جمع بندی مشکل در اصول دین و پیدا کردن مرجع تقلید

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
مشکل در اصول دین و پیدا کردن مرجع تقلید

ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه عزیزان و کارشناسان سایت.

سوالم یکم شاید پیچیده باشه ولی امیدوارم جواب منطقی بگیرم و سو برداشتی پیش نیاد.

خب همه ما میدونیم فروع دین تقلیدی هستش. یعنی من مسلمون نوعی بعد از اینکه مشکلم تو اصول حل شد، فروع دین رو از یه مرجعی تقلید کنم.

با توجه به این موضوع، دوتا سوال دارم.

من یه مسلمان زاده هستم و البته از این بابت خوشحالم. ولی توی اصول دین خیلی ضعیفم. ( فکر میکنم بیشتر مردم عادی جامعه همینطور باشن )
وقتی میگم ضعیف یعنی باور و اعتقاد قلبی. وگرنه تحقیق زیاد کردم و میدونم اصول دینمون به لحاظ تئوری چی هستن. ولی خب به باور قلبی نرسیدم و به پیروی از حضرت ابراهیم که اسوه حسنه هست به تعبیر قران کریم، نمیخوام کورکورانه از دین پدرانم تقلید کنم.

تو این حالت تکلیف من چی هستش؟ یعنی من مسلمونم؟ و عمل به احکام بر من واجبه؟
یعنی صرف اینکه شهادتین رو به زبون بیارم، من مسلمونم و احکام بر من واجب؟ منطقی نیست یکم!

اصلا یه سوال دیگه توی دل همین سوال اولم دارم. اگر واقعا قلبی به خدا نرسیده باشم، واقعا رسول خدارو درک نکرده باشم، میتونم چنین شهادتی ( اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله ) بدم؟ ( میدونید که درک رسول خدا لزوما به معنای بودن در زمان رسول خدا نیست )
فرض کنید توی یه دادگاه یک نفری واقعا قاتل باشه. ( بلا تشبیه البته. صرفا مثال عرض میکنم ) اگه من قتلشو ندیده باشم میتونم شهادت بدم؟ قطعا نه. ولو قاتل واقعی باشه.

و سوال دوم. حالا بعد از مرحله اول، فرض بفرمایید من کلی تحقیق کردم بدون تعصب. و متوجه شدم تمام مراجع تقلیدی که بنده بهشون دسرسی دارم، شرایط تقلید ندارن.
تکلیف چی هستش؟ نماز و روزه و بقیه احکام رو چطور باید عمل بکنم بهشون؟

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد نور و استاد عامل

Al!R3ZA;886092 نوشت:
ضمن عرض سلام و خسته نباشید خدمت همه عزیزان و کارشناسان سایت.

سوالم یکم شاید پیچیده باشه ولی امیدوارم جواب منطقی بگیرم و سو برداشتی پیش نیاد.

خب همه ما میدونیم فروع دین تقلیدی هستش. یعنی من مسلمون نوعی بعد از اینکه مشکلم تو اصول حل شد، فروع دین رو از یه مرجعی تقلید کنم.

با توجه به این موضوع، دوتا سوال دارم.

من یه مسلمان زاده هستم و البته از این بابت خوشحالم. ولی توی اصول دین خیلی ضعیفم. ( فکر میکنم بیشتر مردم عادی جامعه همینطور باشن )
وقتی میگم ضعیف یعنی باور و اعتقاد قلبی. وگرنه تحقیق زیاد کردم و میدونم اصول دینمون به لحاظ تئوری چی هستن. ولی خب به باور قلبی نرسیدم و به پیروی از حضرت ابراهیم که اسوه حسنه هست به تعبیر قران کریم، نمیخوام کورکورانه از دین پدرانم تقلید کنم.

تو این حالت تکلیف من چی هستش؟ یعنی من مسلمونم؟ و عمل به احکام بر من واجبه؟
یعنی صرف اینکه شهادتین رو به زبون بیارم، من مسلمونم و احکام بر من واجب؟ منطقی نیست یکم!

اصلا یه سوال دیگه توی دل همین سوال اولم دارم. اگر واقعا قلبی به خدا نرسیده باشم، واقعا رسول خدارو درک نکرده باشم، میتونم چنین شهادتی ( اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله ) بدم؟ ( میدونید که درک رسول خدا لزوما به معنای بودن در زمان رسول خدا نیست )
فرض کنید توی یه دادگاه یک نفری واقعا قاتل باشه. ( بلا تشبیه البته. صرفا مثال عرض میکنم ) اگه من قتلشو ندیده باشم میتونم شهادت بدم؟ قطعا نه. ولو قاتل واقعی باشه.

و سوال دوم. حالا بعد از مرحله اول، فرض بفرمایید من کلی تحقیق کردم بدون تعصب. و متوجه شدم تمام مراجع تقلیدی که بنده بهشون دسرسی دارم، شرایط تقلید ندارن.
تکلیف چی هستش؟ نماز و روزه و بقیه احکام رو چطور باید عمل بکنم بهشون؟

با سلام و عرض ادب و تشکر از سوال شما

بنده از لحاظ شرعی سوال را پاسخ میدهم ان شاالله کارشناسان کلام در بحث اعتقادی شما را بیشتر راهنمایی میکنند:

1. همین که در خانواده مسلمان متولد شدید بعد از حصول شرایط تکلیف و بلوغ، باید احکام شرعی را رعایت کنید.
2.اگر منظور این است که مرجع اعلم را شناسایی نکردید از جهت تساوی یکی از مراجع را انتخاب کرده و طبق نظر ایشان عمل میکنید یا درصورتی که نخواهید تقلید کنید باید عمل به احتیاط نمایید.

موفق و موید باشید

[="Tahoma"][="Blue"]

سلام علیکم و رحمه الله


مقدمه؛
کسی که صرفا از طریق دلایل عقلی و علمی به چیزی معتقد شود، مانند کسی است که از راه دیدن دود به وجود آتش پی می برد. اما کسی که علاوه بر دلیل عقلی، قلبا هم به چیزی معتقد می شود، مانند کسی است که آتش را لمس کرده باشد. امام رضا(علیه السلام) فرمود: ایمان یک درجه از اسلام بالاتر است وتقوی، یک درجه از ایمان بالاتر است و یقین، یک درجه از تقوی بالاتر است و کمترین چیزی که بین مردم پخش شده، یقین است. راوی می پرسد یقین چیست؟ حضرت(علیه السلام) می فرماید: توکل بر خدا و تسلیم خدا شدن و رضا به قضای الهی و واگذاری امور به خداوند.(1) از روایت مذکور و دیگر روایات بدست می آید که عمل به دستورات الهی باعث تقویت یقین می گردد. به عبارتی دلایل عقلی برای ابتدای راه و دخول در اسلام مفید بوده و عمل به دستورات الهی کم کم باعث رشد معنوی و تقویت ایمان می شود. در برخی آیات و روایات عواملی مانند: حاضر و ناظر دانستن خداوند، باور به قیامت، ترک گناه، خوش خلقی، تطابق گفتار با کردار و ... موجب تقویت ایمان فرد می شود. البته پیمودن این مسیر بدون کمک خداوند ممکن نیست؛ به همین دلیل می فرماید: «وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ، و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راه‏هاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است».(2)

پاسخ:
سوال شما در سه محور قابل بررسی است:

الف) آیا مسلمان بودن به صرف شهادتین منطقی است؟
از آنجایی که فهمیدن اعتقاد قلبی افراد ممکن نیست(یا حداقل برای معدودی از انسانها مانند پیامبران و یا اولیای الهی میسر است)، عمل به ظاهر و گفته اشخاص در مورد مسلمان بودن کفایت می کند. چرا که برای اداره جامعه اسلامی و تعامل مسلمانان با یکدیگر به غیر از این روش نمی توان عمل نمود. در اسلام تفتیش عقاید و تجسس در این رابطه توصیه نشده و به عکس، اصل اولی اعتماد به گفته اشخاص است.
بنابراین برای مسلمان دانستن اشخاص و جاری کردن احکام اسلامی، شهادتین کفایت کرده و منطقی است، زیرا با این روش امور فردی و اجتماعی دچار خلل و مشکل نمی شود، البته آنچه باعث نجات حقیقی انسان است ایمان اوست. امام صادق(عليه السلام) در این رابطه می فرماید: «الاسلام يحقن به الدم و تؤدى به الامانة، و تستحل به الفروج، و الثواب على الايمان»؛ با اسلام خون انسان محفوظ، و اداى امانت او لازم، و ازدواج با او حلال مى‏ شود، ولى ثواب بر ايمان است.(3)

ب) آیا شهادت به وحدانیت خدا و نبوت پیامبر بدون باور قلبی جایز است؟
از مقدمه مذکور و تفاوت بین ایمان و اسلام روشن می شود که شهادتین اگر مبتنی بر اعتقاد حداقلی هم باشد کافی است اما اگر کسی هیچ گونه اعتقادی به خدا و رسول نداشته و شهادتین بگوید، منافق خواهد بود. این شهادت نزد خداوند متعال ارزشی ندارد اما به دلیل رعایت مسائل اجتماعی که در قسمت قبل بیان شد، حاکم اسلامی با منافق نیز معامله مسلمان را می کند و او را از حقوق اسلامی برخوردار می نماید. خداوند در سوره بقره و در مورد ادعای ایمان منافقان می فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ، يخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ مَا يخدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ، فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كاَنُواْ يَكْذِبُونَ(4)؛ بعضى از مردم مى‏ گويند: به خدا و دنياى ديگر ايمان آورده‏ ايم ولى مؤمن نيستند. به خدا و مؤمنان حيله مى‏ كنند ولى جز به خود حيله نمى‏ كنند اما نمى‏ فهمند. در قلوبشان مرضى هست، خدا مرضشان را افزود، آنها به علت دروغ گفتنشان عذابى دردناك خواهند داشت.

ج) اعمال دینی شخص در حال تحقیق چگونه است؟
مقدمه: قصد قربت از ارکان عبادت بوده و بدون آن عبادت صحيح نيست. مقصود از قصد قربت، به جا آوردن عمل عبادی به قصد امتثال امر خدا است(قول مشهور). بنابر این، بدون قصد تقرب به خدا عبادت محقق نمی‌شود.(5) البته برخي علما «قصد دست یابی به مصلحت موجود در عمل» و يا «قصد رسیدن به ثواب و دور ماندن از عقاب» را نيز صحيح مي دانند.(6)
بنابر مقدمه ذکر شده، تا زماني كه شخصی به خدا معتقد باشد(هر چند اعتقادی حداقلی داشته باشد)، تحقق قصد قربت ممكن است و عبادت در اين حالت صحيح مي باشد. اما اگر اين اعتقاد به كلي از بين برود و شخص(نعوذ بالله) معتقد به بي خدايي گردد، ديگر قصد قربت معنا نخواهد داشت.
بنابراين تا زماني كه شخص به خدا معتقد است(هرچند اين اعتقاد ضعيف باشد)، مي تواند عبادات را احتياطا و از باب دفع ضرر محتمل و يا تقرب الهي انجام دهد.


[/HR]1. کلینی، کافی، ج2، ص51.
2.
سوره عنکبوت، آیه 69.
3.
اصول کافی، ج2، ص24.
4.
سوره بقره، آیات 8-10.
5. مظفر، اصول فقه، ص76.
6. دانشنامه فقه، ذيل عنوان قصد قربت.
[/]

بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

سلام علیکم


عامل;886882 نوشت:
«قصد رسیدن به ثواب و دور ماندن از عقاب» را نيز صحيح مي دانند.

استاد گرامی گمان میکنم اکثر متدینین و عاملان اعمال خیر این 2 هدف را ملموس تر قابل درک تر و هدف میدانند یعنی به بهشت رفتن و به جهنم نرفتن!

آیا در این صورت اگر کسی عبادت را انجام دهد اشکالی دارد؟ یعنی نماز میخواند که جهنم نرود و به بهشت برود و ...

با تشکر

خیلی ممنون از جناب عامل.
خب اینجا چند تا بحث مطرح میشه
در مقدمه یک حدیث رضوی مطرح کردید. طبق این حدیث بنده در مرحله اسلام هستم. باورم به خدا هم عملا از این دو حالت خارج نیست. یا چون توی یه خانواده ی خداباور بدنیا اومدم و مثل یه عادته برام، یا با خوندن دو تا برهان علیت گفتم لابد باید خدایی یاشه دیگه! حالا خود قران میاد تفاوت قائل میشه بین این درجات. مثلا میگه قران هدایتی برای متقین هست. یا مثلا میگه کسی که ایمان اورده عمل صالح انجام بده. اکثر مواقع وقتی قران تکلیفی میده، میگه یا ایها الذین امنو. در حالی که به گفته خود قران نگید ما ایمان اوردیم بگید اسلام اوردیم. و معمولا وقتی خطابش کل مردمه تکلیفی بحث نمیکنه و بیشتر دعوت به تفکر و تدبر داره. البته ممکنه مثال نقضی هم باشه ولی این تجربه بنده در خوندن قران کریم بوده.
با بحث بالا، میشه نتیجه گرفت کسی که به مرحله ایمان نرسیده، تکلیفی نداره؟
منظور از تکلیف یعنی واجب شدن احکام. حالا شما بحث کردین به قصد قربت میتونه انجام بده ولی نگفتین واجبه یا نه؟
برای تاکید بیشتر سه حالت میشه. تا به مرحله ایمان نرسیده و مسلمونیم صرفا
الف ) اجازه عبادتی که توی قران برای مومنان ذکر شده نداریم. همون بحث منافق که گفتین
ب ) اجازه داریم ولی واجب نیست
ج ) هم اجازه داریم هم واجبه!
هرکدوم از این گزینه هاست با ذکر دلیل لطفا. و توجه به اینکه توی مرحله اسلام هستیم. و نه ایمان ( طبق گفته قران کریم )

و البته من باز به قصد قربت رو بحث دارم. و همون شهادت رو. اینکه گفتین باور و اعتقاد ولو ضعیف و اندک، وارد مرحله ایمان میشه یا همون اسلامه؟ اگه اسلامه چرا؟ اسلام خیلی شاهکار کرده باشیم از رو منطق و استدلال برسیم به ابنکه خدایی هست.
که این هم خیلی بدرد نمیخوره. به قول جناب مولوی:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی تمکین بود

بحث بعدی اینکه خب بحثی رو مطرح کردین که خلاصش میشه ما تو اسلام به ظاهر حکم میکنیم. بله درسته. ولی این برای زندگی جامعه است و ارتباط با دیگران.
نه ارتباط با خدا. توی ارتباط با خدا که دیگه بین منو خداست رو ظاهر حکم نمیکنیم! بنده بینی و بین الله تو خودم میبینم یا خدارو دیدمو حس کردم، یا نه ایمان نیاوردم و صرفا اسلام اوردم.
یعنی باز توی بحث ما تفاوتی ایجاد نمیکنه این موردی که فرمودین.

جسارتا از مدیران درخواست دارم تاپیک باز باشه تا بحث ادامه پیدا کنه.

نور;886515 نوشت:
با سلام و عرض ادب و تشکر از سوال شما

بنده از لحاظ شرعی سوال را پاسخ میدهم ان شاالله کارشناسان کلام در بحث اعتقادی شما را بیشتر راهنمایی میکنند:

1. همین که در خانواده مسلمان متولد شدید بعد از حصول شرایط تکلیف و بلوغ، باید احکام شرعی را رعایت کنید.
2.اگر منظور این است که مرجع اعلم را شناسایی نکردید از جهت تساوی یکی از مراجع را انتخاب کرده و طبق نظر ایشان عمل میکنید یا درصورتی که نخواهید تقلید کنید باید عمل به احتیاط نمایید.

موفق و موید باشید


ممنون از توجهی که کردین
جسارتا حرفتون اصلا منطقی نیست طبق بحثی که کردم. اگر بحث پست دومم رو منت بذارین و مطالعه کنین متوجه نظرم میشین.
در مورد بخش دوم حرفتون
فرض کنین بنده به این نتیجه برسم تمام بزرگوارانی که میشناسمشون و ادعای مرجعیت کردن و رساله دادن، اصلا مرجع نیستند. یعنی شرایط اینکه مرجع باشن رو ندارن. یعنی اصلا مرجع نیست که بخوام ببینم این اقا اعلمه یا نیست. حالا اینکه چرا نیست رو اگه تاپیک باز بمونه و بحث ادامه پیدا کنه مطرح میکنم خدمتتون.
برای توضیح بیشتر فرض بفرمایید میگن شرایط اینکه یه نفر استاد دانشگاه بشه این n مورد هست.
حالا اگه شخصی یه موردی مثل k رو نداشته باشه که از شرایط استادی هست، استاد دانشگاه نیست.
حالا من نمیتونم بحث کنم که این اقا استاد خوبیه یا نه!

[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم

رضا ثقلین;886886 نوشت:
گمان میکنم اکثر متدینین و عاملان اعمال خیر این 2 هدف را ملموس تر قابل درک تر و هدف میدانند یعنی به بهشت رفتن و به جهنم نرفتن!
آیا در این صورت اگر کسی عبادت را انجام دهد اشکالی دارد؟ یعنی نماز میخواند که جهنم نرود و به بهشت برود و ...

درست است که امیر المومنین(علیه السلام) فرمود: گروهى خدا را عبادت‏ مي كنند از روى علاقه و ميل(به نعمتهاى بهشت) اين عبادت تجار است و گروهى نيز از روى ترس عبادت مي كنند، اين عبادت بردگان است و گروهى او را عبادت مي كنند بجهت سپاس نعمتش؛ اين عبادت آزاد مردان است.(مواعظ امامان عليهم السلام؛ ص64) اما این روایت به معنای بی ارزش بودن عبادت گروه اول و دوم نیست. به عبارتی هر سه گروه اهل نجات اند و عباداتشان دارای ارزش است، اما هر نوع از عبادت دارای ارزش خاصی است و بندگان خداوند هم دارای درجات متفاوت. بهترین نوع عبادت که انسان را به خدا نزدیک می کند، عبادت نوع سوم است و دیگر انواع عبادت هم دست انسان را می گیرند.
بنابراین عبادت برای رسیدن به بهشت و یا نجات از عذاب جهنم مقدس است و هیچ اشکالی ندارد، اگر چه حد اعلای عبادت نیست.
[/]

[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم
قبل از پاسخ مجدد، توجه به این نکته لازم است: تفاوت مفهومى بین اسلام و ایمان در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند، ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى‏ شود يعنى هر دو واژه در يک معنى استعمال گردد.(تفسير نمونه، ج ‏22، ص 210)
بنابراین بسیاری از خطابهای قرانی که با الفاظی مانند مومنون یا آمنوا مطرح شده، شامل هر دو گروه می شود، خصوصا زمانی که در بر دارنده حکمی الزامی باشد.

Al!R3ZA;886948 نوشت:
میشه نتیجه گرفت کسی که به مرحله ایمان نرسیده، تکلیفی نداره؟

بنابر مقدمه مذکور، خیر. مسلمان حتی با ایمان حد اقلی هم مکلف است.

Al!R3ZA;886948 نوشت:
اینکه گفتین باور و اعتقاد ولو ضعیف و اندک، وارد مرحله ایمان میشه یا همون اسلامه؟ اگه اسلامه چرا؟

کسی که شهادتین رو میگه، حداقل به کلیات دین باور داره و یک ایمان حداقلی خواهد داشت که اگر نداشته باشد، چنین اقراری نمیکند. مگر اینکه منافق باشد که در اینصورت بحثش گذشت؛ در ظاهر حکم مسلمان را دارد و باید اعمال را انجام دهد.
البته ایمان هم دارای مراتب است. به تبع آن مومنین هم دارای درجات متفاوت خواهند بود.

Al!R3ZA;886948 نوشت:
بحث بعدی اینکه خب بحثی رو مطرح کردین که خلاصش میشه ما تو اسلام به ظاهر حکم میکنیم. بله درسته. ولی این برای زندگی جامعه است و ارتباط با دیگران.
نه ارتباط با خدا. توی ارتباط با خدا که دیگه بین منو خداست رو ظاهر حکم نمیکنیم! بنده بینی و بین الله تو خودم میبینم یا خدارو دیدمو حس کردم، یا نه ایمان نیاوردم و صرفا اسلام اوردم.

به صرف اسلام آوردن شما ملزم به انجام عبادات و مناسبات اجتماعی اسلامی هستید. اگر چه ایمان قوی و مستحکمی نداشته باشید. به عبارتی احکام اسلامی منوط به ایمان قوی نیست. که اگر منوط به ایمان قوی باشد، دور پیش می آید! از طرفی میگیم تا ایمان قوی نداشتی عبادت نکن، و از طرف دیگه می گیم خود عمل صالح باعث ارتقا ایمان انسان می شود... با التزام به ایندو هیچ وقت نباید عبادت کنیم و البته مومن هم نخواهیم شد!

[/]

Al!R3ZA;886952 نوشت:
ممنون از توجهی که کردین
جسارتا حرفتون اصلا منطقی نیست طبق بحثی که کردم. اگر بحث پست دومم رو منت بذارین و مطالعه کنین متوجه نظرم میشین.
در مورد بخش دوم حرفتون
فرض کنین بنده به این نتیجه برسم تمام بزرگوارانی که میشناسمشون و ادعای مرجعیت کردن و رساله دادن، اصلا مرجع نیستند. یعنی شرایط اینکه مرجع باشن رو ندارن. یعنی اصلا مرجع نیست که بخوام ببینم این اقا اعلمه یا نیست. حالا اینکه چرا نیست رو اگه تاپیک باز بمونه و بحث ادامه پیدا کنه مطرح میکنم خدمتتون.
برای توضیح بیشتر فرض بفرمایید میگن شرایط اینکه یه نفر استاد دانشگاه بشه این n مورد هست.
حالا اگه شخصی یه موردی مثل k رو نداشته باشه که از شرایط استادی هست، استاد دانشگاه نیست.
حالا من نمیتونم بحث کنم که این اقا استاد خوبیه یا نه!

با سلام و عرض ادب

ضمن تشکر از سوال و پیگیری شما
حقیر متن را بطور کامل مطالعه کردم اگر واقعا این فرض باشد که هیچ فردی با تمام شرایط مرجعیت پیدا نکردیم در احکام شرعی باید احتیاط کنیم.

همواره به سلامت باشید

عامل;887095 نوشت:
سلام علیکم
قبل از پاسخ مجدد، توجه به این نکته لازم است: تفاوت مفهومى بین اسلام و ایمان در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند، ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى‏ شود يعنى هر دو واژه در يک معنى استعمال گردد.(تفسير نمونه، ج ‏22، ص 210)
بنابراین بسیاری از خطابهای قرانی که با الفاظی مانند مومنون یا آمنوا مطرح شده، شامل هر دو گروه می شود، خصوصا زمانی که در بر دارنده حکمی الزامی باشد.

بنابر مقدمه مذکور، خیر. مسلمان حتی با ایمان حد اقلی هم مکلف است.

کسی که شهادتین رو میگه، حداقل به کلیات دین باور داره و یک ایمان حداقلی خواهد داشت که اگر نداشته باشد، چنین اقراری نمیکند. مگر اینکه منافق باشد که در اینصورت بحثش گذشت؛ در ظاهر حکم مسلمان را دارد و باید اعمال را انجام دهد.
البته ایمان هم دارای مراتب است. به تبع آن مومنین هم دارای درجات متفاوت خواهند بود.

به صرف اسلام آوردن شما ملزم به انجام عبادات و مناسبات اجتماعی اسلامی هستید. اگر چه ایمان قوی و مستحکمی نداشته باشید. به عبارتی احکام اسلامی منوط به ایمان قوی نیست. که اگر منوط به ایمان قوی باشد، دور پیش می آید! از طرفی میگیم تا ایمان قوی نداشتی عبادت نکن، و از طرف دیگه می گیم خود عمل صالح باعث ارتقا ایمان انسان می شود... با التزام به ایندو هیچ وقت نباید عبادت کنیم و البته مومن هم نخواهیم شد!


ببینید
ما دو تا شرایط داریم برای اینکه مسلمون باشیم.
یا یه دینی قبلا داشتیم و با تحقیق اسلام میاریم. ( و شاید حتی دینی نداشتیم! کافر بودیم )
اون موقع حرف شما درسته. اگه بدون ایمان شهادتین بگیم منافقیم و الی اخر.

یا مسلمون زاده ایم. و به جرات میگم اکثرمون بدون هیچ ایمانی مسلمونیم. یعنی دقیقا ایه قران. نگید مومنید! بگید مسلمونید
یادمون نره که جاهلیت دقیقا یکی از بارز ترین مصداقاش اینه که همینطوری به دین پدرانمون باشیم. که واقعا خیلی هامون هستیم.
اصلا نمیدونیم اصول دین چیه. باز بچه های قدیمی یه شعری حفظ بودن اصول دین 5 تاست اول توحید دوم عدل! بچه های الان که هیچی.
و از بچگی یادمون میدن شهادتین رو. و میگیم. بدون هیچ اعتقادی. حالا من فعلا کاری به همه ندارم. منو تو قبر کسی نمیخوابونن و برعکس.
من تکلیف خودمو میخوام بدونم.
الان تکلیف چیه؟

و اینکه بحثی مطرح کردین که عمل صالح باعث ارتقای ایمان میشه و درست میفرمایید.
مشکل من اینه که میگم تا زمانی که وارد وادی ایمان نشدی، اصلا ایمانی نیست که بخواد عمل صالح ارتقاش بده.
پس باید اول از وادی مسلمونی بگذریم، بعد عمل صالح انجام بدیم. درست نمیگم؟

من تا جایی که سرچ کردم توی قران هرجا عمل صالح هست دقیقا قبلش ایمان اومده. یا کاملا صریح، یا راجب یه مومن داره صحبت میشه مثل یه پیامبر که قطعا ایمان داشته.
یه جایی که خیلی تاکید هم داره روش ایه 97 سوره نحل و 40 سوره غافر هست که میگه هر مردو زنی که کار نیک میکند در حالی که مومن است .....! بهش پاداش میدهیم. یعنی ایمان شرط عمل صالح هست. و باز هم اون حدیث رضوی که خودتون نوشتین و اون ایه قران. فرق هست بین اسلام اوردن و ایمان اوردن...
و واقعا اکثر مسلمون زاده ها ایمان ندارند...

اگه ایمان داشتیم کارای صالحمون تومون تاثیر میذاشت. کم نیستیم کسایی که صب تا شب نماز میخونیم 5 بار به راحتی گناه میکنیم. مگه نه اینکه ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر؟
کو؟ چیشد پس؟ نه اقا لابد حضور قلب نداری. خب مومن نیستی برادر من که حضور قلب نداری. فساد جامعمونو گرفته ( کاری به بقیه دنیا ندارم. ماها که ادعای ایمان داریم! )

چون اون نمازه داریم توش دروغ میگیم. تشهدی که میدیم داریم دروغ میگیم. دروغ میگیم ایاک نعبد. دروغ میگیم مالک یوم دین وقتی یوم دین نمیدونیم چیه.
اگه مومن باشی نمازت معراجه. مگه نشنیدیم نماز معراج "مومنه"؟ معراجشه که اخرش اون بالا سلام میده به همه پیامبرا و عباد صالحین. اگه مومن نیستیم و هیچی نمیبینیم و سلام میدیم دروغ داریم میگیم. و به خود خدا که دروغ گو دشمن خداست.

من از هرکی که این تاپیکو میخونه میخوام خودش بینی و بین الله یه دقه اعتقاداتشو نمیگم ول کنه. یه لحظه بذارتش یه گوشه و یه دور حرفای منو بخونه.
ادم عاقل یک درصد احتمال اینکه در اشتباه باشه رو میده. من هم میدم. و برای همین اومدم اینجا دارم سوال میپرسم.
ابراهیم ع اومد به پدرش ( حالا عمو یا پدرخوانده ) گفت من از دینتون حالم بهم میخوره! ( به بیان امروزی ) دقیقا ایه بعدیش میگه پس اینجوری به ابراهیم مالکیتمونو نشون میدیم تا از یقین کننده ها بشه.
ایشالا که خدا همرو هدایت بکنه اول هم منو.

[="Tahoma"][="Blue"]سلام علیکم

دغدغه اینکه انسان مومن باشه و نه صرفا یه چیزی به زبان بیاره، خیلی مقدس و عاقلانه است.
قبل از هر چیز باید به این نکته توجه داشت که ایمان دارای مراتب است، به عبارتی مراتب ضعیف و قوی دارد. همین اسلام و گفتن شهادتین هم باید با مرتبه ای حداقلی از ایمان همراه باشد. پس اینطور نیست که اسلام و ایمان تباین داشته باشند، بطوری که یک مرز مشخصی بین آنها باشد و هر جا اسلام است ایمان نباشد و بالعکس.
به همین دلیل عرض شد:

عامل;887095 نوشت:
کسی که شهادتین رو میگه، حداقل به کلیات دین باور داره و یک ایمان حداقلی خواهد داشت که اگر نداشته باشد، چنین اقراری نمیکند.

بنابراین مسلمان زاده ها هم ایمان دارند، اگر چه ممکن است حداقلی باشد. توجه داشته باشید ایمان داشتن یک حقیقت بسیط نیست که هر کس داشت، هیچ گناهی نکند. اینکه دارای مراتب است به این معناست که برخی افراد در شرایط گناهان بزرگ مثل قتل قرار گیرند، اجتناب میکنند و برخی حتی در مقابل مکروهات هم مراعات تقوی را می کنند.
البته اگر منظور ما از ایمان، ایمان حداکثری یا بسیط باشد، دچار مشکل دور می شویم:
عامل;887095 نوشت:
احکام اسلامی منوط به ایمان قوی نیست. که اگر منوط به ایمان قوی باشد، دور پیش می آید! از طرفی میگیم تا ایمان قوی نداشتی عبادت نکن، و از طرف دیگه می گیم خود عمل صالح باعث ارتقا ایمان انسان می شود... با التزام به ایندو هیچ وقت نباید عبادت کنیم و البته مومن هم نخواهیم شد!

Al!R3ZA;887696 نوشت:
الان تکلیف چیه؟

به نظر می رسد تکلیف همان باشد که قبلا عرض شد: ابتدا از نظر عقلی و استدلالی اصول دین را ثابت کنیم و بعد پذیرش دین، باید عمل کرد تا کم کم به قوت ایمان برسیم.
منظور از عمل صالح شامل تفکر در افاق و انفس و افعال الهی هم می شود. به همین دلیل امام صادق(علیه السلام) فرمود: بیشترین عبادت جناب ابوذر، تفکر و عبرت گیری از وقایع بود؛ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: كَانَ أَكْثَرُ عِبَادَةِ أَبِي ذَرٍّ رَحْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ خَصْلَتَيْنِ التَّفَكُّرَ وَ الِاعْتِبَارَ.(1) و البته در روایات ارزش یک ساعت تفکر معادل یک سال عبادت و یا هفتاد سال عبادت دانسته شده است:
أالف) ابِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: تَفَكُّرُ سَاعَةٍ خَيْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سَنَة(2)
ب) في الحديث تفكر ساعة خير من عبادة ستين سنة(3)

به عبارتی ایمان چشیدنی است، تا زمانی که لذت انس با خدا از طریق ادعیه و نماز و دیگر اعمال صالح را انسان درک نکند، ایمانش تقویت نمی شود. به همین دلیل خداوند می فرماید به ابراهیم(علیه السلام) ملکوت آسمانها را نشان دادیم و نمی فرماید یاد دادیم. تفاوت دیدن و فهمیدن، همان تفاوت دست زدن به آتش و پی بردن به آن از طریق دود است.

ادامه دارد...


[/HR]1. صدوق، الخصال؛ ج‏1؛ ص42.
2. نوری، مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل ؛ ج‏11 ؛ ص183.
3. مجلسی، بحار الأنوار؛ ج‏66 ؛ ص293.

[/]

[="Tahoma"][="Blue"]بنابر عرایض پست قبلی که ایمان دارای مراتب است؛

Al!R3ZA;887696 نوشت:
یعنی ایمان شرط عمل صالح هست.

شرط بودن ایمان برای عمل صالح با ایمان حداقلی و یا متوسط هم صحیح است. در غیر اینصورت اگر قائل شویم که شخص باید ایمان حداکثری داشته باشد، مشکل دور برمی گردد. از طرفی در برخی روایات، عمل صالح نشانه ایمان دانسته شده است. به عبارتی کسی که ادعای ایمان می کند اما عمل صالح ندارد، مدعی کاذب است. امام صادق(علیه السّلام) مى‌فرمايد: «ايمان ادعايى است كه جز با بيّنه ثابت نمى‌شود و بيّنة ايمان عملِ آن است...» (1) همچنين، اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مى‌فرمايد: «به ‌درستى كه يقين مؤمن در عمل او مشاهده مى‌شود...» (2) به عبارتی ایمان و عمل صالح مانند دو بال باعث رشد مومن شده و او را به خداوند نزدیک می کنند.

Al!R3ZA;887696 نوشت:
ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر

نماز با شرایط خاص باعث جلوگیری از فحشا و گناه شده و معراج مومن قرار می گیرد. یکی از شرایط آن اعتقاد به محتوای آیات آنست، این اعتقاد نیز دارای مراتب است و قابل رشد. به همین دلیل کسی که اعتقادش ضعیف است، بهره حداقلی برده و کسی که اعتقادش قوی باشد، بهره حداکثری خواهد برد.


[/HR]1. کليني، الکافی، ج2، ص40.
2. مجلسي، بحار الانوار، ج68، ص311.

[/]

سوال:
آيا تكليف از كسي كه در دين به باور قلبي نرسيده ،ساقط مي شود؟
آيا بدون ايمان قلبي به خدا و پيامبر(صلي الله عليه و آله) مي توان شهادتين گفت؟


پاسخ:
مقدمه1؛ عمل به دستورات الهی باعث تقویت یقین می گردد. به عبارتی دلایل عقلی برای ابتدا راه و دخول در اسلام مفید بوده و عمل به دستورات الهی کم کم باعث رشد معنوی و تقویت ایمان می شود. در برخی روایات، عمل صالح نشانه ایمان دانسته شده است. به عبارتی کسی که ادعای ایمان می کند اما عمل صالح ندارد، مدعی کاذب است.

امام صادق(علیه السّلام) مى‌فرمايد: «ايمان ادعايى است كه جز با بيّنه ثابت نمى‌شود و بيّنة ايمان عملِ آن است...» (1) همچنين، اميرالمؤمنين(علیه السّلام) مى‌فرمايد: «به ‌درستى كه يقين مؤمن در عمل او مشاهده مى‌شود...» (2) به عبارتی ایمان و عمل صالح مانند دو بال باعث رشد مومن شده و او را به خداوند نزدیک می کنند.


مقدمه2؛ تفاوت مفهومى بین اسلام و ایمان در صورتى است كه اين دو واژه در برابر هم قرار گيرند، اما هر گاه جدا از هم ذكر شوند، ممكن است اسلام بر همان چيزى اطلاق شود كه ايمان بر آن اطلاق مى‏ شود يعنى هر دو واژه در يک معنى استعمال گردد.(3)


مقدمه3؛ قصد قربت از ارکان عبادت بوده و بدون آن عبادت صحيح نيست. مقصود از قصد قربت، به جا آوردن عمل عبادی به قصد امتثال امر خدا است(قول مشهور). بنابر این، بدون قصد تقرب به خدا عبادت محقق نمی‌شود.(4) البته برخي علما «قصد دست یابی به مصلحت موجود در عمل» و يا «قصد رسیدن به ثواب و دور ماندن از عقاب» را نيز صحيح مي دانند.(5)


پاسخ الف) بنابر مقدمه سوم، تا زماني كه شخصی به خدا معتقد باشد(هر چند اعتقادی حداقلی داشته باشد)، تحقق قصد قربت ممكن است و عبادت در اين حالت صحيح مي باشد. اما اگر اين اعتقاد به كلي از بين برود و شخص(نعوذ بالله) معتقد به بي خدايي گردد، ديگر قصد قربت معنا نخواهد داشت.

بنابراين تا زماني كه شخص به خدا معتقد است(هرچند اين اعتقاد ضعيف باشد)، مي تواند عبادات را احتياطا و از باب دفع ضرر محتمل و يا تقرب الهي انجام دهد.
هرچند بنابر مقدمه اول، عمل صالح نشانه ايمان است،

اما احکام اسلامی منوط به ایمان قوی نیست. که اگر منوط به ایمان قوی باشد، دور پیش می آید! چون تا شخص ایمان قوی نداشته باشد، عبادت نخواهد كرد، و از طرف دیگر خود عبادت باعث ارتقا ایمان انسان می شود... با التزام به این دو هیچ وقت نباید عبادت کنیم و البته مومن هم نخواهیم شد!

نكته: بنابر مقدمه دوم، بسیاری از خطاب های قرآنی که با الفاظی مانند "مومنون" یا "آمنوا" مطرح شده، شامل هر دو گروه می شود، خصوصا زمانی که در بردارنده حکمی الزامی باشد.


پاسخ ب) کسی که شهادتین می گويد، حداقل به کلیات دین باور دارد و یک ایمان حداقلی خواهد داشت که اگر نداشته باشد، چنین اقراری نمی کند. بنابراين اگر شهادتین مبتنی بر اعتقاد حداقلی نيز باشد کافی است اما اگر کسی هیچ گونه اعتقادی به خدا و رسول نداشته و شهادتین بگوید، منافق خواهد بود.

این شهادت نزد خداوند متعال ارزشی ندارد اما به دلیل رعایت مسائل اجتماعی، حاکم اسلامی با منافق نیز معامله مسلمان را می کند و او را از حقوق اسلامی برخوردار می نماید. خداوند در سوره بقره و در مورد ادعای ایمان منافقان می فرماید: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ، يخادِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ مَا يخدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ، فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا كاَنُواْ يَكْذِبُونَ(6)؛

بعضى از مردم مى‏ گويند: به خدا و دنياى ديگر ايمان آورده‏ ايم ولى مؤمن نيستند. به خدا و مؤمنان حيله مى‏ كنند ولى جز به خود حيله نمى‏ كنند اما نمى‏ فهمند. در قلوبشان مرضى هست، خدا مرضشان را افزود، آنها به علت دروغ گفتنشان عذابى دردناك خواهند داشت.


[/HR]1. کليني، الکافی، ج2، ص40.
2. مجلسي، بحار الانوار، ج68، ص311.
3. مكارم، تفسير نمونه، ج ‏22، ص 210.
4. مظفر، اصول فقه، ص76.
5. دانشنامه فقه، ذيل عنوان قصد قربت.
6. سوره بقره، آیات 8-10.
موضوع قفل شده است