جمع بندی چرا باید بی چون و چرا از خدا اطاعت کنیم؟

تب‌های اولیه

6 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
چرا باید بی چون و چرا از خدا اطاعت کنیم؟

با سلام و خسته نباشید .

سوال من این هست که چرا باید بی چون و چرا از خداوند اطاعت کنیم ؟ چرا خداوند دلیل تک تک احکامش را به ما نمیگوید تا ما بتوانیم با عقل و تمایل خود آن را انتخاب کنیم و با رنج و عذاب اخرت ما را مجبور به اطاعت میکند ؟

در واقع خداوند چرا ما را قانع نمیکند و به جای آن ما را عذاب میدهد تا او را اطاعت کنیم ؟

آیا این خلاف عدل الهی نیست ؟

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=microsoft sans serif]

به من بیاموز;827052 نوشت:
سوال من این هست که چرا باید بی چون و چرا از خداوند اطاعت کنیم ؟ چرا خداوند دلیل تک تک احکامش را به ما نمیگوید تا ما بتوانیم با عقل و تمایل خود آن را انتخاب کنیم و با رنج و عذاب اخرت ما را مجبور به اطاعت میکند ؟

در واقع خداوند چرا ما را قانع نمیکند و به جای آن ما را عذاب میدهد تا او را اطاعت کنیم ؟

آیا این خلاف عدل الهی نیست ؟

باسلام و تشکر بابت مشارکت شما
در مورد فلسفه احکام، لازم است به چند نکته توجه کنیم.
نکته اول: احکام دائر مدار مصالح و مفاسد است.
بر اساس دیدگاه مشهور بین فقهای شیعه، احکام و دستورات شارع دارای مصلحت و مفسده است.(1)
بنابراین، تشریع خداوند، تابع غرضی است که عبارت است از مصلحت مکلفان و بندگان. اما تامین این مصلحت، به چند صورت میتوند محقق شود:
1. این مصلحت در کارهایی است که مصلحت ملزمه یا مفسده حتمی دارد و خداوند به آنها امر یا از آنها نهی میکند.

2. این مصلحت، صرفا در خود تشریع و صرف امر و نهی کردن است، بدون اینکه مصلحت یا مفسده ای از قبل در متعلق حکم یا حتی مصلحتی در امتحان یا تربیت روحیه انقیاد مکلف باشد.

3. این مصلحت، گاهی در تشریع و امتحان مکلف است، بدون اینکه در اقدام وی یا متعلق امر یا نهی، مصلحت یا مفسده ای باشد. مانند اوامری که به قصد امتحان کردن مکلف

4. این مصلحت، گاهی نیز در تشریع و اطاعت و انقیاد مکلف است؛ مانند اوامر و نواهی واقعی که به قصد تربیت و پرورش روحیه تعبد و سرسپردگی مکلفان در عبادات و حتی گاهی در معاملات از سوی خداوند شارع مقدس صادر میشود.(2)

بنابراین، اینطور نیست که همه احکام(حتی احکام واقعی نه احکامی که انسان با امارات و اصول عملیه ثابت میکند) دارای مصلحت و مفسده واقعی جدای از خود دستور و در متعلق آن دستور داشته باشد.
پس گاهی اوقات اصلا مصلحتی در خود متعلق دستور خداوندنیست(مانند احکامی که برای امتحان مکلف یا پرورش روحیه اطاعت پذیری اش صادر شده است) تا شارع بخواهد آنها را بیان کند.

ــــــــــــــ
1. برای اطلاع بیشتر ر.ک: مقاله تبعیت احکام از مصالح و مفاسد و مقاله تبعیت و عدم تبیعت احکام از مصالح و مفاسد واقعی
2. علیدوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اول، 1381.

[=microsoft sans serif]نکته دوم: حقیقت بندگی؟
ممکن است گفته شود، بله برخی مصالح در خود تشریع است نه در متعلق آن، اما چرا خداوند همه اینها را بیان نمیکند. مثلا اگر دستوری را به قصد امتحان یا پرورش بنده اش صادر میکند به او نمیگوید، پاسخ این است که گفتن این امور به چند دلیل بی معناست:
دلیل اول: حق بندگی آن است که انسان گوش به فرمان مولی باشد وگرنه بندگی خدا نیست. اصولا بندگی با چون و چرا کردن سازگار نیست. برای بندگی ابتدا باید بدانیم مولای ما کیست. وقتی فهمیدیم که مولائی داریم، سخنانش به خودی خود حجت است نه به واسطه دلیلی که ارائه میکند.
به عبارت دیگر، چون و چرا کردن با اطاعت کردن منافات دارد. در همین دنیای خودمان، وقتی اطاعت کردن از یک نفر یا یک قانون برایمان لازم میشود(با اعتبار اجتماعی یا تکوینی)، فرامینی که در راستای اختیاراتش به ما میدهد، باید بی چون و چرا قبول کرد و به آنها گردن نهاد.
مثلا یک فرمانده وقتی دستوری به سربازانش میدهد، دستور او حجت است و کسی که از آن سر باز بزند، مواخذه و محاکمه خواهد شد. حتی اگر یکی از سربازان تشخیص دهد که دستور فرمانده با عقل ناسازگار است، ولی حق سرپیچی ندارد. حق هم ندارد که از علت این دستور سوال بپرسد.

دلیل دوم: اگر امتحانی یا تربیتی بودن آنرا بیان کند، مکلف کاملا متوجه آن میشود و ارزش امتحان از بین میرود.
آزمونی که مکلف بفهمد، مولا قصد آزمودن او را دارد،با ایجادذهنیت برای مکلف همراه خواهد بود و آن نتیجه مورد نظر مولا حاصل نخواهد شد.
چنانکه اگر او بگوید ممکن است برخی مکلفان که به مصالح در متعلق امر و نهی اهتمام بیشتری دارند، به خاطر آزمایشی بودن، توجه کافی به آن نکنند.
یا برخی دیگر که خود دستور مولا برایشان مهم است نه مصلحتی که از متعلق دستور نصیبشان میشود، به دستورات ازمایشی توجه بیشتری و به دستورات نوع اول، توجه زیادی نکنند.

دلیل سوم: ممکن است خود این نگفتن، جزئی از برنامه الهی باشد تا مشخص شود چه کسی اطاعت میکند و چه کسی عصیان.

باتوجه به این دو نکته مشخص میشود که اطاعت از خداوند واجب و لازم است چه بدانیم دستورات او به چه جهتی صادر میشود و چه ندانیم.

موفق باشید.

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
لطفا کلیپهای این سایت را ببینید
zekra1.ir
تجربه مشاهده جهنم
لطفا نشر دهید
یا علیم
[/]

[=microsoft sans serif]پرسش: سوال من این هست که چرا باید بی چون و چرا از خداوند اطاعت کنیم ؟ چرا خداوند دلیل تک تک احکامش را به ما نمیگوید تا ما بتوانیم با عقل و تمایل خود آن را انتخاب کنیم و با رنج و عذاب اخرت ما را مجبور به اطاعت میکند؟ آیا این خلاف عدل الهی نیست ؟



پاسخ:
[=microsoft sans serif]باسلام و تشکر بابت مشارکت شما
در مورد فلسفه احکام، لازم است به چند نکته توجه کنیم.

نکته اول: احکام دائر مدار مصالح و مفاسد است.
بر اساس دیدگاه مشهور بین فقهای شیعه، احکام و دستورات شارع دارای مصلحت و مفسده است.(1)
بنابراین، تشریع خداوند، تابع غرضی است که عبارت است از مصلحت مکلفان و بندگان. اما تامین این مصلحت، به چند صورت میتوند محقق شود:
1. این مصلحت در کارهایی است که مصلحت ملزمه یا مفسده حتمی دارد و خداوند به آنها امر یا از آنها نهی میکند.

2. این مصلحت، صرفا در خود تشریع و صرف امر و نهی کردن است، بدون اینکه مصلحت یا مفسده ای از قبل در متعلق حکم یا حتی مصلحتی در امتحان یا تربیت روحیه انقیاد مکلف باشد.

3. این مصلحت، گاهی در تشریع و امتحان مکلف است، بدون اینکه در اقدام وی یا متعلق امر یا نهی، مصلحت یا مفسده ای باشد. مانند اوامری که به قصد امتحان کردن مکلف

4. این مصلحت، گاهی نیز در تشریع و اطاعت و انقیاد مکلف است؛ مانند اوامر و نواهی واقعی که به قصد تربیت و پرورش روحیه تعبد و سرسپردگی مکلفان در عبادات و حتی گاهی در معاملات از سوی خداوند شارع مقدس صادر میشود.(2)

بنابراین، اینطور نیست که همه احکام(حتی احکام واقعی نه احکامی که انسان با امارات و اصول عملیه ثابت میکند) دارای مصلحت و مفسده واقعی جدای از خود دستور و در متعلق آن دستور داشته باشد.
پس گاهی اوقات اصلا مصلحتی در خود متعلق دستور خداوندنیست(مانند احکامی که برای امتحان مکلف یا پرورش روحیه اطاعت پذیری اش صادر شده است) تا شارع بخواهد آنها را بیان کند.

[=microsoft sans serif]نکته دوم: حقیقت بندگی؟
ممکن است گفته شود، بله برخی مصالح در خود تشریع است نه در متعلق آن، اما چرا خداوند همه اینها را بیان نمیکند. مثلا اگر دستوری را به قصد امتحان یا پرورش بنده اش صادر میکند به او نمیگوید، پاسخ این است که گفتن این امور به چند دلیل بی معناست:

دلیل اول: حق بندگی آن است که انسان گوش به فرمان مولی باشد وگرنه بندگی خدا نیست. اصولا بندگی با چون و چرا کردن سازگار نیست. برای بندگی ابتدا باید بدانیم مولای ما کیست. وقتی فهمیدیم که مولائی داریم، سخنانش به خودی خود حجت است نه به واسطه دلیلی که ارائه میکند.
به عبارت دیگر، چون و چرا کردن با اطاعت کردن منافات دارد. در همین دنیای خودمان، وقتی اطاعت کردن از یک نفر یا یک قانون برایمان لازم میشود(با اعتبار اجتماعی یا تکوینی)، فرامینی که در راستای اختیاراتش به ما میدهد، باید بی چون و چرا قبول کرد و به آنها گردن نهاد.
مثلا یک فرمانده وقتی دستوری به سربازانش میدهد، دستور او حجت است و کسی که از آن سر باز بزند، مواخذه و محاکمه خواهد شد. حتی اگر یکی از سربازان تشخیص دهد که دستور فرمانده با عقل ناسازگار است، ولی حق سرپیچی ندارد. حق هم ندارد که از علت این دستور سوال بپرسد.

دلیل دوم: اگر امتحانی یا تربیتی بودن آنرا بیان کند، مکلف کاملا متوجه آن میشود و ارزش امتحان از بین میرود.
آزمونی که مکلف بفهمد، مولا قصد آزمودن او را دارد،با ایجادذهنیت برای مکلف همراه خواهد بود و آن نتیجه مورد نظر مولا حاصل نخواهد شد.
چنانکه اگر او بگوید ممکن است برخی مکلفان که به مصالح در متعلق امر و نهی اهتمام بیشتری دارند، به خاطر آزمایشی بودن، توجه کافی به آن نکنند.
یا برخی دیگر که خود دستور مولا برایشان مهم است نه مصلحتی که از متعلق دستور نصیبشان میشود، به دستورات ازمایشی توجه بیشتری و به دستورات نوع اول، توجه زیادی نکنند.

دلیل سوم: ممکن است خود این نگفتن، جزئی از برنامه الهی باشد تا مشخص شود چه کسی اطاعت میکند و چه کسی عصیان.

باتوجه به این دو نکته مشخص میشود که اطاعت از خداوند واجب و لازم است چه بدانیم دستورات او به چه جهتی صادر میشود و چه ندانیم.

موفق باشید.

ــــــــــــــ
1. برای اطلاع بیشتر ر.ک: مقاله تبعیت احکام از مصالح و مفاسد و مقاله تبعیت و عدم تبیعت احکام از مصالح و مفاسد واقعی
2. علیدوست، ابوالقاسم، فقه و عقل، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، اول، 1381.
موضوع قفل شده است