جمع بندی به نظرم جهاد اصغر، سخت تر از جهاد اکبر است

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
به نظرم جهاد اصغر، سخت تر از جهاد اکبر است

سلام و عرض ادب
در روايات شنيده ايم كه جهاد با سلاح جهاد اصغر و كوچكتر است و جهاد با نفس جهاد اكبر است
حال براي من سوالي پيش آمده

مثلاً داعش را به عنوان دشمن فرض مي گيريم. خب من وقتي فكر ميكنم كه قرار است سر از بدنم جدا بشود يا زنده زنده سوزانده بشوم يا تانك از رويم رد بشود!
ترجيح مي دهم در مقابل تمام وسوسه ها مقاومت كنم و با نفسم شب و روز مبارزه كنم ولي اين بلاها سرم نيايد!


وقتي هم به زندگي خودم نگاه مي كنم ، مي بينم مبارزه با اين وسوسه ها گر چه آسان نيست اما آنطور دشوار هم نيست ، فقط كمي سعي و اراده مي خواهد
اما تصور تير خوردن ، قطع شدن پا ، شيميايي شدن و ساير مشكلاتي كه در جنگ ممكن است پيش بيايد برايم بسيار دشوار است
حتي تصورش هم سخت است چه رسد به اجراي آن و فكر ميكنم براي اكثر مردم همينطور باشد

نه فقط براي من ، بلكه اگر به افراد مختلف بگوئيم:
حاضري در معرض وسوسهء شراب خوردن ، پول نامشروع ، زنهاي جذاب و فريبنده و..... قرار بگيري ولي خطا نكني؟
يا اينكه ميان رگبار گلوله و خطر تير خوردن ، قطع شدن دست و پا يا بريده شدن سر قرار بگيري؟


به نظرم اكثراً اولي را انتخاب مي كنند

با اين حساب چگونه گفته ميشود جهاد با نفس ، بزرگتر و سخت تر از جهاد مسلحانه است؟ درحاليكه به نظر برعكس ميرسد

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد بصیر

[="Tahoma"][="Blue"]

Reza-D;878897 نوشت:
نه فقط براي من ، بلكه اگر به افراد مختلف بگوئيم:
حاضري در معرض وسوسهء شراب خوردن ، پول نامشروع ، زنهاي جذاب و فريبنده و..... قرار بگيري ولي خطا نكني؟
يا اينكه ميان رگبار گلوله و خطر تير خوردن ، قطع شدن دست و پا يا بريده شدن سر قرار بگيري؟

به نظرم اكثراً اولي را انتخاب مي كنند

با اين حساب چگونه گفته ميشود جهاد با نفس ، بزرگتر و سخت تر از جهاد مسلحانه است؟ درحاليكه به نظر برعكس ميرسد


باسلام و احترام خدمت شما دوست گرامی و سوال خوبی که مطرح فرمودید.
سخت تر بود جهاد با نفس از جهاد با دشمن بیرونی در این است که هر چند در جهاد بیرونی جسم انسان درد می کشد و آسیب می بیند و این بسیار برای انسان سخت و دشوار است اما به دو جهت جهاد با نفس از جهاد با دشمن بیرونی و خارجی سخت تر است. یکی این که چون دردی به ظاهر در جهاد با نفس مشاهده نمی شود و این ظرافت و دقیق بودن و حساس بودن مبارزه با نفس را می رساند که خیلی باید انسان مراقب باشد تا از خط خارج نشود.
ثانیا سخت بودن جهاد با نفس را باید در مواردی دید که فرد به خاطر رسیدن به خواسته و هوای نفسانی خود حتی جان خود را می گذارد تا به فلان خواسته ی نامشروع خود برسد، میلیاردها پول خرج می کند تا به مقامات دنیوی یا شهوات نفسانی خود دست پیدا کند. وقتی فردی در کوره غضب می سوزد حال یا نسبت به فحشی که به او داده شده یا به ناحق، ظلمی درباره او صورت گرفته یا خواسته ای دارد که خیلی برایش حیاتی است، او حاضر است به هر قیمیت که شده طرف مقابل بگیرد و نابود کند و در حالی که رگ غضب او متورم شده ، هیچ چیز دیگر برایش مهم نیست جز این که به هدف خود برسد. حال مبارزه کردن با این غضب چقدر دشوار است؟ آیا اگر کارد به این شخص بزنید، خونش در می آید؟ هرگز. متوجه هم نمی شود. حالا کار خوردن دردآورتر است برای این شخص، یا مبارزه با غضب؟
یا فردی که عاشق فردی شده، حاضر است رنجها، هزینه ها، مسافتها طی کند تا به خواسته ی خود برسد. مثالهای فراوانی در این زمینه است که چه افرادی برای رسیدن به خواسته ی خود چه مشقاتی را متحمل شدند و چه ظلمها کردند تا به خواسته ی خود برسند و هیچ چیز جلو دارشان نبوده است. آیا مبارزه با این خواسته برای چنین فردی آسانتر از مبارزه با دشمن است؟
هر چند در جنگ کشته شدن و زخمی شدن و رنج دیدن مطرح است، اما اگر به کسی که به ناموس تجاوز می شود، و با هست و نیست او و اعتقادات او مقابله می شود، انگیزه ی دفاع از ناموس، باعث می شود که به جنگ دشمن برود و اصلا فکری به درد و رنج یا عاقبت کشته شدن در جنگ نمی کند. به خاطر همین جنگ برای فردی که از میهن خود دفاع می کند یا از ناموس خود حمایت می کند، خیلی هم سخت به حساب نمی آید. چون دارد با این کار از منافع و ناموس خود دفاع می کند. اگر به او می گفتند که بیا دست یا پایت را بده تا به تو پول بدهیم یا مقام بدهیم، خب چنین جنگی خیلی سخت تر بود تا مبارزه با نفس. اما در جنگ چنین حالتی نیست.
و مطلب آخر این که در بسیاری از موارد حتی در جنگهای تن به تن، جهاد با نفس هم صورت می گیرد و اگر به نظر شما جهاد با دشمن، سخت تر از جهاد با نفس است به خاطر این است که در آن جنگ هم جهاد با نفس صورت گرفته که شما گمان کرده اید جهاد با دشمن سختر بوده. در واقع جهاد با دشمن سخت نبوده بلکه جهاد با نفسی سخت بوده که در دل جهاد با دشمن بیرونی بوده.
و آن جهاد با نفس این است که تو به خاطر رسیدن به مقام شهادت و یا رسیدن به خدا، با نفس خود مبارزه کنی و جان خودت را بدهی و مقابل دشمن بایستی. آن موقعی که رگ غیرتت متورم شده و جلوی دشمن می ایستی و برایت جانت هم مهم نیست، جهاد با نفس نکرده ای بلکه جهاد با دشمن کرده ای و کار راحتی بوده، ولی وقتی افرادی دیگر هم باشند که جانشان را بدهند و در مقابل دشمن بایستند ولی در عین حال شما به جای آنها جان خود را سپر کنید، این خودش یک جهاد با نفسِ بسیار دشواری است که در دل جهاد با دشمن صورت گرفته.
پس سختی جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است. و اگر جهاد با دشمنی، سخت تصور می شود، به خاطر جهاد با نفسی است که در دل آن قرار گرفته است.[/]

بصیر;879352 نوشت:
اگر جهاد با دشمنی، سخت تصور می شود، به خاطر جهاد با نفسی است که در دل آن قرار گرفته است
تشکر برادر عزیز
حالا سوال دیگری دارم. آیا میشود گفت که چون من از بریده شدن سر یا شکنجه شدن یا مواردی از این دست ، ترس دارم ، پس مطیع نفسم شده ام؟
خب من اگر بدانم کسی می خواهد به ناموسم یا خاکم یا دینم دست درازی کند ، قطعاً جلوی او می ایستم ، ولی اگر بگویم نمی ترسم دروغ گفته ام
اتفاقاً خیلی هم می ترسم و آرزو می کنم مجبور نباشم چنین دردی را تحمل کنم. اما اگر پیش بیاید آن وقت دیگر دردش برایم مهم نیست

این سوال را از این بابت می پرسم چون بعضاً دیده ام افرادی آرزو می کنند ای کاش ما شهید میشدیم
یا مثلاً ای کاش ما جای فلان جانباز بودیم که شیمیایی شده ، یا قطع مخاع شده
اما من هرگز دلم نمی خواهد جای آنها باشم. نه اینکه آن جایگاه برایم کم ارزش باشد
بلکه فکر میکنم سلامتی و زندگی خوب و جسم سالام و حتی مرگ راحت ، نعمت خداست و دلیلی ندارد از خدا بخواهیم آن را از ما بگیرد

من اینطور فکر میکنم که باید از خدا طلب کنیم که ما را رشد بدهد و به جایگاه رفیع برساند
دیگر خدا خودش میداند رشد من در شهادت است یا در یک زندگی سالم
تصور من این است که اتفاقاً باید از خداوند طلب آسایش کرد ، طلب سلامت و طول عمر کرد ، طلب روزی حلالِ فراوان کرد
نه اینکه بگوئیم خدایا اینها را از ما بگیر تا ارزش پیدا کنیم!

پس سوال من دو بخش میشود:

1 - آیا ترسی که من از درد کشیدن و شکنجه شدن دارم ، ترسی ناروا و خلاف دین است؟

2 - آیا باید طلب خیر دنیا و آخرت کنیم؟ یا باید اینطور طلب کنیم که خدا دنیایمان را سخت کند و در عوض آخرتمان را نیکو گرداند؟


سلام به نظرم جهاد با نفس سخت تره. چون هر روز و هر لحظه باهاش روبرو میشی و در معرض گناهی. مثلا نگاه به نامحرم در محله ، سر کار، تلویزیون، فامیل و ... یا غیبت در مهمانی با همکارا، دوستان، بستگان و ... یا شکستن دل کسی یا بی محبتی کردن به کسی با نگاه یا زبان یا عمل. یا تقسیم مال و موقعیت خود با کسی که بهش احتیاج داره. تحمل نیش و کنایه و اخلاق بد دیگران. تحمل رفتارهای بدی که با انسان میشه و مقابله به مثل نکردن. مدارا کردن با افراد احمق و نادان و بی ادب. دچار عجب و کبر و غرور و حسد نشدن. خسیس نبودن.

برای من شخصا این که تیر مستقیم به پیشونیم بخوره راحت تره از این که هر دقیقه در معرض جهاد نفس باشه.

Reza-D;879367 نوشت:
1 - آیا ترسی که من از درد کشیدن و شکنجه شدن دارم ، ترسی ناروا و خلاف دین است؟

2 - آیا باید طلب خیر دنیا و آخرت کنیم؟ یا باید اینطور طلب کنیم که خدا دنیایمان را سخت کند و در عوض آخرتمان را نیکو گرداند؟

جواب سوال اول
باسلام
این که انسان از شکنجه شدن بترسد و بدش بیاید، جز فطرت آدمی است هیچ کسی از رنج و درد لذت نمی برد و از برطرف شدن آنها لذت برایش حاصل می شود.
جواب سوال دوم
در ادعیه ای که از اهل بیت به ما رسیده است به ما یاد داده اند که چگونه دعا کنیم و چه چیزهایی را ازخدا بخواهیم. هیچ وقت آنها از خدا بد نمی خواستند هیچ وقت درد و رنج درخواست نمی کردند هیچ وقت بیماری درخواست نمی کردند و هیچگاه فقر و گرفتاری درخواست نمی کردند. همه اش خیر وصلاح و نعمت و وسعت رزق و خانه بزرگ و مال کافی و سلامتی و سعادت و عزت و از بین رفتن ناملایمات و... درخواست می کردند.
اما اگر خدا برایشان رنج و مصیبتی تقدیر می کردند صبر می کردند و شکایت نمی نمودند ولی خودشان درخواست عذاب و سختی نداشتند.
لذا امام صادق علیه السلام فرمودند: ما اهل بیت تا قبل از مصیبتی که بر ما وارد شود، تلاش می کنیم که مصیبت حاصل نشود و آن را دفع می کنیم، اما وقتی واقع شد راضی به قضای ا لهی هستیم و تسلیم امر او خواهیم بود.
إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ‏ قَبْلَ‏ الْمُصِيبَةِ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِينَا بِقَضَائِهِ وَ سَلَّمْنَا لِأَمْرِهِ.(کافی، ج 3، 225)

بصیر;879776 نوشت:
اما وقتی واقع شد راضی به قضای ا لهی هستیم و تسلیم امر او خواهیم بود

ممنونم استاد
راه های تقویت رضایت به قضای الهی چیست؟ چه کنیم که کمتر شکوه کنیم؟
چگونه میتوان خود را جوری بار آورد که در سختی ها نیز شاکر بود؟

ضمناً استاد گاهی ما شاکر هستیم و در شرایط سخت هم راضی به خواست خدا هستیم
اما گاهی پیش میاید که گله ای میکنیم یا غر می زنیم! که البته شاید منظور بدی هم نداشته باشیم

مثلاً کسی مشکلات بسیار زیادی در زندگی دارد و در اوج این سختی ها (فرضاً زمانی که همسر بیمارش حالش بد میشود)
میگوید خدایا دیگر خسته شدم ، به بزرگیت مرا از این شرایط خلاص کن ، دیگر صبر و تحمل ندارم
اما وقتی آرام میشود میگوید خدایا هر چه تو صلاح بدانی من تسلیمم ، اما بار این مشکلات خیلی سخت است

استاد گرامی ، آیا اینها مصداق شکایت و نارضایتی است؟
اگر از سختی و دشواری مشکل بگوئیم از ارزش صبر ما کم خواهد شد؟

Reza-D;878897 نوشت:
سلام و عرض ادب
حاضري در معرض وسوسهء شراب خوردن ، پول نامشروع ، زنهاي جذاب و فريبنده و..... قرار بگيري ولي خطا نكني؟
يا اينكه ميان رگبار گلوله و خطر تير خوردن ، قطع شدن دست و پا يا بريده شدن سر قرار بگيري؟

من حاضرم مشکلی که دارم رفع بشه و در میان سرهای بریده شده قرار بگیرم!!!

همه میدونن اعتیاد بده، پس چرا معتاد داریم؟
خیلی از معتادا زندگیشونو، زن و بچشونو سره اعتیاد از دست دادن، پس چرا ترک نمیکنن؟ آیا نمیخوان؟

[="Tahoma"][="Blue"]

Reza-D;879916 نوشت:
اما گاهی پیش میاید که گله ای میکنیم یا غر می زنیم! که البته شاید منظور بدی هم نداشته باشیم

اهل بیت هم گاهی به خدا شکوه وشکایت می کردند منتها از خدا شکایتی نداشتند بلکه از دنیا و مردم دنیا پرست شکایت می کردند و به خدا اعتراض می نمودند.
Reza-D;879916 نوشت:
استاد گرامی ، آیا اینها مصداق شکایت و نارضایتی است؟
اگر از سختی و دشواری مشکل بگوئیم از ارزش صبر ما کم خواهد شد؟

ما بنده ایم و احساس داریم و این حس شادی و غم را خدا به ما داده است، تبعا اگر امور فرح بخشی برایمان حاصل شود، ابراز شادی می کنیم و اگر امور غم انگیزی رخ بدهد ناراحت شده و آه می کشیم. شادی کرن و غم کشیدن، به خودی خود مذموم نیست، حتی خواستن از خدا که مصیبت و غمِ وارده را از ما بزداید، بد نیست بلکه طبق میل و فطرت آدمی است و ما باید از خدا برای رفع هم و غم، درخواست داشته باشیم.
اما این که بابت بروز این مشکلات، از خدا راضی نباشیم، این درست نیست و الا گلایه را پیش خدا بردن و از بودن این مشکل گلایه کردن و درخواست بر طرف شدن داشتن، اشکالی ندارد.[/]

باسمه العزیز

بصیر;880015 نوشت:
اهل بیت هم گاهی به خدا شکوه وشکایت می کردند منتها از خدا شکایتی نداشتند بلکه از دنیا و مردم دنیا پرست شکایت می کردند و به خدا اعتراض می نمودند.

عرض سلام و احترام

با تشکر از بیانات خوب حضرتعالی

لطفا چند نمونه از شکایات و اعتراضات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

ـ از مردم نزد خداوند را ـ بیان بفرمائید.

[="Tahoma"][="Blue"]

حبیبه;882595 نوشت:
لطفا چند نمونه از شکایات و اعتراضات اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام

ـ از مردم نزد خداوند را ـ بیان بفرمائید.


باسلام و احترام و تشکر از این که در این تاپیک شرکت نمودید.
نمونه های فراوانی در زندگی اهل بیت به چشم می خورد ازجمله مواردی که مثلا خود اباعبدالله الحسین وقتی فرزندشان حضرت علی بن الحسین علیه السلام(علی اکبر) را به میدان فرستادند، و شهید شدند، زبان به نفرین آن قوم برداشتند و فرمودند: قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ قَوْماً قَتَلُوكَ‏ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُول‏.(اقبال الاعمال، ج 2، ص 573) در حالیکه قبل از رفتن حضرت علی اکبر به میدان، خطاب کردند به خداوند متعال که خدایا تو شاهد باش که شبیه ترین فرد به رسول الله را به میدان می فرستم.
یا افراد دیگری که ظلم به این خاندان کردند و اهل بیت آنها را نفرین کردند و از خدا خواستند که خیر نبینند که در نهایت نفرینهای این بزرگان کار گر شد و آن ملعونین هر کدام به یک مصیبتی از دنیا رفتند.[/]

باسمه العلیم

بصیر;882620 نوشت:
باسلام و احترام و تشکر از این که در این تاپیک شرکت نمودید.

سلام و عرض ادب

از محضر شریفتان بهره بردیم استاد بزرگوار.

با تشکر

سوال:
باتوجه به اینکه ترک انواع گناهان بسیار سخت تر از شرکت در جنگ است
با اين حساب چگونه گفته ميشود جهاد با نفس ، بزرگتر و سخت تر از جهاد مسلحانه است؟
آیا ترسی که از درد کشیدن و شکنجه شدن دارم، ترسی ناروا و خلاف دین است؟
اگر از سختی و دشواری مشکل بگوئیم از ارزش صبر ما کم خواهد شد؟


پاسخ:
باسلام و احترام خدمت شما دوست گرامی و سوال خوبی که مطرح فرمودید.
سخت تر بود جهاد با نفس از جهاد با دشمن بیرونی در این است که هر چند در جهاد بیرونی جسم انسان درد می کشد و آسیب می بیند و این بسیار برای انسان سخت و دشوار است

اما به دو جهت جهاد با نفس از جهاد با دشمن بیرونی و خارجی سخت تر است.
یکی این که چون دردی به ظاهر در جهاد با نفس مشاهده نمی شود و این ظرافت و دقیق بودن و حساس بودن مبارزه با نفس را می رساند که خیلی باید انسان مراقب باشد تا از خط خارج نشود.

دوم :سخت بودن جهاد با نفس را باید در مواردی دید که فرد به خاطر رسیدن به خواسته و هوای نفسانی خود حتی جان خود را می گذارد تا به فلان خواسته ی نامشروع خود برسد، میلیاردها پول خرج می کند تا به مقامات دنیوی یا شهوات نفسانی خود دست پیدا کند. وقتی فردی در کوره غضب می سوزد حال یا نسبت به فحشی که به او داده شده یا به ناحق، ظلمی درباره او صورت گرفته یا خواسته ای دارد که خیلی برایش حیاتی است، او حاضر است به هر قیمیت که شده طرف مقابل بگیرد و نابود کند و در حالی که رگ غضب او متورم شده ، هیچ چیز دیگر برایش مهم نیست جز این که به هدف خود برسد.

حال مبارزه کردن با این غضب چقدر دشوار است؟ آیا اگر کارد به این شخص بزنید، خونش در می آید؟ هرگز. متوجه هم نمی شود. حالا کار خوردن دردآورتر است برای این شخص، یا مبارزه با غضب؟

یا فردی که عاشق فردی شده، حاضر است رنجها، هزینه ها، مسافتها طی کند تا به خواسته ی خود برسد. مثال های فراوانی در این زمینه است که چه افرادی برای رسیدن به خواسته ی خود چه مشقاتی را متحمل شدند و چه ظلمها کردند تا به خواسته ی خود برسند و هیچ چیز جلو دارشان نبوده است. آیا مبارزه با این خواسته برای چنین فردی آسانتر از مبارزه با دشمن است؟

هر چند در جنگ کشته شدن و زخمی شدن و رنج دیدن مطرح است، اما اگر به کسی که به ناموس تجاوز می شود، و با هست و نیست او و اعتقادات او مقابله می شود، انگیزه ی دفاع از ناموس، باعث می شود که به جنگ دشمن برود و اصلا فکری به درد و رنج یا عاقبت کشته شدن در جنگ نمی کند. به خاطر همین جنگ برای فردی که از میهن خود دفاع می کند یا از ناموس خود حمایت می کند، خیلی هم سخت به حساب نمی آید. چون دارد با این کار از منافع و ناموس خود دفاع می کند. اگر به او می گفتند که بیا دست یا پایت را بده تا به تو پول بدهیم یا مقام بدهیم، خب چنین جنگی خیلی سخت تر بود تا مبارزه با نفس. اما در جنگ چنین حالتی نیست.
و مطلب آخر این که در بسیاری از موارد حتی در جنگ های تن به تن، جهاد با نفس هم صورت می گیرد و اگر به نظر شما جهاد با دشمن، سخت تر از جهاد با نفس است به خاطر این است که در آن جنگ هم جهاد با نفس صورت گرفته که شما گمان کرده اید جهاد با دشمن سختر بوده. در واقع جهاد با دشمن سخت نبوده بلکه جهاد با نفسی سخت بوده که در دل جهاد با دشمن بیرونی بوده.
و آن جهاد با نفس این است که تو به خاطر رسیدن به مقام شهادت و یا رسیدن به خدا، با نفس خود مبارزه کنی و جان خودت را بدهی و مقابل دشمن بایستی. آن موقعی که رگ غیرتت متورم شده و جلوی دشمن می ایستی و برایت جانت هم مهم نیست، جهاد با نفس نکرده ای بلکه جهاد با دشمن کرده ای و کار راحتی بوده، ولی وقتی افرادی دیگر هم باشند که جانشان را بدهند و در مقابل دشمن بایستند ولی در عین حال شما به جای آنها جان خود را سپر کنید، این خودش یک جهاد با نفسِ بسیار دشواری است که در دل جهاد با دشمن صورت گرفته.
پس سختی جهاد با نفس به مراتب سخت تر از جهاد با دشمن است. و اگر جهاد با دشمنی، سخت تصور می شود، به خاطر جهاد با نفسی است که در دل آن قرار گرفته است.

آیا ترسی که من از درد کشیدن و شکنجه شدن دارم ، ترسی ناروا و خلاف دین است؟
آیا باید طلب خیر دنیا و آخرت کنیم؟ یا باید اینطور طلب کنیم که خدا دنیایمان را سخت کند و در عوض آخرتمان را نیکو گرداند؟

این که انسان از شکنجه شدن بترسد و بدش بیاید، جز فطرت آدمی است هیچ کسی از رنج و درد لذت نمی برد و از برطرف شدن آنها لذت برایش حاصل می شود

در ادعیه ای که از اهل بیت به ما رسیده است به ما یاد داده اند که چگونه دعا کنیم و چه چیزهایی را ازخدا بخواهیم. هیچ وقت آنها از خدا بد نمی خواستند هیچ وقت درد و رنج درخواست نمی کردند هیچ وقت بیماری درخواست نمی کردند و هیچگاه فقر و گرفتاری درخواست نمی کردند. همه اش خیر وصلاح و نعمت و وسعت رزق و خانه بزرگ و مال کافی و سلامتی و سعادت و عزت و از بین رفتن ناملایمات و... درخواست می کردند.
اما اگر خدا برایشان رنج و مصیبتی تقدیر می کردند صبر می کردند و شکایت نمی نمودند ولی خودشان درخواست عذاب و سختی نداشتند.
لذا امام صادق (علیه السلام) فرمودند: ما اهل بیت تا قبل از مصیبتی که بر ما وارد شود، تلاش می کنیم که مصیبت حاصل نشود و آن را دفع می کنیم، اما وقتی واقع شد راضی به قضای ا لهی هستیم و تسلیم امر او خواهیم بود.
إِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِنَّمَا نَجْزَعُ‏ قَبْلَ‏ الْمُصِيبَةِ فَإِذَا وَقَعَ أَمْرُ اللَّهِ رَضِينَا بِقَضَائِهِ وَ سَلَّمْنَا لِأَمْرِهِ.(کافی، ج 3، 225)

اگر از سختی و دشواری مشکل بگوئیم از ارزش صبر ما کم خواهد شد؟

ما بنده ایم و احساس داریم و این حس شادی و غم را خدا به ما داده است، تبعا اگر امور فرح بخشی برایمان حاصل شود، ابراز شادی می کنیم و اگر امور غم انگیزی رخ بدهد ناراحت شده و آه می کشیم. شادی کرن و غم کشیدن، به خودی خود مذموم نیست، حتی خواستن از خدا که مصیبت و غمِ وارده را از ما بزداید، بد نیست بلکه طبق میل و فطرت آدمی است و ما باید از خدا برای رفع هم و غم، درخواست داشته باشیم.
اما این که بابت بروز این مشکلات، از خدا راضی نباشیم، این درست نیست و الا گلایه را پیش خدا بردن و از بودن این مشکل گلایه کردن و درخواست بر طرف شدن داشتن، اشکالی ندارد
.

چند نمونه از شکایات و اعتراضات اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام)
ـ از مردم نزد خداوند را ـ بیان کنید

نمونه های فراوانی در زندگی اهل بیت به چشم می خورد ازجمله مواردی که مثلا خود اباعبدالله الحسین وقتی فرزندشان حضرت علی بن الحسین (علیه السلام)(علی اکبر) را به میدان فرستادند، و شهید شدند، زبان به نفرین آن قوم برداشتند و فرمودند: قَتَلَ‏ اللَّهُ‏ قَوْماً قَتَلُوكَ‏ يَا بُنَيَّ مَا أَجْرَأَهُمْ عَلَى الرَّحْمَنِ وَ عَلَى انْتِهَاكِ حُرْمَةِ الرَّسُول‏.(اقبال الاعمال، ج 2، ص 573)
در حالیکه قبل از رفتن حضرت علی اکبر به میدان، خطاب کردند به خداوند متعال که خدایا تو شاهد باش که شبیه ترین فرد به رسول الله را به میدان می فرستم.
یا افراد دیگری که ظلم به این خاندان کردند و اهل بیت آنها را نفرین کردند و از خدا خواستند که خیر نبینند که در نهایت نفرینهای این بزرگان کار گر شد و آن ملعونین هر کدام به یک مصیبتی از دنیا رفتند.

موضوع قفل شده است