دخالت خانواده شوهر در تربیت فرزند

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دخالت خانواده شوهر در تربیت فرزند


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:


نقل قول:


با سلام و خسته نباشید
به لطف الهی دختر 6ماهه ای دارم که تربیت صحیح اون یکی از دغدغه های بزرگ من در زندگی شده و از اونجایی که با
خانواده همسرم در یک ساختمان دو طبقه زندگی میکنیم ، این مسئله کمی پررنگ تر شده در ذهن من ..
بهرحال تفاوتها همیشه بوده و هست و خواهد بود و بالطبع مشکلاتی رو هم ایجاد میکنه خودبخود . ولی تا پیش از تولد دخترم
قضیه فرق میکرد، کم یا زیاد تحمل میکردم و از اونجایی که همسرمم اصلاً توانایی مدیریت این شرایط رو نداره کمی نگران میشم
.
بعنوان مثال هر وقت بین ما کدورتی یا سوءتفاهمی ایجاد میشه ، همسرم سریع خودشو کنار میکشه و متاسفانه من رو در مقابل
خانوادش قرار میده ! خب طبیعیه که همیشه هم به صلح و صفا ختم نمیشه ، خصوصاً وقتی جنس دیدگاه خانوادش و مخصوصاً
خواهر مجردش ،از نوع بدبینی باشه !
یکی از مسائلی که منو نگران میکنه ،عادت این خانواده به دروغ گفتن هست ! در واقع اعتقادشون اینه که تا وقتی دروغ هست
چرا راست بگیم !! در تعارفهای فامیلی ، در توجیه شرایط، در پنهان کردن کاری مقابل فامیل و .. و ... و حتی گاهی جزئی ترین
مسائل که اصلاً مهم هم نیست ، دروغ رو بر راست ترجیح میدن !
جوری که فامیل هم میدونن و هربار اگه حرفی پیش بیاد و موضوعی مطرح بشه ، حتی اگه راست هم گفته باشن، فامیل باور
نمیکنن و از بقیه هم صحت ماجرا رو پرس و جو میکنن !!! یه جورایی مثل داستان چوپان دروغگو !!
خب حالا من موندم با همسر بی مسئولیت و دختر کوچولویی که صفحه دلش مثل تخته سفید میمونه و تنها نوه و عزیز این
خانوادست. از طرفی نمیتونم دخترکمو ازشون دور کنم چون بهرحال سهمی از داشتنش دارن و از طرفی هم تجربه چند سال
زندگی نشون میده که نمیشه رودرو ازشون چیزی خواست ! که یا منجر به کدورت میشه (حتی اگه به بهترین شیوه هم گفته بشه که
دروغ گفتنو یاد فرزندم ندن ،مثل بیان آیات و روایات و .. و ... ) بخاطر همون ویژگی بدبینی !
الان که فرزندم کوچک هست رفت و آمدشو به خونه اونا محدود کردم ، اما خوب میدونم بزرگتر که بشه دیگه کنترلش سخت میشه
و نمیتونم براحتی مدیریت کنم .
و میدونم ممکنه در آینده بخاطر یه خواسته کوچولو از طرف فرزندم با دروغ گفتن برای صرف نظر کردنش ،عملاً در تربیتش
نقش داشته باشن ! همینطور که پدرشوهرم از الان داره تاکید میکنه که چنین میکنه !
مسئله دیگه همین دیدگاه بدبینی اوناست که منجر به بدگویی و قضاوت اطرافیان هم میشه ! و حتی خودم دیدم که این مسئله در
فامیل هم فراگیر هست و متاسفانه بخاطرش حتی از یه بچه سوال و جواب میکنن که در خانوادش چه میگذره !!!! و آیا مثلاً فلان
مسئله صحت داره که مادر اون بچه مطرح کرده یا نه !
ینی اینو هم با رفتارشون به صورت عملی به بچه آموزش میدن !
اگه هم کسی بخواد تذکر بده باید تا سالها توان تحمل کنایه و حرف رو داشته باشه ! باور کنید همه اینا رو دیدم و لمس کردم که
میگم !
و .. و ...
بهرحال هستن مشکلات اخلاقی که منو حسابی نگران کرده !
در حالی که شوهرم کاملاً عقب نشسته و کاری نخواهد کرد !
و باز در حالی که بخاطر شرایط کاری همسرم ، بیشتر مواقع تنهایی بچه داری میکنم خیلی خسته میشم. و خانواده خودم مرتب
اصرار میکنن بچه رو به خانواده همسرمم بدم که کمکم نگه داری کنن ! (خانواده خودم چیزی نمیدونن و اگرم بخوام سربسته بگم
که بدگویی نباشه اونا باز متوجه نمیشن و بهم میگن دارم سخت میگیرم )
اینم بگم که با وجود موافقت خانواده همسرم برای بلند شدن از این خونه و اجاره جای دیگه ، همسرم قبول نمیکنه و مرتب با گفتن
اینکه از پسش برنمیایم و فلان و بهمان حاضر به انجام همچین کاری نیست ! و اگه اصرار کنم سریع میندازه گردن خودم که
خودت میدونی و خودت برو دنبالش و فردا اگه مسئله ای پیش بیاد خودت تنهایی و من کاری ندارم و .. و ...
اینم بگم که همسر من درست بشو نیست،یا لااقل سالها وقت لازمه تا کمی بزرگتر بشه !
راستشو بخواین اوایل تولد فرزندم بشدت مصر و مقاوم بر عقایدم بودم و سعی در مدیریت شرایط میکردم ، اما خب حس میکنم کم
کم دارم خسته میشم ، چون خیلی تنهام .. خیلی !
هم کسی حرفمو قبول نداره ، هم از طرف همسر حمایت نمیشم ، هم حوصله کدورت و سرسنگینی و کل کل بیهوده رو ندارم و هم
بچه داری داره خستم میکنه. و هم توان تنهایی به دوش کشیدن استقلال و تربیت و مدیریت زندگی رو ندارم ، نمیدونم چقدر از
خستگی مادر در سالهای اول زندگی بچه میدونید ، فقط میتونم بگم خسته م و نگران و سردرگم !
انگاری که دارم پرچم سفیدمو میدم بالا و میگم هرچه باداباد !
ولی باز وقتی با یه در باز کردن و نکردن به روی مردم و یا جواب تلفن دادن و ندادن با دروغ مواجه میشم ،حالم بد میشه .
من حتی رفت و آمد خودمو هم کم کردم و بزور بشه هفته ای یکبار اونم چند ساعت ! که واقعاً از تنهایی دارم رنج میکشم ولی خب
چاره ای نیست ،وقتی میبینم ممکنه یه وقت با حرف یا رفتاری از طرف من مسئله ای بوجود بیاد ، ترجیح میدم دور باشم ! و
بیشتر وقتا دخترکمو بذارم پیششون و برگردم .
بی انصافی نباشه خصوصیات اخلاقی خوب هم زیاد دارن، از جمله اینکه در مسائل زندگی ما اهل دخالت نیستن و رعایت میکنن.
ولی خب ..

اضافه میکنم که حرف من تنها مسئله دروغ گفتن و نگفتن نیست، مسایل اخلاقی زیادی مطرح هست که من فقط چندتاشو باز کردم، مسائل دیگه ای مثل عادت به شوخیهای زننده، کمرنگ بودن موضوع خداباوری در زندگی ( که باعث میشه زیاد آموزه های دینی تاثیری نداشته باشه در روند زندگی) و کم تحرکی و بی انگیزگی و بیرنگی شور حیات، و.. و.. و از همه بدتر (قبلا هم گفتم)بدبینی نسبت به همه چیز و همه کس در نگاه اول!
بازم تاکید میکنم که صفات اخلاقی خوب هم دارن، از جمله دلسوزی و دل رحمی و مردم داری و...و..
ولی خب نکات منفی تاثیر گذار در تربیت فرزند بیشتر به چشم میخوره.

نیاز به راهنماییتون دارم ،خیلی ...

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید:Gol:

با نام و یاد دوست






کارشناس بحث: استاد نشاط


با سلام و احترام
اینکه احساس سختی و ناراحتی می‌کنید، شرایط روحی شما را درک می‌کنیم.
در تمام خانواده‌ها مشکلاتی وجود دارند اما بهترین روش در این است که با صبوری مدیریت شود. ازآنجایی‌که از خصوصیات مثبت این خانواده هم مطالبی را بیان کرید رفتارهایی مثل دلسوزی، مهربانی، عدم دخالت و... نشانگر این است که می‌توان در کنار آن زندگی مسالمت‌آمیزی را داشت و مشکلات تربیتی را مدیریت کرد.
با توجه به اینکه شما نگران این هستید که فرزند شما از آن‌ها صفت دروغ‌گویی را یاد بگیرد بهتر است به رعایت این رفتارها توجه بیشتری شود.
1. از آنجایی که رفتار خود پدر و مادر خیلی در تربیت مؤثر است، خودتان به هیچ وجه دروغ نگویید (گاهی برخی از پدر و مادر بااینکه از دروغ خوششان نمی‌آیند ولی خود در مواقع مختلف به طرق گوناگون دروغ می‌گویند، درنتیجه فرزندان دروغ‌گو تربیت می‌کنند، اما اگر خود پدر و مادر دروغ نگویند و صادق باشند وقتی فرزندان در جامعه حاضر می‌شوند و انواع دروغ‌ها را از اطرافیان و دیگران می‌شنوند در رفتار آن‌ها تأثیر منفی نمی‌گذارد و باعث می‌شود که در رفتار و گفتار اصل صداقت را رعایت کنند)
2. خیلی حساسیت نشان ندهید و سعی کنید رفتارهای خودتان را با خانواده شوهر بهتر کنید، منتها در مواقع مختلف می‌توانید به‌طور غیرمستقیم تذکر بدهید. یا رفتار اشتباه آن‌ها را برای فرزند خودتان توضیح دهید تا متوجه رفتار غلط باشد. (آگاهی دادن خیلی مهم است)
3. رابطه با فرزند خودتان را ازلحاظ عاطفی آن‌قدر قوی‌تر کنید که از شما حرف‌شنوی داشته باشد در این صورت می‌توانید آگاه کنید که دروغ گفتن دیگران اشتباه است.
4. نگران نباشید به‌هرحال فرزندان چه از این‌ها و چه از دیگران در معرض یادگیری رفتارها هستند، منتها اگر شما در رفتار و اخلاقتان حساس باشید و خوب رعایت کنید، در این صورت تأثیرات منفی رفتاری دیگران خنثی می‌شود.
5. شما تأثیرات مثبت این خانواده را هم در نظر بگیرید، فرزندان علاوه بر محبت پدر و مادر، به محبت دیگران هم نیاز دارند، محبت آنان می‌تواند در رشد و شخصیت فرزند شما تأثیر مثبت بگذارد.
در کل نگران نباشید و سعی کنید نوع رفتار خودتان را با آن‌ها بهتر کرده و تمرکز تربیتی و عاطفی روی فرزند خودتان و نوع رفتار خودتان بیشتر کنید، در این صورت امکان محفوظ ماندن ایشان از تأثیرات منفی رفتاری دیگران بیشتر خواهد بود.

آرزوی سلامتی و موفقیت داریم.

[="Arial"]

طاهر;826209 نوشت:
با سلام و خسته نباشید

[=arial]سلام
هرچند با اینهمه اختلاف اخلاقی که به گفته خودتون بین شما و همسرتون و خانوادش هست
نفهمیدم چطوری رسیدین به ازدواج ....
ولی برای مشکل الانتون که تربیت دخترتون به روش خودتون هست
بهترین راه حل دورشدن از خانواده همسرتونه
تو همه اختلافات لازم نیست وسط معرکه باشین که بعدش کاسه کوزه ها سر شما بشکنه
وقتی میدونی اگه با خواسته خودت از پیششون بری بعدا حمایتی از طرف همسرت نیست
خب یه کاری کن اونا خیلی محترمانه بیرونتون کنن
البته منظورم دعوا و بگو مگو نیست
میتونی با سیاست انقدر راحت جلو بری که هم عزیزکردشون بشی
هم سر دوسه ماه از همسرت بخوان که خونه رو خالی کنه

من نمیدونم چرا تا وقتی میشه عزیز دل مادرشوهر و خواهرشوهر شد
اختلاف و بحث واسه چیه؟؟؟

اگه خواستی بیا خصوصی بهت میگم چیکار کنی
که هم اونا عاشقت بشن هم بتونی بچتو هرجور دوست داری تربیت کنی
حتی اگه دائما پیش خانواده شوهرت باشه

موضوع قفل شده است