جمع بندی بررسی معجزه مذکور در خطبه قاصعه ( آمدن درخت نزد پیامبر)

تب‌های اولیه

11 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بررسی معجزه مذکور در خطبه قاصعه ( آمدن درخت نزد پیامبر)

با سلام

با توجه به این که در چند مورد از آیات قرآن موارد مجزۀ درخواستی رد شده‌اند و بی پاسخ مانده‌اند، و از طرفی کوچک‌ترین مسائل خصوصی پیامبر در قرآن مطرح شده است چه برسد به معجزه‌ای در این حد، آیا معجزۀ مذکور درخطبۀ قاصعه از نظر سندی معتبر است؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد محسن

irancplusplus;878577 نوشت:
با سلام
با توجه به این که در چند مورد از آیات قرآن موارد مجزۀ درخواستی رد شده‌اند و بی پاسخ مانده‌اند، و از طرفی کوچک‌ترین مسائل خصوصی پیامبر در قرآن مطرح شده است چه برسد به معجزه‌ای در این حد، آیا معجزۀ مذکور درخطبۀ قاصعه از نظر سندی معتبر است؟

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم و دیگر همراهان گرامی.
باید گفت پاسخ چنین پرسش هایی از قبل داده شده است. بنا بر این، با اندک جستجویی می توان به آن رسید.
در عین حال به پاسخی که در ادامه ذکر می شود توجه کنیم.
ابتدا باید بگوییم خطبه قاصعه یکی از طولانی ترین و بزرگ ترین خطبه های نهج البلاغه است که محتوایی اخلاقی و اجتماعی دارد و در اعتبار سندی مطالب آن هیچ شکی نیست.زیرا خطبه ها به طور کامل متعلق به مولای متقیان سلام الله علیه است و کسی تا کنون نسبت به جملات نهج البلاغه تشکیک نکرده است.
اما حال که سخن از معجزه به میان آمد، به مناسبت پرسش فوق مطالب کوتاهی ارائه می شود.
معجزه بر دو قسم است.
1.معجزه ابتدایی. 2.معجزه اقتراحی(پیشنهادی)
معنای معجزه ابتدایی
معجزه ابتدایی با اراده الهی تعیین می شود و پیشنهاد مردم یا پیامبر در تعیین نوع آن تأثیر ندارد. همانند عصای موسی٬ زنده ساختن مردگان توسط حضرت عیسی و عرضه قرآن کریم از سوی رسول خدا صلوات الله علیه.
معنای معجزه اقتراحی
معجزه اقتراحی یا پیشنهادی با پیشنهاد مردم و در پی دعا و درخواست پیامبر صلوات الله علیه و موافقت الهی٬ برای آنان عرضه می شود. نزول مائده (طعام) آسمانی در زمان حضرت عیسی و شتر حضرت صالح در زمان این پیامبر٬ از این گونه معجزات است که هر دو در پی درخواست مردم و پذیرش الهی عرضه گردیدند. در زمان رسول خدا صلوات الله علیه نیز مشرکان عرب مسائلی چند را به عنوان معجزاتی اقتراحی از پیامبر صلوات الله علیه طلب کردند که مورد قبول خداوند قرار نگرفت. چنان که پیش از آن نیز عده ای در زمان موسی علیه السلام ایمان آوردن خود را مشروط به دیدن خدا کردند که البته با نزول صاعقه آسمانی مواجه شدند.
اما در باره موضوع مورد پرسش این توضیح لازم است که متقاضیان معجزه که آیات مرتبط با آن نازل شده است، مردم عادی نبودند که اگر از پیامبر تقاضای معجزه می کردند، پاسخ دهیم بر مبنای فطرت پاک و نیز تقویت ایمان شان بوده تقاضای به جایی داشتند،بلکه متقاضیان معجزه، کافران لجوجی بودند که قصد شان از این کار، تمسخر دین و نبوت حضرت بوده است و قرآن چنین پاسخ داده است که آن ها با دیدن معجزه نه تنها ایمان نمی آوردند، بلکه سر انجام پیامبر خدا را به سحر و جادو متهم می کردند. آن گونه که مولای متقیان سلام الله علیه در خطبه قاصعه به این موضوع اشاره کرده است.
در نتیجه هدف آیاتی که به پیامبر صلوات الله علیه اجازه معجزه نمی دهد، بیشتر می تواند روی همین جهت باشد.
چون خدای متعال می دانسته که در دل مشرکین چه می گذرد و قصد آن ها از درخواست معجزه چه بوده است. و البته معجزه ای که در خطبه قاصعه مطرح شد، می تواند از جمله معجزاتی باشد که برای اتمامحجت به آن کور دلان نشان داده شده است و از آن پس می بینیم خدای متعال در میان آیاتش، به این موضوع تصریح می کند.
در تایید مطالب فوق به آیاتی از کتاب خدا استناد می کنیم که این موضوع به وضوح در آن تبیین شده است. آن گاه که خدای متعال می فرماید:"وَ قالُوا لَنْ نُؤْمِنَ لَكَ حَتَّى تَفْجُرَ لَنا مِنَ الْأَرْضِ يَنْبُوعاً ""أَوْ تَكُونَ لَكَ جَنَّةٌ مِنْ نَخيلٍ وَ عِنَبٍ فَتُفَجِّرَ الْأَنْهارَ خِلالَها تَفْجيراً" "أَوْ تُسْقِطَ السَّماءَ كَما زَعَمْتَ عَلَيْنا كِسَفاً أَوْ تَأْتِيَ بِاللَّهِ وَ الْمَلائِكَةِ قَبيلاً" "أَوْ يَكُونَ لَكَ بَيْتٌ مِنْ زُخْرُفٍ أَوْ تَرْقى‏ فِي السَّماءِ وَ لَنْ نُؤْمِنَ لِرُقِيِّكَ حَتَّى تُنَزِّلَ عَلَيْنا كِتاباً نَقْرَؤُهُ قُلْ سُبْحانَ رَبِّي هَلْ كُنْتُ إِلاَّ بَشَراً رَسُولاً" (1)
و گفتند: ما هرگز به تو ايمان نمى‏آوريم تا اين كه چشمه‏ جوشانى از اين سرزمين (خشك و سوزان) براى ما خارج کنی. يا باغى از نخل و انگور از آن تو باشد و نهرها در لابه ‏لاى آن جارى كنى.يا قطعات (سنگ هاى) آسمان را- آن چنان كه مى ‏پندارى- بر سر ما فرود آرى يا خداوند و فرشتگان را در برابر ما بياورى.يا براى تو خانه ‏اى پر نقش و نگار از طلا باشد يا به آسمان بالا روى حتى اگر به آسمان روى، ايمان نمى ‏آوريم مگر آن كه نامه ‏اى بر ما فرود آورى كه آن را بخوانيم! بگو: منزه است پروردگارم (از اين سخنان بى‏معنى)! مگر من جز انسانى فرستاده خدا هستم؟
با اندک دقتی به این آیات، خواهیم فهمید چرا خدای متعال به درخواست معجزه مشرکین این گونه پاسخ داده است.
خدای متعال در آیه ای دیگر این گونه از باطن آن ها خبر می دهد و آن چه در دل دارند را افشا می کند.
"وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُون"(2)
با نهايت اصرار، به خدا سوگند ياد كردند كه اگر نشانه‏ اى (معجزه‏اى‏) براى آنان بيايد، حتماً به آن ايمان مى‏آورند بگو: معجزات فقط از سوى خدا است و شما از كجا مى‏دانيد كه هر گاه معجزه ‏اى بيايد (ايمان مى‏آورند؟ نه) ايمان نمى‏آورند.
بله این حکایت برای وقتی است که مشرکین امتحان خود را پس داده باشند و امکان دارد یکی از مواقع آن، امتحانی بوده باشد که در خطبه قاصعه به آن اشاره شده است.
در نتیجه:خدای متعال به معجزات اقتراحی ( پیشنهادی) که پس از اتمام حجت و از روی بهانه جویی بوده و مشرکان جز آزار و تمسخر پیامبر صلوات الله علیه هدفی نداشتند، پاسخ نمی داده و چنین معجزاتی را نشان نمی داده است.
این برخوردی کاملا منطقی و معقول است در برابر کسانی که تقاضای جدی نداشته و هدف شان چیزی به غیر از تمسخر و اذیت نبوده است.
در ادامه و برای دست رسی به مطالب افزون تر،به تفسیر البیان آیت الله العظمی خویی رحمت الله علیه ترجمه هاشم هاشم زاده هریسی و محمد صادق نجمی، ذیل آیات مربوطه مراجعه شود.
اما اگر پرسش بر سر اصل چنین معجزاتی باشد که چگونه آن را باور کنیم!پاسخ این است خدای متعال عالم هستی را در تسخیر انسان قرار داد. "وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ"(3)
او آن چه در آسمان ها و آن چه در زمين است، همه را از سوى خودش مسخّر شما کرده در اين؛ نشانه‏ هاى (مهمّى) است براى كسانى كه انديشه مى ‏كنند.
انسان یا در اثر مدد الهی یا تلاش و کوشش شخصی و جمعی و یا تجربه های علمی می تواند آن چه در آسمان ها و زمین است را به تسخیر خویش در آورد....
وقتی یک مرتاض که هیچ ماموریتی الهی ندارد،اما می بینیم در اثر ریاضت های شخصی به جایی می رسد که کارهای خارق العاده انجام می دهد و این موضوع برای کسانی که وی را از نزدیک دیده اند ثابت شده است، پس چرا باور نکنیم یک نفس پاک تزکیه شده و یک انسان الهی که شایستگی رسالت و ابلاغ وحی را پیدا کرده به راحتی کارهای اعجاز آمیز از خود نشان ندهد. حال آن که کار مرتاض قابل قیاس با فعل پیامبر پیامبر نیست.صاحبان نفوس پاک می توانند تصرف تکوینی داشته باشند.
ضمنا بزرگ ترین معجزه ای که بر بشر عرضه شد، قرآن است که توسط پیامبر اسلام صلوات الله علیه در اختیار مسلمانان قرار گرفت.
با بودن قرآن -این معجزه جاوید- دیگر نیازی به معجزه دیگری نخواهد بود. گر چه سایر معجزات نیز قابل انکار نیست.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد.
پی نوشت ها:
1. سوره اسراء،آیات 90 تا 93
2. سوره انعام،آیه 109
3. سوره جاثیه،آیه 13

ضمن تشکر باید بگویم پاسخ سؤال مطرح شده آن طور که مد نظرم بود داده نشد. در برخی سایت‌ها اشاره شده که بخش‌هایی از این خطبه در کتب دیگر (با سند) آورده شده است اما نگفته‌اند که آیا بخش‌های مربوط به این معجزه هم سند معتبر و راوی ثقه‌ای دارد یا خیر. بعید است برای تمام خطبه‌های امام علی (ع) کاتبانی حاضر در حال نوشتن بوده باشند (چرا که کاتبان زمان پیامبر برای نوشتن قرآن بودند و سخنان پیامبر را نمی‌نوشتند؛ حال چگونه ممکن است کسابی بوده باشند که خطبه‌های یک از عشره مبشره را بنویسد حال آن که کاتبی برای سخنان خود پیامبر نبوده است) و حتی اگر چنین بوده باشد بعید نیست غالیان معجزۀ مذکور را بعدا وارد متن خطبه کرده باشند؛ چنان که معجزات عجیب و غریبی از پیامبر نقل می‌شود که برای اهل علم و فکر قابل قبول نیست (مثل این که پیامبر سایه نداشت یا همیشه ابر بالای سر ایشان حرکت می‌کرد یا معجزاتی که بیان آن‌ها حتی خارج از ادب است که اگر چنین بود درحدود بیست جای قرآن به تقاضای معجزه از سوی مشرکان اشاره نمی‌شد و روشن است دست معجزه سازانی در کار بوده است که کرامات دروغین برای پیامبر می‌ساختند).

به قصد اصلی من از پرسش فوق پرداخته شد که هر چند پاسخ پرسش نیست اما از آوردنشان خوشحالم. چون نقدهایی به آن‌ها هست که می‌توانم مطرح کنم.

محسن;880454 نوشت:
البته معجزه ای که در خطبه قاصعه مطرح شد، می تواند از جمله معجزاتی باشد که برای اتمامحجت به آن کور دلان نشان داده شده است و از آن پس می بینیم خدای متعال در میان آیاتش، به این موضوع تصریح می کند.

اگر معجزۀ مذکور در خطبه اتفاق افتاده بود، عاقلانه به نظر می‌رسد که در بین این آیات اشاره می‌شد که پیش از این، فلان معجزه را آوردیم و ایمان نیاورند. اگر از این گزارۀ عاقلانه (که باید معجزه در قرآن ذکر می‌شد) بگذریم، می‌توان به آیۀ 59 سورۀ 17 اشاره کرد که ترجمۀ آن چنین است: «و {چیزی} ما را از فرستادن معجزات {درخواستی مشرکان} باز نداشت جز این که پیشینیان آن را دروغ پنداشتند.....» و (برای مثال) به قوم ثمود اشاره می‌شود. اگر بگوییم معجزۀ مذکور پیش از نزول این آیه بوده است آنگاه آیه به جای اولون خود مشرکین را مثال می‌زد و اگر بگوییم معجزه پس از این آیه بوده آنگاه معجزه بر خلاف تصمیم گرفته شده در این آیه (که معجزه آورده نشود) رخ داده است. مگر آن که بگوییم خدا تصمیمش را عوض کرده است که باید پرسید چرا ایه‌ای در مورد تعویض این تصمیم در قرآن آورده نشده است. همچنین آیۀ 59 سورۀ 17، احتمالا می‌خواهد بگوید اگر معجزه بفرستیم و نپذیرند هلاک می‌شوند مثل پیشینیان که هلاک شدند. حالا چگونه ممکن است معجزه‌ای چون آنچه در خطبه آمده روی داده باشد و مشرکان نپذیرفته باشند و عذابی هم نیامده باشد؟ آیا سنت‌های الهی تغییر کرده‌اند؟

علاوه بر این‌ها، اگر به متن خطبه توجه کنیم متوجه می‌شوم مشرکان پس از حرکت درخت ایمان نمی‌آورند و درخواست دیگری مطرح می‌کنند که جز تمسخر و تحقیر معنای دیگر ندارد (می‌گویند حالا نصف درخت حرکت کند) و عجیب آن که خدایی که خود را عزیر و متکبر می‌خواند خاضعانه این درخواست تمسخر آمیز را اجابت می‌کند و این موضوع چند بار تکرار می‌شود! جالب‌تر این که انگار پیامبر از قبل می‌داند که ایمان نخواهند آورد و باز معجزه انجام می‌شود که با متن آیات قرآن سازگار نیست که حتی پیامبر به ایمان نیاوردن یقین داشته باشد و باز هم درخواست معجزه پذیرفته شود و آن هم چنین درخواست‌های تمسخر آمیزی.

علاوه بر این‌ها چنان که در صورت سوال اشاره شد، چه طور با حکمت خدا سازگار است که مسائل شخصی پیامبر در سورۀ تحریم مورد اشاره باشد اما ذکری از چنین معجزۀ عظیمی در قرآن نیامده باشد؟

این‌ها گویای آن است که بعید است این متن تحریفی نباشد و بعید است چنین معجزه‌ای رخ داده باشد و سبب پرس و جوی من از سند این بخش از خطبه هم همین بود. لذا شاید تحریف‌های بیش‌تری در نهج البلاغه باشند.

محسن;880454 نوشت:
اما اگر پرسش بر سر اصل چنین معجزاتی باشد که چگونه آن را باور کنیم!پاسخ این است خدای متعال عالم هستی را در تسخیر انسان قرار داد. "وَ سَخَّرَ لَكُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ جَميعاً مِنْهُ إِنَّ في‏ ذلِكَ لَآياتٍ لِقَوْمٍ يَتَفَكَّرُونَ"

البته این گونه آیات برای اثبات خدا مفیدند اما ارتباطی به اثبات ارتباط پیامبر و خدا ندارند.

نقل قول:
متقاضیان معجزه که آیات مرتبط با آن نازل شده است، مردم عادی نبودند که اگر از پیامبر تقاضای معجزه می کردند، پاسخ دهیم بر مبنای فطرت پاک و نیز تقویت ایمان شان بوده تقاضای به جایی داشتند،بلکه متقاضیان معجزه، کافران لجوجی بودند که قصد شان از این کار، تمسخر دین و نبوت حضرت بوده است و قرآن چنین پاسخ داده است که آن ها با دیدن معجزه نه تنها ایمان نمی آوردند، بلکه سر انجام پیامبر خدا را به سحر و جادو متهم می کردند.
.
.
."وَ أَقْسَمُوا بِاللَّهِ جَهْدَ أَيْمانِهِمْ لَئِنْ جاءَتْهُمْ آيَةٌ لَيُؤْمِنُنَّ بِها قُلْ إِنَّمَا الْآياتُ عِنْدَ اللَّهِ وَ ما يُشْعِرُكُمْ أَنَّها إِذا جاءَتْ لا يُؤْمِنُون"(2)

آیۀ مذکور مکی است و در مکه و پیش از هجرت شمار کسانی که ایمان آورده بوده و گاه از ایمانشان بر می‌گشتند، شاید به 100 نفر برسد و در نتیجه نمی‌تواند تمایزی بین مشرکان لجوج و مردم عادی قائل شد که در این صورت تقریبا تمام مردم مشرک لجوج محسوب می‌شوند و چرا باید پیامبری برای هدایت لجوجان فرستاده شود.

ثانیاً حتی خود این آیه هم در ایمان آوردن پس از معجزه تشکیک می‌کند و به طور قطع نمی‌گوید که ایمان نمی‌آورند. اگر خدا می‌دانست که با معجزه ایمان نمی‌آورند چرا با جزم و قطع نگفت و اگر نمی‌دانست چرا معجزه را نیاورد تا شاید ایمان بیاورند.

نقل قول:
وقتی یک مرتاض که هیچ ماموریتی الهی ندارد،اما می بینیم در اثر ریاضت های شخصی به جایی می رسد که کارهای خارق العاده انجام می دهد و این موضوع برای کسانی که وی را از نزدیک دیده اند ثابت شده است، پس چرا باور نکنیم یک نفس پاک تزکیه شده و یک انسان الهی که شایستگی رسالت و ابلاغ وحی را پیدا کرده به راحتی کارهای اعجاز آمیز از خود نشان ندهد. حال آن که کار مرتاض قابل قیاس با فعل پیامبر پیامبر نیست.صاحبان نفوس پاک می توانند تصرف تکوینی داشته باشند.

اگر مخاطب این سخن منم باید بگویم من نه تا به حال سحری دیده‌ایم نه مرتاضی دیده‌ام که کاری خارق العاده انجام دهد (جز برخی حقه‌های علمی که با همه با اندکی تأمل رازش آشکار می‌شود)، نه تا به حال جنی از اجنه دیده‌ام و نه رؤیای صادقه‌ای که اثباتی باشد برای من از وجود چیزی خارج از امور فیزیکی آشنا و قانونمند و ظاهرا نقل قول‌هایی که در این زمینه هست اغلب با تکیه بر افسانه‌های قدیمی است. حتی ظاهرا فیلم قابل اعتنایی هم در سرویس‌هایی نظیر youtube نیست که صحنه‌ای واقعی از سحر ساحری را به نمایش بگذارد که لااقل در حد یک فیلم یک سحر ثبت شده باشد که اگر ساحر و مرتاض آن قدر که در متون مورد اشاره است فراوان بود، فیلم‌ها یا عکس‌هایی مدعی وقایع عجیب از سنخ مذکور در متون در دست بود. الان حدود پنج میلیون مرتاض در هند زندگی می‌کنند که با کمک‌های مردمی به حیات ادامه می‌دهند و معلوم نیست چه کسی به آن‌ها قدرت خارق العاده می‌دهد اما آن‌ها را از خوردن بی نیاز نمی‌کند یا به آن‌ها غذا نمی‌دهد تا محتاج دیگران نباشند! اگر فیلمی یا منبعی معتبر سراغ دارید که مرتاضی کاری خارق‌العاده انجام می‌دهد ارائه بفرمایید. به علاوه این همه ساحر که در گذشته کارهای عجیب می‌کردند چه شدند؟ آیا ساحرها همان دعانویس‌های امروزی هستند؟ من فکر می‌کنم اغلب داستان‌های این چنینی بی منبع و یا ساختگیند و شاید تنها منبع معتبر مسلمانان قرآن باشد.

نقل قول:
ضمنا بزرگ ترین معجزه ای که بر بشر عرضه شد، قرآن است که توسط پیامبر اسلام صلوات الله علیه در اختیار مسلمانان قرار گرفت.

در این جا موضوع مورد بحث معجزات حسی است و بهتر است وارد بحث قرآن نشویم تا بحث شاخه‌های متعدد نیابد.

نقل قول:
با بودن قرآن -این معجزه جاوید- دیگر نیازی به معجزه دیگری نخواهد بود. گر چه سایر معجزات نیز قابل انکار نیست.

جدای از قرآن، اگر اقوال متواتری هست که معجزه‌ای حسی از پیامبر را تصدیق می‌کنند لطفا ارائه بفرمایید. می‌دانیم که واقعۀ غدیر خم محدثان زیادی دارد که هر گونه شک در مورد وقوعش را از بین می‌برند اما هیچ معجزه‌ای سراغ ندارم که به تواتر تصدیق و تأیید شده باشد یا به هر شکلی از محدثین ثقه نقل شده باشد که هر گونه شک را منتفی کند. باید برای بررسی این اقوال مدعی معجزه، سخنان غالیان معجزه پرداز را هم مورد توجه قرار داد و نیز این مسأله را نیز مد نظر گرفت که بارها عدم اجابت تقاضای معجزه که در قرآن آمده و تقریباً هر منصفی را تا حد زیادی قانع می‌کند که معجزه‌ای حسی از پیامبر لااقل تا پیش از این آیات نبوده است، و پس از آن‌ها هم دوران قدرت و اسلام بوده است و مردم مقهور اسلام بودند و مسلما در آن شرایط کسی تقاضای معجزه نمی‌کرده است تا ایمان بیاورد و انتظاری هم در بین نبوده.

حتی در موردی پیامبر در قرآن (آیۀ 35 سورۀ 6) مورد عتاب قرار می‌گیرد: «و چنانچه اعراض آن‌ها بر تو گران می‌آید، پس اگر می‌توانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان فراهم آور تا معجزه‌ای بر آنان بیاوری... پس از نادانان نباش». این عتاب حکایت از آزردگی پیامبر از این موضوع دارد که مشرکان درخواست معجزه داشتند و معجزه‌ای در کار نبود؛ حال آن که اگر پیش از این، معجزه‌ای از قبیل آنچه در خطبه آمده یا دو نیم شدن ماه در کار بود، پیامبر این چنین آزرده خاطر نمی‌شد که مورد عتاب قرار گیرد و جالب است که حتی پیامبر هم مایل است معجزه‌ای بیاید و معجزه‌ای نمی‌آید و در عوض پیامبر مورد عتاب قرار می‌گیرد.

عجیب‌تر آن که ظاهراً برای شخص موسای پیامبر و ابراهیم پیامبر (ظاهرا بدون ناظری جز خودشان)، معجزاتی آورده شده است تا شک شخصیشان از بین برود اما در مورد پیامبر اسلام (ص) ظاهرا این گونه نیست چنان که در آیۀ 94 سورۀ 10 می‌آید: «و اگر در آنچه به سوی تو نازل کردیم تردیدی داری، از آن‌ها که کتاب {آسمانی} پیش از تو را می‌خوانند سؤال کن، {بدان که} حق ازجانب پروردگارت به سوی تو آمده است، پس از تردیدکنندگان نباش». این آیه خطاب به شخص پیامبر است و راه رفع شک را سوال از خوانندگان کتب دیگر مطرح می‌کند نه معجزه‌ای حتی برای شخص پیامبر.

با همۀ این گزاره‌ها به نظر می‌آید آنچه در خطبۀ مذکور به عنوان معجزه آورده شده است مجعول باشد (و اگر بخشی از نهج البلاغه مجعول است چه دلیلی بر مجعول نبودن بخش‌های دیگر هست؟ و چگونه می‌توان به آن اعتماد کرد؟)

این معجزه علاوه بر نهج البلاغه در برخی از کتاب های اهل سنت نیز آمده است چنانچه ابن ابی الحدید سنی در شرح این خطبه آورده است:
این معجزه در روایات زیادی نقل شده است از جمله:

بیهقی در کتاب دلائل النبوه

محمد بن إسحاق بن يسار در كتاب السيرة و کتاب المغازي.‏[1]


[/HR][1] ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد - قم، چاپ: اول، 1404ق، ج‏13 ؛ ص214.

irancplusplus;880480 نوشت:
ضمن تشکر باید بگویم پاسخ سؤال مطرح شده آن طور که مد نظرم بود داده نشد. در برخی سایت‌ها اشاره شده که بخش‌هایی از این خطبه در کتب دیگر (با سند) آورده شده است اما نگفته‌اند که آیا بخش‌های مربوط به این معجزه هم سند معتبر و راوی ثقه‌ای دارد یا خیر. بعید است برای تمام خطبه‌های امام علی (ع) کاتبانی حاضر در حال نوشتن بوده باشند (چرا که کاتبان زمان پیامبر برای نوشتن قرآن بودند و سخنان پیامبر را نمی‌نوشتند؛ حال چگونه ممکن است کسابی بوده باشند که خطبه‌های یک از عشره مبشره را بنویسد حال آن که کاتبی برای سخنان خود پیامبر نبوده است) و حتی اگر چنین بوده باشد بعید نیست غالیان معجزۀ مذکور را بعدا وارد متن خطبه کرده باشند؛ چنان که معجزات عجیب و غریبی از پیامبر نقل می‌شود که برای اهل علم و فکر قابل قبول نیست (مثل این که پیامبر سایه نداشت یا همیشه ابر بالای سر ایشان حرکت می‌کرد یا معجزاتی که بیان آن‌ها حتی خارج از ادب است که اگر چنین بود درحدود بیست جای قرآن به تقاضای معجزه از سوی مشرکان اشاره نمی‌شد و روشن است دست معجزه سازانی در کار بوده است که کرامات دروغین برای پیامبر می‌ساختند).
به قصد اصلی من از پرسش فوق پرداخته شد که هر چند پاسخ پرسش نیست اما از آوردنشان خوشحالم. چون نقدهایی به آن‌ها هست که می‌توانم مطرح کنم.
اگر معجزۀ مذکور در خطبه اتفاق افتاده بود، عاقلانه به نظر می‌رسد که در بین این آیات اشاره می‌شد که پیش از این، فلان معجزه را آوردیم و ایمان نیاورند. اگر از این گزارۀ عاقلانه (که باید معجزه در قرآن ذکر می‌شد) بگذریم، می‌توان به آیۀ 59 سورۀ 17 اشاره کرد که ترجمۀ آن چنین است: «و {چیزی} ما را از فرستادن معجزات {درخواستی مشرکان} باز نداشت جز این که پیشینیان آن را دروغ پنداشتند.....» و (برای مثال) به قوم ثمود اشاره می‌شود. اگر بگوییم معجزۀ مذکور پیش از نزول این آیه بوده است آنگاه آیه به جای اولون خود مشرکین را مثال می‌زد و اگر بگوییم معجزه پس از این آیه بوده آنگاه معجزه بر خلاف تصمیم گرفته شده در این آیه (که معجزه آورده نشود) رخ داده است. مگر آن که بگوییم خدا تصمیمش را عوض کرده است که باید پرسید چرا ایه‌ای در مورد تعویض این تصمیم در قرآن آورده نشده است. همچنین
آیۀ 59 سورۀ 17، احتمالا می‌خواهد بگوید اگر معجزه بفرستیم و نپذیرند هلاک می‌شوند مثل پیشینیان که هلاک شدند. حالا چگونه ممکن است معجزه‌ای چون آنچه در خطبه آمده روی داده باشد و مشرکان نپذیرفته باشند و عذابی هم نیامده باشد؟ آیا سنت‌های الهی تغییر کرده‌اند؟
علاوه بر این‌ها، اگر به متن خطبه توجه کنیم متوجه می‌شوم مشرکان پس از حرکت درخت ایمان نمی‌آورند و درخواست دیگری مطرح می‌کنند که جز تمسخر و تحقیر معنای دیگر ندارد (می‌گویند حالا نصف درخت حرکت کند) و عجیب آن که خدایی که خود را عزیر و متکبر می‌خواند خاضعانه این درخواست تمسخر آمیز را اجابت می‌کند و این موضوع چند بار تکرار می‌شود! جالب‌تر این که انگار پیامبر از قبل می‌داند که ایمان نخواهند آورد و باز معجزه انجام می‌شود که با متن آیات قرآن سازگار نیست که حتی پیامبر به ایمان نیاوردن یقین داشته باشد و باز هم درخواست معجزه پذیرفته شود و آن هم چنین درخواست‌های تمسخر آمیزی.
علاوه بر این‌ها چنان که در صورت سوال اشاره شد، چه طور با حکمت خدا سازگار است که مسائل شخصی پیامبر در سورۀ تحریم مورد اشاره باشد اما ذکری از چنین معجزۀ عظیمی در قرآن نیامده باشد؟
این‌ها گویای آن است که بعید است این متن تحریفی نباشد و بعید است چنین معجزه‌ای رخ داده باشد و سبب پرس و جوی من از سند این بخش از خطبه هم همین بود. لذا شاید تحریف‌های بیش‌تری در نهج البلاغه باشند.
البته این گونه آیات برای اثبات خدا مفیدند اما ارتباطی به اثبات ارتباط پیامبر و خدا ندارند.
آیۀ مذکور مکی است و در مکه و پیش از هجرت شمار کسانی که ایمان آورده بوده و گاه از ایمانشان بر می‌گشتند، شاید به 100 نفر برسد و در نتیجه نمی‌تواند تمایزی بین مشرکان لجوج و مردم عادی قائل شد که در این صورت تقریبا تمام مردم مشرک لجوج محسوب می‌شوند و چرا باید پیامبری برای هدایت لجوجان فرستاده شود.
ثانیاً حتی خود این آیه هم در ایمان آوردن پس از معجزه تشکیک می‌کند و به طور قطع نمی‌گوید که ایمان نمی‌آورند. اگر خدا می‌دانست که با معجزه ایمان نمی‌آورند چرا با جزم و قطع نگفت و اگر نمی‌دانست چرا معجزه را نیاورد تا شاید ایمان بیاورند.
اگر مخاطب این سخن منم باید بگویم من نه تا به حال سحری دیده‌ایم نه مرتاضی دیده‌ام که کاری خارق العاده انجام دهد (جز برخی حقه‌های علمی که با همه با اندکی تأمل رازش آشکار می‌شود)، نه تا به حال جنی از اجنه دیده‌ام و نه رؤیای صادقه‌ای که اثباتی باشد برای من از وجود چیزی خارج از امور فیزیکی آشنا و قانونمند و ظاهرا نقل قول‌هایی که در این زمینه هست اغلب با تکیه بر افسانه‌های قدیمی است. حتی ظاهرا فیلم قابل اعتنایی هم در سرویس‌هایی نظیر youtube نیست که صحنه‌ای واقعی از سحر ساحری را به نمایش بگذارد که لااقل در حد یک فیلم یک سحر ثبت شده باشد که اگر ساحر و مرتاض آن قدر که در متون مورد اشاره است فراوان بود، فیلم‌ها یا عکس‌هایی مدعی وقایع عجیب از سنخ مذکور در متون در دست بود. الان حدود پنج میلیون مرتاض در هند زندگی می‌کنند که با کمک‌های مردمی به حیات ادامه می‌دهند و معلوم نیست چه کسی به آن‌ها قدرت خارق العاده می‌دهد اما آن‌ها را از خوردن بی نیاز نمی‌کند یا به آن‌ها غذا نمی‌دهد تا محتاج دیگران نباشند! اگر فیلمی یا منبعی معتبر سراغ دارید که مرتاضی کاری خارق‌العاده انجام می‌دهد ارائه بفرمایید. به علاوه این همه ساحر که در گذشته کارهای عجیب می‌کردند چه شدند؟ آیا ساحرها همان دعانویس‌های امروزی هستند؟ من فکر می‌کنم اغلب داستان‌های این چنینی بی منبع و یا ساختگیند و شاید تنها منبع معتبر مسلمانان قرآن باشد.
در این جا موضوع مورد بحث معجزات حسی است و بهتر است وارد بحث قرآن نشویم تا بحث شاخه‌های متعدد نیابد.
جدای از قرآن، اگر اقوال متواتری هست که معجزه‌ای حسی از پیامبر را تصدیق می‌کنند لطفا ارائه بفرمایید. می‌دانیم که واقعۀ غدیر خم محدثان زیادی دارد که هر گونه شک در مورد وقوعش را از بین می‌برند اما هیچ معجزه‌ای سراغ ندارم که به تواتر تصدیق و تأیید شده باشد یا به هر شکلی از محدثین ثقه نقل شده باشد که هر گونه شک را منتفی کند. باید برای بررسی این اقوال مدعی معجزه، سخنان غالیان معجزه پرداز را هم مورد توجه قرار داد و نیز این مسأله را نیز مد نظر گرفت که بارها عدم اجابت تقاضای معجزه که در قرآن آمده و تقریباً هر منصفی را تا حد زیادی قانع می‌کند که معجزه‌ای حسی از پیامبر لااقل تا پیش از این آیات نبوده است، و پس از آن‌ها هم دوران قدرت و اسلام بوده است و مردم مقهور اسلام بودند و مسلما در آن شرایط کسی تقاضای معجزه نمی‌کرده است تا ایمان بیاورد و انتظاری هم در بین نبوده.
حتی در موردی پیامبر در قرآن (آیۀ 35 سورۀ 6) مورد عتاب قرار می‌گیرد: «و چنانچه اعراض آن‌ها بر تو گران می‌آید، پس اگر می‌توانی سوراخی در زمین یا نردبانی در آسمان فراهم آور تا معجزه‌ای بر آنان بیاوری... پس از نادانان نباش». این عتاب حکایت از آزردگی پیامبر از این موضوع دارد که مشرکان درخواست معجزه داشتند و معجزه‌ای در کار نبود؛ حال آن که اگر پیش از این، معجزه‌ای از قبیل آنچه در خطبه آمده یا دو نیم شدن ماه در کار بود، پیامبر این چنین آزرده خاطر نمی‌شد که مورد عتاب قرار گیرد و جالب است که حتی پیامبر هم مایل است معجزه‌ای بیاید و معجزه‌ای نمی‌آید و در عوض پیامبر مورد عتاب قرار می‌گیرد.
عجیب‌تر آن که ظاهراً برای شخص موسای پیامبر و ابراهیم پیامبر (ظاهرا بدون ناظری جز خودشان)، معجزاتی آورده شده است تا شک شخصیشان از بین برود اما در مورد پیامبر اسلام (ص) ظاهرا این گونه نیست چنان که در آیۀ 94 سورۀ 10 می‌آید: «و اگر در آنچه به سوی تو نازل کردیم تردیدی داری، از آن‌ها که کتاب {آسمانی} پیش از تو را می‌خوانند سؤال کن، {بدان که} حق ازجانب پروردگارت به سوی تو آمده است، پس از تردیدکنندگان نباش». این آیه خطاب به شخص پیامبر است و راه رفع شک را سوال از خوانندگان کتب دیگر مطرح می‌کند نه معجزه‌ای حتی برای شخص پیامبر.
با همۀ این گزاره‌ها به نظر می‌آید آنچه در خطبۀ مذکور به عنوان معجزه آورده شده است مجعول باشد (و اگر بخشی از نهج البلاغه مجعول است چه دلیلی بر مجعول نبودن بخش‌های دیگر هست؟ و چگونه می‌توان به آن اعتماد کرد؟)

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما پرسشگر محترم و همراهان گرامی.
بیان می شود،خطبه های نهج البلاغه قبل از آن که توسط سید رضی جمع آوری شود، در بسیاری از کتاب های شیعه و سنی موجود است. به عنوان مثال، این آثار در کتاب های اصول کافی شیخ کلینی،من لایحضر الفقیه شیخ صدوق،ربیع الابرار زمخشری،الیقین سید طاووس، تحف العقول ابن شعبه حرانی و دهها اثر دیگر که نیازی به بیان نام آن ها نیست، به چشم می خورد. البته زمان تالیف این کتاب ها به قبل از زمان سید رضی و برخی به زمان حضور امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین باز می گردد.
و اما در باره سند و پیشینه ماجرای معجزه ای که مولای متقیان سلام الله علیه آن را از پیامبر صلوات الله علیه نقل کرده است،باید گفت این خطبه در سال 39 هجری قمری از حضرت نقل شده و ابو حاتم راضی در کتاب اعلام النبوه این ماجرای تاریخی را به تصریح بیان کرده است و می توانید مراجعه کنید.(1)
در عین حال اگر قرار بر ایراد باشد پس باید به تمام معجزاتی که حتی دیگر انبیاء آورده اند، نیز اشکال کرد معجزاتی که کاملا حسی اند. مثل معجزه عصای موسی یا ناقه صالح یا معجزات سایر پیامبران در این صورت جای اشکال در همه جا هست. با این حساب اصل نبوت و پیامبری و امر رسالت به طور کلی زیر سوال می رود. چون معجزه با هیچ قاعده فکری و علمی نمی سازد.بلکه به معنای خروج از قاعده است.و گرنه معجزه نیست. دقت کنیم!
بله ممکن است برخی از ماجرا ها که به عنوان معجزه برای پیامبر نقل شده است،مستند نبوده تنها در یک کتاب ذکر شده باشد، اما مسئله ای که در بسیاری از آثار اهل سنت و شیعه بیان شده است و ماخذ معتبری دارد، نمی تواند انکار شود.
علاوه بر این مطالب، آن چه به عنوان خطبه های مولای متقیان در کتاب نهج البلاغه ذکر شده است به عنوان جملاتی است که از عهده انسان عادی خارج است و هم چنین از نظر مستند بودن بر کلمات مولای متقیان، بارها آزمایش و اثبات شده است.
علامه طباطبایی که سخن و نظرش می تواند حجتی برای ما باشد، در باره نهج البلاغه این گونه سخن گفته است:
امکان ندارد این لهجه و این نحو سخن گفتن،از غیر امیرالمؤمنین سلام الله علیه صادر شود.از صدر اسلام تا کنون علما و بزرگان دین،هر کدام در اوایل کتاب های خود، خطبه هائی ایراد نموده اند که هیچ کدام به خطبه های نهج البلاغه نمی رسد.
لهجۀ نهج البلاغه بدیل ندارد، محتاج به سند نیست، در برخی موارد، تک تک جملات آن، برهان یقینی و استدلالی راجع به مطلب خاصی است... عبارات نهج البلاغه در میان عبارات دیگر هم چون نور در میان تاریکی ها می درخشد.(2)
اما اگر برخی از مسایل شخصی پیامبر در قرآن بیان شده و برخی نشده است حتما به شان نزولی گره خورده یا حکمتی ورای آن نهفته است.البته بسیاری دیگر از مسایل شخصی پیامبر که در سنت به تواتر نقل شده است، در قرآن نیامد و این دلیل بر اثبات شبهه نیست.
در ادامه بیان می کنیم با کمترین دقت می توان فهمید آیاتی که سخن از تسخیر عالم آفرینش به دست انسان می دهد، برای اثبات خدا نیست. بلکه برای ارزش نهادن به انسان از سوی خدای متعال است که به بشر قدرت داده که عالم هستی را به تسخیر خود در آورد و در این بین وجود معجزه می تواند یکی از بهترین مثال ها و وجه اتم برای تسخیر عالم وجود به وساطت انسان کامل باشد.کمترین قدرت انسان کامل تسخیر موجودات و تصرف در آن است.
بشر در عین حالی که با خدای متعال مرتبط است، اما از قدرتی که خدا به او داده بهره می برد و در عالم وجود تصرف می کند.
و اما برای بر خورد با لج بازی ها مهم جمعیت نیست پس نزول آیه چه برای یک نفر باشد یا صد نفر فرقی نمی کند مهم پیام آیه یا آیات است که به حکمت الهی همراه با شان نزول خاص نازل می شود.
در کتاب خدا بنا بر حکمت هایی گاهی فقط یک نفر موجب می شود سوره یا آیه ای له یا علیه او نازل شود و کم نیست از این گونه موارد مثل آیه ای که اشاره می کند به صدقه مولای متقیان هنگام نماز به شخص سایل که حضرت انگشتر خود را در حالی که در رکوع است به او می دهد یا برای شخص ابو لهب ک یک نفر است سوره ای نازل می شود و...
درنتیجه اگر در جایی مثالی زده می شود ممکن است صرفا برای تنظیر باشد نه تطبیق عین به عین تا جایی برای ورود شبهه باشد.
پیام آیات این است که خدای متعال به پیامبرش تفهیم کند محاجه با چنین کسانی راه به جایی نمی برد و گاهی استفاده از جملاتی که با احتمال می آید به این دلیل است که که هدف به طور طبیعی پیش برود تا سر انجام به نتیجه برسد.
البته پشت سر بسیاری از شاید های قرآن باید ها هست. مثل جا هایی که به انسان امر می کند که کار خیر و عمل صالح انجام دهید شاید مورد رحمت و لطف یا هدایت خدا قرار گیرید، معلوم است این الفاظ به نوعی استحسان در تعبیر است و همه می دانیم پاداش عمل صالح جزای خیر است نه این که اگر کسی عمل صالح انجام دهد، باید در انتظار محبت احتمالی خدا باشد.
علاوه احتمالاتی که در کتاب خدا از آن نام برده می شود نزد ما احتمال است اما نزد خدای متعال مقدمه ای برای اتمام حجت یا بهانه ای برای فهماندن اصل مطلب که برای آیندگان معلوم شود چه حوادثی در این باب رخ داده است. در عین حال اگر گاهی در قرآن به جزم سخن گفته نمی شود، ممکن است به این دلیل هم باشد که انسان ها همواره در معرض تغییر و تبدل اند (و الله العالم)
اما در باره جن خدای متعال با صراحت نام آن را می برد و هدف از خلقت جن و انس را عبادت شان نسبت به خود می داند و می فرماید:"وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاَّ لِيَعْبُدُون" (3)
اضافه بر این،در کتاب خدا مطالب و داستان های فراوانی مربوط به جن بیان شده است که یکی از معروف ترین آن، داستان حضرت سلیمان می باشد که جنی را از میان جنیان احضار کرده و ماموریتی را بر عهده اش قرار داده بود...(4)
پس اگر بنا باشد کسی بیاید و ادعا کند که من که عالم جن را قبول ندارم، پس نباید خیلی چیزهای دیگر را نیز قبول کند در حالی که جن وجودی انکار نا پذیر دارد و علاوه از انسان توان مند تر است.
همان طور که بیان شد، قرآن اصل وجود جن را تایید کرده و این موجود به ظاهر غایب، حضوری واقعی و حتی تاثیر گذار دارد و حتی در مواقعی جلو چشمان انسان ظاهر شده است.
اما در باره انکار تان نسبت به سحر و ساحر و مرتاض باید بیان کرد چون شما ساحر یا مرتاض ندیده اید، نمی توانید اصل آن را انکار کنید. این موضوع به تواتر اثبات شده است.دعا نویسان امروزی می توانند سایه ای از ساحران و جادو گران زمان های پیامبران گذشته باشند.
در عهد سایر پیامبران شیاطین و جنیان می توانستند از اخبار عالم غیب با اطلاع شوند و همین گونه بود که می توانستند میان آدم ها اختلاف بیفکنند و حتی میان زن وشوهر ها جدایی بیندازند و این مسئله در قرآن مورد بحث قرار گرفته و جالب این که در زمان پیامبر اسلام صلوات الله علیه، راه شیاطین برای نفوذ در دل آسمان ها و کسب اطلاع از امورغیبی مسدود شد و آن اندکی هم که می توانستند تا جایی نفوذ کنند، توسط شهاب سنگ تعقیب و رانده می شدند."إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب"(5)
مگر آن ها كه در لحظه‏ اى كوتاه براى استراق سمع به آسمان نزديك شوند، كه "شهاب ثاقب" آن ها را تعقيب مى ‏كند.
مسئله چشم زخم
چشم یک نیروی ما ورایی دارد و در قرآن نیز به صراحت از اثرات آن نام برده شده است.آیه شریفه "وَ إِنْ يَكادُ الَّذينَ كَفَرُوا لَيُزْلِقُونَكَ بِأَبْصارِهِمْ لَمَّا سَمِعُوا الذِّكْرَ وَ يَقُولُونَ إِنَّهُ لَمَجْنُون"(6) به طور مستقیم مسئله به موضوع چشم زخم که متاسفانه یک واقعیت غریب است، اشاره کرده است و به پیامبرش می فرماید که مشرکین در باره تو این گونه برنامه دارند.هم چنین سوره های ناس و فلق از تاثیرات سوء و زیان بار سحرو جادو حکایت می کند.
بنا بر این، در قرآن چشم زخم و سحر به تکرار مورد بحث قرار گرفته است که خدای متعال پیامبرش را از آسیب هایی که ساحران قصد داشتند بر پیامبر وارد کنند، باز داشته است.
اثر شدید برخی از چشم ها واقعیت دارد و آن تاثیر خارجی نیروی چشم برخی از انسان ها است که می گویند فلانی چشمش شور است. یا فلانی با چشم زخم از دنیا رفت. این را چگونه تفسیر می کنید ؟ آیا به نیروی چشم باور ندارید؟ همان طور که بیان شد در آیه شریفه و ان یکاد خدای متعال به پیامبرش این موضوع را که نزدیک است با چشم زخم به تو آسیب بزنند بیان می کند.
در باره انکار مرتاضان نیز باید بیان کرد این قانون اثبات شده است کسانی که به طور ممتد و طولانی به ریاضت روی می آورند و علاوه خود را به سختی های خاصی مکلف می کنند، معمولا از نیرویی ما ورایی بر خوردار می شوند.
با این حال ممکن است همه مرتاضان یا ساحران تعلیم دیده به هر دلیلی صاحب قدرت خارق العاده نشوند که این موضوع صحت اصل ماجرا تردید ایجاد نمی کند.
پی نوشت ها:
1. ر ک،اعلام النبوه چاپ انتشارات موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، با مقدمه دکتر سید حسین نصر و تصحیح دکتر غلام رضا اعوانی، ص 206
2. ر ک، کتاب در محضر علامه طباطبایی، پرسش ها و پاسخ ها، ص 109 و 110
3. سوره ذاریات،آیه 56
4. ر ک سوره نمل، آیه 39
5. سوره صافات،آیه 10
6. سوره قلم،آیه 51

محسن;880976 نوشت:
و اما در باره سند و پیشینه ماجرای معجزه ای که مولای متقیان سلام الله علیه آن را از پیامبر صلوات الله علیه نقل کرده است،باید گفت این خطبه در سال 39 هجری قمری از حضرت نقل شده و ابو حاتم راضی در کتاب اعلام النبوه این ماجرای تاریخی را به تصریح بیان کرده است و می توانید مراجعه کنید.

آیا این نقل‌ها از نظر فقهی ضعیف حساب می‌شوند؟ حسن حساب می‌شوند؟ و یا کاملا مورد اعتمادند؟ هر چند در این جا حکم فقهی قابل استخراج نیست اما اهمیت مسئله کم‌تر از یک حکم شرعی هم نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــ
فرمایش‌های دیگر شما هم که کم‌تر به اصل سوال مربوطند هم توضیحاتی دارند:

محسن;880976 نوشت:
ادعا کند که من که عالم جن را قبول ندارم، ...اما در باره انکار تان نسبت به سحر و ساحر و مرتاض باید بیان کرد .

چیزی را انکار نکرده‌ام اما اثبات‌ها در این موارد مبهمند و قانع کننده و منطبق با تحلیل‌ها نیستند جز آن که از طریق قرآن برای فرد مسلمان باشد.

محسن;880976 نوشت:
در عهد سایر پیامبران شیاطین و جنیان می توانستند از اخبار عالم غیب با اطلاع شوند و همین گونه بود که می توانستند میان آدم ها اختلاف بیفکنند و حتی میان زن وشوهر ها جدایی بیندازند و این مسئله در قرآن مورد بحث قرار گرفته و جالب این که در زمان پیامبر اسلام صلوات الله علیه، راه شیاطین برای نفوذ در دل آسمان ها و کسب اطلاع از امورغیبی مسدود شد و آن اندکی هم که می توانستند تا جایی نفوذ کنند، توسط شهاب سنگ تعقیب و رانده می شدند."إِلاَّ مَنْ خَطِفَ الْخَطْفَةَ فَأَتْبَعَهُ شِهابٌ ثاقِب"

همۀ این‌ها از طریق قرآن قابل قبول است. اما ابهام در آن به حدی است که بعید نیست بیانی استعاری باشند و نه تبیین واقعیت. از ابهام‌ها می‌توان به این‌ها اشاره کرد: عالم غیب کجاست؟ آسمان به چه معناست؟ شیاطین چگونه بالا می‌رفتند؟ و مگر اصلا زمین مادی برایشان معنایی دارد که بالا بروند؟ اخبار از چه طریق و بین چه کسانی رد و بدل می‌شده‌اند که گوش‌های شیاطین می‌شنیده؟ اصلا آن بالا چه خبر است که این همه اخبار مخفیانه رد و بدل می‌شود؟ و این اخبار چیست؟ و به چه درد می‌خورد؟ و چرا این اخبار که این همه حساسند با رمز و کدگذاری رد و بدل نشده‌اند که کسی شنود نکند؟ مگر از سرویس‌های امنیتی آمریکا عقب مانده‌تر بودند؟ و اصلا چرا با شهاب شیاطین را می‌زدند؟ و چه کسی می‌زده؟ و شهاب چیست؟ و چرا اگر کارشان غیر قانونی بوده دستگیر و مجاراتشان نمی‌کردند؟ و اگر قانونی بوده چرا بیگناه را می‌زدند به جای ارشاد یا تصحیح قانون؟ کلا آن بالا چه طوری است که می‌شود (نردبان گذاشت) رفت بالا. می‌بینید که نقل مذکور به رؤیایی پر ابهام شبیه‌تر است تا واقعیت و بعید نیست مقصود چیز دیگری باشد که به این شکل بیان شده است. فرق بین ابلیس و جن و شیاطین و... که در قرآن ذکر می‌شوند مشخص نیست و علاوه بر این‌ها در کتب آسمانی پیش ظاهرا این همه تأکید بر جن نبوده و در عصر پیامبر به دلیلی بر آن تأکید شده است. در هر حال این ابهام در قرآن هست و شاید خیلی از بخش‌های قرآن تفاسیری غیر از ظاهرشان داشته باشند.

محسن;880976 نوشت:
اثر شدید برخی از چشم ها واقعیت دارد و آن تاثیر خارجی نیروی چشم برخی از انسان ها است که می گویند فلانی چشمش شور است. یا فلانی با چشم زخم از دنیا رفت. این را چگونه تفسیر می کنید ؟ آیا به نیروی چشم باور ندارید؟

آن آیه از قرآن را که ذکر فرمودید می‌توان به غیر چشم زخم هم تفسیر کرد. با این که انکار نمی‌کنم، اما اثباتی هم برای آن نمی‌شناسم. واقعیت آن است که اگر چشم زخم یک واقعیت است حتما قوانینی بر آن حاکمند مانند قوانین فیزیک. آن قوانین در شرایط خاصی همیشه و بی استثنا به اجرا در می‌آیند همان گونه که وقتی سنگی را رها می‌کنم همیشه و بی اسثنا قانون جاذبه آن را به زمین می‌اندازد. حال با این شرایط، باید بشود با یک آزمایش علمی، مسألۀ چشم زخم را اثبات کرد و آن قوانین را کشف کرد و چه بسا در قالب فرمول‌هایی ارائه نمود چنان که در قوانین فیزیک این کار امکان پذیر شده است. اما آزمایشی برای اثبات چشم زخم انجام نشده است. قوانین دقیقی هم برای آن تبیین نشده است (که دقیقا کی و در چه شرایطی این قانون چشم زخم اجرا می‌شود) و آن چه گفته می‌شود مانند ماجرای شیاطین و شهاب بسیار مبهم است و ابهام در حدی است که هر گونه تفسیر و تطبیق بر آن جایز است. علاوه بر این اگر قانون عمومی چشم زخم به این پررنگی بود جوامع دیگر در دنیا هم به آن می‌رسیدند مثلا چشم زخم در ژاپن و چین و آلمان و... مطرح می‌بود چرا که نمی‌توان پنداشت چنین قانونی جزئی از زندگی انسان‌ها باشد و تنها اعراب و جوامع اطرافشان کشفش کرده باشند. (تحقیقی در مورد این وجود مفهومی مشابه چشم زخم در جوامع دیگر ندیده ام). بعید نیست که چنین چیزی در زبان مردم مطرح بوده است و آن قدر سست و اثبات نا شده بوده که عده‌ای خواسته‌اند از قرآن شاهدی بر آن بیاورند و شکل نوشتار قرآن هم به گونه‌ای است که برای هر مدعایی می‌توان آیه‌ای با تفسیر مورد نظر در آن پیدا کرد از جمله چشم زخم.

irancplusplus;881022 نوشت:

آیا این نقل‌ها از نظر فقهی ضعیف حساب می‌شوند؟ حسن حساب می‌شوند؟ و یا کاملا مورد اعتمادند؟ هر چند در این جا حکم فقهی قابل استخراج نیست اما اهمیت مسئله کم‌تر از یک حکم شرعی هم نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــ
فرمایش‌های دیگر شما هم که کم‌تر به اصل سوال مربوطند هم توضیحاتی دارند:

چیزی را انکار نکرده‌ام اما اثبات‌ها در این موارد مبهمند و قانع کننده و منطبق با تحلیل‌ها نیستند جز آن که از طریق قرآن برای فرد مسلمان باشد.

همۀ این‌ها از طریق قرآن قابل قبول است. اما ابهام در آن به حدی است که بعید نیست بیانی استعاری باشند و نه تبیین واقعیت. از ابهام‌ها می‌توان به این‌ها اشاره کرد: عالم غیب کجاست؟ آسمان به چه معناست؟ شیاطین چگونه بالا می‌رفتند؟ و مگر اصلا زمین مادی برایشان معنایی دارد که بالا بروند؟ اخبار از چه طریق و بین چه کسانی رد و بدل می‌شده‌اند که گوش‌های شیاطین می‌شنیده؟ اصلا آن بالا چه خبر است که این همه اخبار مخفیانه رد و بدل می‌شود؟ و این اخبار چیست؟ و به چه درد می‌خورد؟ و چرا این اخبار که این همه حساسند با رمز و کدگذاری رد و بدل نشده‌اند که کسی شنود نکند؟ مگر از سرویس‌های امنیتی آمریکا عقب مانده‌تر بودند؟ و اصلا چرا با شهاب شیاطین را می‌زدند؟ و چه کسی می‌زده؟ و شهاب چیست؟ و چرا اگر کارشان غیر قانونی بوده دستگیر و مجاراتشان نمی‌کردند؟ و اگر قانونی بوده چرا بیگناه را می‌زدند به جای ارشاد یا تصحیح قانون؟ کلا آن بالا چه طوری است که می‌شود (نردبان گذاشت) رفت بالا. می‌بینید که نقل مذکور به رؤیایی پر ابهام شبیه‌تر است تا واقعیت و بعید نیست مقصود چیز دیگری باشد که به این شکل بیان شده است. فرق بین ابلیس و جن و شیاطین و... که در قرآن ذکر می‌شوند مشخص نیست و علاوه بر این‌ها در کتب آسمانی پیش ظاهرا این همه تأکید بر جن نبوده و در عصر پیامبر به دلیلی بر آن تأکید شده است. در هر حال این ابهام در قرآن هست و شاید خیلی از بخش‌های قرآن تفاسیری غیر از ظاهرشان داشته باشند.

آن آیه از قرآن را که ذکر فرمودید می‌توان به غیر چشم زخم هم تفسیر کرد. با این که انکار نمی‌کنم، اما اثباتی هم برای آن نمی‌شناسم. واقعیت آن است که اگر چشم زخم یک واقعیت است حتما قوانینی بر آن حاکمند مانند قوانین فیزیک. آن قوانین در شرایط خاصی همیشه و بی استثنا به اجرا در می‌آیند همان گونه که وقتی سنگی را رها می‌کنم همیشه و بی اسثنا قانون جاذبه آن را به زمین می‌اندازد. حال با این شرایط، باید بشود با یک آزمایش علمی، مسألۀ چشم زخم را اثبات کرد و آن قوانین را کشف کرد و چه بسا در قالب فرمول‌هایی ارائه نمود چنان که در قوانین فیزیک این کار امکان پذیر شده است. اما آزمایشی برای اثبات چشم زخم انجام نشده است. قوانین دقیقی هم برای آن تبیین نشده است (که دقیقا کی و در چه شرایطی این قانون چشم زخم اجرا می‌شود) و آن چه گفته می‌شود مانند ماجرای شیاطین و شهاب بسیار مبهم است و ابهام در حدی است که هر گونه تفسیر و تطبیق بر آن جایز است. علاوه بر این اگر قانون عمومی چشم زخم به این پررنگی بود جوامع دیگر در دنیا هم به آن می‌رسیدند مثلا چشم زخم در ژاپن و چین و آلمان و... مطرح می‌بود چرا که نمی‌توان پنداشت چنین قانونی جزئی از زندگی انسان‌ها باشد و تنها اعراب و جوامع اطرافشان کشفش کرده باشند. (تحقیقی در مورد این وجود مفهومی مشابه چشم زخم در جوامع دیگر ندیده ام). بعید نیست که چنین چیزی در زبان مردم مطرح بوده است و آن قدر سست و اثبات نا شده بوده که عده‌ای خواسته‌اند از قرآن شاهدی بر آن بیاورند و شکل نوشتار قرآن هم به گونه‌ای است که برای هر مدعایی می‌توان آیه‌ای با تفسیر مورد نظر در آن پیدا کرد از جمله چشم زخم.


بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام مجدد خدمت شما و همراهان گرامی.
ابتدا بیان کنیم نقل قول هایی که در باره وقایع صدر اسلام وجود دارد، اهمیت آن بیشتر از جنبه تاریخی و یا بعضا کلامی است و ارتباط خاصی با فقه و احکام تکلیفی که به طور مستقیم با امور عبادی مردم مرتبط است، ندارد تا اعتبار سنجی شود. اگر چه این گونه وقایع خود دارای اهمیت فراوانی است ولی چون از امور تکلیفی نیست حساسیت خاصی را بر نمی انگیزاند.
هدف ادیان
در ادامه بیان می کنیم یا باید زیر بار برنامه هایی که ادیان الهی به ما عرضه می کند، برویم یا آن که به طور کلی قید دین داری را بزنیم! زیرا همان طور که می دانیم تعالیم آسمانی که از طریق پیامبران و از طریق وحی که امری کاملا غیبی است،به دست ما می رسد و راستی آزمایی امور غیبی جز با تلقی فطرت های سلیم و دست نخورده میسر نمی شود. و می دانیم همه افراد جامعه مخاطبان پیام الهی اند و جالب این که می توان از اثر پذیری این تعالیم در رفتار و عمل عموم افراد یک اجتماع، به حقانیت یک دین و آیین شهادت داد.
علاوه بر این مطالب، هر دین و آیینی مجموعه از احکام و اعتقادات است که توسط پیامبران و از مسیر وحی به مردم جامعه ابلاغ می شود.در این مجموعه که به عنوان برنامه ای جامع عرضه می شود، عمده شئونات زندگی مردم قرار دارد. در ضمن هر آیینی خصوصا ادیان ابراهیمی با کتاب یا صحیفه هایی شناخته شده اند که در آن، اصول عقاید و احکام مردم جامعه ای که درآن مامور به رسالت خویش شده اند، ترسیم شده است.
تعالیمی که از مسیر پیامبران و در عصر اسلام توسط پیامبر صلوات الله علیه و جانشینان به حق او عرضه و تفسیر می شود.
در این میان فطرت های دست نخورده به راحتی پیام وحی را با جان و دل شان دریافت و به آن عمل می کنند.
بنا بر این، مجرای تکالیف الهی جز وحی مسیر دیگری نخواهد داشت و تفسیر پیام های وحیانی فقط به دست پیامبر و امامان سلام الله علیهم اجمعین ممکن است. اما این که ماهیت وحی چگونه است، امری است مبهم که حتی برای افراد با ایمان هم روشن نیست. در عین حال ما به این امور متعبد می شویم و آن را نشانه ای از بندگی خدا می دانیم.
هزاران هزار سال است که انسان ها تابع تعالیم وحیانی و پیام های آسمانی بودند و در هر دوره ای از پیامبری پیروی می کردند و حساب این امور را به خدا واگذار می کردند. اگر چه حق هر بشری پرسش است، اما پرسشی که از امر غیبی است، پاسخی غیبی می خواهد.که بی پاسخ ماندن این امور دلیل بر نبود آن نمی شود.
مثلا در امور تکلیفی مثل نماز و روزه یا حج، پرسش های فراوانی ایجاد می شود. اما بسیار از آن ها بی پاسخ می می ماند. پرسش هایی نظیر چرا نماز ظهر و عصر را باید آهسته خواند؟ چرا نماز مغرب سه رکعت و نماز عشا چهار رکعت است؟ چرا خون نجس است؟ چرا روزه سی روز است؟علت این همه مناسک خاص در حج چیست؟ و خیلی از چرا های دیگر که بدون پاسخ است. ولی چون اصل دین و بسیاری از برنامه های آن از امور تعبدی است، به همین دلیل جهت پذیرش آن فقط تعبد و انقیاد است.یعنی تسلیم شدن. همان طور که معنای اسلام هم تسلیم شدن است.یعنی این که من نباید از چرایی برخی از احکام سوال کنم.
اموری که مستقیما از دیده ما پنهان است مثل شیاطین و جن علاوه بر آن که یک واقعیت بدون شک دارند و تجربه های عینی متواتری از وجود جن حکایت دارد، در این باره نیز قرآن بیان می کند. این هم جزیی از تعبدیات است. اما تعبدیاتی که گاهی به نشانه خارجی تبدیل می شوند و در امور مردم دخالت می کنند.
اما این که چرا در دیگر کتب آسمانی به مسایلی چون جن به این اندازه که در قرآن آمده پرداخته نشده است، باید گفت کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و .. که امروزه در اختیار جوامع یهودی و مسیحی قرار دارد، کتب واقعی نیست و به شدت تحریف شده است. بنا بر این، چنین ادعایی صحیح نخواهد بود.
پس اگر قرار بر اشکال باشد، به خیلی از چیزها می توان ایراد وارد کرد. اما اگر بنا را بر تسلیم و تعبد و انقیاد بگذاریم، بسیار از شبهه ها دفع یا رفع خواهد شد.
اما در باره نیروی چشم البته می تواند چنین باشد. زیرا آن چه موجب اثر می شود، علاوه بر نیرویی پنهانی که ممکن است بخشی از قوای نفس انسان باشد،نیروی ظاهری خود چشم حاصل از برخورد با شی خارجی وانعکاس آن باشد که البته این موضوع چون همیشگی و برای همه نیست، به همین دلیل نسبت به برخی از انسان ها وجود دارد و همین دلیل بر امری غیبی دارد.
در باره واقعیت تاثیر بعضی از چشم ها ، روایتی از اولیای الهی داریم با این برداشت که بسیاری از کسانی که در مقابر و زیر خروار ها خاک قرار دارند به دلیل چشم زخم است.
با این حال اگر می بینیم در جوامع اسلامی بیشتر به این مسایل پرداخته می شود، شاید به این دلیل باشد که اسلام برنامه جامعی دارد و علاوه آنانی که از جوامع اسلامی به دورند، مرشدانی چون امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین ندارند که برای آن ها از حادثه ای صحبت کنند و نحوه پیش گیری از اثر را یاد بدهند.مثل دادن صدقه و رفع بلا که به تجربه ثابت شده است که صدقه در پیش گیری از مرگ های فجیع موثر است.ولی دیگر جوامع به طور کلی متوجه دلیل حوادثی که برای شان اتفاق می افتد، نمی شوند و آن را به عللی مربوط می کنند که بیشتر مربوط به فهم خودشان است.به همین جهت به فکر پیش گیری از آن نمی افتند.
اما اسلام برنامه ای جامع دارد و در بسیاری از امور زندگی حتی خصوصی مردم توصیه های مفیدی دارد.
در نتیجه اگر به برنامه های دین به طور کامل عمل شود، جامعه اسلامی می تواند بهترین الگو برای دیگر جوامع قرار گیرد.

محسن;881723 نوشت:
اهمیت آن بیشتر از جنبه تاریخی و یا بعضا کلامی است

اهمیت سندهای معتبر، آن است که یک مسلمان امروزی بداند پیامبر اسلام معجزه‌ای داشته است که اسناد معتبر مؤید آن باشد و بداند بین معجزات ساختگی معجزۀ واقعی هم پیدا می‌شود یا خیر. بی شک این مهم‌تر از احکام فقهی است.

بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام و درود فراوان به شما همراهان گرامی و عرض تسلیت فرا رسیدن ایام تاسوعا و عاشورای حسینی، به اطلاع شریف شما می رسانم، به دلیل سفر پیش رو و عدم جضور این جانب در انجمن گفتگوی دینی، با اجازه شما این موضوع بسته خواهد شد تا انشا الله که از سفر باز گردم با باز نمودن مجدد موضوع مورد بحث،در خدمت عزیزان خواهم بود.


بسم الله الرحمن الرحیم
پرسش اول:
آیا معجزۀ مذکور درخطبۀ قاصعه از نظر سندی معتبر است؟

پاسخ:
با سلام خدمت شما پرسشگر محترم و دیگر همراهان گرامی.
باید گفت در اعتبار سندی خطبه قاصعه مطالب آن هیچ شکی نیست.
و اما در باره معجزه لازم است بیان کنیم که بر دو قسم ابتدایی و اقتراحی است.
معجزه ابتدایی با اراده الهی محقق می شود و پیشنهاد مردم یا حتی پیامبر در اصل و نوع آن تاثیری ندارد.مانند معجزات معروف اژدها شدن عصای موسی یا زنده شدن مردگان به دست حضرت عیسی و نزول قرآن به وساطت پیامبر اسلام صلوات الله علیهم اجمعین.
معجزه اقتراحی با پیشنهاد مردم و در پی دعا یا درخواست پیامبر و موافقت خدای متعال انجام می گیرد مثل خروج ناقه صالح از کوه و نزول مائده آسمانی از طرف حضرت عیسی که البته این نوع معجزه با در خواست مردم صورت می گیرد.
اما در بعضی از موارد برخی از تقاضاها از مردم و نیز در پی آن درخواست پیامبر از خدا اما معجزه درخواستی مورد قبول خدای متعال قرار نمی گیرد چنان چه این نوع درخواست های بی پاسخ هم در زمان پیامبر ما و هم سایر پیامبران دیده می شد امت موسی از حضرت تقاضای دیدار خدا را داشتند ولی پاسخ آن صاعقه بود. مشرکان عرب نیز از پیامبر اسلام تقاضاهایی کردند که خدای متعال آن را رد کرد که البته چنین در خواست هایی از مردم آن روزگار نه برای تقویت توحید و ایمان شان بود بلکه مقصود مشرکان زمان پیامبر تمسخر حضرت بود که آیات قران بر این امر گواه است و می خواستند پیامبر را به عنوان یک ساحر به دیگران معرفی کنند همان طور که در خطبه قاصه به این موضوع اشاره شده است.
در نتیجه هدف آیاتی که تقاضای پیامبر صلوات الله علیه را رد می کند، روی همین جهت است.
البته معجزه ای که در خطبه قاصعه مطرح شد،می تواند از جمله معجزاتی باشد که برای اتمام حجت به آن کور دلان نشان داده شده است. مطالعه آیات 90 تا 93 سوره اسراء این موضوع را گواهی می کند. و حتی در آیه 109 سوره انعام، خدای متعال باطن مشرکان را برای پیامبرش افشا می کند.
بله این حکایت برای وقتی است که مشرکین امتحان خود را پس داده باشند و امکان دارد یکی از مواقع آن، امتحانی بوده باشد که در خطبه قاصعه به آن اشاره شده است.
در نتیجه:خدای متعال به معجزات اقتراحی ( پیشنهادی) که پس از اتمام حجت و از روی بهانه جویی بوده و مشرکان جز آزار و تمسخر پیامبر صلوات الله علیه هدفی نداشتند، پاسخ نمی داده و چنین معجزاتی را نشان نمی داده است.
پرسش دوم:
در برخی سایت‌ها اشاره شده که بخش‌هایی از این خطبه در کتب دیگر (با سند) آورده شده است اما نگفته‌ اند که آیا بخش‌های مربوط به این معجزه هم سند معتبر و راوی ثقه‌ای دارد یا خیر. بعید است برای تمام خطبه‌های امام علی (ع) کاتبانی حاضر در حال نوشتن بوده باشند.... حتی اگر چنین بوده باشد بعید نیست غالیان معجزۀ مذکور را بعدا وارد متن خطبه کرده باشند؛ چنان که معجزات عجیب و غریبی از پیامبر نقل می‌شود که برای اهل علم و فکر قابل قبول نیست (مثل این که پیامبر سایه نداشت یا همیشه ابر بالای سر ایشان حرکت می‌کرد یا معجزاتی که بیان آن‌ها حتی خارج از ادب است که اگر چنین بود درحدود بیست جای قرآن به تقاضای معجزه از سوی مشرکان اشاره نمی‌شد و روشن است دست معجزه سازانی در کار بوده است که کرامات دروغین برای پیامبر می‌ساختند).
...علاوه بر این‌ها چنان که در صورت سوال اشاره شد، چه طور با حکمت خدا سازگار است که مسائل شخصی پیامبر در سورۀ تحریم مورد اشاره باشد اما ذکری از چنین معجزۀ عظیمی در قرآن نیامده باشد؟.....
پاسخ:
باید گفت خطبه های نهج البلاغه قبل از آن که توسط سید رضی جمع آوری شود، در بسیاری از کتاب های شیعه و سنی موجود است. به عنوان مثال، این آثار در کتاب های اصول کافی شیخ کلینی،من لایحضر الفقیه شیخ صدوق،ربیع الابرار زمخشری،الیقین سید طاووس، تحف العقول ابن شعبه حرانی و دهها اثر دیگر که نیازی به بیان نام آن ها نیست، به چشم می خورد. البته زمان تالیف این کتاب ها به قبل از زمان سید رضی و برخی به زمان حضور امامان معصوم سلام الله علیهم اجمعین باز می گردد.
و اما در باره سند و پیشینه ماجرای معجزه ای که مولای متقیان سلام الله علیه آن را از پیامبر صلوات الله علیه نقل کرده است،بیان می کنیم این خطبه در سال سی و نه هجری قمری از حضرت نقل شده و ابو حاتم راضی در کتاب اعلام النبوه ص 206 این ماجرای تاریخی را به تصریح بیان کرده است و می توان مراجعه کرد.
بله ممکن است برخی از ماجراها که به عنوان معجزه برای پیامبر نقل شده است،مستند نبوده تنها در یک کتاب ذکر شده باشد، اما مسئله ای که در بسیاری از آثار اهل سنت و شیعه بیان شده است و ماخذ معتبری دارد، نمی تواند انکار شود.
علاوه بر این مطالب، آن چه به عنوان خطبه های مولای متقیان در کتاب نهج البلاغه ذکر شده است به عنوان جملاتی است که از عهده انسان عادی خارج است و هم چنین از نظر مستند بودن بر کلمات مولای متقیان، بارها آزمایش و اثبات شده است.
علامه طباطبایی در باره نهج البلاغه این گونه سخن گفته است:
امکان ندارد این لهجه و این نحو سخن گفتن،از غیر امیرالمؤمنین سلام الله علیه صادر شود.از صدر اسلام تا کنون علما و بزرگان دین،هر کدام در اوایل کتاب های خود، خطبه هائی ایراد نموده اند که هیچ کدام به خطبه های نهج البلاغه نمی رسد.
لهجۀ نهج البلاغه بدیل ندارد، محتاج به سند نیست، در برخی موارد، تک تک جملات آن، برهان یقینی و استدلالی راجع به مطلب خاصی است... عبارات نهج البلاغه در میان عبارات دیگر هم چون نور در میان تاریکی ها می درخشد.
ر ک، کتاب در محضر علامه طباطبایی، پرسش ها و پاسخ ها، ص 109 و 110
اما از این که چون نام چنین معجزه ای در قرآن نیامده نمی توان عدم وجود آن را اثبات کرد و دلیل بر اثبات شبهه نمی شود. زیرا اگر می بینیم در قرآن به برخی از مسایل شخصی پیامبر اشاره شده است، حتما به شان نزولی گره خورده یا حکمتی ورای آن نهفته است.البته بسیاری دیگر از مسایل مربوط به پیامبر که در سنت به تواتر نقل شده ولی در قرآن نیامده است.
در ضمن، وقتی می بینیم یک مرتاض یا حتی ساحر در اثر ریاضت کارهایی را انجام می دهد که از عهده بشر عادی خارج است، پس چرا نباید نسبت به شخصی که بار رسالت الهی را بر دوش دارد و از اسرار عالم خلقت با خبر است، توقع معجزه نداشته باشیم!
پرسش سوم:
آیا این نقل ‌ها(نقل های تاریخی مسایل پیامبر و حوادث صدر اسلام) از نظر فقهی ضعیف حساب می‌شوند؟ حسن حساب می‌شوند؟ و یا کاملا مورد اعتماد ند؟ هر چند در این جا حکم فقهی قابل استخراج نیست اما اهمیت مسئله کم‌ تر از یک حکم شرعی هم نیست.
در ادامه پرسش می گوییم همۀ این‌ها (اخباری که از راه غیب به گوش ما می خورد) از طریق قرآن قابل قبول است. اما ابهام در آن به حدی است که بعید نیست بیانی استعاری باشند و نه تبیین واقعیت. از ابهام‌ها می‌توان به این‌ها اشاره کرد: عالم غیب کجاست؟ آسمان به چه معناست؟ شیاطین چگونه بالا می‌رفتند؟ و مگر اصلا زمین مادی برایشان معنایی دارد که بالا بروند؟ اخبار از چه طریق و بین چه کسانی رد و بدل می‌شده‌اند که گوش‌های شیاطین می‌شنیده؟.... فرق بین ابلیس و جن و شیاطین و... که در قرآن ذکر می‌شوند مشخص نیست و علاوه بر این‌ها در کتب آسمانی پیش ظاهرا این همه تأکید بر جن نبوده و در عصر پیامبر به دلیلی بر آن تأکید شده است. در هر حال این ابهام در قرآن هست و شاید خیلی از بخش‌های قرآن تفاسیری غیر از ظاهرشان داشته باشند.
پاسخ:
بیان می کنیم اهمیت نقل قول هایی که در باره وقایع صدر اسلام وجود دارد، بیشتر از جنبه تاریخی و یا بعضا کلامی است و ارتباط خاصی با فقه و احکام تکلیفی که به طور مستقیم با امور عبادی مردم مرتبط است، ندارد تا اعتبار سنجی شود. اگر چه این گونه وقایع خود دارای اهمیت فراوانی است، ولی چون از امور تکلیفی نیست، حساسیت خاصی را بر نمی انگیزاند.
هدف ادیان
همان طور که می دانیم تعالیم آسمانی که از طریق پیامبران و از طریق وحی که امری کاملا غیبی است،به دست ما می رسد و راستی آزمایی امور غیبی جز با تلقی فطرت های سلیم فهمیده نمی شود.
علاوه بر این مطالب، هر دین و آیینی مجموعه از احکام و اعتقادات است که توسط پیامبران و از مسیر وحی به مردم جامعه ابلاغ می شود.
در این میان، فطرت های دست نخورده به راحتی پیام وحی را با جان و دل شان دریافت و به آن عمل می کنند.
بنا بر این، مجرای تکالیف الهی جز وحی مسیر دیگری نخواهد داشت و تفسیر پیام های وحیانی فقط به دست پیامبر و امامان سلام الله علیهم اجمعین ممکن است. اما این که ماهیت وحی چگونه است، امری است مبهم که حتی برای افراد با ایمان هم روشن نیست. در عین حال ما به این امور متعبد می شویم و آن را نشانه ای از بندگی خدا می دانیم.
البته اموری که مستقیما از دیده ما پنهان است مثل شیاطین و جن علاوه بر آن که یک واقعیت بدون شک دارند. مثلا تجربه های عینی متواتری از وجود جن حکایت دارد.
اما این که چرا در دیگر کتب آسمانی به مسایلی چون جن به این اندازه که در قرآن آمده پرداخته نشده است، باید گفت کتب آسمانی مثل تورات و انجیل و .. که امروزه در اختیار جوامع یهودی و مسیحی قرار دارد، کتب واقعی نیست و به شدت تحریف شده است.
و اما در باره اهمیت برخی از مسایل کلامی یا تاریخی مرتبط با امور اسلام ومسلمانان باید گفت بله برخی از اموری که به طور مستقیم با سیره و سنت پیامبر و اهل بیت مرتبط است و بعضا اخبار آن به گوش ما خورده است(مثل نقل معجزات و ...) باید از نظر اعتبار و نیز مقدار تاثیر آن در امور دینی و زندگی مردم به طور دقیق بررسی و اگر در این باره تا کنون غفلتی صورت گرفته جبران شود تا پایه های اعتقادی مردم سست نشود.
و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته
اللهم صل علی محمد و آل محمد.

موضوع قفل شده است