بررسی دلایل امام علی(ع) بر احدیت و ازلیت خداوند

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی دلایل امام علی(ع) بر احدیت و ازلیت خداوند

با سلام
در خطبه 152 نهج ابلاغه اومده: آفرینش پدیده های نو بر ازلی بودن او گواه است و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر دلیل است که او همتایی ندارد!!!
ترجمه محمد دشتی
ظاهر این مطالب هیچ ربطی به هم نداره :
اولا به وجود آمدن پدیده های نو چه ربطی به ازلی بودن خدا داره؟ و چطور ازلی بودن خدا ثابت میشه با این روش؟
دوم شباهت مخلوقات چطور بی همتایی خدا رو ثابت میکنه؟!!!
با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد طاها

با عرض سلام به شما دوست گرامی

پاسخ سوال شما بطور خلاصه این است:

همانطور که «مخلوق» بودن در تضاد با «خالق نامخلوق» بودن است صفاتی هم که از اختصاصات «مخلوق بودن» است در تضاد با صفاتی است که از اختصاصات «خالق نامخلوق بودن» است.

برای روشنتر شدن مطلب به این مثال توجه کنید:

همانطور که «مثلث» در تضاد با «مربع» است اختصاصات مثلث (مثلا سه زاویه داشتن) نیز در تضاد با اختصاصات مربع (چهار زاویه داشتن) است.

از اینرو میتوان از مشاهده اختصاصات مربع نتیجه گرفت که این اختصاصات در مثلث وجود ندارد بلکه ضد آن در مثلث موجود است.

با توجه به توضیحی که عرض شد میگوییم:

خدا «خالق نامخلوق» است، پس فاقد هر ویژگی ای است که از مخلوق بودن ناشی میشود.

«حدوث» و «دارای شبیه بودن» ناشی از مخلوق بودن و از اختصاصات مخلوقات است زیرا هر دو حاکی از نقص است و نقص از ویژگیهای ممکن الوجود (یا بگویید: مخلوق) است و چون خداوند مخلوق نیست پس از این ویژگیها مبراست بنابراین به محض مشاهده این ویژگیها در مخلوقات میتوان نتیجه گرفت ضد این ویژگیها در خدا (خالق نامخلوق) وجود دارد؛ یعنی ضد حدوث (ازلی بودن) و ضد شبیه داشتن.

در پناه حق

[="Tahoma"][="Navy"]

جوجه اردک زشت;882639 نوشت:
ا سلام
در خطبه 152 نهج ابلاغه اومده: آفرینش پدیده های نو بر ازلی بودن او گواه است و شباهت داشتن مخلوقات به یکدیگر دلیل است که او همتایی ندارد!!!
ترجمه محمد دشتی
ظاهر این مطالب هیچ ربطی به هم نداره :
اولا به وجود آمدن پدیده های نو چه ربطی به ازلی بودن خدا داره؟ و چطور ازلی بودن خدا ثابت میشه با این روش؟
دوم شباهت مخلوقات چطور بی همتایی خدا رو ثابت میکنه؟!!!
با تشکر

سلام
پدیده های نو یعنی همه پدیده ها چه اینکه هیچکدام دائمی و همیشگی نبوده اند پس هرگاه خلق شدند نو بودند و این نشان دهنده ازلی بودن خالق است چون اگر خالق هم صفت مخلوق را داشت که نمی توانست خالق باشد پس خدای متعال فرازمانی و ازلی است
دیگر اینکه اگر خدای متعال شبیه داشت شریک داشت و بودن شریک به معنای محدودیت و نقص خالق است حال اینکه در خالق محدودیت و نقص راه ندارد پس شباهت موجودات دلیلی بر شبیه نداشتن اوست
یا علیم[/]

طاها;883576 نوشت:
ا عرض سلام به شما دوست گرامی

پاسخ سوال شما بطور خلاصه این است:

همانطور که «مخلوق» بودن در تضاد با «خالق نامخلوق» بودن است صفاتی هم که از اختصاصات «مخلوق بودن» است در تضاد با صفاتی است که از اختصاصات «خالق نامخلوق بودن» است.

برای روشنتر شدن مطلب به این مثال توجه کنید:

همانطور که «مثلث» در تضاد با «مربع» است اختصاصات مثلث (مثلا سه زاویه داشتن) نیز در تضاد با اختصاصات مربع (چهار زاویه داشتن) است.

از اینرو میتوان از مشاهده اختصاصات مربع نتیجه گرفت که این اختصاصات در مثلث وجود ندارد بلکه ضد آن در مثلث موجود است.

با توجه به توضیحی که عرض شد میگوییم:

خدا «خالق نامخلوق» است، پس فاقد هر ویژگی ای است که از مخلوق بودن ناشی میشود.

«حدوث» و «دارای شبیه بودن» ناشی از مخلوق بودن و از اختصاصات مخلوقات است زیرا هر دو حاکی از نقص است و نقص از ویژگیهای ممکن الوجود (یا بگویید: مخلوق) است و چون خداوند مخلوق نیست پس از این ویژگیها مبراست بنابراین به محض مشاهده این ویژگیها در مخلوقات میتوان نتیجه گرفت ضد این ویژگیها در خدا (خالق نامخلوق) وجود دارد؛ یعنی ضد حدوث (ازلی بودن) و ضد شبیه داشتن.

در پناه حق


سلام دوباره
ممنون فکر کنم تا حدی حل شد برداشت من از فرمایش شما:
بحث اینه که خدا ویژگی هایی که مخصوص مخلوقاته رو نداره
ویژگی هایی مخصوص مخلوقاته که ی نوع ضعف و نقص به حساب بیاد مثل ازلی نبودن ولی ویژگی هایی که نشانه کامل بودنه مثل علم و قدرت مشترک خدا و مخلوقاته( حالا کیفیتش ممکنه فرق کنه)
تا اینجا بحث ازلی بودن حل میشه اما شبیه داشتن چطور نقص و ضعف حساب میشه که بگیم از ویژگی های اختصاصی مخلوقاته؟
در واقع عکسشم میشه گفت بی همتایی چه ربطی به کامل تر بودن داره یعنی هرکی بی همتا تره کامل تره؟!
با تشکر

جوجه اردک زشت;884300 نوشت:
اما شبیه داشتن چطور نقص و ضعف حساب میشه که بگیم از ویژگی های اختصاصی مخلوقاته؟

با عرض سلام به شما دوست گرامی

دقیقا همینطور است که گفتید: بی همتایی کمال است.

در توضیح عرض میکنیم:

شباهت داشتن حاکی از نوعی ترکیب است یعنی هنگامی میتوان گفت دو چیز با هم شبیه هستند که از طرفی ویژگیهای اختصاصی داشته باشند (وجه تمایز) و از طرف دیگر ویژگیهای مشترک (وجه تشابه). بنابراین ترکیب مستلزم دارای اجزا بودن است و این نیاز به اجزا، از صفات مختص ممکن الوجود (مخلوق) است نه واجب الوجود زیرا نیازمندی نقص است و خداوند مبرای از نقص است.

در پناه حق

طاها;884897 نوشت:
با عرض سلام به شما دوست گرامی

دقیقا همینطور است که گفتید: بی همتایی کمال است.

در توضیح عرض میکنیم:

شباهت داشتن حاکی از نوعی ترکیب است یعنی هنگامی میتوان گفت دو چیز با هم شبیه هستند که از طرفی ویژگیهای اختصاصی داشته باشند (وجه تمایز) و از طرف دیگر ویژگیهای مشترک (وجه تشابه). بنابراین ترکیب مستلزم دارای اجزا بودن است و این نیاز به اجزا، از صفات مختص ممکن الوجود (مخلوق) است نه واجب الوجود زیرا نیازمندی نقص است و خداوند مبرای از نقص است.


سلام
اگر بخوایم این استدلال رو بپذیریم مشکل ایجاد میشه چون ما گفتیم خدا صفات مخصوص مخلوقات رو نداره ولی صفاتی مثل علم مشترک خدا و مخلوقاته
خوب حالا شما میفرمایید خدا همتا نداره یعنی هیچ وجه تشابهی بین خدا و سایر موجودات نیست در حالی که علم قدرت و اراده و ... همه وجه مشترک هستند
پس چطور خدا بی همتا میشه در حالی که اشتراکاتی با سایر موجودات داره؟:-?

جوجه اردک زشت;885586 نوشت:
پس چطور خدا بی همتا میشه در حالی که اشتراکاتی با سایر موجودات داره

با عرض سلام به شما دوست گرامی

ایراد برداشت شما این است که هستی مخلوقات و کمالات آنها را در مقابل هستی و کمال خدا دیده اید و سپس نتیجه گرفته اید کمال مخلوق، شبیه کمال خالق است

در حالیکه چنین نیست زیرا:

هستی مخلوق و کمالات وجودی او چیزی در مقابل هستی و کمال خدا نیست تا آنگاه به موازنه و سنجش میان آن دو بپردازیم؛ به تعبیر دقیقتر هستی مخلوق دویی در مقابل هستی خدا نیست بلکه هستی و کمال مخلوق در هستی و کمال خداوند است.

قرآن هر چه را در عرض خدا قرار داده شود را محکوم میکند:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ؛ آنها كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» بيقين كافر شدند (مائده / 73)

چرا؟ چون خدا را سه ای در عرض دو تای دیگر پنداشتند در حالیکه هیچ موجودی در عرض وجود خدا نیست و همه مخلوقات وجودشان در طول وجود خداست.

بنابراین هستی و کمال مخلوق چیزی در برابر هستی و کمال خدا نیست تا آنگاه درباره خدا سخن از مشابهت و ترکیب رخ دهد؛ مشابهت در جایی است که ما با دو وجود هم عرض مواجه باشیم و همانطور که از توضیحات گذشته روشن میشود این مسئله درباره رابطه خدا و مخلوقاتش منتفی است.

در پناه حق

طاها;886070 نوشت:
ا عرض سلام به شما دوست گرامی

ایراد برداشت شما این است که هستی مخلوقات و کمالات آنها را در مقابل هستی و کمال خدا دیده اید و سپس نتیجه گرفته اید کمال مخلوق، شبیه کمال خالق است

در حالیکه چنین نیست زیرا:

هستی مخلوق و کمالات وجودی او چیزی در مقابل هستی و کمال خدا نیست تا آنگاه به موازنه و سنجش میان آن دو بپردازیم؛ به تعبیر دقیقتر هستی مخلوق دویی در مقابل هستی خدا نیست بلکه هستی و کمال مخلوق در هستی و کمال خداوند است.

قرآن هر چه را در عرض خدا قرار داده شود را محکوم میکند:

لَقَدْ كَفَرَ الَّذينَ قالُوا إِنَّ اللَّهَ ثالِثُ ثَلاثَةٍ؛ آنها كه گفتند: «خداوند، يكى از سه خداست» بيقين كافر شدند (مائده / 73)

چرا؟ چون خدا را سه ای در عرض دو تای دیگر پنداشتند در حالیکه هیچ موجودی در عرض وجود خدا نیست و همه مخلوقات وجودشان در طول وجود خداست.

بنابراین هستی و کمال مخلوق چیزی در برابر هستی و کمال خدا نیست تا آنگاه درباره خدا سخن از مشابهت و ترکیب رخ دهد؛ مشابهت در جایی است که ما با دو وجود هم عرض مواجه باشیم و همانطور که از توضیحات گذشته روشن میشود این مسئله درباره رابطه خدا و مخلوقاتش منتفی است.

در پناه حق


سلام
باید بگم اصلا فرمایش شما رو نمیفهمم
من به وجود خودم علم حضوری دارم که بدون خطاست و یقینی
خدا به وجود من علم داره علم خدا هم که خطا نداره
پس من عالم به خودم هستم خدا هم عالم به من هست پس با هم اشتراک داریم در عالم بودن این موضوع بدیهی رو قبول ندارید؟!
من کی گفتم ما در مقابل خداییم یا در عرض خداییم؟ اصلا ربطی نداره من میگم در یک سری صفات مشترکیم که واقعا معلومه مثل علم
در حالی که این موضوع ظاهرا با تعریف شما از بی همتایی که عدم اشتراکه نمیخونه وگرنه بحث اصلا در طول یا عرض خدا بودن نیست
با تشکر

جوجه اردک زشت;886396 نوشت:
این موضوع ظاهرا با تعریف شما از بی همتایی که عدم اشتراکه نمیخونه وگرنه بحث اصلا در طول یا عرض خدا بودن نیست

با عرض سلام به شما دوست گرامی

به این نکته دقت کنید:

سخن از اشتراک وقتی معنا دارد که ما با دو موجود مواجه باشیم که هر یک وجودی مستقل برای خود دارد اما در برخی از ویژگیها (کم یا زیاد) با دیگری مشترک است

اما

درباره من و خدا این استقلال در هستی وجود ندارد

یعنی «علم من به خودم» همان «علم خداست به من» نه اینکه دو علم باشد یکی علم من به خودم که حضوری است و دیگری علم خدا به من؛ خیر، علم حضوری من به خودم عینا علم خداست به من پس دو علم نشد تا سخن از اشتراک یا عدم اشتراک به میان آید؛

بله در مقام تصور ذهنی میان مفهوم این دو تفاوت است یعنی من انسان، یک مفهوم از علم خدا در ذهن دارم و یک مفهوم از علم خودم اما بر اساس برهان عقلی، حقیقت و عینیت علم من غیر از حقیقت و عینیت علم خدا نیست.

اینکه از «در طول و عرض خدا بودن» سخن گفتیم دقیقا به خاطر همین بود که نشان دهیم حقیقتا دو علم وجود ندارد: یکی علم من و دیگری علم خدا؛ بلکه فقط یک علم وجود دارد و آن علم خداست که علم من به خودم نیز (با کمی تسامح در تعبیر) در دل علم خداست نه چیزی در عرض علم خدا. وقتی که دو علم در کار نیست دیگر سخن گفتن از اشتراک علم من و علم خدا هم جایی ندارد.

امیدوارم مطلب روشن شده باشد.

در پناه حق

طاها;886833 نوشت:
ا عرض سلام به شما دوست گرامی

به این نکته دقت کنید:

سخن از اشتراک وقتی معنا دارد که ما با دو موجود مواجه باشیم که هر یک وجودی مستقل برای خود دارد اما در برخی از ویژگیها (کم یا زیاد) با دیگری مشترک است

اما

درباره من و خدا این استقلال در هستی وجود ندارد

یعنی «علم من به خودم» همان «علم خداست به من» نه اینکه دو علم باشد یکی علم من به خودم که حضوری است و دیگری علم خدا به من؛ خیر، علم حضوری من به خودم عینا علم خداست به من پس دو علم نشد تا سخن از اشتراک یا عدم اشتراک به میان آید؛

بله در مقام تصور ذهنی میان مفهوم این دو تفاوت است یعنی من انسان، یک مفهوم از علم خدا در ذهن دارم و یک مفهوم از علم خودم اما بر اساس برهان عقلی، حقیقت و عینیت علم من غیر از حقیقت و عینیت علم خدا نیست.

اینکه از «در طول و عرض خدا بودن» سخن گفتیم دقیقا به خاطر همین بود که نشان دهیم حقیقتا دو علم وجود ندارد: یکی علم من و دیگری علم خدا؛ بلکه فقط یک علم وجود دارد و آن علم خداست که علم من به خودم نیز (با کمی تسامح در تعبیر) در دل علم خداست نه چیزی در عرض علم خدا. وقتی که دو علم در کار نیست دیگر سخن گفتن از اشتراک علم من و علم خدا هم جایی ندارد.


سلام
حقیقتش بنده دیگه کلا گیج شدم
شما میگید من از خدا استقلال وجودی ندارم! علمم عین علم خداست؟!
جسارتا این حرف شما یک جور همه خدا دانی یا شرک به حساب نمیاد؟
قطعا وجود من با وجود خدا فرق داره
علم من هم قطعا فرق داره چون عالم مختلفه چطور دو علمی که عالمشون مختلفه یکی هستند؟!
فکر کنم اگر نگیم این حرف شما یک جور همه خدا دانی محسوب میشه حداقل یکی از تقریر های وحدت وجوده این طور نیست؟ یعنی شما یکجور عینیتی در هستی بین خدا و بنده قائلید؟!
فرمودید بر اساس برهان عقلی عینیت بین علم ما و علم خدا هست و در مقام تصور ذهنی دوتا هستند بر اساس کدوم برهان؟
با تشکر
موضوع قفل شده است