پیش به سویِ قلّه *** تمسّک به ولایت ***

تب‌های اولیه

25 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
پیش به سویِ قلّه *** تمسّک به ولایت ***

IMAGE(<a href="http://uupload.ir/files/nq8u_images_" rel="nofollow">http://uupload.ir/files/nq8u_images_</a>(25).jpg)

«««بسم الله الرّحمن الرّحیم»»»

و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا و نبیّنا ابی‌القاسم المصطفی محمّد

و آله الطّیبین الطّاهرین المعصومین سیّما بقیةالله فی الارضین

عید شما مبارک؛ ان‌شاءالله که خداوند متعال به برکت این عید بزرگ و به برکت یاد مولا، دلهای شما را همواره با الطاف خود و سکینه و آرامش و لطف خود نورانی کند و توفیق بدهد که از این مناسبت و امثال این مناسبت ان‌شاءالله به نحو مناسبی و به نحو مطلوبی حقیقتاً استفاده کنیم.

خب، بحمدالله مجلس امروز ما خیلی خوب شروع شد؛ تلاوت قرآن بسیار خوب، اشعاری که اینجا خواندند، هم از لحاظ قالب، هم از لحاظ محتوا خیلی خوب؛ شماها هم دلهایتان پُر است از عشق و محبّت به مولی‌الموحّدین -سلام و درود خدا بر او- و همین شوق و همین عشق و همین تولّی‌ و توجّه، ان‌شاءالله باید وسیله‌ای بشود که ما را بکشاند به آن سمتی که مطلوب مولا است.

یک مطلب درباره‌ی خود غدیر است؛ اینکه در بعضی از تعبیرات گفته شده است که عید غدیر عیدالله‌الاکبر و از همه‌ی اعیاد بالاتر است، علّت این و وجه این چیست؟

خب، در قرآن کریم آیاتی هست که به غیر از مسئله‌ی غدیر به مسئله‌ی دیگری قابل تطبیق نیست. همین آیه‌ی معروف «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم فَلا تَخشَوهُم وَ اخشَونِ اَلیَومَ اَکمَلتُ لَکُم دینَکُم وَ اَتمَمتُ عَلیکُم نِعمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الاِسلامَ دیناً» که در اوایل سوره‌ی مائده است، با غیر مسئله‌ای در وزن و اهمّیّت و اندازه‌ی مسئله‌ی غدیر، قابل تطبیق نیست؛ فقط یک‌چنین مسئله‌ای است که میتواند تعبیر «الیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم» درباره‌اش بیاید.

آن‌کسانی که در مضمون این آیات خدشه کرده‌اند، حرفهایی میزنند، مطالبی گفته‌اند، مخالفین و کسانی که قضیّه‌ی غدیر را قبول ندارند این آیه را به نحوی تأویل کرده‌اند لکن این بخش از آیه قابل تأویل نیست. امروز روزی است که دشمنان -کفّار- از دین شما مأیوس شدند. چه چیزی مگر بر دین اضافه شد که دشمن را مأیوس کرد؟

آن احکامی که در این آیه، در اوّل سوره‌ی مائده قبل و بعد از این فِقره آمده است، مگر چقدر اهمّیّت دارد؟

این تعبیر درباره‌ی نماز نیامده است، درباره‌ی زکات نیامده است، درباره‌ی جهاد نیامده است؛ درباره‌ی هیچ یک از احکام فرعی الهی نیامده است که «اَلیَومَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ پس این یک قضیّه‌ی دیگری است؛ غیر از این احکام فرعی است.

آن قضیّه چیست؟ قضیّه‌ی رهبری جامعه‌ی اسلامی؛ قضیّه‌ی نظام حکومت و امامت در جامعه‌ی اسلامی. بله، ممکن است تخلّف کنند -کما اینکه کردند؛ چند قرن بنی‌امیّه و بنی‌عبّاس و امثال اینها با نام امامت و خلافت و مانند اینها، پادشاهی کردند؛ سلطنت کردند- [امّا] این لطمه‌ای نمیزند به فلسفه‌ی غدیر.

ماجرای تعیین غدیر، ماجرای تعیین ضابطه است، تعیین قاعده است.


بیانات 30/6/1395 ( به مناسبت عید غدیر )


ادامه دارد( ان شاءالله )


یک قاعده‌ای در اسلام درست شد؛ پیغمبر اکرم در ماه‌های آخر عمر، این قاعده را وضع کرد؛ آن قاعده چیست؟ قاعده‌ی امامت؛ قاعده‌ی ولایت.

جوامع بشری از دیرباز حکومت داشتند؛ بشر انواع و اقسام حکومتها را تجربه کرده است؛ اسلام این حکومتها را، این نوع قدرتمندی‌ها و قدرت‌مداری‌ها را قبول ندارد؛ امامت را قبول دارد.

این قاعده‌ی اسلام است؛ غدیر این را بیان میکند. مصداقش هم مشخّص است؛ امیرالمؤمنین کسی است که هیچ‌کس نه در آن زمان و نه در زمانهای بعد نتوانسته است کمترین خدشه‌ای به شخصیّت والای او و به نمایندگی او از مفاهیم و معارف قرآن خدشه کند. خب، بله، دشنام دادند، به خدا هم دشنام می دهند، به پیغمبر هم -العیاذ بالله- دشنام میدهند، دشنام، دلیل نیست.

هیچ انسانی وقتی که فکر میکند، وقتی از احساسات و تعصّباتْ خود را رها میکند، هرگز -ولو تا حدودی- نمیتواند در این پیکره‌ی نورانی، در این هیکل قدسی، کمترین خدشه‌ای بکند. پیغمبر این‌ [شخص‌] را به عنوان مصداق امامت، معیّن کرد.

این شد قاعده؛ تا آخر دنیا هرجا مسلمانها بخواهند و همّت کنند و هدایت شوند از سوی خدا به اینکه اسلام را تحقّق ببخشند و جامعه‌ی اسلامی را تحقّق ببخشند، ضابطه و قاعده‌اش این است: باید امامت را احیا کنند.

البتّه هرگز هیچ مصداقی به آن مصادیقی که پیغمبر معیّن کردند نمیرسد؛ به کمتر از آنها هم نمیرسد؛ بزرگ‌ترین شخصیّت‌های علمی و معنوی و عرفانی و بزرگان سلوکی و معرفتی ما نسبت به امیرالمؤمنین، مثل آن پرتو ضعیفی هستند که ته چاه، انسان یک مختصر روشنایی میبیند؛ آن را مقایسه کنید با خورشید؛ بله، همان است، همان شعاع است امّا فاصله چقدر است؟ تفاوت چقدر است؟

برترین شخصیّت‌های ما، مثلاً یک شخصی مثل امام بزرگوار ما را که خب یک شخصیّت انصافاً کامل، بزرگ، باعظمت، جامع‌الاطراف و از همه‌جهت یک شخصیّت برجسته و ممتاز بود، اگر بخواهیم با امیرالمؤمنین قیاس کنیم، قیاسش همین است که عرض کردم: [یعنی‌] نور خورشید را مقایسه کنید با آن پرتویی که ته چاه مثلاً یا در گوشه‌ی فلان پستو مثلاً از خورشید یا از نور دیده میشود؛ فاصله‌ها این‌جوری است.

ادامه دارد ان شاءالله

بله، این فاصله‌ها هست لکن ضابطه این است؛ ضابطه امامت است.

قاعده‌ی حکومت و اقتدار و قدرت‌مداری در جامعه‌ی اسلامی، با غدیر معیّن شد و پایه‌گذاری شد؛ اهمّیّت غدیر این است. اهمّیّت غدیر فقط این نیست که امیرالمؤمنین را معیّن کردند؛

این هم مهم است امّا از این مهم‌تر این است که ضابطه را معیّن کردند، قاعده را معیّن کردند؛ معلوم شد که در جامعه‌ی اسلامی، حکومت سلطنتی معنا ندارد، حکومت شخصی معنا ندارد، حکومت زَر و زور معنا ندارد، حکومت اشرافی معنا ندارد، حکومت تکبّر بر مردم معنا ندارد، حکومت امتیازخواهی و زیاده‌خواهی و برای خود جمع کردن و افزودن معنا ندارد، حکومت شهوت‌رانی معنا ندارد؛

معلوم شد که در اسلام این‌جوری است. این قاعده در غدیر وضع شد.

وقتی این قاعده وضع شد، آن‌وقت «یَئِسَ الَّذینَ کَفَروا مِن دینِکُم»؛ دیگر دشمنها از اینکه بتوانند مسیر این دین را تغییر بدهند مأیوس میشوند؛ چون مسیر دین آن‌وقتی تغییر پیدا میکند که آن نقطه‌ی اصلی، آن هسته‌ی اصلی تغییر پیدا کند؛ یعنی هسته‌ی قدرت، هسته‌ی مدیریّت، هسته‌ی ریاست؛ اگر تغییر پیدا کند، همه‌چیز تغییر میکند؛

بله، در واقعیّت عملی، تغییراتی به وجود می‌آید و افرادی از قبیل خلفای بنی‌امیّه و بنی‌عباس سرِ کار می‌آیند به‌عنوان اسلام، حجّاج‌بن‌یوسف هم [سرِ کار] می‌آید، امّا اینها دیگر ضابطه را نمیتوانند به هم بزنند.

امروز اگر کسانی در دنیای اسلام؛ آنهایی که با معارف اسلامی آشنا هستند مراجعه کنند به قرآن، مراجعه کنند به ضوابطی که در قرآن برای بندگی حق و زندگی و جهت‌گیری بندگان حق -یعنی ملّتها- در قرآن معیّن شده است، امکان ندارد به نتیجه‌ای برسند جز نتیجه‌ی امامت امیرالمؤمنین (علیه السّلام) و آنچه دنباله‌ی او است.

این ادّعای ما است و میتوانیم این ادّعا را کاملاً ثابت کنیم.

هرکسی در دنیای اسلام، روشنفکران، متفکّرین، صاحبان عقیده، کسانی که از اوّل با یک عقیده‌ی دیگری بار آمده‌اند، اگر قرآن را و ارزشهای قرآنی و ضوابط قرآنی را برای زندگی جوامع بشری ملاک قرار بدهند، به هیچ نتیجه‌ای نمیرسند جز اینکه کسی مثل علیّ‌بن‌ابی‌طالب (علیه السّلام) بایستی بر جوامع اسلامی حکومت بکند؛ یعنی راه، این است؛ راه، امامت است. این مربوط به غدیر.

ادامه
...


خب، وقتی غدیر این‌قدر اهمّیّت دارد، آن‌وقت آن آیه‌ی شریفه‌ی دیگر که «یاَیُّهَا الرَّسولُ بَلِّغ مآ اُنزِلَ اِلَیکَ مِن رَبِّکَ وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، معنایش روشن میشود.

[میفرماید] اگر این حکم را ابلاغ نکنی، اصلاً رسالتت را انجام نداده‌ای. پیغمبر ۲۳ سال است دارد مجاهدت میکند -آن مجاهدات مکّه، آن مجاهدات مدینه، آن جنگها، آن فداکاری‌ها، آن گذشتها، آن سختگیری‌های بر خود، آن هدایت عظیم بشری که آن بزرگوار انجام داده است،

اینها همه در این مدّت انجام گرفته- این چه حادثه‌ای و چه عارضه‌ای است که اگر نباشد، همه‌ی اینها [گویی‌] نیست «وَ اِن لَم تَفعَل فَما بَلَّغتَ رِسالَتَه»، این نمیتواند چند حکم فرعی باشد؛ این یک چیزی فراتر از اینها است؛ آن چیست؟ امامت است.

اوّل‌امام کیست؟ خود پیغمبر. امام صادق (علیه‌السّلام) در منا فرمود: اِنَّ رَسولَ اللهِ کانَ هُوَ الاِمام؛ پیغمبر، امام اوّل است؛ «ثُمَّ مِن بَعدِهِ عَلیِّ‌بنِ‌اَبی‌طالِب» و بعد بقیّه‌ی ائمّه.

خدای متعال بعد از آنکه ابراهیم پیغمبر را آن‌همه امتحان کرد، آن‌همه مراحل سخت را ابراهیم گذراند -در نوجوانی در آتش افتاد؛ بعد آمد در بابل و در آن مناطقی که بود این‌همه تلاش کرد و زحمت کشید- به سنّ پیری که رسید، آن‌وقت خدا میفرماید: اِنّی جاعِلُکَ لِلنّاسِ اِمامًا؛ حالا میخواهم تو را امام قرار بدهم.

امامت یعنی این. این، اعتقاد است؛ اعتقاد اسلامیِ مبتنی بر مبانی مستحکم و استدلالات غیرقابل خدشه است.

ما دعوت میکنیم از همه‌ی دنیای اسلام و از همه‌ی متفکّرین، این وحدتی که امروز دنیای اسلام نیاز دارد، با تدبّر در آیات قرآن و با تأمّل در همین حقایق براحتی به دست می‌آید اگر اهل فکر و اهل مبنا، این مسائل را دنبال کنند.

البتّه، از این طرف هم بایستی احساسات آنها را تحریک نکنند. یک عدّه‌ای خیال میکنند اثبات تشیّع به این است که انسان به بزرگان مورد اعتقاد اهل سنّت و دیگران بنا کند مدام بدوبیراه گفتن؛ نه، این خلاف سیره‌ی ائمّه است.

اینکه شما می‌بینید رادیوها یا تلویزیون‌هایی در دنیای اسلام به وجود می‌آید که کار آنها این است که به‌عنوان شیعه و به نام شیعه، به بزرگان مورد اعتقاد بقیّه‌ی فِرق اسلامی بدگویی کنند، این معلوم است که بودجه‌اش بودجه‌ی خزانه‌داری انگلیس است؛ این بودجه‌اش بودجه‌ی انگلیس [است‌]، این شیعه‌ی انگلیسی است.

هیچ‌کس خیال نکند که گسترش شیعه و اعتقاد تشیّع و استحکام ایمان شیعی به این بدوبیراه گفتن و به این [طرز] حرف زدن است؛ نخیر؛ اینها عکس عمل میکند.

وقتی شما بدوبیراه گفتید، دُور او یک حصاری کشیده میشود از عصبانیّت، از احساسات، و دیگر حرف حق هم برایش قابل تحمّل نیست. ما حرف حسابی خیلی داریم، حرف منطقی خیلی داریم، حرفهایی که هرکسی که صاحب فکر است اگر بشنود، آنها را قبول میکند، خیلی‌ [از این حرفها] داریم؛ بگذارید این حرفها شنیده بشود، بگذارید این حرفها امکان نفوذ در دلهای طرف مقابل را پیدا کند.

وقتی شما فحش دادی، وقتی بدوبیراه گفتی، یک سدّی کشیده میشود و این حرف اصلاً شنیده نمیشود، گوش نمیکنند؛ آن‌وقت گروه‌های خبیث و وابسته و مزدور و پول‌بگیر از آمریکا و سیا و اینتلیجنس‌سرویس -مثل داعش و جبهةالنّصره و امثال اینها- با استفاده‌ی از یک مشت آدمهای عامیِ نادانِ غافل، این اوضاع را به راه می‌اندازند که ملاحظه کردید در عراق و در سوریه و در جاهای دیگر به راه انداختند؛ این کارِ دشمن است.

دشمن، منتظر فرصت است؛ دشمن از هر فرصتی استفاده میکند. ما حرف حق داریم، حرف منطقی داریم، حرف محکم داریم؛ یک نمونه‌ی کوچکش این بود که من امروز به شما عرض کردم. این راجع به غدیر.



[بعد] راجع به امیرالمؤمنین (علیه‌السّلام). تمام ارزشها و صفاتی که انسان -چه به‌عنوان انسان مؤمن به اسلام، چه به‌عنوان انسان مؤمن به هر دینی، و چه به‌عنوان انسان بی‌اعتقاد به هر دینی؛ هرجور انسانی- به آنها احترام میگذارد و تکریم میکند، در علیّ‌بن‌ابی‌طالب جمع است ؛

یعنی علیّ‌بن‌ابی‌طالب (سلام‌الله‌علیه) شخصیّتی است که اگر شما شیعه باشید احترامش میکنید، اگر سنّی باشید احترامش میکنید، اگر اصلاً مسلمان نباشید و او را بشناسید و بروید دنبال احوالش احترام میکنید.

افرادی از اهل سنّت که درباره‌ی فضائل امیرالمؤمنین در طول سالهای متمادی نوشته‌اند بسیارند؛ جورج جرداق مسیحی، آن کتاب پنج جلدی را نوشته؛ یک مسیحی درباره‌ی امیرالمؤمنین سالها قبل عاشقانه کتاب مینویسد.

همین شخصیّت آمد اینجا پیش من و راجع به کتابش صحبت شد، گفت من از دوران نوجوانی با نهج‌البلاغه آشنا شدم، نهج‌البلاغه مرا به شخصیّت علیّ‌بن‌ابی‌طالب هدایت کرد؛ این کتاب را نوشت: [الامام‌] علی صوت العدالة الانسانیّه.

کسی که اصلاً دین هم نداشته باشد -یعنی به هیچ دینی معتقد نباشد- وقتی شخصیّت امیرالمؤمنین را بشناسد، در مقابل او خضوع میکند، تعظیم میکند.

در امیرالمؤمنین سه جور صفات هست: یکی آن صفات معنویِ الهی است که با هیچ میزانی برای ماها اصلاً قابل سنجش نیست؛ ایمان، آن ایمانِ متعالیِ عمیق؛ سبقت در اسلام، فداکاری در راه اسلام. اخلاص؛ یک سرِ سوزن عاملی غیر از نیّت خدایی در عمل او وجود ندارد؛ ما [این را] اصلاً میفهمیم؟

برای امثال بنده اصلاً این حالت قابل درک است؟ همه‌ی کارها برای خدا، برای رضای الهی، برای اجرای امر الهی؛ [یعنی‌] اخلاص. اینها اصلاً چیزهایی است که برای ما قابل توزین نیست؛ قابل توضیح هم درست نیست. علم و معرفت بِالله؛ معرفت بِالله.

ما از خدا چه میفهمیم؟ ما وقتی میگوییم «سُبحانَ رَبِّی العَظیمِ وَ بِحَمدِه»، از این عظمت چه میفهمیم، امیرالمؤمنین چه میفهمد؟ معرفت بِالله.

اینها یک سلسله از صفات امیرالمؤمنین است که اصلاً برای ما واقعاً قابل توصیف نیست، قابل فهم نیست؛ [اگر] بیایند بنشینند برای ما توضیح هم بدهند، ما درست به عمقش پی نمیبریم، از بس عظیم است، از بس عمیق است؛ این یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است.

یک دسته دیگر، صفات برجسته‌ی انسانی او است؛ اینها همان چیزهایی است که انسان مسلمان و غیر مسلمان و مسیحی و غیر مسیحی و بی‌دین و با دین و همه را مجذوب میکند: «شجاعت»، «رحم»؛

آن انسانی که در میدان جنگ آن‌جور میجنگد، وقتی سروکارش با یک خانواده‌ی یتیم‌دار می‌افتد، آن‌جور با یتیمان همراهی میکند، خم میشود، بچّه یتیم‌ها را بازی میدهد، روی دوش خودش سوار میکند؛ اینها اصلاً همان چیزهایی است که ربطی به این ندارد که ما متدیّن باشیم و به چه دینی متدیّن باشیم تا اینها را احترام کنیم؛

هر انسانی در مقابل این عظمت وقتی قرار میگیرد احساس خضوع و تعظیم میکند. «ایثار»؛ ایثار یعنی دیگری را بر خودت ترجیح بدهی؛ یعنی گذشت؛ یعنی آنجایی که حق با شما است به‌خاطر خدا، به‌خاطر یک مصلحتی از این حق -البتّه حقّ شخصی- صرف‌نظر کنی؛ چه حقّ مالی، چه حقّ آبرویی، چه هر حقّ دیگری از حقوق خود؛ معنای ایثار این است.

اینها هم یک دسته از صفات امیرالمؤمنین است که اگر انسان بخواهد بشمرد این خصوصیّات را یک کتاب میشود، یک طومار طولانی‌ای خواهد شد.

دسته‌ی سوّم از خصوصیّات امیرالمؤمنین، خصوصیّات حکومتی است که نتیجه‌ی همان مسئله‌ی امامت است؛ امامت یعنی این‌جور حکومت‌کردن.

البتّه شدّت و ضعف دارد که آن حدّ اعلایش در شخصیّتی مثل امیرالمؤمنین هست. خصوصیّات حکومتی مثل چه؟ مثل «عدالت»، مثل «انصاف»، مثل «برابر قراردادن همه‌ی آحاد مردم»، حتّی آن‌کسانی که در جامعه‌ی شما زندگی میکنند، امّا در دین شما نیستند. امیرالمؤمنین وقتی شنید بسربن‌ارطاة رفت وارد شهر شد و وارد [حریم‌] خانواده‌ها شد، یک خطبه‌ی دردناکی دارد:

بَلَغَنی اَنَّ الرَّجُلَ مِنهُم لِیَدخُلُ المَرأَةَ المُسلِمَةِ وَ الاُخرَی المُعاهَدَةِ فَیَنتَزِعُ حِجلَها؛شنیدم که این نیروهای ظالم و ستمگر و گستاخ وارد خانه‌ی زنهای مسلمان و زنهای غیر مسلمان -مُعاهَد یعنی همان یهود و نصارایی که در جامعه‌ی اسلامی زندگی میکردند- میشدند و لباسهای اینها را، حِجِل اینها را، دستبندهای اینها را، پابندهای اینها را میکشیدند و میبردند و غارت میکردند؛

بعد میفرماید که اگر انسان از غصّه‌ی یک‌چنین چیزی بمیرد و جان بدهد، او را ملامت نباید کرد. ببینید شخصیّت این است، ترحّمش به مردم، دلسوزی‌اش نسبت به مردم، آن هم همه‌ی مردم؛ خب در جامعه‌ی اسلامی، یهودی و نصرانی و غیر اینها زندگی میکنند که اینها مُعاهَدند.

خب از خصوصیّات حکومتی او این است: «عدل»، «انصاف»، «برابری».

«اجتناب از زخارف دنیا و زینتهای دنیا برای شخص خود»؛ از بلاهای حکومتهای دنیا یکی همین است؛ چون رئیس کشور که شدیم، منابع مالی کشور در اختیار ما است؛ وسوسه بشویم؛ [بگویم‌] اینجا زمینِ خوب هست، اینجا امکاناتِ خوب هست، اینجا پولِ خوب هست؛ از اینها یک سهمی حالا [برداریم‌].

آنهایی که خیلی شقی و بدبخت و روسیاهند، همه‌اش را برای خودشان برمیدارند، مثل رضاخان؛ آنهایی که یک خرده‌ای انصافشان بیشتر است، یک کمی‌اش را به دیگران میدهند، غالباً هم به اطرافیان خودشان؛ یک مقدار هم خودشان برمیدارند.

این جزو بلایای حکومتها است؛ همین حکومتهای دموکراسی دنیا هم همه همین‌جور هستند. می‌شنوید؛ زن فلان رئیس جمهور در تعطیلی مثلاً زمستانی یا تابستانی به فلان جزیره‌ی خوش آب و هوا مسافرت کرده، این‌قدر میلیون دلار خرج کرده! از کجا؟

فلان خانواده‌ی اشرافی سلطنتی برای مسافرت وارد فلان شهر شدند، این تعداد هتل، این تعداد امکانات در اختیارشان بود، در ظرف ده روز، بیست روز که ماندند، این مقدار میلیارد -مبالغ میلیاردی- خرجشان شد! حکومت امامت با این چیزها مخالف است.

استفاده‌ی شخصی از امکانات عمومی ممنوع؛ اجتناب از دنیا برای شخص خود.

«تدبیر»؛ برای جامعه‌ی اسلامی تدبیر اندیشیدن؛ دشمن را جدا کردن، دوست را جدا کردن، دشمن را به چند طبقه تقسیم کردن. امیرالمؤمنین سه جنگ داشت؛ این سه جنگ با سه دسته دشمن بود امّا با اینها مثل هم نجنگید. جنگ با معاویه و با شام یک‌جور بود، جنگ با بصره جور دیگری بود.

آن‌وقتی که حضرت با طلحه و زبیر میجنگید، جور دیگری میجنگید. آنجا زبیر را میخواست، وسط میدان جنگ با او حرف میزد، نصیحت میکرد که «برادر سوابق ما یادت باشد؛ این همه ما با هم شمشیر زدیم، این همه با هم کار کردیم»؛ اثر هم کرد، البتّه زبیر کاری که باید میکرد نکرد، باید میپیوست به امیرالمؤمنین، این کار را نکرد امّا میدان جنگ را رها کرد و رفت؛ رفتار او در جنگ با طلحه و زبیر این‌جوری است.

امّا رفتار او با شام این‌جوری نیست؛ به معاویه حضرت چه بگوید؟ بگوید ما و تو با همدیگر بودیم؟ کِی با هم بودند؟ در جنگ بدر مقابل هم ایستادند؛ امیرالمؤمنین جدّ او و دایی او و قوم و خویش و فک‌وفامیل او را از دم تیغ گذرانده؛ سابقه‌ای با هم ندارند.

او هم از همان دشمنی‌ها دارد استفاده میکند و با امیرالمؤمنین میجنگد.

امیرالمؤمنین دشمنها را تقسیم‌بندی میکرد؛ در قضیّه‌ی نهروان که [دشمنان] ده هزار نفر بودند، حضرت گفت از این ده هزار نفر هرکسی که بیاید این طرفِ این پرچمی که من نصب کرده‌ام، ما با او جنگ نداریم؛ آمدند، اکثر [آنها] آمدند این طرف.

حضرت فرمود بروید، رهایشان کردند. بله، آنهایی که ماندند و لجاج کردند و تعصّب کردند، با آنها جنگید؛ بر آنها هم غلبه پیدا کرد. یعنی تدبیر در اداره‌ی کشور؛ شناختن دشمن، شناختن دوست؛ همه‌ی دشمنان یک‌جور نیستند؛ از بعضی‌ها صرف‌نظر کرد.

بعضی‌ها با امیرالمؤمنین همان اوّل کار بیعت نکردند؛ مالک اشتر بالاسر حضرت ایستاده بود، شمشیر هم دستش بود، گفت یا امیرالمؤمنین! اجازه بده این آدمی که با تو بیعت نمیکند گردنش را بزنم؛ حضرت خندیدند، گفتند نه، این جوان هم که بود، آدم بد اخلاقی بود، آدم تندی بود؛ حالا هم پیر شده، تندتر شده، بگذار برود؛ ولش کردند و رفت.

این تدبیر است؛ بالاترین تدبیر این است که یک کسی که در رأس قدرت است، بداند با چه کسی طرف است و با هر کسی چه‌جور باید رفتار بکند؛ از خصوصیّات حکومتی امیرالمؤمنین یکی این بود.

«سرعت عمل»؛ معطّل نمیکرد، بمجرّد اینکه تشخیص میداد که باید این اقدام را کرد، حرکت میکرد.

«تبیین»؛ حقایق را برای مردم بیان میکرد؛ شما خطبه‌های نهج‌البلاغه را نگاه کنید، بسیاری از آنها تبیین واقعیّاتی است که در جامعه‌ی آن روز وجود داشته -چه خطبه‌های حضرت، چه نامه‌های حضرت

- بخشی از نهج‌البلاغه خطبه‌ها است، بخشی نامه‌ها است؛ آن نامه‌ها غالباً نامه‌ی به کسانی است که حضرت به آنها اعتراضی دارد؛ یا دشمنانند مثل معاویه و امثال اینها، یا عمّال خود آن حضرتند که حضرت به آنها ایراد دارد؛ غالباً این‌جوری است؛ بعضی‌ها هم توصیه و دستورالعمل و فرمان است، مثل عهد مالک اشتر؛ در همه‌ی اینها تبیین میکند، حقایق را بیان میکند برای مردم.

یکی از رشته‌های کار امیرالمؤمنین این است.

مسئله‌ی «هدایت جامعه به تقوا»؛ در این خطبه‌های امیرالمؤمنین، کمتر خطبه‌ای است که امر به تقوا در آن نباشد: اتَّقواالله؛ چون تقوا همه‌چیز است؛ وقتی تقوا در یک جامعه‌ای بود، همه‌ی مشکلات مادّی و معنوی جامعه حل خواهد شد؛ تقوا این‌جوری است.

[البتّه‌] تقوا با آن معنای صحیحی که دارد؛ تقوا فقط این نیست که انسان چشم از نامحرم بدوزد یا مثلاً فرض کنید فلان عمل حرام را انجام ندهد؛ این هست، این جزو تقوا است، امّا تقوا خیلی وسیع‌تر از اینها است.

آن معنای واقعی تقوا که عبارت است از مراقب خود بودن، مراقب حرکات خود بودن، و سعی در حفظ خود در جادّه‌ی مستقیم و صراط مستقیم؛ این معنای تقوا است؛ اگر این باشد در جامعه، همه‌ی مشکلات حل میشود. امیرالمؤمنین دائماً مردم را به تقوا دعوت میکرد.

در عمل به حق بی‌باک بود، ملاحظه نمیکرد؛ در عمل به عدل بی‌باک بود، ملاحظه نمیکرد؛ رودربایستی در زندگی امیرالمؤمنین نبود. همان آدمی که به مالک اشتر میگوید بگذار این امتناع‌کننده از بیعت برود، در موارد دیگری سخت‌گیری میکند، دقّت میکند، اصرار میکند.

ببینید، این هم بخش سوّم از صفات امیرالمؤمنین که صفات حکومتی است؛ غیر از صفات شخصی، غیر از آن جنبه‌های معنوی و الهی غیرقابل فهم برای ما، غیرقابل توصیف برای زبانهای قاصر و ناقص ما. این شخصیّت امیرالمؤمنین است؛ یعنی شخصیّت جامعی که واقعاً «تو بزرگی و در آئینه‌ی کوچک ننمایی».

ما نمیتوانیم با این چشمهای ضعیف و ناتوان، با این دید ناقص، با این دلهای پوشیده‌ی از اوهام، آن شخصیّت عظیم را ببینیم؛ امّا خب، یک چیزی از آن بزرگوار، یک توصیفی از آن بزرگوار میدانیم و میگوییم؛ این انسان در غدیر معیّن شد.

خب، ما حالا چه کار کنیم؟ ما که معلوم است مثل امیرالمؤمنین نمیتوانیم زندگی کنیم، نمیتوانیم عمل کنیم، نمیتوانیم باشیم؛ خود آن بزرگوار هم فرمود: اَلا وَ اِنَّکُم لا تَقدِرونَ عَلی ذلِک؛ حضرت به حکّام و وُلات و استاندارهای خودش فرمود این‌جور که من دارم عمل میکنم، شماها قادر نیستید این‌جوری عمل کنید.

ما بایستی این قلّه را نگاه کنیم. بارها ما عرض کرده‌ایم: این قلّه است.

به شما میگویند آقا! آن قلّه هدف است، به سمت آن قلّه حرکت کنید. وظیفه‌ی ما این است، به سمت قلّه حرکت کنیم. همین صفات امیرالمؤمنین را [در نظر] بگیرید، به‌قدر وسعمان، به‌قدر توانمان در این جهت حرکت کنیم؛ در جهت عکس حرکت نکنیم.

جامعه‌ی ما در جهت زهد امیرالمؤمنین حرکت کند؛ نه اینکه مثل امیرالمؤمنین زهد بوَرزد -که نه میتوانیم و نه از ما آن را میخواهند- امّا در آن جهت حرکت کنیم؛ یعنی از اسراف، زیاده‌روی، چشم‌وهم‌چشمی دور بشویم؛ این‌جوری میشویم شیعه‌ی امیرالمؤمنین.

عمل ما کسانی را مؤمن به ما میکند. فرمود: کونوا لَنا زَیناً وَ لا تَکونوا عَلَینا شَیناً؛فرمود زینت ما باشید. زینت ما بودن یعنی چه؟

یعنی جوری عمل کنید که وقتی کسی نگاه کرد بگوید: به‌به! شیعیان امیرالمؤمنین چقدر خوبند! آن که رشوه میطلبد، این زینت نیست، عیب است؛ آن که از بیت‌المال زیادی میخواهد و زیادی میگیرد، این عیب برای شیعه است؛

آن که بر بدی‌ها چشم میبندد و برای هدایت جامعه به سوی تقوا هیچ احساس مسئولیّتی نمیکند، این عیب است برای نظام اسلامی و جامعه‌ی اسلامی؛ آن کسی که در زندگی شخصی خود اهل اسراف است، این عیب است.

ما متأسّفانه گرفتار شده‌ایم؛ گرفتار اسراف شده‌ایم، گرفتار زیاده‌روی شده‌ایم.

ما سالها است دراین‌باره مدام نصیحت میکنیم خودمان را، مردم را، دیگران را؛ مدام میگوییم، تکرار میکنیم؛ خب باید جلو برویم، اسراف را در جامعه کم کنیم.

مردهای ما، زنهای ما، جوانهای ما، پیرهای ما، اسراف را -اسراف در لباس، اسراف در خوراک، اسراف در تجمّلات زندگی، اسراف در زینتها و آویزه‌های گوناگون- [کنار بگذارند]. یا چشم‌وهم‌چشمی که در این عروسی، در این مهمانی، این خانم این‌جوری پوشیده، این‌جوری زینت آویخته به خودش، از این نشانه‌ی آرایش و مانند اینها استفاده کرده، من نباید عقب بمانم، اینها همان خطاها و خطرهای بسیار بزرگ است.

همینها است که زندگی را خراب میکند، همینها است که در جامعه بی‌عدالتی به وجود می‌آورد، و در نهایت همینها است که اقتصاد را نابود میکند.

بخش مهمی از نابودیِ اقتصاد به این چیزها برمیگردد. اگر یک جامعه‌ای بخواهد از لحاظ استحکام درونیِ اقتصاد خود به نقطه‌ای برسد که آسیب‌پذیر نباشد، یکی از کارهای واجبی که باید انجام بدهد، این است که اسراف و زیاده‌روی و زیاد مصرف کردن و مانند اینها را کنار بگذارد.

البتّه مصادیق زیادی دارد، بنده هم زیاد در این زمینه‌ها صحبت کرده‌ام و دیگر نمیخواهم همان حرفها را تکرار کنم. در زمینه‌ی آب، در زمینه‌ی نان، در زمینه‌ی غذا، در زمینه‌ی انواع و اقسام مصارفِ ما، اسراف و زیاده‌روی و بی‌مورد مصرف کردن و بد مصرف کردن و مانند اینها زیاد داریم؛ اینها را باید مراقبت کنیم.

خیلی از این کارها کار دولت نیست، کار شخص ماها است؛ خودمان، در داخل خانواده‌ی خودمان، در داخل زندگی خودمان. این پیروی از امیرالمؤمنین است.

[وقتی میگوییم‌] «اَلحَمدُ للهِ‌ِ الَّذی جَعَلَنا مِنَ المُتَمَسِّکینَ بِوِلایَةِ اَمیرِالمُؤمِنینَ وَ اَولادِهِ المَعصومین»، این تمسّک به ولایت چه‌جوری است؟ بله، یک بخشی از این تمسّک به ولایت، قلبی است یعنی شما قبول دارید ولایت را؛ خیلی هم خوب است، خیلی هم لازم است، بلاشک مؤثّر هم هست امّا همه‌ی تمسّک، این نیست؛

تمسّک این است که ما نگاه کنیم و این صفاتی که برای ما قابل دنبال‌گیری است -آن ایثار و آن معنویّت و آن معرفت و آن خداشناسی و آن عبادت و آن ناله‌ها و آن توجّه به خدا و مانند اینها که از ماها برنمی‌آید و در این زمینه‌ها که ما خیلی خیلی خیلی عقبیم- در زمینه‌ی صفات بشری، در زمینه‌ی صفات مربوط به اداره‌ی جامعه و حکومت و غیره، و اینها از ما برمی‌آید،

[البتّه] در حدّ آن بزرگوار و کمتر از او نمیرسیم امّا میتوانیم در این جهت حرکت بکنیم؛ این کارها را باید بکنیم؛ آن‌وقت این شد تمسّک به ولایت امیرالمؤمنین.

بالاخره حرف زیاد است.

برادران عزیز، خواهران عزیز، توجّه بکنید! ببینید راجع به دشمن و دشمن‌شناسی و ایستادگی در مقابل دشمن و مانند اینها ما خیلی حرف میزنیم، خیلی هم میگوییم، راست هم میگوییم؛

یعنی همین شعارهایی که شماها و دوستان میدهید و بزرگان، مسئولین میگویند ما در مقابل دشمن [می‌ایستیم‌]، راست است، درست است؛ ما هم میدانیم دشمن هست امّا توجّه بکنید دشمن گاهی استفاده میکند از ضعفهای ما بدون اینکه او زحمتی کشیده باشد. ما خودمان را بایستی درست کنیم، اصلاح کنیم که از ضعفهای ما دشمن استفاده نکند.

امروز چشم دوخته‌اند دشمنان ما به نیازها و کمبودها و اختلالهای اقتصادی داخل کشور. اینکه ما مرتّب راجع به مسئله‌ی اقتصاد، اقتصاد مقاومتی و مانند اینها در این چند سال مرتّب اوّل سال، وسط سال، آخر سال میگوییم، تکرار میکنیم، به‌خاطر این است که دشمن به این نقطه‌ی خاص توجّه کرده است.

[میخواهند] اقتصاد کشور را خراب کنند، وضع مردم بد باشد، جیب مردم خالی بشود، امکانات مردم کم بشود، پول مردم بی‌ارزش بشود، قدرت خریدشان کم بشود تا ناراضی بشوند؛ هدف، این است. مردم را از اسلام و از نظام اسلامی ناراضی کنند؛ این، هدف دشمن است. لذا روی اقتصاد تکیه میکنند برای اینکه وضع مردم خراب بشود تا به‌خاطر خرابی وضع، از اسلام و از نظام اسلامی منصرف بشوند.

خب این وظیفه‌ی کیست که در مقابل این وضعیّت ایستادگی کند؟ وظیفه‌ی همه؛ وظیفه‌ی دولت هست، وظیفه‌ی مجلس هست، وظیفه‌ی مسئولین گوناگون هست، وظیفه‌ی آحاد مردم هم هست. همه وظیفه داریم، باید انجام بدهیم.

البتّه حرکت عمومی کشور خوشبختانه حرکت خوبی است.

بنده زیاد می‌شناسم، به من خیلی مراجعه میشود؛ نامه مینویسند، مراجعه میکنند، پیغام میدهند، کارها را ارائه میدهند و بنده هم حوصله میکنم و خیلی از اینها را میبینم. جوانهایی که امروز در این کشور برای احیاء اسلام، برای اقامه‌ی دین با جد مشغول کارند، بحمدالله روزبه‌روز دارند زیاد میشوند.

اینها همانهایی هستند که به فضل الهی، به حول‌وقوّه‌ی الهی، هر دشمنی از جمله آمریکا و صهیونیست را به زانو خواهند فکند. اینکه بنده مکرّر در صحبتهای مختلف میگویم و مدام تکرار میکنم که من به آینده خوشبینم، به‌خاطر مشاهده‌ی این واقعیّتها است.

ما خیلی از واقعیّتهای خوب داریم که اینها میتواند ما را جلو ببرد؛ پیش‌ران حرکت عمومی جامعه باشد؛ جوانهای خوب، جوانهای مؤمن، جوانهای آماده، آنهایی که برای حضور در میدانهای مجاهدت و دفاع از کشور و دفاع از دین، اشک میریزند که اجازه بدهند اینها بروند دفاع کنند؛ بحث دو نفر و ده نفر و صد نفر نیست؛ بسیارند.

این همان انگیزه‌ای است که کشور را نجات خواهد داد؛ این را باید تقویت کرد. خب، شما که میخواهید فدا کنید، چرا فدای اسلام نکنید؟ [چرا] فدای رهبر، رهبر مگر کیست؟ فدای اسلام، فدای این راه، فدای اهداف [بکنید].

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌

۱۳۹۵/۰۶/۳۰
[h=3]بیانات در دیدار اقشار مختلف مردم به مناسبت عید غدیر[/h]

بسم الله الرّحمن الرّحیم
و الحمدلله ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله الطّاهرین‌

به همه‌ی شما جوانان عزیز و امیدهای آینده‌ی کشور تبریک عرض میکنم؛ هم به دانش‌آموختگانی که رسماً وارد عرصه‌ی نیروهای مسلّح و ارتش جمهوری اسلامی شدند، و هم به ورودی‌های جدید و سردوشی‌بگیران امسال که آغاز حرکت مبارک خودشان را امروز جشن گرفتند. همان‌طور که در سوگندنامه گفتید و شنیدیم، این راهی است نیک‌فرجام. حقیقتاً یکی از برترین مصادیق راه نیک‌فرجام، راهی است که شما انتخاب کردید.

لازم است تشکّر کنم از فرماندهان دانشگاه‌های ارتش جمهوری اسلامی ایران که بحمدالله [این دانشکده‌ها] توسعه پیدا کرده است. در اوّل انقلاب، ما فقط یک دانشکده‌ی افسری داشتیم، [امّا] امروز چندین دانشگاه در بخشهای مختلف مشغول کار و مشغول تربیت جوانانند.

از فرماندهان این دانشگاه‌ها، از فرماندهان نیروهای سه‌گانه‌ی ارتش جمهوری اسلامی ایران تشکّر میکنم؛ از اساتید، بخصوص اساتید محترم که در این دوره‌ها مشغول تدریسند؛ از روحانیّون محترم که در جریان تربیت دینی این جوانان عزیز تلاش میکنند، در اردوهای اینها، در کلاسهای اینها، در دُورهم‌نشینی‌های اینها صمیمانه شرکت میکنند، از همه‌ی شما متشکّرم و به شما تبریک عرض میکنم.

این راهی که شما جوانان عزیزِ امروز ما انتخاب کرده‌اید، راه پُربرکتی است و شما با انتخاب این راه، ثروتی برای کشورتان تولید کرده‌اید. شما جوانها به معنای واقعی کلمه ثروت بزرگ کشورید. برای هر کشوری، هیچ ثروتی، هیچ منبع نیرویی ارزشمندتر از نیروی انسانی کارآمد و مؤمن و آزاده و سرافراز نیست؛ و امروز شما مصداق این نعمت بزرگ و این ثروت بزرگید؛ این را قدر بدانید.7/7/95






جوانان عزیز امروز، جنگ تحمیلی را درک نکرده‌اند. همه یا اغلب شما جوانهای عزیزی که امروز در این میدان هستید، کسانی هستید که بعد از پایان جنگ به دنیا آمدید.

دوران دفاع مقدّس دوران عجیبی بود، دوران مهمّی بود، دوران آزمون دشواری بود. در آزمونها است که انسانهای بزرگ و سخت‌کوش، خودشان را بحقیقت نشان میدهند؛ آنجا است که جوهرها آشکار میشود.

در دفاع مقدّس، جوهر ارتش جمهوری اسلامی ایران آشکار شد. ارتش در بخشهای مختلف، با عناصر گوناگون خود توانست کارهای درخشان و بزرگی را انجام بدهد.

شما نامی از دفاع مقدّس شنیده‌اید. یکی از کارهای بسیار لازم در همین دانشگاه‌ها و در محیط عمومی ارتش جمهوری اسلامی ایران و بخصوص نیروهای مسلّح، آشناییِ روزافزون با دوران دفاع مقدّس است. دوران دفاع مقدّس یک دوران معمولی نبود، یک دوران عادی نبود.

نیروهای مسلّح سالهای متمادی آرامش و انتظار دارند برای روز مبادا. روز مبادا آن‌روزی است که کشورشان، ملّتشان، مرزهایشان، هویّتشان مورد تهاجم قرار میگیرد؛ آنجا است که نیروهای مسلّح در خطّ مقدّم برای دفاع قرار میگیرند و امتحان خود را آنجا پس میدهند.

در دوران دفاع مقدّس همه‌چیزِ کشور مورد تهاجم قرار گرفت؛ نه فقط مرزهای کشور، [ بلکه‌] هویّت ملّی کشور، نظام اسلامی کشور، انقلاب بزرگ ملّت ایران، ارزشهای فراوانی که این ملّت بزرگ در مقابل چشم خود قرار داده بود، همه مورد تهاجم قرار گرفت.

آنجا فقط رژیم بعثی صدّام نبود که در مقابل ما قرار گرفته بود، در حقیقت یک جنگ عمومی بود، یک جنگ بین‌المللی علیه ملّت ایران بود؛ ناتو به عراق کمک میکرد؛ آمریکا کمک میکرد؛ شورویِ آن‌روز کمک میکرد؛ ارتجاع عرب کمکهای مالی خود و مادّی خود و دلارهای نفتی خود را، مثل سیل، به‌سمت آنها سرازیر میکرد؛ تبلیغاتشان -که در اختیار صهیونیست‌ها بود و هست- در همه‌ی دنیا، شب و روز به نفع آنها و علیه جمهوری اسلامی ایران تلاش میکرد.

در این معرکه‌ی عظیم، در این قیامت کبرا، نیروی عظیم ملّت ایران، نیروی ایمان، نیروی مقاومت، نیروی اعتماد به خدا، نیروی متّکی به روح‌الله، و در صدر همه‌ی آنها نیروهای مسلّح نظام جمهوری اسلامی ایران قیام کردند. قیام لله یعنی این. اَن تَقوموا للهِ‌ِ مَثنی و فُرادی‌؛ قیام لله کردند، وارد میدان شدند، از جان خود، از نیروی خود، از توانایی خود بهره بردند.



عزیزان من، جوانان عزیز من! اینها نسل گذشته‌ی شما هستند. اینها کسانی هستند که شما به دنبال آنها آمده‌اید و شما میراث‌برِ افتخارات آنها هستید.

آن‌روز ارتش این‌قدر در چشم مردم عزیز نبود؛ صیّادها و بابایی‌ها و شخصیّت‌های بزرگ ارتشی با آن فداکاری‌هایشان، سرداران و امیرانی که در میدانهای جنگ از همه‌ی توان خود برای مقابله با دشمن استفاده کردند، آنها بودند که این افتخار را آفریدند؛ آنها بودند که این محبوبیّت را برای ارتش جمهوری اسلامی ایران به‌وجود آوردند.

بنده از نزدیک شاهد مجاهدتها بودم و دیدم که چه میکنند و چگونه از جان خودشان و از توان خودشان مایه میگذارند.

عزیزان من! خودتان را مجهّز کنید، خودتان را آماده کنید؛ هم از لحاظ آمادگی علمی و فنّی، هم از لحاظ آمادگی سازمانی و انضباطی، و هم از لحاظ آمادگی ایمانی و عقیدتی و روحی که این پشتوانه‌ی همه‌ی آنها است.

دلتان را در این راه با خدا همراه کنید.

کشور شما کشور بزرگی است، کشور بااهمّیّتی است، کشور باعظمتی است؛ ملّت شما ملّت هوشمند و شجاع و مقتدری است -این حرفی نیست که ما بزنیم؛ امروز همه‌ی دنیا آن‌کسانی که آشنا هستند و حاضرند سخن بگویند، این سخن را علناً میگویند و دشمنان هم که حاضر نیستند صریحاً اعتراف کنند، در دلْ این را قبول دارند و عقیده‌ی آنها در موارد بسیاری آشکار میشود و به گوش ما میرسد- این کشور به‌خاطر استقلال، به‌خاطر ایمان، به‌خاطر اعتقاد به اسلام، به‌خاطر اعتقاد به حاکمیّت دین خدا در زمین و در جامعه، به‌خاطر ارزشهای والایی که در نظر دارد، یک جبهه‌ی بزرگی هم از دشمنان دارد که اینها دائم مشغولند.

البتّه نزدیک به چهل سال است که مشغول حمله کردن و یقیناً ناکام شدنند؛ تا امروز ناکام شده‌اند، بعد از این هم به توفیق الهی ناکام خواهند شد.

شما در این ناکام‌سازیِ دشمن باید به‌معنای‌واقعی‌کلمه نقش ایفا کنید؛ پس باید خودتان را بسازید. من از استادان محترم، از روحانیّون محترم که با این دلهای پاک، با این جوانهای عزیز سروکار دارند، جدّاً میخواهم که تمام توان خود را صرف کنند برای اینکه تجربه‌های خود، آمادگی‌های معنوی و علمی و روحی خود را به این جوانهای عزیز منتقل کنند.

به توفیق الهی و به لطف الهی، در آینده از شما مردان بزرگی ساخته خواهد شد که ان‌شاءالله کشور به شماها افتخار خواهد کرد؛ اگر تلاش کنید.

امیدواریم خداوند متعال همه‌ی شما را موفّق بدارد و ان‌شاءالله فردای شما از امروز شما بسیار بهتر باشد و همین هم خواهد بود به توفیق الهی و فردای این کشور از امروز این کشور، بمراتب بهتر و پیشرفته‌تر خواهد بود.

نام مبارک ولیّ‌عصر (ارواحنافداه) مایه‌ی برکت سخن و برکت محفل ما است؛ امیدواریم دعای آن بزرگوار شامل حال ما باشد و شهیدان عزیز ما و امام بزرگوار ما از ما و از عملکرد ما راضی باشند.

والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته‌

تلویزیون یک برنامه‌ای را دیروزپریروزها پخش میکرد از بعضی از شهدا که بنده تصادفاً چند دقیقه‌ای دیدم؛ آنچه درباره‌ی آن شهیدان گفته میشد، یا در وصیّت‌نامه‌ی آن شهیدان درج شده بود، انسان را واقعاً از عظمت روحی این شهید متحیّر میکند.

میگوید من درس خواندم و میترسم که این درس خواندن من - که خرجی برایش شده و هزینه‌ای شده - تحمیل بر بیت‌المال بوده و این به گردن من باشد؛ وقتی که من شهید شدم موتور گازیِ من را بفروشید، پولهای بانک من را بگیرید، بروید بدهید به بیت‌المال به‌جای آن! اینها درس است؛ اینها درس است.

وضعِ عادیِ زندگی‌کردن شهدا چه‌جوری بوده؟ فرض بفرمایید ازدواجشان؛ در این خاطرات شهدا که زندگینامه‌ی شهدا [است‌] - حالا تا آن مقداری که بنده دیده‌ام و خوانده‌ام و نگاه کرده‌ام - در چند مورد بحث ازدواج اینها مطرح میشود؛ چگونگی ازدواج اینها، رفتار اینها در گزینش همسر - دنبال چه‌جور همسری بودند - بعد مراسم ازدواج، بعد نوع رفتار با خانواده‌ها، اینها همه قلّه‌های اخلاق اسلامی است.

امروز ما گرفتاریم؛ ما امروز به این چیزها احتیاج داریم.

امروز جوان ما برای ازدواج، برای گزینش همسر چه‌جوری فکر میکند و چه‌جوری باید فکر کند؟ آن الگو را باید در مقابل او نگه داشت؛ اینها الگو هستند، شهدای ما الگو هستند.

گاهی بعضی‌ها پیش ما شکایت میکنند که ما الگو به جوانهایمان نشان نمیدهیم؛ خب، این هزاران الگو؛ ۳۰۰۰ الگو در این استان، ۱۸۰۰ الگو در این استان، و هزاران الگو در استانهای گوناگون، اینها را برجسته کنید؛ سیمای منوّر اینها را درست در مقابل چشم جوانها نگه دارید.

من البتّه با این آلبوم و مانند اینها مخالفتی ندارم امّا کار [اصلی‌] اینها نیست؛ بیان آنچه اینها در زندگیشان عمل میکردند، چه‌جوری عمل میکردند، چه‌جوری رفتار میکردند، چه‌جوری خرج میکردند، به وظیفه چه‌جوری نگاه میکردند، این یکی از آن مسائل بسیار مهمّی است که میتواند الگوسازی کند.


بیانات در دیدار اعضای ستادهای برگزاری کنگره شهدا ۱۳۹۵/۰۷/۰5


چند نکته‌ی اساسی در اینجا هست که باید به اینها توجّه کرد.

یکی این است که ما در بیان زندگی‌نامه‌ی شهیدان سعی کنیم خصوصیّات زندگی اینها و سبک زندگی اینها

و چگونگی مشی زندگی اینها را تبیین کنیم، این مهم است.

خب، هیجان جنگ و رفتن در میدان جنگ یک مسئله است که چیز باارزشی است که کسانی جانشان را کف دست بگیرند و

بروند بجنگند؛ لکن روحیّات، خصوصیّات زندگی، سابقه و پشتوانه‌ی فکری و اعتقادی شخص هم یک مسئله‌ی دیگری است

که این خیلی مهم است. این شهیدی که شما از یاد او و فداکاری او و شهادت او در میدان جنگ به هیجان می‌آیید،

در داخل زندگی خانوادگی چه‌جوری مشی میکرده، در محیط عادی زندگی چه‌جوری عمل میکرده؛

اینها خیلی مهم است؛ یا نسبت به مسائلی که امروز برای ما مهم است، اینها چه‌جوری عمل میکرده‌اند.

فرض بفرمایید که ما امروز در مورد اسراف، در مورد تعرّض و تجاوز به اموال بیت‌المال،

درباره‌ی اَشرافیگری حسّاسیّت نشان میدهیم، یعنی [اینها] چیزهایی است که امروز برای

مجموعه‌ی دلسوز جامعه‌ی ما مسائل مهمّی است، مسائل مطرحی است؛

این شهدای عزیز ما آن روزی که زنده بودند و زندگی میکردند در داخل شهرهایشان،

در داخل خانواده‌هایشان، نسبت به این قضایا چه‌جوری بودند.


۱۳۹۵/۰۷/۰۵


«شکر» چیست؟ شکر، چند پایه‌ی اصلی دارد: اول، شناختن نعمت و توجه پیدا کردن به آن است.

آفتِ اول ما این است که به نعمت توجه نمیکنیم؛ نعمت سلامت را جز بعد از مریض شدن

و ناقص‌العضو شدن نمیفهمیم؛ نعمت جوانی را جز بعد از پیر شدن، درست تشخیص نمیدهیم؛

اشکال کار این است. نعمت امنیت را جز بعد از دچار شدن به ناامنی نمیفهمیم.

مردم کوفه، وقتی نعمت امیرالمؤمنین را فهمیدند، که حجاج بالای سرشان آمد؛

مردم مدینه نعمت وجود امیرالمؤمنین و امام حسن را آن روز فهمیدند، که مسلم‌بن‌عقبه بالای سرشان آمد،

قتل‌عامشان کرد، زنهاشان را بیناموس کرد، بعد هم گفت همه‌تان باید اقرار کنید که برده‌ی یزید هستید.

مردم یکی یکی آمدند و جلویش اقرار کردند و هر کس اقرار نکرد، گردنش را زد.

آن مردم، آن وقت فهمیدند که حکومت امیرالمؤمنین و حکومت امن و امان و حکومت احترام و تکریمِ به مردم

در دورانِ قبل، چقدر ارزش داشته است. دوم، نعمت را از او دانستن.

سوم، از خدا سپاسگزار بودن. نه اینکه بگوییم نعمت را خدا داده و وظیفه‌اش بوده که بدهد؛ نه،

بلکه بدهکار بودن در مقابل خدای متعال. و چهارم، این نعمت را به کار گرفتن؛ مثل یک پلّکان.

وقتی نعمتی را به شما میدهند، این پله‌ای از یک نردبان است که پایتان را روی آن گذاشته‌اید، تا بالا بروید؛

حالا نوبت پله‌ی بعدی است. اگر دسترسی به پله‌ی بعدی پیدا کرده‌اید، پس این هم یک نعمت است؛

از آن استفاده کنید و پایتان را روی آن بگذارید و بروید بالا. آن کسی که دسترسی به پلّکانِ نردبان پیدا میکند،

اما پایش را روی آن نمیگذارد، شکر نکرده است. شما ببینید خود این شکر با این ارکان، چه نعمت بزرگ خدایی است.

امام حسین (علیه‌السلام) در دعای عرفه عرض میکند که من اگر هر کدام از نعمتهای تو را شکر کنم،

خود آن شکر، یک نعمت است؛ پس من اگر تا آخر دهر زنده بمانم، با همه‌ی وجودم گواهی میدهم

که شکر یک نعمت تو را نمیتوانم به‌جا بیاورم؛ چون همین که آن نعمت را شکر کنم،

خود اینکه توفیق شکر پیدا کرده‌ام، یک نعمت دیگر است و باید آن را شکر کنم

و همین‌طور تسلسل پیدا میکند تا ابد.


۱۳۸۵/۰۳/۲۹


« بگذارید من چند جمله حالا اینجا به شما جوانها بگویم؛ عزیزترین کسان ما شما هستید دیگر؛ شما مثل بچّه‌های من هستید،

فرزندان ما هستید، جوانهای ما هستید، امیدهای ما هستید، آینده‌ی ما دست شما است، آینده‌ی این کشور دست شما است.

ما که میرویم؛ شمایید که هستید، شما هستید که این کشور را باید اداره کنید. چند جمله به شما عرض بکنم.

عزیزان من! خودتان را برای آینده آماده کنید؛ خودتان را برای اداره‌ی این کشور آماده کنید. علاج مشکلات این کشور

-چه مشکلاتی که امروز داریم، چه مشکلاتی که بعدها خواهیم داشت، چه مشکلاتی که هر کشوری و هر ملّتی دارد؛

بالاخره هیچ کشوری که بدون مشکل نیست- و حلّ این مشکلات، در گرو جوشیدن اراده و استقامت از درون ملّت است؛

از درون ملّت بایستی اراده، استقامت، عزم راسخ، ایستادگی بجوشد؛ چشمها، باز؛ روحیّه‌ها با توکّل به خدا و اعتمادبه‌نفس، قوی.

اگر به خدا توکّل داشته باشیم و به خودمان اعتماد کنیم، روحیّه‌هایمان قوی خواهد بود؛ هم در زمینه‌ی علمی،

هم در زمینه‌ی مدیریّتی، هم در زمینه‌ی اداری. آنچه من بر روی آن تکیه میکنم روحیّه‌ی انقلابیگری است؛

این روحیّه را باید حفظ کنید. معنای روحیّه‌ی انقلابی چیست؟ معنایش این است که یک انسان انقلابی، شجاعت دارد،

اهل اقدام است، اهل عمل است، ابتکار می‌ورزد، بن‌بست‌شکنی میکند، گره‌گشایی میکند؛ از چیزی نمیترسد،

به آینده امیدوار است، به امید خدا به سمت آینده‌ی روشن حرکت میکند؛ انقلابی‌گری یعنی این؛

این [فرد] انقلابی است؛ این روحیّه‌ی انقلابی را باید حفظ کرد.»



۱۳۹۵/۰۸/۱۲


« ما فکر میکنیم که چگونه باید کشور را از مشکلات احتمالی عبور داد؛ ملّت باید به این فکر کند.

راه عبور از همه‌ی مشکلاتی که برای کشور محتمل است، چه در این دوره، چه در ده ‌سال دیگر،

چه در پنجاه‌ سال دیگر، این است که کشور از درون مستحکم باشد. ببینید چه‌جوری استحکام حاصل میشود.

استحکام داخلیِ نظام، اساس کار است؛ هم استحکام سیاسی، هم استحکام اقتصادی، هم استحکام فرهنگی،

و هم بالاتر از همه استحکام روحی و روانی افراد، بخصوص نخبگان و بخصوص مسئولان ارشد کشور.

این استحکام اگر وجود داشته باشد، هیچ خطری کشور را تهدید نمیکند. کشور در مقابل همه‌ی خطرها آماده است.

جوانهای عزیز ما بایستی این رویِشِ مبارکِ روحیّه‌ی انقلابی را ادامه بدهند. بحثها و جنجالها و حاشیه‌سازی‌ها

و پرداختن به چیزهای کوچک و جزئی و مانند اینها مسئله‌ی کشور نیست؛ مسئله‌ی کشور، روحیّه‌ی انقلابی است؛

مسئله‌ی کشور، جهت‌گیری انقلابی است؛ و از لحاظ عملی و برنامه‌ریزی، مسئله‌ی کشور،

اقتصاد است که بارها عرض کرده‌ایم، پیشرفت علمی است که بارها عرض کرده‌ایم

و اتّحاد و انسجام آحاد ملّت است که این را هم بارها عرض کرده‌ایم. اینها مسائل اصلی کشور است.»




۱۳۹۵/۰۸/۲۶


« این شعار ضدّ آمریکایی، این فریاد کشیدن بر سر آمریکا از روی تعصّب نیست،

از روی جهالت نیست، از روی لجبازی نیست؛ از روی منطق است؛ متّکی به یک پشتوانه

و عقبه‌ی منطقی و فکری است. پس هم جوانهای عزیز ما، هم کسانی که مینویسند و میگویند

و دارای منبر هستند برای گفتن -منبر مطبوعات، منبر دانشگاه، منبر کلاس درس، منبرهای گوناگون

- بدانند و توجّه کنند که اگر امروز ملّت ایران شعار ضدّ آمریکا میدهد و قبلاً هم در این سی و چند سال

شعار میداده است، به خاطر یک منطق محکم است. »



۱۳۹۵/۰۸/۱۲


اوّلین چیزی که باید توجّه بکنیم، این است که جشن تکلیف یعنی چه؟ جشن تکلیف یعنی اینکه نوجوان

به مرحله‌ای رسیده که این قابلیّت را پیدا کرده که خدای متعال با او حرف بزند. تکلیف یعنی مأموریّتی که

خدای متعال به شما میدهد که اگر این مأموریّت را به بهترین وجهی انجام بدهید، زندگی شخصی خودتان

و زندگی خانوادگی و زندگی اجتماعی را به خوشبختی نزدیک میکنید؛ این معنای تکلیف است.

تکلیف یعنی مأموریّت الهی. انسان تا وقتی‌که به مرحله‌ی تکلیف نرسیده، قابلیّت این را ندارد که با خدای متعال

حرف بزند یا خدا با او حرف بزند و به او مأموریّت بدهد. وقتی شما به تکلیف میرسید، معنایش این است

که این لیاقت را، این قابلیّت را، این شخصیّت را پیدا کرده‌اید که خدای بزرگ، آفریننده‌ی جهان و انسان،

شما را مخاطب قرار میدهد، به شما مأموریّت میدهد، شما را مورد احترام خودش قرار میدهد.

جشن تکلیف درحقیقت جشن تشرّف یک انسان، یک نوجوان به ساحت لطف و توجّه پروردگار است؛ این را قدر بدانید.

دوران زندگی انسان، دوران حوادث بی‌شماری است. شماها ان‌شا‌ءالله ده‌ها سال در این دنیا زندگی

خواهید کرد، حوادثی را خواهید دید، مسائل فراوان زندگی را مشاهده خواهید کرد، آنها را تجربه خواهید کرد؛

اگر بنیه‌ی معنوی شما مستحکم باشد، در برخورد با این حوادث، شجاعانه،

سربلند و پُرافتخار به پیش خواهید رفت؛ هم افتخار دنیوی پیدا میکنید، هم افتخار معنوی و عزّت الهی

پیدا میکنید؛ این از همین لحظه‌ی تکلیف شروع میشود.

لحظه‌ی تکلیف شما و دوران بلوغ معنوی شما دوران بسیار مهمّی است.


۱۳۹۵/۰۹/۲۳[h=3]بیانات در مراسم جشن تکلیف دانش‌آموزان[/h]


« گاهی جهاد، جهاد سیاسی است، گاهی جهاد فرهنگی است، گاهی جهاد نرم است،

گاهی جهاد سخت است، گاهی با سلاح است، گاهی با علم است؛ همه‌ی اینها جهاد است امّا در همه‌ی اینها

باید توجّه داشت که این جهاد، علیه دشمن است، علیه دشمن بشریّت است، علیه دشمنانی است که

به اتّکاء قدرت خود و زر و زور خود، وجود سنگین و مطامع(۸) خودشان را بر بشریّت تحمیل میکنند.

سازش با آنها معنا ندارد؛

اِتَّقِ اللّهَ وَ لا تُطِعِ الکٰفِرینَ وَ المُنٰفِقین. »

« اگر مسلمانها متّحد باشند، وضع فلسطین آن‌چنان که امروز مشاهده میکنیم نخواهد بود؛

امروز وضع فلسطین، وضع سختی است؛ غزّه یک‌جور، ساحل غربی آن یک‌جور. ملّت فلسطین،

امروز زیر فشار شدید روزانه است؛ میخواهند مسئله‌ی فلسطین را از اذهان دور کنند و به فراموشی بسپارند.

میخواهند منطقه‌ی غرب آسیا را -شامل همین کشورهای ما- که یک منطقه‌ی فوق‌العاده حسّاس

راهبردی است، [یعنی] هم از لحاظ جغرافیایی، هم از لحاظ منابع طبیعی، هم از لحاظ گذرگاه‌های آبی

یک منطقه‌ی حسّاسی است، به خودشان مشغول کنند؛ مسلمان در مقابل مسلمان،

عرب در مقابل عرب بِایستند و همدیگر را هدف بگیرند و یکدیگر را نابود بکنند تا ارتشهای کشورهای مسلمان،

مخصوصاً ارتشهایی که در همسایگی صهیونیست‌ها قرار دارند روزبه‌‌‌‌‌‌‌روز تضعیف بشوند؛ هدف آنها این است. »


۱۳۹۵/۰۹/۲۷[h=3]بیانات در دیدار مسئولان نظام و میهمانان کنفرانس وحدت اسلامی[/h]