواب نمي توانم بدهم!!!

[/]

با سلام و احترام

جناب عامل
ممنون که جواب سوال را دادید
اما امیدوارم متوجه شده باشید
که من دو سوال پرسیدم...
اما لحن کلام شما طوری است که گویا من یک سوال را دوبار پرسیدم...

ادامه دارد...

عامل;891913 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]

[/]

با سلام و احترام

مقام پیامبر خدا
کدام یک از موارد زیر محسوب میشود :
الف )
از جنس افعال است مثل نماز خواندن یا جهاد

ب)
از جنس علم و اعتقاد است

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;892249 نوشت:
مقام پیامبر خدا
کدام یک از موارد زیر محسوب میشود :
الف )
از جنس افعال است مثل نماز خواندن یا جهاد

ب)
از جنس علم و اعتقاد است


ايمان و اعتقاد به همراه عمل باعث شكل گيري مقام انسان نزد خدا مي شود.
بنابراين هر دو مورد در شكل گيري مقام دخيل هستند.[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

و طاها;892243 نوشت:
اما امیدوارم متوجه شده باشید
که من دو سوال پرسیدم...
اما لحن کلام شما طوری است که گویا من یک سوال را دوبار پرسیدم...

جواب سوال شما در همان پاسخ اول وجود داشت لذا ظاهرا سوال دوم از عدم توجه به پاسخ اول مطرح شده...[/]

و طاها;888432 نوشت:
با سلام و احترام

در توسل از تعبیر "

بحق" زیاد استفاده می شود

میخواستم بدانم معنای آن چیست ؟

مثلا این دعای امام حسین علیه السلام را نگاه کنید :

اَللّهُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(صلّى اللّه عليه و آله) وَ اَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ قَدْ حَضَرنى مِنَ اْلامْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اُنْكِرُ الْمُنْكَرَ و اسالُكَ ياذَا الْجَلالِ وَالاْكْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لى ما هُو لَكَ رِضىً وَ لِرَسُولِكَ رِضىً

مثلا ممکن است شبهه شود مگر قبر حق دارد ؟

یا فرض کنید علی به حسن می گوید برو فلان کار را بکن من به تو خانه می دهم.
حسن می رود و کار را به درستی انجام می دهد و می آید پیش علی و می گوید حقی به گردن داری و حقش را مطالبه می کند و علی هم حقش را می دهد
حالا یک نفر می آید پیش علی و می گوید به من هم خانه بده ...
علی می گوید چرا به تو خانه بدهم ؟
می گوید چون حقی به گردن حسن داری و باید به او خانه بدهی ( = من آنم که رستم بود پهلوان )
علی می گوید بله او حق دارد اما تو که حقی نداری ...

حالا پیامبر و معصومین علیهم السلام نسبت به خدا حق دارند اما ما این وسط چه نقشی داریم که از خدا می خواهیم به ما چیزی بدهد چون پیامبر یا معصومین حقی دارند ؟ مثلا می گوییم : اسالک بحق نبیک ...


سلام برادر،
به نظرم رسید که وقتی به خداوند بگوییم که بحق فلان کس یا فلان چیز چنان کن داریم خدا را سوگند می‌دهیم به چیزی که ارزش زیادی داشته باشد، خداوند هم در قرآن زیاد دارد که بگوید مثلاً والعادیات ضبحاً یا امثال آن ... بزرگی متعلَّق این قسم برای بزرگ نشان دادن خواسته‌امان است چنانکه بزرگی متعلق قسمی که در قرآن ذکر شده برای نشان دادن بزرگی و اهمیت مطلبی است که بعد از آن بیان می‌شود ... در اینجا به نظرم می‌رسد که بزرگی حقوقی که شما از آن‌ها یاد می‌کنید را ما برای خودمان ذکر می‌کنیم و می‌گوییم که ای خدا تو را به اینها قسمت می‌دهیم که حاجت ما را برآورده سازی ... در ضمن اینکه قبر هم می‌تواند صاحب حق باشد، اینکه شما خدا را به شرافت زمین کربلا یا به أرض طوس که قسمتی از بهشت است قسم بدهید به تنهایی هم هیچ اشکالی ندارد یا لااقل به شخصه اشکالی در آن نمی‌بینم ... و الله العالم
حالا اینکه قسم دادن چه مبنایی داشته باشد و آیا به نوعی همان توسل است یا خیر را احتمالاً شما بهتر از من بدانید ...

عامل;892461 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"].
[/]

با سلام و احترام

وقتی کسی میگوید
اللهم انی اسئلک بحق محمد

ایا خداوند به خاطر مقام محمد به او ثواب میدهد یا حاجتش را روا میکند؟
یا
خداوند به خاطر ایمان و اعتقاد او به مقام محمد به او ثواب میدهد یا حاجتش را روا میکند؟

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;892523 نوشت:
وقتی کسی میگوید
اللهم انی اسئلک بحق محمد
ایا خداوند به خاطر مقام محمد به او ثواب میدهد یا حاجتش را روا میکند؟
یا
خداوند به خاطر ایمان و اعتقاد او به مقام محمد به او ثواب میدهد یا حاجتش را روا میکند؟

در برآورده شدن حاجت يا تعلق ثواب هر دو امر دخيل است:
مقام حضرت به اين دليل كه ما توسل به است.
ايمان شخص به حضرت كه در بسياري از روايات قيد «عارفا بحقه» در مورد زيارت و نتيجه آن كه مثلا بهشت و ... باشد، لحاظ گرديده.
بنابراين مقام حضرت و ايمان شخص به اين مقام تباين ندارند كه با يا جدا شده و فقط يكي از آنها صحيح باشد. بلكه به نظر يكي شرط است و ديگري مشروط. نتيجه مطلوب زماني بدست مي ايد كه اين توسل به مقام، مشروط به ايمان باشد و از آنجايي كه ايمان داراي مراتب است، ميزان ثواب نيز متغير خواهد بود.[/]

عامل;892685 نوشت:
[="Tahoma"][="Blue"]سلام
بنابراين مقام حضرت و ايمان شخص به اين مقام تباين ندارند كه با يا جدا شده و فقط يكي از آنها صحيح باشد. .
[/]

با سلام و احترام

اما من فکر میکنم یکی از دو موردی که عرض شد صحیح است و ان دومی است : ایمان و اعتقاد به مقام محمد

من یک توضیح میدهم و دوباره سوالم را تکرار میکنم.

فرض کنید علی به والدینش احسان کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است.
آیا خداوند به خاطر والدین، 100 ثواب به علی داده است؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 ثواب به علی داده است؟

من میگویم خداوند به خاطر احسان کردن به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر عمل علی داده است و 50 ثواب به خاطر عمل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا احسان به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به احسان به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش احسان، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر دوستت یا والدینت بوده نه احسان تو به انها...

اکنون دوباره سوالم را تکرار میکنم :
الف )
آیا ثواب و حاجت روایی در توسل به محمد، به خاطر
مقام محمد است؟
ب )
یا به خاطر ایمان به مقام محمد؟

کدام یک؟

نقطه;892475 نوشت:

سلام برادر،
به نظرم رسید که وقتی به خداوند بگوییم که بحق فلان کس یا فلان چیز چنان کن داریم خدا را سوگند می‌دهیم به چیزی که ارزش زیادی داشته باشد، خداوند هم در قرآن زیاد دارد که بگوید مثلاً والعادیات ضبحاً یا امثال آن ... بزرگی متعلَّق این قسم برای بزرگ نشان دادن خواسته‌امان است چنانکه بزرگی متعلق قسمی که در قرآن ذکر شده برای نشان دادن بزرگی و اهمیت مطلبی است که بعد از آن بیان می‌شود ... در اینجا به نظرم می‌رسد که بزرگی حقوقی که شما از آن‌ها یاد می‌کنید را ما برای خودمان ذکر می‌کنیم و می‌گوییم که ای خدا تو را به اینها قسمت می‌دهیم که حاجت ما را برآورده سازی ... در ضمن اینکه قبر هم می‌تواند صاحب حق باشد، اینکه شما خدا را به شرافت زمین کربلا یا به أرض طوس که قسمتی از بهشت است قسم بدهید به تنهایی هم هیچ اشکالی ندارد یا لااقل به شخصه اشکالی در آن نمی‌بینم ... و الله العالم
حالا اینکه قسم دادن چه مبنایی داشته باشد و آیا به نوعی همان توسل است یا خیر را احتمالاً شما بهتر از من بدانید ...

سلام علیکم
محل نزاع اصلی را میتوان ان چیزی دانست که در پست قبلی توضیح دادم
لذا فکر میکنم مطالب حضرتعالی در مورد پست قبلی نیست.

اما در مورد معنای توسل :
ظاهرا شما توسل را نوعی قسم دادن میدانید
اگر منظورتان این باشد بنده دلیل میخواهم
به هر حال چه قسم باشد و چه نباشد سوال و اشکال پست قبلی مطرح است.

اما در مورد حق قبر:
برخی میخواهد عبارت ''بحق قبر '' را به خود صاحب قبر برگردانند در حالی که من فکر میکنم خود قبر حق دارد اگر چه منشا ان صاحب قبر باشد... ( در رساله حقوق امام سجاد نیز حقوق زیادی برشمرده شده مثل حق نماز یا زبان یا دست و ... )

و طاها;892690 نوشت:
با سلام و احترام
اما من فکر میکنم یکی از دو موردی که عرض شد صحیح است و ان دومی است : ایمان و اعتقاد به مقام محمد
...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
...
اکنون دوباره سوالم را تکرار میکنم :
الف )
آیا ثواب و حاجت روایی در توسل به محمد، به خاطر
مقام محمد است؟
ب )
یا به خاطر ایمان به مقام محمد؟

کدام یک؟


سلام علیکم برادر،
ظاهراً حق با شماست و بخاطر ایمان به ایشان است، اما شاید هم کاملاً و فقط اینطور نباشد ... مثلاً فرض کنید به جای آنکه یک نفر از موضع ایمان به مقام پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله بگوید «خدایا بحق رسولت چنان کن» از موضع تردید بگوید «خدایا اگر فلانی نزد تو آبرویی دارد چنان کن»، یا یک نفر دیگر بگوید که «خدایا به هر اندازه که فلان شخص یا فلان محل در نزد تو ارزش دارد (اگرچه من به بلندی ارزش او آگاه نیستم و در نتیجه به چیزی که معرفت ندارم ایمانی هم نمی‌توانم داشته باشم) چنان کن» ... دو مورد اخیر می‌شود خواهشی که خودش ایمان‌ساز است و ایمان منشأ آن خواسته نیست ... اگر خدا این قسم ما را خرید ما می‌فهمیم که آنچه خدا را به آن قسم داده‌ایم ارزش زیادی داشته است ... در این دو مورد اخیر مثل این می‌ماند که ما شخصی را که نمی‌دانیم چقدر اعتبار و آبرو داشته باشد را شفیع خودمان قرار داده باشیم و منتظر بمانیم که قدر او را از روی همین دعا متوجه شویم، اینجا اگر خواهشمان برآورده شد بخاطر خود «شأن و منزلت و مقام» آن محل یا آن چیز یا آن شخص نزد خداست نه بخاطر ایمان ما به جایگاه آن‌ها ... بنابراین در حالت کلی اگر بخواهم جواب بدهم به نظرم هر دو مورد الف و باء درست هستند و هر دو در این خواسته نقش دارند، چه آنکه شخص دعاکننده هر چه معرفت بیشتری به مورد قسم داشته باشد (ایمان قوی‌تری داشته باشد) خودش می‌داند که موجود بزرگتر و با اهمیت‌تری را واسط میان خودش و خدا قرار داده است (شاید روی توجه قلبی‌اش اثر بگذارد، بخصوص که هر دعایی مستجاب است اگر در ضلال نباشد، به قول معصوم علیه‌السلام امرتنی بالدعا و ضمنت لی الإجابة و در نتیجه اصولاً در دعا نیازی به قسم دادن و امثال آن نیست مگر به دلایلی بجز خود حاجت‌روا شدن، شاید مثلاً چون مانند نماز دعا کردن هم آدابی دارد که برخی از آن‌ها از آداب کمالی دعا هستند و اجابت شدن دعا کمترین اثر دعا باشد که در دنیا نمود دارد و اصل آن در آخرت باشد که با رعایت این شرایط دعا می‌تواند بالا و بالاتر رود و دعا هم که مخّ‌العبادة است)، اما از طرف دیگر ممکن است صرفاً بداند که ما هر چه هم که معرفت به یک نفر داشته باشیم باز به ارزش آن شخص یا آن محل نزد خدا پی نمی‌بریم و باز بداند که فلان شخص بالاترین کسی است که می‌شود خدا را به او قسم داد و در نتیجه بهتر است از این قسم استفاده شود تا قسم‌های دیگر ... مثل اینکه مثلاً برخی از علما می‌گویند امام حسین علیه‌السلام را به شش ماهه قسم بدهید تا حاجت‌روا شوید، در اینجا ممکن است شخص نداند که شش‌ماهه نزد خدا یا امام حسین علیه‌السلام چه جایگاهی دارد ولی همین مقدار که می‌داند او بهترین وسیله برای قسم دادن و واسطه کردن بین خودش و امام شهیدش هست همین کافی است ... اینجا دیگر بخاطر ایمان به مقام شش ماهه نیست که کار می‌کند بلکه خود جایگاه شش ماهه نزد حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است که دارد کار می‌کند ... گرچه ایمان شخص به اینکه این گفته درست است و گوینده راست گفته است، یا حتی اینکه امید داشته باشد که اینطور باشد هم بی‌اثر نیست ... در نتیجه شاید هم الف درست باشد و هم باء و هم مسائ دیگری که نه در ذیل گزینه‌ی الف قرار می‌گیرند و نه در ذیل گزینه‌ی باء ...
و طاها;892691 نوشت:

اما در مورد حق قبر:
برخی میخواهد عبارت ''بحق قبر '' را به خود صاحب قبر برگردانند در حالی که من فکر میکنم خود قبر حق دارد اگر چه منشا ان صاحب قبر باشد... ( در رساله حقوق امام سجاد نیز حقوق زیادی برشمرده شده مثل حق نماز یا زبان یا دست و ... )

اینکه قبر حق دارد یا نه را نمی‌دانم، ولی اگر داشته باشد تعجب نمی‌کنم ... البته اینکه بگوییم ارزش هر جایی به چیزی است که در آن بگذارند هم دلیل نمی‌شود این ارزش در حدّ یک ارزش قراردادی باقی بماند و خود آن چیز حقیقتاً با ارزش نشده باشد یا از ابتدا با ارزش نبوده باشد (که لیاقت واقع شدن آن اتفاق یا آن شخص یا آن چیز در آن را داشته باشد) ... مثلاً شما می‌توانید بگویید که چون کربلا زمین با ارزشی بود امام حسین علیه‌السلام هم در آن دفن شدند، کما اینکه مثلاً مکه چون ارزش داشته است کعبه در آن ساخته شده است و اهمیت مکه به پیش از ساخته شدن کعبه بازمی‌گردد و حدود حرم مشخص شد پیش از آنکه کعبه و مسجدالحرامی در کار باشد ... البته این بحث‌ها خیلی دنباله‌دار است و خیلی وقت‌ها به نسبت اینکه از چه زاویه‌ای به مسأله نگاه کنید یا مسأله را در چه سطحی ببینید می‌شود جواب‌های متفاوتی هم بهش داد ...
حق نماز یا زبان یا دست می‌تواند کمی متفاوت از این بحث باشد اگرچه بی‌شباهت هم نباشد ... شاید هم باید دقت بیشتری کرد
موفق باشید

نقطه;892771 نوشت:

اینکه قبر حق دارد یا نه را نمی‌دانم، ولی اگر داشته باشد تعجب نمی‌کنم ...

با سلام و احترام

مشکل اینجاست که امام حسین علیه السلام فرمود :
بحق القبر
یا در جای دیگر امده
بحقهم علیک
یا
بحق فلان و ...
یا در رساله حقوق امده به حق زبان و گوش و دست

ظاهر همه ی این تعبیرات وجود حق را نشان میدهد
مگر اینکه خلاف ظاهر معنا کنیم ....

حالا اینکه شما نمیدانید قبر ، حق دارد یا ندارد یعنی جواب سوال بنده را نمیدانید
پس از این بخش بگذریم ....

نقطه;892771 نوشت:

سلام علیکم برادر،
ظاهراً حق با شماست و بخاطر ایمان به ایشان است، اما شاید هم کاملاً و فقط اینطور نباشد ... مثلاً فرض کنید به جای آنکه یک نفر از موضع ایمان به مقام پیامبر خاتم صلی‌الله‌علیه‌وآله بگوید «خدایا بحق رسولت چنان کن» از موضع تردید بگوید «خدایا اگر فلانی نزد تو آبرویی دارد چنان کن»، یا یک نفر دیگر بگوید که «خدایا به هر اندازه که فلان شخص یا فلان محل در نزد تو ارزش دارد (اگرچه من به بلندی ارزش او آگاه نیستم و در نتیجه به چیزی که معرفت ندارم ایمانی هم نمی‌توانم داشته باشم) چنان کن» ... دو مورد اخیر می‌شود خواهشی که خودش ایمان‌ساز است و ایمان منشأ آن خواسته نیست ... اگر خدا این قسم ما را خرید ما می‌فهمیم که آنچه خدا را به آن قسم داده‌ایم ارزش زیادی داشته است ... در این دو مورد اخیر مثل این می‌ماند که ما شخصی را که نمی‌دانیم چقدر اعتبار و آبرو داشته باشد را شفیع خودمان قرار داده باشیم و منتظر بمانیم که قدر او را از روی همین دعا متوجه شویم، اینجا اگر خواهشمان برآورده شد بخاطر خود «شأن و منزلت و مقام» آن محل یا آن چیز یا آن شخص نزد خداست نه بخاطر ایمان ما به جایگاه آن‌ها ... بنابراین در حالت کلی اگر بخواهم جواب بدهم به نظرم هر دو مورد الف و باء درست هستند و هر دو در این خواسته نقش دارند، چه آنکه شخص دعاکننده هر چه معرفت بیشتری به مورد قسم داشته باشد (ایمان قوی‌تری داشته باشد) خودش می‌داند که موجود بزرگتر و با اهمیت‌تری را واسط میان خودش و خدا قرار داده است (شاید روی توجه قلبی‌اش اثر بگذارد، بخصوص که هر دعایی مستجاب است اگر در ضلال نباشد، به قول معصوم علیه‌السلام امرتنی بالدعا و ضمنت لی الإجابة و در نتیجه اصولاً در دعا نیازی به قسم دادن و امثال آن نیست مگر به دلایلی بجز خود حاجت‌روا شدن، شاید مثلاً چون مانند نماز دعا کردن هم آدابی دارد که برخی از آن‌ها از آداب کمالی دعا هستند و اجابت شدن دعا کمترین اثر دعا باشد که در دنیا نمود دارد و اصل آن در آخرت باشد که با رعایت این شرایط دعا می‌تواند بالا و بالاتر رود و دعا هم که مخّ‌العبادة است)، اما از طرف دیگر ممکن است صرفاً بداند که ما هر چه هم که معرفت به یک نفر داشته باشیم باز به ارزش آن شخص یا آن محل نزد خدا پی نمی‌بریم و باز بداند که فلان شخص بالاترین کسی است که می‌شود خدا را به او قسم داد و در نتیجه بهتر است از این قسم استفاده شود تا قسم‌های دیگر ... مثل اینکه مثلاً برخی از علما می‌گویند امام حسین علیه‌السلام را به شش ماهه قسم بدهید تا حاجت‌روا شوید، در اینجا ممکن است شخص نداند که شش‌ماهه نزد خدا یا امام حسین علیه‌السلام چه جایگاهی دارد ولی همین مقدار که می‌داند او بهترین وسیله برای قسم دادن و واسطه کردن بین خودش و امام شهیدش هست همین کافی است ... اینجا دیگر بخاطر ایمان به مقام شش ماهه نیست که کار می‌کند بلکه خود جایگاه شش ماهه نزد حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است که دارد کار می‌کند ... گرچه ایمان شخص به اینکه این گفته درست است و گوینده راست گفته است، یا حتی اینکه امید داشته باشد که اینطور باشد هم بی‌اثر نیست ... در نتیجه شاید هم الف درست باشد و هم باء و هم مسائ دیگری که نه در ذیل گزینه‌ی الف قرار می‌گیرند و نه در ذیل گزینه‌ی باء ...

اینکه قبر حق دارد یا نه را نمی‌دانم، ولی اگر داشته باشد تعجب نمی‌کنم ... البته اینکه بگوییم ارزش هر جایی به چیزی است که در آن بگذارند هم دلیل نمی‌شود این ارزش در حدّ یک ارزش قراردادی باقی بماند و خود آن چیز حقیقتاً با ارزش نشده باشد یا از ابتدا با ارزش نبوده باشد (که لیاقت واقع شدن آن اتفاق یا آن شخص یا آن چیز در آن را داشته باشد) ... مثلاً شما می‌توانید بگویید که چون کربلا زمین با ارزشی بود امام حسین علیه‌السلام هم در آن دفن شدند، کما اینکه مثلاً مکه چون ارزش داشته است کعبه در آن ساخته شده است و اهمیت مکه به پیش از ساخته شدن کعبه بازمی‌گردد و حدود حرم مشخص شد پیش از آنکه کعبه و مسجدالحرامی در کار باشد ... البته این بحث‌ها خیلی دنباله‌دار است و خیلی وقت‌ها به نسبت اینکه از چه زاویه‌ای به مسأله نگاه کنید یا مسأله را در چه سطحی ببینید می‌شود جواب‌های متفاوتی هم بهش داد ...
حق نماز یا زبان یا دست می‌تواند کمی متفاوت از این بحث باشد اگرچه بی‌شباهت هم نباشد ... شاید هم باید دقت بیشتری کرد
موفق باشید

با سلام و احترام

فعلا این ایات را در نظر داشته باشید تا فرصت مناسب

اِنَّ السّاعَـةَ آتِـيَـةٌ اَكادُ اُخـفيـها لِـتُجـزىٰ كُـلُّ نَفـسٍ بِـما تَسـعىٰ
طه
وَ اَن لَيـسَ لِلاِنـسانِ اِلّا ما سَـعىٰ
نجم
هَل يَسـتَـوِى الَّـذيـنَ يَعـلَـمونَ وَ الَّـذيـنَ لا يَعـلَـمونَ اِنَّـما يَـتَـذَكَّـرُ اُولُوا الاَلـبابِ
زمر
َّ قُل هَل يَسـتَـوِى الاَعـمىٰ وَ الـبَـصيـرُ اَفَـلا تَـتَـفَـكَّـرونَ
انعام
قُل لا يَسـتَـوِى الـخَـبيـثُ وَ الطَّـيِّـبُ وَ لَو اَعـجَـبَـكَ كَثـرَةُ الـخَـبيـثِ فَاتَّـقُوا ا‌للهَ يا اُولِى الاَلـبابِ لَـعَـلَّـكُم تُفـلِـحونَ
مایده
وَ ما يَسـتَـوِى الاَعـمىٰ وَ الـبَـصيـرُ وَ الَّـذيـنَ آمَـنوا وَ عَـمِـلُوا الصّالِـحاتِ وَ لَا الـمُـسىءُ قَـليـلًا ما تَـتَـذَكَّـرونَ
غافر
وَ مَن يُـهاجِر فى سَـبيـلِ ا‌للهِ يَـجِد فِى الاَرضِ مُـراغَـمًا كَـثيـرًا وَ سَـعَـةً وَ مَن يَخـرُج مِن بَيـتِـه‌ے مُـهاجِـرًا اِلَى ا‌للهِ وَ رَسولِـه‌ے ثُـمَّ يُدرِكـهُ الـمَوتُ فَـقَد وَقَـعَ اَجـرُه‌‚‌ عَـلَى ا‌للهِ وَ كانَ ا‌للهُ غَـفورًا رَحيـمًا
نسا

این روایت به ذهنم امد میخواستم در صفحه شخصی بگویم که راهها مسدود است پس همینجا میگویم .. شاید ارتباط چندانی نداشته باشد

جابر جعفی گفت : امام محمّد باقر علیه السلام فرمود:

ای جابر ، آیا کافی است برای کسی که ادّعای تشیّع دارد ، بگوید که دوستدار ما اهل بیت است؟

به خدا سوگند ، شیعه ما نیست مگر آن کسی که تقوای خدا را رعایت کند و از او اطاعت نماید. شیعیان ما شناخته نمی شوند ، مگربه تواضع ، خشوع (فروتنی در عبادت) ، ادای امانت ، بسیاری ذکر خدا ، روزه گرفتن ، نماز به پا داشتن ، نیکی به والدین و رسیدگی به همسایگانی که فقیر و نیازمندند.

همچنین رسیدگی به قرض داران و یتیمان ، راستی در گفتار ، تلاوت قرآن و بازداشتن زبان ، از این که ، جز نیکی مردم را نگویند ، [ نیز ] شیعیان ما [ همواره ] در بین اقوام خویش امین بودند.

جابر گفت : ای پسر رسول خدا ، ما کسی را با این خصوصیات نمشناسیم. حضرت ، خطاب به او فرمود : ای جابر افکار و آرای مختلف ، تو را [ از راه راست] بیرون نبرد. آیا کافی است مردی بگویید : من علی علیه السلام را دوست دارم و از دوستداران او هستم ، پس اگر بگوید من رسول خدا را دوست دارم [ که بهتر است] – زیرا رسول خدا از علی علیه السلام بهتر است- ولی از سیره او پیروی ننماید و به سنّتش عمل نکند ، این دوستی برای او هیچ سودی نخواهد داشت. پس تقوای خدا را پیشه نمایید و برای آنچه نزد خداست ، عمل کنید ؛ زیرا بین خدا و بین هیچکس ، قرابت و خویشاوندی نیست.

محبوبترین بندگان نزد خداوند و گرامی ترین آنها در پیشگاه او ، با تقوا ترین و مطیع ترین آنهاست.

ای جابر ، جز با اطاعت و فرمانبرداری از خدای متعال ، تقرّب به او حاصل نمی شود. تنها دوستی ما ( آل محمّد صل الله علیه و آله) باعث رهایی از آتش نیست و هیچ یک از شما بر خدا حجّتی ندارد. هر کس مطیع خداست ، ولیّ و دوستدار ماست و هر کس نافرمانی خدا را نماید ، با ما دشمن است. ولایت ما اهل بیت ، جز با عمل [ به دستورات الهی ] و پرهیز از گناه به دست نمی آید.

[="Tahoma"][="Blue"]سلام عليكم

و طاها;892690 نوشت:
ن فکر میکنم یکی از دو موردی که عرض شد صحیح است و ان دومی است : ایمان و اعتقاد به مقام محمد

متعلق توسل و سوال روشن است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا حق ايشان است.
اگر ايمان شخص مورد توسل بود، بايد امام حسين(عليه السلام) مثلا مي فرمود اسئلك بايماني بمحمد... يا اسئلك باعتقادي بمحمد... در حالي كه امام(عليه السلام) خود رسول(صلي الله عليه و آله) را مورد توسل قرار داده است.(بنده در روايات و ادعيه عبارتي كه ايمان و اعتقاد شخص را وسيله قرار داده باشد، نيافتم)
ايمان و اعتقاد سائل زماني ارزش پيدا مي كند كه امري واقعي و داراي ارزش در خارج موجود باشد. به همين دليل حقيقت خارجي رسول(صلي الله عليه و آله) يا مقامش مورد توسل واقعي است و ايمان ما به او شرط كمال است.
از همين رو كه مقام اصل است و ايمان ما شرط كمال، در برخي ادعيه اصلا نامي از متعلق معين سوال برده نشده است؛ مانند: يا اللَّه أسئلك‏ بحق‏ من حقه عليك عظيم‏(أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏4 ؛ ص334) در اين عبارت امام اصلا نامي از متعلق مسئلت نمي برد تا بگوييم ايمان ما مورد توسل قرار گرفته است.
بنابراين ارزش و مقام واقعي شخص واسطه در اينگونه ادعيه مد نظر است نه ايمان من به آنها.

و طاها;892690 نوشت:
فرض کنید علی به والدینش احسان کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است.
آیا خداوند به خاطر والدین، 100 ثواب به علی داده است؟
یا خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 ثواب به علی داده است؟

اين مثال كاملا از بحث ما فاصله گرفته است...
بحث ما در وسيله قرار دادن امام(عليهم السلام) و رسول(صلي الله عليه و آله) براي برآورده شدن حاجت است و ثوابي هم اگر تعلق ميگيرد به خاطر مسئلت از خدا و ذكر اوست. در حالي كه مثال شما در مورد انجام عمل صالح صرف است.
[/]

عامل;892885 نوشت:
سلام عليكم

سلام علیکم

نقل قول:
متعلق توسل و سوال روشن است كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) يا حق ايشان است.


متعلق توسل و سوال روشن است و آن، "مقام و حق محمد" است
نگاه کنید به این عبارات که تکرار می شد :
اللهم انی اسئلک بحق القبر
اللهم انی اسئلک بحق محمد

و نگاه کنید به عبارت خودتان :

"چه بگوييم بمحمد... و چه بحق محمد... منظور قسم دادن خدا به مقام ايشان نزد خداست"

نقل قول:
اگر ايمان شخص مورد توسل بود، بايد امام حسين(عليه السلام) مثلا مي فرمود اسئلك بايماني بمحمد... يا اسئلك باعتقادي بمحمد...

اولا شما خودتان "ما توسل به" را در عبارت "بمحمد" یا "بحق محمد"، این طور معنا می کنید :" بمقام محمد"
در حالی که چنین چیزی در ظاهر عبارات وجود ندارد.
دوما اگر دقت کنید در پست های قبلی معرفت و شناخت را در کنار ایمان می آوردم و این علت داشت ...
چون خود ایمان نوعی علم و معرفت است و خود ایمان و معرفت درجات دارد ...

نقل قول:
در حالي كه امام(عليه السلام) خود رسول(صلي الله عليه و آله) را مورد توسل قرار داده است.

هم بنده عرض کردم صحبت بر سر "حق و مقام" است و هم خودتان در پست های قبلی چنین گفته اید.

نقل قول:
(بنده در روايات و ادعيه عبارتي كه ايمان و اعتقاد شخص را وسيله قرار داده باشد، نيافتم)

غرض این است که آن وسیله به خودی خود کاری نمی کند این فعل قلبی و جوارحی و ایمان و معرفت و عمل ما است که کار می کند به مانند مثال احسان به والدین...

نقل قول:
ايمان و اعتقاد سائل زماني ارزش پيدا مي كند كه امري واقعي و داراي ارزش در خارج موجود باشد. به همين دليل حقيقت خارجي رسول(صلي الله عليه و آله) يا مقامش مورد توسل واقعي است و ايمان ما به او شرط كمال است.

اولا

اگر ایمان شرط کمال باشد پس توسل کافرین به محمد و آل محمد علیهم السلام نیز باید دارای ثواب و اثر باشد.
مثل چاقو که هم برای کافر می برد و هم برای مومن.

آیا می پذیرید ؟

دوما
مگر وقتی ما به والدین احسان می کنیم، والدین یک موجود خیالی هستند ؟ خیر

اما آیا ثوابی که به ما تعلق می گیرد به خاطر مقام والدین است یا به خاطر احسان ما به آنها ؟

نقل قول:
از همين رو كه مقام اصل است و ايمان ما شرط كمال، در برخي ادعيه اصلا نامي از متعلق معين سوال برده نشده است؛ مانند: يا اللَّه أسئلك‏ بحق‏ من حقه عليك عظيم‏(أصول الكافي / ترجمه مصطفوى ؛ ج‏4 ؛ ص334) در اين عبارت امام اصلا نامي از متعلق مسئلت نمي برد تا بگوييم ايمان ما مورد توسل قرار گرفته است.

در همین عبارت، فرض کنید "من حقه علیک عظیم" را اصلا نمی شناسیم و نمی دانیم کیست.
آیا خداوند به واسطه ی آن شخص، به ما ثواب می دهد یا به خاطر عمل خودمان به ما ثواب می دهد ؟
مثلا فرض کنید علی آقا، این دعایی که نقل کردید را می خواند و خداوند به او 100 ثواب می دهد
آیا این 100 ثواب به خاطر " من حقه علیک عظیم" یا همان شخص ناشناس است یا به خاطر عمل علی آقا ؟
کدام یک ؟

نقل قول:
اين مثال كاملا از بحث ما فاصله گرفته است...
بحث ما در وسيله قرار دادن امام(عليهم السلام)و رسول(صلي الله عليه و آله)براي برآورده شدن حاجت است و ثوابي هم اگر تعلق ميگيرد به خاطر مسئلت از خدا و ذكر اوست.


اولا
این عبارت شما یعنی وسیله قرار دادن امام و رسول، ثواب ندارد و ثوابی هم اگر هست به خاطر مسئلت از خدا و ذکر او است نه وسیله قرار دادن امام. و وسیله قرار دادن امام تنها می تواند به درد برآورده شدن حاجت بخورد.
آیا این را واقعا می پذیرید ؟ یعنی وسیله قرار دادن امام از نظر شما عمل صالح نیست و ثواب ندارد ؟ یعنی مثل چاقو است که می تواند برای کافر و مومن عمل کند ؟
شما چه پاسخی می دهید ؟

دوما
برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...

پاسخ شما چیست ؟

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;892935 نوشت:
متعلق توسل و سوال روشن است و آن، "مقام و حق محمد" است

چطور ممكن است كه متعلق توسل شما پيامبر باشد اما اين متعلق توسل هيچ نقشي در برآورده شدن حاجت شما نداشته باشد؟
و اگر صرفا ايمان شما در برآورده شدن حاجت دخيل است، متعلق چه كاره است؟ و همچنين بين مادر و نبي اكرم در توسل فرقي نخواهد بود... در حالي كه خداوند به توسل به رسول و امام اهميت بيشتري داده و اميد به برآورده شدن حاجت بيشتر است.

و طاها;892935 نوشت:
غرض این است که آن وسیله به خودی خود کاری نمی کند

اگر به خودي خود كاري نميكند، پس چرا خدا را به حق او قسم مي دهيد؟
اصلا كسي كه تاثيري ندارد مگر مي شود حقي داشته باشد؟

و طاها;892935 نوشت:
اگر ایمان شرط کمال باشد پس توسل کافرین به محمد و آل محمد علیهم السلام نیز باید دارای ثواب و اثر باشد

در اين بحث بايد بين برآورده شدن حاجت و ثواب تفاوت قرار داد.
از طرفي بحث ما درون ديني است و منظور از شرط كمال بودن ايمان، تاثير متفاوت ايمان حداقلي و حداكثري است. مثلا بين كسي كه معتقد به گناه كردن پيامبر است با كسي كه او را معصوم، عقل اول و ... ميداند فرق وجود دارد.
هر چند قبل از رسالت رسول خدا و در دوران طفوليت هم ايشان براي نزول باران توسط جد و عموي بزرگوارش قسم داده شده و اين توسل موثر بوده است.
حتي در برخي روايات، يهوديان مدينه نيز قبل از رسالت ايشان در جنگها به ايشان متوسل مي شدند.

و طاها;892935 نوشت:
در همین عبارت، فرض کنید "من حقه علیک عظیم" را اصلا نمی شناسیم و نمی دانیم کیست.
آیا خداوند به واسطه ی آن شخص، به ما ثواب می دهد یا به خاطر عمل خودمان به ما ثواب می دهد ؟

اين دعا اصلا متعين نشده تا شما به او اعتقاد داشته باشيد اما ميدانيد كه بالاخره موجودي وجود دارد كه نزد خدا عزيز است و شما خدا را به او قسم ميدهيد و اين برآورده شدن حاجت به واسطه اوست و بدست خدا.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سلام مجدد

و طاها;892935 نوشت:
این عبارت شما یعنی وسیله قرار دادن امام و رسول، ثواب ندارد و ثوابی هم اگر هست به خاطر مسئلت از خدا و ذکر او است نه وسیله قرار دادن امام. و وسیله قرار دادن امام تنها می تواند به درد برآورده شدن حاجت بخورد.

اين نوع از مسئلت داراي ثواب است. دو چيز نيست. اما غالبا براي برآورده شدن حاجت متوسل به وسيله مي شويم.

و طاها;892935 نوشت:
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.

اين مطلب مدعاي شما كه ايمان دخيل در ثواب يا براورده شدن حاجت است را ثابت نميكند...
توجه داشته باشيد كه تفاوت در متعلق وقتي موثر در براورده شدن حاجت است، معلوم مي شود شخص مورد توسل موثر است، نه صرفا ايمان سائل. [/]

عامل;892983 نوشت:
..

با سلام و احترام

نقل قول:

چطور ممكن است كه متعلق توسل شما پيامبر باشد اما اين متعلق توسل هيچ نقشي در برآورده شدن حاجت شما نداشته باشد؟
و اگر صرفا ايمان شما در برآورده شدن حاجت دخيل است، متعلق چه كاره است؟
قبلا هم گفتم که متعلقِ ایمان و معرفت و عمل، ارزش ایمان و معرفت و عمل را نشان می دهد.
مثلا متعلق احسان اگر والدین باشد ارزش احسان بیشتر است نه اینکه بخشی از ثواب و تاثیرات به خاطر والدین باشد و بخشی از آنها به خاطر احسان باشد.
پس اگر بپرسیم براورده شدن حاجت یا کسب 100ثواب در احسان به والدین، به خاطر نقش والدین بوده است یا به خاطر نقش احسان به والدین ؟
می گوییم به خاطر نقش احسان به والدین. پس والدین هیچ کاری در جهت براورده شدن حاجت شما نکرده اند یا هیچ ثوابی به شما نداده اند.
خداوند 100 ثواب به شما داده است و حاجت شما را براورده است و این به خاطر عمل شما بوده است و شما بودید که این عمل را انجام دادید و مستحق این پاداش هستید.
نقل قول:
اگر به خودي خود كاري نميكند، پس چرا خدا را به حق او قسم مي دهيد؟

چون او خیلی ارزشمند و مهم است و وقتی مهم است یعنی عرض ارادت و اعتقاد به آن به همان میزان ارزشمند و مهم می شود
خدا وقتی عرض ارادت و اعتقاد و عمل بنده که بسیار ارزشمند است را می بیند، ثواب و اثر می دهد.
حق و مقام پیامبر نه موجودی ذی شعور است که ثواب داشته باشد و نه کار و عملی انجام می دهد. فقط یک حقیقت است که می تواند معلوم ما قرار گیرد و از طرفی بدون عمل صالح از سوی ما، خداوند ثواب کسی را بر نمی دارد تا به ما بدهد و بلکه با انجام دادن یک عمل صالح نیز، خداوند از ثواب کسی بر نمی دارد تا به ما بدهد...

نقل قول:
در اين بحث بايد بين برآورده شدن حاجت و ثواب تفاوت قرار داد.

اولا چرا باید تفاوت قرار داد و از چه جهت تفاوت قرار داد ؟
دوما تفاوت داشتن انها دلیل بر جواب ندادن نمی شود
نقل قول:
از طرفي بحث ما درون ديني است

مگر ما گفتیم برون دینی است؟!
ببینید بزرگوار همین دین برای همه انسان ها اعم از کافر و مومن، حکم دارد. این دلیل نمی شود که بگوییم آن بخشی که مربوط به مومنان نیست برون دینی است...
مثلا همین دین می گوید کافر، جهنمی است آیا این دلیل می شود که بگوییم بحث برون دینی است و ارتباط با موضوع ندارد ؟!
سوال از این بود که آیا برای کافرین نیز ثواب و اثر وجود دارد یا خیر ؟ این سوال کجایش برون دینی است ؟!!!!
نقل قول:
و منظور از شرط كمال بودن ايمان، تاثير متفاوت ايمان حداقلي و حداكثري است. مثلا بين كسي كه معتقد به گناه كردن پيامبر است با كسي كه او را معصوم، عقل اول و ... ميداند فرق وجود دارد.

من با بیان دیگری سوالم را مطرح می کنم :
آیا توسل کافرین به محمد و آل محمد علیهم السلام نیز دارای ثواب و اثر است ؟
مثل چاقو که هم برای کافر می برد و هم برای مومن.
آیا می پذیرید ؟
و به بیان ساده تر :
آیا بدون ایمان، ثواب و اثری برای توسل هست ؟
اگر هست پس ایمان حداقلی و حداکثری ( = شرط کمال ) هیچ تاثیری در تحقق یا عدم تحققِ ثواب و اثر برای توسل ندارد.
و اگر نیست پس این ایمان است که موجب ثواب و اثر است.
نقل قول:
هر چند قبل از رسالت رسول خدا و در دوران طفوليت هم ايشان براي نزول باران توسط جد و عموي بزرگوارش قسم داده شده و اين توسل موثر بوده است.

مگر جد و عموی پیامبر کافر بودند ؟!
نقل قول:
حتي در برخي روايات، يهوديان مدينه نيز قبل از رسالت ايشان در جنگها به ايشان متوسل مي شدند.

بله یهودیان نه تنها کافر نبودند بلکه نوید آمدن چنین پیامبری را می دادند و حتی به مدینه رفته بودند و منتظر پیامبر آخر الزمان بودند...
نقل قول:
اين دعا اصلا متعين نشده تا شما به او اعتقاد داشته باشيد

اصلا معنا ندارد امام معصوم در مورد یک شخصیت توهمی و خیالی که وجود خارجی ندارد صحبت کند.
عبارت مذکور (من حقه علیک عظیم )، وجود چنین شخصی را نشان می دهد اما ممکن است نام و مشخصات او را ندانیم.
پس می توان به او اعتقاد داشت.
مثلا ما می توانیم به وجود پیامبران ( یا حجج الهی ) پی ببریم و به انها اعتقاد پیدا کنیم اگر چه نه انها را دیده باشیم و نه آنها را شناخته باشیم ( مگر در حد همین که پیام رسان خدا هستند مثل "من حقه علیک عظیم " )
اما هنوز به این سوال پاسخ نداده اید :

و طاها;892523 نوشت:

در همین عبارت، فرض کنید "من حقه علیک عظیم" را اصلا نمی شناسیم و نمی دانیم کیست.
آیا خداوند به واسطه ی آن شخص، به ما ثواب می دهد یا به خاطر عمل خودمان به ما ثواب می دهد ؟
مثلا فرض کنید علی آقا، این دعایی که نقل کردید را می خواند و خداوند به او 100 ثواب می دهد
آیا این 100 ثواب به خاطر " من حقه علیک عظیم" یا همان شخص ناشناس است یا به خاطر عمل علی آقا ؟
کدام یک ؟

عامل;892986 نوشت:

اين نوع از مسئلت داراي ثواب است. دو چيز نيست. اما غالبا براي برآورده شدن حاجت متوسل به وسيله مي شويم


گفتید : غالبا
به آیه قرآن نگاه کنید :
و ابتغوا اليه الوسيلة

آیا کسی که حاجت می خواهد به سوی خدا وسیله نجسته است ؟
اگر چنین نکرده است پس به این آیه قرآن عمل نکرده است
و اگر چنین کرده است پس هر حاجتی که خواسته باشد باز هم به صرف اینکه وسیله اش شریف بوده است به سوی خدا وسیله جسته است.

اما سوالاتم را دوباره می اورم.
شما گفتید :
بحث ما در وسيله قرار دادن امام(عليهم السلام)و رسول(صلي الله عليه و آله)براي برآورده شدن حاجت است و ثوابي هم اگر تعلق ميگيرد به خاطر مسئلت از خدا و ذكر اوست.
و من هم عرض کردم :
اولا
این عبارت شما یعنی وسیله قرار دادن امام و رسول، ثواب ندارد و ثوابی هم اگر هست به خاطر مسئلت از خدا و ذکر او است نه وسیله قرار دادن امام. و وسیله قرار دادن امام تنها می تواند به درد برآورده شدن حاجت بخورد.
آیا این را واقعا می پذیرید ؟ یعنی وسیله قرار دادن امام از نظر شما عمل صالح نیست و ثواب ندارد ؟ یعنی مثل چاقو است که می تواند برای کافر و مومن عمل کند ؟
شما چه پاسخی می دهید ؟

دوما
برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...
پاسخ شما چیست ؟

آیا این دو خطی که مرقوم فرمودید می تواند جواب سوالات من باشد ؟!

عامل;892986 نوشت:

اين مطلب مدعاي شما كه ايمان دخيل در ثواب يا براورده شدن حاجت است را ثابت نميكند...

واقعا از شما تعجب می کنم!!!
آیا ایمان دخیل در ثواب نیست ؟!!!
آیا ایمان دخیل در برآورده شدن حاجت نیست ؟!!!

این که جزو بدیهیات است و حتی خودتان نیز پذیرفتید آنجا که گفتید :

نقل قول:
در برآورده شدن حاجت يا تعلق ثواب هر دو امر دخيل است

اکنون مسئله این است که شما ادعا دارید متعلق توسل ( مقام پیامبر ) برای ما ثواب و حاجت روایی دارد.

[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم
بابت تاخیر عذر خواهی میکنم...
دوست عزیز چند بار بیان شد که توسل با احسان به والدین تفاوت عمده دارد. شکی در این نیست که عمل صالح هر گاه با ایمان همراه شود، مقبول خواهد بود. اما مقایسه عمل صالحی مانند احسان که متعلق های متعددی می تواند داشته باشد، با توسل صحیح نیست، چرا که در توسل اولا و بالذات ما می خواهیم شخص معصوم و والا مقامی را واسطه برای برآورده شدن حاجت یا تقرب قرار دهیم، در اینصورت واسطه نقش اساسی را بازی میکند و البته باید شخص به واسطه و خداوند ایمان داشته باشد. قبلا هم عرض شد ایندو با هم موثرند و یکی شرط است و دیگری مشروط. اما در مورد احسان به والدین و ... عمل صالح نقش اساسی دارد نه متعلق، اگر چه به اعتراف خود شما در این موارد نیز واسطه در کم و زیادی ثواب موثر است.(البته در توسل هدف اصلی واسطه قرار دادن امام معصوم و برآئرده شدن حاجت است نه درک ثواب، هرچند این عمل اگر با ایمان و اعتقاد صحیح باشد، ثواب هم خواهد داشت)
به همین دلیل است که ایمان به واسطه به تنهایی و بدون توسل کارایی موثری ندارد، این به معنای دخیل بودن خود واسطه در این اثر است.
مقام پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام(علیه السلام) جدای از وجود مبارک آنها نیست، و این وجود حقیقی آنهاست که واسطه شده و تاثیر در پذیرش الهی می گذارند. البته خداوند از عمل کسی برنمی دارد! بلکه به عزت و احترام این بزرگواران حاجت انسانهای آلوده و گنهکار را برآورده کرده و به تبع توسل انها به بنده مومن، ثواب هم تعلق می گیرد.
بین برآورده شدن حاجت و ثواب باید از این نظر تفاوت گذاشت که کدام مد نظر متوسل است؟ کدام اصلی است و کدام تبعی؟ به عبارتی آیا در توسل هم ثواب مطلوب اولی است؟
توسل کافران یا اهل کتاب به پیامبر همانطور که در مورد یهود بیان شد، ممکن است دارای اثر باشد و ان برآورده شدن حاجت است نه حصول ثواب. به همین دلیل است که عرض شد باید بین ثواب و برآورده شدن حاجت در توسل فرق گذاشت. به عبارتی شرط حصول ثواب، ایمان است اما ممکن است شرط برآورده شدن حاجت، ایمان نباشد و حاجت غیر مسلمان هم با توسل و گاهی غیر آن برآورده می شود.

[/]

عامل;894557 نوشت:
سلام علیکم
دوست عزیز چند بار بیان شد که توسل با احسان به والدین تفاوت عمده دارد.

با سلام و احترام

اولا سوالاتم را جواب نداده اید ...
دوما هر سوال را نقل بگیرید و جواب مد نظر را ذیل آن بیان کنید تا معلوم شود کدام را پاسخ داده اید و کدام را پاسخ نداده اید و مطالب درهم و برهم نشود ...
سوما اینجا ادعا کرده اید چند بار بیان کردید که توسل با احسان تفاوت عمده دارد ... جدای اینکه صرفا تکرار شما ارزش منطقی ندارد، بفرمایید این چند بار کجا بوده است ؟
من فقط یکبار دیدم که ادعا کردید ( به این مضمون ) عمل صالح ربطی به بحث ندارد و از بحث فاصله گرفته ...
و من هم سوال را تغییر دادم تا بهانه ی شما رفع شود ... چون سوال حول محور ثواب بود نه صرفا عمل صالح ...
اما برای بار دوم با نادیده گرفتن این تغییر، باز حرف خود را تکرار کردید اما پاسخ ندادید ...
در این پست هم باز همان حرف را تکرار می کنید بدون اینکه توجه کنید سوال بنده ربطی به صرف عمل صالح ندارد و سوال تغییر پیدا کرده است...
آیا چندین باری که بیان کرده بودید بیش از ان دو مورد بوده است ؟

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;894736 نوشت:
اولا سوالاتم را جواب نداده اید ...

جواب سوالات شما در همین چند خط و تاپیک های قبل بیان شده است.
به عناون نمونه:
و طاها;893499 نوشت:
چرا باید تفاوت قرار داد و از چه جهت تفاوت قرار داد ؟

عامل;894557 نوشت:
توسل با احسان به والدین تفاوت عمده دارد. شکی در این نیست که عمل صالح هر گاه با ایمان همراه شود، مقبول خواهد بود. اما مقایسه عمل صالحی مانند احسان که متعلق های متعددی می تواند داشته باشد، با توسل صحیح نیست، چرا که در توسل اولا و بالذات ما می خواهیم شخص معصوم و والا مقامی را واسطه برای برآورده شدن حاجت یا تقرب قرار دهیم، در اینصورت واسطه نقش اساسی را بازی میکند و البته باید شخص به واسطه و خداوند ایمان داشته باشد. قبلا هم عرض شد ایندو با هم موثرند و یکی شرط است و دیگری مشروط. اما در مورد احسان به والدین و ... عمل صالح نقش اساسی دارد نه متعلق، اگر چه به اعتراف خود شما در این موارد نیز واسطه در کم و زیادی ثواب موثر است.(البته در توسل هدف اصلی واسطه قرار دادن امام معصوم و برآئرده شدن حاجت است نه درک ثواب، هرچند این عمل اگر با ایمان و اعتقاد صحیح باشد، ثواب هم خواهد داشت)

و طاها;893499 نوشت:
آیا توسل کافرین به محمد و آل محمد علیهم السلام نیز دارای ثواب و اثر است ؟

عامل;894557 نوشت:
توسل کافران یا اهل کتاب به پیامبر همانطور که در مورد یهود بیان شد، ممکن است دارای اثر باشد و ان برآورده شدن حاجت است نه حصول ثواب. به همین دلیل است که عرض شد باید بین ثواب و برآورده شدن حاجت در توسل فرق گذاشت. به عبارتی شرط حصول ثواب، ایمان است اما ممکن است شرط برآورده شدن حاجت، ایمان نباشد و حاجت غیر مسلمان هم با توسل و گاهی غیر آن برآورده می شود.

و طاها;893499 نوشت:
آیا بدون ایمان، ثواب و اثری برای توسل هست ؟

پاسخ این سوال هم از جواب قبل قابل برداشت است.
و طاها;893499 نوشت:
یعنی وسیله قرار دادن امام از نظر شما عمل صالح نیست و ثواب ندارد ؟

بنده چنین چیزی نگفتم.
توسل همان خواندن خدا و دعا کردن است و اینها دوتا نیستند، بنابراین ثواب بر خواندن خدا از طریق توسل محقق خواهد بود.
و طاها;893499 نوشت:
آیا ایمان دخیل در ثواب نیست ؟!!!
آیا ایمان دخیل در برآورده شدن حاجت نیست ؟!!!

بنده کی گفتم ایمان دخیل در ثواب نیست؟! لطفا برداشتهای خود را به بنده نسبت ندهید...
قسمت دوم سوال شما هم که تکرار شده در پاسخ قسمت اول موجود است.

[/]

عامل;894756 نوشت:
سلام

با سلام و احترام

با توجه به اینکه محبت کردید و سوال ها و جواب ها را تفکیک کردید [SPOILER]اگر چه باز هم برخی سوالات را جواب ندادید که دوباره مطرح خواهند شد.[/SPOILER]
بنده هم به تفکیک به نقد آنها می پردازم ( در قالب سه پست )


سوال بنده این بود :

چرا باید تفاوت قرار داد و از چه جهت تفاوت قرار داد ؟

و پاسخ شما این بود :

توسل با احسان به والدین تفاوت عمده دارد. شکی در این نیست که عمل صالح هر گاه با ایمان همراه شود، مقبول خواهد بود. اما مقایسه عمل صالحی مانند احسان که متعلق های متعددی می تواند داشته باشد، با توسل صحیح نیست، چرا که در توسل اولا و بالذات ما می خواهیم شخص معصوم و والا مقامی را واسطه برای برآورده شدن حاجت یا تقرب قرار دهیم، در اینصورت واسطه نقش اساسی را بازی میکند و البته باید شخص به واسطه و خداوند ایمان داشته باشد. قبلا هم عرض شد ایندو با هم موثرند و یکی شرط است و دیگری مشروط. اما در مورد احسان به والدین و ... عمل صالح نقش اساسی دارد نه متعلق، اگر چه به اعتراف خود شما در این موارد نیز واسطه در کم و زیادی ثواب موثر است.(البته در توسل هدف اصلی واسطه قرار دادن امام معصوم و برآئرده شدن حاجت است نه درک ثواب، هرچند این عمل اگر با ایمان و اعتقاد صحیح باشد، ثواب هم خواهد داشت)

اما نقد بنده این است :

اول بگذارید با این تفاوت گذاشتن بین عمل صالح و توسل مخالفت کنم :
اول :
بین عمل صالح و توسل یک اشتراک وجود دارد و آن این است که هر دو عمل صالح هستند. پس توسل هم یک عمل صالح است.
دوم :
اشتراک دیگر آنها این است که عمل صالح خودش می تواند متوسل به باشد ( همانطور که قبلا در بیان امیرالمومنین علی علیه السلام آمد )
سوم :
اما شاید از جهتی درست می گویید زیرا بنا به صحبت شما
به مومن ثواب می دهند اما به کافر ثواب نمی دهند پس این دو نفر ( مومن و کافر ) از این جهت تفاوت دارند پس باید بین ثواب و حاجت روایی تفکیک قائل شد
اما شاید هم درست نباشد زیرا هر کس نتیجه ی عمل خود را در آخرت می بیند و از انجا که برخی کافران اعمال نیک انجام می دهند و برخی انجام نمی دهند و از آنجا که خداوند عادل است به این نتیجه می رسیم که خداوند بین این دو کافر تفاوت خواهد گذاشت و درست است که ثواب ندهد اما این طور هم نیست که از عذاب آنها به سبب اعمالشان کم نکند.
بنابراین می توان در مورد مومن از تعبیر ثواب استفاده کرد و در مورد کافر از تعبیر تخفیف در عذاب استفاده کرد و ایراد شما را برطرف کرد.
چهارم :
البته بنده همانطور که عرض کردم، سوال را تغییر دادم زیرا
سوال اول این طور بود :
[SPOILER]فرض کنید علی به والدینش احسان کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است.
آیا خداوند به خاطر والدین، 100 ثواب به علی داده است؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 ثواب به علی داده است؟

من میگویم خداوند به خاطر احسان کردن به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر عمل علی داده است و 50 ثواب به خاطر عمل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا احسان به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به احسان به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش احسان، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر دوستت یا والدینت بوده نه احسان تو به انها...[/SPOILER]
و سوال دوم این بود که تغییر داده شده :
[SPOILER]برای اینکه مشکل شما با مثال رفع شود ( در حالی که مشکلی ندارد ) به گونه ی دیگری توضیح می دهم
فرض کنید علی به مقام والدینش توسل کرده است و خداوند به او 100 درجه ثواب داده است
آیا خداوند به خاطر مقام والدین ، 100 ثواب به علی داده است ؟
یا خداوند به خاطر توسل به مقام والدین، 100 ثواب به علی داده است ؟
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.
این طور نیست که بگوییم خداوند مثلا 50 ثواب به خاطر توسل علی داده است و 50 ثواب به خاطر توسل علی نبوده بلکه به خاطر مقام و منزلت والدین بوده است...
هر ثوابی به خاطر ایمان و عمل صالح است.
بله تفاوت ایمان و اعمال به خاطر تفاوت متعلق انها است.
مثلا ( در مثل مناقشه نیست ) توسل به والدین ارزش و ثواب بیشتری نسبت به توسل به دوست دارد اما این دلیل نمیشود که ثواب و ارزش توسل، در مقابل عمل نباشد و مثلا بگوییم فلان درصد از ثواب های تو به خاطر مقام دوستت یا مقام والدینت بوده نه توسل تو به مقام انها...
پاسخ شما چیست ؟[/SPOILER]
نتیچه :
با توجه به دلایل مذکور تفاوت گذاشتن درست نخواهد بود.
فرضا هم که درست باشد سوال تغییر یافته است
پس منتظر پاسخ شما به هر دو سوال هستم .

عامل;894756 نوشت:

در ادامه ی پست قبلی :

سوال بنده این بود :

آیا توسل کافرین به محمد و آل محمد علیهم السلام نیز دارای ثواب و اثر است ؟

و پاسخ شما این بود :

توسل کافران یا اهل کتاب به پیامبر همانطور که در مورد یهود بیان شد، ممکن است دارای اثر باشد و ان برآورده شدن حاجت است نه حصول ثواب. به همین دلیل است که عرض شد باید بین ثواب و برآورده شدن حاجت در توسل فرق گذاشت. به عبارتی شرط حصول ثواب، ایمان است اما ممکن است شرط برآورده شدن حاجت، ایمان نباشد و حاجت غیر مسلمان هم با توسل و گاهی غیر آن برآورده می شود.

و نقد بنده این است :

ابتدا بنده سوالم را تفکیک می کنم تا بهتر بتوانیم به پاسخ آن برسیم.
یک سوال درمورد ثواب باشد
و یکی در مورد حاجت روایی باشد
یعنی به این شکل :

سوال اول :
آیا بین کافر و مومن در حصول ثواب تفاوت وجود دارد ؟ ( یعنی آیا کافر ثواب ندارد اما مومن ثواب دارد ؟ یا اینکه هر دو به نوعی ثواب دارند ؟ )

سوال دوم :
آیا بین کافر و مومن در حاجت روا شدن تفاوت وجود دارد ؟ ( یعنی آیا کافر حاجت روا نمی شود اما مومن حاجت روا می شود یا اینکه هر دو ممکن است حاجت روا شوند و ایمان شرط نیست ؟ )

که در دو بند و به تفکیک به آنها می پردازیم

سوال اول :

آیا بین کافر و مومن در حصول ثواب تفاوت وجود دارد ؟
به عبارت دیگر آیا کافر ثواب ندارد اما مومن ثواب دارد ؟ یا اینکه هر دو به نوعی ثواب دارند ؟

شما می گویید :

کافر ثواب ندارد

پاسخ بنده :

با توجه به چهار بندی که در نقد قبلی به عرض رسید.
از این جهت که کافر ثواب ندارد حرف شما درست است اما این به معنای این نیست که کافر تخفیف عذاب نداشته باشد.
پس اگر کمی با وسعت نظر به موضوع نگاه کنیم درسوال مطرح شده می توانیم ، در مورد مومنان از تعبیر ثواب استفاده کنیم و در مورد کافران از تعبیر تخفیف عذاب استفاده کنیم
پس با این توضیح، سوال را کمی تغییر می دهیم و برای کافران از تعبیر تخفیف عذاب استفاده می کنیم.
مثلا می گوییم :
فرض کنید یک کافر به والدینش احسان کرده است و خداوند 100 درجه از عذاب او کاسته است.
آیا خداوند به خاطر والدین، 100 درجه عذاب از او کم کرده است ؟
یا
خداوند به خاطر احسان کردن به والدین ، 100 درجه عذاب از او کم کرده است؟
پس اشکال شما برطرف میشود.
و منتظر پاسخ شما به سوال بالا ( تخفیف عذاب ) هستم.

اما
سوال دوم :

آیا بین کافر و مومن در حاجت روا شدن تفاوت وجود دارد ؟
و با تعبیر روشن تر آیا کافر حاجت روا نمی شود اما مومن حاجت روا می شود یا اینکه هر دو ممکن است حاجت روا شوند و ایمان شرط نیست ؟

شما می گویید :

ممکن است حاجت کافر بدون ایمان داشتن و بر اثر توسل برآورده شود.

اما نقد بنده :

نقد اول :

شما شاهد مثالتان اهل کتاب بود نه کافر. در حالی که اهل کتاب مومن هستند نه کافر.
پس از این جهت که اهل کتاب غیرمسلمان هستند و حاجتشان برآورده می شود حرف شما صحیح است
اما از این جهت که اهل کتاب به هر حال مومن هستند نه کافر، حرف شما صحیح نیست.
( ضمن اینکه قبلا جد و عموی پیامبر را به عنوان شاهد مثال ذکر کردید اما آنها کافر نبودند بلکه مومن بودند )
با توجه به این که شاهد مثال های شما در مورد کافر نیست اما سوال بنده در این مورد است پس نمی توان گفت چیزی ثابت شده است.
و نیازمند دلیلی هستیم که نشان دهد کافر هم ممکن است حاجت روا شود.

پس سوال این طور مطرح میشود ( زیرا غرض بررسی تاثیر اصل ایمان و عمل است نه درجات ایمان و عمل ) :

آیا دلیلی وجود دارد که ثابت کنیم کافر به خدا، حاجتش برآورده می شود ؟

یک توضیح بدهم :
می دانیم کسی که می گوید خدایی نیست از خدا چیزی نمی خواهد پس اگر بخواهد به عنوان امتحان یا یک قانون مادی به آن می نگرد.

مثل اینکه می گویند کسانی که قرآن می خوانند کمتر معتاد می شوند یا آرامش بیشتری دارند
پس اگر اینچنین کافری خدا را می خواند و توسل می کند آن را یک قانون مادی می داند.
و سوال بنده همین بود که آیا حاجت روایی، کافر و مومن می شناسد یا برای همه ی انسان ها صدق می کند ؟ ( مثل یک اسلحه که برای کافرو مومن عمل می کند اگر چه با تفاوت هایی )
بنابراین
اگر ثابت شود که حاجت کسی که کافر به خدا است ( کسی که اصلا ایمان ندارد ) برآورده نمی شود پس ایمان شرط حاجت روایی است و این حرف شما باطل می شود :

نقل قول:
اما ممکن است شرط برآورده شدن حاجت، ایمان نباشد

اما اگر ثابت شود که حاجت کسی که کافر به خدا است برآورده می شود پس ایمان شرط حاجت روایی نیست و جمله ی شما ( جمله ی بالا ) درست خواهد بود.
از آنجا که شما می گویید : ممکن است بدون ایمان ، حاجتی برآورده شود
پس لازم است اثبات شود خدا حاجت فرد بدون ایمان ( یعنی کافر به خدا ) را برآورده میکند.
منتظر دلایل شما هستم

[SPOILER]نکته : دو فرض مطرح است :
فرض اول : کافری را فرض کنید که با حاجت روا شدن هدایت نخواهد شد و اتمام حجت هم بر او شده است.
آیا خداوند این چنین کافری را حاجت روا می کند ؟
مثلا کافری دعا می کند تا مریضش شفا یابد ( مثلا یک کافر می گوید خدا از تو می خواهم مریضم را شفا دهی و یک کافر دیگر می گوید از تو می خواهم بحق محمد تا مریضم را شفا دهی ) آیا ممکن است خدا مریضش را شفا دهد ؟
سوال اینجانب در واقع درباره همین فرض است.
آیا چنین کافری حاجت روا می شود یا شرط حاجت روایی ایمان است ؟
منتظر هستم شما اثبات کنید که چرا چنین کافری ممکن است حاجت روا شود.
به عبارت دیگر شما در پاسخ به بنده ایمان را شرط حاجت روایی ندانستید و سوالم این است که چه طور به این نتیچه رسیدید که ایمان شرط حاجت روایی نیست ؟
فرض دوم :
کافری را فرض کنید که خدا می داند اگر دعایش را مستجاب کند هدایت می شود یا حجت بر او تمام می شود.
اینجا عدالت خدا اقتضا می کند که حاجت او را برآورده کند.
در اینجا عمل کافر چنین عکس العملی را در پی دارد.
یعنی نمی توانیم بگوییم خدا به خاطر مقام پیامبر، هدایتش کرد یا اتمام حجت کرد.
بله ممکن است کسی بگوید
خدا می داند که این شخص لیاقت هدایت ندارد و همچنین دعا و توسل او به مقام پیامبر لیاقت حاجت روایی را ندارد
و این مقام پیامبر است که به کمک او آمده است .
این را می توان در قالب سوال زیر مطرح کرد که بنده جلوتر مطرح می کنم اما تفصیل آن در نقد دوم می آید
و آن سوال این است :
آیا توسل شما به مقام پیامبر نتوانسته است موجب حاجت روایی شود و لذا مقام پیامبر به کمک شما آمده و حاجت شما را برآورده کرده است ؟
[/SPOILER]

نقد دوم :

اگر ثابت شد که دعا و توسل کافر، حاجت روایی دارد اشکال دومی مطرح میشود که آن را با یک سوال مطرح می کنم

از کجا می دانید توسل کافر به مقام پیامبر موجب حاجت روایی نشده است بلکه مقام پیامبر موجب حاجت روایی شده است ؟
البته این سوال در مورد مومنان هم مطرح است :
از کجا می دانید توسل یک مومن به مقام پیامبر موجب حاجت روایی نشده است بلکه مقام پیامبر موجب حاجت روایی شده است ؟
پس اشکال را در قالب یک سوال کلی مطرح می کنم :
از کجا می دانید حاجت روایی به خاطر توسل به مقام پیامبر نبوده است بلکه به خاطر مقام پیامبر بوده است ؟

اما برای اینکه سوال واضح تر شود آن را به این شکل بیان می کنم :

آیا توسل شما به مقام پیامبر نتوانسته است موجب حاجت روایی شود و لذا مقام پیامبر به کمک شما آمده و حاجت شما را برآورده کرده است ؟

اگر یادتان باشد بنده پاسخ دادم و دوباره عرض می کنم :

مقام پیامبر به خودی خود کاری نمی کند و اصلا انسان نیست تا عملی داشته باشد بلکه تنها معلوم انسان قرار می گیرد.
پس این توسل ما به این مقام است که موجب حاجت روایی میشود.
زیرا مقام پیامبر همان ایمان و اعمال صالحه ی ایشان است که خودتان نیز بیان داشتید.
و قبلا هم در مورد توسل مذکور گفتید که ما توسل به مقام پیامبر کرده ایم نه ذات پیامبر.

منتظر پاسخ شما به این قسمت هستم.

عامل;894756 نوشت:

بنده کی گفتم ایمان دخیل در ثواب نیست؟! لطفا برداشتهای خود را به بنده نسبت ندهید...

بگذارید ببینیم داستان چه بوده است که شما را به این نتیچه گیری رسانده است :

شما گفتید :

اين مطلب مدعاي شما كه ايمان دخيل در ثواب يا براورده شدن حاجت است را ثابت نميكند...

درواقع شما ادعا کردید که من ادعا دارم ایمان دخیل در ثواب و برآورده شدن حاجت است.
و این مطلب درست است و من چنین ادعایی دارم
و حتی خود شما نیز این مطلب را قبول دارید که ایمان دخیل در ثواب و برآورده شدن حاجت است
و حرف خودتان را هم آوردم و به همین خاطر با علامت تعجب سوال کردم تا بگویم :

اگر شما قبول دارید ایمان دخیل در ثواب و حاجت روایی است چرا مخالفت می کنید ؟
و اگر قبول ندارید که ایمان دخیل در ثواب و حاجت روایی است چرا قبلا به آن اعتراف کردید ؟

اما علت مخالفت شما چه بوده است که از من انتقاد کرده و از من نقل و قول گرفتید ؟

در جمله ی شما یک کلمه خود نمایی می کند : "این مطلب"

[SPOILER]اين مطلب مدعاي شما كه ايمان دخيل در ثواب يا براورده شدن حاجت است را ثابت نميكند...
[/SPOILER]
خوب باید ببینیم این مطلبی که شما از کلام من نقل کرده اید و آن را کافی برای اثبات دخالت ایمان در ثواب و حاجت روایی نمی دانید چیست ؟
آن جمله ای که از من نقل گرفته اید این بود :
من میگویم خداوند به خاطر توسل به والدین، به علی ثواب داده است.

واضح است که این جمله یک ادعا است و بنده می خواستم ادعای خود را مطرح کنم.
اما شما آن را اشتباها یک دلیل برداشت کرده اید و گفته اید این نمی تواند چیزی را اثبات کند ( اما کسی هم نخواسته است با این جمله چیزی را اثبات کند )

[SPOILER]در واقع اینجا برداشت خودتان را به بنده نسبت داده اید چیزی که الان می گویید من به شما نسبت داده ام در حالی که من با علامت تعجب پرسیدم [/SPOILER]

اما اینکه چرا فعلا این را ادعا می کنم از باب نبود دلیل کافی برای ادعای شما است.
زیرا دخالت ایمان در ثواب و حاجت روایی را همه قبول داریم و من فعلا ادعایم در آن مورد همین بود
و برای اینکه ثابت شود مقام پیامبر نه توسل من به مقام پیامبر، کاری انجام داده است نیاز به اثبات دارد و برای من اثبات نشده است.
و باید شما اثبات کنید.

[="Tahoma"][="Blue"]سلام

و طاها;894903 نوشت:
اول بگذارید با این تفاوت گذاشتن بین عمل صالح و توسل مخالفت کنم :

تفاوتی که بنده در آن پست قائل شدم بین ثواب و برآورده شدن حاجت بود. و البته در پستی که نقل کردید، بین عمل صالحی مثل احسان و توسل فرق گذاشته شده نه بین مطلق عمل صالح و توسل(دقت کنید). هرچند اگر بخواهیم رابطه عمل صالح و توسل را بیان کنیم، با توجه به توضیحات ذیل عموم و خصوص من وجه خواهد بود.
نکته اول: منظور از عمل صالح، عمل صالح مقبول باشد. یعنی عمل صالح همراه با ایمان. به عبارتی حسن فعلی و فاعلی هر دو با هم قید تحقق عمل صالح باشند. اما اگر بگوییم عمل صالح تنها حسن فعلی دارد، چنین رابطه ای برقرار نخواهد بود.
نکته دوم: منظور از ایمان، ایمان به حقانیت متعلق توسل است. نه اینکه شخصی مانند یهودی یا مسیحی به خدا ایمان دارد اما به رسالت حضرت رسول(صلی الله علیه و آله) ایمان ندارد. بنابراین یهودی و مسیحی هم حکم کافر را خواهند داشت.

و طاها;894903 نوشت:
به مومن ثواب می دهند اما به کافر ثواب نمی دهند پس این دو نفر ( مومن و کافر ) از این جهت تفاوت دارند پس باید بین ثواب و حاجت روایی تفکیک قائل شد

در بیان شما یک خلط صورت گرفته و باعث برداشت نادرست گردیده که در این نقدها هم نمایان است. و آن خلط بین عمل صالح و ثواب است که شما در مقابله با حاجت روایی گاهی از عمل صالح و گاهی از ثواب بحث میکنید. تفاوتی که بنده عرض کردم بین ثواب و حاجت روایی است.
اما اینکه آیا کافر در آخرت و در ازای اعمال خیر و صالحش(اگر صرفا حسن فعلی کافی در عنوان عمل صالح باشد) ثواب دریافت می کند یا نه؟ از دیدگاه امامیه حسن فعلی کافی نیست و حسن فاعلی به همراه ایمان لازم است. از آنجایی که بحث ما در ثواب است و مفهوم ثواب روشن بوده و تخفیف در عذاب را شامل نمی شود، کافر ثوابی نخواهد داشت. اما اینکه لطف خداوند شامل کافر نیکوکار شود، بحث دیگری است که ربطی به ثواب ندارد.

و طاها;894903 نوشت:
با توجه به دلایل مذکور تفاوت گذاشتن درست نخواهد بود.
فرضا هم که درست باشد سوال تغییر یافته است

سوال اول همانطور که عرض شد، ربطی به بحث ما نداشت و تفاوتش بیان شد.
اما در مورد سوال دوم، در بحث توسل همانطور که قبلا بیان شد، مراد سائل اولا و بالذات برآورده شدن حاجت است و در پی این عرض نیاز به خداوند به سائل ثواب نیز تعلق می گیرد. به عبارتی خواندن خداوند متعال راههای متعددی دارد که یکی از آنها استفاده از توسل است.
در مورد تعلق ثواب به توسل نیز منظور بنده از تاثیر متعلق در تعلق ثواب این نیست که مثلا مقام به تنهایی و بدون مورد توسل قرار گرفتن، دارای ثواب است! بلکه منظور متعلقی است که توسل به آن شده نه به تنهایی... بنابراین تفکیک صورت گرفته صحیح نیست.
بنابراین ثواب در مقابل توسل(به عنوان یکی از انواع عرض نیاز به خدا) است اما مسلما همانطور که شما هم اذعان دارید، متعلق در این ازدیاد و نقص ثواب دخیل است و این یعنی متعلق توسل موثر در ازدیاد ثواب بوده است. نه توسل به تنهایی ثواب دارد و نه پیامبر و امام به تنهایی، بلکه توسل به پیامبر و امام دارای ثواب است.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]

و طاها;894906 نوشت:
آیا بین کافر و مومن در حصول ثواب تفاوت وجود دارد ؟ ( یعنی آیا کافر ثواب ندارد اما مومن ثواب دارد ؟ یا اینکه هر دو به نوعی ثواب دارند ؟ )

عامل;895160 نوشت:
اینکه آیا کافر در آخرت و در ازای اعمال خیر و صالحش(اگر صرفا حسن فعلی کافی در عنوان عمل صالح باشد) ثواب دریافت می کند یا نه؟ از دیدگاه امامیه حسن فعلی کافی نیست و حسن فاعلی به همراه ایمان لازم است. از آنجایی که بحث ما در ثواب است و مفهوم ثواب روشن بوده و تخفیف در عذاب را شامل نمی شود، کافر ثوابی نخواهد داشت. اما اینکه لطف خداوند شامل کافر نیکوکار شود، بحث دیگری است که ربطی به ثواب ندارد.

و طاها;894906 نوشت:
در حالی که اهل کتاب مومن هستند نه کافر.

ابتدا باید منظور از ایمان و کفر را روشن کرد.
اگر منظور از ایمان در بحث توسل به پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ایمان به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله) نزد خداست. چنین ایمانی هم در کفار می تواند تحقق یابد هم در برخی از اهل کتاب. در اینصورت ایندو هیچ فرقی ندارند.
اما اگر منظور ایمان به رسالت و حقانیت پیامبر(صلی الله علیه و آله) و به تبع آن وجاهت ایشان باشد، مسلما شامل کفار و اهل کتاب نمی شود.
با این توضیح، منظور بنده از جمله «ممکن است حاجت کافر بدون ایمان داشتن و بر اثر توسل برآورده شود» ایمان به رسالت ایشان(صلی الله علیه و آله) است نه اینکه حتی به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله) هم ایمان ندارد و با کمال بی اعتقادی به پیامبر(صلی الله علیه و آله)، ایشان را مورد توسل قرار می دهد! چنین چیزی فرض عقلی هم ندارد مگر از باب تمسخر[نعوذ بالله] که در اینصورت مسلما حاصلی نخواهد داشت.
بنابراین کافر و اهل کتاب بدون ایمان به رسالت و با اعتقاد به وجاهت ایشان(صلی الله علیه و آله) می توانند به ایشان برای حاجت روایی توسل کنند، همانطور که جد ایشان(صلی الله علیه و آله) با اعتقاد به وجاهت قنداقه رسول اکرم(صلی الله علیه و آله) به ایشان توسل کرد و حاجت روا شد.

و طاها;894906 نوشت:
آیا توسل شما به مقام پیامبر نتوانسته است موجب حاجت روایی شود و لذا مقام پیامبر به کمک شما آمده و حاجت شما را برآورده کرده است ؟

در پست قبلی بیان شد که وقتی می گوییم متعلق توسل(خود کلمه متعلق وجود رابطه را ثابت می کند) منظور کارایی متعلق بدون توسل نیست، اصلا تفکیک متعلق از توسل یک امر عقلی است نه خارجی. در خارج ما تنها یک امر داریم و انهم توسل به امام است نه اینکه یک توسل داشته باشیم و یک امام جدای از هم.
[/]
موضوع قفل شده است