آیا اختیار انسان با علیم بودن خداوند در تضاد است؟

تب‌های اولیه

26 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا اختیار انسان با علیم بودن خداوند در تضاد است؟

با سلام
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه:-w
خداوند علیم است.یعنی برتمام حقایق هستی آگاه است.چون خداوند دربعدزمان قرار نمی گیرد پس برگذشته و حال و آینده آگاه است(آگاهی را دراینجا معنی کنید)
سوال:اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است(چون علیم است)،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟و اگر درتناقض نیست،توضیح دهید چگونه ما هم در مورد آینده با توجه به اختیارخود،ازمیان چندین گزینه،یکی را انتخاب می کنیم و انجام می دهیم،درحالی که خداوند پیش ازآن انتخاب،ازآن تصمیم و وقوع فعل اش آگاهی داشت؟؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد هادی

S_SHT;833335 نوشت:
با سلام
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه
خداوند علیم است.یعنی برتمام حقایق هستی آگاه است.چون خداوند دربعدزمان قرار نمی گیرد پس برگذشته و حال و آینده آگاه است(آگاهی را دراینجا معنی کنید)
سوال:اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است(چون علیم است)،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟و اگر درتناقض نیست،توضیح دهید چگونه ما هم در مورد آینده با توجه به اختیارخود،ازمیان چندین گزینه،یکی را انتخاب می کنیم و انجام می دهیم،درحالی که خداوند پیش ازآن انتخاب،ازآن تصمیم و وقوع فعل اش آگاهی داشت؟؟


با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

یکی از مسلّمات اعتقادات مسلمین این است که خداوند علیم و قدیر ، عالم و خالق مطلق بوده قبل از ایجاد اشیاء ، به آنها علم داشته و همه ی امور را او آفریده است. و موجودات همانگونه آفریده شده اند که در علم پیشین خدا حضور داشته اند. « ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون‏». عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود كه علم به آن تعلق گيرد و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده ای نبود و پروردگارى داشت در زمانى كه هيچ پروريده ای نبود كه قابل تربيت باشد و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادت‏ كننده‌ای نبود كه عبادت كند و پروردگار ما را چنين وصف بايد نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصف‏كنندگان او را وصف مي كنند.»(التوحيد للصدوق ،ص 57)
طبق این اعتقاد اگر حقیقت علمی همه ی موجودات ، قبل از خلقتشان ، در علم خدا حضور داشته و هیچ کس جز خدا خالق آنها نیست ، و همه ی موجودات مخلوق او هستند ، پس هر موجودی همانگونه خواهد بود که در علم خدا بوده و خدا آن را به آن گونه آفریده است.
حال سوال این است که تکلیف افعال ارادی انسان در این میانه چه می شود؟ اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟ در پاسخ به این پرسش عرض می شود: خیر اراده و اختیار انسان هیچ تناقضی با علم پیشین الهی ندارد و علم پيشين الهى نسبت به اعمال ما مستلزم جبر نيست؛ زيرا زمانى جبر است كه علت اعمال ما باشد در حالى كه خدا از افعال ما آگاه است؛ چون ما آنها را انجام مى‏دهيم نه اينكه چون او مى‏داند ما انجام مى‏دهيم. به عبارت ديگر خداوند موجودى است غير زمانى و براى او قبل و بعدى نيست و همه زمان‏ها نزد او يكسان است و گذشته و آينده و حال نزد او مساوى است. پس همين طور كه علم ديگران به اعمال ما در حال انجام يا بعد از آن يا قبل از آن رافع اختيار از ما نيست علم قبلى خداوند به اعمال ما رافع اختيار نيست و علم خدا به افعال انسان قبل از خلقت به اين معنا نيست كه او تقدير كرده انسان چنين اعمالى را انجام دهد؛ بلكه تقدير و مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه انسان اعمالش را از روى اراده و اختيار خودش انجام دهد و خدا نيز علم دارد كه هر كسى با اراده و اختيار خودش چه كارهايى را انجام خواهد داد و اين مساوى با اراده و اختيار انسان است.

توضیح بیشتر در این زمینه:
خداوند متعال خالق مطلق و عالم به همه چیز بوده و علم پیشین به همه ی موجودات دارد. لذا او می داند که فلان شخص در فلان زمان ، فلان کار را با اختیار خود انجام خواهد داد. برای مثال خدا می داند که ابولهب به اختیار خود کافر خواهد شد. یعنی خدا به فعل ارادی انسان ، با وصف اختیاری بودن آن علم دارد نه بدون آن وصف. چون فرض فعل ارادی بدون وصف اختیاری بودن ، مثل فرض چهارضلعی سه گوش است.نکته ی اصلی نیز همین جاست. به دو جمله زیر توجّه فرمایید.
1) خدا هر شخصی را آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را انجام خواهد داد.
2) خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.
جمله اوّل نادرست است ؛ امّا جمله دوم صحیح است. انسان از آن جهت که ذاتاً مختار آفریده شده است نمی تواند کار ارادی را بدون اختیار انجام دهد. لذا نمی توان وصف اختیاری بودن را از فعل ارادی او حذف نمود.علم پیشین خدا نیز به کار اختیاری او تعلّق گرفته است نه به کار او ، صرف نظر از اختیارش. بنا بر این ، در علم پیشین خدا ، چیزی به نام «ابولهبِ کافر» وجود نداشت ؛ لذا چنین چیزی نیز خلق نشده و در عالم هستی وجود ندارد. آنچه در علم خدا وجود داشته و دارد « ابولهبِ مختاراً کافر» است لذا خدا هم «ابولهبِ به اختیار خود کافر» را آفریده است نه «ابولهبِ کافر» را. بنا بر این ، از علم پیشین خدا نسبت به کار آینده ی انسان جبری لازم نمی آید. خدا می دانست که ابولهب به اختیارش کافر خواهد شد لذا ابولهب طبق علم تغییر ناپذیر خدا ، به اختیار خود کافر شد.
امّا علم خدا باعث مجبور شدن آنها نشد ؛ بلکه بر عکس چون در علم خدا ابولهب با اختیار خود کافر بود ، پس حتماً باید ابولهب به اختیار خود کافر می شد. به عبارت دیگر انسان مجبور است که مختار باشد ؛ و این جبر ، جبرِ در مقابل اختیار نیست بلکه جبر علّی و معلولی است که بر وجود اختیار تأکید می کند. جبر در مقابل اختیار محال است با اختیار جمع شود ولی این جبر با اختیار جمع می شود. پس انسان مختار است چون در علم خدا مختار بود ؛ و اگر کاری می کند به اختیار می کند و اگر جهنّم یا بهشت می رود به اختیار خود می رود.

حاصل سخن اینکه:
خداوند انسان را با وصف مختار بودن می آفریند و هر عملی که انجام می دهد با اختیار خودش است لذا خداوند به «انسان مختار» علم دارد، برای مثال خداوند علم دارد که سران اسرائیل با اخیتار خود ظلم می کنند، لذا ظالم بودن سران اسرائیل در علم الهی همراه با وصف اخیتار است. بنابراین هیچ تناقضی بین علم الهی و اختیار انسان نخواهد بود چرا که در علم الهی وصف اختیار همواره موجود بوده و خداوند به «اسرائیل ظالم مختارا» علم دارد نه «اسرائیل ظالم».

براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، ج 1، آموزش عقايد، صص 180 - 187؛ همان، معارف قرآن، ج 1، صص 202 - 222؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت.

هادی;877571 نوشت:
خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.

با سلام....ازنظر عقلی نه نقلی چطور می توانیم ثابت کنیم که خدا می داند که مثلا بنده بیست سال دیگر با اختیار خود چه خواهم کرد؟؟
که من فکر می کنم برای پاسخ دادن به این سوال باید بدانیم اصلا عملکرد و سازوکار این رفتار خدا چگونه است...یعنی خدا با چه متدی و ساز و کاری به آینده ی بنده آگاه است...مثلا فرض کنید که من یک رباط را ساخته باشم و از تمام پیچ و خم آن آگاهی داشته باشم، اگر رباط را مختار ساخته باشم، به فرض، دقیق نمی توانم به یقین پیش ببینی کنم که مثلا یک هفته ی دیگر چه خواهد کرد....اگر بدانم و پیش بینی کنم، خوب این جبری است که بر رباط حاکم است..به چه نحو؟؟چون هر تصمیمی که رباط می گیرد بنده دلیل آن را پیش بینی کرده ام...یعنی می دانم این تصمیم به خاطر فلان علت است....یعنی هر تصمیم رباط علتی دارد که من از آن آگاهم....و می توانم پیش بینی کنم که هر تصمیمی چه چیز را سبب می شود و آن چیز خود علت چه تصمیم بعدی ای می شود....پس دیگر رباط مختار نیست با این نوع ساز و کار....

هو العظیم

با سلام و عرض ادب

اختیار انسان در مقابل قضای الهی چگونه هست؟

وقتی قضایی برای یک انسان حتمی شده ایا ممکن هست برگرده ؟ یا انسان در مقابلش اختیاری داره ؟

تا جایی که من میدونم انسان در مقابل قضای الهی مختار نیست و هر چی که تعیین شده به سرش میاد

S_SHT;833335 نوشت:
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه

ان العلم السابق لایسلب الاختیار عن الفاعل (انسان) اذ لو کان کذلک لزم سلب الاختیار عن الله تعالی لانه عالم بافعاله ازلا اضف الی ذلک ان علم الله السابق علی افعال العباد انما تعلق بما لها من الاسباب وخصوصیات الفواعل ومن خصوصیات الانسان ان افعاله مسبوقه بالعلم والقصدوالاختیاروهذا مایجده من صمیم ذاته درکا وجدانیاوعلم حضوریا لایتطرق الیه الخطا مطلقا وعلی هذا کان لازم العلم الازلی حتمیه الاختیار لامجبوریه الفاعل فی فعله(1)
1.القواعد الکلامیه .علی ربانی گلپایگانی صفحه 71.

پارسا مهر;877620 نوشت:
با سلام....ازنظر عقلی نه نقلی چطور می توانیم ثابت کنیم که خدا می داند که مثلا بنده بیست سال دیگر با اختیار خود چه خواهم کرد؟؟
که من فکر می کنم برای پاسخ دادن به این سوال باید بدانیم اصلا عملکرد و سازوکار این رفتار خدا چگونه است...یعنی خدا با چه متدی و ساز و کاری به آینده ی بنده آگاه است...مثلا فرض کنید که من یک رباط را ساخته باشم و از تمام پیچ و خم آن آگاهی داشته باشم، اگر رباط را مختار ساخته باشم، به فرض، دقیق نمی توانم به یقین پیش ببینی کنم که مثلا یک هفته ی دیگر چه خواهد کرد....اگر بدانم و پیش بینی کنم، خوب این جبری است که بر رباط حاکم است..به چه نحو؟؟چون هر تصمیمی که رباط می گیرد بنده دلیل آن را پیش بینی کرده ام...یعنی می دانم این تصمیم به خاطر فلان علت است....یعنی هر تصمیم رباط علتی دارد که من از آن آگاهم....و می توانم پیش بینی کنم که هر تصمیمی چه چیز را سبب می شود و آن چیز خود علت چه تصمیم بعدی ای می شود....پس دیگر رباط مختار نیست با این نوع ساز و کار....

آفرین به این مثال شما،بنده هم مشکلم همین است.خدا اگر پیش بینی کند،خدا نخواهد بود،زیرا دیگر علیم نخواهد بود و نقص برخداوند وارد نیست.متاسفانه ازاینگونه پیش بینی ها درقرآن زیاد است و من دلیل آن را متوجه نمیشم.مفاهیمی با این مضمون درقرآن => "لعلکم" یعنی "شاید شما"
خداوند چرا از کلمه ی "شاید"استفاده می کند درحالی که درشأن خداوند نیست؟کلمه ی "شاید" مضمون پیش بینی را دارد وقطعیتی درآن نیست!!!

هادی;877571 نوشت:
توضیح بیشتر در این زمینه:
خداوند متعال خالق مطلق و عالم به همه چیز بوده و علم پیشین به همه ی موجودات دارد. لذا او می داند که فلان شخص در فلان زمان ، فلان کار را با اختیار خود انجام خواهد داد. برای مثال خدا می داند که ابولهب به اختیار خود کافر خواهد شد. یعنی خدا به فعل ارادی انسان ، با وصف اختیاری بودن آن علم دارد نه بدون آن وصف. چون فرض فعل ارادی بدون وصف اختیاری بودن ، مثل فرض چهارضلعی سه گوش است.نکته ی اصلی نیز همین جاست. به دو جمله زیر توجّه فرمایید.
1) خدا هر شخصی را آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را انجام خواهد داد.
2) خدا هر شخصی را مختار آفریده و از پیش می داند که فلان شخص در فلان زمان چه کاری را با اختیار خود انجام خواهد داد.
جمله اوّل نادرست است ؛ امّا جمله دوم صحیح است. انسان از آن جهت که ذاتاً مختار آفریده شده است نمی تواند کار ارادی را بدون اختیار انجام دهد. لذا نمی توان وصف اختیاری بودن را از فعل ارادی او حذف نمود.علم پیشین خدا نیز به کار اختیاری او تعلّق گرفته است نه به کار او ، صرف نظر از اختیارش. بنا بر این ، در علم پیشین خدا ، چیزی به نام «ابولهبِ کافر» وجود نداشت ؛ لذا چنین چیزی نیز خلق نشده و در عالم هستی وجود ندارد. آنچه در علم خدا وجود داشته و دارد « ابولهبِ مختاراً کافر» است لذا خدا هم «ابولهبِ به اختیار خود کافر» را آفریده است نه «ابولهبِ کافر» را. بنا بر این ، از علم پیشین خدا نسبت به کار آینده ی انسان جبری لازم نمی آید. خدا می دانست که ابولهب به اختیارش کافر خواهد شد لذا ابولهب طبق علم تغییر ناپذیر خدا ، به اختیار خود کافر شد.
امّا علم خدا باعث مجبور شدن آنها نشد ؛ بلکه بر عکس چون در علم خدا ابولهب با اختیار خود کافر بود ، پس حتماً باید ابولهب به اختیار خود کافر می شد. به عبارت دیگر انسان مجبور است که مختار باشد ؛ و این جبر ، جبرِ در مقابل اختیار نیست بلکه جبر علّی و معلولی است که بر وجود اختیار تأکید می کند. جبر در مقابل اختیار محال است با اختیار جمع شود ولی این جبر با اختیار جمع می شود. پس انسان مختار است چون در علم خدا مختار بود ؛ و اگر کاری می کند به اختیار می کند و اگر جهنّم یا بهشت می رود به اختیار خود می رود.

حاصل سخن اینکه:
خداوند انسان را با وصف مختار بودن می آفریند و هر عملی که انجام می دهد با اختیار خودش است لذا خداوند به «انسان مختار» علم دارد، برای مثال خداوند علم دارد که سران اسرائیل با اخیتار خود ظلم می کنند، لذا ظالم بودن سران اسرائیل در علم الهی همراه با وصف اخیتار است. بنابراین هیچ تناقضی بین علم الهی و اختیار انسان نخواهد بود چرا که در علم الهی وصف اختیار همواره موجود بوده و خداوند به «اسرائیل ظالم مختارا» علم دارد نه «اسرائیل ظالم».

براى آگاهى بيشتر ر.ك: مصباح يزدى، محمد تقى، ج 1، آموزش عقايد، صص 180 - 187؛ همان، معارف قرآن، ج 1، صص 202 - 222؛ مطهرى، مرتضى، انسان و سرنوشت.

سلام جناب آقای هادی
توضیحات مفیدی به بنده دادید.

خداوند از بعد زمان خارج است.اگر این فرض را بپذیریم.می توانیم بگوییم که خداوند بر گذشته حال و آینده آگاهی دارد.

واما برداشت بنده از مطالب شما اینطور بود:

این آگاهی،همان نظاره کردن و مشاهده است.اما چون برای خداوند،گذشته و حال وآینده مفهومی ندارد.این آگاهی علاوه برمشاهده کردن،چون شامل مشاهده ی زمان نیامده(آینده) هم هست،پس دانستن راهم شامل می شود.پس خداوند هم می داند و هم انسانها در انجام تصمیمات خود(عمل درآینده) مختارند.

مشکل اینجاست که نمیشه این گفته ها رو تصور کرد.وچیزی که نتوان با عقل تصور کرد،در قالب منطق نمی گنجه(همانگونه که تسلسل درعلل ازنظر منطق ما،امکان پذیر نیست و نتیجه میگیریم که باید،حتما علت تامه ای باشد یعنی خداوند)...هیچ مثالی نمیشه زد که این مفهوم رو ازنظر منطق بشری توجیه کنه و خب دلیلشم حتما اینه که درک یک وجود غیرمادی برای یک وجود مادی امکان پذیر نیست.
فقط باید پذیرفت که چنین چیزی امکان پذیره.

من فقط نمی فهمم چرا باید خداوند، انقدر شناختش با این ذهن ناقص ما سخت باشه!!

reza64;877754 نوشت:
ان العلم السابق لایسلب الاختیار عن الفاعل (انسان) اذ لو کان کذلک لزم سلب الاختیار عن الله تعالی لانه عالم بافعاله ازلا اضف الی ذلک ان علم الله السابق علی افعال العباد انما تعلق بما لها من الاسباب وخصوصیات الفواعل ومن خصوصیات الانسان ان افعاله مسبوقه بالعلم والقصدوالاختیاروهذا مایجده من صمیم ذاته درکا وجدانیاوعلم حضوریا لایتطرق الیه الخطا مطلقا وعلی هذا کان لازم العلم الازلی حتمیه الاختیار لامجبوریه الفاعل فی فعله(1)

1.القواعد الکلامیه .علی ربانی گلپایگانی صفحه 71.

کاش معنی این جمله رو هم قرار می دادید

سلام مجدد....من فقط اینم بگم...اگر اشتباه نکنم آگاه نبودن خدا از آینده من و امثال من، چیزی از خدایی خدا و علیم بودن خدا کم نمی کنه....ما در مورد خدا می گیم خدا توانای کله...بر هر چیزی تواناست...ولی در عین حال می گیم که خدا از انجان کارهای محال ناتوانه....مثلا خدا نمی تونه کاری بکنه که دو تا تخم مرغ به اضافه سه تا تخم مرغ بشه 20 تا تخم مرغ....ولی این چیزی از توانای کل بودن خدا کم نمی کنه......به همین نحو اگر به فرض آگاهی از آینده ی من و امثال من محال عقلی باشه، خوب دیگه خدا نمی تونه از آینده من آگاه باشه و این عدم توانایی خدا در واقع بر یک امر محال ذاتی مطرحه و این چیزی از علیم بودن و توانایی خدا کم نمی کنه....

S_SHT;833335 نوشت:
با سلام
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه:-w
خداوند علیم است.یعنی برتمام حقایق هستی آگاه است.چون خداوند دربعدزمان قرار نمی گیرد پس برگذشته و حال و آینده آگاه است(آگاهی را دراینجا معنی کنید)
سوال:اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است(چون علیم است)،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟و اگر درتناقض نیست،توضیح دهید چگونه ما هم در مورد آینده با توجه به اختیارخود،ازمیان چندین گزینه،یکی را انتخاب می کنیم و انجام می دهیم،درحالی که خداوند پیش ازآن انتخاب،ازآن تصمیم و وقوع فعل اش آگاهی داشت؟؟

سلام
خداوند از گذشته و حال و آینده آگاه است و آن‌ها را می‌داند و چطور نداند وقتی خودش خلق نموده است؟ نه تنها می‌داند که بلکه خلق هم فرموده است، نه تنها می‌داند که شما فردا چه خواهید کرد که شما در حال آنجام آن کار خلق هم شده‌اید و فقط تجربه‌اش نکرده‌اید ... قول و فعل خداوند در مقیاس خداوندی او مستقل از زمان است و چگونه نباشد وقتی خود زمان یکی از مخلوقات اوست؟ ... و با این حال این‌ها به معنای جبری که مدّ نظر جبریّون هست نمی‌باشد ...
مسأله‌ی جبر و اختیار در مقیاس مخلوقات است و نه در مقیاس خدا ... ما در مقیاس خودمان می‌توانیم ببینیم که آیا اختیار داریم یا مجبور هستیم ... در همین مقیاس خودمان هم هست که لذت پاداش و سختی عذاب را می‌چشیم ... مگرنه در مقیاس خداوند که خدا هست و هیچ نیست جز او، نه ما و شمایی و نه بهشت و جهنمی ... البته این یک دیدگاه است که ممکن است بشود برخی قسمت‌های آن را کمی ویرایش کرد تا بهتر شود، اجالتاً چون فرمودید این مسأله انگار حل نشدنیه خواستم بگویم که هم حل شدنی است و هم چندان بغرنج هم نیست ... ما و شما به همان اندازه که در خود اختیار سراغ داریم به همان اندازه هم وعده‌ی جزا و عقاب در حق ما چشیدنی و قابل تجربه است ... دین هم ادعایی جز این ندارد که انسان در برابر کارهای ارادی خودش مسؤول است ... اینکه باطناً مطیع کسی باشیم یا طغیان‌گر بوده و از هیچ کسی حساب نبریم دست خودمان هست، نیست؟ حتی اگر ظاهراً هم مجبور به اطاعت از کسی بشویم باطناً که مجبور نیستیم ... هستیم؟ ... انسان باید انتخاب کند که بنده‌ی خدا بشود ... نتیجه‌ی این انتخاب هم بهشت است ...
اختیار در اموری مطرح است که انتخاب هر یک از دو گزینه یک سری مزایا و یک سری معایب داشته باشد و انسان ناچار باشد یکی را بپذیرد، مثل اینکه دنیا را بپذیرد که ساده‌تر است ولی با مرگ به اتمام می‌رسد و در تمام مدت هم این امکان هست که همراه باشد با انواع سختی‌ها و بیماری‌ها، یا آخرت را انتخاب کند و در عوض سختی دنیا را تحمل کند برای آسایش ابدی، در این انتخاب از نظر دین انسان‌ها به دو دسته تقسیم می‌شوند، آن‌ها که عاقلند و آن‌ها که راحت‌طلب و تن‌پرست هستند ... اموری که شخص نسبت به آن‌ها بی‌تفاوت است و برایش فرقی ندارد که این گزینه را انتخاب کند یا آن گزینه را و دست آخر هم شانسی یکی را انتخاب می‌کند مشمول امر اختیار نمی‌شوند، اینکه الآن شما همینطوری الکی بخواهید یکی از دو دستتان را بالا بگیرید ولی نتوانید تصمیم بگیرید که بالأخره دست راستتان را بالا بیاورید یا دست چپ را اگر منجر به این شد که دست آخر شانسی یکی را بردید بالا آنچه اسمش شانس گذاشته است حاکی از یک جبر است که متأثر از عوامل زیادی می‌باشد از روانی گرفته تا فیزیولوژیکی ... وجود وجه مرجح برای اختیاری بودن انتخاب لازم است، اینکه در هر دو گزینه هم سود و زیانی باشد باز برای برقراری شرایط اختیار لازم است و اگر یک گزینه از هر نظر مثبت و خواستنی و یا یک گزینه از هر نظر منفی و نامطلوب و منزجر کننده باشد شرایط بروز اختیار به طور کامل محقق نمی‌شود ... بخاطر همین هم انسان‌ها خیلی حرف‌ها می‌زنند و خیلی شعارها می‌دهند و خیلی اظهار نظرها می‌کنند که در مقام عمل می‌بینند مرد هیچ کدام از این ادعاها و شعارها و امثال آن نیستند، در عمل معمولاً موازنه‌ی سود و زیان‌ها متفاوت خواهد بود، در یک مسأله‌ی تخیلی موازنه‌ای هم اگر باشد تخیلی است و واقعی نیست و معمولاً دست انسان را برای ایده‌آل‌گرایی و خودقهرمان‌بینی باز می‌گذارد ... ... ...
بگذریم ... داشتن اختیار را همه‌ی ما تجربه کرده‌ایم و قابل تردید نیست در نتیجه اگر خدایی باشد وجود جهنم و بهشت هم مطلب عجیبی نخواهد بود ... از طرف دیگر خدا هم هست و به ناچار خدا هم علم بما تقدم و ما تأخر دارد چه در مقام علیم بودنش و چه در مقام خالق بودنش ... اینجاست که تناقض شما بروز پیدا می‌کند که جواب بالا هم در پاسخ به آن داده شد و آن اینکه این تناقض در اصل دارد به یک مسأله از دو مقیاس نگاه می‌کند که این دو مقیاس با یکدیگر جمع‌پذیر نیستند و در نتیجه تناقض شما هم مستقر نمی‌گردد و دیگر اصلاً تناقضی محسوب نمی‌شود ... اگر شما با چشم غیرمسلح رنگ یک مکعب را آبی ببینید و آن را آبی گزارش نمایید و سپس یک نفر دیگر با عینک رنگی همان مکعب را قرمز ببینید و آن را قرمز گزارش کند هر دو راست می‌گویید ولی این به معنای اینکه آن مکعب در آن واحد هم آبی باشد و هم قرمز نیست که بگوییم تناقضی وجود دارد، بلکه در چشم یک نفر قرمز دیده شده و در چشم نفر دیگر آبی دیده شده است، این اختلاف ناشی از اختلاف میان ناظرهاست و در نتیجه تناقض مستقر نمی‌شود ... در روایات ما هم برای این مطلب جواب آمده است، آنجا که فرمودند برای خداوند دو علم است، یک علم ثابت و قطعی که هرگز تغییری درش راه نمی‌یابد و یک علم دیگر که قابل تغییر و کم و زیاد شدن است، علم دوم را بداء می‌گویند که تا جایی که دیده‌ام فقط شیعه به آن اعتقاد دارد با آنکه در قرآن هم برایش دلیل وجود دارد، در نتیجه در فرقه‌های دیگر مسلمانان شاید برای این تناقض شما جوابی نداشته باشند ...

پارسا مهر;878179 نوشت:
سلام مجدد....من فقط اینم بگم...اگر اشتباه نکنم آگاه نبودن خدا از آینده من و امثال من، چیزی از خدایی خدا و علیم بودن خدا کم نمی کنه....ما در مورد خدا می گیم خدا توانای کله...بر هر چیزی تواناست...ولی در عین حال می گیم که خدا از انجان کارهای محال ناتوانه....مثلا خدا نمی تونه کاری بکنه که دو تا تخم مرغ به اضافه سه تا تخم مرغ بشه 20 تا تخم مرغ....ولی این چیزی از توانای کل بودن خدا کم نمی کنه......به همین نحو اگر به فرض آگاهی از آینده ی من و امثال من محال عقلی باشه، خوب دیگه خدا نمی تونه از آینده من آگاه باشه و این عدم توانایی خدا در واقع بر یک امر محال ذاتی مطرحه و این چیزی از علیم بودن و توانایی خدا کم نمی کنه....

سلام دوست عزیز
شما متوجه مسئله نشدید.
فرضیات مسئله:

1-خداوند وجودی غیرمادی است.

2-خداوند ازبعدزمانی خارج است.یعنی گذشته،حال وآینده برایش مفهومی ندارد.پس آگاهی خداوند ازآینده و زمان نیامده باتوجه به ذات نامحدود خداوند، یک امرمحال برای خدا نیست(قسمتی از تعریف خداوند به عنوان وجودی که محدودیت ندارد)

3-میدانیم که انسان مختار است.(اختیار یعنی توانایی انجام وعدم انجام فاعل دریک فعل وانتخاب آزادانه یک فاعل،برای انجام دادن یا ندادن یک فعل)

انگار که فرضیات بالا رو میشه پذیرفت اما:

مشکل اینجاست که وقتی تعریف میکنیم که :
اگرخداوند آینده ی ما رو میبینه،یعنی از تمام تصمیمات آینده ی انسان ها خبرداره.اینجوری اختیارانسان ها درتصمیمات نقض میشه یا بهتر بگم "جبر" یا"توهم اختیار"داشتنه.چون اگر وجودی(چه مادی چه غیرمادی) قطعا بدونه شما در لحظه و لحظات آتی،چه عملی انجام خواهید داد،کاملا بدیهی است که شما عملا اختیاری در انتخاب بین چندین گزینه نخواهید داشت.(اگر حرفم اشتباست بگید چطور میشه تصورش کرد)اگر هم اختیار انسان ها رو بپذیریم( که اختیار به معنی قابلیت انجام یا عدم انجام دریک فعل هست)دیگه نمیشه گفت که خدا قطعا میدونه مادرآِینده چه عملی رو انجام میدیم و فقط میتونه پیش بینی کنه و خدایی که پیش بینی کنه،خدا نیست.(هنوزم معنای آیاتی با مضامین "لعلکم ترحمون" و امثالشان را اززبان خدا درک نمیکنم.خدایی که حتی آینده ی فعل خودش را نمیداند(شاید موردرحمت من قرارگیرید) چگونه خداییست؟؟؟!!!

این شد تناقض درتعریف مسئله.یا باید اختیار رو از انسان ها بگیریم و بگوییم انسان مجبور است یا "توهم اختیار" دارد و خداکامل است و یا باید بگوییم که انسان درعمل خود مختاراست وخدای دانای مطلق وجود نداره(پیش بینی در شان خدا نیست.) که محدودیته برای خدا.یا باید بگوییم خدا ازلی نیست و محدود به زمان است که بازم محدودیته(یعنی زمان سابق بر خداست!!!)

البته من با "توهم اختیار" یا "جبر" زیاد موافق نیستم.چون اگه بگیم انسان مختار نیست،کل قرآن و صفات خداوند شامل عدالت و معاد و... زیرسوال میره...
اینکه بخوام بگم،خدا آینده ی ما رو میبینه و ما هم تصمیماتمون رو با اختیارمون انتخاب میکنیم وکاری رو انجام میدیم که خداوند ازقبل میدونسته کاملا تناقضه و امریست محال(شما محال بودن رو خوب متوجه شدید اما جایگاهش رو الان درک کردید.)

فرضیات انگار درست هستند(خداوند نامحدوده و محدود به زمان نیس و آینده را می بیند و انسان هم مختار است) ولی وقتی مسئله ای ازش مطرح میشه و مسئله به تناقض برسه،فرضیات مسئله هم عملا ازبین میره

[=arial narrow]مثلا جزیره ی آدم خوارها رو تصورکنین.تواین جزیره،هر کسی که به جزیره وارد میشه روقربانی خدایان میکنن.اونا دوتا خدا دارن .خدای راستین و خدای دروغین.
[=arial narrow]قبل از قربانی کردن، از قربانی سوالی میکنن واگر قربانی راست بگه اون رو قربانی خدای راستین میکنن و اگردروغ بگه، قربانی خدای دروغین.سوالم اینه "سرنوشت تو چیه؟"
[=arial narrow]فرضیات بالا ظاهرا درسته و تناقضی دراون پیدا نمیشه و من و شما میگیم همچین جزیره ای هست.
[=arial black]حال مسئله رو تعریف میکنیم:
[=arial narrow]روزی شخصی وارد این جزیره میشه.آدم خوارها اون رو میگیرن و از ازش سوال میکنن که "سرنوشت تو چیه؟"
[=arial narrow]قربانی جواب میده: >
[=arial narrow]آدم خوارها چه باید بکنند؟


[=arial narrow]اگر اون رو قربانی خدای راستین کنن،گفته قربانی دروغ ازآب درمیاد(پس باید اون رو قربانی خدای دروغین کنن)

[=arial black]و اگر اون رو قربانی خدای دروغین کنن، گفته قربانی راست ازآب درمیاد (پس باید اون رو قربانی خدای راستین کنن)


[=arial narrow]پارادوکس مشهوری که شاید به گوشتون خورده.این جزیره،ظاهرا میتونست وجود داشته باشه، اما وقتی مسئله ای تعریف کردیم،دیدیم که وجودش محاله!!
[=arial narrow]اصلی که در تعریف دچار تناقض باشه از بنیاد هم قابل تصور نیست و فرضیاتش هم قابل قبول نیست.
[=arial narrow]پس اصلا جزیره ای با این مشخصات وجودش محاله

مشکل اینجاست که من با این جواب قانع نمیشم که ذهن ما محدوده و ناقصه ولی خدا نامحدوده...
شاید نشه خدا رو تصور کرد.اما میشه که فرضش کرد.هرچیزی که بشه فرضش کرد باید بشه تعریفش کرد و اگه نشه خدا و ذات و صفاتش(تعاریف خداوند) رو با منطق و ذهنمون تصورکرد،چطور انسانی یا فیلسوفی یا افرادی، پی به این صفات خداوند بردند و خدا را تعریف کردن که با منطق و ذهن بشرهای دیگر، قابل تصور نیست؟؟!!!جالبه نه؟(اینم پارادوکس بعدی)

پارسا مهر;877620 نوشت:
با سلام....ازنظر عقلی نه نقلی چطور می توانیم ثابت کنیم که خدا می داند که مثلا بنده بیست سال دیگر با اختیار خود چه خواهم کرد؟؟
که من فکر می کنم برای پاسخ دادن به این سوال باید بدانیم اصلا عملکرد و سازوکار این رفتار خدا چگونه است...یعنی خدا با چه متدی و ساز و کاری به آینده ی بنده آگاه است...مثلا فرض کنید که من یک رباط را ساخته باشم و از تمام پیچ و خم آن آگاهی داشته باشم، اگر رباط را مختار ساخته باشم، به فرض، دقیق نمی توانم به یقین پیش ببینی کنم که مثلا یک هفته ی دیگر چه خواهد کرد....اگر بدانم و پیش بینی کنم، خوب این جبری است که بر رباط حاکم است..به چه نحو؟؟چون هر تصمیمی که رباط می گیرد بنده دلیل آن را پیش بینی کرده ام...یعنی می دانم این تصمیم به خاطر فلان علت است....یعنی هر تصمیم رباط علتی دارد که من از آن آگاهم....و می توانم پیش بینی کنم که هر تصمیمی چه چیز را سبب می شود و آن چیز خود علت چه تصمیم بعدی ای می شود....پس دیگر رباط مختار نیست با این نوع ساز و کار....

با سلام و عرض ادب
برای رسیدن به پاسخ خود باید دو پیش فرض ذهنی خود را اصلاح فرمایید.
الف: شما علت تامه رباط نیستید بلکه فقط سازنده هستید، یعنی ابزار مورد نیاز برای ساخت رباط را جمع آوری کرده و مونتاژ کرده اید لذا شما علت رباط نیستید؛ اما خداوند علت تامّه انسان و جهان است و معلول نیز از منظر فلاسفه انسانی رقیه ی علت است؛ یعنی معلول، چیزی جدای از علت نیست؛ علت و معلول از دیدگاه فلاسفه حقیقت واحده ای هستند که علت مرتبه بالای آن حقیقت و معلول هم مرتبه ی پایین آن حقیقت می باشد، لذا «علت» علم حضوری به معلول دارد.(ر.ک: نهایةالحکمة ، مرحله 11 ، فصل 11) علم خداوند به بندگان از سنخ علم حضوری است. «علم حضوری مانند علم انسان به روحیات خود از قبیل اراده و تصمیم و ...»

ب: انسان رباط نیست و رباط هم انسان نیست؛ لذا مقایسه این دو با همدیگر قیاس «مع الفارق» است. رباط بر اساس داده هایی که شما تعریف می کنید عمل می کند لذا هیچ اختیاری از خود ندارد، اما انسان با اختیار و تصمیم خود عمل می کند.
اگر در ارتباط با این دو بنده مطالعه و تفکر داشته باشد ان شاء الله مسئله روشن است.

طارق اللیل;877630 نوشت:
هو العظیم

با سلام و عرض ادب

اختیار انسان در مقابل قضای الهی چگونه هست؟

وقتی قضایی برای یک انسان حتمی شده ایا ممکن هست برگرده ؟ یا انسان در مقابلش اختیاری داره ؟

تا جایی که من میدونم انسان در مقابل قضای الهی مختار نیست و هر چی که تعیین شده به سرش میاد

سلام علیکم
ضمن تقدیر و تشکر از پرسش خوبتون، پاسخ پرسش حضرت عالی در لینک زیر داده شده:
http://www.askdin.com/showthread.php?t=54827
موفق باشید

[="Tahoma"][="Navy"]

S_SHT;833335 نوشت:
ا سلام
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه
خداوند علیم است.یعنی برتمام حقایق هستی آگاه است.چون خداوند دربعدزمان قرار نمی گیرد پس برگذشته و حال و آینده آگاه است(آگاهی را دراینجا معنی کنید)
سوال:اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است(چون علیم است)،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟و اگر درتناقض نیست،توضیح دهید چگونه ما هم در مورد آینده با توجه به اختیارخود،ازمیان چندین گزینه،یکی را انتخاب می کنیم و انجام می دهیم،درحالی که خداوند پیش ازآن انتخاب،ازآن تصمیم و وقوع فعل اش آگاهی داشت؟؟

سلام
در علم الهی انسان با اختیار دیده شده است
پس در خارج هم این امر محقق می شود
البته منظور این نیست که با مختار بودن انسان افعال اختیاری او برای خدای متعال مجهول است خیر بلکه خداوند می داند ما با اختیار کدام کار را انجام می دهیم
یا علیم[/]

پارسا مهر;878179 نوشت:
سلام مجدد....من فقط اینم بگم...اگر اشتباه نکنم آگاه نبودن خدا از آینده من و امثال من، چیزی از خدایی خدا و علیم بودن خدا کم نمی کنه....ما در مورد خدا می گیم خدا توانای کله...بر هر چیزی تواناست...ولی در عین حال می گیم که خدا از انجان کارهای محال ناتوانه....مثلا خدا نمی تونه کاری بکنه که دو تا تخم مرغ به اضافه سه تا تخم مرغ بشه 20 تا تخم مرغ....ولی این چیزی از توانای کل بودن خدا کم نمی کنه......به همین نحو اگر به فرض آگاهی از آینده ی من و امثال من محال عقلی باشه، خوب دیگه خدا نمی تونه از آینده من آگاه باشه و این عدم توانایی خدا در واقع بر یک امر محال ذاتی مطرحه و این چیزی از علیم بودن و توانایی خدا کم نمی کنه....


سلام علیکم
خداوند طبق براهین نقلی و عقلی دارای تمامی کمالات وجودی از جمله قدرت و علم و ... است و محال است فاقد یکی از کمالات باشد. حاصل جمع دو و سه می شود پنج، اینکه انسان انتظار داشته باشد حاصل جمع این دو عدد بشود عدد 20، انتظاری است غیر معقول که هیچ عقل سلیمی چنین حاصل جمعی را نمی پذیرد. به عبارت دیگر این کار شدنی نیست نه اینکه خداوند قدرت نداشته باشد. قدرت بر کارهای شدنی تعلق می گیرد نه کارهایی که انجام پذیری آن ها محال می باشد.
لازمه منطقی چنین امری این است که حاصل جمع دو و سه در عین اینکه پنج است، بیست باشد و لازمه ی اين مطلب آن است كه دو نقيض با هم جمع شوند. كه ذاتاً محال است. بنابراین اینکه گفته می شود خداوند بر هر چیزی تواناست بدین معنی نیست که بشود حاصل جمع دو عدد دو و سه را بیست کرد. چنین چیزی متعلق قدرت قرار نمی گیرد چون محال ذاتی است و محال ذاتی قابلیت تعلق قدرت ندارد. به عبارت دیگر ایراد از قابل است نه فاعل (لطفا توجه فرمایید)
خداوند از آینده من و شما آگاهی کامل دارد همان طور که در پست پیشین اجمالا اشاره گردید طبق نظر فلاسفه‌ی اسلامی خداوند علت عالَم هستی است، علت و معلول یک حقیقت واحده هستند که «علت» مرتبه ی اعلا و معلول نیز مرتبه پایین همان حقیقت است. با این وصف علت احاطه ی مطلق دارد به معلول؛ چنانکه انسان به تصورات ذهنی خود حاطه ی مطلق دارد. تصورات ذهنی انسان چیزی جدای از انسان نیستند در حقیقت تصورات ذهنی معلول قوه خیال انسان می باشند که انسان با یک اراده ان ها را به وجود آورده است.
بنابراین ممکن نیست علت به معلول خود علم نداشته باشد، معلول همیشه در نزد علت حاضر است و علم مطلق به نسبت به آن دارد.

S_SHT;878168 نوشت:
خدا اگر پیش بینی کند،خدا نخواهد بود،زیرا دیگر علیم نخواهد بود و نقص برخداوند وارد نیست.متاسفانه ازاینگونه پیش بینی ها درقرآن زیاد است و من دلیل آن را متوجه نمیشم.مفاهیمی با این مضمون درقرآن => "لعلکم" یعنی "شاید شما"
خداوند چرا از کلمه ی "شاید"استفاده می کند درحالی که درشأن خداوند نیست؟کلمه ی "شاید" مضمون پیش بینی را دارد وقطعیتی درآن نیست!!!


سلام علیکم
خداوند نعوذ بالله پیش بینی نمی کند، بلکه اگر در جایی در مورد آینده خبر داده به وقاع پیوستنش قطعی است و محال است اتفاق نیافتد. اما اینکه استعمال لعل در قرآن کریم به چه معنی است و آیا بکار گیری لعل در قرآن دلالت بر عدم علم خدا می کند یا نه به دو مطلب اشاره می شود:
اولا: لعلّ در قرآن کریم به معنای تعلیل است نه به معنی شاید. در اقرب الموارد مى گويند: (لعل ) به چند معنا مى آيد؛ اول توقع و اميد به مطلوب به معناى (شايد). دوم به معناى (تعليل ) كه آن را جماعتى ثابت دانسته اند از جمله اخفش و كسائى . سوم : (استفهام ) ابوالبقاء در كليات گفته است : در قرآن مجيد تمام (لعل ها) به معناى تعليل است ، مگر آيه (لعكم تخلدون ) كه به معناى تشبيه است.
عين عبارت او چنين است : (كل مافى القران من لعل فهى للتعليل الا لعلكم فهى للتشبيه ).
ابن اثير در نهايه مى گويد: (لعل كلمة رجاء وطمع و شك و قد جائت فى القرآن بمعنى كى ؛) يعنى آن كلمه اى است كه معناى اميد و طمع و شك مى دهد و در قرآن گاهى به معناى كى (تا) آمده است كه همان تعليل باشد).
ابن هشام در (مغنى ) مى گويد: معناى دوم (لعل ) تعليل است عده اى آن را حتمى دانسته اند. از جمله اخفش و كسائى
امين الاسلام طبرسى - رحمة الله - نيز در ذيل آيه 21 از سوره بقره (لعلكم تتقون ) را تعليل معنا كرده است بنابراين كلمه لعل در جاهايى كه راجع به خداوند است به معناى (تعليل ) مى باشد و معناى (شايد) نسبت به خداوند صحيح نيست و در جاهايى كه راجع به انسان است به معناى (ترجى ) و شايد مى باشد.
مثلا انجا كه خداوند مى فرمايد: (و اذ اتينا موسى الكتاب و الفرقان لعلكم تهتدون )(375) معناى علت مى دهد؛ يعنى : تا شما هدايت شويد نه اينكه شايد شما هدايت شويد.
در قرآن مجيد اين لفظ به صورت : (لعل لعلك ، لعلكم ، لعلنا، لعله ، لعلهم و لعلى ) و مجموعا 129 بار آمده است . و هر جا كه درباره خداوند است به معناى تعليل و هر جا كه درباره بشر مى باشد به معناى رجاء و (شايد) است .

ثانیا: استعمال اين كلمات بر اساس خصوصيت گوينده آن ‏يعنی خدا نيست بلكه مربوط به فعل است. برای مثال وقتی خداوند می فرماید روزه بگیرید اید متقی شوید بدین معنی نیست که خداوند در متقی شدن روزه دار شک و تردید دارد بلکه خداوند به حکم «اِنّهُ بِكُلّ شیءٍ عليم» بر همه چیز آگاهی مطلق دارد و هیچ امری از علم الهی بیرون نیست.
منظور از بکار گیری کلمه «لعل=شاید» این است که خداوند می فرماید روزه حقیقی یقینا انسان را متقی می کند و انسان را از گناه دور نگاه می دارد اما ممکن است افرادی باشند که فقط زبانشان روزه باشد و در عمل نعوذ بالله معصیت کنند؛ خب چنین روزه ای تقوی را به دنبال ندارد چون روزه‌ی حقیقی نیست. در حقیقت با بکاری گیری کلمه «شاید» به این نکته اشاره دارد که خیال نکنید با هر روزه ای انسان متقی می شود، فقط روزه حقیقی است که انسان را به تقوی رهنمون می کند نه هر روزه ای.
بنابراین اينكه می‌فرمايد روزه بگيريد «لَعلّكُمْ تَتّقوُن» به اين معنی نيست كه خدا معاذ اللّه ‏شك دارد، بلكه او می‌داند روزه حقيقی تقوا می‌دهد ولی اين‌كه روزه ما آلوده به چه ‏حوادث تلخ و ناگواری شود و آيا به درجه قبولی برسد يا نه اين لعلّ مربوط به فعل ‏ماست.

S_SHT;878173 نوشت:
سلام جناب آقای هادی
توضیحات مفیدی به بنده دادید.

خداوند از بعد زمان خارج است.اگر این فرض را بپذیریم.می توانیم بگوییم که خداوند بر گذشته حال و آینده آگاهی دارد.

واما برداشت بنده از مطالب شما اینطور بود:

این آگاهی،همان نظاره کردن و مشاهده است.اما چون برای خداوند،گذشته و حال وآینده مفهومی ندارد.این آگاهی علاوه برمشاهده کردن،چون شامل مشاهده ی زمان نیامده(آینده) هم هست،پس دانستن راهم شامل می شود.پس خداوند هم می داند و هم انسانها در انجام تصمیمات خود(عمل درآینده) مختارند.

مشکل اینجاست که نمیشه این گفته ها رو تصور کرد.وچیزی که نتوان با عقل تصور کرد،در قالب منطق نمی گنجه(همانگونه که تسلسل درعلل ازنظر منطق ما،امکان پذیر نیست و نتیجه میگیریم که باید،حتما علت تامه ای باشد یعنی خداوند)...هیچ مثالی نمیشه زد که این مفهوم رو ازنظر منطق بشری توجیه کنه و خب دلیلشم حتما اینه که درک یک وجود غیرمادی برای یک وجود مادی امکان پذیر نیست.
فقط باید پذیرفت که چنین چیزی امکان پذیره.

سلام علیکم
خواهش می کنم بزرگوار ان شاء الله مطالبی که عرض می شود مورد رضایت قرار بگیرد
همان طور که حضرت عالی مستحضر اید؛ گذشته، حال و آینده بدون زمان قابل تصور نیست. زمان فقط در عالم ماده وجود دارد و در عوالم برتر مانند عالم برزخ، قیامت و ... زمان وجود ندارد لذا گذشته و حال و آینده نیز بی مفهوم است؛ در عوالم برتر نه گذشته ای وجود دارد و نه آینده ای!
ما یک ساکن داریم و یک ثابت. مثلاً درختی اینجا ساکن است، اما بالاخره ازبین می رود.اما معادلات ریاضی ثابت هستند و زمان ندارند. نه در مکان خاصی و نه در زمان خاصی قرار دارند. قضایای ریاضی نه در مکانی هستند که بشوند «متمکٌن» و نه تاریخ و زمان دارند که بشوند «متزٌمن». اگر چیزی نه زمان دار بود و نه مکان دار ، ثابت است و نه ساکن.
عوالم برتر نیز ثابت هستند مانند قضایای ریاضی، و چیزی که ثابت باشد نه زمان دارد و نه مکان، خداوند هم با توجه به اینکه مافوق ماده بلکه ما فوق تجرّد است، به عالم هستی یکجا علم دارد، یعنی برای خدا نه آینده ای است نه گذشته ای و نه حالی، اما ما که در عالم ماده هستیم گذشته و آینده برای ما مفهوم دارد. اتفاقاتی در گذشته رخ داده و اتفاقاتی هم در آینده رخ می دهد اما گذشته و آینده به صورت یکجا نزد خداوند موجود است لذا علم مطلق به گذشته و آینده دارد.
برای اینکه مطلب روشن تر شود این سخن را در قالب مثالی بیان می کنیم، شما هنگام تماشای فیلم از آینده آن بی خبرید اما کارگردان فیلم به آینده آن علم کامل دارد و دقیق می داند چه اتفاقی خواهد افتاد، چون برای او آینده ای در کار نیست همه ی صحنه ها و اتفاقات رخ داده در فیلم یکجا نزد کارگردان موجود است؛ اما شما که تماشاگر هستید منتظرید ببیند آخر فیلم چه می شود و ... .
خداوند کارگردان نظام هستی است و عالم به صورت یکجا نزد خداوند موجود است لذا نه آینده برای خدا مفهومی دارد نه گذشته و حال.

S_SHT;878173 نوشت:
من فقط نمی فهمم چرا باید خداوند، انقدر شناختش با این ذهن ناقص ما سخت باشه!!


خودتان به دلیل این فرمایش اشاره کردید؛ دلیلش این است که موجود مادّی قابلیت بالفعل شناخت موجود مجرد را ندارد اما بالقوه قابلیت و استعداد شناخت را دارا می باشد. مأموریت انسان در این دنیا چیزی جز این نیست که قابیلت های بالقوه را فعلیت بخشد و با پیروی از دین مقدس اسلام و عمل به تعالیم حیات بخش آن به اهداف عالیه خلقت نائل آید و عالی ترین اهدافش شناخت اسماء و صفات خداوند سبحان است.

سلام ، یسوالی خیلی مغز منو درگیر کرده شما فرض کنید بنده یک ساعت قبل آب پرتغال خوردم و الآن این رو میدونم و دلیل اینکه من یک ساعت قبل آب پرتغال خوردم این نبوده که الآن بهش علم دارم و من میتونستم آب هلو بخورم اون لحظه و الآن علمم فرق داشت. مشکل منم همینجاست که منو داره نابود میکنه فکر کنید من در گذشته یکاری کردم و خدا قبلش عالم بوده که اون کار رو میکردم آیا من میتونستم کار دیگه ای بکنم؟؟؟ این علم خدارو نقص نمیکرد؟؟ کلا نمیدونم چطور توضیح بدم یا باید اون کارو میکردم تا علم قبلی خدا بهش نقص نشه هرچند اگه کاری دیگه میکردم باز میشه گفت خدا به اون کار دیگه علم داشته هه....... حالا یسوال دیگه اینکه کسی نمیدونه من چطور آدمی میشم حالا فکر کنید چیزی که خدا تو عالم ذر بهم نشون داده آدم بدی شدن بوده آیا من قطعا با اختیار خودم باید آدم بدی بشم یا میتونم آدم خوبی بشم؟؟ هرچند میدونم سوال سطحی هست ولی دارن مغزمو نابود میکنن این سوالا ، یعنی الان خیلی کسا هستن که خدا علم داره آدم بدی میشن آیا اونا نمیتونن آدم خوبی بشن؟؟هرچند اگه قرار بود آدم خوبی بشن خدا به آدم خوبی شدن اونا علم داشت؟ اگه اینجور باشه که تلاش و... اصلا معنی نمیده که طرف نماز بخونه چون آخرش آدم خوبی میشه هرچند شاید خدا......... مغزم کلا قاطی کرده فعلا تا همینجا بسته این موضوع خیلی سنگینه#-o خداوکیلی میکشه منو..... الآن من بگم خدایا کمک خدا از قبل میدونسته من این جملرو میگم درسته؟؟؟ پس میدونسته کمکم میکنه یا نه؟؟؟ حالا برفرض این جملرو نگم بخاطر اینکه مثلا بخوام زرنگ بازی در بیارم و باز خدا میدونسته من به این دلیل این جملرو نمیگم؟؟ نمیدونم این یکی رو چجور توضیح بدم کلا چون ما تو بعد زمان گیریم خیلی فهمش مشکله این مسئله.
یا حق..

sinabelle;884814 نوشت:
سلام ، یسوالی خیلی مغز منو درگیر کرده شما فرض کنید بنده یک ساعت قبل آب پرتغال خوردم و الآن این رو میدونم و دلیل اینکه من یک ساعت قبل آب پرتغال خوردم این نبوده که الآن بهش علم دارم و من میتونستم آب هلو بخورم اون لحظه و الآن علمم فرق داشت. مشکل منم همینجاست که منو داره نابود میکنه فکر کنید من در گذشته یکاری کردم و خدا قبلش عالم بوده که اون کار رو میکردم آیا من میتونستم کار دیگه ای بکنم؟؟؟ این علم خدارو نقص نمیکرد؟؟ کلا نمیدونم چطور توضیح بدم یا باید اون کارو میکردم تا علم قبلی خدا بهش نقص نشه هرچند اگه کاری دیگه میکردم باز میشه گفت خدا به اون کار دیگه علم داشته هه....... حالا یسوال دیگه اینکه کسی نمیدونه من چطور آدمی میشم حالا فکر کنید چیزی که خدا تو عالم ذر بهم نشون داده آدم بدی شدن بوده آیا من قطعا با اختیار خودم باید آدم بدی بشم یا میتونم آدم خوبی بشم؟؟ هرچند میدونم سوال سطحی هست ولی دارن مغزمو نابود میکنن این سوالا ، یعنی الان خیلی کسا هستن که خدا علم داره آدم بدی میشن آیا اونا نمیتونن آدم خوبی بشن؟؟هرچند اگه قرار بود آدم خوبی بشن خدا به آدم خوبی شدن اونا علم داشت؟ اگه اینجور باشه که تلاش و... اصلا معنی نمیده که طرف نماز بخونه چون آخرش آدم خوبی میشه هرچند شاید خدا......... مغزم کلا قاطی کرده فعلا تا همینجا بسته این موضوع خیلی سنگینه#-o خداوکیلی میکشه منو..... الآن من بگم خدایا کمک خدا از قبل میدونسته من این جملرو میگم درسته؟؟؟ پس میدونسته کمکم میکنه یا نه؟؟؟ حالا برفرض این جملرو نگم بخاطر اینکه مثلا بخوام زرنگ بازی در بیارم و باز خدا میدونسته من به این دلیل این جملرو نمیگم؟؟ نمیدونم این یکی رو چجور توضیح بدم کلا چون ما تو بعد زمان گیریم خیلی فهمش مشکله این مسئله.
یا حق..

سلام برادر،
اتفاقاً موضوع چندان پیچیده‌ای هم نیست، بله خداوند هم شرایط دیروز و امروز و فردای شما را می‌داند و هم می‌داند شما در هر شرایطی چه تصمیمی با اختیار خود خواهید گرفت ... در نتیجه می‌داند که هر کسی با انتخاب خودش و با سعی و تلاش یا کوتاهی‌های خودش دست آخر به چه وضعی در خواهد آمد ... در نتیجه شما از وقتی هنوز به دنیا نیامده بودید هم برای خداوند معلوم بوده است که چگونه خواهید شد، چه از نظر صورت و چه از نظر سیرت ... این به معنای نفی اختیار از شما نیست ... شما سعیتان را بکنید که آینده و عاقبت خودتان را بسازید، در این صورت در علم خداوند از ابتدا اینطور بوده است که شما این انتخاب را کرده و این مقدار هم سعی خود را خواهید کرد و به اینجایی که امروز رسیده‌اید خواهید رسید ... شما اگر از ابتدا هم آب‌هلو می‌خوردید در علم خدا از پیش از آن و از آغاز خلقت اینطور ثبت شده بود که بنده‌ای به دنیا خواهد آمد که اینطور زندگی می‌کند تا برسد به آن لحظه‌ی خاص و بین یک آب پرتقال و آب هلو مردد شود و دست آخر آب هلو را اختیار نماید ... خداوند به اختیار شما علم داشته باشد سبب نمی‌شود تا اختیار شما به جبر تبدیل شود ... در روایات مثلاً وارد شده که ابلیس توبه نخواهد کرد، این به آن معنی نیست که اگر بخواهد نمی‌تواند توبه کند، ولی خداوند می‌داند که او با اختیار خودش توبه نخواهد کرد، چنانکه مثلاً یک بار خواست توبه کند و وسط راه بخاطر تکبر و غرورش منصرف شد و باز حاضر به توبه نشد ... یا حضرت علی علیه‌السلام خبر داده بودند که میثم تمار به فلان درخت به دار زده می‌شود و دشمنان او هم می‌دانستند و قصد داشتند که او را بر درخت دیگری بر دار بزنند ولی وقتش که رسید عصبانی بودند یا هر چه یک فراموشی لحظه‌ای به سراغشان آمد و با اختیار خودشان آن درخت را نشان دادند که او را بر آن درخت به دار بیاویزید یا شاید هم یادشان رفت که تأکید کنند که به آن درخت خاص دار نزنید یا شاید هم می‌خواستند به یک درخت دیگر دار بزنند ولی اشتباها به آن درخت خاص دار زدند ... کسی مجبورشان نکرد، لکن خداوند و خلیفه‌ی خدا از ابتدا می‌دانستند که انتخاب نهایی آن‌ها چه خواهد بود و همان را از ابتدا وعده دادند ... این علم لدنی مانع اختیار انسان نمی‌شود ... یا ابن ملجم که حضرت به او فرمودند تو مرا خواهی کشت، یا عمر بن سعد که از کودکی می‌دانست قاتل امام حسین علیه‌السلام خواهد شد و شاید مقاومت هم کردند ولی انتخاب‌هایشان در طول زندگی آن‌ها را به جایی رساند که با آنکه می‌دانستند ولی باز این راه را انتخاب کردند و شقاوت ابدی را برای خود خریدند ... با انتخاب خودشان ... با آنکه به آن‌ها هشدار داده شده بود و اگر آن را جدی می‌گرفتند شاید کارشان به آنجا کشیده نمی‌شد ...
و البته مطابق روایات خداوند دو علم دارد، یکی علم قطعی و دیگری علم غیرقطعی ... در علم قطعی خداوند همه چیز قطعی است ولی در علم غیرقطعی بداء رخ می‌دهد ... جوانی که امروز تصادف کرد و فوت کرد اگر صدقه داده بود شاید تصادف نمی‌کرد، اینکه اگر صدقه می‌داد فوت نمی‌کرد مطابق علم غیرقطعی خداست و اسمش می‌شود اجل معلق ولی به هر حال خداوند از ابتدا می‌دانست که او صدقه نخواهد داد و در نتیجه قطعاً در همین زمان باید از دنیا می‌رفت و اگری در کار نیست، این می‌شود اجل قطعی ...
ان شاء‌الله مسأله برایتان روشن شده باشد ...

هادی;877570 نوشت:

با سلام و عرض ادب و تقدیر از پرسش خوبتان

یکی از مسلّمات اعتقادات مسلمین این است که خداوند علیم و قدیر ، عالم و خالق مطلق بوده قبل از ایجاد اشیاء ، به آنها علم داشته و همه ی امور را او آفریده است. و موجودات همانگونه آفریده شده اند که در علم پیشین خدا حضور داشته اند. « ... عَالِمٌ إِذْ لَا مَعْلُومَ وَ خَالِقٌ إِذْ لَا مَخْلُوقَ وَ رَبٌّ إِذْ لَا مَرْبُوبَ وَ إِلَهٌ إِذْ لَا مَأْلُوهَ وَ كَذَلِكَ يُوصَفُ رَبُّنَا وَ هُوَ فَوْقَ مَا يَصِفُهُ الْوَاصِفُون‏». عالم و دانا بود در هنگامى كه هيچ معلومى نبود كه علم به آن تعلق گيرد و خالق و آفريدگار بود در وقتى كه هيچ مخلوق و آفريده ای نبود و پروردگارى داشت در زمانى كه هيچ پروريده ای نبود كه قابل تربيت باشد و معبوديت داشت آنگاه كه هيچ عبادت‏ كننده‌ای نبود كه عبادت كند و پروردگار ما را چنين وصف بايد نمود و آن جناب بالاتر است از آنچه وصف‏كنندگان او را وصف مي كنند.»(التوحيد للصدوق ،ص 57)
طبق این اعتقاد اگر حقیقت علمی همه ی موجودات ، قبل از خلقتشان ، در علم خدا حضور داشته و هیچ کس جز خدا خالق آنها نیست ، و همه ی موجودات مخلوق او هستند ، پس هر موجودی همانگونه خواهد بود که در علم خدا بوده و خدا آن را به آن گونه آفریده است.
حال سوال این است که تکلیف افعال ارادی انسان در این میانه چه می شود؟ اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟ در پاسخ به این پرسش عرض می شود: خیر اراده و اختیار انسان هیچ تناقضی با علم پیشین الهی ندارد و علم پيشين الهى نسبت به اعمال ما مستلزم جبر نيست؛ زيرا زمانى جبر است كه علت اعمال ما باشد در حالى كه خدا از افعال ما آگاه است؛ چون ما آنها را انجام مى‏دهيم نه اينكه چون او مى‏داند ما انجام مى‏دهيم. به عبارت ديگر خداوند موجودى است غير زمانى و براى او قبل و بعدى نيست و همه زمان‏ها نزد او يكسان است و گذشته و آينده و حال نزد او مساوى است. پس همين طور كه علم ديگران به اعمال ما در حال انجام يا بعد از آن يا قبل از آن رافع اختيار از ما نيست علم قبلى خداوند به اعمال ما رافع اختيار نيست و علم خدا به افعال انسان قبل از خلقت به اين معنا نيست كه او تقدير كرده انسان چنين اعمالى را انجام دهد؛ بلكه تقدير و مشيت الهى بر اين قرار گرفته است كه انسان اعمالش را از روى اراده و اختيار خودش انجام دهد و خدا نيز علم دارد كه هر كسى با اراده و اختيار خودش چه كارهايى را انجام خواهد داد و اين مساوى با اراده و اختيار انسان است.

اگر شما بگویید انسان اختیار دارد، پس به ناچار یا اختیار انسان علت اعمال اوست یا اراده پروردگار یا اینکه هر دو مورد .

اما سوال اینجا پیش می آید که اگر طبق نظر شیعه هر دو مورد ، یعنی هم جبر است هم اختیار، باشد، در آن صورت خداوند در گناه ما شریک میشود ، چرا ؟

چون من فقط زمانی میتوانم اراده کنم که خداوند اراده کرده باشد .

اما به نظر می آید چون اینجا خداوند حق انتخاب را به دوش ما گذاشته است، در واقع مسئولیت آن معصیت با ما نیز خواهد بود .

اما اینکه ما شریک جرم باشیم با اینکه ما علت جرم باشیم برابر است ؟

به من بیاموز;885307 نوشت:
اگر شما بگویید انسان اختیار دارد، پس به ناچار یا اختیار انسان علت اعمال اوست یا اراده پروردگار یا اینکه هر دو مورد .

اما سوال اینجا پیش می آید که اگر طبق نظر شیعه هر دو مورد ، یعنی هم جبر است هم اختیار، باشد، در آن صورت خداوند در گناه ما شریک میشود ، چرا ؟

چون من فقط زمانی میتوانم اراده کنم که خداوند اراده کرده باشد .

اما به نظر می آید چون اینجا خداوند حق انتخاب را به دوش ما گذاشته است، در واقع مسئولیت آن معصیت با ما نیز خواهد بود .

اما اینکه ما شریک جرم باشیم با اینکه ما علت جرم باشیم برابر است ؟

با سلام و عرض ادب
طبق روایات نه جبر محض است و نه اختیار محض بلکه چیزی مابین این دوست؛ این حقیقت در لسان روایات بدین گونه مطرح شده است: «لَا جَبْرَ وَ لَا تَفْوِيضَ بَلْ أَمْرٌ بَيْنَ أَمْرَيْن‏»(التوحيد للصدوق، ص: 207)
مطلب دیگر اینکه هم اختیار انسان علت اعمال اوست و هم اراده الهی علت اعمال انسان می باشد، منتهی اراده خدا و انسان در عرض هم نيستند، بلكه در طول يكديگرند.
كار ما با اراده خود ما رابطه علل و معلولی دارد، ما بايد اراده كنيم تا كاری انجام گيرد. تا اراده نكنيم، كار تحقق نمی‌يابد، اما همين علت و معلول و نيز مبادی ديگر، همه متعلق اراده الهی است، علت قريب و مباشر اين كار، اراده انسان است، پس اراده الهی در طول اراده انسان است.( مصباح، معارف قرآن، نشر موسسه در راه حق، قم 1376 ش، ص 381)
بنابراین با توجه به اینکه تا انسان اراده نکند فعلی صورت نمی گیرد پس عامل گناه تنها خود انسان است، منتهی انسان در گناه کردن هم مستقل نیست، چون اگر خدا اراده نکند انسان حتی قادر به نفس کشیدن هم نخواهد بود چه برسد به اینکه گناه کند... .
براي اطلاعات بيشتر در اين زمينه می توانيد به كتاب معارف قرآن(ج 3 بحث انسان شناسي ) استاد مصباح يزدی مراجعه كنيد.

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
با عرض سلام خدمت دوستان گرامی

S_SHT;833335 نوشت:
با سلام
چالش جبرواختیار انگار حل نشدنیه
خداوند علیم است.یعنی برتمام حقایق هستی آگاه است.چون خداوند دربعدزمان قرار نمی گیرد پس برگذشته و حال و آینده آگاه است(آگاهی را دراینجا معنی کنید)
سوال:اگر خدا از گذشته،حال و بخصوص آینده ما باخبر است(چون علیم است)،آیا این مسئله در تناقض با اختیار انسان قرار ندارد؟و اگر درتناقض نیست،توضیح دهید چگونه ما هم در مورد آینده با توجه به اختیارخود،ازمیان چندین گزینه،یکی را انتخاب می کنیم و انجام می دهیم،درحالی که خداوند پیش ازآن انتخاب،ازآن تصمیم و وقوع فعل اش آگاهی داشت؟؟

در خصوص مسئله جبر و اختیار متون زیادی نوشته شده. تا جایی که حقیر می‌دانم غربی ها هم خیلی روی این مسئله کار کرده‌اند. بنده چیزی که به ذهن خودم می‌رسد را می‌گویم، اما چه بسا اشتباه باشد. با کسب اجازه از کارشناس محترم.

این مسئله از آنجا شروع می‌شود که ما می‌گوییم خداوند علم دارد به این که انسان در زمان t, عمل x را انجام می‌دهد. اگر خداوند علم دارد به این رویداد، از آنجا که در علم خداوند تغییری نیست، آن‌گاه باید در زمان t، عمل x توسط انسان رخ دهد. در واقع یک ترکیب شرطی داریم که مقدم آن (علم داشتن خدا به رویداد و محال بودن تغییر در علم خدا) صادق است، پس جبراً و منطقاً ضرورت دارد که تالی (رخ دادن x در زمان t توسط انسان) هم صادق باشد.
اگر تالی صادق نباشد، آنگاه یا خداوند علم ندارد به این رویداد، یا در علم خداوند تغییر است (عکس نقیض). در واقع داریم:

1-خداوند عالم است (طبق تعریف).
2-علم خداوند شامل تمامی مخلوقات می‌شود (بیانی متفاوت و جزئی تر از 1).
3-رویداد x در زمان t توسط انسان مختار، امری است مخلوق (بر اساس پذیرش اختیار انسان و مخلوق بودن او).
4-خداوند به رویداد x در زمان t توسط انسان مختار علم دارد (نتیجه از 2 و 3).
5-در علم خداوند تغییری نیست (در فلسفه اثبات می‌شود).
6-در علم خداوند به رخ دادن رویداد x در زمان t توسط انسان مختار تغییری نیست (نتیجه از 4 و 5).
7- رویداد x در زمان t توسط انسان رخ نخواهد داد (فرض خلف).
8-خداوند به رخ ندادن x در زمان t علم دارد (نتیجه از 2 و 7).
9- خداوند هم به رخ دادن x در زمان t علم دارد هم به رخ ندادن آن (نتیجه از 4 و 8).
10- x در زمان t هم رخ خواهد داد هم رخ نخواهد داد (نتیجه از 9).
11- 10 تناقض است.
نتیجه: یکی از فرضیات بالا مشکل دارد.

یا خداوند عالم نیست (که چنین چیزی بعد از پذیرش وجود او ممکن نیست) یا اگر خداوند علم داشته باشد به رخ دادن رویداد x در زمان t توسط انسان مختار، آنگاه ممکن نیست x رخ ندهد.
اگر بگوییم خداوند عالم نیست، یعنی عملاً گفته ایم خداوند وجود ندارد. اگر بگوییم خداوند علم دارد، عملاً گفته ایم انسان اختیار ندارد. پس یا خدا وجود دارد یا انسان اختیار دارد.

بنده سعی کردم به طور خلاصه مسئله را صورت بندی کنم. به نظر بنده این مسئله برخلاف ظاهر پیچیده و سیر تاریخی‌ای که طی کرده، مسئله پیچیده ای نیست. مشکل کجاست؟ آیا واقعاً محال است هم خداوند وجود داشته باشد هم اختیار؟ اگر کمی دقت کنیم، می بینیم استدلالی که صورت گرفت، یکسری فرضیات اضافی هم دارد که به سادگی دیده نمی‌شوند.
اگر ما وجود خدا را قبول کنیم و بپرسیم چرا رویداد x رخ داد، در اینصورت پاسخ این است که چون خداوند به آن علم داشت. اما اگر بپرسیم چرا خداوند به آن علم داشت چه؟! دلیل این که خداوند به آن علم داشت چیست؟ دلیلش این است که صرفاً چون خداست به آن علم دارد؟ چرا چون خداست به آن علم دارد؟
در واقع این پرسش مطرح است که چرا خداوند به وقوع x علم دارد نه به عدم وقوع آن؟
اگر بگوییم دلیلی نداریم که خداوند وقوع x را به عدم آن ترجیح دهد، خلاف اصل دلیل کافی‌ و ترجیح بلامرجح است و لذا چنین حالتی باطل است.
اگر بگوییم دلیلش این است که خداوند خودش وقوع x را به عدم آن ترجیح می‌دهد، این همان جبر است.

اما حالت دیگری نیست؟ ما نباید بین علت و دلیل خلط کنیم. علت با دلیل شباهت دارد اما یکی نیستند. علت یک چیز عینی است، اما دلیل حالت ذهنی هم دارد. مثلاً نمی‌توانیم بگوییم علت وجود خدا چیست؟ چون خدا محال است علت داشته باشد. اما می‌توانیم بپرسیم دلیل وجود خدا چیست و در پاسخ بگوییم دلیلش ذاتش است.
در اینجا هم اگر بگوییم چرا خداوند x را به عدم آن ترجیح می‌دهد، این "چرا" می‌تواند علت باشد یا دلیل. اما نمی‌تواند علت باشد، چون خداوند معلول نیست. اما اگر بگوییم دلیلش چیست چه؟ در پاسخ می‌توانیم بگوییم دلیل این که خداوند x را می‌داند، این است که انسان x را انجام می‌دهد. یعنی این چنین نیست که بگوییم چون خداوند علم دارد، رخ می‌دهد. باید بگوییم چون رخ می‌دهد، خداوند به آن علم دارد. در اینصورت دلیل علم، انجام فعل توسط انسان است و این با وجوب ذاتی خداوند مشکلی ندارد، چون این یک دلیل است، نه یک علت.

شاید درک مسئله کمی سخت باشد، اما به این نکته توجه کنید که ما اصلاً لازم نیست استدلال که در اول پست آوردیم را برای خدا بیاوریم. به طور کلی این استدلال را می‌توان درباره انسان ها هم به کار برد. در واقع مسئله تعارض بین علم و اختیار است، حال این علم الهی باشد یا انسانی، فرقی نمی کند.
در وقایع روزمره ما خیلی موارد مشابه اتفاق می‌افتد. فرض کنید دوست من رضا به من بگوید که قصد دارم برای دیدنت سراغت بیایم. حال من علم دارم که رضا خواهد آمد. از دو حال خارج نیست. یا رضا می‌آید یا نمی‌آید. اگر آمد، من می‌پرسم چرا آمد؟ اگر بگوییم چون علم داشتم که می‌آید، می‌پرسیم چرا علم داشتیم که می‌آید؟ پاسخ باید این باشد که خودش گفته. اگر نیامد چه؟ من علم داشتم که قرار است بیاید! پس چه شد؟! در این حالت رضا اختیاراً نیامد. علم من به آمدنش مجبورش نکرد. چون این علم از حرف خودش گرفته شده بود.

نباید این مثال را با خداوند مقایسه کرد. به طور خلاصه منظور حقیر این است که چیزی که به رخ دادن آن علم داریم، باید قطعاً رخ دهد. شکی در این نیست. اما دلیل علم به رخ دادن چیست؟ مگر می‌شود وقتی چیزی قرار نیست رخ دهد، علم داشته باشیم به رخ دادنش؟! مسلماً دلیل علم به رخ دادن این است که در واقعیت، رخ خواهد داد. باز هم به نظرم باید به این نکته تأکید شود که صحبت از دلیل است نه علت.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
و من الله التوفیق

[="Times New Roman"][="Black"]خداوند به شیوه تفکر و تصمیم گیری ما علیم هست که در نهایت منجر به یک رفتار از طرف ما میشه.

احتمالا برای هممون پیش اومده که گاهی یه اتفاقی میفته
بعد میگیم الان فلانی اینکارو میکنه.
و بیشتر مواقع هم فلانی همون کار رو میکنه که ما حدس میزدیم.
بعدشم میگیم دیدی گفتم اینکارو میکنه.
می پرسند: تو از کجا فهمیدی اینکارو میکنه؟
جواب میدیم: من اینو خوب میشناسم.

آیا ما مجبورش کردیم که اونکار رو بکنه؟ خیر

بلکه ما با توجه به شناختی که از شیوه تفکر و تصمیم گیری و تحلیل اون شخص داریم ، حدس میزنیم و پیش بینی میکنیم که اون شخص در این موقعیت چه عکس العملی نشون میده.

حالا خداوند که آفریده ی ماست و از تک تک افکار و اعمال ما و شیوه ی تفکر و تحلیل ما آگاه هست ، می داند که ما در این موقعیت چه تصمیمی می گیریم و چطور فکر میکنیم.

اگر شما تصمیم گرفتید آب پرتغال بخورید ، خداوند با توجه به شناختی که از بنده اش داشت می دانست که چه تصمیمی می گیرد و حتما آب پرتغال را انتخاب می کند.[/]

موضوع قفل شده است