جمع بندی تعریف عُروض و اتصاف

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعریف عُروض و اتصاف

سلام علیکم.

از دوستان گرامی کسی میتونه ساده و با مثال عُروض و اتصاف رو برای من شرح بده؟ (بنده تقسیم بندی مفاهیم کلی عقلی را خوانده و بلد هستم اما این دو عبارت را متوجه نمیشوم)

پیشاپیش تشکر.

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد شعیب

با سلام خدمت شما دوست گرامی
با این که شما با بحث تقسیم مفاهیم آشنا هستید بهتر می دانم که برای دیگر دوستان این مطلب را به عنوان مقدمه بحث عرض کنم تا هم دوستان دیگر محل بحث را بدانند و هم مقدمه بحث ما باشد.
مفاهیم کلی بر دو دسته تقسیم می شوند:
الف: دسته ای که صورت مستقیم حقایق خارجی است، که ذهن با این واقعیتها برخورد کرده، و صورتی از آن را نزد خود ساخته، سپس از اشیای دیگر هم، صور دیگری در نزد خود ساخته، و بعد در مرتبه عقل یک معنای عام و صورتی کلی، پرداخته است، که آن چه در مرتبه عقل موجود است، همان صورت واقعی شی خارجی است، که یک نوع عینیتی با وجود خارجی دارد، و سه مرحله احساس، تخیل و تعقل را، پیموده است، مثل صورت کلی که ما از سفیدی یا گرمی یا تلخی و،.......در ذهن داریم این دسته از معقولات را، معقولات اولیه می گویند، علامت این معقولات، آن است که صلاحیت دارد و در جواب(ما هو) واقع می شود و هر معنایی که بشود، با اشاره حسی یا عقلی به شی یا اشیایی، آن را برای شی یا اشیاﺀ، حمل کرده و آنها را، با آن معنا تبیین کرد، و مثلا گفت که این شی، (الف) است و این شی، (ب) است.
مقولات عشر همه از معقولات اولیه می باشند.
ب: برخی از معقولات و مفاهیم ذهنی، این احکام را ندارند یعنی صورت مستقیم اشیاﺀ خارجی و مناط تعیینات اشیاﺀ و ذات آنها، نیستند. بلکه تنها بیانگر حالات و حکم اشیاﺀ هستند مانند علت و معلول، امکان و وجوب، وحدت و کثرت و،......این گونه معقولات را، معقولات ثانویه می نامند .
سه فرق عمده، بین معقولات اولی و ثانیه وجود دارد:
الف: معقولات اولیه، صورتهای مستقیم و بلا واسطه ای هستند که از اعیان خارجی گرفته شده است، اما معقولات ثانیه صورتهای مستقیم اشیاﺀ نیستند.
ب: معقولات اولیه مسبوق به حس بوده، و بعد مرتبه خیال، و سپس، به صورت کلمات و عقلانی در آمده اند، ولی معقولات ثانیه، مسبوق به حس و خیال نیستند.
ج: معقولات اولیه جنبه اختصاصی دارند، یعنی اختصاص به یک نوع خاص، و یا یک جنس خاص، و یا حداکثر یک مقوله خاص دارند، امام معقولات ثانیه جنبه عمومی داشته، و مختص به جنس، یا مقوله خاص نیستند.

معقولات ثانیه، خود بر دو دسته هستند معقولات ثانیه منطقی، و معقولات ثانی فلسفی.
معقولات ثانی منطقی عبارتند از، آن کلیاتی که عروض عارض بر معروض خودش، و اتصاف آن، معروض به عارض هر دو در ذهن است .
معقولات ثانی فلسفی: ظرف عروض عارض بر معروض ذهن است، و ظرف اتصاف معروض به عارض، خارج است.
تا اینجا به عنوان مقدمه عرض شد.

اما این که می گویند عروض و اتصاف فرقشان چیست؟
در معقولات ثانیه منطقی می گویند عروض و اتصاف هر دو در ذهن است
مثل این که می گوییم( انسان کلی است) آیا کلیت دارای انسان است، یا انسان دارای کلیت؟ آیا کلیت عارض انسان شده است، یا انسان، عارض بر کلیت؟
واضح است که کلیت، عارض انسان شده است پس انسان، معروض و کلیت عارض است،
حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟ مسلما ظرف اتصاف انسان، به کلیت در ذهن است، انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست، ظرف عروض کلیت بر انسان نیز، ذهن است، زیرا کلیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق می شود، یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد، نه در خارج.

اما در معقول ثانیه فلسفی که عرض در ذهن و اتصاف در خارج است:
مثلا وقتی می گوییم : (انسان ممکن است یا انسان واحد است) در این جا البته، مقصود این است که انسان، ظرفِ خارجِ متصفِ به امکان یا وحدت است، ولی از طرفی می دانیم، که امکان یا وحدت در خارج، وجود مستقلی ندارد، تا عارض غیر شود، پس امکان، در عین این که صفت انسان است، ولی در خارج عارض انسان نیست، بلکه در ذهن عارض انسان می شود، این است که می گوییم ظرف اتصاف، خارج، و ظرف عروض، ذهن است، در حالی که، معقولات ثانی منطقی هم ظرف اتصاف، و هم ظرف عروض، هر دو در ذهن بودند.

توضیح بیشتر(به نظر مطالب بالا کای است و مطالب زیر می تواند برای روشن شدن بیشتر مطلب کمک کند)
استاد شهید مطهّری مینویسد:
آنجا که محمولی عارض موضوعی میشود و موضوع متصف به آن محمول میگردد دو نسبت متصور است: یکی عروض محمول بر موضوع، و یکی اتصاف موضوع به محمول.

در اینجا، چهار حالت قابل تصور است:
1. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در خارج است؛ مانند اینکه میگوییم: «زید آمد.» در اینجا، متصف شدن زید به «آمدن»، هم در خارج عارض زید شده است؛ زیرا «آمدن» عرضی است که حالّ در موضوع خودش است و این حلول و عروض در خارج واقع شده است.
همچنین در موردی که میگوییم: «زیدٌ قائمٌ» دو چیز وجود دارد: «قیام» و «زید». حال آیا قیام عارض زید شده است یا بالعکس؟ آیا قیام ملحق به زید شده است یا بالعکس؟ یعنی آیا «زید» اصل است و قیام برای زید پیدا شده است، یا «قیام» اصل است و زید برای قیام پیدا شده است؟ واضح است که قیام برای زید پیدا شده است. پس «قیام» عارض، «زید» معروض، و این عمل «عروض» یا «لحوق» نامیده میشوند. اکنون باید دید که ظرف عروض چیست؟ آیا این عروض در ذهن صورت میگیرد یا در خارج؟ واضح است که ظرف عروض، خارج است. اما ظرف اتصاف چیست؟ آیا اتصاف زید به قیام در خارج است یا در ذهن؟ مسلّم است که ظرف اتصاف، خارج است؛ یعنی وجود خارجی زید متصف است به قیام.
2. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در ذهن است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، کلی است» آیا کلّیت، دارای انسان است و یا انسان دارای کلّیت است؟ آیا کلّیت، عارض انسان شده است و یا انسان عارض کلّیت؟ واضح است که کلّیت عارض انسان شده است. پس انسان معروض و کلّیت عارض است. حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟ اولا، واضح است که ظرف اتصاف انسان به کلّیت، در ذهن است. انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است و البته انسان خارجی، هیچگاه کلی نیست، بلکه انسان در ظرف ذهن و از نظر وجود ذهنی، متّصف به کلّیت میشود. ثانیاً، ظرف عروض کلّیت بر انسان نیز در ذهن است؛ زیرا کلّیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق میشود؛ یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد و نه در خارج.
3. ظروف عروض عارض بر معروض «ذهن» و ظرف اتصاف معروض به عارض «خارج» است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، ممکن است» یا «انسان، واحد است.» در اینجا، البته مقصود این است که انسان در ظرف خارج متّصف به امکان یا وحدت است؛ یعنی مقصود بیان حالت انسان خارجی است. ولی از طرفی، میدانیم که خود امکان یا وحدت در خارج، وجودی مستقل ندارند تا عارض غیر بشوند (به بیانی که قبلا گفته شد.) پس «امکان» در عین اینکه صفت انسان است، ولی در خارج، عارض انسان نیست. این است که میگوییم: ظرف اتصاف، «خارج» و ظرف عروض، «ذهن» است.
4. ظرف عروض عارض بر معروض، «خارج» و ظرف اتصاف معروض به عارض، «ذهن» است. از این چهار قسم، قسم چهارم فقط فرض محض است و محال و غیرممکن است. از سه قسم باقیمانده، قسم اول را «معقولات اولیه»، قسم دوم را «معقولات ثانیه منطقی» و قسم سوم را «معقولات ثانیه فلسفی» مینامند.

سلام علیکم. خیلی ممنونم از پاسخ شما.
متاسفانه هنوز متوجه مطلب نشدم.

اول چیزی که متوجه نمی شوم همین "ظرف" است.

دوم چیزی که متوجه نمیشوم این است که در مقولات ثانویه فلسفی وقتی میگوییم "انسان ممکن است" منظورمان از "انسان" مفهوم کلی انسان است یا همه مصادیق خارجی انسان؟ اگر همه مصادیق خارجی انسان منظورمان است، آیا فرمایش شما اینست که چون مثلا زید دارای تعین خارجی است و متصف شده اشت به صفت "امکان" از آنجایی که "تعین، خارجی است" لذا ظرف اتصاف خارجی است؟

سوم چیزی که متوجه نمیشوم این است که مگر اتصاف و عروض اصلا چه تفاوت معنایی دارند؟ چه بگوییم امکان بر انسان عروض یافته چه بگوییم انسان متصف به صفت امکان شده. به نظر من هردو یک معنی را میدهند. شبیه اینکه بگوییم لباس من کثیف شده یا کثیفی بر لباس من غلبه کرده.

شعیب;886256 نوشت:
با سلام خدمت شما دوست گرامی
با این که شما با بحث تقسیم مفاهیم آشنا هستید بهتر می دانم که برای دیگر دوستان این مطلب را به عنوان مقدمه بحث عرض کنم تا هم دوستان دیگر محل بحث را بدانند و هم مقدمه بحث ما باشد.
مفاهیم کلی بر دو دسته تقسیم می شوند:
الف: دسته ای که صورت مستقیم حقایق خارجی است، که ذهن با این واقعیتها برخورد کرده، و صورتی از آن را نزد خود ساخته، سپس از اشیای دیگر هم، صور دیگری در نزد خود ساخته، و بعد در مرتبه عقل یک معنای عام و صورتی کلی، پرداخته است، که آن چه در مرتبه عقل موجود است، همان صورت واقعی شی خارجی است، که یک نوع عینیتی با وجود خارجی دارد، و سه مرحله احساس، تخیل و تعقل را، پیموده است، مثل صورت کلی که ما از سفیدی یا گرمی یا تلخی و،.......در ذهن داریم این دسته از معقولات را، معقولات اولیه می گویند، علامت این معقولات، آن است که صلاحیت دارد و در جواب(ما هو) واقع می شود و هر معنایی که بشود، با اشاره حسی یا عقلی به شی یا اشیایی، آن را برای شی یا اشیاﺀ، حمل کرده و آنها را، با آن معنا تبیین کرد، و مثلا گفت که این شی، (الف) است و این شی، (ب) است.
مقولات عشر همه از معقولات اولیه می باشند.
ب: برخی از معقولات و مفاهیم ذهنی، این احکام را ندارند یعنی صورت مستقیم اشیاﺀ خارجی و مناط تعیینات اشیاﺀ و ذات آنها، نیستند. بلکه تنها بیانگر حالات و حکم اشیاﺀ هستند مانند علت و معلول، امکان و وجوب، وحدت و کثرت و،......این گونه معقولات را، معقولات ثانویه می نامند .
سه فرق عمده، بین معقولات اولی و ثانیه وجود دارد:
الف: معقولات اولیه، صورتهای مستقیم و بلا واسطه ای هستند که از اعیان خارجی گرفته شده است، اما معقولات ثانیه صورتهای مستقیم اشیاﺀ نیستند.
ب: معقولات اولیه مسبوق به حس بوده، و بعد مرتبه خیال، و سپس، به صورت کلمات و عقلانی در آمده اند، ولی معقولات ثانیه، مسبوق به حس و خیال نیستند.
ج: معقولات اولیه جنبه اختصاصی دارند، یعنی اختصاص به یک نوع خاص، و یا یک جنس خاص، و یا حداکثر یک مقوله خاص دارند، امام معقولات ثانیه جنبه عمومی داشته، و مختص به جنس، یا مقوله خاص نیستند.

معقولات ثانیه، خود بر دو دسته هستند معقولات ثانیه منطقی، و معقولات ثانی فلسفی.
معقولات ثانی منطقی عبارتند از، آن کلیاتی که عروض عارض بر معروض خودش، و اتصاف آن، معروض به عارض هر دو در ذهن است .
معقولات ثانی فلسفی: ظرف عروض عارض بر معروض ذهن است، و ظرف اتصاف معروض به عارض، خارج است.
تا اینجا به عنوان مقدمه عرض شد.

اما این که می گویند عروض و اتصاف فرقشان چیست؟
در معقولات ثانیه منطقی می گویند عروض و اتصاف هر دو در ذهن است
مثل این که می گوییم( انسان کلی است) آیا کلیت دارای انسان است، یا انسان دارای کلیت؟ آیا کلیت عارض انسان شده است، یا انسان، عارض بر کلیت؟
واضح است که کلیت، عارض انسان شده است پس انسان، معروض و کلیت عارض است،
حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟ مسلما ظرف اتصاف انسان، به کلیت در ذهن است، انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست، ظرف عروض کلیت بر انسان نیز، ذهن است، زیرا کلیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق می شود، یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد، نه در خارج.

اما در معقول ثانیه فلسفی که عرض در ذهن و اتصاف در خارج است:
مثلا وقتی می گوییم : (انسان ممکن است یا انسان واحد است) در این جا البته، مقصود این است که انسان، ظرفِ خارجِ متصفِ به امکان یا وحدت است، ولی از طرفی می دانیم، که امکان یا وحدت در خارج، وجود مستقلی ندارد، تا عارض غیر شود، پس امکان، در عین این که صفت انسان است، ولی در خارج عارض انسان نیست، بلکه در ذهن عارض انسان می شود، این است که می گوییم ظرف اتصاف، خارج، و ظرف عروض، ذهن است، در حالی که، معقولات ثانی منطقی هم ظرف اتصاف، و هم ظرف عروض، هر دو در ذهن بودند.

توضیح بیشتر(به نظر مطالب بالا کای است و مطالب زیر می تواند برای روشن شدن بیشتر مطلب کمک کند)
استاد شهید مطهّری مینویسد:
آنجا که محمولی عارض موضوعی میشود و موضوع متصف به آن محمول میگردد دو نسبت متصور است: یکی عروض محمول بر موضوع، و یکی اتصاف موضوع به محمول.

در اینجا، چهار حالت قابل تصور است:
1. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در خارج است؛ مانند اینکه میگوییم: «زید آمد.» در اینجا، متصف شدن زید به «آمدن»، هم در خارج عارض زید شده است؛ زیرا «آمدن» عرضی است که حالّ در موضوع خودش است و این حلول و عروض در خارج واقع شده است.
همچنین در موردی که میگوییم: «زیدٌ قائمٌ» دو چیز وجود دارد: «قیام» و «زید». حال آیا قیام عارض زید شده است یا بالعکس؟ آیا قیام ملحق به زید شده است یا بالعکس؟ یعنی آیا «زید» اصل است و قیام برای زید پیدا شده است، یا «قیام» اصل است و زید برای قیام پیدا شده است؟ واضح است که قیام برای زید پیدا شده است. پس «قیام» عارض، «زید» معروض، و این عمل «عروض» یا «لحوق» نامیده میشوند. اکنون باید دید که ظرف عروض چیست؟ آیا این عروض در ذهن صورت میگیرد یا در خارج؟ واضح است که ظرف عروض، خارج است. اما ظرف اتصاف چیست؟ آیا اتصاف زید به قیام در خارج است یا در ذهن؟ مسلّم است که ظرف اتصاف، خارج است؛ یعنی وجود خارجی زید متصف است به قیام.
2. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در ذهن است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، کلی است» آیا کلّیت، دارای انسان است و یا انسان دارای کلّیت است؟ آیا کلّیت، عارض انسان شده است و یا انسان عارض کلّیت؟ واضح است که کلّیت عارض انسان شده است. پس انسان معروض و کلّیت عارض است. حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟ اولا، واضح است که ظرف اتصاف انسان به کلّیت، در ذهن است. انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است و البته انسان خارجی، هیچگاه کلی نیست، بلکه انسان در ظرف ذهن و از نظر وجود ذهنی، متّصف به کلّیت میشود. ثانیاً، ظرف عروض کلّیت بر انسان نیز در ذهن است؛ زیرا کلّیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق میشود؛ یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد و نه در خارج.
3. ظروف عروض عارض بر معروض «ذهن» و ظرف اتصاف معروض به عارض «خارج» است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، ممکن است» یا «انسان، واحد است.» در اینجا، البته مقصود این است که انسان در ظرف خارج متّصف به امکان یا وحدت است؛ یعنی مقصود بیان حالت انسان خارجی است. ولی از طرفی، میدانیم که خود امکان یا وحدت در خارج، وجودی مستقل ندارند تا عارض غیر بشوند (به بیانی که قبلا گفته شد.) پس «امکان» در عین اینکه صفت انسان است، ولی در خارج، عارض انسان نیست. این است که میگوییم: ظرف اتصاف، «خارج» و ظرف عروض، «ذهن» است.
4. ظرف عروض عارض بر معروض، «خارج» و ظرف اتصاف معروض به عارض، «ذهن» است. از این چهار قسم، قسم چهارم فقط فرض محض است و محال و غیرممکن است. از سه قسم باقیمانده، قسم اول را «معقولات اولیه»، قسم دوم را «معقولات ثانیه منطقی» و قسم سوم را «معقولات ثانیه فلسفی» مینامند.

alirezaa;887016 نوشت:
سلام علیکم. خیلی ممنونم از پاسخ شما.
متاسفانه هنوز متوجه مطلب نشدم.
اول چیزی که متوجه نمی شوم همین "ظرف" است.
دوم چیزی که متوجه نمیشوم این است که در مقولات ثانویه فلسفی وقتی میگوییم "انسان ممکن است" منظورمان از "انسان" مفهوم کلی انسان است یا همه مصادیق خارجی انسان؟ اگر همه مصادیق خارجی انسان منظورمان است، آیا فرمایش شما اینست که چون مثلا زید دارای تعین خارجی است و متصف شده اشت به صفت "امکان" از آنجایی که "تعین، خارجی است" لذا ظرف اتصاف خارجی است؟
سوم چیزی که متوجه نمیشوم این است که مگر اتصاف و عروض اصلا چه تفاوت معنایی دارند؟ چه بگوییم امکان بر انسان عروض یافته چه بگوییم انسان متصف به صفت امکان شده. به نظر من هردو یک معنی را میدهند. شبیه اینکه بگوییم لباس من کثیف شده یا کثیفی بر لباس من غلبه کرده.

ظرف یعنی محل تحقق آن عمل- اتصاف و یا عروض- به این معنا که عارض شدن، مربوط شدن ، حمل شدن این عارض بر معروض در کجا اتفاق می افتد آیا این حمل و عروض در خارج است یا در ذهن است؟
و این متصف شدن متتصِّف به متصَّف در کجا محقق می شود این معنای ظرف است این بحث دارای ثمراتی است در این حملی که صورت می گیرد باید دید در کجا و به چه نحوی است آیا خارجی است یا ذهنی . ثمره اش این است که انتظار همان ظرف و محل را از این حمل خواهیم داشت نه بیشتر.
مثلا این که می گوییم آب سرد کننده است و یا آتش سوزاننده است این ظرفش خارج است نه ذهن.
اما این که می گوییم انسان کلی است و یا انسان ممکن است ظرفش مختلف است با آن چه که بالا گفته شدظرف حمل و عروضش ظرف اتصاف موضوع به محمول.
در ابتدای عرایضم در پست قبل یاد آور شدم بحث ما درباره مقولات و مفاهیم کلی است و گفتیم تا چیزی کلی نباشد معقول واقع نمی شود برای همین ذهن انسان از خارج و جزئیات حسی برداشت هایی می کند تا به مرحله مفاهیم کلی برسد مثلا زید و عمر و تقی و علی و... را می بیند و از وجه مشترک آنها مفهوم انسان را برداشت می کند این مفهوم انسان یک ریشه بیرونی یعنی افراد خارجی دارد حال این مفهوم کلی می آید و در واکنش حمل قرار می گیرد یا موضوع قرار می گیرد یا محمول . حال اگر این مفهوم کلی موضوع قرار گرفت و چیزی (کلی) به او حمل شد این حمل چند اتفاق را به همراه خواهد داشت:
1- حمل و عارض شدن محمول بر موضوع : عروض
2- دارا شدن متصف شدن موضوع به محمول: اتصاف
با این که در عمل و واقع این دو یک نتیجه عینی را دارد اما در تحلیل ذهنی این دو ، با هم متفاوت و دو مقام متفاوت هستند.
پس باید بررسی کرد که این دو یعنی عروض و اتصاف به تحلیل ذهنی در کجا واقع می شوند.
که ما این مطلب را در پست قبل به صورت کامل عرض کردیم.
حال این انسان کلی که متخذ از خارج است در فرایند حمل قرار گرفته و موضوع واقع می شود:
1- انسان کلی است .
2- انسان ممکن است.
خب حال دو مرحله تحلیل ذهنی مان را درباره این دو قضیه بررسی می کنیم:
قضیه اول: انسان کلی است:
اول حمل و عروض را بررسی می کنیم حمل کلیت به انسان در ذهن محقق می شود یا در خارج؟
جواب: کلیت وجود خارجی منحاذ و مستقل ندارد که بخواهد بر انسان در خارج حمل شود بلکه کلیت یک امر صرفا ذهنی است که از کنار هم قرار دادن جزئی ها در ذهن پدید آمده است و یک مفهوم صرفا ذهنی است ( این را باید توجه داشته باشید کلی با کل متفاوت است کل به مجموع جزء ها می گویند که می تواند در خارج موجود باشد اما کلیت یک مفهوم صرفا ذهنی است) به این ترتیب حمل و عروض کلیت بر انسان در ذهن است.
دوم این که اتصاف موضوع به محمول و یا به عبارتی دارا شدن موضوع محمول را بررسی می کنیم: آیا اتصاف انسان به کلیت و دارا شدن انسان این صفت را در خارج است یا در ذهن ؟
جواب: انسان در ذهن متصف به کلیت می شود نه در خارج چرا که انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست. و دارای این صفت در خارج نخواهد بود.
قضیه دوم: انسان ممکن است.
عروض را بررسی می کنیم:
آیا امکان در خارج بر انسان حمل می شود
جواب: خیر ، چرا که امکان با این که منشا خارجی دارد ولی یک وجود مستقل در خارج ندارد که بتواند در خارج بر انسان حمل شودو شرط حمل و عروض استقلال است.
آیا انسان در خارج متصف به امکان است یا در ذهن؟
جواب: انسان در خارج متصف به امکان است به این معنا که انسان بما هو انسان - نه انسان ذهنی و مفروض- ممکن الوجود است و این صفت را دارا است به عبارت دیگر انسان در خارج( آن حقیقت انسان که ذهن از خارج و زید و عمر و بکر ... برداشت کرده است) ممکن الوجود است و دارای صفت امکان است .
می بینید با این که عروض امکان به انسان -به علت نیاز داشتن به استقلال محمول در خارج برای حمل- در ذهن است ولی چون اتصاف انسان به امکان نیاز به استقلال امکان ندارد انسان در خارج به امکان متصف می شود و این ربط امکان به انسان است که شهید مطهری از آن به وجود ربطی یاد می کند.

سلام. ممنون از پاسختون. متاسفانه من هنوز کاملا متوجه نشدم.

مشکل اول من:
گزاره 1- انسان ناطق است.
گزاره 2- انسان کلی است.

الف) در گزاره 1 منظور از انسان، انسان بما هو انسان است. در گزاره 2 اما منظور از انسان، مفهوم کلی اولیه انسان است. آیا درست متوجه شده ام؟
ب) تفاوت انسان بما هو انسان، با مفهوم کلی انسان چیست؟ آیا در گزاره 1 منظور همه مصادیق انسان است؟

مشکل دوم من:
وجود مستقل و منحاذ یعنی چه؟ مثلا وقتی میگوییم "آب" "سردکننده" است و نیز "انسان" "ممکن" است، به بیان شما "سردکنندگی" وجودی مستقل در خارج دارد اما "امکان" خیر. آیا درست متوجه شدم؟ اگر بله آنگاه چه چیز باعث شد یکی را صاحب وجود مستقل بدانیم و دیگری را نه؟ مرز اینها چیست؟ آیا مرزشان حواسند؟

مشکل سوم:
برای معقولات ماهوی یک مثال بزنید و عروض و اتصافش رو تحلیل بفرمایید.

شعیب;887143 نوشت:

ظرف یعنی محل تحقق آن عمل- اتصاف و یا عروض- به این معنا که عارض شدن، مربوط شدن ، حمل شدن این عارض بر معروض در کجا اتفاق می افتد آیا این حمل و عروض در خارج است یا در ذهن است؟
و این متصف شدن متتصِّف به متصَّف در کجا محقق می شود این معنای ظرف است این بحث دارای ثمراتی است در این حملی که صورت می گیرد باید دید در کجا و به چه نحوی است آیا خارجی است یا ذهنی . ثمره اش این است که انتظار همان ظرف و محل را از این حمل خواهیم داشت نه بیشتر.
مثلا این که می گوییم آب سرد کننده است و یا آتش سوزاننده است این ظرفش خارج است نه ذهن.
اما این که می گوییم انسان کلی است و یا انسان ممکن است ظرفش مختلف است با آن چه که بالا گفته شدظرف حمل و عروضش ظرف اتصاف موضوع به محمول.
در ابتدای عرایضم در پست قبل یاد آور شدم بحث ما درباره مقولات و مفاهیم کلی است و گفتیم تا چیزی کلی نباشد معقول واقع نمی شود برای همین ذهن انسان از خارج و جزئیات حسی برداشت هایی می کند تا به مرحله مفاهیم کلی برسد مثلا زید و عمر و تقی و علی و... را می بیند و از وجه مشترک آنها مفهوم انسان را برداشت می کند این مفهوم انسان یک ریشه بیرونی یعنی افراد خارجی دارد حال این مفهوم کلی می آید و در واکنش حمل قرار می گیرد یا موضوع قرار می گیرد یا محمول . حال اگر این مفهوم کلی موضوع قرار گرفت و چیزی (کلی) به او حمل شد این حمل چند اتفاق را به همراه خواهد داشت:
1- حمل و عارض شدن محمول بر موضوع : عروض
2- دارا شدن متصف شدن موضوع به محمول: اتصاف
با این که در عمل و واقع این دو یک نتیجه عینی را دارد اما در تحلیل ذهنی این دو ، با هم متفاوت و دو مقام متفاوت هستند.
پس باید بررسی کرد که این دو یعنی عروض و اتصاف به تحلیل ذهنی در کجا واقع می شوند.
که ما این مطلب را در پست قبل به صورت کامل عرض کردیم.
حال این انسان کلی که متخذ از خارج است در فرایند حمل قرار گرفته و موضوع واقع می شود:
1- انسان کلی است .
2- انسان ممکن است.
خب حال دو مرحله تحلیل ذهنی مان را درباره این دو قضیه بررسی می کنیم:
قضیه اول: انسان کلی است:
اول حمل و عروض را بررسی می کنیم حمل کلیت به انسان در ذهن محقق می شود یا در خارج؟
جواب: کلیت وجود خارجی منحاذ و مستقل ندارد که بخواهد بر انسان در خارج حمل شود بلکه کلیت یک امر صرفا ذهنی است که از کنار هم قرار دادن جزئی ها در ذهن پدید آمده است و یک مفهوم صرفا ذهنی است ( این را باید توجه داشته باشید کلی با کل متفاوت است کل به مجموع جزء ها می گویند که می تواند در خارج موجود باشد اما کلیت یک مفهوم صرفا ذهنی است) به این ترتیب حمل و عروض کلیت بر انسان در ذهن است.
دوم این که اتصاف موضوع به محمول و یا به عبارتی دارا شدن موضوع محمول را بررسی می کنیم: آیا اتصاف انسان به کلیت و دارا شدن انسان این صفت را در خارج است یا در ذهن ؟
جواب: انسان در ذهن متصف به کلیت می شود نه در خارج چرا که انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست. و دارای این صفت در خارج نخواهد بود.
قضیه دوم: انسان ممکن است.
عروض را بررسی می کنیم:
آیا امکان در خارج بر انسان حمل می شود
جواب: خیر ، چرا که امکان با این که منشا خارجی دارد ولی یک وجود مستقل در خارج ندارد که بتواند در خارج بر انسان حمل شودو شرط حمل و عروض استقلال است.
آیا انسان در خارج متصف به امکان است یا در ذهن؟
جواب: انسان در خارج متصف به امکان است به این معنا که انسان بما هو انسان - نه انسان ذهنی و مفروض- ممکن الوجود است و این صفت را دارا است به عبارت دیگر انسان در خارج( آن حقیقت انسان که ذهن از خارج و زید و عمر و بکر ... برداشت کرده است) ممکن الوجود است و دارای صفت امکان است .
می بینید با این که عروض امکان به انسان -به علت نیاز داشتن به استقلال محمول در خارج برای حمل- در ذهن است ولی چون اتصاف انسان به امکان نیاز به استقلال امکان ندارد انسان در خارج به امکان متصف می شود و این ربط امکان به انسان است که شهید مطهری از آن به وجود ربطی یاد می کند.

alirezaa;887242 نوشت:
سلام. ممنون از پاسختون. متاسفانه من هنوز کاملا متوجه نشدم.

مشکل اول من:
گزاره 1- انسان ناطق است.
گزاره 2- انسان کلی است.

الف) در گزاره 1 منظور از انسان، انسان بما هو انسان است. در گزاره 2 اما منظور از انسان، مفهوم کلی اولیه انسان است. آیا درست متوجه شده ام؟
ب) تفاوت انسان بما هو انسان، با مفهوم کلی انسان چیست؟ آیا در گزاره 1 منظور همه مصادیق انسان است؟


با سلام و عرض ادب
بزرگوار بهتر می دانم ابتدا یک مقدمه ای در باب معقولات(مفاهیم) اولیه و ثانویه (منطقی، فلسفی) عرض کنم چرا که تا این مطلب واضح نشود سوالات ادامه خواهد داشت. شما لطف کنید بفرمایید در این باره نظر خاصی دارید یا نه؟ اگر سوالی هست مطرح بفرمایید تا بعد سراغ سوالات شما و عروض و اتصاف برویم:

مسايل مربوط به معقولات اوليه و ثانويه را مي‌توان در ضمن مسايل وجود ذهني جاي داد.
زيرا پس از آن‌كه حقيقت وجود به خارجي و ذهني تقسيم شد مي‌توان موجود ذهني(مفاهیم=معقولات) را از جهت اين كه بدون واسطه يا با واسطه از خارج از ذهن حكايت مي‌كند به دو قسم تقسيم كرد:
موجودي كه بي‌واسطه از خارج حكايت مي‌كند معقول اولي و موجودي كه با واسطه حكايت مي‌كند معقول ثانيه است.

معقول (يعني مفاهيم كلي) را نخست به اولي و ثانوي تقسيم مي‌كنند و سپس معقول ثانوي را به منطقي و فلسفي تقسيم مي‌نمايند.

اگر به مفاهيم ذهني خود توجه كنيم، خواهيم ديد كه اين مفاهيم با يكديگر متفاوتند.
مثلاً در ذهن مفاهيمي از قبيل: انسان، اسب، سنگ و درخت داريم.
همچنين، مفاهيمي ازقبيل: كلي، جنس، فصل، ذاتي، عرضي، قضيه، موضوع، محمول و... داريم.
و بالاخره مفاهيمي از قبيل: علت، معلول، امكان، وجوب، وجود و... داريم.

با كمي دقت در اين سه گروه مي‌بينيم كه گروه اول از مفاهيم در خارج از ذهن موجودند، يعني در خارج از ذهن انسان و اسب و سنگ داريم ونمي‌توانيم بگوييم كه اين مفاهيم فقط در ذهن موجودند. (مفاهیم اولیه)

گروه دوم مفاهيمي هستند كه به هيچ وجه در خارج از ذهن يافت نمي‌شدند وفقط در ذهن حضور دارند، در خارج از ذهن هرگز «كلي» يا «جنس» يا «فصل» وجود ندارد وما به هيچ موجودي در خارج از ذهن نمي‌توانيم اشاره كنيم و بگوييم كه اين موجود «كلي» است يا «فصل» است(به معناي منطقي آن).
اما مي‌توانيم در خارج از ذهن به موجودي اشاره كنيم و بگوييم اين انسان است يا اسب است.

اما گروه سوم از مفاهيم، مفاهيمي هستند كه تا حدودي حالت دو پهلو دارند يعني نه مانند گروه اول‌اند كه در خارج از ذهن وجود داشته باشند و نه مانند گروه سوم‌اند كه هيچ بويي از هستي در خارج از ذهن نبرده باشند. مفاهيمي مانند: علت يا امكان چنين مفاهيمي هستند.
مفهوم علت در خارج از ذهن به صورت يك وجود قابل اشاره مانند انسان وجود ندارد ولي از طرف ديگر، ما اشياء خارج از ذهن را حقيقتاً مي‌توانيم به علت متصف كنيم و مثلاً بگوييم آتش علت گرم شدن آب است. يعني حقيقتاً آتش را به علت متصف كنيم و اين بر خلاف مفاهيم گروه دوم است كه اشياء خارج از ذهن را حتي به آنها نمي‌توان متصف كرد، مثلاً نمي‌توان گفت انسان خارج از ذهن كلي است.

به مفاهيم گروه اول، معقول اول و به مفاهيم گروه دوم، معقول ثاني منطقي و به مفاهيم گروه سوم، معقول ثاني فلسفي مي‌گويند.

(به نظرم می رسد ابتدا باید این مساله حل شود تا بهتر بتوانیم مسائل را مطرح کنیم)
بنده منتظر پاسخ شما هستم.

باسمه العلیم

شعیب;887400 نوشت:
اما گروه سوم از مفاهيم، مفاهيمي هستند كه تا حدودي حالت دو پهلو دارند يعني نه مانند گروه اول‌اند كه در خارج از ذهن وجود نداشته باشند

عرض سلام و ادب

جسارتا استاد گرامی قسمت رنگی نباید "داشته باشند" باشد؟

حبیبه;887420 نوشت:
عرض سلام و ادب

جسارتا استاد گرامی قسمت رنگی نباید "داشته باشند" باشد؟


با سلام
ممنون از شما
تذکر بجایی بود
تشکر

سلام دوست گرامی. بنده خیلی ممنون توجه شما هستم. خدا خیرتون بده.
در مورد مطالبی که فرمودید خیر، مشکلی ندارم.

شعیب;887400 نوشت:

با سلام و عرض ادب
بزرگوار بهتر می دانم ابتدا یک مقدمه ای در باب معقولات(مفاهیم) اولیه و ثانویه (منطقی، فلسفی) عرض کنم چرا که تا این مطلب واضح نشود سوالات ادامه خواهد داشت. شما لطف کنید بفرمایید در این باره نظر خاصی دارید یا نه؟ اگر سوالی هست مطرح بفرمایید تا بعد سراغ سوالات شما و عروض و اتصاف برویم:

مسايل مربوط به معقولات اوليه و ثانويه را مي‌توان در ضمن مسايل وجود ذهني جاي داد.
زيرا پس از آن‌كه حقيقت وجود به خارجي و ذهني تقسيم شد مي‌توان موجود ذهني(مفاهیم=معقولات) را از جهت اين كه بدون واسطه يا با واسطه از خارج از ذهن حكايت مي‌كند به دو قسم تقسيم كرد:
موجودي كه بي‌واسطه از خارج حكايت مي‌كند معقول اولي و موجودي كه با واسطه حكايت مي‌كند معقول ثانيه است.

معقول (يعني مفاهيم كلي) را نخست به اولي و ثانوي تقسيم مي‌كنند و سپس معقول ثانوي را به منطقي و فلسفي تقسيم مي‌نمايند.

اگر به مفاهيم ذهني خود توجه كنيم، خواهيم ديد كه اين مفاهيم با يكديگر متفاوتند.
مثلاً در ذهن مفاهيمي از قبيل: انسان، اسب، سنگ و درخت داريم.
همچنين، مفاهيمي ازقبيل: كلي، جنس، فصل، ذاتي، عرضي، قضيه، موضوع، محمول و... داريم.
و بالاخره مفاهيمي از قبيل: علت، معلول، امكان، وجوب، وجود و... داريم.

با كمي دقت در اين سه گروه مي‌بينيم كه گروه اول از مفاهيم در خارج از ذهن موجودند، يعني در خارج از ذهن انسان و اسب و سنگ داريم ونمي‌توانيم بگوييم كه اين مفاهيم فقط در ذهن موجودند. (مفاهیم اولیه)

گروه دوم مفاهيمي هستند كه به هيچ وجه در خارج از ذهن يافت نمي‌شدند وفقط در ذهن حضور دارند، در خارج از ذهن هرگز «كلي» يا «جنس» يا «فصل» وجود ندارد وما به هيچ موجودي در خارج از ذهن نمي‌توانيم اشاره كنيم و بگوييم كه اين موجود «كلي» است يا «فصل» است(به معناي منطقي آن).
اما مي‌توانيم در خارج از ذهن به موجودي اشاره كنيم و بگوييم اين انسان است يا اسب است.

اما گروه سوم از مفاهيم، مفاهيمي هستند كه تا حدودي حالت دو پهلو دارند يعني نه مانند گروه اول‌اند كه در خارج از ذهن وجود داشته باشند و نه مانند گروه سوم‌اند كه هيچ بويي از هستي در خارج از ذهن نبرده باشند. مفاهيمي مانند: علت يا امكان چنين مفاهيمي هستند.
مفهوم علت در خارج از ذهن به صورت يك وجود قابل اشاره مانند انسان وجود ندارد ولي از طرف ديگر، ما اشياء خارج از ذهن را حقيقتاً مي‌توانيم به علت متصف كنيم و مثلاً بگوييم آتش علت گرم شدن آب است. يعني حقيقتاً آتش را به علت متصف كنيم و اين بر خلاف مفاهيم گروه دوم است كه اشياء خارج از ذهن را حتي به آنها نمي‌توان متصف كرد، مثلاً نمي‌توان گفت انسان خارج از ذهن كلي است.

به مفاهيم گروه اول، معقول اول و به مفاهيم گروه دوم، معقول ثاني منطقي و به مفاهيم گروه سوم، معقول ثاني فلسفي مي‌گويند.

(به نظرم می رسد ابتدا باید این مساله حل شود تا بهتر بتوانیم مسائل را مطرح کنیم)
بنده منتظر پاسخ شما هستم.

alirezaa;887485 نوشت:
سلام دوست گرامی. بنده خیلی ممنون توجه شما هستم. خدا خیرتون بده.
در مورد مطالبی که فرمودید خیر، مشکلی ندارم.

با سلام
تا اینجا مفاهیم و معقولات روشن شدند که برخی مثل معقولات اولیه بدون واسطه به از خارج به ذهن می آیند و برخی دیگر مانند معقولات ثانوی با واسطه .
خب حال اگر دو معقول را بخواهیم به هم حمل کنیم و یا به عبارت واضح تر بخواهیم از حمل و اتصاف دو شی خارجی که ما از آنها مفاهیمی اتخاذ کرده ایم خبر بدهیم دو اتفاق رخ می دهد یکی عروض(حمل محمول بر موضوع) و یکی اتصاف (اتصاف موضوع به محمول).
حال اگر این دو معقول اولی باشد مثلا بگوییم انسان ناطق است (ناطق به معنای دارای عقل) حمل ناطق بر انسان و اتصاف انسان به نطق هر دو در خارج محقق می شود . به عبارت دیگر انسان در عالم خارج هم متصف به نطق است و نطق در عالم واقع به انسان حمل می شود. شما هر موردی از انسان را مثلا زید یا علی یا نقی و ... را در نظر بگیرید این حمل و این اتصاف صورت می گیرد. هر فردی که شما می توانید به او بگویید انسان.
اما در معقولات ثانوی:

اول منطقی را بررسی می کنیم:
در پست قبل گفتیم معقول ثانی فلسفی آن است که فقط در ذهن محقق می شود مثل مفهوم «کلی»
این مفهوم اگر بخواهد بر مفهوم دیگری مثل انسان حمل شود : می گوییم«انسان کلی است» اول این که این حمل یک حمل درستی است چرا که همان گونه که در قبل توضیح دادیم مفاهیم برای این که معقول باشند باید کلی باشند و مفهوم انسان که با نگاه به خارج در ذهن شکل گرفته است(با نگاه به زید و علی و نقی و ..) کلی است. خود مفهوم«کلی» نیز که قبلا گفته شد از مفاهیم ثانی منطقی است هیچ ما به ازاء خارجی ندارد و فقط در ذهن می باشد. حال این گزاره را دوباره از نظر می گذرانیم:
«انسان کلی است» حمل کلی به انسان چون ما به ازاء خارجی ندارد فقط در ذهن صورت می گیرد
اتصاف انسان به کلی نیز فقط ذهنی خواهد بود چون ما اصلا انسان کلی در خارج نداریم هر چه در خارج هستند افراد انسان مثل زید و علی و تقی و ... هستند که لا جرم جزئی اند.
پس اتصاف و عروض هر دو در ذهن است.

اما معقول ثانی فلسفی: همان گونه که در پست قبل گفته شد :

شعیب;887400 نوشت:
اما گروه سوم از مفاهيم، مفاهيمي هستند كه تا حدودي حالت دو پهلو دارند يعني نه مانند گروه اول‌اند كه در خارج از ذهن وجود داشته باشند و نه مانند گروه سوم‌اند كه هيچ بويي از هستي در خارج از ذهن نبرده باشند. مفاهيمي مانند: علت يا امكان چنين مفاهيمي هستند.
مفهوم علت در خارج از ذهن به صورت يك وجود قابل اشاره مانند انسان وجود ندارد ولي از طرف ديگر، ما اشياء خارج از ذهن را حقيقتاً مي‌توانيم به علت متصف كنيم و مثلاً بگوييم آتش علت گرم شدن آب است. يعني حقيقتاً آتش را به علت متصف كنيم و اين بر خلاف مفاهيم گروه دوم است كه اشياء خارج از ذهن را حتي به آنها نمي‌توان متصف كرد، مثلاً نمي‌توان گفت انسان خارج از ذهن كلي است.

این مفاهیم دو پهلو اند مانند مفهوم «علت» ؛ حال اگر این مفهوم و معقول را حمل به یک معنای دیگر بکنیم چگونه خواهد بود: مثلا بگوییم: «آتش علت گرم شدن است» علت که یک مفهوم ذهنی است حال که می خواهد حمل شود چون مفهوم ذهنی است در ذهن بر آتش حمل می شود چرا که ما یک چیز منحاذ و مستقلی در خارج نداریم به نام علت که بتواند به چیزی حمل شود پس حمل و عروضش در ذهن است اما آتش در خارج واقعا متصف به این حقیقت یعنی علت هست و آتش واقعا و در خارج دارای علیت برای گرم شدن می باشد برای همین می گویند اتصاف در خارج .

انشا الله این مساله حل شده باشد.

سلام و تشکر فراوان.

اما من اینطور فهمیدم:
در معقولات ثانیه فلسفی، مثلا در مورد علت، ما از مشاهده های زیادِ توالیِ دو پدیده آتش و حرارت، مفوم علت و معلول را از تصورات جزئی آتش و حرارت انتزاع میکنیم. پس مصادیق آتش و حرارت به عنوان مواد خام این فعالیت ذهنی، در خارج از ذهن قرار دارند. لذا میگوییم منشاء انتزاعِ علت و معلول، خارج از ذهن است.

اما وقتی میخواهیم مثلا علت را به کسی نشان بدهیم، چون در خارج از ذهن موجودی به اسم "علت" نداریم نمیتوانیم. یعنی "علت" ماهیت خاصی را توصیف نمیکند که در خارج بخواهیم دنبال متعینات آن ماهیت بگردیم. پس ما به ازاء خارجی ندارد.

اما اینکه میگوییم اتصافش خارجی ست یعنی میتوانیم اشیاء خارجی را به او وصل کنیم. چطور؟ از همان طریقی که اصلا مفهوم علت را انتزاع کردیم. به همانصورت که انسان که یک مفهوم ماهوی بود را به زید وصل کردیم.

آیا این برداشت من درسته؟

شعیب;887657 نوشت:

با سلام
تا اینجا مفاهیم و معقولات روشن شدند که برخی مثل معقولات اولیه بدون واسطه به از خارج به ذهن می آیند و برخی دیگر مانند معقولات ثانوی با واسطه .
خب حال اگر دو معقول را بخواهیم به هم حمل کنیم و یا به عبارت واضح تر بخواهیم از حمل و اتصاف دو شی خارجی که ما از آنها مفاهیمی اتخاذ کرده ایم خبر بدهیم دو اتفاق رخ می دهد یکی عروض(حمل محمول بر موضوع) و یکی اتصاف (اتصاف موضوع به محمول).
حال اگر این دو معقول اولی باشد مثلا بگوییم انسان ناطق است (ناطق به معنای دارای عقل) حمل ناطق بر انسان و اتصاف انسان به نطق هر دو در خارج محقق می شود . به عبارت دیگر انسان در عالم خارج هم متصف به نطق است و نطق در عالم واقع به انسان حمل می شود. شما هر موردی از انسان را مثلا زید یا علی یا نقی و ... را در نظر بگیرید این حمل و این اتصاف صورت می گیرد. هر فردی که شما می توانید به او بگویید انسان.
اما در معقولات ثانوی:

اول منطقی را بررسی می کنیم:
در پست قبل گفتیم معقول ثانی فلسفی آن است که فقط در ذهن محقق می شود مثل مفهوم «کلی»
این مفهوم اگر بخواهد بر مفهوم دیگری مثل انسان حمل شود : می گوییم«انسان کلی است» اول این که این حمل یک حمل درستی است چرا که همان گونه که در قبل توضیح دادیم مفاهیم برای این که معقول باشند باید کلی باشند و مفهوم انسان که با نگاه به خارج در ذهن شکل گرفته است(با نگاه به زید و علی و نقی و ..) کلی است. خود مفهوم«کلی» نیز که قبلا گفته شد از مفاهیم ثانی منطقی است هیچ ما به ازاء خارجی ندارد و فقط در ذهن می باشد. حال این گزاره را دوباره از نظر می گذرانیم:
«انسان کلی است» حمل کلی به انسان چون ما به ازاء خارجی ندارد فقط در ذهن صورت می گیرد
اتصاف انسان به کلی نیز فقط ذهنی خواهد بود چون ما اصلا انسان کلی در خارج نداریم هر چه در خارج هستند افراد انسان مثل زید و علی و تقی و ... هستند که لا جرم جزئی اند.
پس اتصاف و عروض هر دو در ذهن است.

اما معقول ثانی فلسفی: همان گونه که در پست قبل گفته شد :

این مفاهیم دو پهلو اند مانند مفهوم «علت» ؛ حال اگر این مفهوم و معقول را حمل به یک معنای دیگر بکنیم چگونه خواهد بود: مثلا بگوییم: «آتش علت گرم شدن است» علت که یک مفهوم ذهنی است حال که می خواهد حمل شود چون مفهوم ذهنی است در ذهن بر آتش حمل می شود چرا که ما یک چیز منحاذ و مستقلی در خارج نداریم به نام علت که بتواند به چیزی حمل شود پس حمل و عروضش در ذهن است اما آتش در خارج واقعا متصف به این حقیقت یعنی علت هست و آتش واقعا و در خارج دارای علیت برای گرم شدن می باشد برای همین می گویند اتصاف در خارج .

انشا الله این مساله حل شده باشد.

با سلام خدمت شما بزرگوار
تا حدودی درست است و قابل قبول .(منظورم از تا حدودی برخی از اصطلاحات است که دقیق تر هم می شود به کار برده شود)
و این تعبیر می تواند ما ارا به فرق اتصاف و عروض نزدیک کند.

البته انجا این نکته را باید اضافه کنم که: برخی خواسته اند فرق گذاشتن بین ظرف اتصاف و عروض را منکر شوند و آن را ممتنع بر شمرند که به نظر می رسد بیشتر به خاطر عدم درک صحیح این مساله بوده است و همچنین به خاطر عدم درک صحیح معانی امور فلسفی است که این اشکال را وارد کرده اند آنها می گویند در عالم واقع میزی بین حمل و اتصاف نیست که یکی را ذهنی و دیگری را خارجی بگیریم. و این همان عدم درک صحیح مسائل فلسفی است چرا که عقل فلسفی برای برداشت های ظریف و دقیق خود به صرف تفاوت عقلی بین دو چیز آنها را تفکیک می کند.

سلام بر شما. و تشکر.
من هم همین قصد را دارم که به خطایی که اشاره کردید دچار نشم.
حال که برداشت من را نسبتا تایید فرمودید این سوال من را هم بزرگواری کرده پاسخ بدید:
این که میگیم قضیه 1 علت درستی قضیه 2 است، با توجه به اینکه قضیایا مفاهیمی هستند ذهنی، اتصاف قضیه 1 به علت که لاجرم باید در ظرف ذهن انجام بگیرد منافی این نیست که گفتیم اتصاف مفاهیم فلسفی خارجی ست؟

شعیب;887782 نوشت:
با سلام خدمت شما بزرگوار
تا حدودی درست است و قابل قبول .(منظورم از تا حدودی برخی از اصطلاحات است که دقیق تر هم می شود به کار برده شود)
و این تعبیر می تواند ما ارا به فرق اتصاف و عروض نزدیک کند.

البته انجا این نکته را باید اضافه کنم که: برخی خواسته اند فرق گذاشتن بین ظرف اتصاف و عروض را منکر شوند و آن را ممتنع بر شمرند که به نظر می رسد بیشتر به خاطر عدم درک صحیح این مساله بوده است و همچنین به خاطر عدم درک صحیح معانی امور فلسفی است که این اشکال را وارد کرده اند آنها می گویند در عالم واقع میزی بین حمل و اتصاف نیست که یکی را ذهنی و دیگری را خارجی بگیریم. و این همان عدم درک صحیح مسائل فلسفی است چرا که عقل فلسفی برای برداشت های ظریف و دقیق خود به صرف تفاوت عقلی بین دو چیز آنها را تفکیک می کند.

alirezaa;887896 نوشت:
این که میگیم قضیه 1 علت درستی قضیه 2 است، با توجه به اینکه قضیایا مفاهیمی هستند ذهنی، اتصاف قضیه 1 به علت که لاجرم باید در ظرف ذهن انجام بگیرد منافی این نیست که گفتیم اتصاف مفاهیم فلسفی خارجی ست؟

با سلام
اگر دقیق بخواهیم نگاه کنیم قضایا به علت این که از مفاهیم هستند در حقیقت ذهنی هستند اما همان گونه که در این چند پست عرض کردیم مفاهیم(معقولات) به نحوی که از خارج حکایت گری دارند اگر بدون واسطه حکایت گری کنند از معقولات اولی و الا ثانویه هستند و حتی در معقولات ثانی فلسفی گفتیم که یک حظی از خارج دارد که عروض در ذهن و اتصاف در خارج.
حال اگر دو قضیه به نحو معقول اولی با همدیگر علت و معلول بودند و یا به نحو معقول ثانی فلسفی رابطه علیت آنها نیز به همان نحو سهمی از خارج دارد.
اما اگر بخواهیم به صرف مفهوم بدون و ذهنی بودن دو قضیه و با صرف نظر از حکایت گری آنها بخواهیم آن دو را با هم بسنجیم و یکی را علت دیگری بگیریم ظرف تحقق و اتصاف آن ها در ذهن خواهد بود چرا که نسبت علیت بین دو امر ذهنی بر قرار کرده و از آن خبر می دهیم . در این صورت رابطه آنها را در ذهن پیجویی کرده و رابطه علیت را در باره آنها بیان می کنیم .
با این تعابیر برای ذهن باید مراتبی قائل شد که علیت خارج از مفاهیم و داخل ذهن بر قرار خواهد شد به این صورت که خارجیت به حسب قضایا و در ذهن محقق خواهد بود.

سلام علیکم. خیلی ممنون از توضیح شما...خداخیرتون بده.

شعیب;888359 نوشت:

با سلام
اگر دقیق بخواهیم نگاه کنیم قضایا به علت این که از مفاهیم هستند در حقیقت ذهنی هستند اما همان گونه که در این چند پست عرض کردیم مفاهیم(معقولات) به نحوی که از خارج حکایت گری دارند اگر بدون واسطه حکایت گری کنند از معقولات اولی و الا ثانویه هستند و حتی در معقولات ثانی فلسفی گفتیم که یک حظی از خارج دارد که عروض در ذهن و اتصاف در خارج.
حال اگر دو قضیه به نحو معقول اولی با همدیگر علت و معلول بودند و یا به نحو معقول ثانی فلسفی رابطه علیت آنها نیز به همان نحو سهمی از خارج دارد.
اما اگر بخواهیم به صرف مفهوم بدون و ذهنی بودن دو قضیه و با صرف نظر از حکایت گری آنها بخواهیم آن دو را با هم بسنجیم و یکی را علت دیگری بگیریم ظرف تحقق و اتصاف آن ها در ذهن خواهد بود چرا که نسبت علیت بین دو امر ذهنی بر قرار کرده و از آن خبر می دهیم . در این صورت رابطه آنها را در ذهن پیجویی کرده و رابطه علیت را در باره آنها بیان می کنیم .
با این تعابیر برای ذهن باید مراتبی قائل شد که علیت خارج از مفاهیم و داخل ذهن بر قرار خواهد شد به این صورت که خارجیت به حسب قضایا و در ذهن محقق خواهد بود.

alirezaa;888397 نوشت:
سلام علیکم. خیلی ممنون از توضیح شما...خداخیرتون بده.

خواهش می کنم
التماس دعا

سوال:
ساده و با مثال عُروض و اتصاف رو برای من شرح بدهید

پاسخ:
با این که شما با بحث تقسیم مفاهیم آشنا هستید بهتر می دانم که برای دیگر دوستان این مطلب را به عنوان مقدمه بحث عرض کنم تا هم دوستان دیگر محل بحث را بدانند و هم مقدمه بحث ما باشد.
مفاهیم کلی بر دو دسته تقسیم می شوند:
الف: دسته ای که صورت مستقیم حقایق خارجی است، که ذهن با این واقعیتها برخورد کرده، و صورتی از آن را نزد خود ساخته، سپس از اشیای دیگر هم، صور دیگری در نزد خود ساخته، و بعد در مرتبه عقل یک معنای عام و صورتی کلی، پرداخته است، که آن چه در مرتبه عقل موجود است، همان صورت واقعی شی خارجی است، که یک نوع عینیتی با وجود خارجی دارد، و سه مرحله احساس، تخیل و تعقل را، پیموده است، مثل صورت کلی که ما از سفیدی یا گرمی یا تلخی و،.......در ذهن داریم این دسته از معقولات را، معقولات اولیه می گویند، علامت این معقولات، آن است که صلاحیت دارد و در جواب(ما هو) واقع می شود و هر معنایی که بشود، با اشاره حسی یا عقلی به شی یا اشیایی، آن را برای شی یا اشیاﺀ، حمل کرده و آنها را، با آن معنا تبیین کرد، و مثلا گفت که این شی، (الف) است و این شی، (ب) است.
مقولات عشر همه از معقولات اولیه می باشند.

ب: برخی از معقولات و مفاهیم ذهنی، این احکام را ندارند یعنی صورت مستقیم اشیاﺀ خارجی و مناط تعیینات اشیاﺀ و ذات آنها، نیستند. بلکه تنها بیانگر حالات و حکم اشیاﺀ هستند مانند علت و معلول، امکان و وجوب، وحدت و کثرت و،......این گونه معقولات را، معقولات ثانویه می نامند .

سه فرق عمده، بین معقولات اولی و ثانیه وجود دارد:
الف: معقولات اولیه، صورتهای مستقیم و بلا واسطه ای هستند که از اعیان خارجی گرفته شده است، اما معقولات ثانیه صورتهای مستقیم اشیاﺀ نیستند.
ب: معقولات اولیه مسبوق به حس بوده، و بعد مرتبه خیال، و سپس، به صورت کلمات و عقلانی در آمده اند، ولی معقولات ثانیه، مسبوق به حس و خیال نیستند.
ج: معقولات اولیه جنبه اختصاصی دارند، یعنی اختصاص به یک نوع خاص، و یا یک جنس خاص، و یا حداکثر یک مقوله خاص دارند، امام معقولات ثانیه جنبه عمومی داشته، و مختص به جنس، یا مقوله خاص نیستند.

معقولات ثانیه، خود بر دو دسته هستند معقولات ثانیه منطقی، و معقولات ثانی فلسفی.
معقولات ثانی منطقی عبارتند از، آن کلیاتی که عروض عارض بر معروض خودش، و اتصاف آن، معروض به عارض هر دو در ذهن است .
معقولات ثانی فلسفی: ظرف عروض عارض بر معروض ذهن است، و ظرف اتصاف معروض به عارض، خارج است.
تا اینجا به عنوان مقدمه عرض شد.

اما این که می گویند عروض و اتصاف فرقشان چیست؟
در معقولات ثانیه منطقی می گویند عروض و اتصاف هر دو در ذهن است
مثل این که می گوییم( انسان کلی است) آیا کلیت دارای انسان است، یا انسان دارای کلیت؟ آیا کلیت عارض انسان شده است، یا انسان، عارض بر کلیت؟

واضح است که کلیت، عارض انسان شده است پس انسان، معروض و کلیت عارض است،
حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟ مسلما ظرف اتصاف انسان، به کلیت در ذهن است، انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست، ظرف عروض کلیت بر انسان نیز، ذهن است، زیرا کلیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق می شود، یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد، نه در خارج.

اما در معقول ثانیه فلسفی که عرض در ذهن و اتصاف در خارج است:
مثلا وقتی می گوییم : (انسان ممکن است یا انسان واحد است) در این جا البته، مقصود این است که انسان، ظرفِ خارجِ متصفِ به امکان یا وحدت است، ولی از طرفی می دانیم، که امکان یا وحدت در خارج، وجود مستقلی ندارد، تا عارض غیر شود، پس امکان، در عین این که صفت انسان است، ولی در خارج عارض انسان نیست، بلکه در ذهن عارض انسان می شود، این است که می گوییم ظرف اتصاف، خارج، و ظرف عروض، ذهن است، در حالی که، معقولات ثانی منطقی هم ظرف اتصاف، و هم ظرف عروض، هر دو در ذهن بودند.

توضیح بیشتر(به نظر مطالب بالا کای است و مطالب زیر می تواند برای روشن شدن بیشتر مطلب کمک کند)
استاد شهید مطهّری مینویسد:
آنجا که محمولی عارض موضوعی میشود و موضوع متصف به آن محمول میگردد دو نسبت متصور است: یکی عروض محمول بر موضوع، و یکی اتصاف موضوع به محمول.

در اینجا، چهار حالت قابل تصور است:
1. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در خارج است؛ مانند اینکه میگوییم: «زید آمد.» در اینجا، متصف شدن زید به «آمدن»، هم در خارج عارض زید شده است؛ زیرا «آمدن» عرضی است که حالّ در موضوع خودش است و این حلول و عروض در خارج واقع شده است.
همچنین در موردی که میگوییم: «زیدٌ قائمٌ» دو چیز وجود دارد: «قیام» و «زید». حال آیا قیام عارض زید شده است یا بالعکس؟ آیا قیام ملحق به زید شده است یا بالعکس؟ یعنی آیا «زید» اصل است و قیام برای زید پیدا شده است، یا «قیام» اصل است و زید برای قیام پیدا شده است؟ واضح است که قیام برای زید پیدا شده است. پس «قیام» عارض، «زید» معروض، و این عمل «عروض» یا «لحوق» نامیده میشوند. اکنون باید دید که ظرف عروض چیست؟ آیا این عروض در ذهن صورت میگیرد یا در خارج؟ واضح است که ظرف عروض، خارج است. اما ظرف اتصاف چیست؟ آیا اتصاف زید به قیام در خارج است یا در ذهن؟ مسلّم است که ظرف اتصاف، خارج است؛ یعنی وجود خارجی زید متصف است به قیام.

2. عروض عارض بر معروض خودش و اتصاف آن معروض به عارض هر دو در ذهن است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، کلی است» آیا کلّیت، دارای انسان است و یا انسان دارای کلّیت است؟ آیا کلّیت، عارض انسان شده است و یا انسان عارض کلّیت؟ واضح است که کلّیت عارض انسان شده است. پس انسان معروض و کلّیت عارض است. حال ظرف عروض و ظرف اتصاف چیست؟

اولا، واضح است که ظرف اتصاف انسان به کلّیت، در ذهن است. انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است و البته انسان خارجی، هیچگاه کلی نیست، بلکه انسان در ظرف ذهن و از نظر وجود ذهنی، متّصف به کلّیت میشود. ثانیاً، ظرف عروض کلّیت بر انسان نیز در ذهن است؛ زیرا کلّیت صفتی است که فقط بر وجود ذهنی انسان اطلاق میشود؛ یعنی محمولی است که موضوعش در ذهن وجود دارد و نه در خارج.

3. ظروف عروض عارض بر معروض «ذهن» و ظرف اتصاف معروض به عارض «خارج» است؛ مانند اینکه میگوییم: «انسان، ممکن است» یا «انسان، واحد است.» در اینجا، البته مقصود این است که انسان در ظرف خارج متّصف به امکان یا وحدت است؛
یعنی مقصود بیان حالت انسان خارجی است. ولی از طرفی، میدانیم که خود امکان یا وحدت در خارج، وجودی مستقل ندارند تا عارض غیر بشوند (به بیانی که قبلا گفته شد.) پس «امکان» در عین اینکه صفت انسان است، ولی در خارج، عارض انسان نیست. این است که میگوییم: ظرف اتصاف، «خارج» و ظرف عروض، «ذهن» است.
4. ظرف عروض عارض بر معروض، «خارج» و ظرف اتصاف معروض به عارض، «ذهن» است. از این چهار قسم، قسم چهارم فقط فرض محض است و محال و غیرممکن است. از سه قسم باقیمانده، قسم اول را «معقولات اولیه»، قسم دوم را «معقولات ثانیه منطقی» و قسم سوم را «معقولات ثانیه فلسفی» مینامند.

توضیح بیشتر:
ظرف یعنی محل تحقق آن عمل- اتصاف و یا عروض- به این معنا که عارض شدن، مربوط شدن ، حمل شدن این عارض بر معروض در کجا اتفاق می افتد آیا این حمل و عروض در خارج است یا در ذهن است؟
و این متصف شدن متتصِّف به متصَّف در کجا محقق می شود این معنای ظرف است این بحث دارای ثمراتی است در این حملی که صورت می گیرد باید دید در کجا و به چه نحوی است آیا خارجی است یا ذهنی . ثمره اش این است که انتظار همان ظرف و محل را از این حمل خواهیم داشت نه بیشتر.
مثلا این که می گوییم آب سرد کننده است و یا آتش سوزاننده است این ظرفش خارج است نه ذهن.
اما این که می گوییم انسان کلی است و یا انسان ممکن است ظرفش مختلف است با آن چه که بالا گفته شدظرف حمل و عروضش ظرف اتصاف موضوع به محمول.
در ابتدای عرایضم در پست قبل یاد آور شدم بحث ما درباره مقولات و مفاهیم کلی است و گفتیم تا چیزی کلی نباشد معقول واقع نمی شود برای همین ذهن انسان از خارج و جزئیات حسی برداشت هایی می کند تا به مرحله مفاهیم کلی برسد مثلا زید و عمر و تقی و علی و... را می بیند و از وجه مشترک آنها مفهوم انسان را برداشت می کند این مفهوم انسان یک ریشه بیرونی یعنی افراد خارجی دارد حال این مفهوم کلی می آید و در واکنش حمل قرار می گیرد یا موضوع قرار می گیرد یا محمول . حال اگر این مفهوم کلی موضوع قرار گرفت و چیزی (کلی) به او حمل شد این حمل چند اتفاق را به همراه خواهد داشت:
1- حمل و عارض شدن محمول بر موضوع : عروض
2- دارا شدن متصف شدن موضوع به محمول: اتصاف
با این که در عمل و واقع این دو یک نتیجه عینی را دارد اما در تحلیل ذهنی این دو ، با هم متفاوت و دو مقام متفاوت هستند.
پس باید بررسی کرد که این دو یعنی عروض و اتصاف به تحلیل ذهنی در کجا واقع می شوند.
که ما این مطلب را در پست قبل به صورت کامل عرض کردیم.
حال این انسان کلی که متخذ از خارج است در فرایند حمل قرار گرفته و موضوع واقع می شود:
1- انسان کلی است .
2- انسان ممکن است.
خب حال دو مرحله تحلیل ذهنی مان را درباره این دو قضیه بررسی می کنیم:
قضیه اول: انسان کلی است:
اول حمل و عروض را بررسی می کنیم حمل کلیت به انسان در ذهن محقق می شود یا در خارج؟
جواب: کلیت وجود خارجی منحاذ و مستقل ندارد که بخواهد بر انسان در خارج حمل شود بلکه کلیت یک امر صرفا ذهنی است که از کنار هم قرار دادن جزئی ها در ذهن پدید آمده است و یک مفهوم صرفا ذهنی است ( این را باید توجه داشته باشید کلی با کل متفاوت است کل به مجموع جزء ها می گویند که می تواند در خارج موجود باشد اما کلیت یک مفهوم صرفا ذهنی است) به این ترتیب حمل و عروض کلیت بر انسان در ذهن است.
دوم این که اتصاف موضوع به محمول و یا به عبارتی دارا شدن موضوع محمول را بررسی می کنیم: آیا اتصاف انسان به کلیت و دارا شدن انسان این صفت را در خارج است یا در ذهن ؟
جواب: انسان در ذهن متصف به کلیت می شود نه در خارج چرا که انسان خارجی یک امر جزئی و خاص است، و انسان خارجی هیچ گاه کلی نیست. و دارای این صفت در خارج نخواهد بود.
قضیه دوم: انسان ممکن است.
عروض را بررسی می کنیم:
آیا امکان در خارج بر انسان حمل می شود
جواب: خیر ، چرا که امکان با این که منشا خارجی دارد ولی یک وجود مستقل در خارج ندارد که بتواند در خارج بر انسان حمل شودو شرط حمل و عروض استقلال است.
آیا انسان در خارج متصف به امکان است یا در ذهن؟
جواب: انسان در خارج متصف به امکان است به این معنا که انسان بما هو انسان - نه انسان ذهنی و مفروض- ممکن الوجود است و این صفت را دارا است به عبارت دیگر انسان در خارج( آن حقیقت انسان که ذهن از خارج و زید و عمر و بکر ... برداشت کرده است) ممکن الوجود است و دارای صفت امکان است .
می بینید با این که عروض امکان به انسان -به علت نیاز داشتن به استقلال محمول در خارج برای حمل- در ذهن است ولی چون اتصاف انسان به امکان نیاز به استقلال امکان ندارد انسان در خارج به امکان متصف می شود و این ربط امکان به انسان است که شهید مطهری از آن به وجود ربطی یاد می کند.

پاورقی:
جهت مطالعه این موضوع می توانید به کتاب مجموعه آثار شهید مطهری . ج9 (شرح منظومه) مراجعه فرمایید.

موضوع قفل شده است