جمع بندی سوال در مورد توبه کردن باب

تب‌های اولیه

46 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوال در مورد توبه کردن باب

سلام. همانطور که همه در تاریخ خوانده ایم، علی محمد باب، بنیانگذار بابیت، در مجلس پرسش و پاسخی که با او انجام داد، پاسخ درستی نداد(این را حتی پیروانش هم قبول دارند، ولی توجیه می کنند!) اما بعد از آن توبه نامه ای از باب می گیرند. اکثراً شنیده ایم و در اسنادی هم آمده است که اینجا باب توبه نامه را امضا کرد و چوب خورد و حبس شد، ولی بعد از فتنه هایی که صورت گرفت، و برای مرتبۀ دوم حاضر به توبه نشد، اعدامش نمودند.

گویا در بین اسناد تاریخی، بر سر توبه کردنِ باب در مرتبۀ اول، هماهنگی نیست، چنانکه میرزا مهدی خان زعیم الدوله، منتقد جدی بابیت و بهائیت، که پدر و پدربزرگش نیز در مجلس حاضر بوده اند، در کتاب خود در نقد بهائیت، نوشته است: «صاحب خانه پرسید آیا تو بر عقیدۀ خود باقی می باشی؟ خودت که می گفتی من مهدی منتظر قائم از اهل بیت محمّد هستم. باب گفت آرى. حجّت الاسلام گفت اكنون كشتن تو واجب گرديد و خونت به هدر رفت. چنين گفت و ازجا برخاست»(ترجمۀ فارسى كتاب مفتاح باب الابواب، ص157)

زعیم الدوله در جای دیگری نیز، نوشته است: «پدرم با رفقايش جلو باب آمدند و از وى خواهش كردند كه از دعاوى خود دست بردارد و در شهرى (تبريز) كه اشتهار دارد كه مردم آن بيش ازمردم ساير بلاد سادات واشراف اهل البيت را احترام مى كنند، خون خود را نريزد. ولى او به گفته پدرم توجّه نكرد وهمچنان ساكت و آرام بود»(همان، ص159)

دو مورد ذیل را هم از تبلیغگران بهائی شنیده ام، ولی سندی برایش ارائه نداده اند:

از سوی دیگر، مرحوم ملّا محمّد تقى فرزند ملّا محمّد مامقانى، ضمن ردّ روایت ناسخ التواریخ، درچندين قسمت تأكيد مى كند كه علی محمد باب در برابر اصرار پدرش توبه ننمود. حتّى پدرش مى گويد: «به حكم شرع انور، قتل تو واجب است ولى چون من توبۀ مرتد فطرى را مقبول مى دانم، اگر از اين عقايد اظهارتوبه نمايى، من تو را ازاين مهلكه خلاصى مى دهم. (باب) گفت حاشا حرف همان است كه گفته ام و جاى توبه نیست.»

کریم خان کرمانی، منتقد دیگر بهائیت، درجلد چهارم كتاب ارشاد العوام خود مى نويسد: «بشارتى به جهت مؤمنان در اين ايّام بهجت انجام رسيد، به طور قطع ويقين و نوشتجات متواتره از تبريز وطهران وساير بلاد رسيد كه آن خبيث را به تبريز برده بعد ازامربه توبۀ ازكفرخود وقبول نكردن او، اورا با يكى ازاتباعش كه بر غى خود باقى مانده دربيست وهفتم ماه شعبان امسال كه سنه هزارودويست وشصت وشش هجرى است در ميدان سربازخانه برده به ديوار بستند وفوجى ازسربازان امركرده او را نشانه گلوله ساختند»

آیا این نقلها صحت دارند؟ و در صورت صحت، آیا توبه کردن باب را غیرقطعی نمی کنند؟

متشکرم

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد عماد

در مورد قضایای تاریخ طبیعی است که گزارشها با هم متفاوت باشد زیرا برخی از تعصبات در این گزارشها دخیل بوده است. از طرفی همه گزارشها را نمی شود به این بهانه کنار گذاشت و رابطه بین حال و گذشته را تعطیل اعلام نمود پس ناگزیرم با بررسی گزارشها به صحت و سقم آن دست یابیم
در مورد توبه باب آمده که وی یکبار در شیراز بالای منبر رفته در ملاء عام توبه کرد (1) نبیل زرندی یکی از مورخین بزرگ بهائیت نیز به این توبه اشاره کرده است(2)
در مورد توبه تبریز که در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار بوده است ناصرالدین شاه در جلسه حاضر بوده زیرا در آن زمان والی تبریز بوده است او در نامه ای به محمدشاه شرح ماوقع از محاکمه باب را نویسد و در پایان عنوان می کند که «جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب مضبوط زده تنبیه معقول نموده و توبه و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری - روح العالمین فداه - است، امر امر همایونی است»(3) در برخی منابع آمده که پس از آن محاکمه باب خود توبه نامه ای نوشته و به محمد شاه می فرستند(4)
یکی از نویسندگان بهایی که بعدها توبه کرد و از منتقدین بهائیت شد، در این خصوص می‌نویسد: «این شخص (یعنی علی محمد باب) در سنه‌ی 1260 ه‍.ق ادعای ذکریت (یعنی مفسر قرآن بودن) کرد و در سال 1261 ه‍.ق ادعای بابیت کرد (یعنی نایب امام غایب بودن) و در سال 1262 ه‍‍‍.ق داعیه‌ی مهدویت کرد، در سال 1264 ه‍.ق داعیه‌ی ربوبیت کرد، در سال 1265 ه‍.ق داعیه‌ی الوهیت کرد و در سال 1266 ه‍.ق تمام دعاوی خود را منکر شده، توبه کرد و توبه نامه‌ نزد ناصرالدین شاه فرستاد».(5)
با توجه به نامه ناصرالدین شاه که خود در جلسه حضور داشته است قول به توبه باب بیشتر پذیرفتنی است

  1. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 88.
  2. مطالع الانوار، ص 132.
  3. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، فرید گلپایگانی، ج3، ص137؛ احمد کسروی، بهائی گری، ص33.
  4. بهائی گری، ص 36، ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص 205.
  5. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج3، ص 44.

عماد;824004 نوشت:
در مورد قضایای تاریخ طبیعی است که گزارشها با هم متفاوت باشد زیرا برخی از تعصبات در این گزارشها دخیل بوده است. از طرفی همه گزارشها را نمی شود به این بهانه کنار گذاشت و رابطه بین حال و گذشته را تعطیل اعلام نمود پس ناگزیرم با بررسی گزارشها به صحت و سقم آن دست یابیم
در مورد توبه باب آمده که وی یکبار در شیراز بالای منبر رفته در ملاء عام توبه کرد (1) نبیل زرندی یکی از مورخین بزرگ بهائیت نیز به این توبه اشاره کرده است(2)
در مورد توبه تبریز که در زمان پادشاهی محمد شاه قاجار بوده است ناصرالدین شاه در جلسه حاضر بوده زیرا در آن زمان والی تبریز بوده است او در نامه ای به محمدشاه شرح ماوقع از محاکمه باب را نویسد و در پایان عنوان می کند که «جناب شیخ الاسلام را احضار کرده باب را چوب مضبوط زده تنبیه معقول نموده و توبه و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری - روح العالمین فداه - است، امر امر همایونی است»(3) در برخی منابع آمده که پس از آن محاکمه باب خود توبه نامه ای نوشته و به محمد شاه می فرستند(4)
یکی از نویسندگان بهایی که بعدها توبه کرد و از منتقدین بهائیت شد، در این خصوص می‌نویسد: «این شخص (یعنی علی محمد باب) در سنه‌ی 1260 ه‍.ق ادعای ذکریت (یعنی مفسر قرآن بودن) کرد و در سال 1261 ه‍.ق ادعای بابیت کرد (یعنی نایب امام غایب بودن) و در سال 1262 ه‍‍‍.ق داعیه‌ی مهدویت کرد، در سال 1264 ه‍.ق داعیه‌ی ربوبیت کرد، در سال 1265 ه‍.ق داعیه‌ی الوهیت کرد و در سال 1266 ه‍.ق تمام دعاوی خود را منکر شده، توبه کرد و توبه نامه‌ نزد ناصرالدین شاه فرستاد».(5)
با توجه به نامه ناصرالدین شاه که خود در جلسه حضور داشته است قول به توبه باب بیشتر پذیرفتنی است

  1. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 88.
  2. مطالع الانوار، ص 132.
  3. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، فرید گلپایگانی، ج3، ص137؛ احمد کسروی، بهائی گری، ص33.
  4. بهائی گری، ص 36، ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص 205.
  5. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج3، ص 44.

با سلام. جناب عماد، با سپاس از شما، برداشت بنده از پاسخ شما، این است که گزارشهایی هم به عدم امضای توبه نامه، اشاره دارند، ولی اینکه علی محمد باب توبه نامه را نوشته باشد محتملتر است. یعنی ما با یک مسئله محتمل طرف هستیم، و نه یک مسئله قطعی.

آیا درست متوجه شدم؟

חסר משמעות;824801 نوشت:
با سلام. جناب عماد، با سپاس از شما، برداشت بنده از پاسخ شما، این است که گزارشهایی هم به عدم امضای توبه نامه، اشاره دارند، ولی اینکه علی محمد باب توبه نامه را نوشته باشد محتملتر است. یعنی ما با یک مسئله محتمل طرف هستیم، و نه یک مسئله قطعی.

آیا درست متوجه شدم؟



شاید بهتر باشد بگوییم ما با دو نوع گزارش طرف هستیم توبه و عدم توبه
گزازش توبه محتمل نیست بلکه قطعی است گزارش عدم توبه جعلی است و طرفداران باب جعل کرده اند
بحث محتمل مطرح نیست
محتمل جائی است که دو گزارش داریم و نمی توانیم به هیچ کدام اعتماد کنیم

عماد;825176 نوشت:

شاید بهتر باشد بگوییم ما با دو نوع گزارش طرف هستیم توبه و عدم توبه
گزازش توبه محتمل نیست بلکه قطعی است گزارش عدم توبه جعلی است و طرفداران باب جعل کرده اند
بحث محتمل مطرح نیست
محتمل جائی است که دو گزارش داریم و نمی توانیم به هیچ کدام اعتماد کنیم

با سلام. ضمن تشکر، اینجا دو مسئله قابل توجه است:

اول اینکه برخی از رفرنسهای ذکر شده در پست اول، از منابع منتقد بهائیت هستند. آیا شما این موارد را نیز جعل طرفداران باب می دانید، یا می فرمایید که در این منابع چنین مطالبی ذکر نشده و انتساب مطالب مربوطه به این منابع جعل است؟

دوم اینکه آیا با توجه به اینکه بابیان می گویند علی محمد توبه نکرد و ادعای توبه جعل است و ما می گوییم او توبه کرد و عدم توبه جعل است، مسئله را به بحثی درون دینی که غیرقابل استناد در برابر طرف مقابل می باشد، تبدیل نمی کند؟

متشکرم

חסר משמעות;825229 نوشت:
اول اینکه برخی از رفرنسهای ذکر شده در پست اول، از منابع منتقد بهائیت هستند. آیا شما این موارد را نیز جعل طرفداران باب می دانید، یا می فرمایید که در این منابع چنین مطالبی ذکر نشده و انتساب مطالب مربوطه به این منابع جعل است؟

در پاسخ به این فرمایش شما باید گفت:

اولا: آنچه شما از کتاب مفتاح باب الابواب زعیم الدوله آورده اید قسمتی از مناظره و گقتگوی آنان است زیرا در پایان جلسه ناصرالدین شاه دستور می دهد«تا باب را بر زمین افکندند، پاهایش را محکم با طناب بستند، با چوب و عصا شروع به زدن نمودند، او فریاد می کرد و کسی به فریادش نمی رسید، توبه و استغفار می نمود، صیحه می کشید و کسی جوابش را نمی داد، جز یک نفر از اصحاب نظام که بالای سرش ایستاده بود و کلمات زشتی به وی تلقین می کرد که قلم از نوشتن آن شرم دارد، آن شخص از وی تعهد می گرفت که دیگر چنین ادعائی نکند، باب آن کلمات زشت را تکرار می کرد و متعهد می شد که دیگر این چنین ادعائی نکند، در این موقع ولی عهد دستور داد تا دست از زدن او برداشتند، او را به زندان قلعه ی چهریق بردند و مراقبینی بر او گماشتند تا نگذارند کسی با او ارتباط پیدا کند. این در تاریخ 1263 واقع شد.» (1) لذا ممکن است پدر زعیم ابتدا این سوالات را از پرسیده و وی در گفتارش ثابت مانده اما وقتی کتک خورده از نظرش بر گشته است

ثانیا: برفرض اینکه در کتابی که منتقد باب است توبه وی انکار شده باشد. می توان گفت این نظریه جعل شده توسط طرفداران باب به کتابهای متقدین وارد شده است مثل اسرائیات در احادیث و روایات اسلامی . پس نمی توان به محض دیدن عدم توبه باب در منابع منتقد، جعل آن توسط طرفداران را انکار کرد

1. مفتاح باب الابواب، زعیم الدوله، ص129-130

חסר משמעות;825229 نوشت:
دوم اینکه آیا با توجه به اینکه بابیان می گویند علی محمد توبه نکرد و ادعای توبه جعل است و ما می گوییم او توبه کرد و عدم توبه جعل است، مسئله را به بحثی درون دینی که غیرقابل استناد در برابر طرف مقابل می باشد، تبدیل نمی کند؟

صرف نظر از بحث دورن دینی گزارشها را بررسی می کنیم کسانی که حاضر در جلسه بودند از توبه وی خبر می دهند و کسانی ، بعد از آن منکر توبه می شوند حرف چه کسی را باید قبول کنیم
آیا یک نفر هست که در جلسه حضور داشته باشد و توبه را انکار کرده باشد؟

عماد;825337 نوشت:

در پاسخ به این فرمایش شما باید گفت:

اولا: آنچه شما از کتاب مفتاح باب الابواب زعیم الدوله آورده اید قسمتی از مناظره و گقتگوی آنان است زیرا در پایان جلسه ناصرالدین شاه دستور می دهد«تا باب را بر زمین افکندند، پاهایش را محکم با طناب بستند، با چوب و عصا شروع به زدن نمودند، او فریاد می کرد و کسی به فریادش نمی رسید، توبه و استغفار می نمود، صیحه می کشید و کسی جوابش را نمی داد، جز یک نفر از اصحاب نظام که بالای سرش ایستاده بود و کلمات زشتی به وی تلقین می کرد که قلم از نوشتن آن شرم دارد، آن شخص از وی تعهد می گرفت که دیگر چنین ادعائی نکند، باب آن کلمات زشت را تکرار می کرد و متعهد می شد که دیگر این چنین ادعائی نکند، در این موقع ولی عهد دستور داد تا دست از زدن او برداشتند، او را به زندان قلعه ی چهریق بردند و مراقبینی بر او گماشتند تا نگذارند کسی با او ارتباط پیدا کند. این در تاریخ 1263 واقع شد.» (1) لذا ممکن است پدر زعیم ابتدا این سوالات را از پرسیده و وی در گفتارش ثابت مانده اما وقتی کتک خورده از نظرش بر گشته است

ثانیا: برفرض اینکه در کتابی که منتقد باب است توبه وی انکار شده باشد. می توان گفت این نظریه جعل شده توسط طرفداران باب به کتابهای متقدین وارد شده است مثل اسرائیات در احادیث و روایات اسلامی . پس نمی توان به محض دیدن عدم توبه باب در منابع منتقد، جعل آن توسط طرفداران را انکار کرد

1. مفتاح باب الابواب، زعیم الدوله، ص129-130


با سلام. عنایت دارید که بنده از دو کتاب ارشاد العوام و مفتاح باب الابواب نام بردم.

کتاب ارشاد العوام، در جلد چهارم، صفحۀ 308 و 309 چنین نوشته است:

فصل بدانكه مقام بابيت دو مقام است يكي بابيت كليه براي كل ملك يكي بابيت جزئيه و مقام بابيت جزئيه را نهايت نيست اما بابيت كليه براي كل ملك مابين خلق و خداوند مخصوص آل محمد است عليهم السلام كه جز ايشان احدي لايق اين مقام نيست و اين است كه در زيارت ميخواني و الباب المبتلي به الناس من اتاكم فقد نجا و من لميأتكم فقد هلك يعني شما باب خدائيد كه مردم بشما آزمايش شدند هر كس نزد شما بيايد ناجي است و هر كس نيايد هالك است و مدعي اين مقام جز ايشان از ساير رعيت كافر است و از بعضي كلمات اين باب خبيث جهنم برمي آمد كه مدعي اين مقام است چرا كه تصريحات از او رسيد كه خود را اشرف از خاتم النبيين ميداند و ايشان را در مقام كيف و خود را در مقام لاكيف ميپندارد و خود را در مقام نقطه و ايشان را در مقام الف ميگويد و اين ادعائي است كه كفر محض است و بشارتي بجهت مؤمنان در اين ايام بهجت انجام رسيد بطور قطع و يقين و نوشتهجات متواتره از تبريز و طهران و ساير بلاد كه آن خبيث را تبريز برده بعد از امر بتوبه از كفر خود و قبول نكردن او، او را با يكي ديگر از اتباعش كه بر غَيّ خود باقي مانده در بيست و هفتم ماه شعبان امسال كه سنه هزار و دويست و شصت و شش هجري است در ميدان سربازخانه برده بديوار بستند و فوجي از سربازان را امر كرده او را نشانه گلوله ساخته اند...

ملاحظه می کنید که از دید صاحب کتاب ارشاد العوام که علی محمد باب را خبیث جهنم خوانده و ادعایش را کفر محض می داند، می گوید او قبول نکرد که از کفر خود توبه کند.

اما در نقلی از زعیم الدوله آوردید، همانطور که خودتان هم بیان فرمودید، زعیم الدوله هم صحبتی از توبه نامه نمی کند، بلکه فقط می گوید که او زیر کتک، کلماتی که آن مرد به او تلقین می کرد را تکرار می کرد و تعهد می کرد که دیگر از این غلطها نکند! البته تعبیر "توبه و استغفار" که در صفحه 92 هم بدان اشاره شده و طبق سخن زعیم الدوله باب به منبر رفته و ابراز توبه کرد، ولی زعیم الدوله هم از دستخط صحبتی نمی کند.

عماد;825338 نوشت:
صرف نظر از بحث دورن دینی گزارشها را بررسی می کنیم کسانی که حاضر در جلسه بودند از توبه وی خبر می دهند و کسانی ، بعد از آن منکر توبه می شوند حرف چه کسی را باید قبول کنیم
آیا یک نفر هست که در جلسه حضور داشته باشد و توبه را انکار کرده باشد؟

سلام دوباره، آیا نوشته ای که با یقین بتوان به یکی از حاضرین نسبت داد، در دست هست؟ اگر هست، متن و دلایل سندیت متن را بفرمایید.

متشکرم

חסר משמעות;825428 نوشت:
کتاب ارشاد العوام، در جلد چهارم، صفحۀ 308 و 309 چنین نوشته است:

فصل بدانكه مقام بابيت دو مقام است يكي بابيت كليه براي كل ملك يكي بابيت جزئيه و مقام بابيت جزئيه را نهايت نيست اما بابيت كليه براي كل ملك مابين خلق و خداوند مخصوص آل محمد است عليهم السلام كه جز ايشان احدي لايق اين مقام نيست و اين است كه در زيارت ميخواني و الباب المبتلي به الناس من اتاكم فقد نجا و من لميأتكم فقد هلك يعني شما باب خدائيد كه مردم بشما آزمايش شدند هر كس نزد شما بيايد ناجي است و هر كس نيايد هالك است و مدعي اين مقام جز ايشان از ساير رعيت كافر است و از بعضي كلمات اين باب خبيث جهنم برمي آمد كه مدعي اين مقام است چرا كه تصريحات از او رسيد كه خود را اشرف از خاتم النبيين ميداند و ايشان را در مقام كيف و خود را در مقام لاكيف ميپندارد و خود را در مقام نقطه و ايشان را در مقام الف ميگويد و اين ادعائي است كه كفر محض است و بشارتي بجهت مؤمنان در اين ايام بهجت انجام رسيد بطور قطع و يقين و نوشتهجات متواتره از تبريز و طهران و ساير بلاد كه آن خبيث را تبريز برده بعد از امر بتوبه از كفر خود و قبول نكردن او، او را با يكي ديگر از اتباعش كه بر غَيّ خود باقي مانده در بيست و هفتم ماه شعبان امسال كه سنه هزار و دويست و شصت و شش هجري است در ميدان سربازخانه برده بديوار بستند و فوجي از سربازان را امر كرده او را نشانه گلوله ساخته اند...

مستحضر هستید باب دوبار محاکمه شد
مرحله اول در زمان محمد شاه قاجار و در حضور ناصر الدین شاه
مرحله دوم در زمان ناصر الدین شاه
و حتما مستحضر هستید که محمد شاه قاجار در سال 1227هجری قمری درگذشت و طبق همان نوشته شما باب در سال 1266اعدام شد
لذا عبارت ارشاد العوام ربطی به زمان محمد شاه قاجار که باب توبه کرده ندارد بلکه مربوط به زمان ناصر الدین شاه قاجار است که محاکمه شد و از توبه سر باز زد واعدام شد

חסר משמעות;825428 نوشت:
اما در نقلی از زعیم الدوله آوردید، همانطور که خودتان هم بیان فرمودید، زعیم الدوله هم صحبتی از توبه نامه نمی کند، بلکه فقط می گوید که او زیر کتک، کلماتی که آن مرد به او تلقین می کرد را تکرار می کرد و تعهد می کرد که دیگر از این غلطها نکند! البته تعبیر "توبه و استغفار" که در صفحه 92 هم بدان اشاره شده و طبق سخن زعیم الدوله باب به منبر رفته و ابراز توبه کرد، ولی زعیم الدوله هم از دستخط صحبتی نمی کند.

در مورد این فرمایش شما
اولا: بنا نیست یک مورخ تمام مسائل تاریخی را نقل کند بلکه گاهی برخی از موارد به دلیلی از قلم می افتد
ثانیا: اگر زعیم الدوله اذعان می کرد که توبه نامه ای در کار نبوده شما می توانستید آن را ملاک بر عدم توبه نامه قرار دهید اما ننوشتن دلیل بر نبودن نیست
ثالثا: همین زعیم اوله نیز اصل توبه را نقل کرده شاید در نظرش بیان توبه نامه تطویل گفتار بوده یا به هر دلیل دیگری از نوشتن آن صرف نظر کرده
است

חסר משמעות;825429 نوشت:
سلام دوباره، آیا نوشته ای که با یقین بتوان به یکی از حاضرین نسبت داد، در دست هست؟ اگر هست، متن و دلایل سندیت متن را بفرمایید.

بله نام ناصرالدین شاه به محمد شاه که در آن آمده«جناب شیخ الاسلام احضار کرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبیه معقول نموده و توبه کرد و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر از این غلطها نکند. امر، امر همایون است»(1)
اقرار زعیم الدوله که پدرش در جلسه حضور داشته نیز می تواند موید دیگری باشد که در پست قبلی گذشت
از طرفی بحث توبه نامه در گزارش های مخالفان باب موجود است و انکار آن موجود نیست
در گزارشهای موافقان باب نیز به توبه نامه اعتراف کرده اند اما آن را تحت شکنجه می دانند وبرخی دیگر اصل توبه نامه را انکار می کنند
بنابراین در مخالفانش کسی منکر نیست و موافقانش نیز دو گروه هستند
حال به نظر شما زور کدام نظریه بیشتر است ؟

1. ابوالفضل گلپایگانی،کشف الغطأ، صص ۲۰۴-۲۰۱

عماد;825574 نوشت:
بله نام ناصرالدین شاه به محمد شاه که در آن آمده«جناب شیخ الاسلام احضار کرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبیه معقول نموده و توبه کرد و بازگشت و از غلطهای خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر از این غلطها نکند. امر، امر همایون است»(1)
اقرار زعیم الدوله که پدرش در جلسه حضور داشته نیز می تواند موید دیگری باشد که در پست قبلی گذشت
از طرفی بحث توبه نامه در گزارش های مخالفان باب موجود است و انکار آن موجود نیست
در گزارشهای موافقان باب نیز به توبه نامه اعتراف کرده اند اما آن را تحت شکنجه می دانند وبرخی دیگر اصل توبه نامه را انکار می کنند
بنابراین در مخالفانش کسی منکر نیست و موافقانش نیز دو گروه هستند
حال به نظر شما زور کدام نظریه بیشتر است ؟

1. ابوالفضل گلپایگانی،کشف الغطأ، صص ۲۰۴-۲۰۱

با سلام. جناب عماد گرامی، می توانیم ثابت کنیم این نامه با قطعیت نوشته شده است و با قطعیت همین محتوا را داشته که مرحوم گلپایگانی نقل کرده است؟

متشکرم.

عماد;825571 نوشت:
مستحضر هستید باب دوبار محاکمه شد
مرحله اول در زمان محمد شاه قاجار و در حضور ناصر الدین شاه
مرحله دوم در زمان ناصر الدین شاه
و حتما مستحضر هستید که محمد شاه قاجار در سال 1227هجری قمری درگذشت و طبق همان نوشته شما باب در سال 1266اعدام شد
لذا عبارت ارشاد العوام ربطی به زمان محمد شاه قاجار که باب توبه کرده ندارد بلکه مربوط به زمان ناصر الدین شاه قاجار است که محاکمه شد و از توبه سر باز زد واعدام شد

با سلام مجدد. به نظر شما ممکن است که نویسندۀ ارشاد العوام از حادثۀ مهمی چون مجلس مناظرۀ تبریز در زمان حیات محمد شاه قاجار و توبه کردن باب در انتهای آن غافل شود و هیچ اشارتی به آن نکند؟ البته قبول دارم که ارشاد العوام فقط به محتوای دعوت و سرنوشت باب اشاره کرده است و به تفصیل تاریخ بابیت نپرداخته است.

متشکرم.

[="Tahoma"][="Navy"]سلام
لطفا کلیپهای این سایت را ببینید
www.zekra1.ir
تجربه مشاهده جهنم
لطفا نشر دهید
یا علیم
[/]

חסר משמעות;827939 نوشت:
با سلام. جناب عماد گرامی، می توانیم ثابت کنیم این نامه با قطعیت نوشته شده است و با قطعیت همین محتوا را داشته که مرحوم گلپایگانی نقل کرده است؟متشکرم.

مویدات دیگری هستند که از کنار هم قرار دادن آنها می توان در این زمنیه به قطعیت رسید از جمله این نوشته را تایید کرد وجود متن این توبه‌نامه در یکی از معتبرترین کتب بهائیت که به دستور عبدالبهاء (عباس افندی) نوشته شده است، می‌تواند مدرکی دیگر برای صحت درستی استناد به این متن باشد.
وی در این کتاب می نویسد: «صورت دست‌خط حضرت نقطه اولی به ناصر الدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشته‌اند:

فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که بظهور و عطوفتش عفو از ندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به دعیان فرموده اشهد الله و من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه بنفسه وجود ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.»(1)

حضور چرهای شاخص از بهائیت در تنظیم این کتاب بر تایید این توبه نامه می افزاید نویسندگان عبارتند از :میرزا ابوالفضل گلپایگانی(که در آن هنوز بهائی بود) و ادیب طالقانی و نعیم سدهی و سمندر قزوینی و مهدی گلپایگانی

1. کشف الغطاء، به دستور و نظارت عبدالبهاء (عباس افندی)، ۲۰۴ و ۲۰۵ ، عشق آباد، ۱۹۱۹ م

חסר משמעות;827940 نوشت:
با سلام مجدد. به نظر شما ممکن است که نویسندۀ ارشاد العوام از حادثۀ مهمی چون مجلس مناظرۀ تبریز در زمان حیات محمد شاه قاجار و توبه کردن باب در انتهای آن غافل شود و هیچ اشارتی به آن نکند؟ البته قبول دارم که ارشاد العوام فقط به محتوای دعوت و سرنوشت باب اشاره کرده است و به تفصیل تاریخ بابیت نپرداخته است.

همانطور که فرموده اید نویسنده ارشاد العوام حتی اصل مناظره را نیز ننوشته است بنابراین باید اصل مناظره را نیز انکار کرده و حال آنکه مناظره به این سادگی قابل انکار نیست

عماد;828520 نوشت:

مویدات دیگری هستند که از کنار هم قرار دادن آنها می توان در این زمنیه به قطعیت رسید از جمله این نوشته را تایید کرد وجود متن این توبه‌نامه در یکی از معتبرترین کتب بهائیت که به دستور عبدالبهاء (عباس افندی) نوشته شده است، می‌تواند مدرکی دیگر برای صحت درستی استناد به این متن باشد.
وی در این کتاب می نویسد:

«صورت دست‌خط حضرت نقطه اولی به ناصر الدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشته‌اند:

فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که بظهور و عطوفتش عفو از ندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به دعیان فرموده اشهد الله و من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه بنفسه وجود ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.»(1)

حضور چرهای شاخص از بهائیت در تنظیم این کتاب بر تایید این توبه نامه می افزاید نویسندگان عبارتند از :میرزا ابوالفضل گلپایگانی(که در آن هنوز بهائی بود) و ادیب طالقانی و نعیم سدهی و سمندر قزوینی و مهدی گلپایگانی

1. کشف الغطاء، به دستور و نظارت عبدالبهاء (عباس افندی)، ۲۰۴ و ۲۰۵ ، عشق آباد، ۱۹۱۹ م


با سلام. اینجا دو مسئله مطرح است:

اولی اینکه نقل یک مسئله در منابع مخالف، آنرا قطعی الصدور نمی کند، بلکه باید سندیت آن اثبات گردد.

دوم اینکه منابع بهائی، این توبه نامه را جهت پاسخگویی در کتب خود نقل کرده اند، و نه از جهت نقل تاریخ. کشف الغطاء هم، توبه نامه را ذکر کرده و بیان کرده که به فرض هم ادعای مخالفین باب درست باشد و وی چنین چیزی نوشته باشد، قابل توجیه است(که توجیه آنها، که بحثی کلامی است، خارج از بحث تاریخی جاری در این تاپیک است.)

متشکرم

חסר משמעות;828814 نوشت:
اولی اینکه نقل یک مسئله در منابع مخالف، آنرا قطعی الصدور نمی کند، بلکه باید سندیت آن اثبات گردد.

مسائلی تاریخی اکثرا همین طور هستند. اگر به دنبال قطعی الصدور بودن مسائل تاریخی باشیم به غیر از آنچه در قرآن صراحت دارد و در حدیث صحیح، هیچکدام قطعی الصدور به معنانی که شما فرمودید نیستند. و در تاریخ اینگونه بحث نمی شود. بلکه نقل منابع مختلف یکی از مویدات وقوع است.
اگر بنا باشد طبق فرمایش شما نسبت به وقایع تاریخی حکم کنیم باید همه آنها را ببوسیم و کنار بگذاریم زیرا خودمان باید در واقعه باشیم که حکم به صحت ان بکنیم و حضور ما در همه قضایای تاریخی محال است.
مثلا چگونه می توان اصل اعدام باب را پذیرفت، نقل در کتابهای مختلف به قطعی الصدور بودن آن را نمی رساند و ...
در مسائل تاریخی اگر نص صریح داشته باشیم که حکم به وقوع می کنیم
اگر نص صریح نداشته باشیم با کنار هم چیدن مویدات حکم به وقوع یا عدم وقوع می کنیم.

חסר משמעות;828814 نوشت:
دوم اینکه منابع بهائی، این توبه نامه را جهت پاسخگویی در کتب خود نقل کرده اند، و نه از جهت نقل تاریخ. کشف الغطاء هم، توبه نامه را ذکر کرده و بیان کرده که به فرض هم ادعای مخالفین باب درست باشد و وی چنین چیزی نوشته باشد، قابل توجیه است(که توجیه آنها، که بحثی کلامی است، خارج از بحث تاریخی جاری در این تاپیک است.)


این فرمایش را نسبت به کتاب کشف الغطاء اثبات نمائید.

عماد;829311 نوشت:

مسائلی تاریخی اکثرا همین طور هستند. اگر به دنبال قطعی الصدور بودن مسائل تاریخی باشیم به غیر از آنچه در قرآن صراحت دارد و در حدیث صحیح، هیچکدام قطعی الصدور به معنانی که شما فرمودید نیستند. و در تاریخ اینگونه بحث نمی شود. بلکه نقل منابع مختلف یکی از مویدات وقوع است.
اگر بنا باشد طبق فرمایش شما نسبت به وقایع تاریخی حکم کنیم باید همه آنها را ببوسیم و کنار بگذاریم زیرا خودمان باید در واقعه باشیم که حکم به صحت ان بکنیم و حضور ما در همه قضایای تاریخی محال است.
مثلا چگونه می توان اصل اعدام باب را پذیرفت، نقل در کتابهای مختلف به قطعی الصدور بودن آن را نمی رساند و ...
در مسائل تاریخی اگر نص صریح داشته باشیم که حکم به وقوع می کنیم
اگر نص صریح نداشته باشیم با کنار هم چیدن مویدات حکم به وقوع یا عدم وقوع می کنیم.

با سلام. جناب عماد گرامی، عنایت دارید که وقتی به قضاوت در مورد شخصیتهای تاریخی می پردازیم، چه ائمۀ حق باشند و چه ائمۀ باطل، به خصوص بحث بر سر شناخت حق و باطل بودن باشد، قدری مسئله با کل تاریخی که می فرمایید، تفاوت خواهد یافت! ما در منابع اسلامی «حدیث صحیح» زیاد داریم که علیه عقاید اسلامی قابل استفاده است، ولی گاهی به صرف "آحاد بودن" بودن کنار گذاشته می شوند. اهمیت و حساسیت تمامی تواریخ به یک میزان نیست، مثلاً با همین اسناد تاریخی، ماجرای مصلوب شدن مسیح، یکی از معتبرترین روایات عصر باستان است! بله نقدها بر مسئله زیاد است، از اعتبار سندی منابع گرفته تا تعارض برخی گزارشات با یکدیگر! ولی پاسخی که مسیحیان می دهند مثل همین فرمایش شماست: «اگر بنا باشد طبق فرمایش شما نسبت به وقایع تاریخی حکم کنیم باید همه آنها را ببوسیم و کنار بگذاریم» در واقع اگر قرار است که ما اینگونه به سندیت تواریخ "معاصر" یا حداقل نزدیک به مسیح نگاه کنیم، چگونه می خواهیم به گزارشهای هرودوت در مورد کوروش هخامنشی نگاه کنیم؟

به نظر من، در برخی مباحث، حساسیت مسئله بسیار زیاد می شود، چنانکه بسیاری از علمای اسلام، همین بحثهای تاریخی را در ردّ گزارش مصلوب شدن مسیح، به چالش کشیده اند و با مسیحیان به بحث پرداخته اند. (این دلیل که قرآن می گوید مسیح مصلوب نشد -هر چند اگر به جملۀ قرآن دقت کنیم کلام الله مجید چیز دیگری فرموده و بر اساس روایات جملۀ قرآن را اینگونه تفسیر می کنیم- در مناظرات قابل طرح نیست، زیرا قرآن برای نامسلمانها سندیت ندارد)

پس عنایت دارید که خود علمای مسلمان نیز، روایاتی که از دید مورخین قابل اعتناست را کنار می گذارند، گاهی با قرینه که قویتر است و گاهی بی قرینه به این دلیل که سند درست و حسابی ندارد یا اگر سند صحیح دارد به میزان آحاد است(مثل آن روایت مربوط به واکنش رسول الله به مبعوث شدنشان، که با سند صحیح در منابع اهل سنت آمده و مستمسک دشمنان اسلام شده است.)

لذا امیدوارم روشن شود که منظور بنده از قطعی الصدور، در حدّ تواتر نیست، بلکه در حدّی است که سندیت مسئله قابل توجه باشد. بتوان مطمئن بود که چنین توبه نامه ای، حداقل به احتمال خیلی زیاد، با چنین محتوایی از باب گرفته شده است.

عماد;829312 نوشت:

این فرمایش را نسبت به کتاب کشف الغطاء اثبات نمائید.

با سلام دوباره، نامۀ مذکور را جناب سید مهدی گلپایگانی در صفحۀ 201 کشف الغطاء از مستر براون نقل کرده است، و هر چند در اینجا چیزی نمی گوید، صفحات اوّلیۀ کشف الغطاء از زیر سؤال بردن نوشتارهای این مستر براون و سایر منتقدینی که نامه را ذکر کرده اند، خالی نیست. ابوالفضائل گلپایگانی در صفحۀ سوم کتاب نوشته است: «ازقبيل مرحوم رضا قلى خان لله باشى ملقب به اميرالشّعراء متخلص به هدايت دركتاب روضة الصّفاى ناصرى، ولسان الملك مرحوم ميرزا (محمّد)تقى خان مستوفى كاشانى معروف به سپهر درمجلّد قاجاريّه ازملحقّات كتاب ناسخ التواريخ كه به صرف نظر از تاريخ مرحوم حاجى ميرزا جانى كاشانى كه محل بحث خواهدشد، از اقدم مورّخين درحادثۀ بابيه محسوبند. وامّا آنكه آنچه را اين دو مورّخ نوشته اند ازراه اضطرار و اجبار بوده است يا از طريق حقيقت نويسى و اختيار، كشف آن منوط به اجيال (نسل هاى) آتيه است وهمّت رجال آينده كه شواهد آن را بيابند وحقيقت حال را بنگارند.» اینجا مؤلف تشکیک می کند که ممکن است که نویسندگان قصد حقیقت نویسی نداشته بوده باشند.

و در مورد مستر براون، در صفحۀ 6؛ نوشته است: «لکن منشورات این کاتب عجیب چندان متفاوت و متنوّن بود که موجب حیرت اهل خبرت میشد چون گاهی در مرات بیانات او صورت بهائی ثابت و وقتی ازلی متعصب و هنگامی مورخ منصف و حینی انگلیسی متصلب و گاهی مستشرق غیرمتحزب جلوه گر میگشت.» پس مشخص است که نویسنده، مستر براون را نیز، مردی دچار تناقض می داند، و "مورخ منصف" تنها یکی از حالات نوشتار اوست!

همین آقای ابوالفضائل گلپایگانی، در جای دیگری در مقالۀ باب و بابیت که در صفحات ٢٩١ تا ٣٠٣ كتاب رسائل و رقائم ميرزا ابوالفضائل گلپايگانى تأليف روح اﻟﻠﻪمهرابخانى، آمده است، گفته است که میرزا محمد تقی تقی مستوفی کاشانی، در کتاب ناسخ التواریخ، آنچه در دهان دشمنان بابیان شهرت داشته است را نقل کرده است.

از این فرد همچنین در جای دیگری از کتاب فوق(صفحات 101 و 102) نقل شده است، مورخین را به کل مورد هجوم قرار داده می نویسد: «چون باب ثانياً به تبريز وارد شد وليعهد كبارعلماى بلد را دعوت وباب را احضارفرمود ومناظرتى بغايت استبداد و ظلم در ميانشان واقع شد وصورت اين مناظره را هريك ازمورّخين نوعى نوشته اند لكن ازهمان عباراتى كه منكرين باب درتواريخ خود دركيفيت اين مناظره نوشته اند گذشته از اينكه غالب دروغ وبى اصل نوشته شده است، بخوبى مستفاد مى شود كه مقصد اكابر علماى ايران تحقيق مطلب نبوده است ومقصودشان فقط اين بوده كه سخنى به اهانت واستهزاء گويند و تخويف وتهديد نمايند ومراتب جلالت ونورانيت باب را بر خلق مستور دارند»

اینجا مشخص می شود که اگر این نویسنده، محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا را قبول داشته است که دیگر ادعای مناظره ای بغایت استبداد و ظلم، معنا ندارد زیرا آنطور که ناصرالدین میرزا نقل می کند، مناظره وجۀ علمی داشته و علی محمد باب، پرت و پلا جواب داده است و ادعاهای بی اساس کرده است و اگر استهزایی شده خودش با سخنان باطل خودش و جوابهای سربالایش باعث این رفترا شده است. مثلاً به او می گویند نشانه ای بیاور می گوید اذن ندارم، خب اگر نشانه نیاورد که نمی توان به او ایمان آورد، پس می گویند تو که اذن نداشتی غلط کردی که آمدی! شاید بیان تند باشد ولی حرف حساب است!

این می شود که از کلیت نوشتارهای گلپایگانی مشخص می شود که او محتوا را قبول ندارد، و مورخین را نیز مورد تشکیک قرار می دهد. لذا باید به نقل نامۀ ناصرالدین میرزا شک کرد و برعکس، ادعای پذیرش محتوای نامه و در نتیجه نوشته شدنِ توبه نامه از سوی او، امری است که محتاج اثبات است.

חסר משמעות;829399 نوشت:
با سلام. جناب عماد گرامی، عنایت دارید که وقتی به قضاوت در مورد شخصیتهای تاریخی می پردازیم، چه ائمۀ حق باشند و چه ائمۀ باطل، به خصوص بحث بر سر شناخت حق و باطل بودن باشد، قدری مسئله با کل تاریخی که می فرمایید، تفاوت خواهد یافت! ما در منابع اسلامی «حدیث صحیح» زیاد داریم که علیه عقاید اسلامی قابل استفاده است، ولی گاهی به صرف "آحاد بودن" بودن کنار گذاشته می شوند. اهمیت و حساسیت تمامی تواریخ به یک میزان نیست،

بحث بر سر حدیث صحیح نبود بنده قرآن و حدیث صحیح را مثال زدم، بحث بر سر این است که اگر بخواهیم تاریخ را اینگونه که شما می فرمائید ثابت کنیم اکثر مسائل تاریخی ثابت نخواهد شد، حتی خود ناصرالدین شاه نیز ثابت نمی شود زیرا به قول شما آمدن در کتابهای مختلف دلیل بر قطعی الصدور بودن او نیست. بنده عرض کردم فارق از قرآن و حدیث صحیح، در تاریخ گاه تصریح قابل قبول داریم که گاه با مویدات آن را ثابت می کنیم.

חסר משמעות;829399 نوشت:
مثلاً با همین اسناد تاریخی، ماجرای مصلوب شدن مسیح، یکی از معتبرترین روایات عصر باستان است! بله نقدها بر مسئله زیاد است، از اعتبار سندی منابع گرفته تا تعارض برخی گزارشات با یکدیگر! ولی پاسخی که مسیحیان می دهند مثل همین فرمایش شماست: «اگر بنا باشد طبق فرمایش شما نسبت به وقایع تاریخی حکم کنیم باید همه آنها را ببوسیم و کنار بگذاریم» در واقع اگر قرار است که ما اینگونه به سندیت تواریخ "معاصر" یا حداقل نزدیک به مسیح نگاه کنیم، چگونه می خواهیم به گزارشهای هرودوت در مورد کوروش هخامنشی نگاه کنیم؟


این را بنده باید از شما بپرسم نه شما از بنده
با این معیار شما حتی شخص حضرت مسیح نیز ثابت نمی شود تا چه رسد به صلیب کشیدن ایشان
با این معیار شما حتی شخص کورش هم ثابت نمی شود تا چه رسد به گزارشهای هرودوت
با این معیار حتی شخص باب هم ثابت نمی شود تا چه رسد به توبه وی
با این معیار حتی شخص ناصرالدین شاه هم ثابت نمی شود تا چه رسد نامه وی
و قس علی هذا

חסר משמעות;829399 نوشت:
به نظر من، در برخی مباحث، حساسیت مسئله بسیار زیاد می شود، چنانکه بسیاری از علمای اسلام، همین بحثهای تاریخی را در ردّ گزارش مصلوب شدن مسیح، به چالش کشیده اند و با مسیحیان به بحث پرداخته اند. (این دلیل که قرآن می گوید مسیح مصلوب نشد -هر چند اگر به جملۀ قرآن دقت کنیم کلام الله مجید چیز دیگری فرموده و بر اساس روایات جملۀ قرآن را اینگونه تفسیر می کنیم- در مناظرات قابل طرح نیست، زیرا قرآن برای نامسلمانها سندیت ندارد)

همان طور که عرض کردم منظور بنده را از مثال به قرآن نگرفتید
منظور این است که ما مسلمانان قرآن را قطعی الصدور می دانیم حدیثی که کاشف از قول معصوم باشد نیز کاملا قبول داریم
شاید یهود نسبت به عهد عتیق این منبا را داشته باشند و مسیحیت نسبت به عهد جدید
اما مسئله تاریخی یا تواتر و نوشتن در کتاب های مختلف اثبات می شود

חסר משמעות;829399 نوشت:
لذا امیدوارم روشن شود که منظور بنده از قطعی الصدور، در حدّ تواتر نیست، بلکه در حدّی است که سندیت مسئله قابل توجه باشد. بتوان مطمئن بود که چنین توبه نامه ای، حداقل به احتمال خیلی زیاد، با چنین محتوایی از باب گرفته شده است.

بسم الله با این معیار شما ثابت کنید اصلا بابی در کار بوده است. هر چه بگوئید طرف مقابل شما می تواند همین سخن را در مقابل شما بگوید
در هر مسئله ای یا باید ما خودمان حضور داشته باشیم یا باید نص صریح داشته باشیم یا با کنار هم قرار دادن مویدات مختلف وجود یا عدم وجود آن را اثبات کنیم. مانند کنار هم چیدن قطعات یک پازل

חסר משמעות;829406 نوشت:
ا سلام دوباره، نامۀ مذکور را جناب سید مهدی گلپایگانی در صفحۀ 201 کشف الغطاء از مستر براون نقل کرده است، و هر چند در اینجا چیزی نمی گوید، صفحات اوّلیۀ کشف الغطاء از زیر سؤال بردن نوشتارهای این مستر براون و سایر منتقدینی که نامه را ذکر کرده اند، خالی نیست. ابوالفضائل گلپایگانی در صفحۀ سوم کتاب نوشته است: «ازقبيل مرحوم رضا قلى خان لله باشى ملقب به اميرالشّعراء متخلص به هدايت دركتاب روضة الصّفاى ناصرى، ولسان الملك مرحوم ميرزا (محمّد)تقى خان مستوفى كاشانى معروف به سپهر درمجلّد قاجاريّه ازملحقّات كتاب ناسخ التواريخ كه به صرف نظر از تاريخ مرحوم حاجى ميرزا جانى كاشانى كه محل بحث خواهدشد، از اقدم مورّخين درحادثۀ بابيه محسوبند. وامّا آنكه آنچه را اين دو مورّخ نوشته اند ازراه اضطرار و اجبار بوده است يا از طريق حقيقت نويسى و اختيار، كشف آن منوط به اجيال (نسل هاى) آتيه است وهمّت رجال آينده كه شواهد آن را بيابند وحقيقت حال را بنگارند.» اینجا مؤلف تشکیک می کند که ممکن است که نویسندگان قصد حقیقت نویسی نداشته بوده باشند.

این مطلب هیچ چیزی را در باره عدم توبه نامه اثبات نمی کند
زیرا با این مطلب باید تمام مطالب این دو کتاب را کنار بگذاریم نه تنها توبه نامه را

חסר משמעות;829406 نوشت:
و در مورد مستر براون، در صفحۀ 6؛ نوشته است: «لکن منشورات این کاتب عجیب چندان متفاوت و متنوّن بود که موجب حیرت اهل خبرت میشد چون گاهی در مرات بیانات او صورت بهائی ثابت و وقتی ازلی متعصب و هنگامی مورخ منصف و حینی انگلیسی متصلب و گاهی مستشرق غیرمتحزب جلوه گر میگشت.» پس مشخص است که نویسنده، مستر براون را نیز، مردی دچار تناقض می داند، و "مورخ منصف" تنها یکی از حالات نوشتار اوست!

مانند قبل باید تمام این کتاب را کنار بگذاریم و به هیچ وجه به آن استناد نکنیم

חסר משמעות;829406 نوشت:
همین آقای ابوالفضائل گلپایگانی، در جای دیگری در مقالۀ باب و بابیت که در صفحات ٢٩١ تا ٣٠٣ كتاب رسائل و رقائم ميرزا ابوالفضائل گلپايگانى تأليف روح اﻟﻠﻪمهرابخانى، آمده است، گفته است که میرزا محمد تقی تقی مستوفی کاشانی، در کتاب ناسخ التواریخ، آنچه در دهان دشمنان بابیان شهرت داشته است را نقل کرده است.

از این فرد همچنین در جای دیگری از کتاب فوق(صفحات 101 و 102) نقل شده است، مورخین را به کل مورد هجوم قرار داده می نویسد: «چون باب ثانياً به تبريز وارد شد وليعهد كبارعلماى بلد را دعوت وباب را احضارفرمود ومناظرتى بغايت استبداد و ظلم در ميانشان واقع شد وصورت اين مناظره را هريك ازمورّخين نوعى نوشته اند لكن ازهمان عباراتى كه منكرين باب درتواريخ خود دركيفيت اين مناظره نوشته اند گذشته از اينكه غالب دروغ وبى اصل نوشته شده است، بخوبى مستفاد مى شود كه مقصد اكابر علماى ايران تحقيق مطلب نبوده است ومقصودشان فقط اين بوده كه سخنى به اهانت واستهزاء گويند و تخويف وتهديد نمايند ومراتب جلالت ونورانيت باب را بر خلق مستور دارند»

اینها نیز همان طور هیچ کدام دلیلی بر دورغ بودن توبه نامه نیست

חסר משמעות;829406 نوشت:
اینجا مشخص می شود که اگر این نویسنده، محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا را قبول داشته است که دیگر ادعای مناظره ای بغایت استبداد و ظلم، معنا ندارد زیرا آنطور که ناصرالدین میرزا نقل می کند، مناظره وجۀ علمی داشته و علی محمد باب، پرت و پلا جواب داده است و ادعاهای بی اساس کرده است و اگر استهزایی شده خودش با سخنان باطل خودش و جوابهای سربالایش باعث این رفترا شده است. مثلاً به او می گویند نشانه ای بیاور می گوید اذن ندارم، خب اگر نشانه نیاورد که نمی توان به او ایمان آورد، پس می گویند تو که اذن نداشتی غلط کردی که آمدی! شاید بیان تند باشد ولی حرف حساب است!

منافات ندارد می تواند مناظره به غایت استبداد صورت گرفته باشد. و حتی توبه نامه نیز تحمیل شده باشد (بر فرض) اما با این سخن نمی توان اصل وجود توبه نامه را انکار کرد

חסר משמעות;829406 نوشت:
این می شود که از کلیت نوشتارهای گلپایگانی مشخص می شود که او محتوا را قبول ندارد، و مورخین را نیز مورد تشکیک قرار می دهد. لذا باید به نقل نامۀ ناصرالدین میرزا شک کرد و برعکس، ادعای پذیرش محتوای نامه و در نتیجه نوشته شدنِ توبه نامه از سوی او، امری است که محتاج اثبات است.

به هیچ وجه چنین چیزی اثبات نمی شود
جا داشت گلپایگانی پس از بیان توبه نامه یک سطر ولو در لفافه می گفت که حاکی از عدم قبولش باشد.
این که توبه نامه را نقل کرده و حتی در بیان توبه نامه نیز از تمجید باب دست نکشیده و هیچ اشاره ای به دروغ بودن توبه نامه نکرده خود دلیل محکمی است که توبه نامه را قبول داشته ولو اینکه در جای جای کتابش همانطور که فرموده بودید نسبت به آثار فوق اشکالاتی داشته باشد.
نهایت چیزی که می توان از این نوشته اثبات کرد این است که اصل توبه باب را قبول داشته و آن را به زور و تحت فشار می دانسته است. نه اینکه اصل توبه نامه را قبول نداشته باشد

عماد;829688 نوشت:
بحث بر سر حدیث صحیح نبود بنده قرآن و حدیث صحیح را مثال زدم، بحث بر سر این است که اگر بخواهیم تاریخ را اینگونه که شما می فرمائید ثابت کنیم اکثر مسائل تاریخی ثابت نخواهد شد، حتی خود ناصرالدین شاه نیز ثابت نمی شود زیرا به قول شما آمدن در کتابهای مختلف دلیل بر قطعی الصدور بودن او نیست. بنده عرض کردم فارق از قرآن و حدیث صحیح، در تاریخ گاه تصریح قابل قبول داریم که گاه با مویدات آن را ثابت می کنیم.


این را بنده باید از شما بپرسم نه شما از بنده
با این معیار شما حتی شخص حضرت مسیح نیز ثابت نمی شود تا چه رسد به صلیب کشیدن ایشان
با این معیار شما حتی شخص کورش هم ثابت نمی شود تا چه رسد به گزارشهای هرودوت
با این معیار حتی شخص باب هم ثابت نمی شود تا چه رسد به توبه وی
با این معیار حتی شخص ناصرالدین شاه هم ثابت نمی شود تا چه رسد نامه وی
و قس علی هذا

با عرض سلام. جناب عماد، نمی دانم چرا اینقدر نگاه بنده به تاریخ را شکاکانه تصور کرده اید. هدف بنده بیان طرحی روش شناسانه برای بررسی تاریخ بود. بنده نگاهم این است که وقتی ما در حال قضاوت در مورد یک مسئلۀ پراهمیت و حساس تاریخی هستیم، یعنی مسئله ای بر ایمان و راه و روش ما اثر مستقیم دارد، روالمان با وقتی که با یک ماجرای عادی را بررسی می کنیم، بسیار متفاوت است. گزاره هایی مثل «کوروش به ارمنستان حمله کرد» اهمیتی به مراتب پایینتر از «عیسی مصلوب شد» دارند؛ در بررسی حملۀ کوروش به ارمنستان، ما اهمیتی نمی دهیم که کتبیه های بابلی، هرودوت و گتزیاس هیچ اشاره ای به آن ندارند، و اکثر مورخین به راحتی از کنار آن می گذرند. ولی گزاره هایی مثل «عیسی وجود داشته است»، «عیسی مصلوب شد و سه روز بعد از صلیب از مردگان برخاست»، «محمّد پس از دریافت اولین وحی فلان کار را انجام داد» و امثالهم، اهمیت بسیار بیشتری دارند. موافقین و مخالفین از بین تاریخدانها به بررسی مسئله می پردازند و مسئله را موشکافی می کنند..

در واقع، روال عقلای علم تاریخ، این است که وقتی قبول یا ردّ گزارش تاریخی، بر طرز فکرشان و راه و روششان اثری جدی دارد، به راحتی از کنار مسئله نمی گذرند، و در برابر هر چه در تاریخ آمده است، سر تسلیم فرود نمی آورند. البته قبول دارم که تاریخ خیلی وقتها ابهامات زیادی دارد، ولی این ابهامات «الزاماً» مورد توجه عقلای علم تاریخ قرار نمی گیرند.

عرض بنده این است، و نه آن شکاکیت تند و تیزی که گمان کرده اید بنده دارم. اگر شما متد فوق را قبول ندارید، بفرمایید متد شما برای نگاه موشکافانه به تاریخ چیست.

عماد;829689 نوشت:
חסר משמעות;829399 نوشت:
لذا امیدوارم روشن شود که منظور بنده از قطعی الصدور، در حدّ تواتر نیست، بلکه در حدّی است که سندیت مسئله قابل توجه باشد. بتوان مطمئن بود که چنین توبه نامه ای، حداقل به احتمال خیلی زیاد، با چنین محتوایی از باب گرفته شده است.

بسم الله با این معیار شما ثابت کنید اصلا بابی در کار بوده است. هر چه بگوئید طرف مقابل شما می تواند همین سخن را در مقابل شما بگوید
در هر مسئله ای یا باید ما خودمان حضور داشته باشیم یا باید نص صریح داشته باشیم یا با کنار هم قرار دادن مویدات مختلف وجود یا عدم وجود آن را اثبات کنیم. مانند کنار هم چیدن قطعات یک پازل

با سلام دوباره. بنده گمان نمی کنم که در بالا چیز بدی گفته باشم.بنده گفته ام «سندیت مسئله قابل توجه باشد» یعنی شما می فرمایید سندیت مسئله هیچ اهمیتی ندارد؟ یا می فرمایید محتمل بودنِ واقعی بودنِ گزارش هیچ اهمیتی ندارد؟ من کجا گفتم یا باید خودمان حضور داشته باشیم یا نص صریح(که احتمالاً منظورتان وحی صریح است) یا مؤیدات مختلف وجود یا عدم را اثبات کنیم؟ اصلاً من کجا از یقین عقلی و منطقی در تاریخ سخن گفتم؟ گمان بنده این است که مطلبم را کمی با نگاه منفی خوانده اید.

اما در مورد وجود باب که اصلاً بحث متفاوت است. شما اگر علی محمد باب را از تاریخ حذف کنید، باید توضیح بدهید که چرا گروهی از نویسندگان مسلمان و بابی و ازلی و بهائی، ناگهان شروع به بررسی و تحلیل شخصیتی به نام علی محمد باب در کتابهایشان کردند، چرا گروه قابل توجه از انسانها در عصر محمدشاه و ناصرالدین شاه به وجود چنین انسانی معتقد شدند و نویسندگان کتب تاریخی از برخوردهای موافقین و مخالفین این انسان گزارشها نوشته اند؟ تبانی در دروغ کردند؟ همه با هم دچار توهم شدند؟ آیا همگی خواسته اند با آیندگان شوخی کنند؟ کتابهای منسوب به این فرد را چه کسی نوشته است؟ این می شود که عقلای علم تاریخ، به احتمال وجود نداشتن علی محمد باب اعتنایی نمی کنند.

عماد;829690 نوشت:
این مطلب هیچ چیزی را در باره عدم توبه نامه اثبات نمی کند
زیرا با این مطلب باید تمام مطالب این دو کتاب را کنار بگذاریم نه تنها توبه نامه را

عماد;829691 نوشت:
مانند قبل باید تمام این کتاب را کنار بگذاریم و به هیچ وجه به آن استناد نکنیم

اینها نیز همان طور هیچ کدام دلیلی بر دورغ بودن توبه نامه نیست

با سلام مجدد. گرامی صورت مسئله چیز دیگری است. مسئله از صحت محتوای این کتب نیست. صحبت از عقیدۀ ابوالفضائل گلپایگانی است. او این منابع را بعضاً قبول ندارد و بعضاً مشکوک دانسته است. در مواردی که در بالا جواب داده اید، اصلاً بحث از نگرش او به توبه نامه نیست.

عماد;829691 نوشت:

منافات ندارد می تواند مناظره به غایت استبداد صورت گرفته باشد. و حتی توبه نامه نیز تحمیل شده باشد (بر فرض) اما با این سخن نمی توان اصل وجود توبه نامه را انکار کرد

به هیچ وجه چنین چیزی اثبات نمی شود
جا داشت گلپایگانی پس از بیان توبه نامه یک سطر ولو در لفافه می گفت که حاکی از عدم قبولش باشد.
این که توبه نامه را نقل کرده و حتی در بیان توبه نامه نیز از تمجید باب دست نکشیده و هیچ اشاره ای به دروغ بودن توبه نامه نکرده خود دلیل محکمی است که توبه نامه را قبول داشته ولو اینکه در جای جای کتابش همانطور که فرموده بودید نسبت به آثار فوق اشکالاتی داشته باشد.
نهایت چیزی که می توان از این نوشته اثبات کرد این است که اصل توبه باب را قبول داشته و آن را به زور و تحت فشار می دانسته است. نه اینکه اصل توبه نامه را قبول نداشته باشد

گرامی، سه مسئله را عنایت داشته باشید:

اولی اینکه بحث یک بحث عقلایی است: گلپایگانی می گوید: «مناظرتى بغايت استبداد و ظلم در ميانشان واقع شد وصورت اين مناظره را هريك ازمورّخين نوعى نوشته اند لكن ازهمان عباراتى كه منكرين باب درتواريخ خود دركيفيت اين مناظره نوشته اند گذشته از اينكه غالب دروغ وبى اصل نوشته شده است، بخوبى مستفاد مى شود كه مقصد اكابر علماى ايران تحقيق مطلب نبوده است ومقصودشان فقط اين بوده كه سخنى به اهانت واستهزاء گويند» آیا شما با رؤیت محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا، چنین برداشتی می کنید؟ آیا مناظره بنا به بیان ناصرالدین میرزا، مستبدانه و ظالمانه است؟ آیا مشخص می شود که قصد علما تحقیق نبوده بلکه تمسخر بوده است؟

ببینید اینجا یک نگاه عقلایی است. گلپایگانی نمی تواند محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا را بیانگر وقوع مناظره ای مستبدانه و ظالمانه و با هدف تمسخر بداند. اینجا به لحاظ عقلایی نتیجه گرفته می شود که لابد گلپایگانی، قصد داشته بگوید این نامه هم به فرض صحت، چیزی را ثابت نمی کند.

دوم اینکه، از شما بعید است که استدلال از سکوت کنید. شما از سکوت ارشاد العوام و مفتاح باب الابواب در مورد ثبت توبه نامه، نتیجه نمی گیرید که آنها اعتقاد به به توبه نداشته اند، بلکه می فرمایید: «اگر زعیم الدوله اذعان می کرد که توبه نامه ای در کار نبوده شما می توانستید آن را ملاک بر عدم توبه نامه قرار دهید اما ننوشتن دلیل بر نبودن نیست» چرا اینجا نمی فرمایید که اگر گلپایگانی اذعان می کرد که توبه نامه را قبول دارد، شما می توانستید آن را ملاک اعتقاد او به توبه نامه قرار بدهید، ولی ننوشتن دلیل بر نبودن نیست؟

گرامی، گلپایگانی نگفته نامه را قبول ندارم، ولی در عین حال نگفته قبول دارم. او فقط یک متن را ذکر کرده است. اگر بفرمایید اصل بر عدم است، و حال که متن را آورده است و سابقه ای بر انکار متن از او نداریم، پس اصل را بر عدم انکار می گیریم، فرمایش شما عقلایی است، ولی به شرط اینکه ما هیچ شاهد و قرینه ای بر انکار نداشته باشیم. اقوال فوق از گلپایگانی، نشانگر این است که نگرشی برخلاف محتوای نامۀ مذکور دارد.

سوم اینکه، فراموش نفرمایید که ما سه حالت داریم: اول اینکه می دانیم نامه را قبول داشته، دومی اینکه می دانیم نامه را قبول نداشته و سومی اینکه نمی دانیم قبول داشته یا قبول نداشته.

البته خدمت شما عرض می کنم که توجیه کلامی طرفداران باب برای توبه کردن او، صرفاً به زور بودن آن نیست، بلکه اصل مطلبشان چیز دیگری است که خارج از این بحث است.

متشکرم

חסר משמעות;829406 نوشت:
اینجا مشخص می شود که اگر این نویسنده، محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا را قبول داشته است که دیگر ادعای مناظره ای بغایت استبداد و ظلم، معنا ندارد زیرا آنطور که ناصرالدین میرزا نقل می کند، مناظره وجۀ علمی داشته و علی محمد باب، پرت و پلا جواب داده است و ادعاهای بی اساس کرده است و اگر استهزایی شده خودش با سخنان باطل خودش و جوابهای سربالایش باعث این رفترا شده است. مثلاً به او می گویند نشانه ای بیاور می گوید اذن ندارم، خب اگر نشانه نیاورد که نمی توان به او ایمان آورد، پس می گویند تو که اذن نداشتی غلط کردی که آمدی! شاید بیان تند باشد ولی حرف حساب است!

این می شود که از کلیت نوشتارهای گلپایگانی مشخص می شود که او محتوا را قبول ندارد، و مورخین را نیز مورد تشکیک قرار می دهد. لذا باید به نقل نامۀ ناصرالدین میرزا شک کرد و برعکس، ادعای پذیرش محتوای نامه و در نتیجه نوشته شدنِ توبه نامه از سوی او، امری است که محتاج اثبات است.

חסר משמעות;829706 نوشت:
اولی اینکه بحث یک بحث عقلایی است: گلپایگانی می گوید: «مناظرتى بغايت استبداد و ظلم در ميانشان واقع شد وصورت اين مناظره را هريك ازمورّخين نوعى نوشته اند لكن ازهمان عباراتى كه منكرين باب درتواريخ خود دركيفيت اين مناظره نوشته اند گذشته از اينكه غالب دروغ وبى اصل نوشته شده است، بخوبى مستفاد مى شود كه مقصد اكابر علماى ايران تحقيق مطلب نبوده است ومقصودشان فقط اين بوده كه سخنى به اهانت واستهزاء گويند» آیا شما با رؤیت محتوای نامۀ ناصرالدین میرزا، چنین برداشتی می کنید؟ آیا مناظره بنا به بیان ناصرالدین میرزا، مستبدانه و ظالمانه است؟ آیا مشخص می شود که قصد علما تحقیق نبوده بلکه تمسخر بوده است؟

گلپایگانی مناظره را در غایت استبداد می داند، برفرض صحت ادعایش، حرف بنده این است که گلپایگانی متعرض دروغ بودن توبه نامه نشده بلکه آن را مستبدانه می داند. عجیب است که شما از این سخن چنین استفاده بعید اندر بعیدی می کنید

חסר משמעות;829701 نوشت:
اما در مورد وجود باب که اصلاً بحث متفاوت است. شما اگر علی محمد باب را از تاریخ حذف کنید، باید توضیح بدهید که چرا گروهی از نویسندگان مسلمان و بابی و ازلی و بهائی، ناگهان شروع به بررسی و تحلیل شخصیتی به نام علی محمد باب در کتابهایشان کردند، چرا گروه قابل توجه از انسانها در عصر محمدشاه و ناصرالدین شاه به وجود چنین انسانی معتقد شدند و نویسندگان کتب تاریخی از برخوردهای موافقین و مخالفین این انسان گزارشها نوشته اند؟ تبانی در دروغ کردند؟ همه با هم دچار توهم شدند؟ آیا همگی خواسته اند با آیندگان شوخی کنند؟ کتابهای منسوب به این فرد را چه کسی نوشته است؟

اینها را شما باید پاسخ دهید نه بنده! شما فرمودید که تکرار یک مطلب در منابع مختلف قطعی الصدور بودن آن را ثابت نمی کند.
صحبت به درازا کشید و تطویل بیش از این تکرار مکرارات است
سخن پایانی بنده این است که
برخی مسائل تاریخی نص صریح داریم که مورد قبول عقلا قرار می گیرد
و برخی نیز که نص نداریم با کنار هم قرار دادن جوانب امر صحت و عدم صحتش ثابت می شود
در جریان توبه باب منابع به قول شما ضد بابی توبه نامه قبول دارند
منابع طرفدار باب نیز بعضا توبه نامه را نوشته اند و ردی بر ان ننموده اند
اینکه در برخی از منابع طرفدار باب حرفی از توبه نامه نیست طبیعی است. بنا نیست همه آنها این کار زشت رهبردینیشان را قبول نمایند، بلکه تعصب باعث انکار آن می شود
همین که عده ای از آنها نوشته اند و در منابع ضد بابی نیز وجود دارد با کنار هم گذاشتن این مسائل و مسائل دیگر توبه نام اثبات می شود .

عماد;829934 نوشت:
گلپایگانی مناظره را در غایت استبداد می داند، برفرض صحت ادعایش، حرف بنده این است که گلپایگانی متعرض دروغ بودن توبه نامه نشده بلکه آن را مستبدانه می داند. عجیب است که شما از این سخن چنین استفاده بعید اندر بعیدی می کنید

با سلام. بحث این بود که او بخشی از نامه را قبول ندارد و اگر صدر را قبول ندارد، ذیل را هم قبول ندارد. البته او در ادامه اصل توبه نامه را نیز می آورد، و ادعایی بر دروغ یا ظالمانه بودنش ندارد. اتفاقاً تعابیر سید مهدی گلپایگانی نشانگر این است که او دستخط توبه نامه را حقیقی دانسته. او نوشته است: «مناسب چنان بنظر میاید که صورت همان دستخط مبارک را نیز محض تکمیل فائده در اینمقام مندرج سازیم» اینجا بعید است هیچ عاقلی بگوید سیدمهدی گلپایگانی، چیزی که قبول نداشته را دستخط مبارک نامیده است.

پس می بینید که بنده قصد انکار و تشکیک بیجا ندارم، من فقط مدرک و سند عقلایی می خواهم. همین.

عماد;829936 نوشت:
اینها را شما باید پاسخ دهید نه بنده! شما فرمودید که تکرار یک مطلب در منابع مختلف قطعی الصدور بودن آن را ثابت نمی کند.
صحبت به درازا کشید و تطویل بیش از این تکرار مکرارات است
سخن پایانی بنده این است که
برخی مسائل تاریخی نص صریح داریم که مورد قبول عقلا قرار می گیرد
و برخی نیز که نص نداریم با کنار هم قرار دادن جوانب امر صحت و عدم صحتش ثابت می شود
در جریان توبه باب منابع به قول شما ضد بابی توبه نامه قبول دارند
منابع طرفدار باب نیز بعضا توبه نامه را نوشته اند و ردی بر ان ننموده اند
اینکه در برخی از منابع طرفدار باب حرفی از توبه نامه نیست طبیعی است. بنا نیست همه آنها این کار زشت رهبردینیشان را قبول نمایند، بلکه تعصب باعث انکار آن می شود
همین که عده ای از آنها نوشته اند و در منابع ضد بابی نیز وجود دارد با کنار هم گذاشتن این مسائل و مسائل دیگر توبه نام اثبات می شود .

با سلام دوباره. دو نکته را اینجا مهم است:

نخست اینکه بنده آخرسر نفهمیدم که آیا عقلا باید به هر نص صریحی در مسائل تاریخ اقناع شوند؟

دوم اینکه اگر شما سخن فوق را می فرمایید، وقتی نص بدون هیچ لکنتی گفت عیسی مصلوب شد، یا گفت فلان پیامبر در پی توطئه گری گروهی از یکی از طوایف، چندصد تن از مردانشان کشت و زنان و کودکانشان را اسیر کرد، باید مورد قبول عقلا قرار بگیرد؟ در نتیجه آیا شما علمای مسلمانی را که همین دو مطلب را مورد تشکیک و انکار قرار می دهند، از جرگۀ عقلا خارج می دانید؟

متشکرم

חסר משמעות;829963 نوشت:
با سلام. بحث این بود که او بخشی از نامه را قبول ندارد و اگر صدر را قبول ندارد، ذیل را هم قبول ندارد. البته او در ادامه اصل توبه نامه را نیز می آورد، و ادعایی بر دروغ یا ظالمانه بودنش ندارد. اتفاقاً تعابیر سید مهدی گلپایگانی نشانگر این است که او دستخط توبه نامه را حقیقی دانسته. او نوشته است: «مناسب چنان بنظر میاید که صورت همان دستخط مبارک را نیز محض تکمیل فائده در اینمقام مندرج سازیم» اینجا بعید است هیچ عاقلی بگوید سیدمهدی گلپایگانی، چیزی که قبول نداشته را دستخط مبارک نامیده است.

مرحبا به ناصرنا

חסר משמעות;829963 نوشت:
پس می بینید که بنده قصد انکار و تشکیک بیجا ندارم، من فقط مدرک و سند عقلایی می خواهم. همین.

سند عقلایی برای چنین مواردی از این چند حال خارج نیست
1. خودمان در متن قضیه حضور داشته باشیم که نداریم
2. نص صریحی که برای همه قابل قبول باشد داشته باشیم که نداریم
3. کنار هم قرار دادن قطعات پازل و تمکیل آن با مویدات مربوطه
به نظر فقط سومی می ماند یعنی با کنار هم قرار دادن قطعات، پازل را تکمیل می کنیم، حال یا قطعات کم می آید لذا پازل ناقض می ماند یا قطعات به اندازه کافی وجود دارد که پازل کامل شده و مسئله مورد نظر اثبات می شود
قطعات پازل:
1. مخالفان باب اعم از علماء، تاریخ نویسان، قضیه توبه نامه را نوشته اند
2. برخی از موافقان باب نیز توبه نامه را نوشته اند
نکته: این سه چهارم پازل
3. برخی موافقان(یعنی یک چهارم باقی مانده) اصل توبه را رد کرده اند. با توجه به تعصب آنان نسبت به باب این امر طبیعی به نظر می رسد و یک چهارم بعدی نیز خود به خود پر می شود اگر چه با نبود همین یک چهارم نیز 75درصد احتمال قطعی بودن قضیه می رود
ممکن است شما از نگاه یک بابی به قضیه بنگرید
و بگوئید قطعات پازلی که کارشناس کنار هم قرار داده با نگاه خودش است که مخالف باب است
از نگاه موافقان باب قطعات پازل اینگونه که کارشناس قرار داده نیست بلکه چنین است:
1. برخی موافقان باب توبه نامه را قبول ندارند
2. برخی موافقان قبول دارند
3. مخالفان نیز اگر 25درصدشان را غیر مغرض بدانیم 25درصدشان مغرضند و تعصب در قبال دشمنی باب
با این حال نیز 50 به پنجاه می شود
اگر یک نفر به طرف به قضیه نگاه کند
طرف اول پازلشان 75 در صد پر است
طرف دوم 50 درصد پر است
احتمال اینکه نظر اول درست باشد قوی تر است
قضیه تاریخی را که سند اختلافی دارد اینگونه بررسی نمی نمائیم
البته این قطعاتی که بنده کنار هم گذاشتم علمی نبود بلکه فی البداهه به ذهنم رسید اگر بخواهیم علمی تر بررسی کنیم قطعا طرف 75درصد بیشتر و طرف 50در صد کمتر خواهد شد با توجه به حمایت روسیه از باب و سپس انگلیس و پس از آن پهلوی در پاک کردن مدارک موجود و اکنون نیز اسرائیل و آمریکا از این جریان به نظر می رسد 75درصد ارتقاء یابد و 50درصد تنزل

חסר משמעות;829964 نوشت:
دوم اینکه اگر شما سخن فوق را می فرمایید، وقتی نص بدون هیچ لکنتی گفت عیسی مصلوب شد، یا گفت فلان پیامبر در پی توطئه گری گروهی از یکی از طوایف، چندصد تن از مردانشان کشت و زنان و کودکانشان را اسیر کرد، باید مورد قبول عقلا قرار بگیرد؟ در نتیجه آیا شما علمای مسلمانی را که همین دو مطلب را مورد تشکیک و انکار قرار می دهند، از جرگۀ عقلا خارج می دانید؟

در مورد حضرت عیسی نص بدون هیچ لکنتی برای همه طرفها وجود ندارد و از آنجا که عروج امری تاریخی نیست زیرا در تاریخ از مسائل ماورائی صحبت نمی شود به سراغ کلام می رویم. زیرا چه مصلوب شدن برای مسیحیان و چه عدم صلیب برای مسلمانان نکته ای خارج از محدوده تاریخ و بحثی اعتقادی است.
در اینگونه موارد باید آنها اثبات کنند که دینشان بر حق است اگر دینشان بر حق بود قطعا نظرشان مقبول واقع می شود
ما نیز باید اثبات کنیم که دینمان بر حق است اگر طرف مقابل قبول کرد که دینمان برحق است قطعا نظرمان در مورد حضرت عیسی نیز پذیرفته خواهد شد
پس بحث اعتقادی است نه کلامی
در مورد بنی قریظه نیز نص صریح آن است که همه مورخین و صاحبان نظر قبول داشته باشند. لذا وقتی عده ای از آنان قبول ندارند نص تاریخی از صراحت می افتد و لکنت پیدا می کند در این جاست که به سراغ قطعات پازل می رویم و با زیر و رو کردن آنها و برررسی موشکافانه به وقوع یا عدم وقوع آن حکم می کنیم

عماد;830071 نوشت:
مرحبا به ناصرنا

سند عقلایی برای چنین مواردی از این چند حال خارج نیست
1. خودمان در متن قضیه حضور داشته باشیم که نداریم
2. نص صریحی که برای همه قابل قبول باشد داشته باشیم که نداریم
3. کنار هم قرار دادن قطعات پازل و تمکیل آن با مویدات مربوطه
به نظر فقط سومی می ماند یعنی با کنار هم قرار دادن قطعات، پازل را تکمیل می کنیم، حال یا قطعات کم می آید لذا پازل ناقض می ماند یا قطعات به اندازه کافی وجود دارد که پازل کامل شده و مسئله مورد نظر اثبات می شود
قطعات پازل:
1. مخالفان باب اعم از علماء، تاریخ نویسان، قضیه توبه نامه را نوشته اند
2. برخی از موافقان باب نیز توبه نامه را نوشته اند
نکته: این سه چهارم پازل
3. برخی موافقان(یعنی یک چهارم باقی مانده) اصل توبه را رد کرده اند. با توجه به تعصب آنان نسبت به باب این امر طبیعی به نظر می رسد و یک چهارم بعدی نیز خود به خود پر می شود اگر چه با نبود همین یک چهارم نیز 75درصد احتمال قطعی بودن قضیه می رود
ممکن است شما از نگاه یک بابی به قضیه بنگرید
و بگوئید قطعات پازلی که کارشناس کنار هم قرار داده با نگاه خودش است که مخالف باب است
از نگاه موافقان باب قطعات پازل اینگونه که کارشناس قرار داده نیست بلکه چنین است:
1. برخی موافقان باب توبه نامه را قبول ندارند
2. برخی موافقان قبول دارند
3. مخالفان نیز اگر 25درصدشان را غیر مغرض بدانیم 25درصدشان مغرضند و تعصب در قبال دشمنی باب
با این حال نیز 50 به پنجاه می شود
اگر یک نفر به طرف به قضیه نگاه کند
طرف اول پازلشان 75 در صد پر است
طرف دوم 50 درصد پر است
احتمال اینکه نظر اول درست باشد قوی تر است
قضیه تاریخی را که سند اختلافی دارد اینگونه بررسی نمی نمائیم
البته این قطعاتی که بنده کنار هم گذاشتم علمی نبود بلکه فی البداهه به ذهنم رسید اگر بخواهیم علمی تر بررسی کنیم قطعا طرف 75درصد بیشتر و طرف 50در صد کمتر خواهد شد با توجه به حمایت روسیه از باب و سپس انگلیس و پس از آن پهلوی در پاک کردن مدارک موجود و اکنون نیز اسرائیل و آمریکا از این جریان به نظر می رسد 75درصد ارتقاء یابد و 50درصد تنزل

با سلام. تحلیل جالبی است، البته دو نکته را فراموش کردید: اول اینکه در منابع طرفدار باب، تنها یک اثر ازلی و یک اثر بهائی از این توبه نامه یاد کرده اند و به نظر نمی رسد که درست باشد که این دو اثر را به نیمی از طرفداران باب، تعمیم بدهیم، همانطور که وقتی دو نویسندۀ شیعی معروف داریم که ادعای تحریف قرآن را دارند، نمی شود گفته نصف شیعه ها معتقد به تحریف قرآن هستند. دوم اینکه تمام مخالفان باب هم به توبه نامه نوشتن اشاره ندارند، که در صفحات قبل اشاره کردیم.

البته بحث حمایت روسیه و انگلیس و... وقتی می تواند به لحاظ عقلایی مفید باشد که طرف مقابل توجیه قابل قبولی نداشته باشد، که از آنجا که بحث کلامی نیست، وارد بحث توجیهات این افراد نمی شویم، ولی بر این شاهد جدید شما، یک نقد وارد است و آن اینکه روسیه و انگلیس و پهلو و اسرائیل و آمریکا، هر حمایتی هم که کرده اند، از بهائیت و رهبران آن کرده اند، و نه از بابیت و علی محمد باب(البته تا جایی که من خبر دارم) پس این شاهد شما علیه حسینعلی نوری و عبدالبهاء قابل طرح است و نه علیه علی محمد باب؛ حتماً مستحضر هستید که تمام پیروان باب، بهائی نشدند، ولی فرقه های ازلی و بابی و سایرین از بین رفتند و بهائیت رشد کرد.

عماد;830074 نوشت:
در مورد حضرت عیسی نص بدون هیچ لکنتی برای همه طرفها وجود ندارد و از آنجا که عروج امری تاریخی نیست زیرا در تاریخ از مسائل ماورائی صحبت نمی شود به سراغ کلام می رویم. زیرا چه مصلوب شدن برای مسیحیان و چه عدم صلیب برای مسلمانان نکته ای خارج از محدوده تاریخ و بحثی اعتقادی است.
در اینگونه موارد باید آنها اثبات کنند که دینشان بر حق است اگر دینشان بر حق بود قطعا نظرشان مقبول واقع می شود
ما نیز باید اثبات کنیم که دینمان بر حق است اگر طرف مقابل قبول کرد که دینمان برحق است قطعا نظرمان در مورد حضرت عیسی نیز پذیرفته خواهد شد
پس بحث اعتقادی است نه کلامی

سلام مجدد. نخست اینکه بحث از حضرت مصلوب شدن حضرت عیسی را عرض کردم و نه عروج ایشان را. دوم اینکه بله، می توان بحث را ایمانی دید، ولی بسیاری از علمای اسلام، که علمای کوچکی هم نیستند، اقدام به اقامه دلیلها و توجیهاتی در جهت اثبات عدم مصلوب شدن مسیح و بر اساس تاریخ می کنند. آیا به نظر شما، این افراد بر خلاف نص صریح سخن می گویند، برخلاف عقلا عمل می کنند؟

عماد;830074 نوشت:

در مورد بنی قریظه نیز نص صریح آن است که همه مورخین و صاحبان نظر قبول داشته باشند. لذا وقتی عده ای از آنان قبول ندارند نص تاریخی از صراحت می افتد و لکنت پیدا می کند در این جاست که به سراغ قطعات پازل می رویم و با زیر و رو کردن آنها و برررسی موشکافانه به وقوع یا عدم وقوع آن حکم می کنیم

یعنی می فرمایید اگر مورخین نزدیک به حادثه یک امری را با صراحت گفتند و نویسندگان متأخر آنرا نپذیرفتند، نص از صراحت می افتد؟ آثاری که فاصلۀ حدود یک قرن به بالا با ماجرا دارند، وقتی وارد شرح ماجرا می شوند به وقوع آن اشاره دارند. کدام اثر معاصر اینها، این امر را «انکار کرده است»؟

متشکرم

חסר משמעות;830308 نوشت:
البته دو نکته را فراموش کردید: اول اینکه در منابع طرفدار باب، تنها یک اثر ازلی و یک اثر بهائی از این توبه نامه یاد کرده اند و به نظر نمی رسد که درست باشد که این دو اثر را به نیمی از طرفداران باب، تعمیم بدهیم، همانطور که وقتی دو نویسندۀ شیعی معروف داریم که ادعای تحریف قرآن را دارند، نمی شود گفته نصف شیعه ها معتقد به تحریف قرآن هستند. دوم اینکه تمام مخالفان باب هم به توبه نامه نوشتن اشاره ندارند، که در صفحات قبل اشاره کردیم.

در مورد کتابهای اولیه بابیه، مگر چند کتاب داریم، البته کتابهای اولیه، نه آنچه در زمان پهلوی و بعد از آن نوشته اند. اگر هزار کتاب تاریخی از باب داریم که در دوتای آنها این مطلب آمده شما تناسب را بر دوهزارم ببندید، اما عمده کتابهای اولیه انگشت شمار هستند.
در مورد تحریف قرآن چنین نیست، شیعه کتابهای کلامی، تاریخی و حدیثی بسیاری دارد که تنها در برخی از آنها آنهم به عنوان قولی که قول عدم تحریف نیز در احادیث همان کتاب آمده پس مقایسه این دو بحث با هم بسی دور از ارتباط است.

חסר משמעות;830308 نوشت:
لبته بحث حمایت روسیه و انگلیس و... وقتی می تواند به لحاظ عقلایی مفید باشد که طرف مقابل توجیه قابل قبولی نداشته باشد، که از آنجا که بحث کلامی نیست،

ما با بحث کلامی آنها کاری نداریم، برفرض محال که در بحث کلامی حق به جانب آنان باشد عرض بنده است که با قدرتی که روسیه، انگلیس و پهلوی داشتند و هر سه تمام قد در حمایت بابیه و بهائیه بودند بدیهیست تمام تلاش خود را برای پاک کردن تمام اتهامات از باب به کار گیرند از جمله در مورد توبه نامه، مانند آنچه در مورد عین خط باب موجود در مجلس انجام شد.

חסר משמעות;830315 نوشت:
سلام مجدد. نخست اینکه بحث از حضرت مصلوب شدن حضرت عیسی را عرض کردم و نه عروج ایشان را. دوم اینکه بله، می توان بحث را ایمانی دید، ولی بسیاری از علمای اسلام، که علمای کوچکی هم نیستند، اقدام به اقامه دلیلها و توجیهاتی در جهت اثبات عدم مصلوب شدن مسیح و بر اساس تاریخ می کنند.

بنده هم منظورم بحث مصلوب شدن بود نه عروج
یعنی این گونه مسائل در دایره کلام اثبات می شود اگر ما پذیرفتیم که حق با مسیحیان است گفته اناجیل در مورد مصلوب شدن صحیح میشود
واگر گفتیم حق با مسلمانان است گفته قرآن اثبات می شود
پس باید ابتدا به سراغ اثبات حقانیت دین برویم
اگر علمای بزرگی نیز در این زمینه به سراغ تاریخ رفته اند نه آن است که اشتباهی مرتکب شده باشند بلکه نزدیکتر اعتقادی است نه تاریخی زیرا چون که صد آمد نود هم پیش ماست

חסר משמעות;830315 نوشت:
یعنی می فرمایید اگر مورخین نزدیک به حادثه یک امری را با صراحت گفتند و نویسندگان متأخر آنرا نپذیرفتند، نص از صراحت می افتد؟ آثاری که فاصلۀ حدود یک قرن به بالا با ماجرا دارند، وقتی وارد شرح ماجرا می شوند به وقوع آن اشاره دارند. کدام اثر معاصر اینها، این امر را «انکار کرده است»؟

واضح است خواهش می کنم در چنین مسائلی جدل نفرمائید زیرا مثنوی هفتاد من کاغذ می طلبد
اگر مورخین نزدیک به حادثه یک امری را به صراحت گفتند و نویسندگان متاخر دلیل متقن بر اشتباه مورخ داشته باشند طبیعی است که سخنش از ارزش می افتد.

عماد;830548 نوشت:
در مورد کتابهای اولیه بابیه، مگر چند کتاب داریم، البته کتابهای اولیه، نه آنچه در زمان پهلوی و بعد از آن نوشته اند. اگر هزار کتاب تاریخی از باب داریم که در دوتای آنها این مطلب آمده شما تناسب را بر دوهزارم ببندید، اما عمده کتابهای اولیه انگشت شمار هستند.
در مورد تحریف قرآن چنین نیست، شیعه کتابهای کلامی، تاریخی و حدیثی بسیاری دارد که تنها در برخی از آنها آنهم به عنوان قولی که قول عدم تحریف نیز در احادیث همان کتاب آمده پس مقایسه این دو بحث با هم بسی دور از ارتباط است.

ما با بحث کلامی آنها کاری نداریم، برفرض محال که در بحث کلامی حق به جانب آنان باشد عرض بنده است که با قدرتی که روسیه، انگلیس و پهلوی داشتند و هر سه تمام قد در حمایت بابیه و بهائیه بودند بدیهیست تمام تلاش خود را برای پاک کردن تمام اتهامات از باب به کار گیرند از جمله در مورد توبه نامه، مانند آنچه در مورد عین خط باب موجود در مجلس انجام شد.

سلام. جناب عماد، از شما متشکرم. به نظر می رسد که بخش اصلی بحث گذشته و شما مطالب مدّ نظرتان را بیان داشته اید و بنده هم موافقم که تا سؤال اوّلیۀ خودم پاسخ دریافت کرد. البته من هنوز سؤالهایی برای بیان دارم؛ اگر موافقید که ادامه دهیم وگرنه از پاسخهایی که دادید، قدردانی می کنم.

متشکرم


سلام خدمتتان هستم البته اگر مربوط به توبه باب نیست در تاپیک جداگانه ای مطرح فرمائید زیرا موضوعات گوناگان جمع بندی تاپیک را با مشکل مواجه می کند اما اگر در مورد توبه باب است و تکرار مکررات نیست خدمتتان هستم بفرمائید

آلان این توبه نامه که می گوئید کجاست؟

کریم اردکانی;877344 نوشت:
آلان این توبه نامه که می گوئید کجاست؟

در مورد این توبه نامه چنین آمده است: «آنچه مسلم است، صورت اصلی دستخط علی محمد شیرازی، درقاب عکسی، در سالن قدیمی کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده است. مطلعان و کسانی که به کتابخانه مجلس رفت و آمد داشته و دارند، اذعان می دارند که خود صورت دستخط علی محمد شیرازی را که در قاب عکسی در سالن کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده، کراراً دیده اند و در زمان مسؤولان وقت، آن را برداشته، به کجا برده و یا تحویل داده اند، معلوم نیست! مؤلف این کتاب درآبان ۱۳۵۳، تحقیقات جامعی در کتابخانه مجلس شورای ملی به عمل آورد ولی مسؤولان از توبه نامه مذکور اطلاعی نداشتند و از آنجایی که احتمال داده می شد در صندوق کارپردازی مجلس گذارده شده باشد، کوشش به عمل آورد تا به محتویات صندوق مذکور، دستیابی پیدا کند. ولی بعدها معلوم شد که توبه نامه در صندوق کارپردازی موجود نیست!. . از آنجایی که صاحب اصلی این سند، ملت ایران می باشند، می بایست تحقیق و بررسی هایی از مسؤولان کتابخانه در سنوات مختلف خاصه در سال های ۱۳۱۵ به بعد صورت پذیرد، تا از سند مذکور اطلاع دقیق و یا در صورت اثبات مفقود شدن آن پرده ها از یک دستبرد جنایتکارانه بالا رود و نقشه های زعمای بهائی ایران به عنوان خدمت به کتابخانه مجلس و در لباس کتابدار و مسؤول کتابخانه معلوم همگان گردد!. . . »(1)

1نجفی، سید محمد باقر، بهائیان، ص ۲۲۴،

همچنین در کتاب«بهائیت چگونه به وجود آمد» بیان شده است
«در کتاب بیان الحق تألیف سیدعباس علوی، توبه نامه سیدباب را تأیید کرده است»
وی در ادامه می نویسد:
«در ایام محمدرضا(ی) مخلوع در میدان بهارستان اغتشاشی بر پا، بهائیان مجلس را به آتش کشیده که توبه نامه سوخته شود خساراتی وارد آمده اما توبه نامه محفوظ ماند»(1)
و نیز در جای دیگر این کتاب آمده است:
«ارباب کیخسرو در ایامی که در کرمان به سر می برد به معلمی اشتغال داشت و همسر دوم وی از خاندان بهائی بود. در اوقاتی که در مجلس شورای ملی بود بهائیان با وی تماس گرفته و حاضر شدند مبلغ دوازده هزار تومان که در آن سنوات ثروت معتنابهی بود به ارباب کیخسرو داده و اصل سند توبه نامه باب را که در صندوقی در کتابخانه مجلس مضبوط بود ابتیاع کنند و خیلی اصرار و سماجت کردند بر ما معلوم نیست علت استنکاف ارباب ]کیخسرو[ به چه سبب بود. فرمان مشروطیت و نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه نیز در جعبه ای در کتابخانه مجلس محفوظ است ]که[ فرمان مشروطیت به خط قوام السلطنه است. در زمانی که ریاست مجلس به عهده مهندس ریاضی بود استاد بوذری که از اساتید به نام خط است احضار و به وی گفت توبه نامه باب مفقود شده است، استاد نشانه صندوقی را داد و پس از آوردن صندوقچه توبه نامه باب در آن موجود بود که اکنون نیز در کتابخانه مجلس جمهوری اسلامی نگهداری می شود».(2)
1. چهار دهی، نورالدین، «بهائیت چگونه پدید آمد»، انتشارات آفرینش، چاپ دوم، 1369ش، صص ۸۹ ، ۹۰
2همان، ص ۱۷۸

پرسش:
آیا توبه نامه باب در تبریز و در خطاب به محمد شاه قاجار صحت دارد؟

پاسخ:
"علی محمد باب" بنیانگذار "بابیه" پس از ادعاهای مختلف دو مرتبه توبه کرد
یکبار در شیراز بالای منبر رفته و در ملاء عام توبه کرد (1) "نبیل زرندی" یکی از مورخین بزرگ بهائیت نیز به این توبه اشاره کرده است(2)

او یکبار دیگر در تبریز در جمع علماء و حضور ناصرالدین شاه که در آن زمان حاکم تبریز بود یعنی در زمان پادشاهی "محمد شاه قاجار" توبه کرد. "ناصرالدین شاه" در نامه ای به "محمدشاه" شرح اتفاقات محاکمه باب را نوشته و در پایان عنوان می کند که «جناب شیخ الاسلام را احضار کرده "باب" را چوب مضبوط زده و تنبیه معقول نموده و توبه و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرده که دیگر این غلط ها نکند و الان محبوس و مقید است. منتظر حکم اعلی حضرت اقدس همایون شهریاری - روح العالمین فداه - است، امر امر همایونی است»(3) در برخی منابع آمده که پس از آن محاکمه باب خود توبه نامه ای نوشته و به محمد شاه می فرستند(4)

یکی از نویسندگان بهایی که بعدها توبه کرد و از منتقدین بهائیت شد، در این خصوص می‌نویسد: «این شخص (یعنی علی محمد باب) در سنه‌ی 1260 ه‍.ق ادعای ذکریت (یعنی مفسر قرآن بودن) کرد و در سال 1261 ه‍.ق ادعای بابیت کرد (یعنی نایب امام غایب بودن) و در سال 1262 ه‍‍‍.ق داعیه‌ی مهدویت کرد، در سال 1264 ه‍.ق داعیه‌ی ربوبیت کرد، در سال 1265 ه‍.ق داعیه‌ی الوهیت کرد و در سال 1266 ه‍.ق تمام دعاوی خود را منکر شده، توبه کرد و توبه نامه‌ نزد ناصرالدین شاه فرستاد».(5)

در آن مجلس "ناصرالدین شاه" دستور دارد تا باب را بر زمین افکندند، پاهایش را محکم با طناب بستند، با چوب و عصا شروع به زدن نمودند، او فریاد می کرد و کسی به فریادش نمی رسید، توبه و استغفار می نمود، صیحه می کشید و کسی جوابش را نمی داد، جز یک نفر از اصحاب نظام که بالای سرش ایستاده بود و کلمات زشتی به وی تلقین می کرد که قلم از نوشتن آن شرم دارد،

آن شخص از وی تعهد می گرفت که دیگر چنین ادعائی نکند، باب آن کلمات زشت را تکرار می کرد و متعهد می شد که دیگر این چنین ادعائی نکند، در این موقع ولی عهد دستور داد تا دست از زدن او برداشتند، او را به زندان قلعه ی چهریق بردند و مراقبینی بر او گماشتند تا نگذارند کسی با او ارتباط پیدا کند. این در تاریخ 1263 واقع شد. (6)

پس از آن به محمد نامه ای نوشت که قسمتی از آن چنین است: « جناب شیخ الاسلام احضار کرد و باب را به چوب مضبوط زده و تنبیه معقول نموده و توبه کرد و بازگشت و از غلط های خود انابه و استغفار کرد و التزام پا به مهر سپرد که دیگر از این غلط ها نکند. امر، امر همایون است »(7)

مویدات دیگری هستند که از کنار هم قرار دادن آنها می توان در این زمنیه به قطعیت رسید از جمله این نوشته را تایید کرد وجود متن این توبه‌نامه در یکی از معتبرترین کتب بهائیت که به دستور عبدالبهاء (عباس افندی) نوشته شده است، می‌تواند مدرکی دیگر برای صحت درستی استناد به این متن باشد.

وی در این کتاب می نویسد:«صورت دست‌خط حضرت "نقطه اولی" به ناصر الدین شاه در اوقات ولیعهدی او در تبریز که بر علما جوابی نوشته‌اند:
فداک روحی الحمد لله کما هو اهله و مستحقه که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده فحمداً ثم حمداً که مثل آن حضرت را ینبوع رأفت و رحمت خود فرموده که بظهور و عطوفتش عفو از ندگان و ستر بر مجرمان و ترحم به دعیان فرموده اشهد الله و من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد اگرچه بنفسه وجود ذنب صرف است ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جل ذکره و به نبوت رسول او ولایت اهل ولایت اوست و لسانم مقر بر کل ما نزل من عند الله است امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواسته‌ام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلم جاری شده غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد استغفر الله ربی و اتوب الیه من ان ینسب الی امر و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجه الله علیه السلام را محض ادعای مبطل است و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر. مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنان است که این دعاگو را به الطاف و عنایت سلطانی و رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند. والسلام.»(8)

حضور چهرهای شاخص از بهائیت در تنظیم این کتاب بر تایید این توبه نامه می افزاید نویسندگان عبارتند از :میرزا ابوالفضل گلپایگانی(که در آن هنوز بهائی بود) و ادیب طالقانی و نعیم سدهی و سمندر قزوینی و مهدی گلپایگانی

در مورد این توبه نامه گفته اند: «آنچه مسلم است، صورت اصلی دستخط علی محمد شیرازی، درقاب عکسی، در سالن قدیمی کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده است. مطلعان و کسانی که به کتابخانه مجلس رفت و آمد داشته و دارند، اذعان می دارند که خود صورت دستخط علی محمد شیرازی را که در قاب عکسی در سالن کتابخانه مجلس شورای ملی آویزان بوده، کراراً دیده اند و در زمان مسؤولان وقت، آن را برداشته، به کجا برده و یا تحویل داده اند، معلوم نیست!

مؤلف این کتاب درآبان ۱۳۵۳، تحقیقات جامعی در کتابخانه مجلس شورای ملی به عمل آورد ولی مسؤولان از توبه نامه مذکور اطلاعی نداشتند و از آنجایی که احتمال داده می شد در صندوق کارپردازی مجلس گذارده شده باشد، کوشش به عمل آورد تا به محتویات صندوق مذکور، دستیابی پیدا کند. ولی بعدها معلوم شد که توبه نامه در صندوق کارپردازی موجود نیست!. .

از آنجایی که صاحب اصلی این سند، ملت ایران می باشند، می بایست تحقیق و بررسی هایی از مسؤولان کتابخانه در سنوات مختلف خاصه در سال های ۱۳۱۵ به بعد صورت پذیرد، تا از سند مذکور اطلاع دقیق و یا در صورت اثبات مفقود شدن آن پرده ها از یک دستبرد جنایتکارانه بالا رود و نقشه های زعمای بهائی ایران به عنوان خدمت به کتابخانه مجلس و در لباس کتابدار و مسؤول کتابخانه معلوم همگان گردد(9)

همچنین در کتاب«بهائیت چگونه به وجود آمد» بیان شده است
«در کتاب بیان الحق تألیف سیدعباس علوی، توبه نامه سیدباب را تأیید کرده است»
وی در ادامه می نویسد:
«در ایام محمدرضا(ی) مخلوع در میدان بهارستان اغتشاشی بر پا، بهائیان مجلس را به آتش کشیده که توبه نامه سوخته شود خساراتی وارد آمده اما توبه نامه محفوظ ماند»(10)
و نیز در جای دیگر این کتاب آمده است:
«ارباب کیخسرو در ایامی که در کرمان به سر می برد به معلمی اشتغال داشت و همسر دوم وی از خاندان بهائی بود. در اوقاتی که در مجلس شورای ملی بود بهائیان با وی تماس گرفته و حاضر شدند مبلغ دوازده هزار تومان که در آن سنوات ثروت معتنابهی بود به ارباب کیخسرو داده و اصل سند توبه نامه باب را که در صندوقی در کتابخانه مجلس مضبوط بود ابتیاع کنند و خیلی اصرار و سماجت کردند بر ما معلوم نیست علت استنکاف ارباب ]کیخسرو[ به چه سبب بود. فرمان مشروطیت و نطق افتتاحیه مظفرالدین شاه نیز در جعبه ای در کتابخانه مجلس محفوظ است ]که[ فرمان مشروطیت به خط قوام السلطنه است. در زمانی که ریاست مجلس به عهده مهندس ریاضی بود استاد بوذری که از اساتید به نام خط است احضار و به وی گفت توبه نامه باب مفقود شده است، استاد نشانه صندوقی را داد و پس از آوردن صندوقچه توبه نامه باب در آن موجود بود که اکنون نیز در کتابخانه مجلس جمهوری اسلامی نگهداری می شود».(11)


منابع:

  1. میرزا جانی کاشانی، نقطة الکاف، ص 88.
  2. مطالع الانوار، ص 132.
  3. زعیم الدوله تبریزی، مفتاح باب الابواب یا تاریخ باب و بهاء، فرید گلپایگانی، ج3، ص137؛ احمد کسروی، بهائی گری، ص33.
  4. بهائی گری، ص 36، ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء عن حیل الاعداء، ص 205.
  5. عبدالحسین آیتی، کشف الحیل، ج3، ص 44.
  6. مفتاح باب الابواب، زعیم الدوله، ص129-130
  7. ابوالفضل گلپایگانی،کشف الغطأ، صص ۲۰۴-۲۰۱
  8. کشف الغطاء، به دستور و نظارت عبدالبهاء (عباس افندی)، ۲۰۴ و ۲۰۵ ، عشق آباد، ۱۹۱۹ م
  9. نجفی، سید محمد باقر، بهائیان، ص ۲۲۴
  10. چهار دهی، نورالدین، «بهائیت چگونه پدید آمد»، انتشارات آفرینش، چاپ دوم، 1369ش، صص ۸۹ ، ۹۰
  11. همان، ص ۱۷۸

موضوع قفل شده است