فلسفه برای کودکان و تفکّر در آموزش و پرورش در بیانات امام خامنه‌ای

تب‌های اولیه

10 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
فلسفه برای کودکان و تفکّر در آموزش و پرورش در بیانات امام خامنه‌ای

بررسی سازوکار تفکر برای کودکان

فلسفه برای کودکان و تفکّر در آموزش و پرورش در بیانات امام خامنه‌ای


رهبر معظم انقلاب در مقوله آموزش فلسفه برای کودکان معتقدند:«...امروز در دنیا به زبان کودکی به کودکان فلسفه می‌آموزند...نگاه مدرن به مسائل حیات، امروز پیشروان علمی دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه را از دوره‌ی دبستان به کودکان تعلیم داد...»

به گزارش باشگاه خبرنگاران تسنیم «پویا»، در متن پیش‌رو، نخست مهم‌ترین مقاطع بیانات مقام معظم رهبری که به مسئله آموزش فلسفه برای کودکان و پرورش تفکر و اندیشه‌ورزی در میان کودکان مرتبط است، بر اساس سیر تاریخی ارائه شده است و سپس در پایان، مهم‌ترین مطالبات، سیاست‌ها و نکات طرح شده در این دیدگاه‌ها، استخراج و تلخیص شده‌اند.

بخش نخست: متن بیانات امام خامنه‌ای
1)آموزش فکر کردن و استقلال رأی به کودک : 15/2/1378
توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی یعنی چه؟ توسعه فرهنگی و سیاسی این است که انسانها در جامعه احساس کنند که می‌توانند درست بیندیشند، درست بفهمند و درست فرا بگیرند. اگر کشوری بتواند خود را به این‌جا برساند، توطئه‌ها و گمراه‌گریها در آن اثر نمی‌کند. این چیز خوبی است، اما این با جنجال و غوغا و های و هوی و روزنامه بازی و امثال اینها درست نمی‌شود؛ به‌دست معلّم درست می‌شود. توسعه سیاسی و توسعه فرهنگی را معلّم پایه‌گذاری می‌کند. شما هستید که در داخل مدارس خودتان، این کودک را از هفت سالگی تحویل می‌گیرید و در هجده، نوزده سالگی تحویل دانشگاه می‌دهید. اساسی‌ترین و مهمترین دوران عمر این کودک، با شما معلّمان است. باید کشور و جامعه روی این مسأله حساب کنند. معلّم، یعنی آن کسی‌که می‌تواند خصوصیّات اخلاقی خوب را در بچه پرورش دهد؛ معلومات خوب را به کودک بیاموزد؛ فکر کردن را به کودک بیاموزد؛ استقلال رأی را به کودک بیاموزد.


2) فلسفه برای کودکان: 29/10/1382
یکی از رشته‌های تألیف و کار فلسفی، نوشتن فلسفه برای کودکان است. کتابهای فلسفیِ متعدّدی برای کودکان نوشته‌اند و ذهن آنان را از اوّل با مبانی فلسفی‌ای که امروز مورد پسند لیبرال دمکراسی است، آشنا می‌کنند. یقیناً در نظام شوروی سابق و دیگر نظامهای مارکسیستی اگر دستگاه فلسفه برای کودکان و جوانان بود، چیزی بود که مثلاً به فلسفه‌ی علمی «مارکس» منتهی شود. ما از این کار غفلت داریم. من به دوستانی که در بنیاد ملاّصدرا مشغول کار هستند، سفارش کردم، گفتم بنشینید برای جوانان و کودکان کتاب بنویسید. این کاری است که قم می‌تواند بر آن همّت بگمارد. بنابراین از جمله کارهای بسیار لازم، بسط فلسفه است؛ البته با مبانی مستحکم و ادبیات خوب و جذّاب.

3) فلسفه برای کودکان :12/2/1385
اگر آموزش و پرورش در یک کشور ارتقاء پیدا بکند و اصلاح شود، در اقتصاد، سلامت و بهداشت، محیط زیست، مرگ و میر، باروری، زیبایی و هنر، رفتارهای گوناگون مردم در سطح جامعه با یکدیگر، و فراتر از همه‌ی اینها، در دین، فلسفه و اخلاق تأثیر خواهد گذاشت. امروز در دنیا به زبان کودکی به کودکان فلسفه می‌آموزند؛ یعنی چیزی که از نظر بعضی از طراحان کشور ما بی‌معنی است؛ فکر می‌کنند فلسفه مخصوص آدمهای ریش و سبیل‌دار و کسانی است که یک سنی از آنها گذشته باشد. نگاه مدرن به مسائل حیات، امروز پیشروان علمی دنیا را به اینجا رسانده که باید فلسفه را از دوره‌ی دبستان به کودکان تعلیم داد؛ البته با زبان کودکی.


4) فکر محوری :12/2/1387
[غربی‌ها] شیوه‌های آموزش پرورشیِ خوبی داشتند و ما هم از آنها یاد گرفتیم. اینکه دبستانها از مکتبخانه‌های قدیم بهتر بود؛ دبستان، دبیرستان، تقسیم‌بندی‌ها، خوب بود، اینها را که ما رد نمی‌کنیم؛ اینها مفید است؛ اما بالاخره چقدرش، چه‌جورش، با کدام رویکردش، ما دیگر به این توجه نکردیم و یکپارچه گرفتیم. آنها گفتند شش کلاس اینجور باشد، شش کلاس آنجوری باشد، ما همان را آوردیم. بعد، آنها روششان را تغییر دادند، پنج کلاس و سه کلاس و فلان، ما هم این را یاد گرفتیم، آوردیم. خوب، اینکه نمی‌شود. آنها کتاب درسی با درسهای مختلف داشتند، گفتند اینها را تعلیم بدهید، ما هم همینطور این تراکم تعلیمات را فرا گرفتیم. شیوه‌ی سازماندهی آموزش پرورش هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا یک شیوه‌ی تقلیدی محض است. این درست نیست. ما باید نگاه کنیم ببینیم چه لازم داریم، این شیوه‌ای که هست، کجایش معیوب است. این شیوه عیوبی دارد که یکی از عیبهایش همین حافظه‌محوری است به جای فکرمحوری. آموزش و پرورش ما حافظه‌محور است. بچه‌ها باید همینطور دائم محفوظات درست کنند.


5) نقش معلم در پرورش دانش‌آموز فکور :15/2/1389
در روزگار ما، وسائل تبلیغ، رسانه‌ها و امثال اینها همه نقش دارند؛ اما نقش معلم در این میان، یک نقش بارز و برجسته‌ای است. معلم میتواند این ماده‌ی خام را حتّی از اسارت عوامل وراثتی هم نجات دهد؛ این را علم ثابت کرده است. همچنان که عوامل وراثتىِ بیماریهای جسمانی و عوارض جسمانی میتواند با تدابیر گوناگون، با پیشگیریها و فعالیتهای گوناگون خنثی شود، عوامل وراثتىِ اخلاقی و روحی و معنوی هم همین جور است. معلم میتواند این نوجوان را یا این کودک را به یک انسان عالم، فکور، دارای روح تحقیق، علاقه‌مند به تحقیق و پژوهش تربیت کند، یا یک انسان سطحی و بی‌علاقه‌ی به تعمق و بی‌علاقه‌ی به معلومات؛ میتواند او را یک انسان شریف، نجیب، خیرخواه، خوشدل و پاک‌نفس تربیت کند و به عرصه بیاورد، میتواند در نقطه‌ی مقابل، او را تبدیل کند به یک انسان شریر، بددل و بدخواه؛ میتواند او را یک انسان خوشبین، دارای اعتماد به نفس، امیدوار و علاقه‌مند به کار و فعالیت به بار بیاورد، میتواند در نقطه‌ی مقابل، او را یک انسان ناامید، مأیوس و منزوی به جامعه تحویل دهد؛ میتواند از او یک انسان متدین، پارسا و پاکدامن بسازد، یا نقطه‌ی مقابل، یک انسان لاابالی، بی‌اعتنای به ارزشهای اخلاقی، بیاعتنای به تعالیم دینی تربیت کند؛ میتواند حتّی بر عوامل خارجی تربیت - مثل این رسانه‌ها و امثال اینها - غلبه کند؛ حتّی با تعلیم مستمری که در طول سالهای متمادی با این ماده‌ی خام، با این نوجوان، با این دل آماده‌ی پذیرش ایفاء میکند، میتواند بر نقش تربیتی والدین غلبه کند؛ این نقش معلم است. ... خوب، یک جامعه احتیاج دارد به انسانهای مؤمن، پرانگیزه، صبور، امیدوار، خوشبین، علاقه‌مند به منافع عمومی، علاقه‌مند به رسیدن به قله‌های کمال شخصی و جمعی، انسانهای با ابتکار، متفکر، اهل تحقیق، اهل پیشروی. این را کی به وجود خواهد آورد؟ اینجاست که نقش معلم روشن میشود. دستگاه تعلیم و تربیت، یک چنین دستگاه حساس و مهمی است.


6) تمرکز بر عادت دادن کودک به فکر کردن در عین توجه به محتوا در فلسفه برای کودکان: 20/7/1391
امروز در کشورهای پیشرفته‌ی مادی دنیا، یکی از کارهای اساسی و یک رشته‌ی مهم، تدریس فلسفه برای کودکان است. خیلی‌ها در جامعه‌ی ما اصلاً تصور نمیکنند که برای کودک هم فلسفه لازم است. برخی تصور میکنند فلسفه به معنای یک چیزِ قلمبه سلمبه‌ای است که یک عده‌ای در سنین بالا به آن توجه میکنند؛ این نیست. فلسفه شکل دادن فکر است، یاد دادنِ فهم کردن است، ذهن را به فهمیدن و تفکر کردن عادت دادن است؛ این از اول باید به وجود بیاید. قالب مهم است. اگرچه محتوا هم در همین فلسفه‌ی کودکان حائز اهمیت است، اما عمده شیوه است؛ یعنی کودک از اول کودکی عادت کند به فکر کردن، عادت کند به خردورزی؛ این خیلی مهم است.


7) نگارش کتاب فلسفه برای کودکان/ روحیه سؤال کردن: 32/11/1391
یک مسئله، مسئلهی نوشتن کتاب فلسفی برای کودکان است، که غربیها دارند این کار را میکنند. دو سه سال قبل از این، یک کتابی برای من آوردند، من مبالغی نگاه کردم. خب، از همان اوّلی که شروع میکند، واقعاً فلسفه است؛ لیکن باب کودکان است. این کتاب، یک کتاب خیلی قشنگی است در باب فلسفه - حالا اسمش یادم نیست؛ توی کتابهایم هست - به نظرم یک آمریکائی این را نوشته. ما به اینجور کتابی احتیاج داریم. بچه‌های ما ذهنشان دارد فلسفی می‌شود. خوشبختانه حرکت جامعه و نظام موجب شده که ذهنها عقلانیت پیدا کند. جوانهای ما واقعاً سؤال میکنند. این سؤالهائی که زیاد شده، این را باید مبارک دانست؛ منتها ما باید جوابگوئی داشته باشیم. حس سؤال کنندگی دارد زیاد میشود، و این همینطور دارد به نسلهای پائینتر منتقل میشود.
ما یک نوهی کوچکی داریم، دو سال و نیمش است و هنوز درست حرف هم نمیزند. چند روز پیش یک میزی اینجا بود، داشت میانداخت. به او گفتم این میز را نینداز. گفت: چرا؟ خوشم آمد از این که گفت چرا. چرا نیندازم؟ دنبال علت میگردد. بعد پنجه میزد به یک بچهی دیگری، گفتم آقاجان نکن. گفت: چرا؟ این سؤال کردن از علت، خیلی چیز مهمی است. این حالت دارد به وجود میآید. حالا وقتی او ده ساله بشود، سؤالات زیادی برایش مطرح است: چرا؟ چرا؟ چرا؟ وقتی همین بچه، یک جوان هجده نوزده سالهای باشد، سؤالات قویتری در ذهنش ایجاد میشود. ما باید برای این سؤالات جواب داشته باشیم. این کار، کار شماهاست. شما واقعاً میتوانید این کار را انجام دهید.


8) یاددادن تفکّر: 17/2/1393
آنچه مربوط به معلمان است، این است که معلم عزیز بداند شغل او فقط تعلیم نیست؛ یا به تعبیرى فقط تعلیمِ مطالب کتاب و دانشِ در دست اجرا نیست. معلم، هم باید علم بدهد، هم باید روش تفکّر و کار تفکّر را بیاموزد، هم رفتار و اخلاق‌آموزى در کار او باشد. اگر تعلیم را یک معناى وسیعى بگیریم، این سه عرصه را شامل میشود:
یاد دادن دانش؛ محتواى کتابها و محتواى علوم و مانند اینها که باید بچّه‌هاى ما - مردان و زنان آینده‌ى کشور ما - اینها را یاد بگیرند. این، یک کار است. کار دوّم که از این مهم‌تر است، یاد دادن تفکّر است. کودک ما فرابگیرد که فکر کند - فکر صحیح، فکر منطقى - و براى فکر کردن درست راهنمایى بشود؛ سطحى‌نگرى، سطحى‌آموزى در مسائل زندگى یک جامعه را زمین‌گیر میکند، در بلندمدّت بدبخت میکند؛ باید فکر کردن را در جامعه نهادینه کرد. لذا شما ببینید که ما مثلاً از شهید مطهّرى که نام مى‌آوریم، فقط به علم شهید مطهّرى اهمّیّت نمیدهیم، به تفکّر شهید مطهّرى اهمّیّت میدهیم. اگر کسى داراى تفکّر بود، این روحیّه موجب میشود که او بتواند مسائل مهمّ علم را هم کشف کند. اگر جوان ما، عالم ما، دانشمند ما متفکّر بار آمده باشد، از آن ذخیره‌ى دانشى که در اختیار او است، ده‌ها و صدها مسئله‌ى جدید مطرح میکند و پاسخ میگیرد. پس استفاده‌ى از علم با تفکّر ممکن است. سوّم، رفتار و اخلاق؛ آموزش رفتارى، آموزش اخلاقى و ... سبک زندگی، نوع رفتار. ما ملّتى هستیم با آرمانهاى بلند، با حرفهاى بزرگ، با قلّه‌هاى ترسیم‌شده‌اى که میخواهیم خودمان را به این قلّه‌ها برسانیم. این احتیاج دارد به انسانهاى صبور، عاقل، متدیّن، اهل ابتکار، اهل اقدام، دور از تنبلى، مهربان، عطوف، داراى حلم، داراى شجاعت، با رفتارهاى مؤدبّانه، پرهیزگار و انسانهایى که درد دیگران، درد آنها محسوب بشود.


بخش دوم: مهم‌ترین مطالبات، سیاست‌ها و نکات طرح شده در بیانات امام خامنه‌ای
- ضرورت آموزش درست فکر کردن به کودک به عنوان زمینه‌ لازم برای استقلال رأی و تأثیرناپذیری او از انحرافات فکری و عقیدتی و جنجال‌های رسانه‌ای و اجتماعی گمراه کننده (بندهای 1 و 2 و Dirol
- بسط فلسفه در لایه‌های گوناگون اجتماعی (و از جمله کودکان) با مبانی مستحکم، به هدف تقویت مبانی فکری و فلسفی مورد پذیرش جامعه اسلامی (بند 2)
- استفاده از ادبیات جذاب و زبان کودکانه مناسب برای آموزش مفاهیم فلسفی (بند 2 و 3)
- توجه به فکرپروری در نظام تعلیم و تربیت در برابر حافظه محوری و آماده کردن کودکان برای این منظور (بندهای 1 و 4)
- ضرورت پرداخت به آموزش برخی مفاهیم و مباحث محتوایی فلسفی (و نه فقط روش‌ها و مهارت‌های تفکر و اندیشه‌ورزی) (بندهای 2 و 3 و 6)
- ضرورت پرداخت به پرورش روحیه و منش تفکّر و پژوهشگری و عادت‌ دادن کودکان به اندیشه‌ورزی (و نه صرفاً آموزش روش‌ها و مهارت‌های تفکّر، یا برخی مباحث محتوایی فلسفی) (بندهای 5 و 6 و Dirol
- توجه به آموزش روش‌ها و شیوه‌های تفکر در جهت دست‌یابی به روحیه و منش اندیشه‌ورزی و عادت به تفکر (بندهای 6 و Dirol
- توجه به روحیه پرسشگری نسل کودک و نوجوان و مغتنم دانستن آن و هدایت و پاسخ‌گویی صحیح آن (بند 7)

[="Tahoma"][="Black"]برخي داستان هاي شاهنامه گلستان و بوستان سعدي و... در اين زمينه مناسبند.[/]

سلام...
من متاسفانه فرصت نیست تک تک جملات رهبری رو بخونم...سر فرصت دقیق می کنم...ولی فکر می کنم اصل سخنان رهبری رو خوندم...

تا جایی که خوندم به نظرم حرف بدی نمی زنن، حرف به نظرم خوبی می زنن...ولی خوب باید ببینیم که اصلا فلسفه ای که رهبر از اون دم می زنن و اشاره می کنن که از نظر بعضیا فقط مختص آدمای ریش داره، چیه...اون روحیه تفکر که رهبری در موردش حرف می زنن چیه که باید مورد توجه بگیره...به قول خود رهبر، اشتباه نکنم یک آموزش فلسفه می تونه منتهی بشه به فلسفه مارکس...آیا همچین فلسفه ای مد نظر رهبره؟؟طبیعتا نه...پس ظاهر سخنان رهبری به نظرم خیلی خوب بود..ولی باید دید که ورای ظاهر حرف چه پنهان شده...آیا قراره یک فلسفه ای که از کودکی شخص رو جهت دار به سمت اسلام سوق بده می خواد به دانش آموز آموزش داده بشه؟(که به نظرم همون کتاب دینی که در حال حاظر در ابتدایی و راهنمایی تدریس می شه برای سوق دادن جوانان به سمت اسلام کافیه و نظام رو به هدف می رسونه)و اصلا بحث نمی تونه فلسفی تر اون کتاب های دینی بشه با این فرض!!؟یا قراره یک فلسفه ی بی طرفانه که حتی این تفکر و ایده رو در ذهن بچه بیاندازه که ممکنه خدا نباشه و باید در بود و نبود خدا هم شک کنه، آموزش داده بشه؟؟حالا من مثال می زنم...یعنی می خوام بگم که باید مشخص بشه اصلا منظور چیه...آیا قراره همون سخنان ائمه و آیات قرآن با شکل و شمایلی منطقی و فیلسوفانه به بچه عرضه بشه یا به قول دوستمون داستان های گلستان شکل و شمایل فلسفی بگیره؟؟؟اگر آره، به نظرم این فلسفه نیست....این یک فلسفه ی سالم نیست...یک آموزش تفکر دادن سالم نیست...باید بدون هیچ جانبدای ای، ذهن کودک رو پرسشگر و شکاک و آزاد بار بیاییم....اینا برعکس سنگ جلوی پای کودکانه....

که به نظر بنده، آموزش فلسفه به شکل سالم و بی طرفانه از کودکی به بچه برای نظام و رهبری بد تموم بشه...این نظر شخصی منه...چون خیلی ها از کودکی ممکنه به سمتی سوق پیدا کنن مثلا به سمت بی دینی برن و جامعه ای رو تشکیل بدن که دیگه جمهوری اسلامی رو نمی خواد...رهبر اسلامی نمی خواد....البته نمی گم حقیقت و باید ها اینهاست که گفتم...ولی چه درست و چه غلط به نظرم انسانی که از کودکی با منطق و فلسفه ی بی طرفانه و آزاد و ذهن شکاک و پرسشگر رشد پیدا کنه خیلی به ندرت پیش می آد به سمت اسلام و شیعه گری و خدا و پیغمبر و دین و مذهب بره...که حالا این دلایل داره که بماند....

اگر تا کنون کتابی فلسفی برای کودکان نوشته شده است ، لطفا معرفی نمایید.
این جزء دغدغه های بنده است.

پارسا مهر;877809 نوشت:
یعنی می خوام بگم که باید مشخص بشه اصلا منظور چیه...آیا قراره همون سخنان ائمه و آیات قرآن با شکل و شمایلی منطقی و فیلسوفانه به بچه عرضه بشه یا به قول دوستمون داستان های گلستان شکل و شمایل فلسفی بگیره؟؟؟اگر آره، به نظرم این فلسفه نیست....این یک فلسفه ی سالم نیست...یک آموزش تفکر دادن سالم نیست...باید بدون هیچ جانبدای ای، ذهن کودک رو پرسشگر و شکاک و آزاد بار بیاییم....اینا برعکس سنگ جلوی پای کودکانه....

سلام
من از حرف های رهبر اینطور برداشت کردم که منظور ایشون از فلسفه برای کودکان به لحاظ قالب هست نه محتوا!
که اگه محتوا هم باشه مساله ای نیست
چون اگه بچه قوه تعقل و استدلالش قوی باشه خودش به دنبال محتوای درست میره
اصلا به طور کلی فلسفه مگه معنایی به غیر درست فکر کردن و تفکر عقلانی داره؟
من بعضی اوقات فکر میکنم این جوان ها و نوجوون هایی که صبح تا شب علاف و بیکارن و در حال دور دور کردن و هزارتا کار بیهوده دیگه ، کاش یه چنتا سوال چنتا چرا در ذهنشون شکل بگیره!کاش اهل تفکر و استدلال بودن
اصلا به راه بادیه رفتن به از نشستن باطل وگر مراد نیابم به قدر وسع بکوشم

پارسا مهر;877809 نوشت:
که به نظر بنده، آموزش فلسفه به شکل سالم و بی طرفانه از کودکی به بچه برای نظام و رهبری بد تموم بشه...این نظر شخصی منه...چون خیلی ها از کودکی ممکنه به سمتی سوق پیدا کنن مثلا به سمت بی دینی برن و جامعه ای رو تشکیل بدن که دیگه جمهوری اسلامی رو نمی خواد...رهبر اسلامی نمی خواد....البته نمی گم حقیقت و باید ها اینهاست که گفتم...ولی چه درست و چه غلط به نظرم انسانی که از کودکی با منطق و فلسفه ی بی طرفانه و آزاد و ذهن شکاک و پرسشگر رشد پیدا کنه خیلی به ندرت پیش می آد به سمت اسلام و شیعه گری و خدا و پیغمبر و دین و مذهب بره...که حالا این دلایل داره که بماند....

خوبی دین ما اینه که خیلی منطقی و استدلالیه
این موضوع حداقل برای خیلی ها ثابت شده

بعدم این دانشجو ها و بعضی افراد دیگه که میبینیم به سمت بی دینی و بی خدایی میرن
من دیدم بیشترشون پز روشنفکری میدن و دنبال ادا و اصولن و سیبیل نیچه ای میزارن!!

حالا منظورتون از فلسفه بی طرفانه چیه؟؟؟
فرض کنید انسانی رو که از همون کودکی تفکر منطقی پیدا کرده و قوه استدلال و داوریش رشد کرده چشماشو باز میکنه میبینه در جامعه اسلامی به دنیا اومده و بزرگ شده خوب حالا اگه بخواد اعتقادات دینیش رو در دایره منطق و استدلال بزاره آیا به بن بست میرسه و بی دین میشه؟؟؟!!!!

یاقوت احمر;877829 نوشت:
اگر تا کنون کتابی فلسفی برای کودکان نوشته شده است ، لطفا معرفی نمایید.
این جزء دغدغه های بنده است.

من یه چنتا کتاب دیدم که ترجمه شده بودن
ولی گویا در ایران دارن یه سری کتاب تالیف میکنن درباره این موضوع!

بنام خدا.

در این مورد درد دل زیاده>>من که بعنوان یک ایرانی اصلا دلم نمیخاست درایران متولد شده باشم یا درایران درس و تحصیل کرده و بزرگ شده باشم و حتی همین الان زندگی نمایم{حالا این نقل قول بنده باشد یا بنده خدایی دیگر چه فرقی میکند مهم این است که فعلا چنین ارزویی دربین خیل عظیمی از مردم و جوانان ما پدید امده و سند و مدرکش هم مهاجرتهایی ست که شده و مهاجرتهای زیادی ست که در دل تبدیل به افسوس و حسرت دفن شدند که نام اینها را من فعلا میگذارم نسل سوخته>>نسلی که معتقدند در زمانی بد و در کشوری بد متولد شده اند که هیچ چیز از زندگی و شیرینی های اون را نفهمیدند و درنهایت و علیرغم همه تلاشهایی که کردند و نتیجه نداد و دنیا برویشان ذره ای هم لبخند نزد به این نتیجه رسیدند که جهنمی که گفته اند یعنی همین ایران و دقیقا همین زمان}{البته همین زمان منظور برهه هست و شاید دهها سال بوده و شاید دهها سال دیگرهم ادامه داشته باشد و مورد بعدی هم هدف نه فقط ایران که کلا کشورهایی مد نظر است که مردم عالبا از ازادی های مدنی و اعتقادی برخوردار نمیباشند یا مردم چنین تفکری را دارند مانند کره شمالی و عراق زمان صدام و افغانستان زمان طالبان و .. و ازاین دست کشورها که معتقدند سیاست برهمه ارکان زندگی مردم سایه افکنده و یا یک ملت در دستان یک عده قلیل اسیرند و مجبورند هرچه انها میگویند بخورند بیاشامند بپوشند بگویند و فلان و فلان}

درعرصه کودک و دنیای کودک و رشد و تربیت صحیح هم حق و انصاف تاحدودی با جناب مهر پارسا ست و باید ضمن مراقبتهای نامحسوس از کودک،کودک را ازاد گذاشت تا به سلیقه خود انتخاب نماید و منظور مقام معظم رهبری هم احتمالا همین بوده و هست که از بچگی بچه را نخواهیم مثل ادم بزرگها تربیت کنیم که این خیلی خطرناک خواهدشد چرا که در بزرگسالی خفته های سرکوب شده بیدار خواهندشد و اگر درکودکی هرچه تلاش کنی و کودک را در حیطه قدرت فکر و زور خودت نگه داری در بزرگسالی برعکس میشه و کلا زده میشه و بدتر خواهدشد و این برای نظام مقدس ما خوب نیست و اینجا هم مصداق گهی پشت به زین و گهی زین به پشت نمود عینی پیدا خواهدنمود که این یعنی تیشه به ریشه خود زدن.

حالا بیاییم فرض محال کنیم که بچه در کودکی جوری تربیت شد که ازادی به حدی شد که بچه از دین اسلام به کفر برسد{گفتم کهفرض محال} خوب این بچه فردا صاحب عقل کامل یا کاملتر نخواهدشد و فردای ازادی خود را گمان نمیبرد و پرس و جو نمیکند که از کجا بمن رسیده این ازادی؟

اگرفکرنمود اگر پرس و جو نمود و اگر رسید به این پاسخ که این ازادی و این برکات را از رهبر انقلابش از یک عالم دینی شیعه مذهب قدرتمند اما عاشق دارد ، آیا فکرنمیکنیم که ممکنه همین خود عاملی گردد برای برگشت این نوجوان یا جوان که پیش خود بگوید که وقتی یک رهبر مذهبی شیعه و قدرتمند باعث این ازادی بوده پس لابد کارش و فکرش و مرامش درست بوده و هست پس کفر و دل بریدن ازچنین دین و مرام و مذهبی چرا یا برای چه؟{اتفاقا همین راه ها را نرفته ایم که امروز روز اکثرجوانان یا نوجوانان از این دین و مذهب و انقلاب و حتی رفته رفته میهن خود و حتی این دنیا زده شده یا میشوند}

مورد بعدی:
من خودم به شخصه و بعنوان یک شهروند با انچه فعلا در نظام اموزش و پرورش ما و حتی در جامعه ما و حتی در ذهن متکبر و مغرور ما نهفته هست ویا اجرا میشه مخالفم و موافق نیستم و بنظر من در عرصه تربیت پایه،معلمهای ما که بقول رهبر فرزانه در واقع پدران و مادران واقعی تر یا فرهنگی فرزندان ایرانی و هرکشوری محسوب میشوند باید خیلی خیلی و بیش از پیش مراقبت نمایند که رفتارهای شخصی و اعتقادی خودشان را قاطی کارشان و مسئولیتشان ننمایند و اجازه بدن بچه ها هرانچه را خودشان دوست دارند بگویند و انجام دهند و حتی اگر یک کودک به پرچم یا فرهنگ امریکا یا انگلیبس یا اسرائیل بیشتر غعلاقه نشان میدهد تا پرچم و دین و کشور خودش اجازه بدهند روی همین علاقه پیش برود مگر چه اشکالی دارد؟آیا این کودک خطرناک است؟ بهرحال دست اخر این علاقه ختم خواهدشد به عشق به پرچم و فرهنگ و کشور خودش ایران{اینرا من از روی تحقیق و علم و تجربه میگویم نه ازروی احساس یا فکرنکردن و روی هوا}
و حتی مهمتراینکه در زندگی خصوصی فرزندان حتی خودشان هم زیاد کنجکاوی و دخالت ننمایند چون گاهی سرک کشیدن در کار فرزند باعث خوابیدن موقت یک موضوع یا حس کنجکاوی او میشود که ممکن است در لحظه بد مجددا شروع به پیدایش نماید و از طرفی هم ممکنه باعث بیداری ژن لج و لجبازی خود او یا حتی خانواده او شود که این ممکن است برای اینده این بچه و خانواده او و حتی خود این استاد و معلم یا جامعه ما و انقلاب ما بسیارخطرناک گردد و معلمان ما زمانی دخالت نمایند که خود کودک یا محصل این تقاضا را بنماید{تازه بازهم به این راحتی ها که فکرمیکنیم نیست و نباید در مرحله نخست قضاوتی زودهنگام نمود و دخالت کرد،چون ممکنه واقعیتها آن چیزی نباشند که ما میشنویم یا حتی میبینیم یا فکرمیکنیم}

مورد بعدی:
تو منو دوس ندالی اگل داستی بلام یه هواپما کنتلی میگلفتی..{تو من دوست نداری که اگر داشتی برایم یک هواپیمای کنترل دار میخریدی یا میگرفتی}

با این تکه کوچک کودکانه {که البته با زحمت زیاد نوشته شد}میاییم سراغ موضوع مهم بعدی در مورد کتاب و داستانهای کودکان و ساخت کارتون و انیمیشن برای کودکان.
البته من بنوبه خودم وقتی به این نوع انیمیشن ها یا داستاها دقت میکنم برخی را مناسب نمیبینم و حتی یک لحظه فکرمیکنم صاحب اون سخن که ارزو داشت ای کاش ایرانی نبود یا حداقل در این برهه درایران متولدنشده بود میتونست حتی من یا شما باشیم که به سرنوشت کودکانمان و تربیت آنان بها میدهیم ، چون درکتابهایی که برای کودکان و نوجوانان نوشته میشوند یا انیمیشن هایی که ساخته میشوند علیرغم تلاشهای صورت گرفته، نکات بداموز بعضا بیشتر از نکات مثبت و خوب اموز یا خوبش هستن و من ازهمینجا از رهبر عزیز و بزرگوارم و مسئولان مربوطه استدعا و خواهش دارم به این مسئله بیشتر توجه نمایند چون سرنوشت فرزندان ما و فرزندان ایرانی و شیعه و مسلمان بنوعی دردستان این افراد نیز میباشند و..{ و مثلا یعنی چی قصه شنگول و منگول و حبه انگور و یک گرگ ترسناک و آن طرز وحشتناک گفتنش؟باورکنید کار درستی نیست چندین سال این قصه ازنسلی بهخ نسل دیگرمنتقل میشود و هیچ ایرانی غیرتمندی در تغییر و دگرگونی آن اقدامی ننموده..یعنی چی که فرزندانمان را اینگونه با اینچنین قصه هایی که شاید دریک زمان خوب بودند اما امروز روز خیر،بترسانیم و آیا هیچکس نمیخاد هنر قصه گویی خودشوو عشق به کودکان وطن و آینده کشورش را به اوج برسونه و این قصه ترسناک را با حفظ همین شخصیتها عوض نماید؟}

و از مسئولین فرهنگی و مخصوصا مسئولان سیما عاجزانه تقاضا دارم برای ساخت برنامه هایی برای کودکان بیشتر به محتوا توجه نشان دهند و نه حجم و به بزرگوارانی که درعرصه قصه گویی و ساخت انیمیشن خدمت مینمایند میتوانم بگویم که اگر میخواهید قصه و فیلم انیمیشن شما موفق و جهانی شود >>
1 یا چندسال بروید یک کشوراوروپایی یا امریکا زندگی نمایید{که ببینید چگونه دین و مذهبشان را بدون فریاد و جار و جنجال ، جهانی مینمایند}
2 یا اگرنمیتوانید حداقل چندسالی را خود را از محیط انسانی پیرامون خود کاملا دور نمایید بنوعی که چندین سال چشمتان به هیچ انسانی نیفتد یا مجددا درغیر اینصورت که هیچیک را نتوانستید انجام دهید حداقل لطفا به آنچه ابتدا انسانیت حکم میکند توجه نمایید نه انچه خود نویسنده و سازنده و خود ما فکرمیکنیم درست است که دین و مذهب ما هم جز به انسانیت هدف دیگری نداشته و ندارد.

دقت بکنیم چرا امریکا و ژاپن تو زمینه انیمیشن موفق بودند تا جاییکه تمام کارتونهای زمان بچگی ما را کارتونهای ژاپنی یا انیمیشن های امریکایی پر کرده اند و همه خاطرات ما{یابیش ازنصف انهارا} اشباح و پر نموده اند{که البته بد هم که نیستند بسیار هم خوب بوده و هستند بلکه منظور چیز دیگری ست}

مثلا ایا درکارتونهای دهه 60 ژاپنی شما از مسیح و بودا وفلان دین و فلان مذهب و غیره چیزی دیدید یا شنیدید؟
یا کارتونهای امریکایی همچنین؟

اما ما ایرانی ها چی؟

هرجا میرسیم اولین اقداممان بدون آنکه دقت نماییم درست کردن دشمن برای خودمان یا دین و مذهبمان شده.

چرا؟
چرا چون همیشه دم از خودمان و دین و مذهب خودمان میزنیم دین من،مذهب من،کشورمن،خانواده من،مادرمن،پدرمن،همسایه من،و ..و این برای دیگران شاید قابل تحمل نخواهدبود همچنان که اگر مردم یا ملتهای دیگر هم چنین کنند و از خودشان و دین و مذهب و متعلقات خودشان دم بزنند ممکن است به مذاق ما خوش نیاید و ما نیز متقابلا و سریعا جبهه گیری کرده یا خواهیم کرد.

در مورد تکات بد آموز انیمیشن یا کارتون دینی و مذهبی و اعتقادی بود یا نبود نمیدانم اما باور کنید خودم دریک انیمیشن ساخت وطن و بزبان شیرین فارسی دیدم که موجودات خوب قصه آتیش ریختند روی سر یک موجود بد و منفی که بدبخت در ان کارتون و بنا به ذات طبیعی اش که خدا داده بود،نقش منفی را داشت...
آیا واقعا ما ایرانیان و مسلمانان و شیعیان چنین انسانهایی هستیم؟یعنی اگر یک گربه بیاید و جوجه شما یا فرزند شما را شکار نماید در مرحله بعد که او را دیدیم سنگ یا پرکه آجری میزنیم تو پهلو یا سرش که تو چرا چنین ذاتی داری؟{بهرحال دشمن میتونه اینها را نشان بدهد وعلم نماید و بگوید ایرانی و مسلمان و شیعه و انقلابی یعنی این،یعنی بجای مراقبت بیشتر از جوجه خود،به نظام آفرینش سنگ پرت میکند و ایراد میگیرد و اینچنین انسانهایی اگرقدرت بدستشان بیفتد خدا را هم بنده نخواهندبود و...و این فقط دربعد زیرساختهای فلسفی ذهن کودکانشان میباشد حالا ببینید خود بزرگان و بزرگسالانشان چی بوده و چی خواهندبود؟}

یعنی واقعا ما ایرانیان با هرکس که مخالف ما و عقیده ما باشد و دستمان هم برسد و قدرتش راهم داشته باشیم،چنین کار ظالمانه ای خواهیم کرد؟یعنی نابودی دشمنی خیالی یا حتی طبیعی که بنا بذات و طبیعتش کار میکند زندگی مینماید وآنهم با این طرز کاملا وحشتناک انهم برای ذهن یک کودک،انهم کودک ایرانی مسلمان شیعه مذهب؟؟؟
دین و مذهبی که بیشتر از جنگ و خشونت به صلح و دوستی و گذشت و معرفت سفارش نموده.

منکه شاخ در اوردم. و تا مدتها ازخانه بیرون نیامدم.
از آن روز نه اجازه دادم فرزندانم انیمیشن ساخت وطن ببینند و نه اجازه دادم برنامه های کارتون و خردسالان و نوجوانان را . دلیلشم که مقداریش عرض شد کاملا معلومه باورکنید که یک بچه خردسال 6 ساله تا چه اندازه وحشت کرد و همین کودک که در اول داستان طرفدار موجودات خوبش بود در اخر بهشون چگونه فحش داد و بی ادبی نمود...{همگی نقل به مضمون یا نقل قول}

و البته ببخشید اگرطولانی شدند اما ازانجاییکه مسئله تربیت و کودک و آینده کشور و دین و مذهب و انقلاب مهم بوده و هستند،گاها نیز مطالب زیاد میشوند انشاا...که خسته نشده و ببخشید...

[="Tahoma"][="Black"]حداقل مي توان ارزش هاي مشترك انساني رو آموزش داد مثل جوانمردي عدالت صداقت يا ضد ارزش هايي مثل نفاق و قلدرمآبي.
اينكه در مدرسه از مظلوم حمايت كنند،تا فلسفه كاري (چرايي كاري) رو نميدونن انجام يا تقليد نكنن.
[/]

[="Arial"][="Navy"]بنام خدا.

ناگفته هاي ناب;881268 نوشت:
حداقل مي توان ارزش هاي مشترك انساني رو آموزش داد مثل جوانمردي عدالت صداقت يا ضد ارزش هايي مثل نفاق و قلدرمآبي.

فقط میتونم بگم عالی بود.

اگر ما مسلمان و شیعه و ایرانی و خیلی خوب هستیم بگذاریم دیگران در مورد خوب بودن ما قضاوت نمایند نه اینکه ما خودمان نرا در بوق و کرنا کنیم که الان شدیم شبیه ادمهای شعارزده که فقط بلدیم شعاربدیمو حرف بزنیم و ادعانماییم و دیگرهیچ.[/]

فلسفه ، نوعی تفکر است.

تفکر درباره موضوعات خاصی. این موضوع یا موضوعات ، در سایر علوم مثل فیزیک و زیست و شیمی و ... مورد بحث قرار نمیگیرند. بالاخره موضوع و مسایل فلسفه مشخص هستند.

این تفکر هم با روش خاصی و در مسیر خاصی انجام می شود.