جمع بندی شناخت ربّ به وسیله عبد ؛ یا شناخت عبد از طریق معرفت ربّ

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
شناخت ربّ به وسیله عبد ؛ یا شناخت عبد از طریق معرفت ربّ

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب

آیا معرفت نفس در گرو معرفة الله است و یا معرفة الله از طریق معرفت نفس حاصل می گردد؟

چگونگی تطبیق حدیث شریف:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه" را با برهان صدیقین بیان بفرمائید.

با تشکر

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد اویس

[="Tahoma"][="Blue"]
با سلام و احترام خدمت شما خواهر گرامی و با کسب اجازه از محضر استاد گرانقدر که این حقیر نالایق را مامور به خدمتگزاری شما نمودند باید عرض کنم:

آنچه از تفسیر عامه‌ی حکما مستفاد است این است که معرفت نفس نردبان معرفت رب است و انسان بواسطه معرفت نفس می تواند به غایت معرفت رب نائل شود.

اما نظر دقیق تری که در این مورد وجود داشته و با مبنای اصیل برهان صدیقین نیز مطابق است این است که رابطه نفس و رب را یک رابطه علی و معلولی آنچنان که متکلمین پنداشته اند ندانیم بلکه رابطه این دو را چون رابطه یکی از متلازمین به دیگری بدانیم که از هریک می توان به دیگری پی برد.

برای توضیح بیشتر این مساله ناچارم ابتدائا مقدمه ای را پیرامون برهان لمی و برهای انی محضرتان تقدیم نمایم:

براهین اثبات وجود خداوند در یک دسته بندی کلی به دو قسم تقسیم می شوند:
برهان لمّی و برهان انی.

برهان لمّى پى بردن از علت به معلول است و از آنجا که برای وجود مطلق علتی متصور نیست تا از طریق آن به معلولش-که موجود مطلق است- پى ببریم، لهذا برهان لمّى در فلسفه راه ندارد و همه براهین فلسفه انّى هستند.

اما برهان انّ نیز دو نوع است:
1- برهان انّى که از معلول به علت پى مى‏بریم که به آن «دلیل» نیز مى‏گویند. این نوع برهان مفید یقین نیست، زیرا معلول که وجودی محدود است هرگر نمی توان آینه تمام نمای حق باشد. از این‏رو حکیم متاله به این برهان نیز نیازی ندارد.

2- برهان انّى که از لازمى به لازم دیگر پى مى‏بریم و به آن «انّ مطلق» مى‏گویند. این نوع برهان مفید یقین است و در فلسفه از آن استفاده مى‏شود؛ یعنى، از یکى از لوازم عام موجود مطلق به لازم دیگر پى مى‏برند.

طبق فرمایش علامه طباطبایی رحمه الله علیه در بدایه و نهایه الحکمه، برهان صدیقین عبارت از همان قسم دوم برهان انّی یعنی از لازمی به لازم دیگر پی بردن است به عبارتی نفس و رب متلازم یکدیگرند که از هریک از آنها می توان به دیگری پی برد؛ منتهی وجه التزام هریک به دیگری متفاوت است یعنی وجه التزام نفس به رب احتیاج وی است و وجه التزام رب به نفس اشتیاق وی.

به تعبیر شریف جناب حافظ:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

با این مبنای شریف می توان بسیاری از لطایف ایات و روایات و ادعیه را ادراک نمود. به عنوان مثلا در روایتی جاثلیق از امام علی علیه السلام سوال می‏کند مرا آگاه کن که خدا را از طریق محمد شناختی یا محمد را به واسطه خدای عزّوجلّ؟ امیرالمؤمنین‏ در جواب می‏فرماید: "من خدا را به واسطه محمّد (ص) نشناخته‏ام، بلکه محمد را به واسطه خدا شناخته‏ام ... (1)

همچینن می فرمایند: "من قبل از این که اشیا را ببینم خدا را می‏بینم و سپس اشیا را می‏بینم(2)

امام حسین علیه السلام نیز در دعای عرفه می فرماید:آیا غیر تو دارای آن چنان ظهوری است که تو فاقد آنی تا آن غیر، تو را آشکار کند؟ ‏کی غائب بوده ای تا محتاج دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای که از طریق آثار، تو به تو راه یابیم. کور باد چشمی که تو را نمی بیند...(3)

و درجای دیگری می فرماید: خود را در هر چیزی بر من شناساندی تا آن که در هر چیزی تو را آشکار دیدم، پس توایی که آشکار کننده هرچیزی هستی.(4)

پی نوشت:


  1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 3، ص 272، 110 جلدی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
  2. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 291، چاپ اول، دار المحجة البیضاء، بیروت، 1376 ش.
  3. بحارالانوار، ج 64، ص 143.
  4. همان.
[/]

باسمه الربّ

اویس;883355 نوشت:
طبق فرمایش علامه طباطبایی رحمه الله علیه در بدایه و نهایه الحکمه، برهان صدیقین عبارت از همان قسم دوم برهان انّی یعنی از لازمی به لازم دیگر پی بردن است به عبارتی نفس و رب متلازم یکدیگرند که از هریک از آنها می توان به دیگری پی برد؛ منتهی وجه التزام هریک به دیگری متفاوت است یعنی وجه التزام نفس به رب احتیاج وی است و وجه التزام رب به نفس اشتیاق وی.

با سلام و احترام و تشکر از توضیحات حضرتعالی و همینطور تشکر از جناب استاد بزرگوار که

شاید حقیر قابلیت کسب معرفت از محضر شریفشان را نداشتم.

معرفت نفس به چه معناست؟

1-آیا معرفت قوای نفس و ادراک وحدت قوا و طریقه ی بهم پیوستگی و ارتباط قوا با هم

و همینطور نحوه ی ارتباط نفس با جسم و سایر مسائل مربوط به علم معرفت نفس

همان شناخت ربّ در آئینه ی محدود و مقید نفس نیست؟

2-و آیا می توان گفت که معرفت نفسی که به معرفت ربّ می انجامد دو نوع و یا دو سطح از معرفت است

و این بستگی به ضعف و یا قوّت توحید طالب معرفت دارد؟ به این معنا که یکی از طریق مذکور در فوق

به معرفت عقلی دست می یابد اما گروهی هستند که با بینشی توحیدی و با رؤیت خویش با چشم

ربّ به بینشی عمیق تر دست می یابند؟و خویش را در رابطه با حق دیده و ذات و صفات و افعال خویش

را مندک در ذات و صفات و افعال حضرت حق می یابند و خویش را اسیر مطالعه ی انحاء خصوصیات نفس

و ارتباطات قوا و .... نمی کنند؟

3-خب این در حرف آسان است ولی در عمل چگونه انسانی که غرق اوهام و امیال نفسانی خویش است

به چنین بینشی می تواند برسد و یا اصلا امکان دارد که از ابتدای سیر و سلوک با طریقه ی صدیقین

به سیر و سلوک عقلی و قلبی بپردازد؟

حبیبه;883385 نوشت:
معرفت نفس به چه معناست؟

1-آیا معرفت قوای نفس و ادراک وحدت قوا و طریقه ی بهم پیوستگی و ارتباط قوا با هم

و همینطور نحوه ی ارتباط نفس با جسم و سایر مسائل مربوط به علم معرفت نفس

همان شناخت ربّ در آئینه ی محدود و مقید نفس نیست؟


با سلام خدمت شما خواهر بزرگوار
اگر نفس آئینه ای محدود و مقید بود هرگز معرفت بدان طریقی برای معرفت رب نمی شد.
از جمله مقاماتی که برای نفس در حکمت متعالیه اثبات می شود مقام فوق تجرد بودن نفس است كه علاوه بر مجرد و عارى بودن از ماده و احكام آن مجرد از ماهيت نيز هست بدین معنا که او را حديقف نيست و بر اين امر نيز ادله عقلى و نقلى اقامه شده است.
این مقام لایقفی نفس ناطقه، همان مقامی است که نفس دیگر وحدت عددى نخواهد داشت بلکه صاحب وحدت حقّه ظلّيّه الهيّه می شود و همین کمال اوست که معرفت به او را با معرفت رب یکی می سازد.

حبیبه;883385 نوشت:
2-و آیا می توان گفت که معرفت نفسی که به معرفت ربّ می انجامد دو نوع و یا دو سطح از معرفت است

و این بستگی به ضعف و یا قوّت توحید طالب معرفت دارد؟ به این معنا که یکی از طریق مذکور در فوق

به معرفت عقلی دست می یابد اما گروهی هستند که با بینشی توحیدی و با رؤیت خویش با چشم

ربّ به بینشی عمیق تر دست می یابند؟و خویش را در رابطه با حق دیده و ذات و صفات و افعال خویش

را مندک در ذات و صفات و افعال حضرت حق می یابند و خویش را اسیر مطالعه ی انحاء خصوصیات نفس

و ارتباطات قوا و .... نمی کنند؟


آنچه در مساله معرفت نفس اهمیت وافر دارد این است که بینش توحیدی انسان به واسطه درک کامل رابطه نفس با بدن تقویت گردد و توحید عددی سالک الی الله به توحید صمدی حقه حقیقیه الهیه مبدل شود و از قبل شناخت نفس نفیس خود و چگونگی تدبیر و الوهیت آن نسبت به بدن دریابد که تدبیر و الوهیت حق سبحانه و تعالی نسبت به خلائق چگونه است. از این روی هرچقدر مطالعه ارتباطات قوا و انحاء خصوصیات ذاتی و صفاتی و افعالی نفس قوی تر شود به همان میزان ادراک انسان نسبت به ذات و صفات و افعال حق سبحانه و تعالی نیز افزون تر خواهد بود.

حبیبه;883385 نوشت:
3-خب این در حرف آسان است ولی در عمل چگونه انسانی که غرق اوهام و امیال نفسانی خویش است

به چنین بینشی می تواند برسد و یا اصلا امکان دارد که از ابتدای سیر و سلوک با طریقه ی صدیقین

به سیر و سلوک عقلی و قلبی بپردازد؟


اگر چه آدمی در صراط خود شناسی و خودسازی نیاز مبرم به حرف شنیدن دارد که فرموده اند:
جانور فربه شود از حلق و نوش
آدمی فربه شود از راه گوش
اما قرار بر این نیست که این معارف محدود به زبان و شنیدن باشد. تفکر عمیق در دل شب اولین گام عملی برای نیل به توحید قرآنی است. اوهام و امیال دنیوی نفس بواسطه گوهر دانش و معرفت و دوری از گناهان و رعایت مراتب طهارب و ادب در پیشگاه خداوند و تقویت حضور و مراقبت تامه انسان را به ادراک شهودی صاحبان برهان صدیقین می رساند.

[="Tahoma"][="Blue"]پس تو را حقيقت خود طلب بايد كرد تا خود تو چه چيزى و از كجا آمدى و كجا خواهى رفت، و اندر اين منزلگاه به چه ‏كار آمده ‏اى و تو را از بهر چه آورده‏ اند، و سعادت و شقاوت تو چيست و در چيست؟
و اين صفات كه در باطن تو جمع كرده ‏اند، بعضى صفات ستوران و بعضى صفات ددگان و بعضى صفات ديوان و بعضى صفات فرشتگان است، تو از اين جمله كدامى و كدام است كه آن حقيقت گوهر توست و ديگران غريب و عاريت‏ اند؟ كه چون اين ندانى سعادت خود طلب نتوانى كرد. چه، هر يكى را از اين، غذايى ديگر است و سعادتى ديگر است:
غذاى ستور و سعادت وى در خوردن و خفتن و گشنى كردن [جفت شدن نر و ماده] است. اگر تو ستورى، جهد آن كن تا شب و روز كار شكم و فرج راست دارى.
و غذاى ددگان و سعادت ايشان در دريدن و زدن و كشتن و خشم راندن است.
و غذاى ديوان شرّ انگيختن و مكر و حيلت كردن است، اگر تو از ايشانى به كار ايشان مشغول شو تا به راحت و نيكبختى خويش رسى.
و غذاى فرشتگان و سعادت ايشان مشاهدت جمال حضرت الوهيّت است، و آن شهوت و خشم و صفات بهايم و سباع را به ايشان راه نيست. اگر تو فرشته گوهرى در اصل خويش، جهد آن كن تا حضرت الوهيّت را بشناسى و خود را به مشاهدت آن جمال راه دهى و خويشتن را از دست شهوت و غضب خلاص دهى، و طلب آن كن كه تا بدانى كه اين صفات بهايم و سباع را در تو براى چه آفريده ‏اند.
ايشان را بدان آفريده‏ اند تا تو را اسير كنند و به خدمت خويش برند و شب و روز به سخره گيرند؟!
بايد كه پيش از آنكه ايشان تو را اسير گيرند، تو ايشان را اسير گيرى و در سفرى كه تورا فرا پيش نهادند از يكى مركب خويش سازى و از ديگرى سلاح، و اين روزى چند كه در اين منزلگاه باشى، ايشان را به كار دارى تا تخم سعادت خويش به- معاونت ايشان صيد كنى. و چون تخم سعادت خويش به دست آوردى، ايشان را در زير پاى آورى و روى به قرارگاه سعادت خويش نهى
آن قرارگاهى كه عبارت خواص از آن، حضرت الوهيت است، و عبارت عوام از آن، بهشت است.

برگی از کیمیای سعادت...

[/]

باسمه الشکور

اویس;885093 نوشت:
از جمله مقاماتی که برای نفس در حکمت متعالیه اثبات می شود مقام فوق تجرد بودن نفس است كه علاوه بر مجرد و عارى بودن از ماده و احكام آن مجرد از ماهيت نيز هست بدین معنا که او را حديقف نيست و بر اين امر نيز ادله عقلى و نقلى اقامه شده است.
این مقام لایقفی نفس ناطقه، همان مقامی است که نفس دیگر وحدت عددى نخواهد داشت بلکه صاحب وحدت حقّه ظلّيّه الهيّه می شود و همین کمال اوست که معرفت به او را با معرفت رب یکی می سازد.

عرض سلام و احترام

از پاسخ بسیار خوب و روشنگر حضرتعالی متشکرم.

[="Tahoma"][="Blue"]جمع بندی

سوال
آیا معرفت نفس در گرو معرفة الله است و یا معرفة الله از طریق معرفت نفس حاصل می گردد؟
چگونگی تطبیق حدیث شریف:"من عرف نفسه فقد عرف ربّه" را با برهان صدیقین بیان بفرمائید.

پاسخ:
آنچه از تفسیر عامه‌ی حکما مستفاد است این است که معرفت نفس نردبان معرفت رب است و انسان بواسطه معرفت نفس می تواند به غایت معرفت رب نائل شود.

اما نظر دقیق تری که در این مورد وجود داشته و با مبنای اصیل برهان صدیقین نیز مطابق است این است که رابطه نفس و رب را یک رابطه علی و معلولی آنچنان که متکلمین پنداشته اند ندانیم بلکه رابطه این دو را چون رابطه یکی از متلازمین به دیگری بدانیم که از هریک می توان به دیگری پی برد.

برای توضیح بیشتر این مساله ناچارم ابتدائا مقدمه ای را پیرامون برهان لمی و برهای انی محضرتان تقدیم نمایم:

براهین اثبات وجود خداوند در یک دسته بندی کلی به دو قسم تقسیم می شوند:
برهان لمّی و برهان انی.

برهان لمّى پى بردن از علت به معلول است و از آنجا که برای وجود مطلق علتی متصور نیست تا از طریق آن به معلولش-که موجود مطلق است- پى ببریم، لهذا برهان لمّى در فلسفه راه ندارد و همه براهین فلسفه انّى هستند.

اما برهان انّ نیز دو نوع است:
1- برهان انّى که از معلول به علت پى مى‏بریم که به آن «دلیل» نیز مى‏گویند. این نوع برهان مفید یقین نیست، زیرا معلول که وجودی محدود است هرگر نمی توان آینه تمام نمای حق باشد. از این‏رو حکیم متاله به این برهان نیز نیازی ندارد.

2- برهان انّى که از لازمى به لازم دیگر پى مى‏بریم و به آن «انّ مطلق» مى‏گویند. این نوع برهان مفید یقین است و در فلسفه از آن استفاده مى‏شود؛ یعنى، از یکى از لوازم عام موجود مطلق به لازم دیگر پى مى‏برند.

طبق فرمایش علامه طباطبایی رحمه الله علیه در بدایه و نهایه الحکمه، برهان صدیقین عبارت از همان قسم دوم برهان انّی یعنی از لازمی به لازم دیگر پی بردن است به عبارتی نفس و رب متلازم یکدیگرند که از هریک از آنها می توان به دیگری پی برد؛ منتهی وجه التزام هریک به دیگری متفاوت است یعنی وجه التزام نفس به رب احتیاج وی است و وجه التزام رب به نفس اشتیاق وی.

به تعبیر شریف جناب حافظ:
سایه معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شد
ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود

با این مبنای شریف می توان بسیاری از لطایف ایات و روایات و ادعیه را ادراک نمود. به عنوان مثلا در روایتی جاثلیق از امام علی علیه السلام سوال می‏کند مرا آگاه کن که خدا را از طریق محمد شناختی یا محمد را به واسطه خدای عزّوجلّ؟ امیرالمؤمنین‏ در جواب می‏فرماید: "من خدا را به واسطه محمّد (ص) نشناخته‏ام، بلکه محمد را به واسطه خدا شناخته‏ام ... (1)

همچینن می فرمایند: "من قبل از این که اشیا را ببینم خدا را می‏بینم و سپس اشیا را می‏بینم(2)

امام حسین علیه السلام نیز در دعای عرفه می فرماید:آیا غیر تو دارای آن چنان ظهوری است که تو فاقد آنی تا آن غیر، تو را آشکار کند؟ ‏کی غائب بوده ای تا محتاج دلیلی باشی که بر تو دلالت کند و کی دور بوده ای که از طریق آثار، تو به تو راه یابیم. کور باد چشمی که تو را نمی بیند...(3)

و درجای دیگری می فرماید: خود را در هر چیزی بر من شناساندی تا آن که در هر چیزی تو را آشکار دیدم، پس توایی که آشکار کننده هرچیزی هستی.(4)

پی نوشت:


  1. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 3، ص 272، 110 جلدی، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.
  2. موسوی، سید عباس علی، شرح نهج البلاغه، ج 5، ص 291، چاپ اول، دار المحجة البیضاء، بیروت، 1376 ش.
  3. بحارالانوار، ج 64، ص 143.
  4. همان.

[/]

موضوع قفل شده است