جمع بندی نیاز عدم به علت

تب‌های اولیه

13 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
نیاز عدم به علت

سلام علیکم

همانطور که میدانیم وجودِ ممکن الوجود، معلولِ علتی خارج از اوست.
آیا به همین نحو نمیتوانیم عدمِ او را نیز اثر علتی خارج از او بدانیم؟

اگر خیر، به چه دلیل؟ چرا نمیتوان مثلا گفت عدمِ جهان در پیش از آفرینش، به علت خداوندی بوده که به عنوانِ راجح، جهان را به سمت عدم سوق داده.

اگر بله، آنگاه دلیلی که علیه فرضیه "قدیم بودن = بی نیاز بودن از علت" اقامه شده است و به شرح زیر است چطور صحیح است:

دخالت عدم سابق در نيازمندي حادث به علت وجود، به دو نحو قابل فرض است:
1.اين‌كه خود عدم سابق محتاج علت وجود باشد. با اين فرض، خود حادث كه شامل عدم سابق هم هست، نيز به علت نيازمند خواهد بود؛
2.اين‌كه وجود كنوني و لا حق، محتاج علت وجود باشد نه خود عدم سابق؛ ولي عدم سابق به نحوي سبب نيازمندي وجود لاحق به علت وجود باشد، آن‌چنان‌كه اگر اين عدم نبود، وجود كنوني هم محتاج علت وجود نبود.


روشن است كه هر دو فرض بالا باطل است؛ زيرا عدم، چيزي نيست تا اثر علتي باشد و علتي آن را ايجاد كند يا اين‌كه در چيز ديگري (مانند وجود لاحق) تأثير كند و موجب احتياج آن به علت وجود بشود. فرض هرنوع تأثير يا تأثرِ عدم فرض نادرستي است و مستلزم اين است كه براي عدم نوعي وجود در نظر بگيريم كه تناقض است.

(درآمدی بر فلسفه اسلامی- عبدالرسول عبودیت- صفحه 87)


به عبارت دیگر چرا نمیتوان گفت عدمِ سابق شیء حادث، خود معلولِ خداوند است که اورا معدم نگه داشته؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

alirezaa;832242 نوشت:
همانطورکه میدانیم وجودِ ممکن الوجود، معلولِ علتی خارج از اوست.
آیا به همین نحو نمیتوانیم عدمِ او را نیز اثر علتیخارج از او بدانیم؟

باسلام
پاسخ به این سوال با توجه به چند مقدمه روشن میشود.
م1. ممکن الوجود، موجودی است که وقتی به خودی خود وبدون توجه به علتش که مورد توجه قرار میگیرد، ذاتش نه اقتضای موجود بودن را دارد ونه اقتضای معدوم بودن را.
چرا که اگر ذاتا مقتضی موجود بودن را داشته باشد، پسباید همیشه موجود باشد و حتی نتوان یک لحظه را فرض کرد که موجود نباشد و د راینصورت واجب الوجود بالذات میشود.
و اگر ذاتا مقتضی معدوم بودن را داشته باشد، پس بایدهمیشه معدوم باشد و حتی فرض به وجود آمدنش نیز غیر ممکن باشد و در این صورت، ممتنعالوجود بالذات میشود.
م2. وقتی ذاتا اقتضای عدم و وجود را ندارد، برایدارا بودن هر یک از این دو حالت،نیازمند علتی است.
م3. نیازمندی در جانب وجود و برای موجود شدن، مشخصاست، علتی می آید و ممکن الوجود را موجود میکند.
م4. نیازمندی در جانب عدم به دو صورت قابل فرض است:
نیازمندی در اصل تحقق و نیازمندی در اتصاف به یکحالت و وصف.
م5. در هر دو صورت، هم وجود(اصل وجود و وصف) نیاز بهعلت دارد و هم معدوم شدنش.
م6. عدم با وجود فرق دارد. وجود چیز مشخصی است وتحققش نیاز به علت دارد. اما عدم که نیستی است مشخص است که نیازی به علت ندارداصلا چیزی نیست که بخواهیم در مورد نیازمندی آن به علت صحبت کنیم.
م7. پس معنای نیازمندی به علت در دو جنبه وجود و عدمبا هم فرق دارد و لازم است با نگاه دقیق این دو گزاره را بیان کنیم. بیان دقیق ایندو گزاره بدین صورت است:
یک محمول، برای تحقق و وجود یافتن نیاز به علت داردو با توجه به تلازم میان علت تامه و معلول، وجود معلول به واسطه وجود علتش است.
اما برای اینکه نباشد، همینکه علتش در کار نباشد،معلول نیز نخواهد بود. به بیان دیگر، معدوم بودن معلول، به واسطه نبودن علت تامهاست نه به واسطه وجود علت.
در نتیجه، نیازمندی عدم به علت، به معنای این است کهنبودن معلول به واسطه نبودن علتش است.(1)

ــــــــــ
1. نهایه الحکمه، مرحله4، فصل 1

[=microsoft sans serif]

alirezaa;832242 نوشت:
اگرخیر، به چه دلیل؟ چرا نمیتوان مثلا گفت عدمِ جهان در پیش از آفرینش، به علتخداوندی بوده که به عنوانِ راجح، جهان را به سمت عدم سوق داده.

اولا: عدم چیزی نیست که نیاز به علت داشته باشد.شاید بگویید، منظور از سوق دادن به سمت عدم، این است که خداوند، اراده کرده باشدکه هیچ چیزی را خلق نکند. در این صورت، بحث بر سر این میشود که جهان حادث است یاقدیم. یعنی آیا زمانی وجود داشته است که جهان نبوده باشد و بعد خداوند اراده کردهباشد که آنرا به وجود بیاورد؟
ثانیا: قید" پیش از افرینش در این جمله که عدمجهان، در پیش از آفرینش جهان، خود متناقض است. چون
م1. زمان، بعد چهارم اشیای مادی است و وجودی جدای ازآن ندارد. پس
م2. قبل از جهان مادی، اصلا ماده ای وجود ندارد(طبقفرض) تا زمان وجود داشته باشد. پس
پیش از جهان مادی، اصلا زمانی وجود ندارد و وقتیزمان وجود ندارد، به کار بردن قید زمانی "پیش" بدین معناست که:
در قطعه ای از زمان(پیش از آفرینش جهان مادی) کهزمان وجود ندارد(چون هنوز جهان مادی نیست)، خداوند چنین اراده کرده باشد. و ایناجتماع وجود زمان و عدم زمان است و اجتماع نقیضین.(2)

alirezaa;832242 نوشت:
بهعبارت دیگر چرا نمیتوان گفت عدمِ سابق شیء حادث، خود معلولِ خداوند است که اورامعدم نگه داشته؟

چون: عدم، نیستی است و نیستی چیزی نیست کهنیاز به علت داشته باشد.

ــــــــــ
2. [=&quot]ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله4، فصل 6

سلام و تشکر.
توضیحات شما مفید بود.

فکر میکنم اشتباه من ناشی از آن بود که عدم و وجود را دو "رویداد" یا دو "اتفاق" در نظر گرفته بودم. اگر عدم را نقیض وجود تعریف کنیم آنگاه همه مواردی که فرمودید صحیح میشوند.

متشکرم.

صدیق;833349 نوشت:
[=microsoft sans serif]

اولا: عدم چیزی نیست که نیاز به علت داشته باشد.شاید بگویید، منظور از سوق دادن به سمت عدم، این است که خداوند، اراده کرده باشدکه هیچ چیزی را خلق نکند. در این صورت، بحث بر سر این میشود که جهان حادث است یاقدیم. یعنی آیا زمانی وجود داشته است که جهان نبوده باشد و بعد خداوند اراده کردهباشد که آنرا به وجود بیاورد؟
ثانیا: قید" پیش از افرینش در این جمله که عدمجهان، در پیش از آفرینش جهان، خود متناقض است. چون
م1. زمان، بعد چهارم اشیای مادی است و وجودی جدای ازآن ندارد. پس
م2. قبل از جهان مادی، اصلا ماده ای وجود ندارد(طبقفرض) تا زمان وجود داشته باشد. پس
پیش از جهان مادی، اصلا زمانی وجود ندارد و وقتیزمان وجود ندارد، به کار بردن قید زمانی "پیش" بدین معناست که:
در قطعه ای از زمان(پیش از آفرینش جهان مادی) کهزمان وجود ندارد(چون هنوز جهان مادی نیست)، خداوند چنین اراده کرده باشد. و ایناجتماع وجود زمان و عدم زمان است و اجتماع نقیضین.(2)

چون: عدم، نیستی است و نیستی چیزی نیست کهنیاز به علت داشته باشد.

ــــــــــ
2.

ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله4، فصل 6

باسمه العالی

صدیق;833349 نوشت:
عدم چیزی نیست که نیاز به علت داشته باشد.شاید بگویید، منظور از سوق دادن به سمت عدم، این است که خداوند، اراده کرده باشدکه هیچ چیزی را خلق نکند. در این صورت، بحث بر سر این میشود که جهان حادث است یاقدیم. یعنی آیا زمانی وجود داشته است که جهان نبوده باشد و بعد خداوند اراده کردهباشد که آنرا به وجود بیاورد؟
ثانیا: قید" پیش از افرینش در این جمله که عدمجهان، در پیش از آفرینش جهان، خود متناقض است. چون
م1. زمان، بعد چهارم اشیای مادی است و وجودی جدای ازآن ندارد. پس
م2. قبل از جهان مادی، اصلا ماده ای وجود ندارد(طبقفرض) تا زمان وجود داشته باشد. پس
پیش از جهان مادی، اصلا زمانی وجود ندارد و وقتیزمان وجود ندارد، به کار بردن قید زمانی "پیش" بدین معناست که:
در قطعه ای از زمان(پیش از آفرینش جهان مادی) کهزمان وجود ندارد(چون هنوز جهان مادی نیست)، خداوند چنین اراده کرده باشد. و ایناجتماع وجود زمان و عدم زمان است و اجتماع نقیضین.(2)

با عرض سلام و احترام

اگر این عدم را مسبوقیت به عدم رتبی تعبیر کنیم چه؟

آیا ممکن الوجود با وجود هستی صرف و دائمی حق تعالی و فیض دائم او جهت وجود و عدمش یکسان

است؟ و یا واجب الوجود بالغیر بودن وصف ذاتی اوست نه ممکن الوجود بودن؟

با تشکر

[=microsoft sans serif]باسلام و عرض ادب

حبیبه;878014 نوشت:
اگر این عدم را مسبوقیت به عدم رتبی تعبیر کنیم چه؟

بحث ما بر سر حدوث زمانی است وگرنه حدوث ذاتی که ایرادی ندارد و مورد تایید فلاسفه است.
با این حال، چون در بین عرف متداول نیست، تا زمانی که کسی در شبهه اش به نوعی متعرض آن نشود، اگر مطرح نشود بهتر است، چرا که باعث سردرگمی مخاطب در اصطلاحات مختلف میشود.

حبیبه;878014 نوشت:
آیا ممکن الوجود با وجود هستی صرف و دائمی حق تعالی و فیض دائم او جهت وجود و عدمش یکساناست؟ و یا واجب الوجود بالغیر بودن وصف ذاتی اوست نه ممکن الوجود بودن؟

وصف ذاتی در این بحث(که قید وجوب، امتناع و امکان است) بدون لحاظ موجود دیگری است. صرفا ذات خود موجود لحاظ میشود نه هیچ موجوددیگری، چه به عنوان علت و چه به عنوان طرف مقایسه.
بنابراین، وصف وجوب بالغیر از دو جهت وصف ذاتی ممکن الوجود نیست.
اولا: به خاطر اینکه در لحاظ بالغیر، غیر لحاظ شده است و این خلف عدم لحاظ غیر در فرض ذات انگاری است.
ثانیا: خود بالغیر نشان میدهد که بالذات نیست.

باسمه الربّ

صدیق;878098 نوشت:
بنابراین، وصف وجوب بالغیر از دو جهت وصف ذاتی ممکن الوجود نیست.
اولا: به خاطر اینکه در لحاظ بالغیر، غیر لحاظ شده است و این خلف عدم لحاظ غیر در فرض ذات انگاری است.
ثانیا: خود بالغیر نشان میدهد که بالذات نیست.

عرض سلام و ادب

استاد گرامی اگر وجوب بالغیر را با توجه به سیستم فلسفی ملاصدرا و عنایت به برهان امکان فقری بنگریم

نمی توانیم عین الربط و تعلق به غیر را در مورد ممکن الوجود وصف ذاتی آن دانسته و واجب الوجود بالغیر

را همان عین الربط بودن معلول به علت تفسیر نمائیم؟

با تشکر

[=microsoft sans serif]

حبیبه;878158 نوشت:
استاد گرامی اگر وجوب بالغیر را با توجه به سیستم فلسفی ملاصدرا و عنایت به برهان امکان فقری بنگریم
نمی توانیم عین الربط و تعلق به غیر را در مورد ممکن الوجود وصف ذاتی آن دانسته و واجب الوجود بالغیر
را همان عین الربط بودن معلول به علت تفسیر نمائیم؟

باسلام
دقت کنید که خلط اصطلاح نشود.
وجوب بالغیر، وصف حالت لحاظ غیر است نه وصف متعلق خود ذات به نفسه.
همانطور که وصف امکان مربوط به خود ذات است بنفسه نه در حالت لحاظ غیر.(که در حالت لحاظ غیر، یا واجب است یا ممتنع.)
بنابراین دقت کنید که خلط اصطلاح نشود.
امکان بالغیر، حتی در نگاه صدرائی، ملازمه ای با وجوب بالغیر ندارد بلکه همین ممکن بالغیر با امکان فقری، میتواند نباشد(اگر علتش، تام نباشد)

حبیبه;878158 نوشت:
عین الربط و تعلق به غیر را در مورد ممکن الوجود وصف ذاتی آن دانسته و واجب الوجود بالغیر را همان عین الربط بودن معلول به علت

سلام
چقدر مباحث اين جور تاپيك ها براي امثال من سنگين است!
فلسفه خيلي برايم شيرين است اما آنقدر درگير زندگي هستم كه ديگر وقتي براي يادگيري آن ندارم متاسفانه

خدا امثال استاد "صديق" و شما خواهر گرامي را براي امثال منِ بي سواد نگه دارد
و خير دنيا و آخرت به شما بدهد. اميدوارم به بهترين شكل از اين نعمتي كه داريد در راه حق استفاده كنيد گل

باسمه المنّان

صدیق;878848 نوشت:
[=microsoft sans serif]
باسلام
دقت کنید که خلط اصطلاح نشود.
وجوب بالغیر، وصف حالت لحاظ غیر است نه وصف متعلق خود ذات به نفسه.
همانطور که وصف امکان مربوط به خود ذات است بنفسه نه در حالت لحاظ غیر.(که در حالت لحاظ غیر، یا واجب است یا ممتنع.)
بنابراین دقت کنید که خلط اصطلاح نشود.
امکان بالغیر، حتی در نگاه صدرائی، ملازمه ای با وجوب بالغیر ندارد بلکه همین ممکن بالغیر با امکان فقری، میتواند نباشد(اگر علتش، تام نباشد)

عرض سلام و ادب و همینطور تشکر از پاسخهای دقیق و بسیار خوب حضرتعالی

باید دقت بیشتری در بکارگیری اصطلاحات می کردم عذرخواه.

باسمه الشکور

Reza-D;878938 نوشت:
سلام
چقدر مباحث اين جور تاپيك ها براي امثال من سنگين است!
فلسفه خيلي برايم شيرين است اما آنقدر درگير زندگي هستم كه ديگر وقتي براي يادگيري آن ندارم متاسفانه

خدا امثال استاد "صديق" و شما خواهر گرامي را براي امثال منِ بي سواد نگه دارد
و خير دنيا و آخرت به شما بدهد. اميدوارم به بهترين شكل از اين نعمتي كه داريد در راه حق استفاده كنيد گل

سلام علیکم

از حسن ظن و تواضع حضرتعالی سپاسگزارم،امّا در مورد جناب استاد صدیق گرامی کاملا حق با شماست

ایشان از مفاخر اسک دین و تلمذ در محضر شریفشان باعث افتخار و بهره مندی علمی کاربران است.

[=microsoft sans serif]پرسش: همانطور که میدانیم وجودِ ممکن الوجود، معلولِ علتی خارج از اوست. آیا به همین نحو نمیتوانیم عدمِ او را نیز اثر علتی خارج از او بدانیم؟
اگر خیر، به چه دلیل؟ چرا نمیتوان مثلا گفت عدمِ جهان در پیش از آفرینش، به علت خداوندی بوده که به عنوانِ راجح، جهان را به سمت عدم سوق داده.
[=microsoft sans serif]
پاسخ:

[=microsoft sans serif]باسلام
پاسخ به این سوال با توجه به چند مقدمه روشن میشود.
م1. ممکن الوجود، موجودی است که وقتی به خودی خود وبدون توجه به علتش که مورد توجه قرار میگیرد، ذاتش نه اقتضای موجود بودن را دارد ونه اقتضای معدوم بودن را.
چرا که اگر ذاتا مقتضی موجود بودن را داشته باشد، پسباید همیشه موجود باشد و حتی نتوان یک لحظه را فرض کرد که موجود نباشد و د راینصورت واجب الوجود بالذات میشود.
و اگر ذاتا مقتضی معدوم بودن را داشته باشد، پس باید همیشه معدوم باشد و حتی فرض به وجود آمدنش نیز غیر ممکن باشد و در این صورت، ممتنع الوجود بالذات میشود.
م2. وقتی ذاتا اقتضای عدم و وجود را ندارد، برای دارا بودن هر یک از این دو حالت، نیازمند علتی است.
م3. نیازمندی در جانب وجود و برای موجود شدن، مشخص است، علتی می آید و ممکن الوجود را موجود میکند.
م4. نیازمندی در جانب عدم به دو صورت قابل فرض است:
نیازمندی در اصل تحقق و نیازمندی در اتصاف به یکحالت و وصف.
م5. در هر دو صورت، هم وجود(اصل وجود و وصف) نیاز بهعلت دارد و هم معدوم شدنش.
م6. عدم با وجود فرق دارد. وجود چیز مشخصی است وتحققش نیاز به علت دارد. اما عدم که نیستی است مشخص است که نیازی به علت ندارداصلا چیزی نیست که بخواهیم در مورد نیازمندی آن به علت صحبت کنیم.
م7. پس معنای نیازمندی به علت در دو جنبه وجود و عدم با هم فرق دارد و لازم است با نگاه دقیق این دو گزاره را بیان کنیم. بیان دقیق این دو گزاره بدین صورت است:
یک محمول، برای تحقق و وجود یافتن نیاز به علت دارد و با توجه به تلازم میان علت تامه و معلول، وجود معلول به واسطه وجود علتش است.
اما برای اینکه نباشد، همین که علتش در کار نباشد، معلول نیز نخواهد بود. به بیان دیگر، معدوم بودن معلول، به واسطه نبودن علت تامه است نه به واسطه وجود علت.
در نتیجه، نیازمندی عدم به علت، به معنای این است که نبودن معلول به واسطه نبودن علتش است.(1)

[=microsoft sans serif]
باتوجه به این نکته، پاسخ بخش دوم سوال شما نیز مشخص میشود
زیرا
اولا: عدم چیزی نیست که نیاز به علت داشته باشد.شاید بگویید، منظور از سوق دادن به سمت عدم، این است که خداوند، اراده کرده باشد که هیچ چیزی را خلق نکند. در این صورت، بحث بر سر این میشود که جهان حادث است یاقدیم. یعنی آیا زمانی وجود داشته است که جهان نبوده باشد و بعد خداوند اراده کرده باشد که آنرا به وجود بیاورد؟
ثانیا: قید" پیش از افرینش در این جمله که عدم جهان، در پیش از آفرینش جهان، خود متناقض است. چون
م1. زمان، بعد چهارم اشیای مادی است و وجودی جدای ازآن ندارد. پس
م2. قبل از جهان مادی، اصلا ماده ای وجود ندارد(طبق فرض) تا زمان وجود داشته باشد. پس
پیش از جهان مادی، اصلا زمانی وجود ندارد و وقتی زمان وجود ندارد، به کار بردن قید زمانی "پیش" بدین معناست که:
در قطعه ای از زمان(پیش از آفرینش جهان مادی) که زمان وجود ندارد(چون هنوز جهان مادی نیست)، خداوند چنین اراده کرده باشد. و این اجتماع وجود زمان و عدم زمان است و اجتماع نقیضین.(2)

موفق باشید.
ــــــــــ
1.
نهایه الحکمه، مرحله4، فصل 1
[=microsoft sans serif][=microsoft sans serif]2. ر.ک: نهایه الحکمه، مرحله4، فصل 6

موضوع قفل شده است