تعریف افسردگی از نظر دین

تب‌های اولیه

20 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
تعریف افسردگی از نظر دین

سلام علیکم.
میخواستم بدونم مگه گریه زیاد بخصوص در نماز شب و نداشتن حب دنیا کم خوراکی و کم خوابی که از لوازم عرفان است در دین ممدوح نیست پس چرا وقتی کسی این حالات رو پیدا میکنه حتی عالمان دینی میگن افسرده شده؟
کلا به نظر من فلسفه روانشناسی الحادی است و حالات عرفانی رو که مربوط به دینه درک نمیکنه بنابراین طبق دیدگاه خودش براش تعریف ارائه میده که عموما این تعریف منفی است و باعث دلزدگی از دین میشه که فکر نمینم بی غرض باشه.
طبق فرمایش رهبری باید تو علوم انسانی ما تغییر اساسی روی بده تا همه روذاز غرب که دین اسلام رو قبول ندارن نگیریم و طبق دیدگاه اسلام بومی سازی بشه.آیا اینطور نیست؟
این سوال رو از گروه عرفان پرسیدم گفتن از گروه مشاوره بپرسین تا تعریف افسردگی از نظر روانشناسی مشخص بشه.متشکرم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

سلام عليكم
بزرگوار از اين كه پرسش خود را با اين مركزدر ميان گذاشته ايد و اعتماد داريد صميمانه تشكر مي كنيم
پاسخ شما را در قالب نكات زير بيان مي كنم:
1- قبل از هر بحثي بايد موضوعات بحث مشخص شود و تعيين شود كه بحث را از چه منظري مي بينيد.
شما بحثتان ديني است و عرفاني؟
يا روان شناسي ديني؟
يا روان شناسي تجربي؟
2- وقتي شما مي فرماييد علماي دين مي گويند اين حالات متعارف نيست و افسردگي است اين را بايد از منظر ايشان و مباحث ديني و عرفاني در نظر گرفت. چرا كه افسردگي براساس منابع مرجع انجمن روان پزشكي آمريكا نشانه ها و چهار چوب خاص خود را دارد.
3- فردي كه حالات عرفاني دارد حالت انبساط دروني و وجد وجداني به خاطر شناخت و حب شديد به خداوند هستي بخش دارد و اين امر با نشانه هاي عمده افسردگي كه در روان شناسي تجربي بحث شده مانند خلق پايين و منفي، نارضايتي از زندگي، افكار منفي و يا خودكشي گرا، به هم ريختن نظم خواب و خوراك و...تناسبي ندارد.
4- حضرت علي (عليه السلام) درباره صفات مؤمنان مي فرمايد خوشحالي و شادي آنها در چهره يشان نمايان و حزن و غمشان در دلشان نهفته است. در حالي كه مي بينيم افراد افسرده حالات هيجاني منفي در چهره آنها مشخص است و حتي با لطيفه هايي كه جذاب است هم نمي توانند بخندند. فردي كه در حال سير و سلوك است پيوسته اميدوار و خوش بين است و از داشته هاي خود و نعمت هايش سخن مي گويد و از خدا تشكر مي كند ولي فرد افسرده نسبت به خود، آينده و ديگران و جهان ديد مثبتي ندارد و نااميد و منفي باف است.
5- در سير و سلوك عرفاني از كم خوري و كم خوابي مدح شده است ولي اين امور يك پيمانه و نسخه واحدي ندارد. از نظر فيزيولوژي و سو خت و ساز بدن نياز افراد با هم متفاوت است ممكن است مقداري غذا براي فرد پرخوري محسوب شود ولي براي ديگر كم خوري. 7 ساعت خواب براي فرد كم خوابي حساب شود ولي براي ديگر چهار ساعت كم خوابي به حساب آيد. ولي در كل در كم خوابي چه كم خوري سبب بي نشاطي ما در امور واجب مانند تحصيل علم، عبادات و كسب روزي حلال براي عيال و فرزندان شود خيري نيست.
6- اگر جايي آموزه هاي ديني معتبر با آموزه هاي روان شناسي تجربي و سكولار تعارض داشت، آموزه هاي ديني معتبر مقدم است و آموزه هاي روان شناسي سكولار كنار گذاشته مي شود. خود روان شناسان غربي هم بسياري از رموز موفقيت در كم خوابي، كم خوري ولي مفيد، همت بالا و... مي دانند. البته آنها اعتماد به نفس را در ريشه موفقيت مي دانند در حالي كه در اسلام اعتماد به نفس و اراده در طول اراده و اعتماد به خدا (توكل) است.
7- بزرگان اخلاق مانند آيت الله مشكيني و احمدي ميانجي پيوسته به طلاب در دروس اخلاق خود تذكر مي دادند كه مبادا سر از خود و بدون مشورت با بزرگان اخلاق دنبال سير و سلوك برويد و به روح و تن خود ضربه بزنيد. ايشان پيوسته تذكر مي دادند كه به تغذيه خود و خواب خود رسيدگي كنيد تا نيازتان رفع شود و هنگام كار يا كسب علم يا عبادت گرفتار ضعف نكنيد و تمركزتان از بين نرود. نيز مي فرمودند كه اگر ما امكان غذايي خوبي داشتيم در سن پيري اين قدر ضعيف نمي شديم و توانايي ما در آموزش معارف دين كم نمي شد. در روايت داريم جسم ما نيز بر گردن ما حقوقي دارد و نيز فرمودند كه مؤمن قوي از مؤمن ضعيف بهتر است. مراد از مؤمن قوي مؤمني است كه بدن خود را مهمل نمي گذارد و استعدادهاي بدني و عضلاني خود را در حد متعارف و بدون افراط پرورش مي دهد. در دعاي كميل مي خوانيم براي خدمت به خودت بدنم را قوي كن.
8- حضرت علي فرمودند شما قادر نيستيد مانند من به پاره اي نان جو اكتفا كنيد ولي در ورع تلاش كنيد. همين طور افرادي كه مي خواهد مراقبت هاي عرفاني و اخلاقي داشته باشند نبايد خود را با عارف بزرگ كه سال ها مبارزه با نفس كرده اند مقايسه كنند. سير و سلوك مرحله به مرحله است مانند از مهد تا دانشگاه. كودك پيش دبستاني به دبيرستان يا دانشگاه برود برايش فايده اي ندارد و عمرش تلف مي شود و لذتي از كسب علم نمي برد.
9- در روايت داريم مؤمن بشاش و خنده رو و شوخ طبع است و منافق اخمو و عبوس. دينداري و اخلاق نبايد ما را از اين صفات دور كند و حالات عجب و خودپسندي و غرور (خودفريفتگي) در ما ايجاد كند.
10- غم و حزن و خوف از واژه هاي خنثي هستند وبراساس متعلق آنها پسنديده يا ناپسند بودنشان مشخص مي شود. اگر غم و حزن و خوف ما را از نشاط در عبادت و كار و معاشرت با افراد سالم و استفاده از لذت هاي حلال و تفريحات مشروع باز دارد و سبب درجا زدن ما شود منفي و ناپسند است كه بايد با مشورت با علماي دين و متخصصان روان شناس يا روان پزشك (در موارد شديد) آنها را رفع كنيم. افسرده در قديم به معناي منجمد و يخ بوده است. يعني كسي كه غم شديد و مستمر دارد و نااميد و ناپويا و خمود و بدبين است و در لاك خود فرورفته است و اميدي به زندگي ندارد.
براي افزايش شادي و غم زدايي از خود و ديگران اسلام دستورات و برنامه هاي شناختي و رفتاري و هيجاني و جسمي زيادي دارد و براي آن اجر فراواني قائل شده است. در اين باره كتاب هاي زيادي از منظر احاديث نوشته شده است
مانند:
الگوي اسلامي شادكامي، عباس پسنديده، دارالحديث قم
الگوي شادي از نگاه قرآن و حديث، محمد محمدي ري شهري، دارالحديث قم.
شوخ طبعي هاي طلبگي، محمدحسين قديري، نشر دانا كتاب، اصفهان (و نشر جمال قم)

اگر تا اين جا سؤالي يا اشكالي يا نقدي هست در خدمت شما هستم.

[="Tahoma"][="DarkGreen"]الإمام الصادق عليه السلام : النُشرَةُ في عَشَرَةِ أشياءَ: المَشيِ، وَالرُّكوبِ ، وَالاِرتِماسِ فِي الماءِ ، وَالنَّظَرِ إلَى الخُضرَةِ ، وَالأَكلِ وَالشُّربِ ، وَالنَّظَرِ إلَى المَرأَةِ الحَسناءِ ، وَالجِماعِ ، وَالسِّواكِ ، وغَسلِ الرَّأسِ بِالخَطمِيِّ فِي الحَمّامِ وغَيرِهِ ، ومُحادَثَةِ الرِّجالِ.
امام صادق عليه السلام : شادابى ، در ده چيز است :
پياده روى،
سواركارى،
رفتن در آب،
نگاه كردن به سبزه ،
خوردن و آشاميدن ،
نگاه كردن به زن زيبا (همسر) ،
هم بسترى،
مسواك كردن،
شستن سر با [گُل] خَطْمى در حمّام و جاهاى ديگر ،
و گفتگو با مردان [بزرگ] .

تذكر: به عنوان مؤمن كداميك را رعايت مي كنيم؟

المحاسن، ج 1 ص 78 ح 40.[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]
ماساژ درماني
الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام :
أروي أنَّهُ لَوكانَ شَيءٌ يَزيدُ فِيالبَدَنِ لَكانَ الغَمزُ يَزيدُ ، وَاللَّيِّنُ مِنَ الثِّيابِ ، وكَذلِكَ الطّيبُ ، ودُخولُ الحَمّامِ ، ولَوغُمِزَ المَيِّتُ فَعاشَ لَماأنكَرتُ ذلِكَ.

الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام :
روايت مى كنم اگر چيزى بر توانمندى بدن بيفزايد، مشت و مال چنين است،
و نيز لباس نرم ،
بوى خوش و رفتن به حمّام .
اگر مُرده مُشت و مال داده شد و زنده گشت ، آن را انكار نمى كنم .

...................

الفقه المنسوب إلى الإمام الرضا عليه السلام : ص 346.[/]

الإمام علىّ عليه السلام:
الطّيب نُشرَةٌ ، وَالعَسَلُ نُشرَةٌ ، وَالرُّكوبُ نُشرَةٌ ، وَالنَّظَرُ إلَى الخُضرَةِ نُشرَةٌ.

مام على (عليه السلام) فرمود:
بوى خوش،
نشاط آور است.
عسل ، نشاط آور است.
سواركارى، نشاط آور است.
نگاه كردن به سبزه، نشاط آور است.

تذكر: اگر از سويي به كم خوري تشويق شده ايم از سويي هم به خوردن مواد بسيار مقوي مانند عسل هم سفارش شده ايم
......................

عيون أخبار الرضا عليه السلام : ج 2 ص 40 ح 126.

کسی ممکن هست برای به انجام رساندن هدفی خاص دستهاش رو بلرزونه .
کسی ممکن هست پارکینگسون داشته باشه و دستهاش بلرزه .

شاید هر دویه اینها از خارج یک جور به نظر برسند ولی برای کسی که در درون اون بدن نشسته تفاوت میکنه .

شخصی که افسردگی داره مانند کسی که بیماری پارکینگسون داره تعادلش رو بر رویه افکارش از دست داده . افکار ناراحت کنن ه به راحتی در درون ذهنش میان ... و اون رو با خودشون به تباهی ها و ناراحتی ها و ... میبرن . و بیمار با استفاده از دهها راهکار مدیریتی ذهنی سعی میکنه افسار ذهنش رو در دست بگیره تا بتونه کنترلی بر روحیه خودش داشته باشه .

شخصی که حزن مذهبی داره ... دقیقا شرایطی رو اگاهانه برای خودش بوجود اورده که افکاری خاص در درون ذهنش بار بشن . بر رویه چیزی که در درو ذهنش وجود داره تمرکز داره و هر وقت بخواد میتونه اون رو بیرون بندازه ....

سلام.از نظر اسلام افکار ناراحت کننده کار شیطان است.اگر نظر دین رو در این مورد بپذیریم شخصی که این افکار به سراغش میاد باید به اونها بی توجهی کنه و برای همه پیش میاد اما برای کسی که بخواد راه دین رو بره معمولا شیطان بیشتر روش متمرکز میشه و این افکار بیشتر براش اتفاق میفته اگر از منظر دین به اون نگاه کنیم این فرد یه شخص کاملا مثبته و با افکار مثبت مثل توکل به منبع هستی بخش با این افکار مقابله و به اونها بی توجهی میکنه،در اینصورت ما به فرد القا میکنیم که اختیار به اراده خداوند به انسان داده شده و هیچ عاملی حتی افکار مزاحم که کار موجود ضعیفی مثل شیطان است کاری از پیش نمیبرند و در واقعیت هم اینطور هست به طور قطع و یقین و خداوند پشتیبان ماست و ما هیچ برچسب منفی به فرد نچسبانده ایم وکار را از روال عادی منطقی و دینی پیش برده ایم اما حالا اگر به همین شخص از نظر روانشناسی نگاه کنیم اول برچسب منفی بیمار رو به اون نسبت میدیم بعد به غلط اختیار او رو در کنترل افکار زیر سوال میبریم و بعد دارویی به اون داده میشه و به دروغ تلقین میشه که با این دارو شما میتونی اختیارت رو در دست بگیری واین فرد رو وابسته به اون دارو در بسیاری از موارد تا آخر عمر میکنیم و اون رو از نظر ژنتیکی ناقص میدونیم و برچسب بیمار روانی رو تا آخر عمر به اون میچسبونیم.نگید این نیست که در عمل این اتفاق در مراجعه به روانپزشک میفته و من موارد زیادی رو از نزدیک مشاهده کردم که اینطور بوده.
حالا سوال من اینه که اگر واقعا این روش درست بود و این به اصطلاح بیماری در انسان وجود داشت بزرگان دین و امامان معصوم
که منبع علمند از آن استفاده میکردند.چرا اینطور نبوده؟
ضمنا اشکال کار ما اینه که غرب رو برای خودمون بت کردیم و سخن مثلا انجمن روانشناسی آمریکا که شک و شبهه زیادی در اون هست رو بر سخن قطعی دین ترجیح میدیم. همانطور که از معصوم نقل به این مضمون شده که اگر شرق عالم و غرب عالم رو بگردید علم فقط نزد اهل بیت و امامان معصوم هست در اینجا هم ما نباید علممون رو از غرب بگیریم و اینطور خودمون رو گرفتار کنیم.
نتیجه اعتماد به علم روانشناسی غرب این شده که بخش بزرگی از جامعه مون رو بیمار افسرده بدونیم و انرژی مثبت رو با زدن این برچسب از اونها گرفته و اونها رو درگیر مسائل پوچ و بی پایه کرده و گمراهشون میکنیم و سرمایه گرانبهای عمر اونها رو تلف میکنیم.
کاش به باورهای دینی مون یقین داشتیم.....

سلام علیکم.شما فرد دیندار و فرد افسرده رو با هم مقایسه کردید و اونهارو جدا از هم دونستید در صورتی که اینطور نیست.حالاتی و افکاری مزاحم برای کسی پیش میاد حالا از نظر دین یه روش مقابله مثبت با اون وجود داره و اگر نظر دین پذیرفته بشه و طبق اون عمل بشه اسم اون فرد میشه دیندار و اگر نظر روانشناسی پذیرفته بشه اسم اون شخص بیمار افسرده میشه و خود نسبت دادن این به اون فرد انرژی رو از اون گرفته و حالات منفی که شما شمردین رو باعث میشه.
یه مثال میزنم که بحث مشخص بشه. به طور مثال حالاتی که آقای بهجت داشتن از نظر دین ممدوح است اما اگر ایشان به عنوان یک انسان به روانپزشک مراجعه میکرد بیمار روانی خطرناک تشخیص داده می شد و مسلما اگر این تعریف رو می پذیرفتند روی رفتار ایشان تاثیر منفی فراوانی میگذاشت اما ایشان تعریف دین رو قبول کردند و خداوند هم یاور ایشان بود چون شرک رو قبول نکردند.
نگید ما آقای بهجت نیستیم درسته که بالفعل شاید نباشیم اما بالقوه همه انسانها میتونند با پذیرفتن تعریف دین از مسائل به اون پایه برسند و همه در معرض آزمایشات الهی در حد خودشون هستند.

سلام
یک نکته ای به نظر من اینجا مفیده.
همه ناراحتی ها یکجور نیستند.
مثلا گاهی ، افرادی که دیانت کمتری دارند ، بچه هیئتی ها را سرزنش میکنند و می گویند شما همه اش اهل غم هستید.
نظر بنده اینه که ما دو جور غم داریم: غم مثبت و مفید (آسمانی) و غم منفی و مضر (زمینی)
غم مثبت برای وجو.د انسان خوب است اما غم منفی برای انسان مضر است.

اینکه ما غم دنیا را بخوریم و به خاطر مادیات ناراحت باشیم و از اینکه چرا فلانی فلان امکانات را دارد و من ندارم غصه بخوریم ، این غم منفی است. روح ما را فرسایش می دهد.
اما اینکه در مراسم هیئت یا محرم یا تشییع شهدا ، ما دچار یک اندوه خاصی هستیم ، اگر در خودمان دقت کنیم می بینیم این اندوه ، نورانیت دارد ، بال پرواز ماست ، ما را رشد می دهد ، این را اصلا نمی شود با غم های مادی مقایسه کرد. اسم هر دویش "غم" است اما اصلاً مثل هم نیستند.

اینکه اسلام می فرماید مومن غمش در قلبش است ، منظور غم مثبت (معنوی) است. نه غم برای امور دنیایی. مومن ناراحت است که چرا عمل صالح بیشتری انجام نداده. چرا در گذشته کوتاهی هایی کرده ، چرا در عبادت حضور قلبش و ادبش کم است و .... .

خود اسلام فرموده غم دنیا را نخورید. دنیا را به خدا واگذار کنید خودش روزی تان را می رساند. (برداشت بدی نشود).
خوب ، مومن هم که عمل کننده به سفارشات اسلام است. لذا غم دنیا را نخواهد خورد.
پس غمی که در قلب مومن است ، غم مادی و منفی نیست.

پس اساساً این علایم ، با افسردگی به معنای روانشناسی ، یک دنیا تفاوت دارد.

ابن سینا می فرماید: اعتدال نگهدار ، در همه چیز و همه کار.

سلام علیکم.با نظر شما موافقم اما کسی که به روانپزشک مراجعه می کند از او نمی پرسد که به چه دلیل غم داری. فقط برای روانپزشک مهم است که غم وجود دارد یانه.دقیقا اینجا نقطه تعارض دین با روانشناسی غربی با فلسفه الحادی است.این غمی که برای آخرت باشد از نظر دین خوب و از نظر روانشناسی بد است و فاجعه اینجاست که خود فرد دیندار هم تحت تاثیر اطرافیان و جامعه این تعریف غلط را بپذیرد و گمراه شود.
حال در این گمراهی چه کسی مسئول است و در آخرت باید در پیشگاه الهی پاسخگو باشد؟به نظر من از طرف عالمان دینی در این مورد کم کاری صورت گرفته.

یاقوت احمر;829006 نوشت:
سلام
یک نکته ای به نظر من اینجا مفیده.
همه ناراحتی ها یکجور نیستند.
مثلا گاهی ، افرادی که دیانت کمتری دارند ، بچه هیئتی ها را سرزنش میکنند و می گویند شما همه اش اهل غم هستید.
نظر بنده اینه که ما دو جور غم داریم: غم مثبت و مفید (آسمانی) و غم منفی و مضر (زمینی)
غم مثبت برای وجو.د انسان خوب است اما غم منفی برای انسان مضر است.

اینکه ما غم دنیا را بخوریم و به خاطر مادیات ناراحت باشیم و از اینکه چرا فلانی فلان امکانات را دارد و من ندارم غصه بخوریم ، این غم منفی است. روح ما را فرسایش می دهد.
اما اینکه در مراسم هیئت یا محرم یا تشییع شهدا ، ما دچار یک اندوه خاصی هستیم ، اگر در خودمان دقت کنیم می بینیم این اندوه ، نورانیت دارد ، بال پرواز ماست ، ما را رشد می دهد ، این را اصلا نمی شود با غم های مادی مقایسه کرد. اسم هر دویش "غم" است اما اصلاً مثل هم نیستند.

اینکه اسلام می فرماید مومن غمش در قلبش است ، منظور غم مثبت (معنوی) است. نه غم برای امور دنیایی. مومن ناراحت است که چرا عمل صالح بیشتری انجام نداده. چرا در گذشته کوتاهی هایی کرده ، چرا در عبادت حضور قلبش و ادبش کم است و .... .

خود اسلام فرموده غم دنیا را نخورید. دنیا را به خدا واگذار کنید خودش روزی تان را می رساند. (برداشت بدی نشود).
خوب ، مومن هم که عمل کننده به سفارشات اسلام است. لذا غم دنیا را نخواهد خورد.
پس غمی که در قلب مومن است ، غم مادی و منفی نیست.

پس اساساً این علایم ، با افسردگی به معنای روانشناسی ، یک دنیا تفاوت دارد.

معصوم علیه السلام می فرماید: غم مومن در دلش و شادی او در چهره اش است. بسیاری ازین بچه هیئتی ها متاسفانه 90 درصد مواقع عادی غمشون در چهره شون هست که باعث بد شدن روحیه اطرافیان میشه. شما آیت الله بهجت را نگاه کنید ، چه چهره جذاب و نورانی و بشاشی داشتند. من ندیدم یکبار چهره غمبار ایشون رو در سیما نشون بده مگر در حین شنیدن روضه. بعد از تمام شدن روضه و ذکر مصیبت دیگه اثری از غم در چهره شون نیست. یا امام خمینی رو ببینید. اینقدر چهرشون با شکوهه که نمیشه چشم ازش برداشت.

معنی افسردگی چیه؟ طرف از خواب و خوراک می افته. فکر خودکشی داره، به خود یا دیگران آسیب جسمی یا روحی میرسونه، پرخاشگره. مدام حسرت گذشته رو میخوره، از آینده نا امیده، فکر و خیال بی خود میکنه، گریه بی خود و بی دلیل داره، باید قرص آرام بخش مصرف کنه تا بخوابه، حسرت دیگران رو میخوره، بی دلیل دروغ میگه، از اطرافیان متنفر میشه، کنترل خشم نداره، احساس پوچی و بی هدفی میکنه و ....
من مطمئنم حتی یک روانشناس امریکایی لامذهب هم اگر چنین نشانه هایی رو در فرد نبینه حکم به افسردگی اون نمیده. لطف کنید وقتی اطلاعات علمی درباره چیزی ندارید درباره اش نظر ندید. مثلا میخواید بگید همه عالم و آدم با ما بچه هیئتی ها و ... مشکل دارن و همه نمیفهمن که عرفای ما چی میکشن و ... .

سلام.من اصلا بچه هیئتی نیستم.الان دارم خارج کشور زندگی میکنم و این مرزبندی ها رو اصلا قبول ندارم.حرف من اینه وقتی این حالات برای کسی اتفاق میفته باید ببینیم علتش چیه؟تا اونجایی که من میدونم از نظر دین به یقظه رسیده و تازه اول راهه که اگه درست هدایت بشه میتونه راه دین رو بره و جایگاهش در نهایت یکی بشه مثل آیت ا... بهجت اما عموما به روانپزشک مراجعه میشه و غلط راهنمایی شده و تا آخر عمر برچسب بیمار روانی به اون میچسبه و عمرش تلف میشه و هدفش میشه فقط نشاط به هر قیمتی پس از اعتقادات دینی هم برمیگرده و این دنیا و اون دنیاش تباه میشه.نگید نیست که دیدم که میگم.

.S.M;829051 نوشت:
سلام.من اصلا بچه هیئتی نیستم.الان دارم خارج کشور زندگی میکنم و این مرزبندی ها رو اصلا قبول ندارم.حرف من اینه وقتی این حالات برای کسی اتفاق میفته باید ببینیم علتش چیه؟تا اونجایی که من میدونم از نظر دین به یقظه رسیده و تازه اول راهه که اگه درست هدایت بشه میتونه راه دین رو بره و جایگاهش در نهایت یکی بشه مثل آیت ا... بهجت اما عموما به روانپزشک مراجعه میشه و غلط راهنمایی شده و تا آخر عمر برچسب بیمار روانی به اون میچسبه و عمرش تلف میشه و هدفش میشه فقط نشاط به هر قیمتی پس از اعتقادات دینی هم برمیگرده و این دنیا و اون دنیاش تباه میشه.نگید نیست که دیدم که میگم.

به نقل از پایگاه آیت الله مکارم:
سیر و سلوک متشکّل از سه سیر کلی است که عبارتند از:
اوّل: «سير من الخلق الی الحق»؛ بریدن از ماسوی الله برای پیوند به خداوند.
دوّم: «سير من الحق فی الحق»؛ ادامه و استمرار پیوند با خدای سبحان و سعی در تحکیم آن پیوند تا نیل به مقام آدمیّت.
سوّم: «سير من الحق الی الخلق»؛ بازگشت به میان خلق و اجتماع به منظور هدایت مردم، پس از کامل شدن و رسیدن به مقام عبودیّت.
سیر اوّل حرکت عرفانی انسان، سیر به سوی خداوند متعال است و در آن حرکت باید مسیری باریک‌تر از مو و برنده‌تر از شمشیر را بپیماید تا به مطلوب برسد و خود این سیر، دارای هفت منزل می‌باشد. در واقع می‌توان گفت سیر و سلوک دارای سه منزل کلّی است که منزل اوّل آن دارای هفت منزل است و عمدۀ اهداف سیر و سلوک برای سالک عادی در همین هفت منزل تحقّق می‌یابد. منازل بعدی که مربوط به «سير من الحق فی الحق» و «سير من الحق الی الخلق» می‌باشد، پس از لقاء که منزل هفتم از سیر اوّل است طی خواهد شد و موضوع بحث کنوني ما نیست. آنچه در این مباحث بدان پرداخته خواهد شد، شرح منازل هفتگانه‌اي است که استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«ره» مکرّراً در دروس اخلاقی خود مي‌فرمودند: چهل سال خون جگر مي‌خواهد که انسان بتواند يکي از اين منازل را بپيمايد. منازل هفتگانه عبارتند از:
منزل اوّل: يقظه (بيداري)؛ اين حرکت از يقظه که همان توجّه و تفکّر است شروع مي‌شود. اگر انسان خواب باشد مثل کرم ابريشم دور خودش را در اين دنيا مي‌تند و ارتباطش با ديگران قطع مي‌شود. پس منزل اوّل بيداري است و اين همان توجّه است که استاد بزرگوار ما علامه طباطبايي«ره» هنگام رحلت، مرتب همين مسئله را متذکّر شدند و فرمودند توجّه، توجّه، توجّه.
منزل دوّم: توبه؛ در منزل دوّم باید يک حالت پشيماني در مقابل خداوند برای سالک پيدا شود و بفهمد که نياز به يک شستشوي باطني دارد.
منزل سوّم: تقوي؛ بعد از انجام توبه و پاک شدن سالک از گناه، در منزل سوم روح خشيت از خداوند در عمق وجود او به حکومت خواهد رسید.
منزل چهارم: تخليه؛ تخليه يعني کندن و ریشه‌کن‌‌کردن درخت رذالت از دل. سالک در این منزل رذايلي مانند حسادت، خود خواهي، دنيا طلبي، رياست طلبي، هوا پرستي و... را از وجود خود پاک می‌نمايد.
منزل پنجم: تحليه؛ پس از ريشه‌کن کردن رذيلت‌ها، مملکت دل سالک، به زيور شجرۀ طيبۀ فضائل اخلاقی آراسته می‌شود و به مرور زمان درخت فضائل را در وجود خویش بارور می‌کند، به گونه‌اي که خودش و ديگران از ميوۀ اين درخت، بهره‌مند می‌شوند. حتّي به مرحله‌اي می‌رسد که ديگران را برخودش مقدم می‌دارد:
«وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى‏ حُبِّهِ مِسْكيناً وَ يَتيماً وَ أَسيراً» [1]
منزل ششم: تجليه؛ در منزل ششم نور خدا در وجود انسان جلوه‌گر مي‌شود. قرآن کريم در این باره می‌فرماید:
«يَوْمَ تَرَى الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُؤْمِناتِ يَسْعى‏ نُورُهُمْ بَيْنَ أَيْديهِمْ وَ بِأَيْمانِهِمْ» [2]
«يَوْمَ يَقُولُ الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ لِلَّذينَ آمَنُوا انْظُرُونا نَقْتَبِسْ مِنْ نُورِكُمْ قيلَ ارْجِعُوا وَراءَكُمْ فَالْتَمِسُوا نُوراً»[3]
مؤمن در روز قيامت که خورشيد و ماه و ستارگان همه خاموشند، با اين نور که در دنيا براي خود فراهم کرده راه را مي‌پيمايد و آن کساني که نور ندارند مي‌گويند اجازه دهيد ما از نور شما استفاده کنيم و مؤمنين جواب مي‌دهند ما اجازۀ اين کار را نداريم. اين نور بايد در دنيا تهيه شود.
پيامبر اعظم«صلی الله علیه و آله و سلم» در روایتی می‌فرمایند:
«اتَّقُوا فِرَاسَةَ الْمُؤْمِنِ فَإِنَّهُ يَنْظُرُ بِنُورِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»[4]
اين نور در دنيا ممکن است براي کساني باشد که اصلاً سواد معمولي هم ندارند. امّا بين حق و باطل را خوب تشخيص مي‌دهند. خداوند منّان مي‌فرمايد:
«إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقانا» [5]
که فرقان همان قدرت تشخيص حق از باطل است.
منزل هفتم: لقاء؛ در منزل هفتم سالک، فانی فی الله می‌شود و به لقای پروردگار نائل می‌آید. خداوند در حديث قدسي مي‌فرمايد:
«لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ» [6]
یعنی من در جهان نمي‌گنجم، اين جهان مخلوق من است، امّا اگر مي‌خواهي جايي براي من پيدا کني آنجا دل مؤمن است. اين دل مؤمن است که هيچ چيز و هيچ کس در آن غير از خدا وجود ندارد. انسان در اين مقام به جايي مي‌رسد که در مي‌يابد عالم محضر خداست و در مي‌يابد که وقتي به نماز مي‌ايستد، در حال صحبت کردن با خداوند است. سپس مکالمۀ او با پروردگار متعال تبديل به معاشقه مي‌شود.
پیامبر اکرم«صلی الله علیه و آله و سلم» مي‌فرمايند:
«الرَّكْعَتَانِ فِي جَوْفِ اللَّيْلِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنَ الدُّنْيَا وَ مَا فِيهَا» [7]
ارزش دو رکعت نماز در دل شب پيش من از دنيا و آنچه در دنيا است، بالاتر است.
انساني که اين منزل را بپيمايد، مصداق وليّ خدا می‌شود. ديگر ترس و غم و غصه در او راه ندارد و سراسر وجودش سرور و شادي است.
«أَلا إِنَّ أَوْلِياءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ» [8]
از نظر عرفا و اهل دل، منزل لقاء، منزل آخر است. امّا بنابر تعبیر استاد بزرگوار ما حضرت امام خميني«ره» همۀ اين منازل در حقيقت مقدّمه بوده و تازه سالک به ابتداي راه رسيده است. چنين انساني نمي‌شود از حرکت بايستد. توقّف در وادی سلوک، آهسته آهسته سالک را به منزل اوّل برمي‌گردداند.

توجه داشته باشید که هیچ کس بدون داشتن استاد اخلاق و عرفان حق ندارد پای در این وادی بگذارد و کسی که سر خود اقدام میکند باید هم به اضمحلال برسد و به روانشناس مراجعه کند. کسی که در اول کار به روانشناس مراجعه می کند راه را اشتباه رفته است. حتی کسانی که در غرب با اسلام آشنا می شوند ، آشناییشان از طریق مطالعه کتاب و ... بوده است. پس از آشنایی اولیه به دنبال سرچشمه و استاد می گردند.

شما فکر میکنید که روانشناسان استاد عرفان اند که بدانند الان شخص در چه مرحله ایی است که به او کمک کنند؟؟؟

سلام.دقیقا حرف من هم همین است.در کشور اسلامی فرد مسلمان باید برای حل مشکلش به عالم دینی و به قول شما استاد مراجعه کند اما در ایران باب شده که تا فرد کمی درباره فلسفه خلقت میاندیشد و خوردن و خوابیدن او را ارضا نکرده و به خاطر گناهان گذشته احساس گناه میکند و کلا تفکر می کند که طبیعتا اذیت می شود او را به روانپزشک ارجا می دهند و بقیه ماجرا که عرض کردم.
من فکر نمیکنم اینها بی غرض باشد چون در خود آن کشورهای پیشرفته ابتدا سعی در حل مشکل با گفتگو و مشاوره می شود و مرحله آخر که از همه چیز قطع امید شده {که به نظر من فقط برای فردی که به باورهای دینی یقین ندارد اتفاق می افتد} دارو درمانی در دستور کار قرار می گیرد اما برای کشورهای جهان سوم وابستگی به دارو از همان ابتدا صورت می گیرد و برچسب بیمار روانی و...

[="Navy"]سلام
جایی خوندم عالمی می گفت کسی که این پنج چیز را رعایت کند اصلا تا اخر عمر دکتر نمیرود مریض هم نمیشود افسرده گی هم نمیگیرد اصلا

اول- کم حرفی
دوم- کم بیرون رفتن
سوم- شب را بیدار بودن
چهارم- صلوات دادن
پنجم- کم خوردن[/]

سلام.اگر کسی اینارو رعایت کنه که فکر کنم چند تا برچسب روانشناسی بهش بزنن که کمترینش افسردگیه.خخخ

سلام

هر اندازه انسان فکر و غم آخرت را بخورد به همان اندازه غم دنیا از دل او بیرون می رود و هر اندازه انسان غم و فکر دنیا را بخورد(آرزوهای بلند بلند) به همان اندازه غم و فکر آخرت از دل او می رود و در دنیا غمگین تر می شود.

یکی از عارفان فرمود اگر پادشاهان بدانند ما از دنیا چه لذتی می بریم جلوی ما از حسادت شمشیر می کشیدند.

مادامی که جسم انسان مریض است حتی کباب و چیزهای دیگر به دهان انسان تلخ می باشند و تا زمانی که روح و دل انسان مریض باشد نماز و دیگر اعمال تلخ و سنگین می باشند.

دعای یک بزرگ : خدایا قبری را که نماز نباشد در آن چه لذتی است برای من.

هر چه مادیات بیشتر باشه سکون روحانی کمتر میشه برای همین فرد باید بیشتر برای ایمانیات و معنویات و وصل کردن مزاج و فکر خود به مغیبات تلاش کند. حال با تفکر یا با عمل یا راهی که خودش می داند و برایش سازگارتراست.

ژاپن و اون همه پیشرفت مادیات نتیجه اش خودکشی زیاد (البته منظورم مخالفت با پیشرفت نبود) آفریقا و اون همه گرسنگی نتیجه اش ( نتیجه ای نداره دنبال نون خشکی اند)

مسئله دیگر افتادن به دنبال پیچیدگی ها و مد و این جور چیزهاست .

یکی چیز جالبی بهم گفت که در مد سه تا ضرر هست و در سادگی سه تا فایده

اول مد زود کهنه میشه اما سادگی کهنه نمی شه - مد زود گران میشه اما سادگی گران نمیشه - و مد زود از دل میره اما سادگی از دل نمیره.

یک مسئله دیگه هم یک سویی در اعمال هست که بحث مفصلی داره همون جمع کردن فکر در هر عمل (نماز یا ذکر و قرآن و...) که علاوه بر تسریع تقرب به الله جل جلاله برای پرورش و تمرین فکر مثل در حال زندگی کردن و....و ....) خیلی مفیده.

دیدید به اسب ها در مسابقات چشم بند میزنن میخوان اسب ها یک سو باشند.

موضوع قفل شده است