بناي تاريخي فيل سنگي لاويج

تب‌های اولیه

3 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
بناي تاريخي فيل سنگي لاويج

فيل سنگي لاويج

يکي از افسانه هاي تاريخي که در ميان مردم لاويج نور رواج دارد و پرده از يک اسطوره ي مذهبي بر مي دارد اين است که امام حسن(ع) به اين ديار سفر کرده بود. اين نکته در مضمون دوبيتي اي منسوب امير پازواري نيز ديده مي شود وآنچه در افواه جاري است شايد برگرفته از همين دوبيتي باشد، يا اين دو بيتي بر اساس اين داستان سروده شده است:



· يارون بَوينين چه خار جائه لاويج********* بي تش و کله آب گرمائه لاويج.



· فيل هندستون سنگِ سِياهئَه لاويج ***********امام حسن(ع) مُعجز نِمائه لاويج.



«ياران ببينيد لاويج چه جاي خوبي است، بدون افروختگي آتش آبش گرم است. فيل هندوستان به سنگ سياه تبديل شده است، و اين فيل سنگي معجزه ي امام حسن(ع) است»



اين داستان را برخي از کهن سالان چنين نقل مي کنند: روزگاري که امام حسن مجتبي(ع) به اين ديار سفر کرده بود فيل عظيم الجثه اي از هندوستان آمده بود که موجب رعب و هراس عموم شد، امام حسن(ع) براي آن که فيل آزاري به مردم نرساند، با عصاي امامت اشاره اي به فيل کرد و آن فيل به صورت يک تکه سنگ سياه در آمد.



افسانه ديگري مي گويد: روزي امام حسن (ع) از کنار خانه اي عبور مي کرد، زني را ديد که مشغول پختن نان بود، امام از او قرصي نان درخاست مي کند، ولي زن نمي پذيرد، امام انگشتري خود را عوض نان عرضه ميکند، زن انگشتري را گرفته، آن را در کفه ي ترازو مي گذارد و نان را در کفه ي ديگر، وقتي مي بيند کفه اي که انگشتري در آن قرار دارد سنگين تر است با گذاشتن نان بشتر در کفه ي ديگر مي خواهد هر دو را يکسان کند، ولي همچنان آن کفه سنگين تر است، از فروختن نان منصرف مي شود، امام در حق او نفرين مي کند، پس از آن در اين مکان چشمه ي کوچکي از آبگرم پديد مي آيد که به « تنيرو» (taniro )معروف است.( در اين باره اشاره خواهيم کرد)



در منابع و متون تاريخي، از جمله اخبار الطوال دينوري (متوفي283ه.ق) و تاريخ يعقوبي احمد ابن يعقوب (متوفي284ه.ق) که از قديمي ترين تاريخ عمومي در بين منابع تاريخي اسلام است، از آمدن امام حسن (ع)به ايران ذکري نشده است، تنها " فتوح البلدان" بلاذري گزارش مي دهد که امام حسن به ايران و به طبرستان و رويان آمد، بلاذري مي نويسد:« گويند که عثمان بن عفان، سعيد بن عاص بن اميه را در سال بست و نه هجري والي کوفه گردانيد،...پس سعيد به طبرستان رفت، گويند که حسن و حسين فرزندان علي بن ابي طالب عليهم السلام نيز با وي بودند»(1)



[=Century Gothic][=&quot]ابن اسفنديار و مير ظهير الدين مرعشي نيز از آمدن امام حسن (ع) به آمل و[/][/][=&quot] مامطير(بابل) سخن گفته اند، ظهير الدين از ابن اسفنديار و به نظر مي رسد ابن اسفنديار ازبلاذري روايت کرده باشد. برخي از پژوهندگان معاصر آمدن امام حسن(ع) را به مازندران مردود شمرده اند. (2) سپاهيان فاتح عرب هيچ گاه تا دوران اموي به سر زمين هاي طبرستان و رويان و ديلم دست نيافتند، و يا اينکه دست کم تا دوران خلافت عمر و عثمان به گرگان و قسمت محدودي از شرق طبرستان راه يافتند و در زمان خلافت معاويه، مصقله بن هبيره شيباني به نواحي رويان وارد شد. ظهير الدين مي نويسد:« ابن مصقله در زمان معاويه با چهار هزار لشکر به طبرستان آمد و دو سال با فرخان اصفهبد طبرستان در مجادله و محاربه[/] آخر الامر در کجور کشته شد و در قريه چهار سو مدفون است.
.

مسلمان شدن مردم کوهستاني طبرستان و رويان و ديلم و حتي نواحي جاگه اي، بيشتر به وسيله ي داعيان علوي زيدي صورت گرفت و يک چندي مذهب زيديه به وسيله آنان در طبرستان و ديلم رواج يافت.عامل ديگر گسترش اسلام و مذهب شيعه در منطقه، روي اوردن پناهنده شدن سادات علوي به اين مناطق بود که در معرض کشتار و نفي بلد از سوي خلفا و حاکمان دست نشانده ي انها در قرون اوليه اسلامي قرار گرفته، به نواحي البرز هجرت کردند و در اين مناطق نيز مورد تعقيب عمال خلفا قرار گرفته جايگاه امني نيافتند و برخي نيز کشته شدند، نشانه ي اين امر وجود امم زاده هاي متعددي است که در سراسر دو سوي البرز ديده مي شود. در منطقه ي لاويج نور نيز مقبره ي چهار تن از سادات وجود دارد.

با توجه به آن چه گفته شد آيا مي توان افسانه ي موجود در دو بيتي امير را صحيح پنداشت؟ پاسخ به اين پرسش نياز به تاملي عميق دارد. جالب آن است که اين سنگواره به گونه اي نيست که هر کسي در ذهن خود آن را با شکل اصلي فيل تطبيق دهد اين سنگواره کاملاً شکل يک فيل عظيم الجثه است که بر شکم خوابيدهف داراي خرطومي به شکل خرطوم فيل است، اگر چه قسمتي از آن را بنا به گفته مردم ، سودجويان شکسته اند.
حال بايد پرسيد اگر اين سنگواره يک فيل واقعي بوده است و افسانهي موجود در دو بيتي را بپذيريم چگونه در اين مکان قرار گرفته است؟ جايي که حتي اسبان چابک سواران عرب نتوانسته اند به ان راه يابند بعيد به نظر مي رسد که چنبن فيل عظيم الجثه اي به آن جا راه يافته باشد و شرايط جغرافيايي و زيست گاهي اين منطقه با توجه به کوهستاني بودن آن مکان مناسبي براي زيست فيل نيست. به علاوه منشاء پيدايش چنين افسانه اي (حضور امام حسن (ع)در منطقه) شايد وجود سلدات علوي زادگاني است که به نقاط دور دست از جمله اين مناطق گريخته اند، و مردم با مشاهده ي بزرگي و منش والا و به احترام کرامتشان، آنان را امام تصور کردند.

نکته شايان ذکر آن است که هر اسطوره اي رگه هايي از واقعيت را در خود دارد، شايد جابجايي شخصيت حسن بن زيد علوي با امام حسن (ع) باشد. نکته ديگر اينکه اگر منظور از امام حسن(ع)در دو بيتي مورد نظر امام حسن عسگري هم باشد باز احتمال حضور ايشان با توجه به ايمکه در سامره تحت نظر بودند کاملاً منتفي است اگر چه مکان دفن نماينده ي ايشان، بنا به اقوال، در بلده ي نور باقي است.
بر اين اساس شخصيتي که در اين افسانه آمده شايد همان حسن بن زيد باشد که بنا بر گزارش ابن اسفنديار و مير ظهير الدين مرعشي و اولياء الله آملي هنگامي که از مقابل سليمان بن عبدالله حاکم طاهري در ساري براي اولين بار گريخته بود، تا لاويج رود آمده، و به احتمال در ادامه مسيرش از لاويج نيز عبور کرد. ابن اسفنديار مي نويسد « حسن بن زيد به لاويج رود امد و مشورت طلبيد از ياران خويش، و به او گفتند اين جايگاه نکوست ...»(3) اولياء الله آملي نوشته است: « داعي(حسن بن زيد) به لاويج رود معسگر ساخت..».(4) مرعشي مي گويد: « بعد از چند روز داعي را از ديلمان و گيلان مدد رسيد داعي از چالوس سوار شد و به خواجک (خاچک امروزي) نزول کرد سليمان (ابن عبدالله طاهر) با اصفهبد (ملک الجبال قارن بن شهريار) به پاي دشت آمد داعي به لاويجه رود معسگر ساخت.»(5)
افسانهي ديگري که در ارتباط با فيل سنگي وجود دارد و آن را معجزه اي منتسب به امام حسن(ع) جلوه مي دهد « تنيرو» است. شکلي که شايد به مرور زمان بر اثر خروج آهک ها و گچ ها در کناره ي چشمه ي آبگرم به وجود امده آن را کاملاً شکل يک تنور ساخته است. تنور و محاي که آب از آن فوران مي کند در ارتفاع خاصي قرار گرفته است، اين همه دقت اتفاقي در کار طبيعت خود عجيب است. نفرين کردن امام در حق زني و نيز درخواست قرصي نان از آن زن که برخلاف طبع بلند و منش والا و منيع آن حضرت بوده، هم چنين آماده بودن ترازو براي وزن کردن نان همه گوياي ان است که دريابيم اسطوره از چه لايه ي نازکي، نقب به تاريخ و واقعيت مي زند و تمييز لايه ي ظريف بين افسانه و واقعيت چقدر دقيق و دشوار است.

فرجام سخن، ماندگاري اين سنگواره در زماني بس طولاني است، اگر به تاريخ يا واقعه اي که در اين افسانه
آمده نگاه کنيم و يا پيدايي آن را به زمان سرودن دو بيتي منسوب به امير پازواري بدانيم در هيچ يک از منابع تاريخ عمومي يا محلي نامي از اين سنگواره ذکر نشده است. نگاهي دقيق تر به ان نشان مي دهد که به احتمال در دوره هايي نه چندان دور به وسيله ي افراد تغييراتي يافتهف چنان که ديوار شکمي و پشت آن با لايه اي از ساروج يا سنگ هاي سيماني پوشش يافته است، و اين براي جلوگيري از فرسايش طبيعي، يا براي جبران تخريب هاي ناشي از دستبردهاي انساني بوده، که به طمع يافتن گنج و دفينه ي موجود در آن، صورت گرفته است که در دل خويش راز هاي سر به مهري از تاريخ فرمانروايان و حاکمان را پنهان کرده است و نيز به دست همان فرمانروايان ساخته شده؛ اما اين نکته همچنان باقي است که چرا تنديس موجودي را انتخاب کردند که هيچ ارتباطي با شرايط طبيعي و جغرافيايي منطقه ندارد و حتي ذهنيتي نامانوس دارد.
.

سنگواره طبيعي از گچ وآهک بوده با توجه به اين که در کنار چشمه ي آبگرم قرار گرفته، و به دليل شباهتش با فيل، فرمانروايان محلي ان را تکميل کرده، به صورت سمبلي براي حکومت خود در آورده اند و در آن گنجينه هاي با ارزش خود را نهفته اند؟ مي گويند اگر کسي بخواهد اين سنگواره را خراب کند با حمله مارها و افعي ها روبه رو ميشود، اين حادثه چندين بار هم رخ داده است، اين امر چه صحت داشته باشد چه نداشته باشد، سبب شده است که افراد به ندرت جرئت نزديک شدن به آن را داشته باشند و بدين سبب سنگواره کمتر به وسيله عامل انساني تخريب شده است. به هر حال اين سنگواره را چه به صورت سمبل، دفينه، آرامگاه، يا سنگواره اي طبيعي از گچ و آهک تصور کنيم بي مبالغه بايد گفت در حد خود شاهکاري سترگ، و زيباترين اثري است که به عنوان يادگاري از تاريخ، سبب ماندگاري هويت و حافظه تاريخ قومي و منطقه اي مي تواند باشد، اگر چه منتسب کردن آن با معجزه ي ياد شده در دو بيتي امير نمي تواند تطابق و سازگاري داشته باشد و اين احتمال تقريباً منتفي است، شايسته است به دليل اهميتي که دارد، مورد شناسايي و توجه قرار گيرد. در واقع اين زيبايي وقتي کامل مي شود و موجب شگفتي خواهد شد، که در نظر بگيريم اين سنگواره در سرزميني چون هند با افريقا به عنوان سمبل يا نماد وجود دارد چندان عجيب نمي نمود، اما در اين منطقه عليرغم گسيختگي جغرافيايي با زيست گاه اصلي فيل و عدم پيوند اين سمبل با فرهنگ بومي چه مي کند، موجودي غريب با منطقه که بسيار زيبا و ساکت بر جايگاه خويش نشسته است و چون تصويري پروقار بر تابلوي اين سرزمين نقش بسته است، چون تنديسي از غربت تاريخ است که رنج دورافتادگي از وطن مالوف را در سينه دارد و نگاهش تا دور دست ها چون ديرينگي هاي سرزمين رويان رازناک و اساطيري است.

دکتر صفر يوسفي
( دکتراي تاريخ)

سایت تبیان

1. بلاذري ، احمدبن يحيي. فتوح البلدان( بخش مربوط به ايران) ترجمه ي آذرتاش آذرنوش. ص92.
2. کسروي ، احمد. مجموعه مقالات.
3. ابن اسفنديار. تاريخ طبرستان . ص234.
4. آملي، اولياء الله. تاريخ رويان. به کوشش منوچهر ستوده. ص91.
5. مرعشي، ميرظهيرالدين. تاريخ طبرستان و رويان و مازندران. به کوشش محمد حسين تسبيحي.ص133

موضوع قفل شده است