صالح الائمه ، ویژه نامه ولادت امام موسی کاظم علیه السلام

تب‌های اولیه

7 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
صالح الائمه ، ویژه نامه ولادت امام موسی کاظم علیه السلام

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"][/TD]
[TD="align: left"][/TD]



class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"][/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"][/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
چهل حديث امام موسی الکاظم علیه السلام

[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

سی حدیث از امام موسی کاظم علیه السلام


[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]


فاطمیون اربعه؛ فرزندان امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

همسران امام کاظم علیه السلام

[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

مناظره امام کاظم علیه السلام و هارون[/TD]
[TD="align: left"][/TD]



class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

مناظره امام موسی کاظم علیه السلام
[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

حکایت(امام موسی کاظم علیه السلام)[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
حکایت امام موسی کاظم علیه السلام با کافر ریاضت کشیده
[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

داستانی از علم الهی امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
معجزات امام كاظم علیه السلام
[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

سوالی که هارون از امام کاظم علیه السلام پرسید[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

رهنمودهای تربیتی امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

صلابت و مدارا در سیره امام کاظم علیه السلام[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

اصحاب ممتاز امام كاظم علیه السلام را معرفی بفرمائید؟[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
ختم باب الحوائج امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
عطر میلاد " امام شکیبایی"(اشعار و پیامک )[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
بشارت هفتم - یا موساى کاظم![/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
موسای عشق و آفتاب حکمت [/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
دانلود صوتی موسی بن جعفر علیه السلام[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

تصاویر ویژه ولادت امام موسی کاظم علیه السلام[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
ویژه نامه سال 1388[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
ویژه نامه سال 1389[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

ویژه نامه سال 1390

[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]

ویژه نامه سال 1391[/TD]

[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
ویژه نامه سال 1392[/TD]
[TD="align: left"][/TD]

class: outer_border width: 80% align: center

[TD="align: center"]
ویژه نامه سال 1393
[/TD]
[TD="align: left"][/TD]


[b]content[/b]

آن جا که عاشقی است همیشه فضای ماست

در مرغ زار دربه دری ردپای ماست

وقتی که نان سفره ما از محبت است

صدها هزار حاتم طائی گدای ماست

دین و طریقت همه انبیا علیست

ای مدعی بدان تو که این ادعای ماست

ناخالص است دین بدون علی سرشت

شاه غدیر صاحب رکن ولای ماست

مثل کلیم تکیه به جایی نمی زنیم

وقتی که عشق حضرت موسی عصای ماست

موسای ما ز نسل شهنشاه خیبر است

نوری ز طیف عاطفه موسی بن جعفر است

شکر خدا که بنده ایمانی اش شدیم

کشتی شکستۀ ایم طوفانی اش شدیم

ما در پناه چتر ولایش نشسته ایم

خیس از نزول رحمت بارانی اش شدیم

ما را گره زدند به زلف رهای او

آزاد عالمیم که زندانی اش شدیم

اولاد او به کشور ما آمدند و ما

خادم شدیم و نوکر ارزانی اش شدیم

هم خاک بوس دختر او در میان قم

هم ریزه خوار پور خراسانی اش شدیم

خاک و زمین ما همه در اختیار اوست

ایران امام زاده سرای تبار اوست




**السلام علیک مولای یا موسی بن جعفر و یا معذب فی قعر السجون**


حزن سنگین صفر یک لحظه خنثی می شود
با قدم های نگارم قد غم تا می شود

قد غم ها تا شد و تا سرزمین کاظمین


مرغ دل پرواز کرد و عشق پیدا می شود



آمدم از او بگویم تا رضاییم کند

با نگاهش مرغ ایوان طلاییم کند

آمدم از کاظمینش کربلاییم کند

اشک آوردم که جایش نینواییم کند

:Graphic (61):


بکَ حاجتی ،سوا حبّک یا خلیلُ ما لی ...
[=arial]
[=arial]

حضرت موسى بن جعفر(2) کنیه های آن حضرت ابوالحسن و ابوابراهیم و ابوعلی است. در روز یک شنبه هفتم صفر سال 128 هجری در ابواء (محلی بین مکه و مدینه) از مادری طاهره به نام حمیده بربریه، اندلسیه که به فرموده پدر بزرگوارش امام صادق (ع) زنی پاک و مصفّاه از هر پلیدی، و تا روزی که به من رسید، ملائکه وی را نگهبان بودند، متولد شد، در روز جمعه 25 رجب سال 181 یا 186 یا 188 در زندان هارون عباسی به شهادت رسید، و در مقابر قریش، غرب بغداد مدفون گشت.
القاب حضرت: کاظم و عبدصالح و امین است، بیش تر حضرت را کاظم (خشم فروبر) می خوانده اند، از این جهت بدین نام شهرت یافت که آن جناب در شرائطی زندگی می کرد که با دشمنان برخوردهائی تند داشته، در عین حال که از آن ها رنج ها کشید، هرگز چهره ای خشن به کس نشان نداد و پیوسته خشم خود را فرو می خورد. ابن اثیر گوید: وی از آن جهت به کاظم شهرت یافت که روش مستمر حضرت بر این بود که هر آن کس با وی بدی می کرد، در برابر نیکی و احسان می نمود. ولی یارانش به جهت تقیه گاه او را به عبد صالح و گاه عالم و گاه فقیه نام می بردند.
فضائل و مناقب حضرت را نمی توان به محدوده تحریر گنجانید. علم او از علم پیامبر سرچشمه گرفته، شخصیتش تمدید مقام نبوت و وحی است، جز نمونه هائی از علوم و دیگر فضایل آن جناب را که حسب مقتضای زمان و استعداد و شایستگی مردم آن عصر قابل بروز و ظهور بود، نمی توان به قلم آورد. به نمونه ای اشاره می شود:
علم حضرت را باید از اصحاب و شاگردان شایسته او مانند حماد بن عیسی، عبدالرحمن بجلّی، عبدالله بن جندب، عبدالله بن مغیره بجلّی، علی بن یقطین، مفضل بن عمر، هشام بن حکم و یونس بن عبدالرحمن پرسید که در فصول مختلف علوم از اصول و فروع دین و حکمت و کلام و جز آن، چه بهره های وافر و چه فیوضات سرشاری از محضر پرفیض آن بزرگوار کسب کرده، تا قیامت مسلمانان از آن ها بهره مند می باشند. دانشمندان عصرش هرگاه مطلبی از او نقل می کردند می گفتند: عالم چنین گفت که حضرت را مظهر علم می دانستند.
حلم و بردباری حضرت در حدّی بود که میان دوست و دشمن به لقب کاظم شهرت داشت. اما سخاوت و دهش حضرت آن قدر زبانزد مردم بود که همیان های موسی بن جعفر ضرب المثل بود، چه حضرت در اوقات خاصی همیان هائی محتوی صد تا پانصد دینار آماده می کرد و به اشخاص مستحق و خانواده های مستمند می رسانید. مردم می گفتند: به فلان کس همیان موسی بن جعفر رسیده و دیگر وی محتاج نیست.
ارباب تاریخ و سیره همچون خطیب بغدادی و شیخ مفید و دیگران در سخاوت حضرت داستان ها نقل کرده اند. در تواضع حضرت آمده که روزی بر مردی روستائی کریه المنظر عبور می کرد، حضرت بر او وارد شد و مدتی با وی به گفتگو نشست، سپس به وی فرمود: آماده ایم اگر کاری داری، انجام دهیم یا مشکلی داری حل کنیم. یکی گفت: این وظیفه امثال او است که خود را به خدمت شما عرضه کند و در فرمان شما باشد که وی به شما نیازمندتر است!
حضرت فرمود: وی بنده ای از بندگان خدا است. خداوند او را در کتاب خود با ما برادر خوانده، در ملک خدا با یکدیگر همسایه­ایم، دیگر آن که بهترین پدرها آدم، پدر هر دو ما و بهترین ادیان دین اسلام، دین هر دوی ما است. به علاوه بسا روزگار به روزی ما را محتاج او کند. آن روز ما خاضعانه نیاز خویش را به وی عرضه کنیم.
امام کاظم (ع) آن قدر از خوف خدا می­گریست که محاسن مبارکش به اشک­تر می­شد. چون به تلاوت قرآن می پرداخت، اندوهگین می گشت و می­گریست و شنوندگان را می­گریانید.
صاحب عمده الطالب گفته: هادی عباسی حضرت را دستگیر کرد و به زندان برد، امیرالمؤمنین (ع) را در خواب دید، چون بیدار شد، دستور داد: حضرت موسی بن جعفر را از زندان رها کردند، از حضرت عذرخواهی کرد و به مدینه بازگردانید.
زمخشری در کتاب ربیع الابرار آورده که هارون عباسی در یکی از ملاقات­ها به امام پیشنهاد نمود فدک را تحویل بگیرد. حضرت نپذیرفت، وقتی اصرار زیاد کرد، فرمود: می پذیرم به شرط آن که تمام آن ملک را با حدودی که تعیین می کنم، به من واگذاری. هارون گفت: حدود آن چیست؟ امام فرمود: یک حد آن به عدن است. حد دیگرش به سمرقند. حد سومش به افریقیه. حد چهارمش کناره دریا تا ارمینیه و خزر است. هارون از شنیدن این سخن سخت برآشفت و گفت: پس برای ما چه چیز باقی می ماند؟ امام فرمود: می دانستم اگر حدود فدک را تعیین کنم، آن را به ما مسترد نخواهی داشت (یعنی خلافت و اداره سراسر کشور اسلام حق من است). از آن روز هارون کمر به قتل موسی بن جعفر (ع) بست.
در سفر هارون به مدینه هنگام زیارت قبر رسول الله (ص) در حضور سران قریش و رؤسای قبایل و علما و قضات بلاد اسلام گفت: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یابن عم. این جملات را از روی فخر و مباهات دیگران می گفت. امام که در آن جمع حضور داشت و فرمود: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابت (یعنی سلام بر تو ای پدر من). می­گویند: رنگ هارون دگرگون شد و خشم از چهره اش نمودار گردید.
در باره حبس امام موسی (ع) به دست هارون الرشید، شیخ مفید در ارشاد روایت می­کند که سبب گرفتاری و زندانی شدن امام، یحیی بن خالد برمک بوده است. زیرا هارون فرزند خود امین را به یکی از مقربان خویش به نام جعفر بن محمد ابن اشعث که روزگاری والی خراسان بود، سپرده بود. یحیی بن خالد بیم آن را داشت که اگر خلافت به امین برسد، جعفر بن محمد را مدیر تامّ الاختیار دستگاه خلافت سازد. یحیی و برمکیان از مقام خود به کنار روند. جعفر بن محمد بن اشعث شیعه بود. قائل به امامت امام موسی (ع). یحیی این معنی را به هارون اعلام می داشت. سرانجام یحیی پسر برادر امام را به نام علی بن اسماعیل بن جعفر از مدینه فرا خواند تا به وسیله او از امام و جعفر نزد هارون بدگوئی کند. می­گویند: امام هنگام حرکت علی بن اسماعیل از مدینه وی را به حضور خواند. از او خواست که از این سفر منصرف شود. اگر ناچار می خواهد برود، از او سعایت نکند. علی قبول نکرد و نزد یحیی رفت و به وسیله او پیش هارون بار یافت و گفت: از شرق و غرب ممالک اسلامی مال به او می­دهند تا آن جا که ملکی را توانست به سی هزار دینار بخرد. هارون در آن سال به حج رفت و در مدینه امام و جمعی از اشراف به استقبال او رفتند. اما هارون در کنار قبر حضرت رسول (ص) گفت: یا رسول الله! از تو پوزش می طلبم که می خواهم موسی بن جعفر را به زندان افکنم، زیرا او می خواهد امت تو را بر هم زند و خون شان را بریزد. آن گاه دستور داد تا امام را از مسجد بیرون بردند. او را پوشیده به بصره نزد والی آن عیسی بن جعفر بن منصور بردند. عیسی پس از مدتی نامه ای به هارون نوشت و گفت که موسی بن جعفر در زندان جز عبادت و نماز کاری ندارد. یا کسی بفرست که او را تحویل بگیرد و یا من او را آزاد خواهم کرد. هارون امام را به بغداد آورد و به فضل بن ربیع سپرد. پس از مدتی از او خواست که امام را آزاری برساند اما فضل نپذیرفت. هارون او را به فضل بن یحیی بن خالد برمکی سپرد. چون امام در خانه فضل نیز به نماز و روزه و قرائت قرآن اشتغال داشت، فضل بر او تنگ نگرفت. هارون از شنیدن این خبر در خشم شد. آخر الامر یحیی امام را به سندی بن شاهک سپرد، پس از چندی هارون سندی را بخواند و به وی امر کرد حضرت را مسموم سازد، وی رطبی چند به زهر آلوده کرد و به ابن شاهک داد، سندی به نزد حضرت نهاد، امام به ضرورت چند دانه از آن تناول نمود، گفت: بیش تر میل کنید، فرمود: حاجت تو به این مقدار که خوردم روا گردید. دگر نیازی نیست.
آنگاه چند تن از قضات را حاضر کرد و حضرت را به حضور آن ها آورد و گفت: مردم می گویند: موسی بن جعفر در سختی و شدت به سر می برد، شما حال او را بنگرید و گواهی دهید که وی به سلامت زندگی می کند. حضرت فرمود: ای جمع حاضر، گواه باشید که سه روز است زهر به من خورانیده، به ظاهر سالم می نمایم، ولی زهر به اندرون من سرایت کرده، در آخر این روز رنگ چهره ام به سرخی می گراید و فردا زرد می شود. روز سوم به سفیدی مایل می شود. آنگاه به لقای پروردگار نائل می گردم. چون روز سوم شد، روح مقدسش به ملأ اعلی پیوست.
چون سندی بن شاهک جنازه آن امام مظلوم را برداشت که به مقابر قریش نقل نماید، کسی را واداشته بود که در
پیش جنازه ندا می­کرد:
این امام رافضیان است. بشناسید، پس آن جنازه شریف را آوردند در بازار گذاشتند. منادی ندا کرد که این موسی بن جعفر است که به مرگ خود از دنیا رفته، آگاه باشید، ببینید. مردم دورش جمع شدند و نظر افکندند. اثری از جراحت یا خفگی در حضرت ندیدند. دیدند در پای مبارکش اثر حنّا است، پس امر کردند علما و فقها را که شهادت خود را در این باب بنویسند، تمامی نوشتند مگر احمد بن حنبل که هر چه او را زجر کردند، چیزی ننوشت.
بازاری را که نعش شریف در آن گذاشته بودند، سوق الرّیاحین نامیدند. در آن موضع شریف بنائی ساختند و دری بر آن قرار دادند که مردم پا بر آن موضع ننهند بلکه بدان تبرک جویند و آن محل را زیارت کنند.
شیخ مفید فرمود: جنازه شریفش را بیرون آوردند و گذاشتند بر جسر بغداد. ندا کردند که این موسی بن جعفر است. وفات کرده، نگاه کنید. مردم می آمدند و نظر به صورت مبارکش می نمودند، می دیدند وفات کرده است.
ابن شهراشوب نوشته : سندی بن شاهک جنازه را بیرون آورد و گذاشت بر جسر بغداد. ندا کردند که این موسی بن جعفر است که رافضی ها گمان می کردند نمی میرد. پس نظر کنید. این را برای آن گفتند که برخی اعتقاد داشتند که حضرت امام قائم است و حبس او را غیبت او گمان کرده بودند. پس در این حال که سندی و مردمان روی جسر اجتماع کرده بودند، اسب سندی بن شاهک رم کرد و او را در آب افکند، پس سندی در آب غرق شد.
در روایت شیخ صدوق است که جنازه را آوردند به آن جا که مجلس شرطه بود. ندا کردند که ای مردم! هر که می خواهد ببیند موسی بن جعفر را، بیرون آید. پس در شهر غلغله افتاد، سلیمان بن ابی جعفر عموی هارون در کنار شطّ قصری داشت، چون صدای غوغای مردم را شنید و این ندا به گوشش رسید، از قصر بیرون آمد. غلامان خود را امر کرد که مأموران حکومتی را از اطراف جنازه دور کردند. خود عمامه از سر انداخت و گریبان چاک زد. پای برهنه در جنازه حضرت روانه شد. حکم کرد که در پیش جنازه حضرت ندا کنند: هر که خواهد نظر کند به طیب پسر طیب، بیاید نظر کند به سوی جنازه موسی بن جعفر.
پس جمیع مردم بغداد جمع شدند. صدای شیون و فغان از زمین به فلک نیلگون می رسید، چون نعش آن حضرت را به مقابر قریش آوردند، بر حسب ظاهر خود ایستاد، متوجّه غسل و حنوط و کفن حضرت شد. کفنی که برای خود ترتیب داده بود که به دو هزار و پانصد دینار تمام کرده بود و تمام قرآن را بر آن نوشته بود، بر آن جناب پوشانیدند، به اعزاز و اکرام تمام آن جناب را در مقابر قریش دفن نمودند، چون این خبر به هارون رسید، بر حسب ظاهر برای رفع تشنیع مردم نامه به او نوشت. او را تحسین کرد و نوشت که سندی بن شاهک ملعون آن اعمال را بی رضای من کرده، از تو خوشنود شدم که نگذاشتی به اتمام رساند.
فرزندان امام کاظم
فرزندان حضرت به نقل مرحوم شیخ مفید سی و هفت تن: هیجده پسر و نوزده دختر بوده اند به نام های: علی، ابراهیم، عباس، قاسم، اسماعیل، جعفر، هارون، حسن، احمد، محمد، حمزه، عبدالله، اسحق، عبیدالله، زید، حسین، فضل، سلیمان، فاطمه کبری، فاطمه صغری، رقیه، حکیمه، ام ابیها، رقیه صغری، کلثوم، ام جعفر، لبانه، زینب، خدیجه، علیه، آمنه، حسنه، بریهه، عایشه (یا عباسه)، ام سلمه، میمونه، ام کلثوم.
در میان فرزندان حضرت، از همه فاضل تر و دانشمندتر، حضرت علی بن موسی است که علاوه بر مقام عصمت و امامت، چنان دارای صفات انسانی بود که همگان از وی خشنود بودند و از این رو حضرتش را رضا لقب دادند.
پس از او احمد بن موسی، که شخصیتی بزرگوار، جلیل القدر و پرهیزکار بود. پدر بزرگوارش وی را به شدت دوست می داشت. خصوصیاتی برایش قائل بود. مزرعه معروف به «یسیره» را بدو بخشید. گویند: وی هزار بنده را آزاد ساخت.

ر. ک:ارشاد مفید:2ج، ص244 ؛معارف و معاریف، ج9، ص 668 -678.

[="Times New Roman"][="Navy"][/]