راهنمایی برای ازدواج (تفاوت در شأن اجتماعی خانواده ها)

تب‌های اولیه

31 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راهنمایی برای ازدواج (تفاوت در شأن اجتماعی خانواده ها)


با نام و یاد دوست

سلام

یکی از کاربران سایت سوالی داشتند که مایل نبودند با آیدی خودشون مطرح شود

لذا با توجه به اهمیت موضوع، سوال ایشان با حفظ امانت جهت پاسخگویی توسط کارشناس محترم سایت در این تاپیک درج می شود:

نقل قول:

سلام
دختر27 ساله ای هستم که خواستگار32 ساله ای دارم که از نظر تحصیلات و شغل و شان اجتماعی موقعیت عالی دارن(که برای من مهم هستن)بصورت سنتی باهاشون اشنا شدم
اما از نظر سطح خانواده و قرهنگ و از نظر مادی کمی از خانواده من پایینتر هستن واز نظر اقوام تفاوت رو کامل میتونم حس کنم(چندتااز اقوامشون روستای یکی ازشهرستانهای اطراف هستن ولی من تاحالاحتی روستا نرفتم و متاسفانه فضای روستا و فرهنگ افرادشون متناسب با سلیقه من نیست)
اوایل حسی بهشون نداشتم و حتی یکی دوبار خواستم تمام کنم اشناییمون رو.چندمورد ریز اختلاف نظر داشتیم(از بعضی عقاید و رفتارشون خوشم نمیامد) ولی اکثرا نظراتمون موافق هم هستش .اما به دلیل سنم و نداشتن موقعیت ازدواج ادامه دادم.درحال حاضر بعد چندماه اشنایی محبت و کمی صمیمیت بینمون ایجاد شده و هردوهمدیگه رو دوست داریم.نمیتونم تصمیم بگیرم.خواهش میکنم راهنماییم کنین
قبلا ارتباطی با پسری نداشتم نمیدونم این حس علاقه از روی بیتجربگی و وابستگی هست یا واقیه؟(اگر جواب رد بدم این چند ماه اشنایی به عنوان دوستی تلقی میشه؟چون خیلی حساسم که به هممسر ایندم این تضمین رو بدم که با کسی ارتباط خاصی نداشتم)
نمیدونم با این وضعیت خانواده ها میتونم باایشون خوشبخت بشم یا نه
خانوادم مخالفتی با ایشون ندارن اما مشتاق هم نیستن(مادرم موافق هستن)شغل بسیار خوب دارن که شان اجتماعی بالایی داره.ایشون خیلی من رو دوست دارن وراضی به جدا شدن نیستن و میگن تا هر وقت من بگم منتظرم میمونن.اینکه ازشون جداشم خیلی ناراحتم میکنه
به نظرتون با این سن میتونم شخصی رو که بتونم باهاشون خوشبخت بشم رو پیداکنم؟
برای ازدواج ،ایده آل فکر میکنم(ضمن اینکه خودم هم تحصیلات عالی دارم و دوست دارم همسرم بالاتر از من باشن که ایشون از این نظر مورد قبول هستن)
سردرگمم .لطفا راهنماییم کنین(خیلی اذیت میشم)
خیلی ممنون.

با تشکر

در پناه قرآن و عترت پیروز و موفق باشید:Gol:


با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط


بسمه تعالی
با سلام و احترام
موضوعی که در مورد این خواستگار مطرح کردید و در مورد نحوه فرهنگ و تعامل با آنها احساس تردید و شک دارید، به نظر می رسد: خیلی منطقی نیست، اگر این خواستگار ملاک اصلی شما را دارد و احساس می کنید فرد موفق و مدبری است و از لحاظ اخلاق و رفتار، برخورد و تناسب فکری، مورد تایید شما و خانواده تان هست، رد و عدم تایید او معنی ندارد و جای تردید نیست. اینکه از فامیلهای آنها از اهل روستا هستند و یا شاید کلاسشان به نگاه ظاهر پایین باشد، نه تنها تصور صحیحی نیست بلکه چنین نگاه و دیدگاه به دیگران اصلا خوب و متین نیست، مهم انسانیت آنهاست در ضمن رفتار و اخلاق دیگران چه خوب و چه بد، به خودشان مربوط است، مهم این است که ما آداب اجتماعی و اخلاقی را به نحو احسن رعایت کنیم. مهم این است که زن و شوهر همدیگر را دوست داشته و تناسب خوبی بین آنها برقرار شود، آنچه در ازدواج خیلی مهم است و می تواند ضامن سعادت و خوشبخی افراد باشد، داشتن اخلاق خوب و ایمان بالا و مسئولیت پذیری و عقل محوری مرد می باشد، با این خصوصیاتی که از این خواستگارتان مطرح کردید، تردید معنی ندارد و اگر مختصری از انتظارات و توقعات خودتان را معقول و منطقی کنید، حتما زندگی موفق و با سعادتی را خواهید داشت لذا جای نگرانی نیست و نکاتی را که برای تردید در تصمیم گیری مطرح فرمودید تاثیرگذار منفی و مانع زندگی و ازدواج نیست.
توجه داشته باشید که زندگی با تفاهم، درک متقابل، رعایت ادب، احترام زن و شوهر و ابراز محبت و صمیمیت لذت بخش خواهد شد و مسائلی مثل دینداری، اخلاق محوری و رعایت حق و حقوق همدیگر، موجب تداوم و خوشبختی می شود. سعی کنید بپذیرید که در ازدواج ما وظیفه داریم که ملاک های اصلی را نخست بسنجیم؛ که در صورت تحقق آن می توان زندگی را شروع کرد، در ادامه هم اگر از بنای شروع زندگی، راه درک متقابل و مسیر خدا محوری را اساس خود قرار دهید، زندگی با عزتمندی را تجربه خواهید کرد.

طاهر;823992 نوشت:
درحال حاضر بعد چندماه اشنایی محبت و کمی صمیمیت بینمون ایجاد شده و هردو همدیگه رو دوست داریم

طاهر;823992 نوشت:
به نظرتون با این سن میتونم شخصی رو که بتونم باهاشون خوشبخت بشم رو پیدا کنم؟

سلام
اين دو جمله كه از شما نقل قول كردم به شدت با هم در تضاد هستند
اگر ايشان را دوست داريد ، چگونه در فكر پيدا كردن مرد ايده آلِ خود هستيد؟!
و اگر فكر ميكنيد ايشان مرد ايده آل شما نيستند ، پس چرا با او مانده ايد؟

شايد دليل اين تضاد را بايد در ين بخش از صحبت شما جستجو كرد:

طاهر;823992 نوشت:
به دلیل سنم و نداشتن موقعیتِ ازدواج ، ادامه دادم

با احترام ، كار اشتباهي انجام داديد
اگر چه گاهي ممكن است انسان در شرايطي قرار بگيرد كه به دليل نداشتن موقعيت يا بالا رفتن سن ، يك سري از توقعات خود را
كم كند
اما نه اينكه صرفاً به دليل ترس از بالا رفتن سن كسي را انتخاب كند كه مطمئن نيست دوستش دارد يا نه

ضمن اينكه همان كم كردن توقع نيز زماني صحيح است كه همراه با مقايسه ذهني نباشد
فرضاً براي شما داشتن فوق ليسانس ملاك بوده اما حالا كه نگران بالا رفتن سن هستيد ، اين ملاك را تعديل ميكنيد و مثلاً به فوق ديپلم هم راضي ميشويد
خب اگر قرار است چنين كاري كنيد نبايد آن را با نگاه "اجبار" ببينيد چون در اين صورت خواسته يا ناخواسته هنوز دلتان دنبال "فوق ليسانس" خواهد بود
و چه بسا دست به مقايسه مرد مورد نظر با ساير مردها بزنيد و حتي ممكن است اين مقايسه در زندگي آيندهتان نيز ادامه پيدا كند

لذا تعديل در فاكتورهاي ازدواج ، معنايش اين نيست كه هر كسي آمد او را سفت بگيريم چون ممكن است كس ديگري نيايد!
بلكه معنايش اين است كه ما يك سري خواسته ها با اولويت كمتر را فداي خواسته هايي با اولويت و ارزش بالاتر كنيم

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

طاهر;823992 نوشت:
دختر27 ساله ای هستم که خواستگار32 ساله ای دارم که از نظر تحصیلات و شغل و شان اجتماعی موقعیت عالی دارن(که برای من مهم هستن)بصورت سنتی باهاشون اشنا شدم

بسم الله الرحمن الرحیم
اللهم عجل لولیک الفرج
سلام علیکم
یک سوال شما می خواهید با شغل ایشان و تحصیلات و شان ایشان ازدواج کنید یا با خودشان؟
یعنی اگر خدای ناکرده این شراط از ایشان سلب شد می خواهید رهایشان کنید؟
(ان شاء الله که همه در شرتیط مطلوب باشیم)

طاهر;823992 نوشت:
اما از نظر سطح خانواده و قرهنگ و از نظر مادی کمی از خانواده من پایینتر هستن واز نظر اقوام تفاوت رو کامل میتونم حس کنم(چندتااز اقوامشون روستای یکی ازشهرستانهای اطراف هستن ولی من تاحالاحتی روستا نرفتم و متاسفانه فضای روستا و فرهنگ افرادشون متناسب با سلیقه من نیست)

در مورد مسئله مادی این شخص شما در الویت هستید که ببینید با شرایط مادی ایشان می توانید کنار بیاید یا خیر؟
اینکه سطح رقاه خواوداکی می تواند موثر باشد اما تاثیر اصلی و مهم شما هستید
چون نهایت مسئله که می ماند شما و ایشان هستید که بیشتر اوقات خود را با هم سپری می کنید
شما هستید که در حضور و غیاب ایشان باید از ایشان دفاع کنید
آیا در خودتان می بینید که در صورت ایجاد مشکلات دفاع کنید از ایشان یا خود شما هم از دید بالا به ایشان نگاه می کنید ؟(دید منفی ثروت مندان به فقرا)

خانواده شما از چه خصوصیت اخلاقی برخوردارند؟ سرکوب می زنند یا خیر؟

طاهر;823992 نوشت:
اوایل حسی بهشون نداشتم و حتی یکی دوبار خواستم تمام کنم اشناییمون رو.چندمورد ریز اختلاف نظر داشتیم(از بعضی عقاید و رفتارشون خوشم نم

زنگ خطر
خطر خطر

عقاید؟ کدامشون ؟ اگر تنفر دارید یا درکش نمی کنید رابطه رو کنار بگذارید و حستون رو دور کنید
عقیده مسئله مهمیه که بقیه مسائل رو حل می کنه
اگر کسی تفاوتی بین فقر و ثروت نبینه
بین شهر و روستا نبینه
بین دنیا و آخرت نبینه
با این شرایط و عقاید یکی باشد در گذر زمان و بالا و پایین زندگی می توانند خودشان را سازگار کنند(یا به صورت خود آگاه و یا کمک مشاوران و...)

بحث عقیده مهم ترین اولویت در ازدواج است چون در این سنین افراد کمتر عقایدشون عوض می شه
اگر خوشتون نمی آید زنگ خطر جدی ای هست.

طاهر;823992 نوشت:
ولی

اگر اخلاقش و امانت داری و دینش خوب است .
خب ملاک های خوبی دارد(حدیثی هم در این زمینه هست)

اما اگر اخلاق خوبی ندارد یا دین خوبی ندارد

ازدواج نکنید

(البته بازم در بحث دین داری کفویت رو هم در نظر بگیرید)

طاهر;823992 نوشت:
ه نظرتون با این سن میتونم شخصی رو که بتونم باهاشون خوشبخت بشم رو پیداکنم؟
برای ازدواج ،ایده آل فکر میکنم(ضمن اینکه خودم هم تحصیلات عالی دارم و دوست دارم همسرم بالاتر از من باشن که ایشون از این نظر مورد قبول هستن)
سردرگمم .لطفا راهنماییم کنین(خیلی اذیت میشم)
خیلی ممنون

اگر در زندیگی دنیا دنبال راحتی هستید بدانید بالاخره تو هر زندگی مشکلات هست

مهم بر خورد ادم هاست با مشکلات که چگونه رفتار کنیم اینکه یکی از آفتاب لذت ببرد یا خیر به آفتاب مربوط نیست به فرد مربوطه که چگونه با آفتاب بر خورد کنه

حال خودتون ببینید آیا قدرت سازگاری دارید؟

به خدا پناه ببرید از خدا طلب یاری کنید
ان شاء الله اگر وسواسی یا نفس اماره و ابلیسی در این سردرگمی دخیل باشند به لطف خدا دور شود از شما و با عقل آرام و صحیح انتخاب درست بکنید

و در مورد ازدواج امعصومین(ع) هم مطالعه داشته باشید ان شاء الله به آرامشتون کمک کند
و منتظر نظر مشاور باشید
در پناه خدا.
یا حق[/]

طاهر;823992 نوشت:
از نظر سطح خانواده و قرهنگ و از نظر مادی کمی از خانواده من پایینتر هستن
پايين تر از چه نظر؟ صرف كميت است؟ يا كيفيت آن پايين تر است؟

طاهر;823992 نوشت:
سنم و نداشتن موقعیت ازدواج

.
.
.
طاهر;823992 نوشت:
یکی دوبار خواستم تمام کنم اشناییمون رو (فقط به اين دليل كه) چندمورد ریز اختلاف نظر داشتیم

طاهر;823992 نوشت:
خودم هم تحصیلات عالی دارم و دوست دارم همسرم بالاتر از من باشن

طاهر;823992 نوشت:
برای ازدواج ، ایده آل فکر میکنم

طاهر;823992 نوشت:
(با وجود اينكه) اکثرا نظراتمون موافق هم هستش .اما به دلیل سنم و نداشتن موقعیت ازدواج ادامه دادم

طاهر;823992 نوشت:
شغل بسیار خوب دارن که شان اجتماعی بالایی داره

باز خوب است بخاطر بالا رفتن سنتان نگران هستيد. اگر نگران اين مورد نبوديد آن وقت توقعاتتان چقدر بود؟! :khandeh!:

خواهر گرامي من جاي شما نيستم كه بخواهم براي شما آيتم تعيين كنم
خودتان بايد مشخص كنيد چه چيزهايي براي شما اولويت دارد و من فقط يك كليت را خدمتتان عرض ميكنم

همانطور كه گفتم وقتي سن ازدواج دارد بالا ميرود ، انسان يك سري از توقعاتش را كم ميكند
اما نظر من اين است كه شما بجاي حذف آيتم هاي كم اهميت ، آيتم هاي مهمتر را كنار گذاشته ايد
(چون آنها را در صحبت شما نديدم)
مثلاً با اينكه در اكثر موارد با اين آقا اتفاق نظر داشته ايد ، ولي صرف چند اختلاف ريز مي خواستيد موضوع را تمام كنيد
حتي اگر اين آقا را بخاطر اختلاف فرهنگي رد كنيد ، اولويت بندي شما در انتخاب هاي بعدي نيز شما را با مشكل مواجه خواهد كرد

به نظرم شما بايد اولويت هاي خود را يادداشت كنيد
بعد آنها را به ترتيب اهميت رتبه بندي كنيد (مثلاً از 1 تا 10)
آن وقت تعدادي از آنها را به عنوان موارد الزامي در نظر بگيريد ، مثلاً 4 مورد اول

حالا اگر خواستگاري يكي از آن 4 مورد را نداشت او را رد كنيد
اما اگر 4 مورد وجود داشت ، روي ساير موارد زياد ريز نشويد ، گر چه دارا بودن آنها براي شما بهتر است

نقل قول:

سلام
دختر27 ساله ای هستم که خواستگار32 ساله ای دارم که از نظر تحصیلات و شغل و شان اجتماعی موقعیت عالی دارن(که برای من مهم هستن)بصورت سنتی باهاشون اشنا شدم
اما از نظر سطح خانواده و قرهنگ و از نظر مادی کمی از خانواده من پایینتر هستن واز نظر اقوام تفاوت رو کامل میتونم حس کنم(چندتااز اقوامشون روستای یکی ازشهرستانهای اطراف هستن ولی من تاحالاحتی روستا نرفتم و متاسفانه فضای روستا و فرهنگ افرادشون متناسب با سلیقه من نیست)
اوایل حسی بهشون نداشتم و حتی یکی دوبار خواستم تمام کنم اشناییمون رو.چندمورد ریز اختلاف نظر داشتیم(از بعضی عقاید و رفتارشون خوشم نمیامد) ولی اکثرا نظراتمون موافق هم هستش .اما به دلیل سنم و نداشتن موقعیت ازدواج ادامه دادم.درحال حاضر بعد چندماه اشنایی محبت و کمی صمیمیت بینمون ایجاد شده و هردوهمدیگه رو دوست داریم.نمیتونم تصمیم بگیرم.خواهش میکنم راهنماییم کنین
قبلا ارتباطی با پسری نداشتم نمیدونم این حس علاقه از روی بیتجربگی و وابستگی هست یا واقیه؟(چون خیلی حساسم که به هممسر ایندم این تضمین رو بدم که با کسی ارتباط خاصی نداشتم)
نمیدونم با این وضعیت خانواده ها میتونم باایشون خوشبخت بشم یا نه
خانوادم مخالفتی با ایشون ندارن اما مشتاق هم نیستن(مادرم موافق هستن)شغل بسیار خوب دارن که شان اجتماعی بالایی داره.ایشون خیلی من رو دوست دارن وراضی به جدا شدن نیستن و میگن تا هر وقت من بگم منتظرم میمونن.اینکه ازشون جداشم خیلی ناراحتم میکنه
به نظرتون با این سن میتونم شخصی رو که بتونم باهاشون خوشبخت بشم رو پیداکنم؟
برای ازدواج ،ایده آل فکر میکنم(ضمن اینکه خودم هم تحصیلات عالی دارم و دوست دارم همسرم بالاتر از من باشن که ایشون از این نظر مورد قبول هستن)
سردرگمم .لطفا راهنماییم کنین(خیلی اذیت میشم)
خیلی ممنون.

باسلام
خواهر گرامی
شما بالاخره یه معیارهایی ازدواج دارید
اهم از مهم کنید
الان من موندم مشکل شما چیه ؟
روستا ندیدید خوب ببینید خدا نکرده گناه که نمیشه
ولی اگر واقعا اینقدر این موضوع براتون مهمه پس حتما در موردش بیشتر فکر کنید چون نمیشه که کلا قطع رابطه کرد

نقل قول:

اگر جواب رد بدم این چند ماه اشنایی به عنوان دوستی تلقی میشه؟

اینکه ازشون جداشم خیلی ناراحتم میکنه


ایشون رو بلاتکلیف بگذارید بهتره ؟
برخورد احساسی کاملا اشتباه هست
خب اگر چهارچوب روابط برای آشنایی رعایت شده گفتن دوستی بی معنی هست

یکی از اقوام دور خانومش روستایی هست
یه بار یکی پیش عروسشون گفته مثلا فلانی انگاری دهاتی هست
بعد سر این موضوع یه دلخوری حسابی پیش اومده بود که چرا با اون طرز فکر گفته دهاتی هست و یک نوع بی احترامی کرده
وقتی گفتم در موردش فکر کنید برای این که از نظر طرف مقابل به موضوع هم نگاه کنیدشاید دیدگاه ایشون به روستایی بودن کاملا متفاوت باشه که بعدا مشکل ساز نشه
و این که ظرفیت خودتون در مواجه شدن با همچین موضوعات

نشاط;825201 نوشت:
اینکه از فامیلهای آنها از اهل روستا هستند و یا شاید کلاسشان به نگاه ظاهر پایین باشد، نه تنها تصور صحیحی نیست بلکه چنین نگاه و دیدگاه به دیگران اصلا خوب و متین نیست، مهم انسانیت آنهاست در ضمن رفتار و اخلاق دیگران چه خوب و چه بد، به خودشان مربوط است
سلام استاد عزيز
تا جايي كه ديدگاه ما براي عدم پذيرش يك فرد به منظور ازدواج ، نشات گرفته از نگاه بالا به پايين ما باشد ، اين ديدگاه كه توضيح فرموديد و خود من و چند نفر ديگر از دوستان نيز به آن اشاره كرديم درست است

اما لطف بفرمائيد از زاويه ديگري نيز موضوع را برسي بفرمائيد كه توضيح ميدهم:
براي مثال خودم با خانواده اي وصلت كردم كه با آنها تفاوت فرهنگي داريم و من هم چنين ديدگاهي داشتم كه روستايي بودن دليل بر كم ارزش بودن نيست ، بلكه حتي از جهاتي ارزش هم هست. اما وقتي وارد زندگي شدم ، با مشكلاتي مواجه شدم كه اصلاً فكرش را هم نمي كردم. ما و آنها دو دنياي كاملاً
متفاوت (فارغ از درست و غلط)
داريم. از موضوعات ساده اي مثل نوع تفريحات بگيريد تا موضوعات مهمي مثل نحوهء تصميم گيري ها در شرايط خاص ، رويكرد و نگاه آنها بسيار با ما تفاوت دارد. شما در بين صحبتهايتان به نكته اي اشاره فرموديد:
"زندگی با تفاهم ، درک متقابل ، رعایت ادب ، احترام زن و شوهر و ابراز محبت و صمیمیت لذت بخش خواهد شد
و مسائلی مثل دینداری ، اخلاق محوری و رعایت حق و حقوق همدیگر ، موجب تداوم و خوشبختی می شود"

اما استاد عزيز
اولاً واقف هستيد اين مطالب در عين زيبايي و ارزش والايي كه دارند ، بسيار كم پيش مي آيد كه به شكل متعالي در زندگي ها بوجود بيايند
ثانياً براي به ظهور رسيدن مواردي كه فرموديد ، لازم است تمام افراد اعم از خود زن و شوهر و اطرافيان ، خود را ملزم به رعايت آنها بدانند. لااقل اكثر آنها

حقيقت اين است كه ماها اكثراً خيلي خوب حرف ميزنيم و اگر از افراد بپرسيم آيا با صحبت هاي جناب

"نشاط" موافق هستيد يا خير ، اكثر افراد تاييد مي كنند و خود را بسيار مشتاق نيز نشان مي دهند ، اما وقتي پاي عمل برسد ، خودخواهي ها ، تعصبات ، قوم گرايي ، مطامع شخصي و..... جولان ميدهند و جايي براي بروز نكات زيباي شما باقي نمي گذارند. حالا اگر فرض كنيم مرد و زن هر كدام 4 - 5 خواهر و برادر داشته باشند ، با احتساب والدين ، بايد حدوداً 20 نفر يا اكثريت آنها براي رسيدن به نكاتي كه فرموديد تلاش كنند كه مي دانيد در عمل چنين حالتي بسيار كم پيش مي آيد. تازه من دايي و عمو و ساير فاميل را ناديده گرفتم كه در مواردي تاثير آنها حتي بيشتر از اقوام درجه يك است. بخصوص در خانواده هاي ايراني كه در زندگي زن و شوهرها ، معمولاً بالاي 50 نفر تصميم گيرنده هستند! خود من با وجود تمام تلاش و مديريت و برنامه ريزي كه انجام دادم ، تاثير خاصي در رفع اين اختلافات فرهنگي بوجود نيامد و صرفاً در برخي موارد از حاد شدن موضوع جلوگيري شد تا زندگيمان به طلاق ختم نشود. همين! تازه ما هر دو از خانواده هاي هم قوم هستيم و همزبان هستيم و اين همه اختلاف نظر و رفتار و عقيده داريم

شايد در حالت معمول اين اختلاف ها زياد به چشم نيايد ، اما كافي است موضوعي در زندگي بوجود بيايد كه نياز به جمع شدن فاميل و نظر دهي آنها باشد. آن وقت آدم شاخ در خواهد آورد كه يك تفاوت فرهنگي ساده ، مي تواند به چه عواقب بدي برسد. لذا درخواست دارم هم براي راهنمايي من و هم براي پرسشگر محترم موضوع را از اين جهت نيز بررسي بفرمائيد

نشاط;825201 نوشت:
مهم این است که زن و شوهر همدیگر را دوست داشته و تناسب خوبی بین آنها برقرار شود،

همه جا فرهنگ روستایی و شهری متفاوت می باشد و برقراری تناسب بین دو فرهنگ کار بسیار سخت و تقریبا نشدنی است.

نشاط;825201 نوشت:
توجه داشته باشید که زندگی با تفاهم، درک متقابل، رعایت ادب، احترام زن و شوهر و ابراز محبت و صمیمیت لذت بخش خواهد شد و مسائلی مثل دینداری، اخلاق محوری و رعایت حق و حقوق همدیگر، موجب تداوم و خوشبختی می شود.

استاد این بخش از فرمایش حضرتعالی خیلی کلی می باشد
در بحث تفاوت فرهنگی اغلب همین موارد زندگی را دچار مشکل می کند
مثلا در روستا سبک احترام همسران در مقایسه با شهر بسیار متفاوت است
همچنین ابراز محبت و صمیمیت به یکدیگر چه برسد به همسر،
در این موارد چگونه می توان درک متقابل ایجاد کرد؟ ممکن است زن یا شوهر به تنهایی در آن محیط این تفاوت ها را درک کند و متقابلا رابطه حال هرچند خوب نه رابطه بدی هم ایجاد نکند ولی اطرافیان که شاهد این تفاو ت ها می باشند چه؟ چه میزان می شود آنها را از زندگی حذف کرد ؟

ریحــانه الــنبی;825304 نوشت:
مثلا در روستا سبک احترام همسران در مقایسه با شهر بسیار متفاوت است

اين جمله و كلمات بولد شده بسيار مهم هستند. يعني چيزي كه ممكن است براي يك خانواده ، يك قوميت و يك تفكر ، "ارزش" باشد ، ممكن است براي خانواده ديگري "ضد ارزش" باشد

مثلاً هم خانواده من و هم خانواده همسرم و هم خود ما (من و همسرم) عقيده داريم كه فرزند را بايد تربيت كرد
اما در تعيين مصاديق تربيت گاهي كاملاً در نقطهء متضاد قرار مي گيريم
جالب آنكه هر دو طرف اعتقاد دارند كه طرف مقابل اشتباه مي كند!

ميشود گفت ملاك خداوند و دستور اوست و هر تربيتي كه با دين و دستور خدا مطابقت داشت ، همان درست است

اما در عمل موضوع خيلي پيچيده تر از اين حرفهاست كه با همين فرمول ساده حل بشود!

1 - تعيين مصاديق:
اصلاً خودِ دستور خدا كه قرار است ملاك قرار بدهيم را چطور برداشت كرده ايم؟ برداشت كداميك از ماها درست است؟ الان سني و شيعه و مسيحي و يهودي ، همه اعتقاد دارند كه خودشان دستور خدا را درست فهميده اند. تازه آن هم در بحث كلان كه شايد فهم صحت يا نقص آنها ساده تر باشد ، نه در مسائل ريز تربيتي كه شناخت ابعاد آن گاهي نياز به كارشناسي حرفه اي دارد. وقتي ما شناخت صحيح ، جامع و كامل از دستور خدا و مفاهيم آن نداشته باشيم ، بدون شك در تعيين مصاديق نيز دچار ازدياد آراء خواهيم شد

2 - تعيين حدود مصاديق:
حتي اگر فرض كنيم هر دو طرف ، دين را درست فهميده باشند يا لااقل در مقابل استدلال هاي صحيح سر تعظيم فرود آورند
(كه خيلي بعيد است!) باز مسائلي هستند كه ذاتاً ابهام دارند. در اين مسائل ، هم موافقين و هم مخالفين مي توانند صدها دليل براي صحت گفته هاي خود بياورند كه بخشي از هر كدام صحيح باشد. مثلاً فرض كنيم هر دو طرف به احترام به والدين اعتقاد دارند يعني در تعيين مصداق اتفاق نظر دارند. اما حد اين احترام چقدر است؟ نوع احترام چگونه بايد باشد؟ اينجاست كه باز به اختلاف نظر خواهيم رسيد

3 - چگونگي اجرا:
حال فرض كنيم هم در تعيين مصداق و هم در تعيين حدود آن ، بين دو نفر يا دو خانواده اتفاق نظر باشد. اين بار به سد ديگري برخورد ميكنيم به نام اجرا!. يكي اعتقاد دارد كه با وجود تطبيق يك مصداق با دستور خدا و با وجود اتفاق نظر در تعيين حدود آن ، در زمان يا مكان خاصي بهتر است اجرا نشود. اما ديگري اعتقاد دارد كه وقتي مصداق و حدود آن تطابق دارد ، در هر حالتي بايد اجرا شود. مثلاً فرض كنيم دو قوم مختلف ، اختيار گرفتن زن دوم براي مرد را قبول دارند. يعني هم آن را مصداق دستور خدا مي دانند ، هم بر سر حدود آن توافق دارند. اما يك قوم اين حكم و اجراي آن را الزامي نمي داند و اعتقاد دارد فقط بايد در شرايط خاص به آن فكر كرد. اما در يك قوم ديگر ازدواج مجدد مرد كاملاً جا افتاده و حتي زنان آن قوم از آن دفاع مي كنند. در اينجا در تعيين مصداق و حدود آن اختلافي نيست ، ولي در نحوهء اجراي آن اختلاف نظر وجود دارد

سلام
این اختلافاتی که میگید بین هر دو خانواده ای ممکنه وجود داشته باشه. کاری به شهری و روستایی نداره

در تمام این موارد باید بین دو طرف (زن و شوهر) توافق بشه، و سعی بشه در مقام اجرا طوری عمل بشه که برای هیچکدوم از دو خانواده ناهنجار نباشه

الرحیل;825324 نوشت:
اختلافاتی که میگید بین هر دو خانواده ای ممکنه وجود داشته باشه. کاری به شهری و روستایی نداره
سلام
بله اما شدت و ضعف دارد

شهري و روستايي
سنتي و مدرن
مذهبي و غيرمذهبي
و.......

اختلاف فرهنگي بين دختر و پسري كه هر كدام از يكي از گروه هاي بالا باشد ، قابل توجه است
ايجاد تفاهم بين دو نفر شهري باهم ، يا دو نفر روستايي با هم ، بسيار راحت تر صورت ميگيرد تا زماني كه يكي روستايي باشد و ديگري شهري

Reza-D;825349 نوشت:
سلام
بله اما شدت و ضعف دارد

شهري و روستايي
سنتي و مدرن
مذهبي و غيرمذهبي
و.......

اختلاف فرهنگي بين دختر و پسري كه هر كدام از يكي از گروه هاي بالا باشد ، قابل توجه است
ايجاد تفاهم بين دو نفر شهري باهم ، يا دو نفر روستايي با هم ، بسيار راحت تر صورت ميگيرد تا زماني كه يكي روستايي باشد و ديگري شهري


عکسش رو قبول دارم. دو خانواده از یک روستا اختلاف کمی باهم دارن
اماتوی شهرها اینقدر فرهنگ های مختلف و متفاوتی وجود داره که خیلی فرقی نمی کنه که یکی از طرفین مال همون شهر باشه یا مال یه روستا

الرحیل;825356 نوشت:
توی شهرها اینقدر فرهنگ های مختلف و متفاوتی وجود داره که خیلی فرقی نمی کنه که یکی از طرفین مال همون شهر باشه یا مال یه روستا
من هم همين را عرض كردم
اگر دو خانواده شهري چنين اختلاف فرهنگي دارند ، پس دو خانواده از شهر و روستا ، بطور اولي با هم اختلاف خواهند داشت

Reza-D;825287 نوشت:
ديدگاهي داشتم كه روستايي بودن دليل بر كم ارزش بودن نيست

سلام
این خواستگار خودشان تو روستا زندگی نمی کنند، ثانیا اشاره کرده که فامیل روستایی دارند، ضمنا خیلی از افراد روستایی هستند، و زندگی خوبی دارند و... اما بحث معرفت یک چیز دیگری است، روستایی بودن دال بر بی فرهنگی نیست.

Reza-D;825287 نوشت:
اما استاد عزيز
اولاً واقف هستيد اين مطالب در عين زيبايي و ارزش والايي كه دارند ، بسيار كم پيش مي آيد كه به شكل متعالي در زندگي ها بوجود بيايند
ثانياً براي به ظهور رسيدن مواردي كه فرموديد ، لازم است تمام افراد اعم از خود زن و شوهر و اطرافيان ، خود را ملزم به رعايت آنها بدانند. لااقل اكثر آنها

سلام
به هر حال مبنای زندگی خوب و بهتر همین است و هر فردی باید تا حدی تلاش کند و نتیجه بگیرد.

نشاط;825368 نوشت:
روستایی بودن دال بر بی فرهنگی نیست
سلام برادر
فكر ميكنم منظور من را اشتباه برداشت كرديد. من گفتم كه: "ديدگاهي داشتم كه روستايي بودن دليل بر كم ارزش بودن نيست"

و شما تصور كرديد ميخواهم بگويم: "اما حالا فهميدم روستايي بودن دليل بر كم ارزشي است""

شايد توضيح من ناقص بوده. برادر عزيز منظور من خط بالا نبود. منظورم اين بود كه با اين

تصور صحيح كه روستايي بودن دليل بر كم ارزش بودن نيست ، تصور صحيحِ ديگري را ناديده گرفتم
اينكه:
"كم ارزش نبودن ، دليل بر اختلاف نداشتن نيست"

در ادامه همان پست هم عرض كردم كه:


Reza-D;825287 نوشت:
اما وقتي وارد زندگي شدم ، با مشكلاتي مواجه شدم كه اصلاً فكرش را هم نمي كردم. ما و آنها دو دنياي كاملاً متفاوت(فارغ از درست و غلط) داريم

نشاط;825370 نوشت:
به هر حال مبنای زندگی خوب و بهتر همین است و هر فردی باید تا حدی تلاش کند و نتیجه بگیرد
خب راه حل شما براي شرايطي كه توضيح دادم چيست؟

سلام. بنده با نظر آقای رضا تا حد بسیار زیادی موافقم.
ما هم میدانیم که روستایی بودن دلیل بر بی فرهنگی نیست . وقتی صحبت از فرهنگ می شود مشکل تفاوت در مصداق ها است. ممکن است خواستگار خودش اکنون در روستا زندگی نکند ولی با آن فرهنگ بزرگ شده و خوب میدانیم که هر چیزی به اصلش بر می گردد. من در زندگی یکی از دوستان به وضوح این اختلافات را دیده ام. با وجود این که حدود 30 سال است خانواده پسر در کلان شهر زندگی و کار میکنند ، فرهنگشان کاملا آمیخته با برخی رسوم غیر قابل تحمل است که از همان شب عروسی خودش را نشان داد و الان بعد از 5 سال و با آمدن بچه نه تنها تفکرات خانواده مرد تغییری نکرده بلکه آسیب زا تر هم شده است. تناسب فرهنگی و ا جتماعی بسیار بسیار مهم است. حتی اگر همسران کفویت مذهبی هم داشته باشند و هر دو مومن باشند، تفکرات غلط اجتماعی و تربیتی سایر کفویت ها را از بین برده و منشا اختلاف میشود که من به عینه شاهد بوده ام.

الرحیل;825324 نوشت:
در تمام این موارد باید بین دو طرف (زن و شوهر) توافق بشه، و سعی بشه در مقام اجرا طوری عمل بشه که برای هیچکدوم از دو خانواده ناهنجار نباشه

اولا که قبل از ازدواج نمیشه درباره تمام این موارد!! توافق بشه. این ها مسایل ریزی هستند که در خلال زندگی پیش میان . اما میشه با انتخاب درست از اونها پیشگیری کرد. حرف زدن اونهم بکار گیری الفاظ باید فلان شود و بهمان شود کار راحتیه اما فعلا می بینیم که جواب نمیده. وقتی صحبت از خانواده میکنید یعنی حداقل 20 نفر از طرف زن و 20 نفر از طرف مرد. حالا چطور باید درباره تمام اینها توافق بشه خدا عالمه. کار بهتر اینه که قبل از ازدواج تا اونجا که میشه چشم ها رو باز کرد و معایب و مزایا رو دید و مشاوره های مختلف رفت تا اسیب ها به حداقل برسه.

nobelist;825572 نوشت:
اولا که قبل از ازدواج نمیشه درباره تمام این موارد!! توافق بشه. این ها مسایل ریزی هستند که در خلال زندگی پیش میان . اما میشه با انتخاب درست از اونها پیشگیری کرد. حرف زدن اونهم بکار گیری الفاظ باید فلان شود و بهمان شود کار راحتیه اما فعلا می بینیم که جواب نمیده. وقتی صحبت از خانواده میکنید یعنی حداقل 20 نفر از طرف زن و 20 نفر از طرف مرد. حالا چطور باید درباره تمام اینها توافق بشه خدا عالمه. کار بهتر اینه که قبل از ازدواج تا اونجا که میشه چشم ها رو باز کرد و معایب و مزایا رو دید و مشاوره های مختلف رفت تا اسیب ها به حداقل برسه.

سلام
منظورم دقیقا بعد از ازدواج بود
همون موقعی که توی موقعیتی قرار می گیریم و می بینیم انتظارات و ارزش های دو طرف متفاوته
سبک نشون دادن محبت متفاوته، سبک احترام متفاوته، سبک پوشش جلوی محارم متفاوته، سبک تربیت فرزند متفاوته و هر مساله دیگه ای که متوجهش نبودیم
اینجا توافق باید بین زن و مرد انجام بشه نه هر 20 نفر اعضای خانواده دو طرف. ولی باید توافق طوری باشه که برای هیچکدوم از دوخانواده (همون 20 نفر از دو طرف) ناهنجار نباشه
عنایت دارید که هنجار چیزی نیست که توی یک خانواده از این آدم به اون آدم متفاوت باشه. یک مساله مشترک بین همه اعضای اون خانواده و فامیل هست که ممکنه با خانواده طرف مقابل متفاوت باشه
توی توافقی که میشه باید این نکته لحاظ بشه که حتی اگه مساله ای نه از نظر زن و نه از نظر شوهر مشکلی نداشت، اما در فضای یکی از خانواده ها ناهنجار بود، حداقل اون رفتار رو جلوی اون خانواده انجام ندن

این کاریه که توی هر زندگی مجبور به انجامش میشیم، هر چقدر هم که از قبل پیش بینی و پیشگیری کرده باشیم و چشم ها رو باز کرده باشیم، آخرش وجود اختلاف اجتناب ناپذیره

سلام
خانم محترم بهتره که یک مدت باهم نامزد باشید که ظاهرا هستید. همدیگه رو بیشتر بشناسید، بیشتر رفت و آمد کنید و با هم کاملا آشنا بشید هر چند که دوران نامزدی نباید طولانی بشه.
شما از آقا بپرسید که کجا می خواد زندگی کنه؟ تو روستا یا توی شهر؟ آیا با شرایط روستایی می خواد زندگی کنه یا زندگی شهری می خواد داشته باشه؟
به این که اقوام و فامیل ایشون چطور هستن خیلی توجه نکنید (مهمه که خانواده خانم چجور باشن ولی خانواده آقا خیر و بیشتر خود آقا مهمه) شما در نظر بگیرید که 20 سال دیگه چندتا بچه دارید و ی زندگی کاملا مستقل و هیچ اهمیتی نداره که اقوام و فامیل همسرتون چجوری هستن.

در رابطه با سنتون هم دقیقا مثل شرطبندی می مونه. اگر ردش کنید شاید تا ابد حسرت بخورید و پشیمون بشید!
با توجه به مواردی که فرمودید ظاهرا مناسب است و انشاءالله که مناسب هم باشید
بهتره که از افراد بومی منطقه خودتون مشورت بگیرید. از دوستانتون از کسانی که تو بافت شهری شما زندگی می کنن از افرادی که روستای آقا رو می شناسن. مشورت با این افراد خیلی کارسازه

من یه مورد دارم.دختره تو خونه 11 نفرن.پدره و کلا خانواده از نظر فرهنگی با ما فاصله دارن.نمیتونم تصمیم بگیرم شدیدا دودلم.

نیکوکار;825682 نوشت:
(مهمه که خانواده خانم چجور باشن ولی خانواده آقا خیر و بیشتر خود آقا مهمه)

سلام علیکم
چرا؟

Reza-D;825546 نوشت:
خب راه حل شما براي شرايطي كه توضيح دادم چيست؟

سلام بزرگوار
مختصری بیشتر توضیح بدهید، چشم در خدمتتان هستم.

اگه از نظر فرهنگی مشکل هست ازدواج محض غلطه

الرحیل;825686 نوشت:
(مهمه که خانواده خانم چجور باشن ولی خانواده آقا خیر و بیشتر خود آقا مهمه)
سلام علیکم
چرا؟

سلام
ما احادیثی داریم که نشون میده چگونگی خانواده دختر اهمیت مداره
مثلا پیامبر اکرم (ص) می فرمایند از گلی که در گندآب رشد کرده پرهیز کنید. عرض کردند منظورت چیست یا رسول الله؟ فرمودند منظور دختری خوشگلی است که در خانواده بد پرورش یافته است.
یا احادیث مشابهی در مورد اینکه اینکه ببینید برادران دختر چگونه هستند زیرا فرزند شما نسبت به دایی تربیت پذیری دارد.

در کل دختر بعد از ازدواج به خانواده وابسته است و بطور مستقل نمی تواند عمل کند. اما مرد بطور کاملا مستقل عمل می کند و می تواند بطور کاملا شخصی و به دور از خانواده تصمیم گیری کند به همین دلیل خانواده پسر اهمیت نداره بلکه خود پسر اهمیت دارد.

بهر حال طبق مطالعات شخصی، بنده حقیر اینگونه برداشت کردم اگر کارشناسان و بزرگوارن نظر دیگری دارند لطفا با ذکز روایاتی پیرامون اثبات آن بفرمایند.

نالان;825683 نوشت:
من یه مورد دارم.دختره تو خونه 11 نفرن.پدره و کلا خانواده از نظر فرهنگی با ما فاصله دارن.نمیتونم تصمیم بگیرم شدیدا دودلم.

با سلام
بزرگوار
می تونید بیشتر توضیح بدهید؟!

نشاط;825736 نوشت:
سلام بزرگوار
مختصری بیشتر توضیح بدهید، چشم در خدمتتان هستم.

سلام برادر
در خصوصي عرض ميكنم

طاهر;823992 نوشت:
چندتااز اقوامشون روستای یکی ازشهرستانهای اطراف هستن ولی من تاحالاحتی روستا نرفتم و متاسفانه فضای روستا و فرهنگ افرادشون متناسب با سلیقه من نیست

شما و امثال شما که فک میکنن شهر و شهری یعنی کلاس و فرهنگ و ...

روستاییا رو فقط موجوداتی ابله و ساده می بینید که هر وقت دیدینشون از خر و گاوشون بپرسید و بعدشم با لهجه صمد آقا باهاشون خداحافظی کنین.

پسرای جوونشون رو ساده فرض کنید و تا میتونید سواری بگیرید، یه یا علی بهشون بگین و مثل ارابه باهاشون باراتون رو این ور و اونور کنید! دور همی بشینید و زنگ بزنید و کر کر بخندید (دیدم که میگم!)

دختراشون رو برای پسرای هفت خطتتون نشون کنید و به کلفتی بگیرید دست آخرم بهشون بگید داهاتی!

من که شما رو نمیشناسم! خانواده شما رو هم نمیشناسم ولی عجیییییییییییییییب رفتاراتون رو میشناسم! دقیقا ببینید چی دارید میگید؟؟؟؟

میخوامش ولی چون خانواده و اقوامش روستایی ان دو دل شدم!!!!

مگه اونا میخوان شما رو بخورن یا به شما بچسبن که از اقوام ایشون ترس دارید؟ مگر اونا آدم نیستن؟

خود من گیر یکی مثل شما افتادم.

من اگر میتونستم اون آقا رو ببینم بهش میگفتم برو فکر نون کن که خربزه آبه. بهش میگفتم که تو با 30 سال سنت و شغل آبرمندت فقط نقش زاپاس رو داری! اگر کسی سمت این خانوم نیومد و از کس دیگه ای خوشش نیومد و شهری پیدا نکرد، اونوقت به تو فکر میکنه!

نشاط;826131 نوشت:
با سلام
بزرگوار
می تونید بیشتر توضیح بدهید؟!

حل شد.کلا نشد

موضوع قفل شده است