سنگسار ، مجازاتی قرآنی یا غیر اسلامی؟

تب‌های اولیه

72 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سنگسار ، مجازاتی قرآنی یا غیر اسلامی؟

با عرض سلام.
در مقاله ای به قلم اقای حسن بایگان ادعا شده که سنگسار مجازاتی یهودی توراتی ست و نه قرآنی اسلامی. لینک مقاله

سید محمدجواد غروی نیز در کتابی به اسم "حکم رجم در اسلام" معتقد است که این مجازات ربطی به اسلام ندارد و همه روایات موجود را پس از بررسی ، حکم به ضعیف و خبر آحاد بودن داده اند و گفته اند که با اصل آیات قرآن و سیرۀ پیامبر(ص) تناقض دارند.
همچنین ایشان در ان کتاب به روایاتی استناد می کنند دال بر نهی و مذمت "قتل زجر کش گونه" در اسلام. و می فرمایند که این روایات با سنگسار (که قتلی زجر کش گونه است) منافات دارد.

دلیل بر نقض ادلۀ آقای بایگان وسید محمدجواد غروی چیست و آیا واقعا اینگونه است که سنسگار ربطی به اسلام ندارد و یا نسخ شده است؟
ممنون

جالب است ک در بیشتر ایاتی ک حکم رجم امده،ایه ها مربوط به غیرمسلمین و اهل کتاب است و همین نوع سیاق ایات است که باعث شده مخالفین سنگسار این مجازات را برای ملل غیرمسلمان بدانند...
اعتقاد برخی نیز این است که این نوع مجازات با نزول سوره نور نسخ شده و دیگر دلیل قرآنی ندارد و فقط دلیل روایی دارد...آیا نسخ سنگسار درست است و فقط ریشه روایی دارد؟

-----
احادیث سنگسار با احادیثی ک دال بر نهی از مرگ زجرکش گونه یا قتل صبر است(و آقای غروی بدانها استنادکرده) چگونه قابل جمع است در حالی که سنگسار مجازاتی ست که ممکن است منجر به مرگ انسان بگونه ای زجرآمیز بشود؟
حتی حدیث هست دال بر نهی قتل صبر،حیوانات: رسول خدا(ص)نهی فرمود که جنبنده یی(از حشرات و حیوانات) به قتل صبرکشته شود. مسلم،صید61-65

در صفحه25به بعد کتاب آقای غروی احادیث دیگری نیز دراین بار نقل شده

سلام.
از مقاله اقای بایگان نقل میکنم:

قرآن
کتاب مقدس مسلمانان و حکم سنگسار
سنگسار کلمه ای پارسی بر گرفته از سنگ میباشد، معادل عربی آن در قرآن آمده " رجم" میباشد.
از سنگسار در قرآن تنها 4 بار نام برده شده است که آنها نیز داستانهائی میباشند مربوط به یهودیان. دستور سنگسار بهیچوجه در قرآن نیست و از محمد نیز صادر نشد؛ یعنی نه دستور قرآن است و نه سنتی از جانب محمد. از آنجا ئیکه قاعده دستوراتِ اسلامی؛ قرآن و سنت محمد میباشد کسانیکه چنین دستوراتی را میدهند تفکراتشان از جای دیگری نشات میگیرد که در همین نوشتار اشاره کوتاهی بدان خواهد شد. اما ابتدا در زیر تمامی آن 4 آیه آورده میشود.

سوره کهف
آیه 20
انهم ان یظهر و اعلیکم یرجموکم او یعیدو کم فی ملتهم و لن تفلحوا اذا ابدا
بدرستیکه ایشان اگر دست یابند بر شما سنگسار کنند شما را یا باز گردانند شما را در کیش خود و هرگز رستگار نشوید آنگاه هرگز

توضیح:
این جریان اصحاب کهف استکه داستانش در این سوره آمده است.
در اینجا سنگسار یرجموکم آمده است.

سوره شعرا
آیه 116
قالو الین لم تنته یا نوح لتکونن من المرجومین
گفتند هر آینه اگر باز نایستی ای نوح خواهی شد از سنگسار شدگان

توضیح:
در اینجا قرآن دارد از داستان نوح صحبت میکند که قوم تهدید میکنند او را سنگسار خواهند کرد.
در این یکی سنگسار المرجومین آمده است.

سوره یس
آیه 18
قالو اناتطیرنابکم لئن لم تنتهوالنرجمنکم و لیمسنکم منا عناب الیم
گفتند بدرستیکه ما فال بد گرفتیم بشما اگر باز نایستادید سنگسار میکنیم البته شما را و هر آینه مس میکند البته شما را از عذابی دردناک

توضیح:
این نیز داستانی از گذشته ها است که نقل میشود.
سنگسار در این یکی النرجمنکم است.

سوره دخان
آیه 20
و انی عذت بربی و ربکم ان ترجمون
و بدرستیکه من پناه میبرم بپروردگار من و پروردگار شما که سنگسار کنید مرا.
توضیح:
این نیز داستانی است از زمان فرعون که رسولی فرستاده میشود و یهودیان قصد سنگسار او میکنند.
سنگسار در اینجا ترجمون است.

تفسیر:
نگاهی به افعال صرف شده رجم در این آیات ( یرجموکم، المرجومین،النرجمنکم، ترجمون) خود نیز نشانی واضح از عدم دستور سنگسار میباشد.
تا آنجائی که کتب مرجع را مطالعه کرده ام هیچگاه چیزی بعنوان سنگسار که در زمان (مخصوصا) محمد و حتی خلفای راشدین و خلفای بعدی باشد ندیده ام .
کتبی که در زیر آورده میشوند جزو اولین کتب نوشته شده بعد از اسلام میباشند و وقایع آن زمانها را بوضوح بیان کرده و مرجعی برای کتبی مانند تاریخ تاریخ طبری هستند:

1- سیرت رسول الله ( 2 جلد)، رفیع الدین اسحق بن محمد همدانی ( متوفی به سال 150 یا 151 ه ق)، با تصحیحات دکتر اصغر مهدوی، انتشارات خوارزمی، چاپ اول 1360
2- مغازی، محمد بن عمر واقدی ( متوفی 207 ه ق)، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، مرکز نشر دانشگاهی، چاپ دوم 1369
3- طبقات ( در 8 جلد)، محمد بن سعد کاتب واقدی ( 168 – 230 ه ق) ترجمه دکتر محمود مهدوی دامغانی؛ انتشارات فرهنگ و اندیشه، تابستان 1374

اما تولد طبری تقریبا متراداف است با مرگ کاتب واقدی پس بنظر معقول میرسد که مرجع طبری برای نوشتن تاریخ معروف خود از جمله این کتب بوده باشند.
تاریخ طبری، محمد بن جریر طبری (ولادت 224 یا اوایل 225 ه ق در آمل)، ترجمه علی اکبر شهابی، انتشارات اساطیر، چاپ دوم 1363
در تاریخ طبری نیز چیزی بعنوان سنگسار از جانب محمد و سایر خلفا دیده نشده است.

شیوه اعدام در میان اعراب
دراصل طریق اعدام در میان اعراب قطع گردن با شمشیر بوده چیزی که هنوز هم درعربستان سعودی برقرار است.
اگر محمد به سنگسار معتقد بود آنرا انجام ویا دستوری مستقیم میداد.
اما مخصوصاً برای شیعیان علی باید شیوه اعدام قاتل علی بالاترین و اصلی ترین مرجع باشد و آن اعدام قاتل با ضربه شمشیر است که ظاهرا هم میبایست با تنها یک ضربه صورت بگیرد. پس وقتی این شیعیان به جای اعدام با یک ضربه شمشیر حکم سنگسار میدهند باید به سابقه خود این افراد توجه کرد.

باید دقت کرد که وقتی دین یا فلسفه یا عقیده ای در جائی ظهور میکند و بعد به نقاط دیگری میرود بر فرهنگهای آنجا تاثیر میگذارد و از آنها نیز تاثیر میگیرد؛ بهمین دلیل دین اسلام که از عربستان شروع شد وقتی به نقاط دیگری رسید تغییرات زیادی کرد و هر گروه و قومی بنابرمیل و فرهنگ خود آنرا تغییر دادند.
بنظر میرسد ورود یهودیان به اسلام نیز تاثیر خود را بصور مختلف در این دین گذاشت و از جمله همین سنگسار است که در میان آن دسته مسلمانانی که متاثیر از یهودیان بودند صورت میگرفته است. با این استدلال آن دسته از ملایانی که دستور سنگسار میدهند ریشه ای نه چندان دور در یهودیت دارند و از زمانیکه آنها از خواندن عهد عتیق به خواندن قرآن روی آورده اند زمان زیادی نمیگذرد. بنابراین هنوز ریشه های عهد عتیق یعنی سنگسار را با خود دارند و از آن کاملاً پاک نشده اند. این افراد میتوانند با توجه به آن ریشه ها (که حتی ممکن است خودشان متوجه نباشند) تفاسیری مطابق میل خود از این آیات بکنند.
بررسی گسترده تر اعدام و شیوه های اعدام درجای مناسب دیگری ارائه خواهد کرد ولی در این نوشتار با توجه به شیوه اعدام در میان ادیان سامی و زرتشتی تا حدود زیادی مشخص میگردد که
شیوه های اعدام در میان قبایل یا مردمان مختلف با شیوه زندگی آنها ارتباط مستقیم داشته است.
بنظر میرسد برای صحرا گردان ( اعراب) مانند آن دسته که بعدها یهودی نامیده شدند امکان دار زدن و غیره وجود نداشت زیرا در بیابان درختی مناسب برای اعدام پیدا نمیشده همچنین در سفرهای بیابانی امکان همراه بردن چوبهای بلند برای اعدام وجودنداشته، بوته ای هم برای آتش زدن و سوزاندن محکوم نبوده پس ساده ترین راهِ ، پرتاب سنگ بوده است.
پرتاب سنگ از جمله تفریحات صحرا گردان نیز بوده است.
از جانب دیگر همین سنگ بهترین اسلحه آنها بوده و در پرتاب آن مهارت داشته اند، چنانچه به داستان جنگ داود با جالوت توجه شود این نکته بوضوح دیده میشود.
سنگ مهماتی مجانی و قابل دسترس بود که اسلحه ای برای پرتاب آن لازم نبود.

[h=1]حکم سنگسار زناکار، غیر قابل قبول[/h] به قلم حجت الاسلام والمسلمین سید حسین موسوی زنجانی
پرسش:
چرا شما حکم سنگسار کردن زناکار را قبول نکردید؟
پاسخ:
اولا: در قرآن این حکم، آیه ندارد؟
ثانیا: چون (این) حکم، حکومتی بوده اهل بیت(ع) برای بیان حکم واقعی آن مشکل داشتند.
ثالثا: در کتاب «تاریخ فراموش شده» روایاتی نقل کرده ام دلالت دارد امام صادق(ع) فرموده تا ظهور امام عصر(عج) از اجرای حکم رجم دست نگه دارید.
رابعا: عمر اصرار داشته ثابت کند سنگسار کردن در قرآن آیه داشته و مردم برداشته اند! و قول عمر را در ۲۱ روایت از صحاح و سنن اهل سنت نقل کرده اند، ولی خود اهل سنت طبق نقل کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه جلد ۵ صفحه ۷۵ روایت می کنند علی(ع) فرموده: سنگسار کردن سنت رسول خدا بوده (و نه آیه). پس این نقل های متفاوت نشان می دهد نه سنت بوده و نه آیه!!
خامسا: سنگسار کردن حکم یهود در تورات است و نه حکم اسلام در قرآن.
سادسا: چون تمام ده ها روایت شیعه مبنی بر وجود حکم سنگسار در اسلام، موافق فتوای اهل سنت و یهود است، حمل بر تقیه می شود.
سابعا: طبق متن قرآن کریم جرم زنان پیامبر(ص) در صورت ارتکاب زنا دو برابر جرم سایر زنان است. این گواهِ این است که در اسلام حکم سنگسار نیست، چون اعدام قابل تکرار نیست. حکم فوق متن صریح قرآن در سوره احزاب آیه ۳۰ است.
ثامنا: اگر در قرآن آیه رجم بوده و مسلمانان آن را می دانستند، چرا عمر این همه برای اثبات حکم رجم، خود را به زحمت می انداختند؟ بلی حکم رجم مال یهود بوده و رسول خدا(ص) فقط برای یهودی ها اجرا فرموده است.

http://www.raherasti.ir/6822/%d8%ad%da%a9%d9%85-%d8%b3%d9%86%da%af%d8%b3%d8%a7%d8%b1-%d8%b2%d9%86%d8%a7%da%a9%d8%a7%d8%b1%d8%8c-%d8%ba%db%8c%d8%b1-%d9%82%d8%a7%d8%a8%d9%84-%d9%82%d8%a8%d9%88%d9%84/

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدرا

ss8248;881599 نوشت:

سید محمدجواد غروی نیز در کتابی به اسم "حکم رجم در اسلام" معتقد است که این مجازات ربطی به اسلام ندارد و همه روایات موجود را پس از بررسی ، حکم به ضعیف و خبر آحاد بودن داده اند و گفته اند که با اصل آیات قرآن و سیرۀ پیامبر(ص) تناقض دارند.
همچنین ایشان در ان کتاب به روایاتی استناد می کنند دال بر نهی و مذمت "قتل زجر کش گونه" در اسلام. و می فرمایند که این روایات با سنگسار (که قتلی زجر کش گونه است) منافات دارد.

دلیل بر نقض ادلۀ آقای بایگان وسید محمدجواد غروی چیست و آیا واقعا اینگونه است که سنسگار ربطی به اسلام ندارد و یا نسخ شده است؟

با سلام و عرض ادب

باید توجه داشت که مصادر احکام شرعی تنها منحصر در قرآن کریم نبوده؛ بلکه در کنار قرآن، سنت نیز به عنوان دومین مصدر اصلی استنباط احکام شرعی به شمار می آید که دلیل بر حجیت آن نیز عقل وآیات کریمه ی قرآن می باشد.

در این میان سنگسار به عنوان یکی از احکام جزایی اسلام شناخته شده که مصدر تبیین آن نیز سنت می باشد؛ البته آیه ی پانزدهم سوره ی نساء نیز،[1] صریح در آن است که حکم حبس در مورد زنان زانیه ی محصنه،‌ همیشگی نبوده و این حکم به شکل موقت بوده تا اینکه گشایشی برای آنان فرا رسد؛[2] هر چند که فقها دلالت این آیه بر سنگسار را کافی ندانسته اند.[3]

علمای فریقین(شیعه _ سنی)، به جز گروه منحرف خوارج،[4] بر اساس سنت قطعیه، بر اجرای چنین حکمی در مورد مرد و زن محصن و محصنه اتفاق نظر داشته اند.[5]

در مصادر روایی شیعه این حکم، به شکل متواتر روایت شده[6] و فقهای شیعه نیز بر چنین امری اجماع نموده اند.[7] شیخ طوسی(ره) در باره ی مسلّم بودن حکم رجم درتفسیر «التبيان» می نویسند:
«و ثبوت الرّجم معلوم من جهة التّواتر على وجه لا يختلج فيه الشّك و عليه اجماع الطّائفة بل اجماع الامّة و لم يخالف فيه الا الخوارج‏»[8]. حکم سنگسار به دلیل تواتر امری معلوم و ثابت است، به گونه ای که شکی نسبت به آن وجود ندارد . واجماع طایفه(شیعه) بلکه امت(شیعه و سنی) بر این امر قائم است و کسی جز خوارج با این حکم مخالفت نورزیده است.

اين حكم در دوران رسالت رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله) اجرا شده است، که داستان سنگسار كردن «ماعز بن مالك» و «غامديه» بیانگر اجرای چنین حدی است.[9]

كيفر زنای محصنه در «تورات» بر اساس حکایت برخی روایات سنگسار بوده است. بر این اساس رسول اكرم(صلّي الله عليه و آله) اين حكم را بر اساس تورات درباره ی زن و مردی از يهود خيبر كه مرتكب زنای محصنه شده بودند، اجرا نمودند.[10] و حضرت علی(عليه السّلام ) نیز «شراحه همدانيه» را در روز پنج‌شنبه تازيانه زد و در روز جمعه سنگسار كرد و فرمودند: «تازيانه بر اساس كتاب خدا و سنگسار بر اساس سنّت رسول الله ( صلّي الله عليه و آله) است».[11] هر چند که در منابع موجود یهود مجازات زنا در برخی موارد سنگسار، و در موارد دیگر سوز‌اندن یا خفه کردن بیان شده است.[12]

ادامه دارد...


[/HR][1] . (وَ اللاَّتِي يَأْتِينَ الْفاحِشَةَ مِنْ نِسائِكُمْ فَاسْتَشْهِدُوا عَلَيْهِنَّ أَرْبَعَةً مِنْكُمْ فَإِنْ شَهِدُوا فَأَمْسِكُوهُنَّ فِي الْبُيُوتِ حَتَّى يَتَوَفَّاهُنَّ الْمَوْتُ أَوْ يَجْعَلَ اللَّهُ لَهُنَّ سَبِيلا)؛ «و كسانى از زنان شما كه مرتكب زنا شوند، چهار نفر از مسلمانان را بعنوان شاهد بر آنها بطلبيد! اگر گواهى دادند، آنان [زنان‏] را در خانه ها (ى خود) نگاه داريد تا مرگشان فرارسد يا اينكه خداوند، راهى براى آنها قرار دهد».

[2] . آیه بیانگر آن است که نسبت به زنانی که حبس شده اند گشایشی خواهد رسید. بدیهی است که سنگسار که حکم جدیدی است حکمی شدیدتر از حبس بوده و عرفا گشایش محسوب نمی گردد؛ اما باید توجه داشت که حکم جدید(سنگسار) در مورد این افراد به اجرا در نیامده است؛‌ زیرا این افراد با تشریع حکم سنگسار به خاطر الغای حکم سابق از حبس آزاد شده؛ و از آنجا که حکم سنگسار بعد از عمل آنها تبیین گشته است،‌ چنین حکمی مشمول حال آنان نخواهد گردید؛ لذا در مورد این افراد آمدن حکم سنگسار سبیل و گشایشی در حق آنان خواهد بود. (ر. ک: تفسیر نمونه، ج3،ص389).

[3] . تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، فاضل لنکرانی، کتاب الحدود، ص163: «و قد انقدح من جميع ما ذكرنا عدم ثبوت الرجم في القرآن، بل الدليل عليه هي السنّة المستفيضة بل المتواترة»؛ کتاب الحدود، منتظری، ص70: «و بالجملة الرجم غير مذكور في القرآن و لكن ثبت بالسنة المتواترة».

[4] . ابن قدامة حنبلی در کتاب مغنی خود می نويسد: «الْفَصْلُ الْأَوَّلُ: فِي وُجُوبِ الرَّجْمِ عَلَى الزَّانِي الْمُحْصَنِ، رَجُلًا كَانَ أَوْ امْرَأَةً. وَهَذَا قَوْلُ عَامَّةِ أَهْلِ الْعِلْمِ مِنْ الصَّحَابَةِ، وَالتَّابِعِينَ، وَمَنْ بَعْدَهُمْ مِنْ عُلَمَاءِ الْأَمْصَارِ فِي جَمِيعِ الْأَعْصَارِ، وَلَا نَعْلَمُ فِيهِ مُخَالِفًا إلَّا الْخَوَارِجَ، فَإِنَّهُمْ قَالُوا: الْجَلْدُ لِلْبِكْرِ وَالثَّيِّبِ، لِقَوْلِ اللَّهِ تَعَالَى: { الزَّانِيَةُ وَالزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا مِائَةَ جَلْدَةٍ }. وَقَالُوا: لَا يَجُوزُ تَرْكُ كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى الثَّابِتِ بِطَرِيقِ الْقَطْعِ وَالْيَقِينِ، لِأَخْبَارِ آحَادٍ يَجُوزُ الْكَذِبُ فِيهَا، وَلِأَنَّ هَذَا يُفْضِي إلَى نَسْخِ الْكِتَابِ بِالسُّنَّةِ وَهُوَ غَيْرُ جَائِزٍ. وَلَنَا، أَنَّهُ قَدْ ثَبَتَ الرَّجْمُ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ بِقَوْلِهِ وَفِعْلِهِ، فِي أَخْبَارٍ تُشْبِهُ الْمُتَوَاتِرَ، وَأَجْمَعَ عَلَيْهِ أَصْحَابُ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ عَلَى مَا سَنَذْكُرُهُ فِي أَثْنَاءِ الْبَابِ فِي مَوَاضِعِهِ، إنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى».(المغنی، ابن قدامة، باب وجوب الرجم علی الزانی،ج20ص17).

[5] . در این میان آیت الله صادقی تهرانی(ره) که خود را فقیه قرآنی معرفی می نمود و برداشتهایی بر محور اصلی توجه به آیات قرآن و عدم توجه کافی به روایات ارائه می نمود؛ معتقد بود سنگسار ریگبارانی بدون کشتن مجرم است. در میان اهل سنت معاصر نیز،‌ کاکه احمد مفتی زاده که تفکری قرآنی داشته، چنین حکمی را غیر اسلامی قلمداد نموده است. در تفکرات به اصطلاح روشنفکری معاصر نیز سید محمد جواد غروی منکر اصل چنین حکمی در اسلام شده است؟!

[6] . من لایحضره الفقیه، الصدوق، ج4،‌کتاب الحدود؛ الکافی، الکلینی، ج7، ص176، تهذیب الاحکام، الطوسی، ج10، باب حدود الزنی. مرحوم شیخ حر عاملی در کتاب: «وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة» در مجلد هجدهم،‌ در ابواب حدود زنا، بیش از چهل روایت، که موضوع آن سنگسار مرد و زن محصن و محصنه است را روایت نموده است.

[7] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی، ج‌41، ص: 318: «أما الرجم فيجب على المحصن و المحصنة إذا زنى أو زنت ببالغة عاقلة أو بالغ عاقل بلا خلاف أجده فيه، بل الإجماع بقسميه عليه «بل المحكي منهما مستفيض أو متواتر كالنصوص فالحكم حينئذ مفروغ منه».

[8] . التبیان، ج3، ص142.

[9] . الطوسي، محمّد بن الحسن، الخلاف، قم، مؤسسة النشر الاسلامي، 1416ه‍. ق، الجزء الخامس، ص 365: «و زنا ماعز ، فرجمه رسول الله صلى الله عليه و آله، و رجم الغامدية ، و عليه إجماع الصحابة».

[10] . مجمع البيان في تفسير القرآن، الطبرسی، ج‏2، ص: 723؛ تفسير نمونه، مکارم شیرازی، ج2، ص483، ذيل آيه ی 23، سوره ی آل عمران: (أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ أُوتُوا نَصِيباً مِنَ الْكِتابِ يُدْعَوْنَ إِلى‏ كِتابِ اللَّهِ لِيَحْكُمَ بَيْنَهُمْ ثُمَّ يَتَوَلَّى فَرِيقٌ مِنْهُمْ وَ هُمْ مُعْرِضُونَ). آيا نديدى كسانى را كه بهره‏اى از كتاب (آسمانى) داشتند، به سوى كتاب الهى دعوت شدند تا در ميان آنها داورى كند، سپس گروهى از آنان، (با علم و آگاهى،) روى مى‏گردانند، در حالى كه (از قبول حق) اعراض دارند؟؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‏8، ص87، ح4498: «حَدَّثَنَا إِسْمَاعِيلُ، حَدَّثَنَا أَيُّوبُ، عَنْ نَافِعٍ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ: أَنَّ الْيَهُودَ، أَتَوْا النَّبِيَّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ، بِرَجُلٍ وَامْرَأَةٍ مِنْهُمْ قَدْ زَنَيَا، فَقَالَ: «مَا تَجِدُونَ فِي كِتَابِكُمْ»؟ فَقَالُوا: نُسَخِّمُ وُجُوهَهُمَا، وَيُخْزَيَانِ فَقَالَ: « کذَبْتُمْ إِنَّ فِيهَا الرَّجْمَ‏ فَأْتُوا بِالتَّوْراةِ، فَاتْلُوها إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ‏»، فَجَاءُوا بِالتَّوْرَاةِ، وَجَاءُوا بِقَارِئٍ لَهُمْ أَعْوَرَ، يُقَالُ لَهُ: ابْنُ‏ صُورِيَا، فَقَرَأَ حَتَّى إِذَا انْتَهَى‏ إِلَى مَوْضِعٍ مِنْهَا وَضَعَ يَدَهُ عَلَيْهِ، فَقِيلَ لَهُ: ارْفَعْ يَدَكَ، فَرَفَعَ يَدَهُ، فَإِذَا هِيَ تَلُوحُ‏ فَقَالَ، أَوْ قَالُوا: يَا مُحَمَّدُ إِنَّ فِيهَا الرَّجْمَ، وَلَكِنَّا كُنَّا نَتَكَاتَمُهُ بَيْنَنَا، فَأَمَرَ بِهِمَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ، فَرُجِمَا، قَالَ: فَلَقَدْ رَأَيْتُهُ يُجَانِئُ عَلَيْهَا يَقِيهَا الْحِجَارَةَ بِنَفْسِهِ‏».

[11] . الخلاف، الطوسی،ج5، ص366: «و روي: أن عليا عليه السلام جلد شراحة يوم الخميس، و رجمها يوم الجمعة، و قال: جلدتها بكتاب الله، و رجمتها بسنة رسول الله صلى الله عليه و آله. فقد ثبت ذلك بالسنة و إجماع الصحابة»؛ مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج‏2، ص203، ح839: «حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ جَعْفَرٍ، حَدَّثَنَا شُعْبَةُ، عَنْ سَلَمَةَ بْنِ كُهَيْلٍ، عَنِ الشَّعْبِيِّ: « أَنَّ عَلِيًّا جَلَدَ شَرَاحَةَ يَوْمَ الْخَمِيسِ، وَرَجَمَهَا يَوْمَ الْجُمُعَةِ، وَقَالَ: أَجْلِدُهَا بِكِتَابِ اللَّهِ، وَأَرْجُمُهَا بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ(وآله) وَسَلَّمَ».

[12] . بر اساس تورات، مجازات زنا در برخی موارد سنگسار، و در موارد دیگر سوز‌اندن یا خفه کردن است. مجازات زنا بر اساس تورات و تلمود چنین است:‌

1‌. مجازات زنا با دختر نامزددار، برای هر دو طرف، سنگسار است (تثنیه، 23 :22-24)؛ همچنین است حکم زنی که شوهرش ادعا کند وی در زمانی که در خانه پدرش بوده (و مطابق تفاسیر یهودی در نامزدی وی بوده) بکارتش را از دست داده است (البته منوط به اثبات آن) (تثنیه، 13 :22-.21)‌.
2. زنا با زن شوهردار، مطابق اصول تلمود، برای هر دو طرف، مجازات خفه کردن را در پی دارد (تثنیه، ؛22 :22 لاویان، 10 :20). گفتنی است در تورات در این مورد فقط حکم به کشتن شده است و نوع کشتن مشخص نشده است. در این موارد اصل آن است که خفیف‌ترین نوع مجازات اعدام - یعنی خفه کردن - اعمال شود. با این همه، برخی از عالمان یهود با استناد به قیاس اولویت گفته‌‌اند: از آنجا که زنا با دختر نامزددار که خفیف‌تر است، مجازاتش سنگسار است، به طریق اولی در مورد زنا با زن شوهردار باید با سنگسار مجازات شود (تلمود بابلی، سنهدرین، ؛52 سفیرا، 9 :11).‌
نکته قابل ذکر آنکه در یهودیت، برخلاف حقوق اسلامی، ملاک اعمال چنین مجازاتی، شوهردار بودن زن است، چه مرد دارای همسر باشد و چه نباشد؛ به این معنا که اگر زن دارای شوهر باشد، هم او و هم مرد زناکننده، حتی اگر بی‌همسر باشد، به این مجازات محکوم می‌شوند.‌
3.‌ اگر دختر کاهن زنا کند، به سوز‌اندن محکوم می‌شود (لاویان، 21 :9) و مردی که با وی هم بستر شده است، خفه می‌شود.‌
4‌. زنا با کنیز دیگری مجازات تازیانه در پی دارد (لاویان، 19 :20).‌
5‌ . زنای به عنف با دختر نامزددار، مجازات اعدام (خفه کردن) را در پی دارد (تثنیه، 22 :25).‌
6‌. زنای به عنف با دختر باکره جزای نقدی را به همراه دارد (تثنیه، 22 :26).‌
7- زنای با محارم چند نوع مجازات دارد: زنا با مادر، زن پدر و عروس مجازات سنگسار را در پی دارد (تلمود بابلی، سنهدرین، 7 :6)؛ زنا با نادختری و نوه زن، مادرزن، مادربزرگ زن، دختر و نوه مجازاتش سوز‌اندن است (لاویان، 20 :14 تلمود بابلی، سنهدرین، 9 :1)؛ سایر انواع زنای با محارم مجازات آسمانی یا تازیانه در پی دارند.‌
8‌. زنا

با دختر باکره مستلزم پرداخت مهرالمثل دوشیزگان است (خروج، 17 :23-16).
چنان که از مطالب فوق برمی‌آید، تورات در یک جا مجازات زنا را سنگسار دانسته است؛ آنجا که کسی با دختر نامزددار زنا کند. در مورد زنا با زن شوهردار، تورات فقط حکم به قتل کرده و رای غالب در اینجا قتل به شیوه خفه کردن است؛ گرچه سنگسار هم با استناد به قیاس اولویت طرفدارانی دارد. در برخی از انواع زنای با محارم نیز تلمود حکم به سنگسار کرده است.‌ (جرایم در حقوق کیفری یهود، حسین سلیمانی، پرتال جامع علوم انسانی).

توجه به نکات ذیل ما را در فهم چنین حکمی یاری می نماید.

1. مجازات رجم (سنگسار) درمورد زنا کاری است که در زمان زنا محصن یا محصنه باشد (متأهل بوده و امکان دسترسی به همسر خود را داشته باشد.) و با یک فرد بالغ و عاقل عمل شنیع زنا را انجام داده باشد؛ اما غیر این مورد مجازات رجم ندارد.

2. مستند فقهی حکم رجم، سنت قطعیه بوده و اجماع فقهای شیعه و سنی بر آن تعلق یافته است.[1]

3. مستند اجماع فقهای شیعه وجود روایات متواتر در این موضوع بوده؛ به گونه ای که جای هیچ تشکیکی نسبت به چنین حکمی وجود ندارد.[2]

4. تشکیک در اصل تشریع این حکم، با چنین توجیهی که روایات سنگسار تقیه ای صادر شده، ناشی از عدم فهم روایات این موضوع بوده؛ زیرا بدیهی است که صدور روایت به شکل تقیه ای زمانی است که روایات مخالف آن نیز از سوی امام(علیه السلام) صادر شده باشد که در این فرض در صورت عدم امکان جمع میان روایات و تعارض میان آنها، روایات موافق عامه حمل بر تقیه می گردد و این در حالی است که روایات متعدد بدون وجود روایات مخالف، بیانگر حکم رجم در مورد زن و مرد صاحب همسر می باشد.

5. بدیهی است که تشریع چنین حکمی متناسب قبح آن و در راستای ایمن سازی جامعه ی اسلامی و کانون خانواده از رواج فحشا صورت پذیرفته و در صورت انجام چنین گناهی، اولین و بهترین راه برای نجات از این مهلکه عظیم، راه پشیمانی و توبه به درگاه الهی است. بر این اساس افراد گناهکار وظیفه دارند اسرار خود را حفظ نموده و تنها در پیشگاه خدای توبه پذیر مهربان به گناه خود اعتراف کرده وتوبه نمایند که چنین امری از اجرای حکم آن در نزد شارع مطلوبتر خواهد بود.[3]

6. زنا به سه شکل: (اقرار زانی؛‌ شهادت شاهدان؛ علم حاکم)، ثابت می گردد؛ که البته نحوه ی اثبات آن با توجه به شروط معتبری که در آن لحاظ شده کاری بس دشوار می باشد.

در نحوه ی اثبات زنا به واسطه ی اقرار شخص زنا کار آمده است:
الف) اقرار به زنا زمانی پذیرفته است که شخص دارای بلوغ و عقل و اختیار و قصد بوده باشد؛ بنابراین در صورت فقدان یکی از این امور اقرار شخص علیه خودش پذیرفته نمی گردد.
ب) اقرار باید صریح ویا به گونه ای گفته شود که خلاف آن(به احتمال عقلایی) محتمل نباشد و چنین اقراری می بایست چهار مرتبه در چهار مجلس صورت بپذیرد.
ج) اگر به جرمی اقرار کند که مرتکبش باید سنگسار شود و پس از آن منکر آن شود، حد سنگسار از او ساقط می گردد.
د) اگر به چیزی که موجب حدّ است اقرار نماید و سپس از گناه خویش توبه نماید،‌ امام(علیه السلام) حق عفو و یا اقامه ی حدّ بر او را چه رجم و سنگسار باشد و چه غیر آنرا خواهد داشت و ثبوت چنین تخییری برای فقیه حاکم بعید نمی باشد.[4]

همچنین در اثبات زنا به وسیله ی شهادت شاهدان اموری معتبر است که عبارتند از:
الف) شهود کمتر از چهار نفر مرد یا سه مرد و دو نفر زن نباشد، و شهادت زنان به تنهائی و حتی شهادت یک مرد و شش نفر زن پذیرفته نمی گردد. همچنین شهادت دو نفر مرد و چهار نفر زن در خصوص سنگسار مورد قبول نیست؛ ولی بنابر اقوی در غیر رجم از سایر حدود پذیرفته می شود، و اگر کمتر از چهار نفر مرد و نفراتی که حکم چهار نفر مرد را دارند از زنان، اگر کمتر از اندازه معتبر باشند حدی را ثابت نمی کنند نه رجم و نه غیر آن را؛ بلکه خود شهود باید حد افتراء بخوردند.
ب) در شهادت شهود بر ارتکاب زنا معتبر است تصریح و یا نظیر تصریح بر اینکه ما با چشم خویش این عمل را به صورت کاملاً واضح دیده ایم،[5] بدون اینکه بین آن دو عقد ازدواجی بسته شده باشد و یا مرد این زن را همسر خود پنداشته باشد، و یا کسی او را بر این عمل اکراه نموده باشد.
ج) اگر بعضی از شهود حاضر شوند و در غیاب بعضی دیگر شهادت دهند بر اینکه فلانی زنا کرده، بلا درنگ حد افتراء بر آنان زده می شود و نباید حاکم منتظر شهود دیگر شود تا بیایند و شهادت را تکمیل کنند؛ بنابراین اگر سه نفر شهادت دهند بر اینکه فلان شخص را دیدیم زنا می کرد و اضافه کردند که ما شاهد چهارم هم داریم که بعدا می آید، حاکم منتظر آمدن او نمی شود بلکه آن سه نفر را حد قذف می زند.
د) اگر مجرم و گناه کار قبل از تمام شدن شهادت شهود توبه کند حد از او ساقط می شود چه اینکه حدش سنگسار باشد و چه تازیانه، ولی اگر بعد از تمامیت بینه توبه کند ساقط نمی شود، حتی در این هنگام امام(علیه السلام) هم نمی تواند او را عفو کند، با اینکه در اقرار گفته شد که امام بعد از اقرار مجرم می تواند او را عفو کند و اگر مرتکب جرم قبل از اقرار توبه کند حد از او ساقط می شود.[6]
هـ) بر شاهدان مستحب است از شهادت به زنا خودداری کنند؛ بلکه بر قاضی نیز مستحب است با اشاره و کنایه شاهدان را بر ترک شهادت ترغیب نماید.[7]

7. با توجه به مطالب فوق روشن می گردد که هدف اصلی شارع مقدس در تشریع چنین حکمی جنبه ی بازدارندگی آن از وقوع و گسترش چنین فحشای بزرگی در جامعه بوده و در مواردی نیز که این گناه صورت پذیرفته، توبه ی به درگاه الهی و سعی در جبران چنین گناهی در نزد خدای متعال بهتر از اجرای حد آن می باشد؛ لذا اشکال به حکم سنگسار با این توجیه که چنین امری مخالف رافت الهی است بیانگر عدم توجه به زوایای تشریع چنین حکمی می باشد؛ همچنین از آنجا که چنین گناهی در زمره ی بزرگترین گناهان بوده؛ مجازات آن نیز در صورت اثبات و عدم توبه بسیار سخت تشریع شده؛ اما باز باید توجه داشت که در اجرای چنین حکمی نیز ضوابطی حکمفرما است؛[8] بنابراین مقایسه ی چنین مجازاتی با آنچه در عملکرد مردم پیش از اسلام در قرآن بیان شده است، بسیار متفاوت بوده و وجود چنین حکمی در آئین و شریعت یهود نیز به معنای ورود این حکم از طریق منابع یهود به اسلام نخواهد بود؛ بلکه چنین امری به تشریع جدید توسط پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) صورت پذیرفته است.

موفق باشید.


[/HR][1] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام، محمد حسن النجفی، ج‌41، ص: 318: «أما الرجم فيجب على المحصن و المحصنة إذا زنى أو زنت ببالغة عاقلة أو بالغ عاقل بلا خلاف أجده فيه، بل الإجماع بقسميه عليه «بل المحكي منهما مستفيض أو متواتر كالنصوص فالحكم حينئذ مفروغ منه».

[2] . تفصیل الشریعة فی شرح تحریر الوسیلة، فاضل لنکرانی، کتاب الحدود، ص163: «و قد انقدح من جميع ما ذكرنا عدم ثبوت الرجم في القرآن، بل الدليل عليه هي السنّة المستفيضة بل المتواترة»؛ کتاب الحدود، حسینعلی منتظری، ص70: «و بالجملة الرجم غير مذكور في القرآن و لكن ثبت بالسنة المتواترة».

[3] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌41، ص: 307: «كان المستحب للشهود ترك إقامتها سترا على المؤمن إلا إذا اقتضى ذلك فسادا، كما يستحب ستر المؤمن نفسه و التوبة، بل للإمام التعريض بالترغيب عن إقامتها كما يرشد إليه‌ قوله (صلى الله عليه و آله): «لو سترته بثوبك كان خيرا لك»‌و الترغيب أيضا عن الإقرار به كما يومئ إليه قصة ماعز و‌ قوله (صلى الله عليه و آله) في خبر أبي العباس: «لو ستر ثم تاب كان خيرا له».‌ و قوله (عليه السلام) في خبر الأصبغ: «أ يضر أحدكم إذا قارف هذه السيئة أن يستر على نفسه كما ستر الله»‌ بل قال في‌مرفوع أحمد: «ما أقبح بالرجل منكم أن يأتي بعض هذه الفواحش فيفضح نفسه على رؤوس الأشهاد أ فلا تاب؟ فو الله لتوبته في ما بينه و بين الله أفضل من إقامتي عليه الحد»‌.

[4] . ر.ک: ترجمه ی تحریر الوسیله،‌ امام خمینی، ج4، ص183-180.

[5] . الكافي (ط - الإسلامية)؛ ج‌7، ص184: «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) لَا يُرْجَمُ الرَّجُلُ وَ الْمَرْأَةُ حَتَّى يَشْهَدَ عَلَيْهِمَا أَرْبَعَةُ شُهَدَاءَ عَلَى الْجِمَاعِ وَ الْإِيلَاجِ وَ الْإِدْخَالِ كَالْمِيلِ فِي الْمُكْحُلَةِ»؛ «عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ(علیه السلام) قَالَ: حَدُّ الرَّجْمِ فِي الزِّنَى أَنْ يَشْهَدَ أَرْبَعَةٌ أَنَّهُمْ رَأَوْهُ يُدْخِلُ وَ يُخْرِجُ». بنابراین لازم است چنین مشاهده ای بدین صورت باشد که شاهدان خود این عمل را همچون داخل نمودن میل سرمه در سرمه دان دیده باشند.

[6] . ر.ک: ترجمه ی تحریر الوسیله،‌ امام خمینی، ج4، ص187-183.

[7] . جواهر الكلام في شرح شرائع الإسلام؛ ج‌41، ص: 307: «كان المستحب للشهود ترك إقامتها سترا على المؤمن إلا إذا اقتضى ذلك فسادا، كما يستحب ستر المؤمن نفسه و التوبة، بل للإمام التعريض بالترغيب عن إقامتها».

[8] . ر.ک: ترجمه ی تحریر الوسیله،‌ امام خمینی، ج4،ص193: اگر مجرم بعد از اینکه در گودال برای سنگسار شدن قرار گرفت، موفق به خروج از گودال شده و فرار کند در صورتیکه زنا بوسیله ی بیّنه و شاهدثابت شده باشد مجددا او را گرفته و در گودال می کنند؛ اما اگر از طریق اقرار ثابت شده باشد و فرارش و بعد از برخورد سنگ هر چند یکی بر بدنش باشد تعقیبش ننموده رهایش می سازند، و اگر در قبل از آن فرار کند او را بر می گردانند، و در قولی مشهور است که اگر زنای او با اقرار خودش ثابت شده باشد او را بر نمی گردانند چه اینکه سنگی به بدنش خورده باشد و چه نخورده باشد، و این قول به احتیاط نزدیکتر است.
سزاوار آنست که سنگ ها کوچک باشد، بلکه این به احتیاط نزدیکتر است، و جائز نیست با ریگهای کوچک که کلمه سنگ بر آنها صادق نیست او را سنگسار کنند، همچنانکه جائز نیست با سنگ بسیار بزرگ که یکی یا دوتای آن او را می کشد بزنند، و احتیاط آنست که کسانی که مثل آن حد را بگردن دارند مخصوصا افرادیکه همان گناهی که محکوم مرتکب شد مرتکب شده اند حاضر در اجراء حد نشوند. بله اگر بین خود و خدا از آن گناه توبه کرده باشند می توانند حاضر شوند».

با عرض سلام و تشکر از پاسخ کارشناسان محترم@};-

این بحث سنگسار مربوط به تایپک دیگری بود اما چون بحث تعارض(حداقل در ظاهر) روایات با قرآن مطرح شد، کارشناس محترم ان تایپک،تایپک جدیدی برای بررسی این مورد ایجاد کردند.
اما ظاهرا به این مورد تعارض پرداخته نشده است و همان بحث و پاسخ های تکراری ان تایپک ارسال شد.
----
در ان تایپک یکی از کاربران محترم در این پست حدیثِ «هر آنچه با كتاب خداوند مخالف بود به ديوارش بكوب» را بیان کردند.
آیا این حدیث شامل روایات سنگسار می شود یا خیر؟(لطفا در این باره بیشتر بررسی شود )
با توجه به اینکه سنگسار بیشتر بحثی روایی است تا قرآنی و از ظاهر آیات پیداست که دستور مستقیمی برای مسلمین نیامده که سنگسار کنید.و طبق پست اول این تایپک هر 4ایه مربوطه برای ادیان پیشین است که از زبان مخالفین انبیا و برای تهدید انبیا،بیان شده است.

----
کارشناس محترم فرمودند که ایه صدضربه شلاق موقت است و راه گشایش سنگسار است. ایا این دلیل مستند و قاطعی ست و پشتوانه روایی دارد یا تنها یک حدس است؟
ایه گفته است که زناکار منتظر گشایش باشد، خب این گشایش چرا باید سنگسار باشد؟ در حالی که خطر مرگ دارد وانگهی بنظر فضیحت است تا گشایش.
ممنون

از ویکی پدیا :
به گفته مصطفی محقق داماد در قرآن به صراحت آیه‌ای که بر تشریع سنگسار دلالت کند، وجود ندارد و هیچ‌یک از مفسران نیز نخواسته‌اند حکم رجم را از قرآن استنتاج کنند.[۱۰]

سلام.

در تاپیک قبلی به سوالاتی که پیرامون تناقض روایت با ظاهر قران بود پاسخ داده نشد. اگر ممکن است توضیح بفرمایید چگونه روایات سنگسار را میتوان با ایات قران جمع بست....

برای مثال این پرسش ؛

طبق متن قرآن کریم جرم زنان پیامبر(ص) در صورت ارتکاب زنا دو برابر جرم سایر زنان است. این گواهِ این است که در اسلام حکم سنگسار نیست، چون اعدام قابل تکرار نیست. حکم فوق متن صریح قرآن در سوره احزاب آیه ۳۰ است.

تشکر.

paarss;885874 نوشت:
طبق متن قرآن کریم جرم زنان پیامبر(ص) در صورت ارتکاب زنا دو برابر جرم سایر زنان است. این گواهِ این است که در اسلام حکم سنگسار نیست، چون اعدام قابل تکرار نیست. حکم فوق متن صریح قرآن در سوره احزاب آیه ۳۰ است.

این مثل این است که کسی دو نفر را به عمد بکشد و بعد بگوید طبق قرآن کریم نباید مرا قصاص کنند زیرا نمی توانند مرا دو بار اعدام کنند پس آزادم

اگر اینها را حل کردید بحث زنای محصنه نیز حل می شود

فرج اله عباسي;885971 نوشت:
این مثل این است که کسی دو نفر را به عمد بکشد و بعد بگوید طبق قرآن کریم نباید مرا قصاص کنند زیرا نمی توانند مرا دو بار اعدام کنند پس آزادم

اگر اینها را حل کردید بحث زنای محصنه نیز حل می شود

سلام.

ببخشید گرامی ولی اصلا توجیه مناسبی نیست.

ما برای مجازات قتل ایه داریم که اعدام است. مجازات دوبرابری اعدام تعیین نشده که خلاف عقل باشد !
اما برای زنای محصنه ایه ای که حکم به سنگسار بدهد نداریم. یعنی مشخص نکرده حکمش سنگسار است ، پس وقتی میفرماید مجازات زنان پیامبرص دوبرابر دیگر زنان است میتواند نشاندهنده این باشد که حکم زنای محصنه سنگسار نبوده زیرا دوبرابر مرگ خلاف عقل است.
دوم اینکه مثال شما حالتی کاملا متفاوت را بوجود می اورد که خلاف ضرورت عقل است. وقتی مجازات یک قتل اعدام است مسلم است که مجازات دو قتل کمتر از مرگ نمیشود.پس چگونه میتوان گفت مجازات دو قتل کمتر باشد !
اما درباره زنای محصنه اگر مجازاتش را سنگسار درنظر بگیریم انوقت دوبرابر سنگسار که به ان حکم شده چیست؟

همگان بر این امر واقفیم که خداوند حرف بیهوده نمیزند ، وقتی حکمی قابل اجرا نیست و دوبرابر کردن سنگسار امکان پذیر نیست پس لزوم دادن این حکم چیست؟

فرج اله عباسي;885971 نوشت:
این مثل این است که کسی دو نفر را به عمد بکشد و بعد بگوید طبق قرآن کریم نباید مرا قصاص کنند زیرا نمی توانند مرا دو بار اعدام کنند پس آزادم

اگر اینها را حل کردید بحث زنای محصنه نیز حل می شود

سلام

فقط مواظب باش از روی نا آگاهی حرفی نزنی و از چیزی که نمی دانی بی جهت دفاع نکنی چرا که پروردگار می فرمایند:

وَلَا تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ ۚ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولَٰئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْئُولًا
از آنچه به آن آگاهی نداری، پیروی مکن، چرا که گوش و چشم و دل، همه مسؤولند.[17:36]

ببین چند روز است که این تاپیک معلق شده و کارشناسان محترم پاسخگو آن را دست به دست می کنند!
مطمئن باش حکم غیر قرآنی و غیر الهی سنگسار اگر پاسخی داشت کارشناسان زودتر از اینها پاسخش را می دادند.

paarss;885983 نوشت:
پس وقتی میفرماید مجازات زنان پیامبرص دوبرابر دیگر زنان است میتواند نشاندهنده این باشد که حکم زنای محصنه سنگسار نبوده زیرا دوبرابر مرگ خلاف عقل است.

قرآن فرموده است عذاب ممکن است کسی بگوید اینجا بحث عذاب آخرت است و حکم سنگسار از سنت نبوی استفاده می شود

فرج اله عباسي;886208 نوشت:
قرآن فرموده است عذاب ممکن است کسی بگوید اینجا بحث عذاب آخرت است و حکم سنگسار از سنت نبوی استفاده می شود

يَا نِسَاءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيرًا ﴿۳۰﴾

اى همسران پيامبر هر كس از شما مبادرت به كار زشت آشكارى كند عذابش دو چندان خواهد بود و اين بر خدا همواره آسان است (۳۰)

دوست گرامی با ممکن است و محتمل است که نمی شود نظر یا تفسیر آیه کرد.
در آیه نوشته شده عذاب دوچندان، و مشخص نکرده چه عذابی هست
اگر عذاب آخرت است ، باز اختلاف حکم با ایات سوره نور پابرجا می ماند
سنگسار عذابی دنیوی ست و عذاب اخرت پابرجاست و تغییری در ان نمی شود.
و مجازات شلاق امکان دوبرابر کردنش هست اما سنگسار چه؟

ضمنا زنان پیامبر با این استثنا در احکام از سایر مسلمانان جدا شده اند و بحث شان جداست

ss8248;885872 نوشت:
با عرض سلام و تشکر از پاسخ کارشناسان محترم@};-

این بحث سنگسار مربوط به تایپک دیگری بود اما چون بحث تعارض(حداقل در ظاهر) روایات با قرآن مطرح شد، کارشناس محترم ان تایپک،تایپک جدیدی برای بررسی این مورد ایجاد کردند.
اما ظاهرا به این مورد تعارض پرداخته نشده است و همان بحث و پاسخ های تکراری ان تایپک ارسال شد.
----
در ان تایپک یکی از کاربران محترم در این پست حدیثِ «هر آنچه با كتاب خداوند مخالف بود به ديوارش بكوب» را بیان کردند.
آیا این حدیث شامل روایات سنگسار می شود یا خیر؟(لطفا در این باره بیشتر بررسی شود )
با توجه به اینکه سنگسار بیشتر بحثی روایی است تا قرآنی و از ظاهر آیات پیداست که دستور مستقیمی برای مسلمین نیامده که سنگسار کنید.و طبق پست اول این تایپک هر 4ایه مربوطه برای ادیان پیشین است که از زبان مخالفین انبیا و برای تهدید انبیا،بیان شده است.

با سلام و عرض ادب

در باب مخالفت روایت با قرآن و عدم حجیت روایت در این صورت باید توجه داشت که مراد از مخالفتی که مایه ی سقوط روایت از حجیت است مخالفت به شکل تباین بوده؛ نه مخالفتی که میان مطلق و مقید یا عام و خاص است؛ زیرا چنین مخالفتی در عرف قانون گذاری و نیز در عرف عقلا مخالفتی ابتدایی تلقی شده، نه مخالفت و تعارض مستقر تا نوبت به زخرف و باطل بودن روایت مخالف قرآن برسد.
بر این اساس در صورتی که حکم زن زانیه محصنه به شکل حکمی محکم غیر قتل تبیین شده باشد و در مقابل در روایتی چنین امری قتل و کشتن بیان شده باشد، این روایت مصداقی برای روایات فاضربوه علی الجدار بوده و خبر در این صورت فاقد حجیت خواهد بود. اما وقتی در قرآن حکم زن زانیه(در صورتی که آیه مربوط به زن زانیه محصنه بوده باشد) حکمی موقت بیان شده باشد؛ در این صورت تنافی ای بین سنت و قرآن نخواهد بود و تنها سوالی که مطرح می گردد، عدم خفیفتر بودن چنین حکمی در مورد مجرمین زمان نزول این آیه خواهد بود که توضیح بیشتر آن چنین است:

در اينكه حكم در آيه ی شريفه ی: «وَ اللّٰاتِي يَأْتِينَ الْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِكُمْ ...»؛[1] نسخ شده است بين مفسرين اختلافى نيست و قطعى است. منتهی در اينكه مراد از فاحشه در اين آيه چيست اختلاف است. برخى گفته‌اند: مراد از آن مساحقه است و بعضى گفته‌اند: مراد زنا است. و كسانى كه گفته‌اند مراد از آن زنا است، مى‌گويند: مطابق رواياتى كه در تفاسير از پيامبراكرم (صلى الله عليه و آله و سلّم) و بعضى امامان (عليهم السلام) نقل شده است، حكم در آن آيه به وسيله ی آيه ی جَلْد نسخ شده است.
لازمه ی اين نظر آن است كه آيه ی نسخ شده مربوط به زناى غيرمحصنه باشد، وگرنه اگر شامل‌ محصنه نيز بشود بايد ملتزم شويم كه آيه ی جَلْد نيز كه ناسخ اين آيه است شامل محصنه و غيرمحصنه مى‌شود، منتهی اطلاق آيه ی جَلْد با روايات صحيحه و معتبره ی معصومين (عليهم السلام) مقيّد به غير زناى محصن و محصنه شده است.

مرحوم علّامه ی طباطبايى در تفسير الميزان پس از نقل قول مفسرين مبنى بر اين كه آيه ی جَلْد ناسخ آيه ی 15 سوره ی نساء است احتمال ديگرى داده‌اند و آن اينكه بگوييم: آيه ی 15 سوره ی نساء:«وَ اللّٰاتِي يَأْتِينَ الْفٰاحِشَةَ مِنْ نِسٰائِكُمْ ...» مربوط به زناى محصنه و زنان شوهردار است، و مقصود از«نِسٰائِكُمْ» به قرينه ی:«وَ آتُوا النِّسٰاءَ صَدُقٰاتِهِنَّ ...»؛[2] و آيه ی:«مِنْ نِسٰائِكُمُ اللّٰاتِي دَخَلْتُمْ بِهِنَّ ...»؛[3] همان زنان داراى شوهر است و حكم آن يعنى «نگاه داشتن آنان تا آخر عمر در خانه» با سنت قطعى معصومين(عليهم السلام) كه حكم به رجم زانى محصن و زانيه ی محصنه است نسخ شده است. درحقيقت چون به محدود بودن حكم در خود آيه اشاره شده:«أَوْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِيلًا»؛[4] ناسخ آن، خود قرآن است نه سنت؛ منتهی چون پيامبراكرم(صلى الله عليه و آله و سلم) و ساير معصومين(عليهم السلام) شارح و مبيّن مراد و مقصود قرآن هستند؛ لذا گفته مى‌شود: نسخ بوسيله ی سنّت انجام شده است.

بنابر احتمالى كه صاحب الميزان داده‌اند بايد گفت: حكم رجم زن زناكار مصداق «سبيل» است كه در آيه ی 15 سوره ی نساء اميد آن داده شده‌ است؛ اما ممكن است گفته شود: رجم زانيه ی محصنه نسبت به نگاه‌داشتن او تا آخر عمر در خانه، حكم شديدتر و سخت‌ترى است پس چگونه خدا فرموده است:«أَوْ يَجْعَلَ اللّٰهُ لَهُنَّ سَبِيلًا» ظاهر «سَبيل» اين است كه حكم خفيف‌ترى براى زن زانيه تشريع شود؟ ولى مى‌توان در پاسخ اين شبهه گفت:

الف) حکم جدید(سنگسار) در مورد این افراد به اجرا در نیامده است؛‌ زیرا این افراد با تشریع حکم سنگسار به خاطر الغای حکم سابق از حبس آزاد شده؛ و از آنجا که حکم سنگسار بعد از عمل آنها تبیین گشته است،‌ چنین حکمی مشمول حال آنان نخواهد گردید؛ لذا در مورد این افراد آمدن حکم سنگسار سبیل و گشایشی در حق آنان خواهد بود.[5] بر این اساس روایات باب سنگسار که بر اساس سنت قطعیه بیان شده است، هیچ مخالفتی با قرآن نداشته؛ بلکه از آنجا که چنین دستوری در سنت قطعی به دست ما رسیده از مهمترین مصادیق تمسک به این آیه خواهد بود که: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛[6] «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد».

ب) در روايات حكم «نگاه داشتن در خانه تا آخر عمر» چنين تفسير شده است كه هيچكس با او صحبت و مجالست و معاشرت نداشته باشد و فقط به او آب و غذايى داده شود تا آنگاه كه زن بميرد. از طرف ديگر مطابق روايات قطعى در رجم اگر به اقرار باشد شخص مورد رجم بايد بتواند فرار كند و اگر فرار كرد نبايد تعقيب شود؛ بله اگر زناى او با شهادت چهار مرد عادل به اثبات رسيده باشد حق فرار ندارد؛ ولى اثبات زنا با شهادت و بينه با شرائطى كه دارد قريب به محال است؛ زيرا كسى به اين آسانى در مقابل شاهدان عادل زنا نمى‌كند و عادل هم به فرج غير به اين راحتى نگاه نمى‌كند و از طرف ديگر در روايات توصيه شده است كه شخص زناكار اگر بين خود و خدا توبه كند بهتر است از اينكه به محكمه برسد و حدّ بر او جارى شود. و اقرار نيز بايد بدون ترس و تهديد و در حال عادى با اختيار كامل باشد. و شخص زناكار با ميل و رغبت به عمل خود اعتراف نمايد نه اينكه در زندان و در حال بازجويى و ترس و تهديد اقرار كند؛ زيرا چنين اقرارى مطابق روايات باب 7 از ابواب حدّ سرقت وسائل الشيعه اعتبار شرعى ندارد. با اين حال مى‌توان گفت‌: حكم رجم با اين شرايط سخت و كمياب آن نسبت به حكم «نگاه‌داشتن زن زناكار محصنه تا آخر عمر» آن هم به‌شكلى كه كسى با او صحبت و تكلم نكند و كسى با او مجالست نداشته باشد خفيف‌تر خواهد بود.

همچنین حكم حبس زن زناكار در خانه تا آخر عمر كه حكم منسوخ است نيز بعد از ثبوت زنا به اقرار و يا شهادت چند مرد عادل بوده است و از اين جهت فرقى بين حكم منسوخ و حكم ناسخ وجود ندارد؛ فرقى كه هست از اين جهت است كه در رجم اوّلًا- اگر قبل از ارجاع به حاكم توبه كند توبه‌اش قبول است و حدّى بر او جارى نمى‌شود. و ثانياً- زنا به اقرار ثابت گرديده، به محض اين كه سنگريزه اصابت كرد شخص مورد رجم مى‌تواند فرار كند و اگر فرار كرد نبايد برگردانده شود، زيرا حدّ او فقط رجم بود و با اولين سنگريزه كه به او اصابت نمود، رجم صدق مى‌كند؛ اما حكم نگاه داشتن در خانه، محدود نيست و تا آخر عمر است:«حَتّٰى يَتَوَفّٰاهُنَّ الْمَوْتُ ...» و لذا قابل ارفاق نبوده است. از اين جهت حكم رجم نسبت به حكم سابق خفيف بوده و مصداق «سبيل»خواهد بود.[7]

موفق باشید.


[/HR] [1] . النساء(4)،15.

[2] . همان، 4.

[3] . همان، 23.

[4] . همان،‌15.

[5] . ر. ک: تفسیر نمونه، ج3،ص389.

[6] . الحشر(59)،7.

[7] . ر.ک: مجازات‌هاى اسلامى و حقوق بشر، حسين على منتظرى، ص: 151‌.

ss8248;881602 نوشت:

پرسش:
چرا شما حکم سنگسار کردن زناکار را قبول نکردید؟
پاسخ:
اولا: در قرآن این حکم، آیه ندارد؟
ثانیا: چون (این) حکم، حکومتی بوده اهل بیت(ع) برای بیان حکم واقعی آن مشکل داشتند.
ثالثا: در کتاب «تاریخ فراموش شده» روایاتی نقل کرده ام دلالت دارد امام صادق(ع) فرموده تا ظهور امام عصر(عج) از اجرای حکم رجم دست نگه دارید.
رابعا: عمر اصرار داشته ثابت کند سنگسار کردن در قرآن آیه داشته و مردم برداشته اند! و قول عمر را در ۲۱ روایت از صحاح و سنن اهل سنت نقل کرده اند، ولی خود اهل سنت طبق نقل کتاب الفقه علی المذاهب الاربعه جلد ۵ صفحه ۷۵ روایت می کنند علی(ع) فرموده: سنگسار کردن سنت رسول خدا بوده (و نه آیه). پس این نقل های متفاوت نشان می دهد نه سنت بوده و نه آیه!!
خامسا: سنگسار کردن حکم یهود در تورات است و نه حکم اسلام در قرآن.
سادسا: چون تمام ده ها روایت شیعه مبنی بر وجود حکم سنگسار در اسلام، موافق فتوای اهل سنت و یهود است، حمل بر تقیه می شود.

با سلام و عرض ادب
1) بیان شد که اصل چنین حکمی در تبیین رسول(صلی الله علیه وآله) صورت پذیرفته؛ همچون بسیاری از احکام شرعی دیگر و تعارضی میان آن و آیات قران نیست.

2) حکم حکومتی به چه معنا است؟ حکم امر حاکم بوده که بر اساس اختیارات شرعی خود آنرا صادر می نماید که اطاعت از آن (در صورتی که وی حاکم مشروع باشد) واجب می باشد؛ اما چنین امری چه ارتباطی با اصل تشریع نحوه ی مجازات زنا کار محصن و محصنه در امر شارع مقدس دارد؟ به عبارت دیگر حکم حاکم برخواسته از اجتهاد و نظر اوست؛ اما حکم شریعت حکمی از جانب خدا بوده که فاصله میان این دو نیز به اندازه فاصله ی خالق و مخلوق است.

3) روایت امام صادق(علیه السلام) در کدام منبع روایی شیعه و با چه سندی نقل شده؟

4) اینکه اهل سنت معتقدند آیه ای در اثبات رجم در قرآن آمده است؛ چه ارتباطی با تشریع آن در سنت و بر اساس اعتقاد شیعه خواهد داشت؟ زیرا اعتقاد شیعه آن است چنین حکمی در سنت وارد شده و روایت مزبور نیز اعتقاد اهل سنت را زیر سوال برده و نه شیعه را؟ لذا دلیل ایشان اخص از مدعی خواهد بود؛ علاوه بر آنکه اهل سنت نیز می توانند پاسخی به مدعای ایشان بدهند.

5) تا زمانی که حکم جدیدی در شریعت جدید نیامده است،‌ اصل بیانگر استمرار حکم سابق خواهد بود تا اینکه حکم سابق نسخ گردد؛ علاوه بر آنکه آمدن شریعت نو نیز به منزله نسخ جمیع احکام شریعت پیشین نخواهد بود.

6) تشکیک در اصل تشریع این حکم، با چنین توجیهی که روایات سنگسار تقیه ای صادر شده، ناشی از عدم فهم روایات این موضوع بوده؛ زیرا بدیهی است که صدور روایت به شکل تقیه ای زمانی است که روایات مخالف آن نیز از سوی امام(علیه السلام) صادر شده باشد که در این فرض در صورت عدم امکان جمع میان روایات و تعارض میان آنها، روایات موافق عامه حمل بر تقیه می گردد و این در حالی است که روایات متعدد بدون وجود روایات مخالف، بیانگر حکم رجم در مورد زن و مرد صاحب همسر می باشد.

7) قیاس سنگساری که در اسلام تشریع شده؛ با سنگساری که در عملکرد مردمان امت های گذشته رواج داشته،‌ قیاسی مع الفارق و اشتباه بوده؛ زیرا بدیهی است که هر امر مشابهی الزاما به معنای ریشه گرفتن یکی از دیگری نخواهد بود. در شریعت اسلام یکی از مناسک حج رمی جمرات بوده که حجاج در این عمل نماد شیطان را سنگ باران می کنند؛ آیا کسی می تواند بگوید چون سنگ پرانی در امتهای پیشین مشاهده شده؛ چنین امری از آنان گرفته شده است؟
بدیهی است که عمل انبیای الهی(علیهم السلام) از سوی مخالفین آنان مصداق بزرگترین جرمها بوده؛ لذا آنان انبیاء (علیهم السلام) را تهدید نموده که در صورت استمرار امر خود با طرد آنان مواجه خواهند شد؛ همچنان که در مورد پیامبراکرم(صلی الله علیه واله) می خوانیم زمانی که آن حضرت برای تبلیغ به شهر طائف رفته بودند بعد از بیان رسالت خود با سنگباران نمودن آن قوم مواجه شدند.
و یا در مورد برخی از افراد همچون طبری در تاریخ مشاهده می گردد که مخالفین وی منزل وی را سنگباران نمودند و نظائر آن... اما بدیهی است که چنین رفتاری هیچ ارتباطی با مجازاتی که در شریعت اسلام برای مجرمینی خاص تشریع شده است نداشته و نخواهد داشت.


آیا کنیز زنا کار سنگسار می شود؟

شرايط احصان در زن و مرد زنا کار كه موجب رجم مى‌شود عبارت است از:

1. بالغ و عاقل بودن زن و شوهر؛
2. آزاد بودن؛ يعنى برده نبودن آنان؛
3. دائمى بودن زوجيت بين آنان؛‌لذا زوجيّت موقّت كفايت نمى‌كند؛
4. امكان مجامعت در هر وقتى كه زن يا شوهر بخواهد. پس اگر زن يا شوهر مريض يا در سفر طولانى يا در زندان و يا غايب و در شهر دور ديگرى باشد يا در اثر منع كسى و يا به هر علت ديگرى نمى‌توانند نزديكى نمايند، احصان صدق نمى‌كند و طبعاً زناى آنان محصنه نخواهد بود.

همچنان که مشاهده می شود شرط دوم احصان حريّت و آزاد بودن فرد می باشد؛ لذا عبد و کنیز هر چند دارای همسر نیز باشند، اگر مرتكب زنا شوند، فقط شلاق مي‌خورند نه اينكه آنان را رجم كنند و چنین امری يكی از مظاهر انعطاف اسلام نسبت به آنان است که در این باب روایاتی نیز وارد شده است.[1]

با توجه به نکات فوق، اولین گروهی که در اسلام با حکم رجم مخالفت نمودند خوارج بودند. استدلال آنان چنین بود که در آیه ی: « فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ»؛[2] خدای متعال مجازات کنیز زنا کار دارای شوهر را نصف زنای زن محصنه بیان نموده و از آنجا که مجازات سنگسار قابل تنصیف نیست؛ لذا اساسا چنین مجازاتی در اسلام اصل و اساسی ندارد.[3]

در جواب به استدلال خوارج گفته شده مراد از «احصان» در این قسمت از آیه زنان شوهر دار نمی باشد؛ بلکه مراد از «احصان» در این فقره ی از آیه، به قرینه ی صدر آیه که می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ»؛[4]زن آزاد می باشد؛ زیرا بدیهی است که با زن شوهر دار نمی توان ازدواج نمود؛ لذا از آنجا که مجازات زن آزاد زنا کار تازیانه می باشد، چنین امری در مورد کنیز تنصیف می گردد.[5]


[/HR] [1] . ر.ک: المبسوط، الطوسی، ج8، ص13؛ جواهر الکلام، ج41، ص272.

[2] . سوره النساء (4)، 25: « پس چون به ازدواجِ [شما] درآمدند، اگر مرتكب فحشا شدند، پس بر آنان نيمى از عذاب [مجازاتِ‏] زنان آزاد است».

[3] . مجمع البیان، الطبرسی، ج3،‌ص56: «و استدلت الخوارج بهذه الآية على بطلان الرجم قالوا إن الرجم لا يمكن تبعيضه و قد قال «فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ» فعلمنا أن الرجم لا أصل له».

[4] . سوره النساء (4)، 25: «و هر كس از شما، از نظر مالى نمى‏ تواند زنانِ [آزادِ] پاكدامنِ با ايمان را به همسرى [خود] درآورد، پس با دختران جوان سالِ با ايمان شما كه مالك آنان هستيد ازدواج كند».

[5] . مجمع البیان، الطبرسی، ج3،‌ص56: «و الجواب عن ذلك إذا كان المراد بالمحصنات الحرائر سقط هذا القول و يدل على ذلك قوله في أول الآية «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلًا أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» و لا شك أنه أراد بها الحرائر و العفائف لأن اللاتي لهن أزواج لا يمكن العقد عليهن».

ss8248;881602 نوشت:

سابعا: طبق متن قرآن کریم جرم زنان پیامبر(ص) در صورت ارتکاب زنا دو برابر جرم سایر زنان است. این گواهِ این است که در اسلام حکم سنگسار نیست، چون اعدام قابل تکرار نیست. حکم فوق متن صریح قرآن در سوره احزاب آیه ۳۰ است.

دوچندان بودن مجازات همسران پیامبر(صلی الله علیه وآله) و عدم تطابق آن با سنگسار

شبهه ی دیگری که از سوی برخی بیان شده آن است که خدای متعال در سوره ی احزاب خطاب به زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) فرموده است که در صورت انجام گناه فاحش از سوی آنان مجازاتشان دو چندان خواهد بود: «يا نِساءَ النَّبِيِّ مَنْ يَأْتِ مِنْكُنَّ بِفاحِشَةٍ مُبَيِّنَةٍ يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»؛ [1] و از آنجا که در صورت ارتکاب چنین فاحشه ای از سوی آنان، امکان تضاعف آن وجود نداشته؛ نتیجه آن خواهدبود که چنین حکمی مغایر با حکم قرآن است.
در جواب این شبهه می گوئیم:

اولا: فاحشه در لغت عرب بر هر گناهى كه قبح آن زياد باشد اطلاق می گردد. راغب اصفهانی در کتاب مفردات در معنای این لفظ گفته:«فُحْش‏، فَاحِشَة و فَحْشَاء: هر قول و فعلى است كه قبح آن بزرگ باشد»؛ [2] و از آنجا که جایگاه زنان پیامبراکرم(صلی الله علیه وآله) همچون سایر زنان نبوده؛ طبیعتا گناهان اعتقادی و رفتاری آشکار آنان قبحی مضاعف داشته و عنوان فاحشه بر آن صادق می باشد؛ لذا بواسطه ی انتساب به بیت وحی، در صورت ارتکاب این گناهان، مجازاتی مضاعف نیز در انتظار آنان خواهد بود؛ همچنان که اگر آنان اهل تقوی بوده باشند پاداشی دو چندان نیز در انتظار آنان است.

ثانیا: دلیل عقلی قطعی بیانگر آن است که زنان انبیاء(علیهم السلام) مصون از ارتکاب زنا بوده اند؛[3] لذا تطبیق فاحشه ی مبینه بر زنا در مورد آنان امری ناصواب است.[4]

ثالثا: تضاعف عذاب و دو چندان بودن حقیقی آن تنها با مجازات اخروی آن سازگار می باشد،[5] لذا در پایان این آیه فرموده و اين كار براى خدا امری آسان است :«وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»؛ یعنی علاوه بر آنکه وجود چنین حکمی در مورد آنان از سوی پروردگار امری آسان بوده؛ تحقق حقیقی آن نیز از سوی خدای متعال امری سهل و آسان خواهد بود؛ همچنانکه در نظایر دیگر نیز خدای متعال چنین فرموده است.[6] همچنین در آیه ی بعد نیز سخن از پاداش دو چندان آنها شده است که چنین امری خود قرینه ی بر آن است که چنین تضاعفی چه از ناحیه ی عذاب و چه پاداش مربوط به جزای اخروی آنان است: «وَ مَنْ يَقْنُتْ مِنْكُنَّ لِلَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ تَعْمَلْ صالِحاً نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ وَ أَعْتَدْنا لَها رِزْقاً كَرِيما»؛[7] که در این باب روایاتی از شیعه و سنی وارد شده که حاکی از اخروی بودن چنین عذابی می باشد.[8]

رابعا: در صورتی که چنین عذابی دنیوی بوده باشد؛ از آنجا که زنان پیامبر(صلی الله علیه وآله) و منتسبین به بیت وحی، در امر تکالیف دینی با سایر مکلفین یکسان بوده و اشتراک در تکلیف داشته اند، در شرع مقدس قانون مستقل و یا استثنایی در باب احکام جزائی در مورد آنان تشریع نشده؛ علاوه بر آنکه قضیه ی شرطیه نیز دلالتی بر وقوع آن نیز نداشته؛ لذا اساسا زنان آنحضرت کاری را که شرعا موجب حدی بر آنان بوده، مرتکب نشدند و در مورد عایشه نیز که مرتکب بزرگترین فاحشه گردید و در مقابل امیر المومنین(علیه السلام) جنگ جمل را بپا نمود، مشاهده می گردد که آنحضرت با رفتار رئوفانه ی خویش او را معاقب نساخته و وی را به مدینه بازگردانیدند؛ در حالی که اگر عقوبت وی جنبه ی تشریع دنیوی می داشت وجهی برای عفو و گذشت وی وجود نمی داشت.

موفق باشید.


[/HR] [1] . الاحزاب(33)، 30: «اى همسران پيامبر! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دوچندان خواهد بود و اين براى خدا آسان است».

[2] . مفردات الفاظ القرآن، الراغب الاصبهانی، ص627.

[3] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، الطباطبائی، ج15، ص102: « إن تسرب الفحشاء إلى أهل النبي ينفر القلوب عنه فمن الواجب أن يطهر الله سبحانه ساحة أزواج الأنبياء عن لوث الزنا و الفحشاء و إلا لغت الدعوة و تثبت بهذه الحجة العقلية عفتهن واقعا لا ظاهرا فحسب، و النبي ص أعرف بهذه الحجة منا فكيف جاز له أن يرتاب في أمر أهله برمي من رام أو شيوع من إفك»؛ مفاتیح الغیب، ج23، ص337.

[4] . الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، صادقی تهرانی،‌ج‏24، ص99و 100:« ثم و ليست الفاحشة لتختص بالشذوذات الجنسية و هي من الخبيثات النسائية بعيدة عنها ساحة الرسالة القدسية حيث «الْخَبِيثاتُ لِلْخَبِيثِينَ» مهما كانت للبعض من نساء الأنبياء فاحشة الكفر كما قبل الإسلام بسائر فسقه إلّا الزنا. فمن «الفاحشة الخروج بالسيف» على وصي النبي (صلى اللّه عليه و آله و سلم) فانه خروج على نفس النبي (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و ما أفحشها من فاحشة، و كما خرجت عائشة يوم الجمل على وصي الرسول (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و خرجت زوجة موسى على وصيه حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة. ان حرب عائشة زوجة النبي (صلى اللّه عليه و آله و سلم) و حرب صفيراء زوجة موسى (عليه السلام) مع وصييهما هي من الفاحشة المبيّنة، خروجا عن بيت النبوة، و خروجا على بيت النبوة، و لا أفحش من هذه الفاحشة مبيّنة مدى التخلف العارم على صاحب الرسالة الإلهية، و اللّه يقول «وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ ..»!

[5] . مجمع البیان، الطبرسی، ج8، ص556، «يُضاعَفْ لَهَا الْعَذابُ ضِعْفَيْنِ»- يعنى عذاب براى او دو چندان مى ‏شود، در حالى كه مضاعف هم باشد، و" ضعفين" به معناى دو مثل است و مؤيد آن اين است كه در طرف ثواب فرموده:" نُؤْتِها أَجْرَها مَرَّتَيْنِ"، اجرش را دو بار مى‏ دهيم.

[6] . النساء(4)،30و29: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تَأْكُلُوا أَمْوالَكُمْ بَيْنَكُمْ بِالْباطِلِ إِلاَّ أَنْ تَكُونَ تِجارَةً عَنْ تَراضٍ مِنْكُمْ وَ لا تَقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ إِنَّ اللَّهَ كانَ بِكُمْ رَحِيماً؛ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ عُدْواناً وَ ظُلْماً فَسَوْفَ نُصْلِيهِ ناراً وَ كانَ ذلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً»: اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد! اموال يكديگر را به باطل (و از طرق نامشروع) نخوريد مگر اينكه تجارتى با رضايت شما انجام گيرد. و خودكشى نكنيد! خداوند نسبت به شما مهربان است. و هر كس اين عمل را از روى تجاوز و ستم انجام دهد، بزودى او را در آتشى وارد خواهيم ساخت و اين كار براى خدا آسان است.

[7] . همان، 31: «و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پرارزشى براى او آماده كرده ‏ايم».

[8] . تفسیر نور الثقلین، ج4، ص268:«و في رواية أبي الجارود عن أبي جعفر(عليه السلام) قال: أجرها مرتين‏ و العذاب ضعفين، كل هذا في الاخرة حيث يكون الأجر و يكون العذاب»؛ تفسیر الطبری، ج20، ص255: « عن ابن عباس(يُضَاعَفْ لَهَا العَذَابُ ضِعْفَيْنِ) قال: يعني عذاب الآخرة».

حضور محترم جناب صدرا پاسخگوی مباحث اهل سنت و وهابیت

سلام

حکم سنگسار مانند بسیاری از احکام دیگر که برپایه احادیث و روایات هستند به هیچ وجه اسلامی نبوده و مأخوذ از من دون الله است. درباره حکم زن و مرد زناکار آنچه از قرآن و دین حق اخذ می شود این است:
خداوند در سوره نور حكم زن و مرد زناکار را صد ضربه شلاق اعلام مي كند. بعضی برای توجیه حکم سنگسار می گویند در اینجا منظور از زانیه ، زن مجرد است و زن شوهردار نیست و حکم زن شوهردار را سنت تعیین می کند که سنگسار است. اگر اینگونه است پس چرا پروردگار در سوره نساء مي فرمايند اگر زن شوهرداركنيز مرتكب زنا شد مجازاتش نصف زن شوهردار آزاد است؟
اگر مجازات زن شوهردار آزاد سنگسار و مرگ است، نصف مرگ چيست تا آن را در مورد زن شوهردار كنيز اعمال كنيم؟!


shahed1;887998 نوشت:
حکم سنگسار مانند بسیاری از احکام دیگر که برپایه احادیث و روایات هستند به هیچ وجه اسلامی نبوده و مأخوذ از من دون الله است.

قرآن بر تمسک به سنت تاکیددارد
نمونه آن آیه اکمال دین
و همچنین ما اتاکم الرسول فخذوه

عبدالرحیم;888031 نوشت:

قرآن بر تمسک به سنت تاکیددارد
نمونه آن آیه اکمال دین
و همچنین ما اتاکم الرسول فخذوه

سلام
حکم سنگسار یکی از آن احکام سنتی است که با قرآن مغایر است آیا باید به آن تمسک کنیم یا به دیوارش بکوبیم؟

این هم علت مغایرت:

خداوند در سوره نور حكم زن و مرد زناکار را صد ضربه شلاق اعلام مي كند. بعضی برای توجیه حکم سنگسار می گویند در اینجا منظور از زانیه ، زن مجرد است و زن شوهردار نیست و حکم زن شوهردار را سنت تعیین می کند که سنگسار است. اگر اینگونه است پس چرا پروردگار در سوره نساء مي فرمايند اگر زن شوهرداركنيز مرتكب زنا شد مجازاتش نصف زن شوهردار آزاد است؟
اگر مجازات زن شوهردار آزاد سنگسار و مرگ است، نصف مرگ چيست تا آن را در مورد زن شوهردار كنيز اعمال كنيم؟!

shahed1;888253 نوشت:
سلام
حکم سنگسار یکی از آن احکام سنتی است که با قرآن مغایر است آیا باید به آن تمسک کنیم یا به دیوارش بکوبیم؟

این هم علت مغایرت:

خداوند در سوره نور حكم زن و مرد زناکار را صد ضربه شلاق اعلام مي كند. بعضی برای توجیه حکم سنگسار می گویند در اینجا منظور از زانیه ، زن مجرد است و زن شوهردار نیست و حکم زن شوهردار را سنت تعیین می کند که سنگسار است. اگر اینگونه است پس چرا پروردگار در سوره نساء مي فرمايند اگر زن شوهرداركنيز مرتكب زنا شد مجازاتش نصف زن شوهردار آزاد است؟
اگر مجازات زن شوهردار آزاد سنگسار و مرگ است، نصف مرگ چيست تا آن را در مورد زن شوهردار كنيز اعمال كنيم؟!

با سلام و عرض ادب

اولین گروهی که با حکم سنگسار مخالفت ورزیدند خوارج بودند و این استدلال برای نخستین بار توسط آنان طرح گردید.
اگر مطالب ارسال شده را ملاحظه می فرمودید پاسخ سوال خود را در تاپیک15 و 16 و 18 مشاهده می فرمودید.

مراجعه فرمائید.

صدرا;888634 نوشت:
با سلام و عرض ادب

اولین گروهی که با حکم سنگسار مخالفت ورزیدند خوارج بودند و این استدلال برای نخستین بار توسط آنان طرح گردید.
اگر مطالب ارسال شده را ملاحظه می فرمودید پاسخ سوال خود را در تاپیک15 و 16 و 18 مشاهده می فرمودید.

مراجعه فرمائید.

سلام

من پستها را مطالعه کردم اما جواب خود را نیافتم. اگر واقعاً چنین جوابی وجود داشت و من ندیدیم لطف کنید به آن نقل قول بزنید یا اینکه خودتان پاسخ سئوال زیر را بدهید:

وقتی مجازات زنای کنیز شوهردار بر اساس حکم قرآن نصف مجازات زنای زن متأهل غیر کنیز است ، نصف سنگسار ، که حکمی است سنتی ، چه مجازاتی است؟

shahed1;888691 نوشت:
سلام

من پستها را مطالعه کردم اما جواب خود را نیافتم. اگر واقعاً چنین جوابی وجود داشت و من ندیدیم لطف کنید به آن نقل قول بزنید یا اینکه خودتان پاسخ سئوال زیر را بدهید:

وقتی مجازات زنای کنیز شوهردار بر اساس حکم قرآن نصف مجازات زنای زن متأهل غیر کنیز است ، نصف سنگسار ، که حکمی است سنتی ، چه مجازاتی است؟

سلام
قبل از ورود به بحث و طرح سوال در سایت جستجوی ساده ای بکنید
پاسخ این سوال قبلا داده شده مفصلاً

http://www.askdin.com/showthread.php?t=10369

[="Tahoma"][="DarkGreen"]بسم الله الرحمن الرحیم

اللهم عجل لولیک الفرج

سلام علیکم ورحمه الله و برکاته

از استاد گرامی رخصت می خواهم در مورد این سوره یک برداشت بگویم اگر صلاح می دانید؟

سورةُ الفِيل‏
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيمِ‏
أَ لَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصْحابِ الْفيلِ (1)
أَ لَمْ يَجْعَلْ كَيْدَهُمْ في‏ تَضْليلٍ (2)
وَ أَرْسَلَ عَلَيْهِمْ طَيْراً أَبابيلَ (3)
تَرْميهِمْ بِحِجارَةٍ مِنْ سِجِّيلٍ (4)
فَجَعَلَهُمْ كَعَصْفٍ مَأْكُولٍ (5)

1 آيا نديدى پروردگارت با پيلداران چه كرد؟
2 آيا نقشه آنها را باطل نساخت؟
3 و بر سرشان پرندگان گروهى را فرستاد،
4 كه با سنگ‏هايى از سجّيل آنها را هدف قرار مى‏دادند.
5 پس آنها را همچون كاه جويده شده [متلاشى‏] گردانيد.

ترجمه بهرام پور
بر گرفته از نرم افزار جامع التفاسیر نور 2[/]

shahed1;888691 نوشت:
سلام

من پستها را مطالعه کردم اما جواب خود را نیافتم. اگر واقعاً چنین جوابی وجود داشت و من ندیدیم لطف کنید به آن نقل قول بزنید یا اینکه خودتان پاسخ سئوال زیر را بدهید:

وقتی مجازات زنای کنیز شوهردار بر اساس حکم قرآن نصف مجازات زنای زن متأهل غیر کنیز است ، نصف سنگسار ، که حکمی است سنتی ، چه مجازاتی است؟

با سلام و عرض ادب

صفحه ی قبل تاپیکهای 18و 19 را ملاحظه فرمائید. تاپیک 18 جواب به همین سوال است که برای آن هم تیتر زده شد که وضوح بیشتری داشته باشد.

موفق باشید.

صدرا;887886 نوشت:
بلکه مراد از «احصان» در این فقره ی از آیه، به قرینه ی صدر آیه که می فرماید: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ»؛[4]زن آزاد می باشد؛ زیرا بدیهی است که با زن شوهر دار نمی توان ازدواج نمود؛ لذا از آنجا که مجازات زن آزاد زنا کار تازیانه می باشد، چنین امری در مورد کنیز تنصیف می گردد.[5]

سلام صدرای گرامی
"محصنه" رو دو جور معنی کرده اند:
1- زن شوهردار
2- زن پاکدامن
http://www.islamquest.net/fa/archive/question/fa10512

اگر در آیه 25 سوره نور محصنات به معنی زنان شوهردار در نظر گرفته شود، با حکم سنگسار تناقض پیدا می کند. اگر هم به معنی زن پاکدامن در نظر گرفته شد، صحبت از میزان مجازات "زن پاکدامنی که مرتکب زنا شود" معنی ندارد. مگر زنا با پاکدامنی در تضاد نیست؟

بر چه اساس می فرمایید محصنه را می توان برای زن آزاد مجرد زناکار هم به کار برد؟

صدرا;888634 نوشت:
با سلام و عرض ادب

اولین گروهی که با حکم سنگسار مخالفت ورزیدند خوارج بودند و این استدلال برای نخستین بار توسط آنان طرح گردید.
اگر مطالب ارسال شده را ملاحظه می فرمودید پاسخ سوال خود را در تاپیک15 و 16 و 18 مشاهده می فرمودید.

مراجعه فرمائید.

باسلام وتقدیم امتنان

خداوند اینرا می فرمایند:
ومن لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الكفرون
ومن لم يحكم بما انزل الله فاولئك هم الظلمون
ومن يحكم بما انزل الله فاولئك هم الفسقون

پس تکلیف چیست؟

صدرا;888725 نوشت:
با سلام و عرض ادب

صفحه ی قبل تاپیکهای 18و 19 را ملاحظه فرمائید. تاپیک 18 جواب به همین سوال است که برای آن هم تیتر زده شد که وضوح بیشتری داشته باشد.

موفق باشید.

سلام

من الآن هر پاسخی به شما بدهم ممکن است بگویید منظور من آن نبود پس لطف کنید منظورتان را اینجا بیان کنید تا سردرگم نشوم و دقیقاً بدانم پاسخ شما به مسئله چیست. چیزی را که شما در آنجا نوشته اید جواب خوارج است من نه می دانم خوارج چیستند یا کیستند و نه ربطی به بنده دارند.

shahed1;888754 نوشت:
سلام

من الآن هر پاسخی به شما بدهم ممکن است بگویید منظور من آن نبود پس لطف کنید منظورتان را اینجا بیان کنید تا سردرگم نشوم و دقیقاً بدانم پاسخ شما به مسئله چیست. چیزی را که شما در آنجا نوشته اید جواب خوارج است من نه می دانم خوارج چیستند یا کیستند و نه ربطی به بنده دارند.

این بار آخر است که به شما تذکر می دهم که پست اسپم نفرستید
در صورت تکرار سوالاتی که واقعا تکراری و ملال اور است پست شما حذف خواهد شد
اگر دنبال جواب هستید کارشناسان مبرز و خوب مرکز جواب شما را داده اند

سعدی شیرازی;888731 نوشت:
سلام صدرای گرامی
"محصنه" رو دو جور معنی کرده اند:
1- زن شوهردار
2- زن پاکدامن

اگر در آیه 25 سوره نور محصنات به معنی زنان شوهردار در نظر گرفته شود، با حکم سنگسار تناقض پیدا می کند. اگر هم به معنی زن پاکدامن در نظر گرفته شد، صحبت از میزان مجازات "زن پاکدامنی که مرتکب زنا شود" معنی ندارد. مگر زنا با پاکدامنی در تضاد نیست؟

بر چه اساس می فرمایید محصنه را می توان برای زن آزاد مجرد زناکار هم به کار برد؟

با سلام و ادب بر سعدی شیرازی

در سوره ی نساء آیه ی 25 چهار بار لفظ محصن استفاده شده که مخاطبین آن متفاوت بوده و این لفظ در این چهار استعمال به یک معنا نمی باشد.

«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً(1) أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (2)مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ (3)فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما (4)عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم».

در مورد اول سخن از ازدواج با زنان محصن است و بدیهی است در صورتی که محصن به معنای زن شوهر دار باشد، اساسا چنین ازدواجی جایز نمی باشد؛‌ بنابراین مراد از احصان به قرینه ادامه ی آیه زنان آزاد می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می نویسد: «و مراد از محصنات زنان آزاد است، به قرینه ی مقابل آن؛ ‌زیرا در مقابلش فتيات را آورده، كه به معناى كنيزان است و چنین مقابله ای شاهد بر آن است كه مراد از محصنات زنان عفيف نيست؛ زیرا در این صورت چنین معنایی شامل زنان آزاد و برده هر دو مى‏ شد؛ و دیگر وجهی برای ذکر مقابل آن (برده) نمی بود؛ بلكه در مقابل زنان عفيف زنان غير عفيف را نام مى‏ برد و نيز منظور از آن، زنان شوهر دار نیز نمی باشد؛ زیرا زنان شوهردار را نمى‏ توان نكاح كرد و نيز منظور زنان گرويده به اسلام نیز نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت احتیاجی به ذکر محصنات نمی بود و همان قيد مؤمنات كافى بود؛ زيرا مؤمنات، مسلمات نيز هستند».[1]

در مورد دوم خدواند متعال ویژگی این کنیزها را بیان می دارد که در صورت عدم امکان ازدواج با زنان آزاد بدانها ترغیب شده که آنان کنیزانی پاکدامن و عفیف می باشند. (محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان،‌سه صفت برای فتیات می باشند).

در مورد چهارم به قرینه محصنات اول مراد از احصان؛ زنان آزاد خواهد بود.

در مورد سوم (فَإِذا أُحْصِنَّ)؛ همچنان که نقل نمودید سه احتمال داده می شود:

الف) (اُحصِن؛ به صیغه ی مجهول، قرائت کنونی) کنیز به واسطه ی داشتن شوهر حفظ شود؛ که در این صورت کنیز دارای شوهر مجازاتش نصف زنان آزاد می باشد(50 تازیانه)؛

ب) (اَحصِن؛ به صیغه ی معلوم) به معنای اسلام، یعنی کنیز به واسطه ی اسلام آوردن خود را حفظ نماید. کنیز مسلمان در صورت زنا مجازاتش نصف زنان آزاد است(50تازیانه)؛

ج) ممکن است گفته شود مراد از احصان در اينجا احصان عفت است، همچنانکه علامه ی طباطبایی(ره) در توضیح آن می نویسند:
در آن ايام كنيزان آزادى عمل نداشتند تا هر كارى كه دلشان مى‏ خواست بكنند، چون تابع اوامر مولاى خود بودند، و مخصوصا در مساله فحشا و فسق و فجور- اگر اتفاق مى‏ افتاد- به دستور مولايشان بوده كه آن موالى مى‏ خواستند از راه ناموس‏ فروشى كنيزان خود، عوايدى بدست آورند، و ما اين معنا را از آيه ی شريفه ی:«وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»؛[2] (و كنيزان خود را مجبور به دادن زنا نكنيد در صورتى كه خودشان مى‏ خواهند عفيف باشند) استفاده مى‏ كنيم؛ پس اگر در آن ايام كنيزى به دادن زنا عادت مى‏ كرد و اين عمل را كاسبى خود قرار مى ‏داد. به امر مولايش بود، چون او نمی توانست از انجام فرمان مولايش تمرد كند؛ اما اگر مولايش او را به اينكار وا نمى‏ داشت، و كنيز هم كنيز با ايمانى بود، تقواى او نمى‏ گذاشت مرتكب زنا شود، (چون اسلام و ايمان او را به عفت دعوت مى‏ كرد) در چنين فرضى اگر كنيزى مرتكب زنا مى‏ شد، نصف حد زنان آزاد را داشت، پس مى‏ توان در حق چنين كنيزى گفت: «فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ ...» (يعنى اگر كنيزى كه اسلام و ايمان او را داراى عفت كرده، با اين همه زنا بدهد نصف حد زن آزاد را دارد).

با توجه به اينكه كلمه ی«محصنات» در قرآن کریم، غالبا به معنى زنان عفيف و پاكدامن آمده است چنين به نظر مى‏ رسد كه آيه ی فوق نيز اشاره به همين معنى است؛ يعنى كنيزانى كه بر اثر فشار صاحبان خود تن به خود فروشى مى‏ دادند از مجازات معاف هستند؛ اما كنيزانى كه تحت چنين فشارى نيستند و مى‏ توانند پاكدامن زندگى كنند اگر مرتكب عمل منافى عفت شدند همانند زنان آزاد مجازات مى‏ شوند اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است.[3] بنابراین این آیه هیچ تنافی ای با حکم سنگسار زن محصنه نخواهد داشت.

در اینجا مرحوم طبرسی در پاسخ به خوارج که به آیه تمسک نمودند و مراد از (المحصنات چهارمی) را زنان شوهر دار گرفتن پاسخ داده است. ایشان در بیان استدلال خوراج و پاسخ به استدلال آنها می نویسند: «خوارج به اين آيه استدلال كرده‏ اند كه سنگسار كردن جايز نيست. چه سنگسار را كه براى زنان آزاد و شوهر دار تعين كرده اند نمى ‏توان تقسيم كرد و چون در اين آيه براى كنيزان شوهر دار تعيين شده است، معلوم مى ‏شود كه سنگسار كردن اصلى ندارد و فقط تازيانه زدن، ملاك است.

جواب اين است كه: اگر «محصنات» را بمعناى زن آزاد بدانيم- نه بمعنى زن شوهر دار- اين استدلال از درجه اعتبار ساقط مى‏ شود. شاهد آن اين است كه كلمه ی: «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» كه در اول آيه بكار رفته، بدون شك معناى آن آزاد زنان با ايمان و با عفت است زيرا با زن شوهر دار نمى‏ توان ازدواج كرد. وانگهى برخى گفته ‏اند: مقصود از «المحصنات» زنان آزاد است نه زنان پاكدامن؛ زيرا اگر مقصود زنان پاكدامن باشد، ازدواج با غير از آنها جايز نخواهد بود و شكى نيست كه ازدواج با آنها نيز جايز است».[4]

موفق باشید.


[/HR] [1] . المیزان، ج4، ص276.

[2] . النور(24)؛33.

[3] . ترجمه ی الميزان، ج‏4، ص445.

[4] . مجمع البیان، الطبرسی، ج3،‌ص56.

صدرا;888853 نوشت:
با سلام و ادب بر سعدی شیرازی

در سوره ی نساء آیه ی 25 چهار بار لفظ محصن استفاده شده که مخاطبین آن متفاوت بوده و این لفظ در این چهار استعمال به یک معنا نمی باشد.

«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً(1)

أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (2)مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ (3)فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما (4)عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم».

در مورد اول سخن از ازدواج با زنان محصن است و بدیهی است در صورتی که محصن به معنای زن شوهر دار باشد، اساسا چنین ازدواجی جایز نمی باشد؛‌ بنابراین مراد از احصان به قرینه ادامه ی آیه زنان آزاد می باشد.

سلام

بطوری که می دانید ؛ الحصن در مقابل السفح قرار می گیرد و در آیه فوق ، محصنات با مسافحات تقابل دارد (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با ملکت ایمانکم که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است:

و انكحوا الأيامي منكم و الصّالحينَ من عبادكم و آمائِكم

در مجمع البیان عبارت فوق بصورت زیر معنا شده است:
اي مردم مؤمن، زنان و مردان آزادي كه همسر ندارند و غلامان و كنيزان پاكدامن يا با ايمان را همسر بدهيد.

كلمه «آزاد» از كدام قسمت عبارت فوق اخذ شده؟ ايا چنين كلمه اي در آن وجود دارد؟ به نظر شما لازم است در اينجا « الأيامي» را آزاد ترجمه كنيم؟ مسلماً خیر ، مفسرین از قرینه « من عبادكم و آمائِكم » در می یابند منظور از منکم ، مردان و زنان آزاد هستند.
ما از آیات قرآن در می یابیم جامعه صدر اسلام يك جامعه طبقاتي و عبدي مولوي بوده و چون مولا همواره بر عبد غلبه داشته قرآن نيز این وجه را رعايت كرده كه مواردي از آن را در عبارات: « الأيامي منكم» يا «من لم يستطع منكم» شاهد بوديم. پس وقتي «منكم» در كنار« من عبادكم» يا « من ما ملكت ايمانكم» يا « من فتياتكم» قرار مي گيرد ، مجرد از هر كلمه ديگريكه به آن اضافه شود، بديهي و مبرهن است كه اين « كم» اشاره به طبقه آزاد دارد.
بنابراین شما مجاز نیستید محصنات را در مقابل فتایات قرار دهید و بعد بگویید در اینجا منظور از محصنات آزاد است .

وَمَن لَّمْ يَسْتَطِعْ مِنكُمْ طَوْلًا أَن يَنكِحَ الْمُحْصَنَاتِ ( زنان پاکدامن بدون شوهر ) الْمُؤْمِنَاتِ ( زنان با ایمان بدون شوهر ) ( زیرا ازدواج با زنان شوهر دار حرام است )

فَمِن مَّا مَلَكَتْ أَيْمَانُكُم مِّن فَتَيَاتِكُمُ الْمُؤْمِنَاتِ ۚ وَاللَّـهُ أَعْلَمُ بِإِيمَانِكُم ۚ بَعْضُكُم مِّن بَعْضٍ ۚ فَانكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَآتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَنَاتٍ غَيْرَ مُسَافِحَاتٍ وَلَا مُتَّخِذَاتِ أَخْدَانٍ ۚ

فَإِذَا أُحْصِنَّ ( هنگامی که کنیزان شوهر کردند )

فَإِنْ أَتَيْنَ بِفَاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ مَا عَلَى الْمُحْصَنَاتِ ( مقصود زنان پاکدامن بدون شوهر در صدر آیه است یا مقصود زنان پاکدامن است چه شوهر دار و چه بدون شوهر ؟ بنا به صدر آیه، مقصود زنان پاکدامن بدون شوهر است پس عذاب کنیزان شوهر دار می شود نصف عذاب زنان آزاد بدون شوهر یعنی 50 تازیانه. پس اینجا سوالی مطرح می شود که تکلیف کنیزانی که شوهر نکردند و مرتکب فحشا نشدند و اکراهی هم در کار نیست چه می شود ؟ )مِنَ الْعَذَابِ ۚ

هنگامی که کنیزان، شوهر دار شدند و بعد مرتکب فحشا شدند، عذابشان نصف زنان شوهر دار ( سنگسار ) است ؟

یا

هنگامی که کنیزان، شوهر دار شدند و بعد مرتکب فحشا شدند، عذابشان نصف زنان بدون شوهر ( 100 تازیانه ) است؟

و طاها;888894 نوشت:
فَإِذَا أُحْصِنَّ

اگر این احصان کنیزان را مطلق بگیریم ...

یعنی هنگامی که کنیزان پاکدامن شدند ( چه شوهردار باشند و چه بدون شوهر )

و بعد مرتکب فحشا شوند عذابشان نصف زنان آزاد است ...

عذاب کنیزان پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر ) نصف عذاب زنان آزاد پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر است )

در کل، حالات متصوره این است :
1
کنیزان پاکدامن بدون شوهر، نصف زنان آزاد بدون شوهر ( = 100 تازیانه )
2

کنیزان پاکدامن شوهر دار ، نصف زنان آزاد شوهر دار ( = سنگسار )
3
کنیزان پاکدامن شوهر دار، نصف زنان آزاد بدون شوهر ( = 100 تازیانه )
4
کنیزان پاکدامن بدون شوهر، نصف زنان آزاد شوهر دار ( = سنگسار )
5
کنیزان پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر ) ، نصف زنان آزاد بدون شوهر (= 100 تازیانه )
6

کنیزان پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر )، نصف زنان آزاد شوهر دار ( = سنگسار )
7

کنیزان پاکدامن بدون شوهر، نصف زنان پاکدامن آزاد ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر )
8
کنیزان پاکدامن شوهر دار، نصف زنان پاکدامن آزاد ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر )
9
کنیزان پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر ) نصف عذاب زنان آزاد پاکدامن ( چه شوهر دار و چه بدون شوهر )

اگر قبول داشته باشیم که مجازات سنگسار وجود دارد پس
تنها حالت 1 و 3 و 5
مشکل نصف شدن سنگسار را ندارند ...

چه طور ممکن است کنیزی که پاکدامن است دست به فحشا بزند؟

اگر فحشا میکند دیگر چرا او را محصنات خوانند؟

دو احتمال مطرح میشود

یا احصان به شوهر دار بودن است. پس معنا این طور میشود:
وقتی کنیزان شوهر کردند و بعدش فحشا کردند عذابشان نصف زنان پاکدامن ازاد بدون شوهر است

با بگوییم مقصود احصان و پاکدامنی فعلی در مقابل پاکدامنی در اینده است...
یعنی اگر برای شما محرز شد که کنیزان چه شوهر دار و چه بدون شوهر، اهل فحشا و زنا نیستند اما بعدا مرتکب زنا شدند، در این صورت این کنیزان( چه شوهر دار و چه بدون شوهر) عذابشان نصف زنان پاکدامن ازاد است....
اما اینجا سوالی مطرح میشود:
مگر کنیزانی که اهل فحشا هستند و مرتکب زنا میشوند، عذابشان نصف زنان ازاد نیست؟
یعنی منطقا این چنین زنانی که اهل فساد و فحشا هستند اگر نگوییم مجازاتشان باید بیش از نصف باشد کمتر هم نخواهد بود... اما میدانیم کنیزان چه اهل فحشا باشند و چه نباشند حد انها 50 تازیانه است
پس این فرض اشتباه است... که شرط عذاب نصف را در اهل فحشای فعلی بودن یا نبودن بدانیم...

پس مقصود همان احصان با شوهر است. یعنی کنیزانی که با شوهر کردن، احصان پیدا میکنند...

با توجه به پستهای قبلی
مدافعان سنگسار تنها میتوانند از احتمال شماره 3 دفاع کنند
( اگر غیر از این است مناظر دفاع انها هستم)

اما احتمال سوم یک ابهام اساسی دارد
حکم کنیزانی که زنا میکنند و شوهر ندارند چه میشود؟

پس چه فرضی را باید قبول کنیم؟

نهایتا باید برویم سراغ احتمال شماره 5
شاید این احتمال قوی تر باشد اما اشکال پست قبلی یعنی 36 به انها وارد میشود

و طاها;888901 نوشت:

پس چه فرضی را باید قبول کنیم؟

[=&quot]با سلام و عرض ادب
[=&quot]مطالبی که بیان فرمودید تنها صرف بیان احتمالات آنهم بنابرپذیرش فرضی خاص بود که خود نیز در اختیار آنها مردد بودید.
[=&quot]اما قبل از پاسخ به این مطالب فرعی سوال اصلی چنین است که لطفا بدان پاسخ دهید:

[=&quot]حکم قطعی زنای زن و مرد محصن و حصنه بر اساس حکم قرآن چیست؟

[=&quot]متشکرم.

صدرا;888945 نوشت:
[=&quot]با سلام و عرض ادب
[=&quot]مطالبی که بیان فرمودید تنها صرف بیان احتمالات آنهم بنابرپذیرش فرضی خاص بود که خود نیز در اختیار آنها مردد بودید.
[=&quot]اما قبل از پاسخ به این مطالب فرعی سوال اصلی چنین است که لطفا بدان پاسخ دهید:

[=&quot]حکم قطعی زنای زن و مرد محصن و حصنه بر اساس حکم قرآن چیست؟

[=&quot]متشکرم.

با سلام و احترام

وقتی تمامی احتمالات مورد اشکال واقع شود یعنی هیچ دفاعی نمیتوان از یک نظر داشت...
مگر اینکه یک احتمال را برگزید و از ان دفاع کرد و اشکالات را برطرف کرد...
ضمنا این اشکالات اختصاصی به مدافعان سنگسار ندارد...

پس شما به عنوان کارشناس باید مشخص کنید کدام احتمال مد نظرتان است؟ یا اینکه یک احتمال جدید خارج از انچه گفته شد بتوانید درست کنید...

سوالی که مطرح کردید باید جواب داده شود اما ان کسی که باید جواب دهد من نیستم بلکه شما هستید...

سلام
آیا در زبان عربی برای اشاره به "زنان آزاد" کمبود واژه وجود داره؟ چرا باید از واژه ای استفاده بشه که اینهمه بحث و احتمال و ابهام رو ایجاد کنه؟

ثانیاً باید نشون داده بشه که واژه "احصان" به معنای "آزاد بودن" هم به کار می رفته به اینکه یک معنای جدید برای واژه مطرح کنیم.

سعدی شیرازی;888959 نوشت:
سلام
آیا در زبان عربی برای اشاره به "زنان آزاد" کمبود واژه وجود داره؟ چرا باید از واژه ای استفاده بشه که اینهمه بحث و احتمال و ابهام رو ایجاد کنه؟

ثانیاً باید نشون داده بشه که واژه "احصان" به معنای "آزاد بودن" هم به کار می رفته به اینکه یک معنای جدید برای واژه مطرح کنیم.

با سلام و احترام

شاید هم قران اصولا رمزالود است همانند زبان چینی ها یا عرفا یا شعرا
شاید تمام ایات قران متشابه است یا بسیاری از ایات
که چنین برداشتها و تفاسیر متفاوتی انجام میگیرد...
شاید به همین خاطر است که وجوه ادبی و تفسیری برخی ایات به میلیون میرسد...
بله گاهی اوقات کمبود واژه داریم یعنی واژه مناسب پیدا نمیشود ... شاید محدودیت های زبانی مثل اهنگین ماندن کلام تاثیر دارد
مثلا اخدان یا قروء یا فواصل ایات و ...

صدرا;888853 نوشت:
با سلام و ادب بر سعدی شیرازی

در سوره ی نساء آیه ی 25 چهار بار لفظ محصن استفاده شده که مخاطبین آن متفاوت بوده و این لفظ در این چهار استعمال به یک معنا نمی باشد.

«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً(1)

أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (2)مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ (3)فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما (4)عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم».

در مورد اول سخن از ازدواج با زنان محصن است و بدیهی است در صورتی که محصن به معنای زن شوهر دار باشد، اساسا چنین ازدواجی جایز نمی باشد؛‌ بنابراین مراد از احصان به قرینه ادامه ی آیه زنان آزاد می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می نویسد: «و مراد از محصنات زنان آزاد است، به قرینه ی مقابل آن؛ ‌زیرا در مقابلش فتيات را آورده، كه به معناى كنيزان است و چنین مقابله ای شاهد بر آن است كه مراد از محصنات زنان عفيف نيست؛ زیرا در این صورت چنین معنایی شامل زنان آزاد و برده هر دو مى‏ شد؛ و دیگر وجهی برای ذکر مقابل آن (برده) نمی بود؛ بلكه در مقابل زنان عفيف زنان غير عفيف را نام مى‏ برد و نيز منظور از آن، زنان شوهر دار نیز نمی باشد؛ زیرا زنان شوهردار را نمى‏ توان نكاح كرد و نيز منظور زنان گرويده به اسلام نیز نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت احتیاجی به ذکر محصنات نمی بود و همان قيد مؤمنات كافى بود؛ زيرا مؤمنات، مسلمات نيز هستند».[1]

در مورد دوم دواند متعال ویژگی این کنیزها را بیان می دارد که در صورت عدم امکان ازدواج با زنان آزاد بدانها ترغیب شده است و آن کنیزهایی هستند که پاکدامن و عفیف می باشند.(محصنات غیر مسافحات و لا متخذات اخدان،‌سه صفت برای فتیات می باشند).

در مورد چهارم به قرینه محصنات اول مراد از احصان؛ زنان آزاد خواهد بود.

در مورد سوم (فَإِذا أُحْصِنَّ)؛ همچنان که نقل نمودید سه احتمال داده می شود:

الف) (اُحصِن؛ به صیغه ی مجهول، قرائت کنونی) کنیز به واسطه ی داشتن شوهر حفظ شود؛ که در این صورت کنیز دارای شوهر مجازاتش نصف زنان آزاد می باشد(50 تازیانه)؛

ب) (اَحصِن؛ به صیغه ی معلوم) به معنای اسلام، یعنی کنیز به واسطه ی اسلام آوردن خود را حفظ نماید. کنیز مسلمان در صورت زنا مجازاتش نصف زنان آزاد است(50تازیانه)؛

ج) ممکن است گفته شود مراد از احصان در اينجا احصان عفت است، به اين بيان كه در آن ايام كنيزان آزادى عمل نداشتند تا هر كارى كه دلشان مى‏خواست بكنند، چون تابع اوامر مولاى خود بودند، و مخصوصا در مساله فحشا و فسق و فجور- اگر اتفاق مى‏ افتاد- به دستور مولايشان بوده كه آن موالى مى‏ خواستند از راه ناموس‏ فروشى كنيزان خود، عوايدى بدست آورند، و ما اين معنا را از آيه ی شريفه ی: «وَ لا تُكْرِهُوا فَتَياتِكُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»؛[2] (و كنيزان خود را مجبور به دادن زنا نكنيد در صورتى كه خودشان مى‏ خواهند عفيف باشند) استفاده مى‏ كنيم؛ پس اگر در آن ايام كنيزى به دادن زنا عادت مى‏ كرد و اين عمل را كاسبى خود قرار مى ‏داد. به امر مولايش بود، چون او نمی توانست از انجام فرمان مولايش تمرد كند. اما اگر مولايش او را به اينكار وا نمى‏ داشت، و كنيز هم كنيز با ايمانى بود، تقواى او نمى‏ گذاشت مرتكب زنا شود، (چون اسلام و ايمان او را به عفت دعوت مى‏ كرد) در چنين فرضى اگر كنيزى مرتكب زنا مى‏ شد، نصف حد زنان آزاد را داشت، پس مى‏ توان در حق چنين كنيزى گفت: «فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ ...» (يعنى اگر كنيزى كه اسلام و ايمان او را داراى عفت كرده، با اين همه زنا بدهد نصف حد زن آزاد را دارد).[3]

با توجه به اينكه كلمه ی«محصنات» در قرآن کریم، غالبا به معنى زنان عفيف و پاكدامن آمده است چنين به نظر مى‏رسد كه آيه ی فوق نيز اشاره به همين معنى است؛ يعنى كنيزانى كه بر اثر فشار صاحبان خود تن به خود فروشى مى‏ دادند از مجازات معاف هستند؛ اما كنيزانى كه تحت چنين فشارى نيستند و مى‏ توانند پاكدامن زندگى كنند اگر مرتكب عمل منافى عفت شدند همانند زنان آزاد مجازات مى‏ شوند اما مجازات آنها نصف مجازات زنان آزاد است. بنابراین این آیه هیچ تنافی ای با حکم سنگسار زن محصنه نخواهد داشت.

در اینجا مرحوم طبرسی در پاسخ به خوارج که به آیه تمسک نمودند و مراد از (المحصنات چهارمی) را زنان شوهر دار گرفتن پاسخ داده است. ایشان در بیان استدلال خوراج و پاسخ به استدلال آنها می نویسند: «خوارج به اين آيه استدلال كرده‏ اند كه سنگسار كردن جايز نيست. چه سنگسار را كه براى زنان آزاد و شوهر دار تعين كرده اند نمى ‏توان تقسيم كرد و چون در اين آيه براى كنيزان شوهر دار تعيين شده است، معلوم مى ‏شود كه سنگسار كردن اصلى ندارد و فقط تازيانه زدن، ملاك است.

جواب اين است كه: اگر «محصنات» را بمعناى زن آزاد بدانيم- نه بمعنى زن شوهر دار- اين استدلال از درجه اعتبار ساقط مى‏ شود. شاهد آن اين است كه كلمه ی: «الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» كه در اول آيه بكار رفته، بدون شك معناى آن آزاد زنان با ايمان و با عفت است زيرا با زن شوهر دار نمى‏ توان ازدواج كرد. وانگهى برخى گفته ‏اند: مقصود از «المحصنات» زنان آزاد است نه زنان پاكدامن؛ زيرا اگر مقصود زنان پاكدامن باشد، ازدواج با غير از آنها جايز نخواهد بود و شكى نيست كه ازدواج با آنها نيز جايز است».[4]

موفق باشید.


[/HR] [1] . المیزان، ج4، ص276.

[2] . النور(24)؛33.

[3] . ترجمه ی الميزان، ج‏4، ص445.

[4] . مجمع البیان، الطبرسی، ج3،‌ص56.

سلام ، ممنون از پاسخ های خوبتان...

شما أُحْصِنَّ ، را به معنی غیر شوهر دار در نظر گرفتید اما ظاهر ایه نشان میدهد که درصدد بیان احکام ازدواج و بعداز ازدواج است. ترجمه فولادوند هم انرا زنان کنیز شوهردار دانسته و نوشته اگر بعداز ازدواج زنا دادند حکمشان نصف زنان ازاد است....

اگر محصنه سوم را انچنان که از ظاهر ایه پیداست کنیزان شوهردار بدانیم ، معنی ایه این میشود که ایه دارد حکم کنیزان را بعد از ازدواج بیان میکند و اگر مطابق گفته شما محصنه چهارم را به قرینه محصنه اول زنان ازاد درنظر بگیریم و از انجا که ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند ، حکم زنان ازاد بعد از ازدواج سنگسار است.
اما شما حکم کنیز را به نسبت زنان ازاد قبل از ازدواج درنظر گرفتید درصورتیکه ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند...
درسته که محصنه اول اشاره به زنان ازاد دارد اما این زنان ازاد بعداز ازدواج حکمشان سنگسار است....و ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند...
میخواستم بپرسم چرا شما وقتی محصنه چهارم را قرینه محصنه اول دانستید حکم کنیز را به نسبت زنان ازاد بعداز ازدواج درنظر نگرفتید؟ بنظرتان اینطور نیست که ایه دارد احکام بعد از ازدواج را بیان میکند؟ (البته اگر محصنه سوم را مطابق ترجمه فولادوند و ظاهر ایه ، کنیز شوهر دار درنظر بگیریم ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند)

بازهم از پاسخ های شما تشکر میکنم....

و طاها;888901 نوشت:
با توجه به پستهای قبلی
مدافعان سنگسار تنها میتوانند از احتمال شماره 3 دفاع کنند
( اگر غیر از این است مناظر دفاع انها هستم)

اما احتمال سوم یک ابهام اساسی دارد
حکم کنیزانی که زنا میکنند و شوهر ندارند چه میشود؟

پس چه فرضی را باید قبول کنیم؟

نهایتا باید برویم سراغ احتمال شماره 5
شاید این احتمال قوی تر باشد اما اشکال پست قبلی یعنی 36 به انها وارد میشود

با سلام و عرض ادب

1) بدیهی است که سنت منبع دوم استنباط احکام بوده و تبیین احکام و معارف دین به واسطه ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) و اهل بیت(علیهم السلام) صورت پذیرفته است؛ لذا کسی که در باب احکام و معارف به سنت اهمیتی نداده در واقع عمل به قرآن ننموده؛ زیرا که خدای متعال خود دستور به اطاعت مطلق و رجوع به سنت آنحضرت به هنگام اختلاف نموده است: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»؛[1] «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً »؛[2] و...

2) در این میان باید توجه داشت که مستند فقهی سنگسار آیات قرآن نبوده؛ بلکه چنین امری با سنت قطعیه ثابت گردیده که در این رابطه اجماع شیعه و سنی، جز خوارج بر آن تعلق یافته است.

3) کسانی که منکر بحث سنگسار از دیدگاه قرآن می باشند، علاوه بر آنکه خود حکم چنین افرادی را از دیدگاه قرآن بیان ننموده اند، مدعی مخالفت چنین حکمی با برخی از آیات قرآن شده اند. با توجه به چنین ادعایی این سخن زمانی قابل پذیرش است که بنا بر هیچ احتمالی جمع میان سنت و قرآن امکان پذیر نباشد؛ در حالی که حکم سنگسار با قرآن قابل جمع بوده و تنافی ای میان آن دو نیست.

4) کسی که سنت را قبول داشته بدیهی است با صرف احتمالات بدنبال تفسیر قرآن و استنباط حکم فقهی نخواهد بود؛ بلکه در جایی که نظر شارع بر اساس سنت تبیین گشته است، سنت مبیّن معصوم از قرآن خواهد بود و با وجود آن احتمالات دیگر قدرت تعارض با آنرا نخواهند داشت.

5) نتیجه ی احتمالاتی که بیان فرمودید چنین می شود که نهایتا از دیدگاه حضرتعالی چنین آیه ای از این جهت مجمل می باشد؛ لذا با توجه به چنین امری تعارض میان قرآن و سنت وجهی نخواهد داشت؛ بلکه سنت رافع اجمال آیه خواهد بود.

6) در وجه احصان کنیز مفسرین به دو وجه قابل قبول اشاره نموده اند: احصان به واسطه ی ازدواج و احصان به معنای رعایت عفت؛ لذا در بیان احتمال (بر اساس روش شما) چهار احتمال متصور خواهد بود:

الف) مجازات کنیز صاحب شوهر ....نصف مجازات زن صاحب شوهر است. (سنگسار)؛
ب) مجازات کنیز صاحب شوهر....نصف مجازات زن آزاد بدون شوهر. (50 تازیانه)؛

ج) مجازات کنیز عفیف.....نصف مجازات زن آزاد شوهر دار. (سنگسار)؛
د) مجازات کنیز عفیف....نصف مجازات زن آزاد بدون شوهر. (50 تازیانه)؛

در بیانی که فرمودید دو وجه اخیر را نپذیرفتید؛ لذا دو وجه اول باقی می ماند که به اجماع مفسرین تنها مورد دوم آن پذیرفته شده است.
آیت الله صادقی تهرانی(ره) که ظاهرا حضرتعالی توجه به مطالب ایشان دارید در تفسیر این آیه فرض دوم را پذیرفته و به سوال شما اینگونه پاسخ داده اند که از آنجا که جزا متفرع بر شرط می باشد؛ با توجه به چنین امری در صورت فقدان شرط جزا نیز مترتب نخواهد بود؛ لذا کنیز بدون شوهر در صورت ارتکاب زنا از سوی حاکم تعزیر می گردد و حد ثابت بر او جاری نمی گردد.[3]

این سخن موافق برخی از تفاسیر عامه بوده که مفهوم شرط در این آیه را پذیرفته اند؛[4] اما در مقابل آن (ظاهر جمهور مفسرین و فقها) قائل به عدم مفهوم داشتن این فقره ی از آیه شده اند و بیان نموده اند که حد و عذاب کنیز (فأُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ) نصف حد همان زن آزادی است که در آیه ی دوم سوره ی نور (الزَّانِيَةُ وَ الزَّانِي فَاجْلِدُوا كُلَّ واحِدٍ مِنْهُما مِائَةَ جَلْدَةٍ وَ لا تَأْخُذْكُمْ بِهِما رَأْفَةٌ فِي دِينِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لْيَشْهَدْ عَذابَهُما طائِفَةٌ مِنَ الْمُؤْمِنِين) بدان تصریح شده است؛ چه کنیز صاحب شوهر باشد و چه نباشد.

7) نکته ای که نباید آنرا فراموش نمود آن است که کنیز در ملکیت مالک و جزو اموال او محسوب می گردد؛ لذا نباید مجازات وی موجب تفویت مال وی گردد که بدین امر در کتب فقهی پرداخته شده است.

موفق باشید.


[/HR] [1] . الحشر(59)، 7: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

[2] . النساء(4)، 59: «اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد».

[3] . الفرقان في تفسير القرآن بالقرآن، صادقی التهرانی، ج6، ص453: «فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ «أحصن» هنا تعني- فقط- زوّجن أو نكحهن بملك يمين قدر الإحصان، دون أسلمن حيث إن موضوع الحل «فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ»، دون عامة الفتيات حتى تعني «أحصن» أسلمن، ثم التعبير عن الإسلام بالإحصان غير فصيح و لا صحيح، فإنما تعني «أحصن» صيانتهن عن السفاح بسبب من الأسباب الثلاثة: نكاح دوام أو انقطاع أو ملك يمين شرط أن يكون اللقاء فيها قدر الإحصان و قد قرر عذاب الحرائر الزانيات في آية النور «مأة جلدة» إذا فعلى الإماء المزوجات خمسون جلدة...».

[4] . اضواء البیان، الشنقیطی، ج5، ص39: «فيفهم من مفهوم الشرط في قوله: {فَإِذَا أُحْصِنَّ} أن الأمة التي لم تتزوج لا حد عليها إذا زنت؛ لأنه تعالى علق حدها في الآية بالإحصان، وتمسك بمفهوم هذه الآية ابن عباس، وطاوس، وعطاء، وابن جريج، وسعيد بن جبير، وأبو عبيد القاسم بن سلام، وداود بن علي في رواية فقالوا: لا حد على مملوكة حتى تتزوج».

سعدی شیرازی;888959 نوشت:
سلام
آیا در زبان عربی برای اشاره به "زنان آزاد" کمبود واژه وجود داره؟ چرا باید از واژه ای استفاده بشه که اینهمه بحث و احتمال و ابهام رو ایجاد کنه؟

ثانیاً باید نشون داده بشه که واژه "احصان" به معنای "آزاد بودن" هم به کار می رفته به اینکه یک معنای جدید برای واژه مطرح کنیم.

[=&quot]با سلام و عرض ادب


[=&quot]احصان در لغت به معنای منع می باشد؛ منتهی اسباب چنین امری با اسلام و یا عفاف و یا آزادی و یا ازدواج محقق می گردد. [=&quot]همچنین باید توجه داشت که در آیاتی که لفظ «المحصنات» ذکر شده این لفظ صفت موصوف محذوف بوده، که این موصوف یا زنان صاحب شوهر و یا بدون شوهر بوده که چنین امری از سیاق و قرائن موجود شناخته می گردد.

[=&quot]البته باید توجه داشت که قرآن کریم معجزه ی پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) بوده که پائینترین مرتبه ی اعجاز آن جهت فصاحت و بلاغت آن بوده که چنین امری را عارفان به اسلوب و ادبیات زبان عرب تشخیص می دهند و نه امثال ما.

[=&quot]موفق باشید.

paarss;889021 نوشت:
سلام ، ممنون از پاسخ های خوبتان...

شما أُحْصِنَّ ، را به معنی غیر شوهر دار در نظر گرفتید اما ظاهر ایه نشان میدهد که درصدد بیان احکام ازدواج و بعداز ازدواج است. ترجمه فولادوند هم انرا زنان کنیز شوهردار دانسته و نوشته اگر بعداز ازدواج زنا دادند حکمشان نصف زنان ازاد است....

اگر محصنه سوم را انچنان که از ظاهر ایه پیداست کنیزان شوهردار بدانیم ، معنی ایه این میشود که ایه دارد حکم کنیزان را بعد از ازدواج بیان میکند و اگر مطابق گفته شما محصنه چهارم را به قرینه محصنه اول زنان ازاد درنظر بگیریم و از انجا که ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند ، حکم زنان ازاد بعد از ازدواج سنگسار است.
اما شما حکم کنیز را به نسبت زنان ازاد قبل از ازدواج درنظر گرفتید درصورتیکه ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند...
درسته که محصنه اول اشاره به زنان ازاد دارد اما این زنان ازاد بعداز ازدواج حکمشان سنگسار است....و ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند...
میخواستم بپرسم چرا شما وقتی محصنه چهارم را قرینه محصنه اول دانستید حکم کنیز را به نسبت زنان ازاد بعداز ازدواج درنظر نگرفتید؟ بنظرتان اینطور نیست که ایه دارد احکام بعد از ازدواج را بیان میکند؟ (البته اگر محصنه سوم را مطابق ترجمه فولادوند و ظاهر ایه ، کنیز شوهر دار درنظر بگیریم ایه دارد احکام بعداز ازدواج را بیان میکند)

...

با سلام و عرض ادب

در بیان مراد از احصان دو نظر قابل توجه ذکر شده که یکی ازدواج و دیگری عفاف پیشه کردن کنیز است؛ هر چند که نظر غالب مفسرین و (وظاهرا همه ی)فقها، تفسیر احصان به معنای ازدواج می باشد.

همچنین همه ی مفسرین و فقها مراد از «نِصْفُ ما عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ» را زنان آزاد و نه زنان شوهر دار تفسیر نموده اند و در وجه آن بیان نموده اند که مراد از این محصنات، همان محصناتی اند که در ابتدای آیه سخن از عدم تمکّن ازدواج با آنان بود: (وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ)
که بدیهی است آنان زنان شوهر دار نبوده اند؛ بلکه زنان آزاد بوده که برخی تمکن ازدواج با آنان را نداشته؛ لذا در چنین صورتی توصیه به ازدواج با کنیزان عفیف داده شده است.

موفق باشید.

صدرا;888853 نوشت:

«وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً(1)

أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ وَ اللَّهُ أَعْلَمُ بِإِيمانِكُمْ بَعْضُكُمْ مِنْ بَعْضٍ فَانْكِحُوهُنَّ بِإِذْنِ أَهْلِهِنَّ وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ (2)مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ (3)فَإِذا أُحْصِنَّ فَإِنْ أَتَيْنَ بِفاحِشَةٍ فَعَلَيْهِنَّ نِصْفُ ما (4)عَلَى الْمُحْصَناتِ مِنَ الْعَذابِ ذلِكَ لِمَنْ خَشِيَ الْعَنَتَ مِنْكُمْ وَ أَنْ تَصْبِرُوا خَيْرٌ لَكُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحِيم».

در مورد اول سخن از ازدواج با زنان محصن است و بدیهی است در صورتی که محصن به معنای زن شوهر دار باشد، اساسا چنین ازدواجی جایز نمی باشد؛‌ بنابراین مراد از احصان به قرینه ادامه ی آیه زنان آزاد می باشد.
مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می نویسد: «و مراد از محصنات زنان آزاد است، به قرینه ی مقابل آن؛ ‌زیرا در مقابلش فتيات را آورده، كه به معناى كنيزان است و چنین مقابله ای شاهد بر آن است كه مراد از محصنات زنان عفيف نيست؛ زیرا در این صورت چنین معنایی شامل زنان آزاد و برده هر دو مى‏ شد؛ و دیگر وجهی برای ذکر مقابل آن (برده) نمی بود؛ بلكه در مقابل زنان عفيف زنان غير عفيف را نام مى‏ برد و نيز منظور از آن، زنان شوهر دار نیز نمی باشد؛ زیرا زنان شوهردار را نمى‏ توان نكاح كرد و نيز منظور زنان گرويده به اسلام نیز نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت احتیاجی به ذکر محصنات نمی بود و همان قيد مؤمنات كافى بود؛ زيرا مؤمنات، مسلمات نيز هستند».[1]

سلام

این بار دومی است که دارم استدلال خودم را در برابر مطلب شما پست می کنم امیدوارم دوباره با بی اعتنایی آن را ندید نگیرید . اینجا یک تالار گفتمان است نه میدان مسابقه و زور آزمایی ، بنابر این نباید در پاسخ دادن واهمه ای داشته باشید . اگر من جای شما بودم حق را کتمان نمی کردم و شجاعانه اعلام می داشتم : لا اقل در مورد سنگسار ، حکم سنت قطعیه اشتباه است و متعلق به رسول الله نیست.

بطوری که می دانید ؛ الحصن در مقابل السفح قرار می گیرد و در آیه فوق ، محصنات با مسافحات تقابل دارد (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با فتایات که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است:

و انكحوا الأيامي منكم و الصّالحينَ من عبادكم و آمائِكم

در مجمع البیان عبارت فوق بصورت زیر معنا شده است:
اي مردم مؤمن، زنان و مردان آزادي كه همسر ندارند و غلامان و كنيزان پاكدامن يا با ايمان را همسر بدهيد.

كلمه «آزاد» از كدام قسمت عبارت فوق اخذ شده؟ ايا چنين كلمه اي در آن وجود دارد؟ به نظر شما لازم است در اينجا « الأيامي» را آزاد ترجمه كنيم؟ مسلماً خیر ، مفسرین از قرینه « من عبادكم و آمائِكم » در می یابند منظور از منکم ، مردان و زنان آزاد هستند.
ما از آیات قرآن در می یابیم جامعه صدر اسلام يك جامعه طبقاتي و عبدي مولوي بوده و چون مولا همواره بر عبد غلبه داشته قرآن نيز این وجه را رعايت كرده كه مواردي از آن را در عبارات: « الأيامي منكم» يا «من لم يستطع منكم» شاهد بوديم. پس وقتي «منكم» در كنار« من عبادكم» يا « من ما ملكت ايمانكم» يا « من فتياتكم» قرار مي گيرد ، مجرد از هر كلمه ديگريكه به آن اضافه شود، بديهي و مبرهن است كه اين « كم» اشاره به طبقه آزاد دارد.
بنابراین شما مجاز نیستید محصنات را در مقابل فتایات قرار دهید و بعد بگویید در اینجا محصنات به زنان آزاد بی شوهر اشاره دارد .

shahed1;889386 نوشت:
سلام

این بار دومی است که دارم استدلال خودم را در برابر مطلب شما پست می کنم امیدوارم دوباره با بی اعتنایی آن را ندید نگیرید . اینجا یک تالار گفتمان است نه میدان مسابقه و زور آزمایی ، بنابر این نباید در پاسخ دادن واهمه ای داشته باشید . اگر من جای شما بودم حق را کتمان نمی کردم و شجاعانه اعلام می داشتم : لا اقل در مورد سنگسار ، حکم سنت قطعیه اشتباه است و متعلق به رسول الله نیست.

بطوری که می دانید ؛ الحصن(درست احصان است) در مقابل السفح (درست سفاح است)قرار می گیرد و در آیه فوق ، محصنات با مسافحات تقابل دارد (

مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با فتایات که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است:

و انكحوا الأيامي منكم و الصّالحينَ من عبادكم و آمائِكم

در مجمع البیان عبارت فوق بصورت زیر معنا شده است:
اي مردم مؤمن، زنان و مردان آزادي كه همسر ندارند و غلامان و كنيزان پاكدامن يا با ايمان را همسر بدهيد.

كلمه «آزاد» از كدام قسمت عبارت فوق اخذ شده؟ ايا چنين كلمه اي در آن وجود دارد؟ به نظر شما لازم است در اينجا « الأيامي» را آزاد ترجمه كنيم؟ مسلماً خیر ، مفسرین از قرینه « من عبادكم و آمائِكم » در می یابند منظور از منکم ، مردان و زنان آزاد هستند.
ما از آیات قرآن در می یابیم جامعه صدر اسلام يك جامعه طبقاتي و عبدي مولوي بوده و چون مولا همواره بر عبد غلبه داشته قرآن نيز این وجه را رعايت كرده كه مواردي از آن را در عبارات: « الأيامي منكم» يا «من لم يستطع منكم» شاهد بوديم. پس وقتي «منكم» در كنار« من عبادكم» يا « من ما ملكت ايمانكم» يا « من فتياتكم» قرار مي گيرد ، مجرد از هر كلمه ديگريكه به آن اضافه شود، بديهي و مبرهن است كه اين « كم» اشاره به طبقه آزاد دارد.
بنابراین شما مجاز نیستید محصنات را در مقابل فتایات قرار دهید و بعد بگویید در اینجا محصنات به زنان آزاد بی شوهر اشاره دارد .


با سلام و عرض ادب

1) سوال حضرتعالی را حقیر پاسخ دادم؛ اما اینکه یک پاسخ را چند بار متذکر شویم وجهی در تکرار آن نیست؛ علاوه بر اینکه بدیهی است که اسک دین محلی برای زور آزمایی نبوده و ما نیز چنین تحکمی نداشته ایم که شما اینگونه تصور نمائید.

همچنین ما واهمه ای از بیان حق نداریم؛ اما سخن آنجا است که وقتی کسی نه به قواعد قرآن و نه سنت آشنا بوده؟! چگونه با قاطعیت حکم بر بطلان سنت زده؛ در حالی که قرآن خود امر به رجوع سنت نموده است:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»؛[1]

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً »؛[2]

و شما با اقرار بر سنت قطعی بودن رجم،‌ حکم به بطلان و عدم انتساب آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نمودید؟ گویا توجه نفرمودید وقتی چیزی سنت شد یعنی انتساب آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قطعی است و احدی از علمای اسلام نیز منکر حکم سنگسار نبوده و بنای کج مخالفت با آن در تفکر خوارج شکل گرفت که آنرا در تاپیکهای گذشته بیان نمودیم.

اما سوال ما از حضرتعالی این است که بر فرض اصلا در سنت چنین حکمی در مورد این گروه از زنان تشریع نشده است؛‌ حکم زنای زن صاحب همسر بر اساس آیات قرآن چیست؟و در کجا بیان شده است؟

2) جنابعالی بین صفت و موصوف خلط نموده اید. در این آیات، «محصنات غیر مسافحات» دو صفت کنیزانی است که از آنان نام برده شده: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ... مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ..».

که کلمات: مومنات؛‌محصنات غیر مسافحات وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ، همگی صفت کنیزانی اند که در صورت عدم امکان ازدواج با زنان آزاد بدون شوهر: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» به ازدواج با آنان توصیه شده است.

بنابراین اینکه فرمودید: «محصنات با مسافحات تقابل دارد (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با فتایات که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است»؛ سخنی اشتباه بوده؛ زیرا محصن در این فقره صفت کنیزان (فتیات) مومن می باشد.

اما اینکه فرمودید:
«شما مجاز نیستید محصنات را در مقابل فتایات قرار دهید و بعد بگویید در اینجا محصنات به زنان آزاد بی شوهر اشاره دارد»؟! ظاهرا توجه نفرمودید که خدای متعال خود چنین تقابلی را قرار داده است: « و هر كس از شما، از نظر مالى نمى‏ تواند زنانِ [آزادِ] پاكدامنِ با ايمان را به همسرى [خود] درآورد، پس با دختران جوانسالِ با ايمان شما كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند]».

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می نویسند:
«و مراد از محصنات زنان آزاد است، به قرینه ی مقابل آن؛ ‌زیرا در مقابلش فتيات را آورده، كه به معناى كنيزان است و چنین مقابله ای شاهد بر آن است كه مراد از محصنات زنان عفيف نيست؛ زیرا در این صورت چنین معنایی شامل زنان آزاد و برده هر دو مى‏شد؛ و دیگر وجهی برای ذکر مقابل آن (برده) نمی بود؛ بلكه در مقابل زنان عفيف زنان غير عفيف را نام مى‏برد و نيز منظور از آن، زنان شوهر دار نیز نمی باشد؛ زیرا زنان شوهردار را نمى‏ توان نكاح كرد و نيز منظور زنان گرويده به اسلام نیز نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت احتیاجی به ذکر محصنات نمی بود و همان قيد مؤمنات كافى بود؛ زيرا مؤمنات، مسلمات نيز هستند».[3]

در پایان توصیه می گردد به فهم خود از آیات قرآن اکتفاء نفرموده و لااقل به یکی از تفاسیر رجوع نمائید تا برداشتی ناصحیح از آیات ارائه نفرمائید.

موفق باشید.


[/HR][1] . الحشر(59)، 7: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

[2] . النساء(4)، 59: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد».

[3] . المیزان، ج4، ص276.

سلام
فرمودید سنت پیامبر است ...

آیا در زمان پیامبر و امامان، موردی رو داشته ایم که فردی بدون رضایت خودش سنگسار شده باشه؟

صدرا;889314 نوشت:
با سلام و عرض ادب

با سلام و احترام

نکته ای همین ابتدا عرض کنم

من هیچ گاه سنت را انکار نکرده ام پس لطفا روی موضوع و پاسخ دادن به آن تمرکز کنید ...

ابتدا گفتید صحبت های من صرفا بیان احتمالات است و مغالطه کردید ...
در صورتی که صحبت های من صرفا بیان احتمالات نبود و دارای نتیجه بود :

نقل قول:
مدافعان سنگسار تنها میتوانند از احتمال شماره 3 دفاع کنند
( اگر غیر از این است مناظر دفاع انها هستم)

و احتمال شماره 3 که قبلا گفتم را دوباره ذکر می کنم :
نقل قول:
کنیزان پاکدامن شوهر دار، نصف زنان آزاد بدون شوهر

و به شما هم گفتم :
نقل قول:
پس شما به عنوان کارشناس باید مشخص کنید کدام احتمال مد نظرتان است؟ یا اینکه یک احتمال جدید خارج از انچه گفته شد بتوانید درست کنید
...

و در این پست مجبور شدید همان نتیجه ی بنده را تکرار کنید :

نقل قول:
به اجماع مفسرین تنها مورد دوم آن پذیرفته شده است
.

همانطور که معلوم است مورد دوم در بیان شما، همان مورد سوم در بیان بنده بود پس نتیجه ی جدیدی نگرفته اید
اما در همین مورد نیز مغالطه داشتید و آن این قسمت بود که گفتید :

نقل قول:
در بیانی که فرمودید دو وجه اخیر را نپذیرفتید؛ لذا دو وجه اول باقی می ماند

بعید می دانم متوجه نشده باشید ! که در آن پست، علاوه بر دو وجه اخیر ، وجه اول نیز پذیرفته نشد.


حالا می ماند ابهامی که در مورد احتمال شماره سه بیان کردم :
نقل قول:
اما احتمال سوم یک ابهام اساسی دارد
حکم کنیزانی که زنا میکنند و شوهر ندارند چه میشود؟

اینجا دو نظر مطرح می شود که اختلافشان در مفهوم داشتن یا نداشتن است
1
مفهوم داشتن :
کنیزان شوهر دار، نصف زنان آزاد بدون شوهر تازیانه می خورند
پس
(مفهوم گیری ) : کنیزان بدون شوهر، نصف زنان آزاد بدون شوهر تازیانه نمی خورند
سوال : پس چه قدر تازیانه بخورند ؟
کمتر از 50 تازیانه
اما کمتر از 50 تازیانه چند تا است ؟ دو فرض مطرح می شود :
فرض اول : همه کنیزان به یک میزان شلاق می خورند
فرض دوم : هر کدام ممکن است متفاوت از دیگری شلاق بخورد

در فرض اول
نمی دانیم همه کنیزان بدون شوهر، باید 10 شلاق بخورند یا 20 تا یا 30 تا یا ... ؟
پس حکم نامعلوم است و فقط می دانیم باید کمتر از 50 تازیانه باشد ...
در قرآن این حکم بیان نشده است پس حتما باید در سنت بیان شده باشد ...
اما در سنت هم چنین چیزی بیان نشده است یعنی در سنت نداریم که همه ی کنیزان بدون شوهر مثلا 30 ضربه شلاق بخورند نه کمتر و نه بیشتر ...
پس این فرض رد می شود.

در فرض دوم
نمی دانیم این تفاوت در تازیانه بر چه اساسی است و نمی دانیم چرا مثلا کنیز شماره یک باید 20 تازیانه بخورد و چرا کنیز شماره دو باید 30 تازیانه بخورد ؟
در قرآن چیزی بیان نشده است پس باید به سنت رجوع کنیم
در سنت تعزیر به دست حاکم است و تعداد آن به دست او تعیین می شود اما اینکه حاکم بر چه اساسی تعداد را تعیین می کند برای ما مشخص نیست ...
این فرض منطبق است بر این گفتار شما :
نقل قول:
این سخن موافق برخی از تفاسیر عامه بوده که مفهوم شرط در این آیه را پذیرفته اند



2
مفهوم نداشتن :
کنیزان شوهردار، نصف زنان آزاد بدون شوهر تازیانه می خورند
اما
( مفهوم ندارد : ) نمی دانیم کنیزان بدون شوهر، نصف زنان آزاد بدون شوهر تازیانه می خورند یا نمی خورند ؟؟؟
پس چون مفهوم ندارد، عذاب کنیزان بدون شوهر ممکن است یکی از سه حالت زیر باشد :
کمتر از 50 تازیانه
برابر با 50 تازیانه
بیشتر از 50 تازیانه
حالت آخر، هیچ مدعی ای ندارد و کسی به آن قائل نیست
از حیث عقلی و اطلاعات پیشینی که در ذهن داریم، انتظار داریم که عذاب کنیز بدون شوهر کمتر از عذاب کنیز شوهر دار باشد نه بیشتر یا مساوی ...
پس از این حیث، حالت اول از همه قوی تر است و بعد حالت دوم یعنی 50 تازیانه و بعد حالت سوم قرار می گیرد ...
حالا سوال می کنیم
آیا در قرآن گفته شده است تعداد تازیانه ی کنیز بدون شوهر کمتر از 50 تازیانه است ؟ یا گفته شده است برابر با 50 تازیانه است ؟
خیر
مگر اینکه اثبات شود چنین چیزی گفته شده است ...
اکنون شما ادعا دارید که در قرآن حکم تازیانه ی کنیز بدون شوهر، گفته شده است و آن را برابر با 50 تازیانه می دانید
که منطبق می شود بر این گفتار شما :
نقل قول:
قائل به عدم مفهوم داشتن این فقره ی از آیه شده اند و بیان نموده اند که حد و عذاب کنیز (...) نصف حد همان زن آزادی است که در آیه ی دوم سوره ی نور (...) بدان تصریح شده است؛ چه کنیز صاحب شوهر باشد و چه نباشد.

اکنون بفرمایید کدام آیه ی قرآن این حکم را بیان کرده است ؟
پس شما یا آیه ی قرآن می آورید و بحث تمام میشود
یا قبول می کنید در قرآن چنین آیه ای وجود ندارد و باید به سنت رجوع کنیم ...
اکنون موضع خود را روشن کنید ...
البته بنده احتمالات دیگری را در ادامه مطرح خواهم کرد ...
نکته : این را هم در نظر داشته باشید که هنوز شما اثبات نکردید که چرا آیه مفهوم ندارد ؟ و این را فعلا از شما پذیرفتیم ...

صدرا;889447 نوشت:

بطوری که می دانید ؛ الحصن(درست احصان است) در مقابل السفح (درست سفاح است)قرار می گیرد و در آیه فوق ، محصنات با مسافحات تقابل دارد (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با فتایات که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است:

سلام
من این را از کتاب التحقیق فی کلمات القرآن الحکیم آوردم :

http://lib.eshia.ir/71460/5/135

در آنجا نوشته شده :

نقل قول:
و قلنا إنّ السفح فی مقابل الحصن: و الحصن هو المحفوظيّة في الظاهر و الباطن من حيث هى. فيكون السفح عدم كون شى‏ء محفوظا فی نفسه، بل متجاوزا عن حدّ العفّة و الوقار و العصمة، و لم یعصم نفسه. و إذا استعمل من باب المفاعلة: فیدلّ على الاستمرار و زوال العفّة، و یلازم هذا المعنى: ما یفسّر السفاح بالفجور و الزنا.

وَ أُحِلَّ لَكُمْ ما وَراءَ ذلِكُمْ أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوالِكُمْ مُحْصِنِینَ غَیْرَ مُسافِحِینَ‏ ...

وَ آتُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ‏ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ فَإِذا أُحْصِنَ‏- 4/ 25.

علاوه بر این ، چنین تقابلی در آیات قرآن کاملاً مشهود است و نیاز به بیان ندارد.

صدرا;889447 نوشت:

با سلام و عرض ادب

همچنین ما واهمه ای از بیان حق نداریم؛ اما سخن آنجا است که وقتی کسی نه به قواعد قرآن و نه سنت آشنا بوده؟! چگونه با قاطعیت حکم بر بطلان سنت زده؛ در حالی که قرآن خود امر به رجوع سنت نموده است:

«ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَدِيدُ الْعِقاب»؛[1]

«يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ فَإِنْ تَنازَعْتُمْ فِي شَيْ‏ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ كُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِكَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً »؛[2]

و شما با اقرار بر سنت قطعی بودن رجم،‌ حکم به بطلان و عدم انتساب آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) نمودید؟ گویا توجه نفرمودید وقتی چیزی سنت شد یعنی انتساب آن به پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) قطعی است و احدی از علمای اسلام نیز منکر حکم سنگسار نبوده و بنای کج مخالفت با آن در تفکر خوارج شکل گرفت که آنرا در تاپیکهای گذشته بیان نمودیم.



فعلاً ما داریم از سنت قطعیه! ( البته به عقیده باورمندان آن) در باره موردی صحبت می کنیم که با سنت الهی و کتابش همخوانی ندارد و با آن مغایر است پس فعلاً نمی توان به سنت استناد کرد.

صدرا;889447 نوشت:

اما سوال ما از حضرتعالی این است که بر فرض اصلا در سنت چنین حکمی در مورد این گروه از زنان تشریع نشده است؛‌ حکم زنای زن صاحب همسر بر اساس آیات قرآن چیست؟و در کجا بیان شده است؟

درکتاب خداوند حکم زنا یکی است ، چه برای مجرد و چه برای متأهل. کسانی که آن را دوتا کرده اند خواسته اند بر انحراف سنت سرپوش بگذارند و بگویند اگر خداوند مجازات کنیز شوهر دار را نصف تعیین کرده ، منظورش نصف زن آزاد بی شوهر بوده نه متأهل. آنها از روی ناچاری مجبور به چنین کاری شده اند چون نصف سنگسار، که در سنت و عترت آمده ، بی معناست.

صدرا;889447 نوشت:

2) جنابعالی بین صفت و موصوف خلط نموده اید. در این آیات، «محصنات غیر مسافحات» دو صفت کنیزانی است که از آنان نام برده شده: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ فَمِنْ ما مَلَكَتْ أَيْمانُكُمْ مِنْ فَتَياتِكُمُ الْمُؤْمِناتِ... مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ..».

که کلمات: مومنات؛‌محصنات غیر مسافحات وَ لا مُتَّخِذاتِ أَخْدانٍ، همگی صفت کنیزانی اند که در صورت عدم امکان ازدواج با زنان آزاد بدون شوهر: «وَ مَنْ لَمْ يَسْتَطِعْ مِنْكُمْ طَوْلاً أَنْ يَنْكِحَ الْمُحْصَناتِ الْمُؤْمِناتِ» به ازدواج با آنان توصیه شده است.

بنابراین اینکه فرمودید: «محصنات با مسافحات تقابل دارد (مُحْصَناتٍ غَيْرَ مُسافِحاتٍ) نه با فتایات که به قرینه دریابیم منظور از محصنات در اینجا زنان آزاد هستند. به عنوان مثال در ایه 32 سوره نور آمده است»؛ سخنی اشتباه بوده؛ زیرا محصن در این فقره صفت کنیزان (فتیات) مومن می باشد.

اما اینکه فرمودید:
«شما مجاز نیستید محصنات را در مقابل فتایات قرار دهید و بعد بگویید در اینجا محصنات به زنان آزاد بی شوهر اشاره دارد»؟! ظاهرا توجه نفرمودید که خدای متعال خود چنین تقابلی را قرار داده است: « و هر كس از شما، از نظر مالى نمى‏ تواند زنانِ [آزادِ] پاكدامنِ با ايمان را به همسرى [خود] درآورد، پس با دختران جوانسالِ با ايمان شما كه مالك آنان هستيد [ازدواج كند]».

مرحوم علامه طباطبایی در این رابطه می نویسند:
«و مراد از محصنات زنان آزاد است، به قرینه ی مقابل آن؛ ‌زیرا در مقابلش فتيات را آورده، كه به معناى كنيزان است و چنین مقابله ای شاهد بر آن است كه مراد از محصنات زنان عفيف نيست؛ زیرا در این صورت چنین معنایی شامل زنان آزاد و برده هر دو مى‏شد؛ و دیگر وجهی برای ذکر مقابل آن (برده) نمی بود؛ بلكه در مقابل زنان عفيف زنان غير عفيف را نام مى‏برد و نيز منظور از آن، زنان شوهر دار نیز نمی باشد؛ زیرا زنان شوهردار را نمى‏ توان نكاح كرد و نيز منظور زنان گرويده به اسلام نیز نمی باشد؛ زیرا در غیر این صورت احتیاجی به ذکر محصنات نمی بود و همان قيد مؤمنات كافى بود؛ زيرا مؤمنات، مسلمات نيز هستند».[3]

در پایان توصیه می گردد به فهم خود از آیات قرآن اکتفاء نفرموده و لااقل به یکی از تفاسیر رجوع نمائید تا برداشتی ناصحیح از آیات ارائه نفرمائید.

موفق باشید.


[/HR][1] . الحشر(59)، 7: «آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد و از (مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است».

[2] . النساء(4)، 59: «اى كسانى كه ايمان آورده ‏ايد، از خدا اطاعت كنيد و از رسول و اولو الامر خويش فرمان بريد. و چون در امرى اختلاف كرديد اگر- به خدا و روز قيامت ايمان داريد- به خدا و پيامبر رجوع كنيد. در اين خير شماست و سرانجامى بهتر دارد».

[3] . المیزان، ج4، ص276.

شما نوشته اید :

نقل قول:
محصن در این فقره صفت کنیزان (فتیات) مومن می باشد.

در صورتی صفت محصن چه برای زنان آزاد و چه کنیزان يكسان است . به عبارت ديگر همانگونه كه کنیزان بايد مومن و محصن باشند ، زنان آزاد نیز باید از چنین صفاتی برخوردار باشند و می بایستی مومن و محصن باشند. اگر اشتباه می کنم بگو! .
اصلاً شرط حلیت ازدواج، علاوه بر ایمان، همین محصن بودن است چه برای زنان آزاد مسلمان و چه زنان اهل کتاب و کنیزان . خداوند در آیه 5 سوره نور می فرمایند:

الْيَوْمَ أُحِلَّ لَكُمُ الطَّيِّبَاتُ ۖ وَطَعَامُ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ حِلٌّ لَكُمْ وَطَعَامُكُمْ حِلٌّ لَهُمْ ۖ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الْمُؤْمِنَاتِ وَالْمُحْصَنَاتُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِنْ قَبْلِكُمْ إِذَا آتَيْتُمُوهُنَّ أُجُورَهُنَّ مُحْصِنِينَ غَيْرَ مُسَافِحِينَ وَلَا مُتَّخِذِي أَخْدَانٍ ۗ وَمَنْ يَكْفُرْ بِالْإِيمَانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ وَهُوَ فِي الْآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِينَ

حال به چه دليل در ایه 25 نساء ، محصنات اولي بايد به معناي زنان آزاد باشد ؟ اینکه صفت اختصاصی زنان آزاد نیست که هرجا به آن برخوردیم بگوییم منظور زنان آزاد است.
وقتی محصنات غیر مسافحات دو صفت برای کنیزان است خب دو صفت برای زنان آزاد نیز می باشد یک بام و دو هوا که نداریم که یکی را عفیف معنا کنیم و دیگری را آزاد!
بدون قصد هیچگونه توهینی به حضور جنابعالی ، این عمل مدافعان سنت ، مرا یاد عمل آن بچه حکیم می اندازد که از پدر آموخته بود وقتی حال مریضی با تجویز نسخه او وخیم شد خوب به اطراف مریض بنگرد ببیند چه چیزی پیدا می کند تا به آن بیاویزد و علت بیماری را به گردن آن چیز بیندازد و مثلاً بگوید ناخوش فلان چیز را خورده که حالش خراب شده است!
در قرآن كريم هجده بار مشتقات «حصن» آورده شده ، بجز اين موردي كه گفته اند ، در كدام مورد با معناي آزادي مساعدت مي كند؟! از نظر لغوی هم که بگیریم ، کلمه ای که مقابل حصن قرار می گیرد ( یعنی سفح) بیشتر با آزادی می خورد تا حصن . قرآن به خونی که از حصار عروق خارج می شود و از قید بدن آزاد می گردد می گوید : دَمًا مَسْفُوحًا اما وقتی کسی محصن و تحت الحفظ است چگونه می توان گفت : تحت الحفظ = آزاد؟

موضوع قفل شده است