๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1438

تب‌های اولیه

707 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
๑۩❀ خیمه عزای سیدالشهداء علیه السلام ❀۩๑ ویژه نامه محرم 1438

class: grid width: 80% align: center

[TD="bgcolor: #070707 align: center"]اَعْظَمَ اللّهُ اُجُورَنا وَاُجورَكُمْ بِمُصابِنا بِالْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلامُ [/TD]
[TD="bgcolor: #070707 align: center"][/TD]
[TD="bgcolor: #070707 align: center"] اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَوْمَ الْوُرُودِ
[/TD]

فایل: 

ســـلام مــن بــه مـحـرم، مـحـرم گــــل زهــرا
بـه لطـمه هـای ملائـک بـه مــاتـم گــل زهـرا
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه تشنـگی عـجـیـبـش
بـه بـوی سیـب زمـینِ غـم و حـسین غریـبش
سلام من بـه محـرم بـه غصـه و غــم مـهـدی
به چشم کاسه ی خون وبه شال ماتم مـهـدی
سـلام من بــه مـحـرم بـه کـربـلا و جـلالــش
به لحظه های پـرازحزن غرق درد و ملامش
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه حـال خستـه زیـنـب
بـه بــی نـهــایــت داغ دل شـکــستــه زیـنـب
سلام من به محرم به دست ومشک ابوالفضل
بـه نـا امیـدی سقـا بـه سـوز اشـک ابوالفضل
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه قــد و قـا مـت اکـبـر
بـه کـام خـشک اذان گـوی زیـر نـیزه و خنجر
سلام من به محرم به دسـت و بـا زوی قـاسم
به شوق شهد شهادت حنـای گـیـسـوی قـاسم
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه گـاهـواره ی اصـغـر
به اشک خجلت شاه و گـلـوی پـاره ی اصـغـر
سـلام مـن بـه مـحـرم به اضـطـراب سـکـیـنـه
بـه آن مـلـیـکـه، کـه رویش ندیده چشم مدینه
سـلام مـن بـه مـحـرم بـه عـا شـقـی زهـیـرش
بـه بـاز گـشـتـن حُر و عروج خـتـم به خیرش
سلام من بـه محرم بـه مسـلـم و به حـبـیـبش
به رو سپیدی جوُن و به بوی عطر عجیـبـش
سلام من بـه محرم بـه زنگ مـحـمـل زیـنـب
بــه پـاره، پـاره تــن بــی سـر مـقـابـل زیـنـب
سلام من به محـرم به شـور و حـال عیـانـش
سلام من به حسـیـن و به اشک سینه زنـانش

عزاداری برای اهلبیت به ویژه سید شهیدان حسین بن علی (ع) و یاران مظلومش از آثار و فواید اجتماعی فراوانی بهره مند است. از جمله:
الف. محبت و دوستى:
قرآن و روایات، دوستى خاندان رسول اکرم(ص) و اهل‏بیت(ع) را بر مسلمانان واجب کرده است.‏(1) دوستى لوازمى دارد و دوستدار صادق، کسى است که شرط دوستى را - چنان که باید و شاید - به جا آورد. یکى از مهم‏ترین لوازم دوستى، هم دردى و هم دلى با دوستان در مواقع سوگ و اظهار سرور و شادی در شادى آنان است(1)از این رو در احادیث، بر برپایى جشن و سرور در ایام شادى اهل‏بیت(ع) و ابراز حزن و اندوه در مواقع سوگ آنان، تأکید فراوان شده است.
حضرت على(ع) در روایتى مى‏فرماید: «یفرحون لفرحنا و یحزنون لحزننا و یبذلون اموالهم و انفسهم فینا،اولئک منّا و الینا؛(2) شیعه و پیروان ما در شادى و حزن ما شریکند و دارایی و جان خویش را در راه ما بذل می کنند،آنان از ما هستند و بازگشتشان به سوی ما است.»
امام صادق(ع) فرمود: «شیعتنا جزء منا خلقوا من فضل طینتنا یسوؤهم ما یسؤنا و یسرّهم ما یسرّنا؛(3) شیعیان ما پاره‏اى از وجود ما هستند واز زیادى گل ما آفریده شده‏اند؛ آن چه که ما را بدحال یا خوش حال مى‏سازد، آنان را بدحال و خوش حال مى‏گرداند.»
بر این اساس وظیفه عقلانى و شرعى، ایجاب مى‏کند که در ایام عزادارى اهل‏بیت(ع)، حزن و اندوه خود را به «زبان حال»؛ یعنى، با اشک، آه و ناله و زارى،، و با کم خوردن و کم آشامیدن مانند افراد غم‏زده اظهار نماییم ؛ ‏طبق فرموده امام صادق(ع) : عزاداران سیدالشهدا در روز عاشورا از آب و غذا دورى جویند تا آن که یک ساعت از وقت فضیلت نماز عصر بگذرد، آن گاه به جامی از آب بسنده کنند (4) و از نظر پوشاک، با پوشیدن لباسى که از حیث جنس و رنگ و نحوه پوشش در عرف، حکایت‏گر اندوه و ناراحتى است، آشکار سازیم.
در روایت دیگر امام رضا (ع) به ریان بن شبیب، که روز اول محرم به محضر آن حضرت شرفیاب شد، فرمود : « یا ابن شبیب ان کنت باکیا لشیئ فابک علی الحسین فانه ذبح کما یذهب الکبش... ؛(5)ای پسر شبیب اگر بر مصیبتی گریه می کنی ، بر حسین بن علی گریه کن چون که آن بزرگوار را همانند گوسفند سر بریدند و همراه او هیجده تن از اهل بیت او -که در زمین همانندی نداشتند- به شهادت رسیدند. » سپس خضرت فرمود: «...فاحزن لحزننا و افرح لفرحنا؛(6)اگر خوش حال می شوی از این که در درجات عالی بهشت با ما باشی ،در حزن ما محزون ودر شادی ما شاد باش. »
ب. انسان‏سازى:
از آن جا که در فرهنگ شیعى، عزادارى باید از سر معرفت و شناخت باشد؛ هم‏دردى با آن عزیزان، در واقع یادآورى فضایل، مناقب و آرمان‏هاى آنان است و بدین شکل، آدمى را به سمت الگوگیرى و الگوپذیرى از آنان سوق مى‏دهد.
فردى که با معرفت در مجالس عزادارى، شرکت مى‏کند، شعور و شور و شناخت و عاطفه را درهم مى‏آمیزد و در پرتو آن، انگیزه‏اى قوى در او پدیدار می گردد و هنگام خروج از مراسم عزادارى مانند محبى مى‏شود که فعّال و شتابان به دنبال پیاده کردن اوصاف محبوب در وجود خویشتن است.
ج. جامعه‏سازى:
هنگامى که مجلس عزادارى، موجب انسان‏سازى گشت؛ تغییر درونى انسان به عرصه جامعه نیز کشیده مى‏شود و آدمى مى‏کوشد تا آرمان‏هاى اهل‏بیت(ع) را در جامعه حکم‏فرما کند.
به بیان دیگر، عزادارى بر اهل‏بیت(ع)؛ در واقع با یک واسطه زمینه را براى حفظ آرمان‏هاى آنان و پیاده کردن آنها فراهم مى‏سازد. به همین دلیل مى‏توان گفت: یکى از حکمت‏هاى عزادارى، ساختن جامعه براساس الگوى ارائه شده از سوى اسلام است.
د. انتقال‏دهنده فرهنگ شیعى به نسل بعد:کسى نمى‏تواند منکر این حقیقت شود که نسل جدید در سنین کودکى، در مجالس عزادارى با فرهنگ اهل‏بیت(ع) آشنا مى‏شوند. عزادارى و مجالس تعزیه، یکى از عناصر و عوامل برجسته‏اى است تا آموزه‏هاى نظرى و عملى امامان راستین، به نسل‏هاى آینده منتقل شود. مراسم عزادارى، به دلیل قالب و محتوا، بهترین راه براى تعلیم و تربیت نسل جدید و آشنایى آنان با گفتار و کردار اهل‏بیت(ع) است.
هـ. زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب:
احیا و زنده داشتن نهضت عاشورا موجب زنده نگه داشتن و ترویج دائمی مکتب قیام و انقلاب در برابر طاغوت‌ها و تربیت کننده و پرورش دهندة روح حماسه و ایثار است.گریه بر مصائب سالار شهیدان باعث زنده نگه داشتن نهضت حسینی است. چنان که به اسارت رفتن خاندان امام باعث پایمال نشدن خون شهیدان کربلا شد. در اثر رساندن پیام امام به مردم کوفه و شام توسط امام سجاد(ع) و حضرت زینب(س) نهضت عاشورا به ثمر نشست.
گریستن در سوگ شهدای کربلا، تجدید بیعت با عاشورا و فرهنگ شهادت و تغذیه فکری و روحی با این مکتب است. اشک ریختن نوعی بیعت و امضا کردن پیمان و قرارداد دوستی با سید الشّهدا و ابراز انزجار و تنفّر از قاتلان حضرت است. از این رو ائمه(ع) به گریستن بر مظلومیت شهدای کربلا تأکید کرده ‏اند. برای گریه بر مصیبت‏های امام حسین(ع) ثواب‏ها و فضیلت‏های فراوان ذکر کرده و فرموده‏اند که چشم گریان بر کربلائیان، چشمه فیض خدا است،(10) زیرا اشک ریختن در عزای حسین(ع) نشانه پیوند قلبی با اهل بیت(ع) و سیدالشّهدا(ع) است. اشک، دل را سیراب می‏کند، عطش روح را برطرف می‏سازد، و نتیجه محبتی است که نسبت به اهل بیت حاصل می‏شود. نیز نشانه همدلی و هماهنگی روحی با ائمه اطهار(ع) است. قلبی که مهر حسین(ع) داشته باشد، بی شک به یاد مظلومیت و شهادت او می‏گرید.
فضیلت‏ها و ثواب‏های زیادی که برای گریه بر امام حسین(ع) در روایات ذکر شده، در صورتی است که گناه و فسق و آلودگی انسان در حدی نباشد که مانع رسیدن فیض الهی گردد. اشکی که مبیّن پیوند عاطفی و رابطه مکتبی واتصال روحی با راه و فکر و خطّ سیّد الشهدا است حتماً زمینه ساز پرهیز از گناه می‏گردد.
به تعبیر شهید مطهری «گریه بر شهید، شرکت در حماسه او و هماهنگی با روح وی و موافقت با نشاط و حرکت او است».(11) آری چنین اشکی سزاوار آن همه ثواب است.
گریه در فرهنگ عاشورائیان سلاح همیشه برّانی است که فریاد اعتراض به ستمگران را دارد. اشک زبان دل است و گریه فریاد عصر مظلومیت، رسالت اشک نیز پاسداری از خون شهید است. به تعبیر حضرت امام خمینی(ره) «گریه کردن در عزای امام حسین، زنده نگهداشتن نهضت است. گریه بر مظلوم، فریاد مقابل ظالم است».(12)

پی نوشت ها:
1- شهید مرتضی مطهری ، شهید (ضمیمه قیام و انقلاب مهدی) 117- 118 .
1-نهج البلاغه ، نامه 23.
2 شورى (42)، آیه 23؛ هود (11)؛ آیه 29؛ میزان‏الحکمه، ج 2، ص 236.
3 المحبة فى الکتاب والسنة، ص 169 - 170 و 181 - 182.
4 . بحارالانوار، ج 44، ص 287.
5. همان،ج65 ، ص 24.
6. سفینةالبحار ،ج3 ،ص497 ماده عشر.
7.. امالی صدوق ، ص 112،مجلس27،حدیث5.
8. همان ،ص 113.
9. بحارالأنوار، ج 44، ص 286.
10. مرتضی مطهری، شهید (ضمیمه قیام و انقلاب مهدی) ص 124.
11. صحیفه نور، ج 8، ص 70 .

برای مشاهده سایز اصلی بر روی تصویر کلیک نمایید:




[=arial]این قضیه رو حدود یکماه پیش از یه بنده خدایی شنیدم و گفتم بد نیست برای سایر دوستان هم بازگو کنم
[=arial]
البته قصد داشتم زودتر از اینها عنوان کنم ولی صبر کردم تا مصادف بشه با ایام محرم
از قضا اون شخص حاجتی داشتن و از آثار و برکات خواندن زیارت عاشورا هم بارها شنیده بودند
بنابراین نیت چهل روزه میکنن
به چهلم نمیرسه که جمعه روزی خواب میبینن در مراسم عزاداری سالار شهیدان شرکت کردند
در عالم رویا ماه محرم است و پرچمهای عزا به چشم میخورن، جمعیتی هم مشغول زنجیر زنی هستن
ایشون هم لباس سیاه به تن کردن و با شور و حال خاصی عزاداری میکنن و زنجیر میزنن
اون شخص در ادامه صحبتهاش به موضوع جالبی اشاره کردن که شنیدنیه
این رو عرض کردند/ تا به حال به یاد ندارم به مانند دیگران در مراسم عزاداری امام حسین (ع) سوگواری کرده باشم
همیشه در حسرتش بودم چرا که جرات و شهامتش رو نداشتم شاید هم به نوعی معذب بودم
روزی که این خواب رو دیدم حس عجیب و در عین حال بسیار خوبی بهم دست داد که از توصیفش عاجزم
البته خواسته و نیت ایشون چیزه دیگری بوده که فراموش کردم بپرسم بهش رسیدن یا خیر
(حقیقتا بعد از شنیدن این ماجرا انگیزه من هم برای خواندن زیارت عاشورا خیلی بالا رفته)




[=times new roman]بسم الله الرحمن الرحيم

صل الله عليك يابن رسول الله صل الله عليك يا حسين مظلوم يا[=times new roman][=times new roman] شهيد الرشيد , قتيل العبرات و الاسير الكربات


در جلد نخست مقصد سوم فصل اول منتهي الآمال مرحوم شيخ عباس قمي رحمه الله عليه چنين آمده كه ..

ابن زياد پس از اين نامه ، نامه ديگرى نوشت براى عمر سعد كه يابن سعد حايل شوميان حسين و اصحاب او و ميان آب فرات و كار را بر ايشان تنگ كن و مگذار كه يك قطره آب بچشند چنانكه حائل شدند ميان عثمان بن (125) عّفان تقىّ زكىّ و آب در روزى كه او را محصور كردند.
پس چون اين نامه به پسر سعد رسيد همان وقت عمر بن حجّاج را با پانصد سوار بر شريعه موكّل گردانيد و آن حضرت را از آب منع كردند، و اين واقعه سه روز قبل از شهادت آن حضرت واقع شد و از آن روزى كه عمر سعد به كربلا رسيد پيوسته ابن زياد لشكر براى او روانه مى كرد، تا آنكه به روايت سيّد تا ششم محّرم بيست هزار نزد آن ملعون جمع شد.(126)

پي نوشت :

125- مكشوف باد كه عثمان بن عفّان را مصريان در مدينه محاصره كردند و منع آب از وى نمودند خبر به اميرالمؤ منين عليه السّلام كه رسيد آن جناب متغيّر شدند و از براى او آب فرستادند و شرح قضيّه او در تواريخ مسطور است .
ا دست آويز ديرينه خود قرار دادند و به مردم اظهار داشتند كه عثمان كشته شده با حال تشنگى بايد تلافى نمود و به گمان مردم دادند كه شورش مردم بر عثمان به صوابديد حضرت امير عليه السّلام بوده ، در اين باب فتنه و بغى و نواصب خونريزيها از مسلمانان كردند

تا وقعه كربلا رسيد،

اول حكم كه ابن زياد نمود منع آب از عترت پيغمبر صلى اللّه عليه و آله شد و از زمانى كه حكم منع آب شد عمر بن سعد در صدد اجراى اين حكم بر آمد و به همراهان و لشكر خود سپردكه نگذاريد اصحاب امام حسين از شريعه فرات آب بردارند اگرچه فرات طويل و عريض بود لكن اصحاب حضرت درمحاصره بودند و مكرّر ابن زياد در منع آب تاءكيد كرد عمر بن سعد، عمرو بن حجّاج زبيدى را با پانصد سوار ماءمور كرد كه مواظب شرايع فرات باشند و تشنگى سخت شد در اصحاب حضرت .

نقل شده كه سه شبانه روز ممنوع بودند، گاهى چشمه حفر كردند و آن جماعت بى حيا پر كردند، گاهى چاه كندند براى استعمال آب غير شرب و گاهى شبانگاه حضرت ابوالفضل عليه السّلام تشريف برد و آبى آورد.

و در روايت (امالى ) از حضرت سجّاد عليه السّلام مروى است كه در على اكبر عليه السّلام با پنچاه نفر رفت در شريعه و آب آورد
و
حضرت سيدالشّهداء عليه السّلام به اصحاب فرمود: برخيزيد و از اين آب بياشاميد و اين آخر توشه شما است از دنيا و وضو بگيريد و غسل كنيد و جامه هاى خود را بشوئيد تا كفن باشد براى شما و از صبح عاشورا ديگر م رسول خدا صلى اللّه عليه و آله برسد و معلوم است كه هواى گرمسير در يك ساعت تشنگى چه اندازه كار سخت مى شود و قدر معلوم از تواريخ و اخبار آن است كه كشته شدند ذريّه رسول خدا صلى اللّه عليه و آله با لب تشنه پس چقدر شايسته باشد كه دوستان آن حضرت در وقت آشاميدن آب يادى از تشنگى آن سيّد مظلومان نمايند.

و از (مصباح كفعمى ) منقول است كه هنگامى كه جناب سكينه در مقتل پدر بزرگوار خود آمد جسد آن حضرت را در آغوش گرفت و از كثرت گريستن مدهوش شد و اين شعر را از پدر بزرگوار در عالم اغماء شنيد:

شيعَتي ما اِنْ شَرِبْتُمْ رَىَّ عَذْبٍ فَاذْكُرُوني
اَوْسَمِعْتُمْ بِغَريبٍ اَوْ شَهيدٍ فَانْدُبوني

(مصباح كفعمى ص967 )

و ظاهر اين است بقيّه اشعارى كه به اين رديف اهل مراثى مى خوانند از ملحقات شعرا باشد نه از خود حضرت و نيكو ارداف نموده اند.
....
..

126-(سوگنامه كربلا) ترجمه لهوف سيّد ابن طاوس ص 157.

سلام من شاید یه ماه پیش تو همین سایت مشکل وسواسی ک داشتم رو مطرح کردم و راهنمایی های خوبی هم گرفتم اما دوس دارم براتون بگم ک همون موقع من برا وسواسم چهله زیارت عاشورا گرفتم و الان قرصامو قطع کردم و حالم خوبه و باورم نمیشه بعد این همه سال بدون قرص حالم اینقدر خوبه به طوری ک خانوادمم متوجه خوب شدنم شدن و وقتی بهشون گفتم قرصامو قطع کردم خیلی خوشحال شدن و یه چیز جالب هم اینکه روز چهلمین زیارت عاشورام هم افتاده روز عاشورا بخدا خودمم همین دیروز متوجه شدم نمیدونم چطور خدا رو شکر کنم سلام بر حسین مظلومترین مظلوم عالم

[="Purple"]یـــــا ابــــــــــا عبدالله
از آسمان منادی ماتم رسیده است

"فابکِ عَلی الحسین"مُحرّم رسیده است[/]

حضرت سَیِّدالشُّهدا حُسینِ بنِ عَلی- عَلیهمُ السَّلام- شب پیش از هجرت به سوی كربلا در پایان خطبه‌ای بلند فرمودند: «آگاه باشید، هر آن كه می‌خواهد خونش را در راه ما اهل بیت، كه راه حق است، نثار كند و خود در بهشت لِقاءاللّٰه منزل گیرد، با ما راهی كربلا شود. من فردا صبح اِن‌شاءَاللّٰه به راه می‌افتم.»
اكنون بار دیگر بانگ الرَّحیل برخاسته است و همان فریاد در آسمان بلند تاریخ طنین‌انداز گشته است. و این بار راهیان كربلا، این راحلان قافله عشق بدان "لبيك" گفتند.

‌ سیّد مرتضی آوینی

سر درِ اين خانه ها با ما و پرچم با خودت
دسته ى سينه زنى با ما، ولى دم با خودت

" السَّلامُ عَلَیْکَ یٰا اباعَبْدِاللّٰه الْحُسَیْن "

دارد محرم و صفرت میرسد ز راه
دلخوش به این دو ماهم و دلتنَگ روضه ها

اصلا حسیــــن جنس غمش فرق می کند ...

‌ شال و لباس مشکی ما را بیاورید
حیّ علیَ العـزا که محرّم رسیده است

#سلام_بر_حسین
#سلام_بر_محرم

حَسبــےَ اللـه و خدا ، مـا را بس
بودن ِ با شـــــهدا، مـــــآ را بس

آن شهیدان کـه به خون مے گفتند:
هــــوس کربـــــبلا ،مـــا را بس

#شـــهادتم_آرزوستـــ

عباس یعنی ذکر طوفانی مهدی
عباس آوای غزل خوانی مهدی

"یا کاشف الکرب الحسین" به به چه ذکری
آرامش وقت پریشانی مهدی

#یاعباس

‍ (https://attach.fahares.com/dUJZAUla/QtAlSQT7/Jqag==) شمر خنجر زدنش معروف است

قاضیِ کوفه حکم صادر کرد
که حسین خارجی ست ای مردم
با خبر میشد هرکسی ، میگفت
زدنِ حدِّ کیفرش با من

همه تقسیم کار میکردند !
بین بازار آهن کوفه ؛
خنجر آب دیده ای میگفت ،
بوسه بر زیر حنجرش با من

نیزه ای گفت ، که بیشتر ز همه
تشنه هستم به خون رگهایش
کوفه تا شام میشوم سیراب !
زحمت بُردنِ سرش با من

پیر آهنگری سرش گرم است
پشت هم نعل اسب میسازد
هرکه آمد خرید با خود گفت ،
رد شدن روی پیکرش با من

حرف شیر جمل وسط آمد
یکنفر گفت بین جمعیّت ،
پسر ارشد حسن با تو
آن یکی شیر دیگرش با من

حرمله با کمان کمین کرد و
یک سه شعبه به کف گرفت و بگفت
در میان قنوت دستانش ،
نحر حلقوم اصغرش با من

حیدر کربلا به میدان زد
کینه ها از علی نمایان شد
با لجاجت کسی صدا میزد ،
ارباً اربای اکبرش با من

یکنفر با عمودی از آهن
پشت یک نخل منتظر مانده
به همه گفته جمع خاطرتان ،
ضربه بر فرق لشکرش با من

زیر چنگال گرگهای پلید
بی کس افتاده بود در گودال
شمر ملعون رسید و نعره کشید ،
نفَسِ گرم آخرش با من

دشنه در دست ، روی سینه نشست
دل زهرا شکست ، وقتی گفت
سر او را ز تن جدا کردن ،
پیش چشمان مادرش با من

در هیاهوی غارت خیمه
بشکند دست زجر ؛ آمد و گفت
کَندنِ گوشواره از روی ،
لاله ی گوش دخترش با من

به سنان گفت ساربان ، باید
از محّل یهودیان برویم
بستن دست کودکان با تو ،
تازیانه به خواهرش با من

تا که خورشیدِ نیزه قرآن خواند
یک حرامی که سنگ دستش بود
از لب پشت بام دادی زد ،
رخ تابان و انورش با من

دخترش گفت عمه جان ، امشب
کنج دیوار این خرابه ی غم
پدر آمد اگر به دیدارم ،
بستنِ دیده ی تَرَش با من

#یدالله_شهریاری

#منــو_دریـــاب_اربــاب

من آمدم که با همه ی روسیاهی ام
راهم دهید با همه ی پرگناهی ام

اصلا خودت بگو که چه خاکی بسر کنم؟!
یک روز اگر برانی و من را نخواهی ام

اے ڪاش ڪہ دل را بہ حرم پر بدهیم
بـا صوت رسا نام تو را سـر بدهیم
مـا با دل خـون منتظریم اے بانـو
تـا پاے محبت شما سـر بدهیم


#ارباب_حسین_ع

از #عشقِ مَن بَراے تو،
این #جملہ هَم بَس است

#ارباب سَرَم بَراے
#غمت درد میڪُند

#لبیـڪ_یـا_حســـیـن_ع

#اربـاب_حسـیـن_ع

ماه عزا رسیده و دل ها پر از غم است
مشکی به تن کنید که ماه محرّم است

پیراهن سیاه عزاداری حسین
احرام نوکری تمامی عالم است

ماه محرّم آمده خیمه به پا کنید
دلهای ما حسینیّه ی بزم ماتم است

هر کس برای بزم عزا کار می کند
مُزدش بُوَد به دست کسی که قدش خم است

شکر خدا که حضرت زهرا مرا خرید
لطف و عطای او به گدایش دمادم است

دریای چشممان چقدر موج می زند
یعنی بساط گریه ی ما هم فراهم است

شکر خدا که از غم ارباب بی کفن
چشمم شبیه چشمه ی جوشان زمزم است

آقا قسم به نام تو ما با شما خوشیم
بی تو برای ما همه عالم جهنّم است

گریه برای داغ تو رزق حلال ماست
این اشک ها به زخم عمیق تو مرهم است

بزم تو را به عالم و آدم نمی دهیم
هیئت برای ما به خدا عرش اعظم است

شش گوشه ی حریم تو بیت الحرام ماست
یعنی به داغ اعظم تو سینه مَحرم است

هر کس که دید گوشه ای از روضه های تو
گر خون چکد ز چشم ترش باز هم کم است

سوره غم میرسد
آیاٺ مریم میرسد
عطرسیب و بوی اسپند مُحرم میرسد

دسٺ خودرا روی سینه میگذارم با ادب
آه
داردمادری با قامٺ خم میرسد
#یاحسین

#مسلم_ابــن_عقيـــل(ع)

کاش می شد خبرم نزد تو آقا برسد

خبر تشنگی کوزه به دریا برسد

كربلا خود را
مهيا كن كه مي آيد حسين
از جفا خود را
مبرا كن كه مي آيد حسين
ذره ذره خاك
خود را شستشو كن در فرات
چون حرم آغوش
خود وا كن كه مي آيد حسين

با آب طلا نام حسین قاب کنید
با نام حسین یادی از آب کنید
خواهید مه سربلند و جاوید شوید
تا آخر عمر تکیه به ارباب کنید

آماده ام؛حـسین

جامه مشکی،
پرچم عزا،
زنجیرهای قدیمی هیئت ما،
و دلی که از گناه،به تنگ آمده است!

فقط می ماند...اشک
آبرويم را بگیر،
اما؛
گريه هايم را مگير!

❣من، با اشک، تازه می شوم!

#محرم

پرچم زده اند از غم تو كوچه به كوچه
انگار عوض كرده زمين پيرهنش را...

آهی کشید گریه ی ما را درآورید
ما را کُشید و شالِ عزا را دراورید

ما داد مثلِ پیرِ جوانمرده می زنیم
وقتی صدایِ گریه ی ما را در آورید

ما را شبیهِ جمعِ عزادارها کنید
رختِ سیاه کهنه عبا را درآورید

چشم انتظارِ خرجیِ امسالِ هیئتیم
از شالِ خویش رزقِ گدا را در آورید

ما را عوض کنید خداتان عوض دهد
از آستین دست دعا را در آورید

ما را مریض کرده گناهانِ نو به نو
از تربتِ حسین شفا را درآورید

این دل برای داغ شما بود و شد سیاه
زنگار بسته ایم جلا را درآورید

درد و بلایتان به سر ما،نفس دهید
بیمار آمدیم دوا را در آورید

ما را حسین کشته شما را به جدتان
امشب براتِ کرببلا را در آورید
(حسن لطفی۹۵/۰۷/۱۱)

#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیه_السلام

وقتی نفس از سینه بالاتر نیاید
جز هِق هِق از این مردِ غمگین بر نیاید

خیلی برایِ آبرویم بد شد اینجا
آنقدر بد دیدم که در باور نیاید

در را خودم بر رویِ دشمن باز کردم
گفتم به طوعه تا که پشت در نیاید

سوگند خوردم در مدینه بعدِ زهرا
خانومِ خانه پشتِ در دیگر نیاید

دیر است اما کاش می شد تا عقیله
شهرِ تنور و خار و خاکستر نیاید

بر پُشتِ دستم می زنم دیدی چه کردم
هرکس بیاید مادرِ اصغر نیاید
**

ای کوفه باتو آرزویم رفت از دست
بی آبروها آبرویم رفت از دست

در کوچه ها بر خاکها رویم کشیدند
در را شکستند و به پهلویم کشیدند

در پیشِ زنهاشان غرورم را شکستند
با پا زدنهاشان غرورم را شکستند

از بس که زخمم می زدند از حال رفتم
بینِ جماعت بودم و گودال رفتم

عمامه ی من را که غارت کرد نامرد
با نیزه ای آمد جسارت کرد نامرد

دو کودکم دیدند بر جانِ من اُفتاد
دو کودکم دیدند دندانِ من اُفتاد

طفلانِ من دیدند طفلانت نبینند
آقا جسارت را به دندانت نبینند

با سنگهای خود سرِ من را شکستند
انگشتِ بی انگشترِ من را شکستند
**

ای کاش می شد لحظه ی آخر نیاید
یا ساربان دنبالِ انگشتر نیاید

وای از دلِ زینب چه می آید سرِ او
وقتی که انگشتر زِ دستت در نیاید

یا لااقل دنبالِ این هشتاد خانوم
نامحرمی با خیزرانِ تَر نیاید

بالا سرت وقتی که گودالت شلوغ است
هرکس بیاید کاشکی مادر نیاید
(حسن لطفی ۹۵/۰۷/۱۱)

#حضرت_مسلم علیه‌السلام
#غزل

كوفه‌كوفه غربت

شانه‌های زخمی‌اش را هیچ كس باور نداشت
بار غربت را كسی از روی دوشش برنداشت

در نگاهش كوفه‌كوفه غربت و دلواپسی
عابر دلخسته جز تنهایی‌اش یاور نداشت

بام‌های خانه‌های مردم بیعت‌فروش
وقت استقبال از او جز سنگ و خاكستر نداشت

می‌چكید از مشک‌هاشان جرعه‌جرعه تشنگی
نخل‌هاشان میوه‌ای جز نیزه و خنجر نداشت

سنگ‌ها كمتر به پیشانی او پا می‌زدند
نسبتی نزدیک اگر با حضرت حیدر نداشت

روی گلگون و لب پر خون و چشمانی كبود
سرنوشتی بین نامردان از این بهتر نداشت

سر سپردن در مسیر سربلندی سیره‌اش
جز شهادت آرزوی دیگری در سر نداشت

#یوسف_رحیمی

#حضرت_مسلم علیه‌السلام #غزل

غزل مثنوی
#شب_اول_محرم_حضرت_مسلم_علیه_السلام

در پیش تو از شرم ، آبم کرد کوفه
من آبرو دارم خرابم كرد کوفه
لبریز خون کردند رویم را ،عزیزم
بردند اینجا آبرویم را عزیزم
مجبور بودم بچه هایم را سپردم
با دست خود دستِ حرامی ها سپردم
باور نمی کردم مرا از پا درآورد
من مرد بودم کوفه اشکم را درآورد
باور نمی کردم برایم چال کندند
اینجا برای کُشتنم گودال کندند
من فکر می کردم وفا دارند افسوس ...
یا لااقل قدری حیا دارند افسوس ...

در کوچه هایش که غم یکریز دارد
دیوار هایش سنگهای تیز دارد
در شامِ کوفه آفتابت را نیاور
جان علی اصغر ،ربابت را نیاور
من فکر می کردم تو را چاره بیارند
شش ماهه آید چند گهواره بیارند
تا تَرکه های خیزران میسازد این شهر
از چوب گهواره کمان میسازد این شهر

کوفه هوایِ میهمانش را ندارد
دندان که تاب خیزرانش را ندارد
از شانه ات پایین نیاور دخترت را
این راه پُر خار است جانش را ندارد
در دست هم وزنِ تنش زنجیر دارند
زنجیر تنگ است استخوانش را ندارد
یک پا به ماه است آه همراهت، نیاریش
یک پا به ماه است و توانش را ندارد
ای وای از تیر سه شعبه بدتر اینکه
جُز حرمله دستی کمانش را ندارد

معجر برای دخترت کم دارد این شهر
من خورده ام سیلیِ محکم دارد این شهر
گیسوی من از کوچه هایش خاک خورده
لبهایم از سیلیِ محکم چاک خورده
اینجا که می آیی کمی معجر بیاور
از دست خود انگشترت را در بیاور
(حسن لطفی)

تشنه ام تشنه ولی آب گوارایم نیست
بینِ این قوم کسی تشنه ی آقایم نیست
هیچ کس نیست که مشغولِ تماشایم نیست
نفسی مانده و جانی به سَر و پایم نیست

من که شرمنده ام ای تشنه به اندازه ی شهر
چشم بر راه توام بر سرِ دوازه ی شهر

یک نفر بودم و یک شهر مرا زخم زدند
یک تن امّا همه از رسم وفا زخم زدند
بی کس ام دیده ولی در همه جا زخم زدند
سنگ آورده و از بام و هوا زخم زدند

زخم بر من زده و کرده تماشا کوفه
امتحان کرده نوکِ نیزه ی خود را کوفه

آنکه دیروز نظر بر نظرم می انداخت
دیدی امروز چه خون بر جگرم می انداخت
چوب آتش زده از دور و برم می انداخت
شاخه ی شعله ور و نخل سَرمَ می انداخت

خواستم تا بپرم از بدنم بال اُفتاد
کارم آخر به تهِ گودی گودال اُفتاد

تیری آماده شد و با بدنم تمرین کرد
پنجه ای سرزده با پیرُهنم تمرین کرد

تیغه ای ساخته شد، روی تنم تمرین کرد
سنگ انداز ببین با دهنم تمرین کرد

دستِ من بند زده، موی مرا میسوزاند
دست گرمی سرِ ِگیسوی مرا میسوزاند

وای اگر یک نفر اینجا تک و تنها گردد
آنقدر داغ ببیند که قدش تا گردد
بعد از آن دشنه و سرِ نیزه مهیا گردد
آنقدر زخم زنندش که معمّا گردد

به سَرَم آمده و باز همان خواهد شد
وای بر من که سرت سهمِ سنان خواهد شد

رسم این است که اوّل پَرِ او می ریزند
بعد از او دور و بر پیکر او می ریزند
بعد با خنجر خود بر سرِ او می ریزند
بعد از آن هم به سر خواهر او می ریزند

آخرش هم همه بر روی تنش می کوبند
نعل تازه زده و بر بدنش می کوبند
(حسن لطفی)

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنَ الْكَرْبِ وَ الْبَلَاءِ

رنگ عالم شد سیاه
درجهان عاطفه پیراهن غم شد سیاه

تکیه تکیه یاحسین
درغمت پیراهن این شهر کم کم شد سیاه

چونکه بالاتر نداشت
درمیان ماه ها ماه محرم شد سیاه

در مِنا امسال آه
علقمه شد روسپید و روی زمزم شد سیاه

جلد مانند لباس
بر اَمالی و لهوف و بر مُقرّم شد سیاه

پوست درسینه زنی
سرخ شد، شد نیلگون و آخرش هم شد سیاه

بین این رنگین کمان
دل سپید و چشم سرخ و رنگ پرچم شد سیاه

برتن مسلم هم آه
رد تیر و تیغ ها قدر مُسلّم شد سیاه

#مهدی_رحیمی_زمستان

مردم کوفه این قوم ناسپاس
اونایی که نبودن ولی‌شناس
صدها نامه نوشتن به آقامون
یه روزی همه با اشک و التماس

بستن آب رو تُو کربلا، همونا به روی حسین
اما خنجراشون سیراب، از خون گلوی حسین

باز کم کم از افق آمد برون
ماه غم، ماه محرم، ماه خون

ماه هجرت، ماه حق، ماه جهاد
ماه همت، ماه سعی و اتحاد

ماه اخلاص و ارادت، ماه عشق
ماه قربانی شدن در راه عشق

ماه پیدا کردن حسن صفات
ماه استمداد از صبر و صلات

ماه پیکار حقیقت با فریب
ماه نصر و مژده ی فتح قریب

ماه یک رنگی و عشق و اتفاق
ماه پیروزی ایمان بر نفاق

ماه ترک جاه و تودیع مقام
ماه ثارالله، ماه انتقام

ماه اعلام جهاد عدل و نور
با خدایان زر و تزویر و زور

ماه کوته کردن دست ستم
ماه بسط عدل و بن بست ستم

ماه نهضت، ماه بیداری ز خواب
ماه عزم و اختیار و انتخاب

ماه از شوق شهادت پر شدن
ماه تعیین مسیر و حر شدن

ماه رفتن در صف بدر و حنین
ماه پیوستن به اصحاب حسین

گر ببارد تیر بر تابوت ها
کند باید ریشه ی طاغوت ها

گر جدا گردد ز پیکر دست راست
باز از قرآن حمایت کار ماست

با شهادت تا هم آغوشی کنند
شیرخواران هم کفن پوشی کنند

سینه ها را گر شکافد تیرها
خون شود پیروز بر شمشیرها

دیده ها وقتی که در خواب شب است
این زبان حال مهتاب شب است

اقتدا چون بر خمینی کرده اند
رفتگان کاری حسینی کرده اند

گر چه دیگر زندگی جان بر لبی ست
در خور ما نیز کاری زینبی است

هیچ می دانی که این ره راه کیست
هیچ می دانی محرم ماه چیست؟

ماه محرِم گشتن و دلدادگی
در طواف کعبه ی آزادگی

ماه در راه هدف کوشیدن است
ماه لبیک و کفن پوشیدن است

ماه در راه خدا جان دادن است
ماه هفتاد و دو قربان دادن است

ماه تکبیر شهادت گفتن است
ماه در دریایی از خون خفتن است

ماه استمداد از آن غوث الوری است
آنکه خونخواه شهید کربلاست

ای جمال روشنت از ما نهان
ای جهان جان و ای جان جهان

در گلوی نی _ نوای ما ببین
کل ارضٍ کربلای ما ببین

قطره قطره اشک ما دریا شده
روزها هر روز عاشورا شده

غم زیاد و صبر ما کم شد بیا
ماه های ما محرم شد بیا

استاد محمدجواد غفورزاده(شفق)

لبیک یا حسین

در راه تو همه هم‌قسم
لبیک یا حسین بر لبم
آمادهٔ دفاعیم همه
آمادهٔ دفاع از حرم

می‌آییم تا برپا بماند این مکتب
این جانِ ناقابل فدایت یا زینب

تا شهادت در راهت می‌مانم
با صابری‌ها رفت از تن جانم
من دلتنگم دلتنگِ یارانم
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
تا ابد در دل و جان ما
شور عشق حسینی به‌پا
«لَا تَبرُدُ أبَدا» به لب
قبلهٔ قلب ما کربلا

در این راه تا آخر حسینی می‌مانیم
پیرو نهضت خمینی می‌مانیم

این انقلاب اگر شد جاویدان
ما مدیونیم به خون شهیدان
به همت و آوینی و چمران
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
راه ما روشن است از غدیر
با ولایت شدیم هم‌مسیر
فصل عزم و جهاد است هنوز
اما فصل جهاد کبیر

با شعارِ «فَلا تُطِعِ الکافرین»
با دشمن می‌جنگیم برای حفظ دین

در سایهٔ قرآن و ولایت
با اخلاص و تقوا و بصیرت
این راه ماست تا صبح شهادت
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
اَلسَّلام ای بهار خدا
سورهٔ رحمت کبریا
در این خزان جور و جفا
ای خورشید عدالت بیا

جان بر لب، صنعا و دمشق و زاریا
امید مظلومان اباصالح بیا

کی می‌آیی ای ماه عالمین؟
از مکه سوی بین الحرمین
با ذکر یا لثارات الحسین

#یوسف_رحیمی

اشک من و تو، موج به دریا می آورد
صدها فرات و نیل به دنیا می آورد

ما مؤمنین مجلس ذکرِ مصیبتیم
در غربتش، غمی ست که تقوا می آورد

از ابرِ گریه، گندم ری آب می خورد
این رزقِ روضه، روزیِ ما را می آورد

نامش شفا دهنده ی درد است تا ابد
نام «حسین» حالِ مرا جا می آورد

این اشک،از حسابِ پس انداز فاطمه ست
سرمایه ای که روزِ مبادا می آورد
1387
#وحید_قاسمی

یادش بخیر عطر خوشِ باغ سیب ها
یادش بخیر شهرِ رسولِ نجیب ها

دلتنگِ چشمهایِ قشنگِ توأم حسین
بستم دخیلِ اشک به أمن یُجیب ها

کمتر کسی دلش ز غمت شور می زند
در کوفه اندک اند شبیه حبیب ها

فتوا به قتل و غارتِ آل نبی دهند
بالای منبر پدر تو ، خطیب ها

مثل علی محاسنم از خون خضاب شد
در کوفه شُهره ایم به شیب الخضیب ها

قتلم بهانه ای شده تا متحد شوند
گودال می کَنَند برایم رقیب ها

کار از هجوم نیزه و شمشیر هم گذشت
با سنگ می زنند مرا نانجیب ها

با کشتنم به تجربه هاشان اضافه شد
برگرد سویِ مکه امام غریب ها
1386
#وحید_قاسمی

یا زهرا س

مادری کردی برایم محرم این غم شدم
دم به دم با روضه های کربلا همدم شدم

شورش غم در دل ذرات خلق عالم است
آنچنان که تا قیامت فارغ از عالم شدم

مادرسادات عالم خسته از سنگینیّ
داغ سبط اصغر پیغمبر اکرم شدم

من کجا و روضه های بچه های فاطمه س
حضرت زهرا نظر کرده که من محرم شدم

صاحب جان و دلم جز حضرت عباس نیست
من دخیل دست های صاحب پرچم شدم

از همان دم که شنیدم روضه ی گودال را
زیر بار این مصیبت لحظه لحظه خم شدم

مادری آمد ولی قاتل سری را می بَرَد
نعل تازه پاره های پیکری را می بَرَد

همچون دمِ مسیح، شفابخش عالم است
گرد و غبار و تربتِ کوی تو یا حسین

#محمدجواد_غفورزاده

شفابخش عالم

«والشّمس» چیست؟ جلوهٔ روی تو یا حسین
«واللّیل» آیتی‌ست ز موی تو یا حسین

سرچشمهٔ بقاست به فتوای عاشقان
یک جرعه از زلالِ سبوی تو یا حسین

تو تشنهٔ جمالِ خدایی و دوخته‌ست
آب فرات، چشم به سوی تو یا حسین

محراب شاهد است، که وقت نماز عشق
خون گلوست، آب وضوی تو یا حسین

کرده‌ست لاله‌زار، بیابان و دشت را
«باغ کرامت است گلوی تو یا حسین»

وقتی که داد بوسه به رگ‌هایِ حنجرت
زینب شنید، راز مگوی تو یا حسین

ای بهترین شقایقِ پرپر، هنوز هم
آزادگی‌ست، زنده به بوی تو یا حسین

همچون دمِ مسیح، شفابخش عالم است
گرد و غبار و تربتِ کوی تو یا حسین

از ابتدا ضریح تو شش گوشه داشته‌ست
هر گوشه کعبه را به تماشا گذاشته‌ست

#محمدجواد_غفورزاده

شعر ورود كاروان #سيدالشهداء به كربلا

منزل به منزل کاروان نور می آید
ای کربلا دارد حسین از دور می آید

جمعند دور هم برادر ها و خواهرها
سوی دگر خندان پسرها پیش مادرها

زنها همه محمل نشین پرده نشین هستند
در سایه امن یل ام البنین هستند

خلخال و زیور بین کوله بار خود دارند
صد بقچه معجر بین کوله بار خود دارند

هزچند از دلشوره اما صبر پر بودند
اینها همه زارند از بس بر شتر بودند

اینها همه با سوز دل با درد می آیند
با دستهای خسته با پادرد می آیند

روزی نیاید پا برهنه خون جگر باشند
بی پوشیه آواره ی کوه و کمر باشند

روزی نیاید داغ بر تن هایشان باشد
یا ردی از شلاق بر تن هایشان باشد

ای وای اگر ترسیده از هشدارها باشند
بین طناب جمع نیزه دارها باشند

این آیه های نور بر عباس وابسته اند
آواره اند اما نوامیس علی هستند

امام حسین(ع) - مناجات

بیا که اشک بریزیم در حسینیه
که خیمه گاه حسین است هرحسینیه

به احتضار که افتادم آن دم آخر
به هیچ جا نبریدم مگر حسینیه

اگر سوال بپرسند که کجا رفتی؟
دهم جواب چنین ، بیشتر حسینیه

به کربلاش نرفتم ولی خدا را شکر
که آمدم به دو چشمان تر حسینیه

هنوز خاطر من هست آن شبی را که
گرفت دستم و بردم پدر حسینیه

اگر به ماست تمام اراضی کشور
خدا کند که شود سر به سر حسینیه

#محمدحسن_بیات_لو

بسم الله الرحمن الرحيم
السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین
فرا رسيدن ايام سوگواری سالار شهيدان بر همه شيعيان و دلسوختگان حضرتش تسليت باد

زبان حاليست از حضرت آن هنگام که بیعت را از حاضرین لشکرش برداشت:


مرا با دُردِ نابش وا گذارید
به دریای خروشانش سپارید
در این دریا زمن عاشق تری نیست
مرا با عشق او تنها گذارید

ز.ا. الحسینی

فابکِ لِلحُسَین

در هر مصيبت و محنی فَابکِ لِلحُسَین
در هر عزای دل‌شکنی فَابکِ لِلحُسَین

در خیمه‌ی مراثی و اندوه اهل‌بیت
قبل از شروع هر سخنی فَابکِ لِلحُسَین

در مکتب ارادت ابن‌شبیب‌ها
هم ناله با أباالحسنی فَابکِ لِلحُسَین

إن کُنتَ باکیاً لِمُصابٍ کَالأنبیاء
فِی الإبتلاءِ و الحَزن ِ فَابکِ لِلحُسَین

شب‌های جمعه مثل ملائک میان عرش
با بوی سیب پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین

در تند باد حادثه‌ای گر کبود شد
بال نحیف یاسمنی فَابکِ لِلحُسَین

دیدی اگر میان هیاهوی تشنگی
طفلی و لب به‌هم‌زدنی! فَابکِ لِلحُسَین

لب تشنه جان سپرد اگر عاشقی غریب
یا روی خاک ماند تنی فَابکِ لِلحُسَین

گرم طواف، نیزه و شمشیر و تیرها
دور شهید بی‌کفنی فَابکِ لِلحُسَین

در لحظه‌ی تلاوت قرآن که دیده است؟
غرق به خون شود دهنی فَابکِ لِلحُسَین

با نعل تازه جای دگر غیر کربلا
تشییع شد مگر بدنی؟ فَابکِ لِلحُسَین

رحمی نکرده‌اند در آن غارت غریب
حتی به کهنه پیرهنی فَابکِ لِلحُسَین...

#یوسف_رحیمی

نامحرم آوردم دل و محرم گذشتم
بر دل نوشتم: "دوستت دارم..." گذشتم

عشق است و عاشق هرچه دارد نذرِ عشق است
از مادرم، دار و ندارم هم گذشتم

گمراه بودم، گریه کردم در عزایت
از نسلِ آدم بودم و آدم گذشتم

از کودکی ام بین هیئت ها نشستم
من پای عشقت از همه عالم گذشتم

فرهادم و با دردِ شیرینی که دارم
از خیرِ طب و بهره ی مرهم گذشتم

یک روز زیر پرچمت من را رساندند
عمری است از زیرِ همین پرچم گذشتم

امشب شبیه تو که درهم می خریمان
از هر کسی ناراحتم درهم گذشتم

شب های جمعه در فراقِ کربلایت
از شهر ری با سینه ای پر غم گذشتم

کم کم مرا سوزاند داغِ روضه هایت
از شعرها... از روضه ها... کم کم گذشتم

مقتل به دستم مانده و مبهوت ماندم
هی بغض کردم، خط به خط خواندم گذشتم

بوسه به زیر حنجرت دردسری شد
از روضه ی جان کندنت مبهم گذشتم

جانم به لب آمد زمانی که به مقتل
از غارت پیراهن و خاتم گذشتم...

شکر خدا این بار هم از روضه هایت
با قلب خون، با چشم پر شبنم گذشتم

#محمد_جواد_شیرازی

زبان حال حضرت زینب سلام الله

رنگ ها رنگ خزان است بیا برگردیم
این سفر بار گران است بیا برگردیم
صحبت از جایزه و ملک ری و گندم بود
خواهرت دل نگران است بیا برگردیم
چشم شوری به علی اکبرتان خیره شده
قصه ی مرگ جوان است بیا برگردیم
صحبت از دیده ی دریایی عباس شده
تیرها بین کمان است بیا برگردیم
ساربان خیره شده بر خَم انگشتری ات
خنجرش نقره نشان است بیا برگردیم
خواب دیدم که سرت بر سر خاک افتاده
رنگ این خاک همان است بیا برگردیم
یک طرف این همه زن در طرف دیگر جنگ
لشگری چشم چران است بیا برگردیم

شعر روضه حضرت #سيدالشهداء (ع)

ديده اى نيست كه از داغ تو نمناك نشد
قامتى خم شده چون قامت افلاك نشد

ز غمت ذكر لب ماهى دريا شده آب
لب بى آب كويرى چو لبت چاك نشد

خون اصغر بروى سينه ى تو تازه شده
هرچه كردم كه كنم پاك ولى پاك نشد

خم شدم بوسه بگيرم ز گلويت امّا
با دوصد ديده ى نامحرم و ناپاك نشد

لطف ما بود به شاعر كه غزل كامل شد
بيتى اندازه ى اين بيت كه غمناك نشد

مادرِ آب كجايى پسرت آب نخورد
پدرِ خاك كجايى پسرت خاك نشد