آيا پسر نوح (ع) فرزند خوانده اش بود؟

تب‌های اولیه

12 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آيا پسر نوح (ع) فرزند خوانده اش بود؟

سلام

از نظر صحت و اعتبار متن كداميك از دسته احاديث زير معتبرترند :

معاني الاخبار: الحسين بن
أحمد العلوي ومحمد بن علي بن بشار معا، عن المظفر بن أحمد القزويني، عن صالح بن
أحمد، عن الحسن بن زياد، عن صالح بن أبي حماد عن الحسن بن موسى الوشاء البغدادي
قال: كنت بخراسان مع علي بن موسى الرضا (عليهما السلام) في مجلسه وزيد بن موسى حاضر
وقد أقبل على جماعة في المجلس يفتخر عليهم ويقول: نحن ونحن وأبو الحسن (عليه
السلام) مقبل على قوم يحدثهم. فسمع مقالة زيد فالتفت إليه فقال: يا زيد أغرك قول
بقالي الكوفة إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذريتها على النار، والله ما ذلك إلا
للحسن والحسين وولد بطنها خاصة. فأما أن يكون موسى بن جعفر (عليهما السلام) يطيع
الله، ويصوم نهاره ويقوم ليله وتعصيه أنت ثم تجيئان يوم القيامة سواء لانت أعز على
الله عز وجل منه إن علي ابن الحسين (عليهما السلام) كان يقول: لمحسننا كفلان من
الاجر ولمسيئنا ضعفان من العذاب. وقال الحسن الوشاء: ثم التفت إلي وقال: يا حسن كيف
تقرؤون هذه الاية: (قال يا نوح إنه ليس من أهلك إنه عمل غير صالح) فقلت من
الناس من يقرء (إنه عمل غير صالح) ومنهم من يقرء (إنه عمل غير صالح) نفاه عن أبيه
فقال (عليه السلام): كلا لقد كان ابنه، ولكن لما عصى الله عز وجل نفاه الله عن
أبيه، كذا من كان منا لم يطع الله فليس منا وأنت إذا أطعت الله فأنت منا أهل البيت.

يعني اگر اطاعت خدا كني از ما #اهل بيت هستي ... اين خبر ناظر به معني عام اهل بيت هست همانطور كه حضرت ابراهيم ع فرمود فمن تبعني فانه مني ....

واخبار زير :

وعنه، عن بكر بن محمد قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول: " (ونادى نوح ابنه) أي #ابنها، وهي لغة طي .قرب الاسناد

عن زرارة عن أبى جعفر عليه السلام في قول نوح : ( يا بنى اركب معنا ) " قال :
ليس بابنه قال : قلت : ان نوحا قال يابنى ؟ قال فان نوحا قال ذلك وهو لا يعلم .

عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال : ( ونادى نوح ابنه ) قال : انما في
لغة طى ابنه بنصب الالف يعنى ابن امرأته .تفسير عياشي

عن موسى عن العلا بن سيابة عن أبى عبدالله عليه السلام في قول الله : ( ونادى
نوح #ابنه قال : ليس بابنه انما هو ابن امرأته ، وهو لغة طى يقولون لابن امرأته .تفسير عياشي

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد پیام

البته این روایت در تفسیر علی بن ابراهیم قمی هم آمده ونشانگر آن است که فرزند غرق شده نوح فرزند همسر نوح از شوهر قبلی او می باشد.
(اخبرنا احمد بن محمد بن ابى نصر عن ابان بن عثمان الاحمر، عن موسى بن اکیل النمیرى عن العلاء بن سیابة عن أبى عبدالله علیه السلام، فى قول الله:(ونادى نوح ابنه) فقال لیس بابنه انما هو ابنه من زوجته على لغة طى یقولون لابن المرأة ابنه)

تفسیر قمى، چاپ جدید، 1/ 28.

خیر البریه;878890 نوشت:
از نظر صحت و اعتبار متن كداميك از دسته احاديث زير معتبرترند :

با سلام حالا چرا به جای سند دنبال اعتبار متن می گردید؟

همانطور که خودتان می دانید سند روایت وشا که گفته او پسر حقیقی نوح کاملا صحیح است البته شما سند معانی الاخبار را آورده اید سند این روایت در عیون الاخبار هیچ نقصی ندارد:

حدثنا أبي رضي الله عنه قال: حدثنا سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمد بن عيسى عن الحسن بن علي الوشاء، عن الرضا عليه السلام، قال: سمعته يقول: أبي عليه السلام: قال أبو عبد الله عليه السلام، إن الله عز وجل قال لنوح: (يا نوح إنه ليس من أهلك) ، لانه كان مخالفا له وجعل من اتبعه من أهله قال: وسئلني كيف يقرؤون هذه الاية في ابن نوح؟ فقلت: يقرأها الناس على وجهين إنه عمل غير صالح وإنه عمل غير صالح فقال: كذبوا هو ابنه ولكن الله عز وجل نفاه عنه حين خالفه في دينه. ( عیون الاخبار الرضا ج1 ص82)

ترجمه: از ((حسن بن على وشاء)) از حضرت رضا (علیه السلام ) روایت کرده که گفت : من از آن جناب شنیدم مى فرمود: پدرم موسى بن جعفر فرمود: امام صادق (علیه السلام ) فرمود: خداى عزوجل به نوح فرمود: ((انه لیس من اهلک )) براى اینکه او مخالف نوح بود، (و از سوى دیگر غریبه هایى که تابع او بودند را اهل او خواند).
راوى مى گوید: امام (علیه السلام ) از من پرسید: مردم این آیه را که درباره پسر نوح است چگونه قرائت مى کنند؟ عرضه داشتم : مردم آن را به دو جور قرائت مى کنند یکى ((انه عمل غیر صالح - او عملى است غیر صالح )) و دیگرى ((انه عمل غیر صالح - او عمل (به وجود آمده از) شخص ناصالحى است )) حضرت فرمود: آنهادروغ گفته اند، او پسر نوح بود و لیکن خداى تعالى او را بعد از آنکه پدر را در دینش مخالفت کرد نفى نموده و فرمود او اهل تو نیست .

نظر علامه طباطبایی هم در اعتماد به این روایت در مقابل روایات دیگر است:

أقول : والمعتمد ما تقدم من رواية الوشاء عن الرضا عليه‌السلام. ( المیزان ج10 ص 246)

اما سند آن روایاتی که می گوید پسر نوح نبوده همه دارای اشکال است.

خیر البریه;878890 نوشت:
وعنه، عن بكر بن محمد قال: سمعت أبا عبدالله عليه السلام يقول: " (ونادى نوح ابنه) أي #ابنها، وهي لغة طي .قرب الاسناد

این خبر گرچه سندش معتبر است ولی فکر نکنم دلالتی بر پسر واقعی نبودن بکند بلکه دلالت بر اختلاف قرائات دارد.

خیر البریه;878890 نوشت:
عن زرارة عن أبى جعفر عليه السلام في قول نوح : ( يا بنى اركب معنا ) " قال :
ليس بابنه قال : قلت : ان نوحا قال يابنى ؟ قال فان نوحا قال ذلك وهو لا يعلم .

مرسل است.

خیر البریه;878890 نوشت:
عن محمد بن مسلم عن أبى جعفر عليه السلام قال : ( ونادى نوح ابنه ) قال : انما في
لغة طى ابنه بنصب الالف يعنى ابن امرأته .تفسير عياشي

عن موسى عن العلا بن سيابة عن أبى عبدالله عليه السلام في قول الله : ( ونادى
نوح #ابنه قال : ليس بابنه انما هو ابن امرأته ، وهو لغة طى يقولون لابن امرأته .تفسير عياشي

تمام اسناد احادیث تفسیر عیاشی توسط نساخان حذف شده است و قابل بررسی نیست.

پیام;879109 نوشت:
اخبرنا احمد بن محمد بن ابى نصر عن ابان بن عثمان الاحمر، عن موسى بن اکیل النمیرى عن العلاء بن سیابة عن أبى عبدالله علیه السلام، فى قول الله:(ونادى نوح ابنه) فقال لیس بابنه انما هو ابنه من زوجته على لغة طى یقولون لابن المرأة ابنه

تمام روایات تفسیر علی بن ابراهیم با دو راوی مجهول شروع می شود . علاوه بر اینکه در سند این روایت علا بن سیابه هم توثیق ندارد.

در همان تفسیر قمی روایت معارضش هم آمده است:

ونظر نوح إلى ابنه يقع ويقوم فقال له (يا بني اركب معنا ولا تكن مع الكافرين) فقال ابنه كما حكى الله عز وجل (سآوي إلى جبل يعصمني من الماء) قال نوح (لا عاصم اليوم من امر الله الا من رحم) الله ثم قال نوح:
(رب ان ابني من أهلي وان وعدك الحق وأنت احكم الحاكمين) فقال الله (يا نوح انه ليس من أهلك انه عمل غير صالح فلا تسئلن ما ليس لك به علم اني أعظك أن تكون من الجاهلين)
( تفسیر قمی ج 1 ص327)

(40)حَـتّىٰ اِذا جاءَ اَمـرُنا وَ فارَ التَّـنّورُ قُلـنَا احـمِل فيـها مِن كُـلٍّ زَوجَيـنِ اثـنَيـنِ وَ اَهـلَـكَ اِلّا مَن سَـبَـقَ عَـلَيـهِ الـقَولُ وَ مَن آمَـنَ وَ ما آمَـنَ مَـعَـه‌‚‌ اِلّا قَـليـلٌ

خداوند فرمود اهلت را سوار کشتی کن الا من سبق علیه القول

آیا نوح میدانسته این استثنا کیست؟ ایا خداوند گفته پسرت از اهلت نیست؟
اگر خداوند مشخص کرده است چرا نوح هنگام شروع طوفان میگوید ای خدا پسرم از اهل من است و وعده ی تو حق است؟
آیا نوح فراموش کرد یا خداوند '' من سبق علیه القول'' را مشخص نکرد؟

این استثنا متصل است یا منقطع؟

اگر پسر نوح از اهلش نبود چرا دو تعبیر 'اهل' و 'من امن' جداست؟

خدا در مورد ادم میفرماید فنسی و لم نجد له عزما

اما نوح را اولوالعزم معرفی میکند

انه عمل غیر صالح

میدانیم خداوند کفار را عذاب کرد و مومنان را نجات داد.

اما آیا پسر نوح به خاطر یک عمل غیر صالح مستحق عذاب شد یا به خاطر کفرش ؟
یا اینکه او فرزند یک کافر بود و مثلا پسر همسر نوح بود ؟ و اگر این باشد؟ علت عذاب او چه میتواند باشد؟ فرزند کافر بودن؟

انه عمل غیر صالح
این جمله علتی برای اهل نبودن است.
انه لیس من اهلک انه عمل غیر صالح
او اهلت نیست چون عملی است غیر صالح
ایا اهل تنها به همسر و خانواده نسبی اطلاق میشود؟
مثلا به فرزند همسر میتوان اهل اطلاق کرد؟

یا اصلا خود همسر جزو اهل حساب میشود؟
مثلا همسر نوح و لوط
(10)ضَـرَبَ ا‌للهُ مَـثَـلًا لِـلَّـذيـنَ كَـفَـرُوا اِمـرَاَةَ نوحٍ وَ امـرَاَةَ لوطٍ كانَـتا تَحـتَ عَبـدَيـنِ مِن عِـبادِنا صالِـحَـيـنِ فَـخانَـتاهُـما فَـلَم يُغـنِـيا عَنـهُـما مِـنَ ا‌للهِ شَيـئًا وَ قيـلَ ادخُـلَا النّارَ مَـعَ الدّاخِـليـنَ

ایا خداوند به نوح نگفت اهلش نجات میابد؟
اما همسر نوح و لوط نجات نیافتند؟
آیا همسر جزو اهل او است؟

چرا نوح وقتی دعا کرد
نگفت همسرم از اهل من است و وعده ی تو حق است؟

اما در مورد فرزند همسرش چنین دعایی کرد؟

آیا نوح میدانسته همسر جزو اهل نیست اما در فرزند همسر این علم را نداشته است؟ و فکر میکرده فرزند هر چند از همسرش باشد مشمول اهل است؟
وَ اسـتَـبَـقَا الـبابَ وَ قَـدَّت قَـميـصَـه‌‚‌ مِن دُبُـرٍ وَ اَلـفَـيا سَـيِّـدَها لَـدَى الـبابِ قالَت ما جَـزاءُ مَن اَرادَ بِـاَهـلِـكَ سوءًا اِلّا اَن يُسـجَـنَ اَو عَـذابٌ اَليـمٌ

اعتبار سنجی تفسیر علی بن ابراهیم به این آدرس د رهمین انجمن مورد بحث قرار گرفتهhttp://www.askdin.com/archive/index.php/t-37374.html

برای مطالعه بیشتر به این مقاله توجه شود
علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، از بزرگان علمای شیعه و از مشایخ مرحوم کلینی بود که از ایشان اخبار زیادی در کتاب کافی نقل شده است.[1]
نجاشی در مورد قمی می‌نویسد: «علی بن ابراهیم، ابوالحسن قمی در نقل حدیث ثقه، دارای ثبت، مورد اعتماد و صحیح المذهب است و روایات فراوانی شنیده و کتاب‌هایی از جمله کتاب تفسیر و ... نگاشته است».[2]
شیخ طوسی نیز در فهرست خود می‌نویسد: «علی بن ابراهیم بن هاشم قمی کتاب‌های بسیار از جمله کتاب «تفسیر والناسخ و المنسوخ» را نوشته است».[3]
بنابراین کتابی به نام تفسیر از جمله کتاب‌های او، نام برده شده است. کتابی هم که اکنون به نام تفسیر قمی موجود است، روایات آن در بحارالانوار، وسائل الشیعه[4] و دیگر کتاب‌های حدیث آمده است.
معرفی کتاب تفسیر قمی
شاید اولین کسی که تحقیقات جامع و مفصلی درباره انتساب این تفسیر به علی بن ابراهیم، سخن گفت، آقا بزرگ تهرانی است که به جهت دقت و اهمیت کلام ایشان، آنچه که مورد نیاز است را در این‌جا می‌آوریم: «قمی؛ در این تفسیر؛ بیشتر روایاتش را از طریق پدرش و از امام صادق(ع) نقل می‌کند، البته از دیگر مشایخ خود و به طریق آنها نیز از امام صادق(ع)؛ نقل کرده است.
راوی این کتاب همان‌طور که در اول این تفسیر آمده است؛ «أبو الفضل العباس بن محمد بن قاسم بن حمزة بن موسى بن جعفر (ع)»[5]‏ است، و چون دیده که این تفسیر فقط از روایات امام صادق(ع) است، مقداری از روایات ابی الجارود از امام باقر(ع) را در کتاب وارد کرده است؛ لذا تا اوائل تفسیر سورۀ آل عمران، سیاق تفسیر و سلسله سندی که برای روایات می‌آید واحد است که در آن علی بن ابراهیم از پدرش نقل می‌کند، اما در آیۀ «و أنبئكم بما تأكلون و ما تدخرون في بيوتكم‏»[6] اسلوب بیان روایات تغییر می‌کند، و سند روایات این‌گونه بیان می‌شود: «حدثنا أحمد بن محمد الهمداني قال حدثني جعفر بن عبد الله قال حدثنا كثير بن عياش عن زياد بن المنذر أبي الجارود عن أبي جعفر محمد بن علي (ع)..»
همان طور که می‌دانیم این سند؛ همان سند مشهور علما به کتاب تفسیر ابی الجارود است که طریق نجاشی[7] به این تفسیر، همچنین طریق شیخ طوسی[8] به آن، عین همین سندی است که ذکر شد.
احمد بن محمد الهمدانی، -که همان ابن عقده مشهور است- در طبقه شاگردان شیخ کلینی است، در حالی‌که علی بن ابراهیم؛ استاد و شیخ کلینی است، پس چگونه معقول و ممکن است که علی بن ابراهیم از شاگردِ شاگردش حدیث نقل کند؟!!
پس این اولین حدیثی است که ابوالفضل از استادش؛ ابن عقده، در این کتاب وارد کرده است».[9]
بنابراین این کتاب از علی بن ابراهیم نیست، بلکه جمع کننده آن، از روایات تفسیری علی بن ابراهیم بسیار استفاده کرده است.
توثیق راویان کتاب تفسیر قمی
در مقدمه کتاب تفسیر قمی چنین آمده است: «آنچه در این کتاب ذکر می‌کنیم؛ همه از مشایخ و ثقات (افراد مورد اعتماد) روایت می‌کنیم و آنان نیز از کسانی روایت می‌کنند که خداوند اطاعت شان را بر همه واجب کرده است و ...».[10]
بر طبق همین ادعایی که در ابتدای این کتاب آمده است؛ برخی چنین اظهار نظر کرده‌اند که تمام راویانی که در سلسله اسناد روایات تفسیر علی بن ابراهیم قرار دارند تا اتصال به معصومین(ع) همگی ثقه هستند؛ چرا که صاحب تفسیر به وثاقت آنها شهادت داده است.
شیخ حر عاملی می‌گوید: «علی بن ابراهیم به ثبوت احادیث تفسیر خود و این که همه روایات آن از ثقات امامیه روایت شده اند، شهادت داده است».[11]
نویسنده معجم رجال الحدیث ضمن تأیید برداشت صاحب وسایل می‌گوید: «منظور علی بن ابراهیم از این سخن، اثبات صحت تفسیر خود بوده و این‌که روایات آن از معصومین(ع) و از طریق مشایخ و ثقات شیعه نقل شده است. بر این اساس شهادت و توثیق ایشان عمومیت داشته و همه مشایخ و راویانی را که قمی با واسطه و یا بی‌واسطه، از آنان روایت نقل کرده، شامل می‌شود؛ از این‌رو این سخنی که: شهادت ایشان به مشایخی که بی‌واسطه از آنان نقل کرده اختصاص دارد درست نیست».[12]
خلاصه این‌که کتاب تفسیری به نام «تفسیر قمی» در دست‌رس وجود دارد، و برخی از روایات آن در کتاب‌های معتبری مانند «کافی» نقل شده است. اما در صحت انتساب تمام محتویات کتاب به علی بن ابراهیم قمی تردید وجود دارد. علاوه بر این‌که در صورت صحت انتساب این کتاب علی بن ابراهیم، ثقه و مورد اعتماد بودن جمیع راویان کتاب تفسیر ثابت نیست.


[/HR] [1]. آقا بزرگ تهرانی‏، الذریعة إلی تصانیف الشیعة، ج 4، ص302، اسماعیلیان‏، قم، 1408ق.
[2]. نجاشی، احمد بن علی، فهرست أسماء مصنفی الشیعة(رجال نجاشی)، ص 260، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ ششم، 1365ش.
[3]. شیخ طوسی، الفهرست، محقق، مصحح، آل بحر العلوم، سید محمد صادق، ص 266، المکتبة المرتضویه، نجف، چاپ اول، بی‌تا.
[4]. به عنوان مثال نک: شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج1، ص 28، مؤسسه آل البیت(ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.
[5]. قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، محقق، مصحح، موسوی جزائری، سید طیب، ج 1، ص 27، دار الکتاب، قم، چاپ سوم، 1404ق.
[6]. آل عمران، 49.
[7]. رجال النجاشی، ص 170.
[8]. الفهرست، ص 204.
[9]. الذریعه، ج 4، ص 303.
[10]. تفسیر قمی، ج 1، ص 4.
[11]. وسائل الشیعه، ج30، ص 202.
[12]. البته، بنابر نظریۀ ایشان،در جایی که معارضی وجود داشته باشد، که قوی‌تر از ادعای صاحب کتاب تفسیر باشد، آن قول، ترجیح داده می‌شود. نک: خوئی، ابو القاسم، معجم ‏رجال‏الحدیث، ج 1، ص 49، مرکز نشر آثار شیعه، قم، 1410 ق.
برگرفته از سایت اسلام کوئیست

بنام خدا.

واقعا نمیدانم چه اصراری ست که هر چه ادم بد است غریبه معرفی نماییم و هر انچه ادم خوب است خودی؟

مگرنمیشود فرزندی از رگ و ریشه ادم یا خونی و تنی، یک انسان بد شود؟

یا برعکس،فرزندی ناتنی یا یک فرزندخوانده ، بسیار مهربان و خوب و خداپرست و با مرام و معرفت؟

اگر این اصل را قبول داریم بنابراین فکرنمیکنیم که طرح اینگونه سوالات آنهم در چنین شرایطی که عرض خواهدشد به نفع جامعه ایرانی و شیعی ما نخواهدشد؟

امروزه ما در زمانه ای داریم زندگی میکنیم که از یکطرف تعداد نازایی ها و متعاقبا زوجها و خانواده های بی فرزند زیاد شده اند و از طرفی دیگر نیز تعداد فرزندان بدسرپرست یا بی سرپرست که با درنظر گرفتن این وضعیت و شرایط ، بهترنبود که بفکر فرهنگسازی برای یک اقدام انسانی و ملی و خداپسندانه باشیم که این عده از هموطنانمان از قبول یک فرزند هم کیش و هموطن خود هیچ ترسی بدل راه ندهند؟

از طرفی شاید طرح اینگونه مباحث در اینچنین شرایطی این حس بد و منفی را منتقل نماید که فرزند خوانده وجهه خوب و مثبتی ندارد یا مثلا اینگونه شبهات و سوالات را دل مردم ایجاد نماید که آیا این بچه رگ و ریشه اش چی بوده یا چی هست و .. ؟؟ و ازاین دست سوالات تاثیرگذار که این سوالات زمانی پیش خواهند امد که ترس و دلهره در دل انسان یا مردم و زوج ها و خانواده ها بیفتد یا ایجادشود چه اگر چنین نباشد میتوان برای ارامش از خود سوال نمود مگر رگ و ریشه خود ما چه بوده یا خواهدبود؟
ویا مگر رگ و ریشه همه ما انسانها به ادم {ع}و حوا{ع} نمیرسد؟پس دنبال رگ و ریشه بودن اضافه برای چه؟

بنابراین بنظرم حق هم هست که اگر کسی بگوید ادم متعجب میشه از اینجور جامعه و مردمی که تعداد فرزندان بی سرپرستش اینهمه زیاد شده و میشوند و از طرف مقابل هم تعداد خانواده هایی که هیچ اقدامی جهت قبول این فرزندان و کودکان هم دین و هموطن انجام نمیدهند اینهمه کم و ناچیز میباشد.

{البته دراینجا ضمن عذرخواهی ازهمه،باید عرض نمایم که منظور یک شخص نمیباشد بلکه منظور فرهنگ حاکم بریک جامعه میباشد که اگرشما نباشید من هستم و اگرمن هم نباشم یکی دیگه هست که اینگونه سوالات را در زمانی بد یا نه چندان مناسب،مطرح نماید..بنابراین خرابی در جایی دیگراست که باید اصلاح شود}

سلام جناب خیر البریه

پست حذف شده یتان را من خواندم. اگر بر اساس آن روایات (( ابنه)) در اصل (( ابنها)) باشد. مشکل صرف و نحوی ایجاد می شود. زیرا مرجع ضمیر (( ها)) در (( ابنها)) مشخص نیست . یک ضمیر یا باید مرجع ضمیر داشته باشد یا قرینه لفظی یا معنوی بر حذف آن داشته باشیم که هیچکدام از آن در این آیه یا آیه قبل و بعدش نیستند.

موضوع قفل شده است