فوت پدرم و عذاب وجدان

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فوت پدرم و عذاب وجدان

سلام. من سالها از پدر مریضم نگهداری کردم. خواهرها و برادرهای دیگرم همگی از من و پدر کناره گرفته بودند و حتی گاهی مرا آزار هم میدادند.پدرم برای راحتی و امنیت من خانه کوچکمان را به نام من کرد چون معتقد بود بعد از او اولاد دیگرش مرا مورد ظلم قرار حواهند داد. من از پرستاری ایشان کوتاهی نکردم و با اینکه زمینگیر شده بودند برایشان روزانه پرستار گرفتم و شبها هم خودم مراقبت میکردم تا اینکه به حدی رسید که از عهده من و پرستار خارج بود. با رضایت نسبی خودشان ایشان را به خانه سالمندان خصوصی و مجهزی بردم ولی ایشان بعد از ۱۰ روز به کما رفت ک فوت کرد. یکبار به من گفت مرا از اینجا ببر و من در صدد پیدا کردن یک پرستار خوب و قوی بودم که دوباره پدرم را برگردانم که اجل مهلت نداد. حدودا ۲۵ روز میگذرد و من از عذاب وجدان خواب و خوراک ندارم. لطفا راهنماییم کنید.

برچسب: 

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد راهنما

فرحناز;881387 نوشت:
سلام. من سالها از پدر مریضم نگهداری کردم. خواهرها و برادرهای دیگرم همگی از من و پدر کناره گرفته بودند و حتی گاهی مرا آزار هم میدادند.پدرم برای راحتی و امنیت من خانه کوچکمان را به نام من کرد چون معتقد بود بعد از او اولاد دیگرش مرا مورد ظلم قرار حواهند داد. من از پرستاری ایشان کوتاهی نکردم و با اینکه زمینگیر شده بودند برایشان روزانه پرستار گرفتم و شبها هم خودم مراقبت میکردم تا اینکه به حدی رسید که از عهده من و پرستار خارج بود. با رضایت نسبی خودشان ایشان را به خانه سالمندان خصوصی و مجهزی بردم ولی ایشان بعد از ۱۰ روز به کما رفت ک فوت کرد. یکبار به من گفت مرا از اینجا ببر و من در صدد پیدا کردن یک پرستار خوب و قوی بودم که دوباره پدرم را برگردانم که اجل مهلت نداد. حدودا ۲۵ روز میگذرد و من از عذاب وجدان خواب و خوراک ندارم. لطفا راهنماییم کنید.

با عرض سلام و ادب و تسلیت ایام عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین خدمت شما و همه اسک دینی های عزیز

این مصیبت بزرگ را که اگر انسان جایگاه واقعی پدران را درک نماید به هیچ عنوان قابل جبران نیست خدمتتون تسلیت می گویم امیدوارم خداوند ایشان را در این ایام عزاداری با اربابشون حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام محشور گرداند و مورد مغفرت و رحمت الهی قرار گیرند .
خداوند را بسیار شاکر باش که توانسته اید در حد زیادی وظایف خود را در قبال پدرتون انچام بدهید.
همچنانکه خودتون فرمودید شما در شرایط سخت و با تنهایی وظایف خود را انجام داده اید و پدرتون نیز از شما راضی بودند و بخاطر تنهایی و عدم توانایی شما و پرستار و البته با رضایت ایشان تصمیم گرفتید که به خانه سالمندان بردید.
بدانید فراموشی از نعمتهای خداوند می باشد و اگر انسان به همان اندوه ابتدایی که در هنگام فوت بستگان دارند بمانند و کم نشود روز به روز روحیه و شادابی خود را بیشتر از دست می دهند.

خواهر بزرگوار کار نگهداری مریض مخصوصا کسانی که امید به خوب شدن آنها کم است و سن آنها بالا می باشند (سالمندان) سخت می باشد البته در صورتی که از والدین و اطرافیان انسان باشد غم و ناراحتی به آن اضافه می شود و از وظایف سختی که خداوند برای انسان تکلیف نموده است.(البته خارج از توان انسان نمی باشد) و اگر انسان به تنهایی این وظیفه را داشته باشد بسیارسخت تر می شودلذا اینکه شما در شرایط دشوار و با تنهایی این وظیفه را به سختی انجام می دادید و همچنین اینکه مجبور شدید ایشان را به سالمندان منتقل کنید قابل درک است هر چند که ای کاش اینکار را انجام نمی دادید چرا که ده روز بسیار سخت برای او رقم خورده است و در فرامین دینی توصیه به محبت و احسان توسط خود فرزندان شده است نه با واسطه و...

شما مجبور بودید و از سویی دیگر باز هم تصمیم به آوردن ایشان به خانه گرفته بودید و البته دیگه کار از کار گذشته است لذا دیگر دست از سرزنش و مذمت خود بردارید و دقت نمایید که الان وظیفه شما چیست.
ناراحتی و غصه خوردن شما و مذمت خود دیگر هیچ فایده ای ندارد جزء آنکه سبب می شود ضمن افت روحیه خود در انجام وظایف کنونی خود موفق نباشید.پس سعی نمایید جبران مافات نمایید(گذشته را جبران نمایید) و با انجام واجباتی که به عهده ایشان بوده است و دادن خیرات، ایشان را بیش از پیش از خود راضی نمایید و قطعا خداوند متعال و همچنین پدر شما به این مطلب رضایت دارند.

در ضمن در روایات از بخشیدن تمام مال به یکی از فرزندان و محروم نمودن بقیه از آن نهی شده است و کسی را که اینکار را انجام داده است مورد مذمت واقع شده است لذا سعی نمایید در صورت توان در این زمینه چاره اندیشی مناسبی داشته باشید.

در پناه قرآن و عترت و موفق باشید
یا علی

فرحناز;881387 نوشت:
سلام. من سالها از پدر مریضم نگهداری کردم. خواهرها و برادرهای دیگرم همگی از من و پدر کناره گرفته بودند و حتی گاهی مرا آزار هم میدادند.پدرم برای راحتی و امنیت من خانه کوچکمان را به نام من کرد چون معتقد بود بعد از او اولاد دیگرش مرا مورد ظلم قرار حواهند داد. من از پرستاری ایشان کوتاهی نکردم و با اینکه زمینگیر شده بودند برایشان روزانه پرستار گرفتم و شبها هم خودم مراقبت میکردم تا اینکه به حدی رسید که از عهده من و پرستار خارج بود. با رضایت نسبی خودشان ایشان را به خانه سالمندان خصوصی و مجهزی بردم ولی ایشان بعد از ۱۰ روز به کما رفت ک فوت کرد. یکبار به من گفت مرا از اینجا ببر و من در صدد پیدا کردن یک پرستار خوب و قوی بودم که دوباره پدرم را برگردانم که اجل مهلت نداد. حدودا ۲۵ روز میگذرد و من از عذاب وجدان خواب و خوراک ندارم. لطفا راهنماییم کنید.

[=arial]بسم الله الرحمن الرحیم
گاهی توی همین عذاب وجدانی که گفتید رشد هست..
با توجه به اینکه پدرتون خونه به اسمتون کرده بود و از نظر مالی تحت فشار نبودید،اگر اونقدر که دنبال آسایشگاه مجهز میگشتید ،دنبال پرستار خوب میگشتید به همون اندازه توفیق داشتید..
این عذاب وجدان برای شما خوبه ،اما باید مراقب باشید همین عذاب وجدان رو هدفمند کنید...بجای اینکه خودتون رو بیشتر از این بخورید،حالا که متوجه اشتباهتون شدید اول از خدا و بعد سرخاک پدرتون از پدرتون یک عذر خواهی مفصل بکنید ودرصدد جبران بر بیاید..
نماز و روزه های قضای پدرتون رو ادا کنید...اگر حقی بر گردنش بوده جبران کنید،براشون خیرات بدید،صلوات براشون بفرستید و هرکاری لازمه بکنید که توی اون دنیا بهشون کمک کنه..
همچنین سعی کنید رابطتون رو با خواهر و برادراتون اصلاح کنید و به نحوی اون ها رو هم متوجه اشتباه کم کاریشون کنید که تشنج ایجاد نشه..

سلام
اینکه زحمتت رو کشیدی،عذاب وجدان نداره ک.اگه ب مرگ و اینکه ب خواست و صلاح دیده خدا بوده،اعتقاد قلبی داشته باشی،عذاب وجدان نمیاد سراغت.بعدشم چیزی ک شما میگی،عذاب وجدان نیست.ساختمان عصبیته روانه چون عذاب وجدان،یک حس نرم و خیلی لطیفه ک میاد و میره و هیچ وقت،25 روز طول نمیکشه.معنای لاحول و لا قوة الا بالله یادت نره.

سلام و تشکر فراوان از اینکه جواب دادید و راهنمایی کردین. من فقط از این ناراحتم که بردمشون سالمندان وگرنه هیچ کوتاهی نکردم. و حتی اون سالمندانی هم که بردم جای بسیار مجهز و مناسبی بود. به هر حال باید با این حالت کنار بیام. مرتبا قرآن میخونم. کمی آروپتر شدم

موضوع قفل شده است