آیا ازدواج و فرزند آوری از نظر شما امری اخلاقی است؟

تب‌های اولیه

24 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا ازدواج و فرزند آوری از نظر شما امری اخلاقی است؟

سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید .

دو سوال داشتم که خواستم نظرتون رو در موردش جویا بشم .

1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست .

متشکرم .

پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است .

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حافظ

مارینر;823248 نوشت:
1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

بسم الله الرحمن الرحیم
سلام و درود خداوند حکیم بر شما؛
هر سوژه و موضوعی را می‌توان از بدترین زاویه نگاه کرد در حالیکه این تنها طرز تلقی نبوده، از زوایای بهتری می‌توان به تفسیر و تبیین آن پرداخت.
نگرش منعکس شده در سؤال فوق در مورد ازدواج، از نوع بدترین نگرش به امر ازدواج است. می‌توان به ازدواج به عنوان یکی از بهترین سکو‌های پرش و بهترین نقطه عزیمت انسان به کمال انسانیت خویش نگاه کرد.
با نوع نگاهی مفروض در سؤال فوق، حتی اگر شخصی بهترین تحفه را به انسان هدیه کند، باز در معرض تهمت و بازخواست و سرزنش خواهد بود؛ مثلا او با این کار مرا خوار و ذلیل کرد و دارایی خود را به رخ من کشید...!!
پس باید تفسیر و تبیین و ارزشیابی ما از مسائل برگرفته از واقعیت بوده، در یک اتاق بسته، فارغ از متن واقع نباشد.
ارزشیابیِ کارکرد ازدواج، از چند طریق قابل پیگیری است:
1- طریق عقلی: باید دید آیا ازدواج در راستای برآورده ساختن نیازهای فطری و غریزی که در وجود هر انسانی قرار دارد، هست یا خیر؟
بهترین پاسخ به این سؤال، اقدام هر انسانی به برقرار ساختن ارتباط با جنس مخالف بر اساس نیازی است که در وجود خویش احساس می‌کند. حتی انسان‌هایی که به ازدواج هیچ اعتقادی ندارند در خود نیاز به ارتباط با جنس مخالف را احساس می‌کنند.
2- از طریق بازنگری تاریخی: با نگاه تاریخی می‌توان به این واقعیت رسید که انسان‌های موفق از رهگذر یک ازدواج خوب، نه تنها از سعادت خویش محروم نمانده، بلکه نردبان ترقی آنان به حساب می‌آید.
نمونه‌ترین مصادیق آن، در زندگی کاملترین انسان‌ها، یعنی امیر المومنین علیه السلام و حضرت زهرا سلام الله علیها مشهود است.
نکته ای که ممکن است غفلت از آن، عاملی برای ایراد اشکال بر این سخن قرار گیرد آن که، نمی‌توان دیدن «در راه ماندگانی» که عامل عقب‌افتادگی آنان همین ازدواج شناسایی شده است، را بهانه‌ای برای تقبیح و انکار پدیده ازدواج دانست چرا که با این نوع نگاه، پرخاصیت‌ترین اشیاء در این عالم می‌تواند عامل نابودی انسان گردد. مثلا همین «آب»ی که از مهمترین عناصر برای ایجاد و ادامه حیات انسان به حساب می‌آيد، می‌تواند عامل مرگ و نابودی انسان گردد مثلا همین آب به جای اینکه از مسیر مری عبور کند به مسیر ریه روانه شده و انسان را خفه کند. در این جا، می‌توان نتیجه گرفت که این آب بد بود؟! هیچ انسان عاقلی چنین حکم به چنین تقبیحی نخواهد کرد.

مارینر;823248 نوشت:
2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست

دقیقا عین همان جوابی که در سؤال قبلی داده شد، در این سؤال هم وارد است.

مانند این است که پدر شخصی که از سلامت عقلی و روانی برخوردار است، مبلغی پول به فرزندش بدهد و البته همان موارد احتیاط را هم به فرزندش توصیه و گوشزد کرده، اما فرزندش بدون توجه به این موارد، این پول را خرج اعتیاد خویش کند و خود و پیرامون خویش را به لجن بکشاند، اما آیا می‌توان گفت کار پدر در مورد دادن پول به فرزند عاقل و بالغ خویش کار خطایی بوده؟ با این ملاحظه که تنها صرف دادن پول نیز نبود بلکه تمام مسیرهای خطا و صواب را نیز برای وی تبیین و مشخص کرده بود اما فرزند با سوء اختیار خویش مسیر خطا را اختیار و انتخاب نمود.
خداوند آفرینده ما و عطا کننده وجود به ماست و همین که ما از کتم عدم به عرصه وجود آمدیم، این اولین لطف در حق ماست.
داوری در مورد ارزش و لطف «وجود داشتن» در مقایسه با «وجود نداشتن»، بر کمتر کسی پوشیده و مخفی است و انکار آن از نوع انکار بدیهیات می‌باشد.

مارینر;823248 نوشت:
پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است

لطفا آدرس این سخن را مرقوم فرمایید.

سلام
فلسفه ازدواج برای هرشخص بسته به نوع دیدگاه و دلیلی که تن به ازدواج میده متفاوت هست.حداقل مزیت ازدواج اینست انسان ذاتا موجود اجتماعیست و نیاز به همدم دارد و این نیاز روانی چندمرحله دارد.در مراحل اولیه تامین کننده پدرو مادر سپس خواهرو برادر و اطرافیان هستند درمرحله آخر نیاز به همسر خود رو نشان میدهد.
ازدواح خوبش خیلی خوب هست و باعث رشد میشود چه از نظر روحی چه روانی و شخصیتی و جنسی .همان انرژی ها و هورمون هایی که در رابطه جنسی آزاد و تخلیه میشوند باعث پیشرفت در خیلی از زمینه های زندگی میشوند و تاثیراتش غیرقابل انکارهست.
شما اگر یک ورزشکار حرفه ای باشید در طول مسابقه برای تشنگی به شما آب پرتقال بدهند تشنگیتان کامل رفع نمیشود باید آب آشامیدنی میل کنید تا بتوانید درست مسابقه بدهید و به حد اعلا برسید.
فرق ازدواح کردن یا نکردن به همین صورت هست نه اینکه ازدواج نکردن نقص دارد ولی انسان با ازدواج از خیلی جهات کامل میشود.
به شرط آنکه انتخاب درست و عاقلانه باشد.

مارینر;823248 نوشت:
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید .

دو سوال داشتم که خواستم نظرتون رو در موردش جویا بشم .

1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست .

متشکرم .

پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است .

سلام دوست عزیزم قبل از اینکه پاسخی به سوال شما بدم باید بگم که من نه کارشناسم نه فیلسوف نه دانشمند اما طبق نظر شخصیم جواب میدم این به این معنی هست که حرفای من ممکنه اشتباه باشه و فقط دیدگاه منه
راجع به سوال اولتون :
همه کارهایی که در جهان اتفاق میفته رو میشه با دید خوب یا دید بد نگاه کرد ، دید من به ازدواج اینه که من ازدواج میکنم تا کاملتر شم و شخص دیگری رو کامل کنم ، و خودم رو مسئول میدونم که تمام تلاشم رو به کار ببرم که باعث کامل شدن طرف مقابلم و خوشبخت شدنش انجام بدم و همیشه به عنوان همراه ، شریک و کمک کننده بهش نگاه میکنم و کاملا بهش احترام میذارم چون اون هم باعث کاملتر شدن من ، هدفمند شدن من و بهتر شدن من میشه و اصلا دیدم این نیست که ازدواج یعنی به تصرف دراوردن (مگه جنگه؟) تقسیم مسئولیت با تصرف دراوردن خیلی متفاوته ، به نظر من برای حل این سوالتون باید دیدتون رو به ازدواج تغییر بدید
و اما سوال دومتون : اگر از شرط بقای بشریت و فلسفه بچه اوردن صرف نظر کنیم منم فکر می کنم بچه دار شدن بیشتر به نفع ماست تا اون بچه مگر اینکه بچه بتونه اینجا درجات عالی رو طی کنه و به سعادت و کمال برسه که طبیعتا زندگی دنیوی و اخروی خوبی خواهد داشت ، پس این خیلی براش بهتره تا هیچ بودن (البته اگر ما زندگی رو فقز توی این دنیا نبینیم)! باز هم میگم ممکنه نظراتم اشتباه باشه مخصوصا نظر دوم چون علم درستی دربارش ندارم

مارینر;823248 نوشت:
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید .

دو سوال داشتم که خواستم نظرتون رو در موردش جویا بشم .

1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست .

متشکرم .

پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است .


سلام،
از نظر سیستم اخلاقی شخصی به اسم جناب ملکیان اینطور که شما فرموده‌اید این کارها ضدارزش هستند (شاد مطلقاً هم ضدارزش باشند) ... از نظر اخلاق اسلامی هم این کارها به خودی خود و با شرایط خودشان ارزش هستند ... البته در عنوان سؤال شما قید فرموده‌اید که نظر اعضای اسک‌دین را در این مورد می‌خواهید، در این صورت هر کسی باید اول نظام اخلاقی‌اش را توضیح دهد که بر چه مبنایی است و خوب و بد در آن چطور تعریف شده است و بعد جواب سؤال شما را بدهد مگرنه جوابش به هیچ کار شما نمی‌آید اگر خودتان از نظام اخلاقی مدّ نظر ایشان پیشاپیش آگاهی نداشته باشید ...
برداشت حقیر از نظر اسلام این است که ازدواج و فرزندآوری فی‌نفسه کار خوبی است ... حالا اینکه مثلاً دو تا کافر با هم ازدواج کنند از نگاه اسلام آیا خوب است یا نه می‌شود رویش بحث کرد، مثل اینکه ازداج ابولهب و همسرش که حمالة الحطب است قاعدتاً اگر انجام نمی‌شد شاید بهتر می‌بود، شاید همانطور که هر اتحاد و همکاری میان کافران و دشمنان و جاهلان و امثالهم مذموم است ... و به طرز مشابه فرزندآوری هم در برخی شرایط مذموم است، مثلاً برخی اوقات حرام است (وقتی فرزند ولدالزنّا باشد) و گاهی هم مکروه است (وقتی نطفه در شرایط خاصی بسته شود) ... با این حال نمی‌توان نتیجه گرفت که بچه‌دار شدن کافران اشتباه است، چه انکه لااقل تا پیش از زمان ظهور در قرآن و روایات آمده که خداوند مرده را از زنده و زنده را از مرده خارج می‌گرداند و در نتیجه هیچ تضمینی نیست که فرزند یک مؤمن حتماً مؤمن و یا فرزند یک کافر حتماً کافر باشد تا بگوییم ازدواج و فرزندآوری کافران حتماً غیراخلاقی است و ازدواج و فرزندآوری مؤمنین هم حتماً اخلاقی است ... چه بسا حتی فرزند کافر هم کافر باشد و فرزند او هم کافر باشد و همینطور تا چند ده نسل، اما بعد از نسل او یک مؤمن به دنیا بیاید که یگانه‌ی زمانش باشد، شاید به همین دلیل حضرت علی علیه‌السلام در آن جنگ کذایی تنها کسانی از دشمنان را می‌کشتند که در صلب او نور هیچ شیعه‌ای را تا قیام قیامت نیابند ...
تا اینجای کار شاید بتوان نتیجه گرفت که نظر اسلام به طور کلی و آن هم برای «مؤمنین» قاعدتاً مساعد است، یعنی این کارها اخلاقی است ... اگر مطابق دستورات و در شرایط درستشان انجام شوند ... در مورد «بدکیشان و فاسقین» نظر دادن کمی سخت می‌شود ... در مورد «کافران» اظهار نظر باز هم سخت‌تر می‌شود، گرچه در مورد ایشان به سختی بتوان گفت کاری از کارهایشان اخلاقی است وقتی مرده‌ی متحرک هستند، اگرچه ظاهر کارهایشان هم شبیه ظاهر برخی کارهای مؤمنین به نظر برسد یا نتیجه‌ی کارشان تولد ولی خدا باشد چنانکه محمدبن‌ابی‌بکر آنچنان شد ...

اما برای نتیجه‌گیری نهایی از نظر امام رضا علیه‌السلام استفاده می‌کنم که فرمودند ارزش اعمال به نیت پشت آن‌هاست ... با این حساب مؤمنین اگر ازدواج می‌کنند که در دینداری‌اشان و زندگی مؤمنانه‌اشان همراه مناسبی داشته باشند و همچنین فرزنددار می‌شوند به این امید که فرزندشان مؤمن و از اولیاء خدا و یا از یاوران اولیاء خدا باشد طبیعی است که ازدواج و فرزندآوری ایشان به خودی خود ارزش است ... اما فاسقان و کافران اگر ازدواج می‌کنند که در فسق و کفرشان شریک و هم‌پا داشته باشند و یا بچه می‌آورند که در فسق و کفرشان کمکشان نماید و یا امید دارند که فرزندشان هم مثل خودشان شود و نمی‌خواهند مؤمن و مذهبی باشند، این ازدواج و آن فرزندآوری هر دو غیراخلاقی است، اگرچه خداوند از نسل ایشان مؤمنانی را هم قرار بدهد ...
با این حساب عمدتاً ازدواج و فرزندآوری برای مؤمنین اخلاقی محسوب می‌شود ... آن هم اگر نیتشان در این کارهای بخصوص خدایی باشد ... اگر نبود چه مؤمن باشند و چه نباشند کارشان در نظام اخلاقی اسلامی اخلاقی محسوب نمی‌شود، اینکه چقدر خنثی باشد یا غیراخلاقی باشد هم به نیتشان در زمان ازدواج و فرزندآوری بستگی دارد، خیلی وقت‌ها اصلاً تصمیم ندارند که بچه‌دار شوند و بچه‌دار می‌شوند و یا هنوز روی نیتشان فکر نکرده عاشق می‌شوند و ازدواج می‌کنند ...

[="Tahoma"][="Navy"]

مارینر;823248 نوشت:
سلام ...
امیدوارم که خوب و خوش و سلامت باشید .

دو سوال داشتم که خواستم نظرتون رو در موردش جویا بشم .

1. آیا صرف ازدواج کردن میتونه امری غیر اخلاقی باشه ؟؟؟ همینکه انسانی زن یا مرد خودش رو در تصرف موجودی دیگر ببینه و به خودش اجازه بده به دیده حقارت بهش دیده بشه یا اینکه دیگری رو به دیده حقارت بنگره !!! سعی در تصرف موجودی بکنه یا اجازه بده دیگری اون رو تصرف کنه آیا عملی اخلاقی محسوب میشه یا غیر اخلاقی ؟

2. آیا فرزند آوری عملی اخلاقی هست یا غیر اخلاقی ؟؟؟ یاده مضمونی میافتم که شخصی بر رویه سنگ قبرش اینگونه نوشت { این بلایی است که پدر و مادرم در حق من انجام دادند و من را زیر این سنگ اسیر و زندانی کردند و من این بلا را سره هیچ کسی در نیاوردم } آیا اینکه من یا شما فرزندی بیاوریم در درون این دنیایی که هممون اون رو میشناسیم آیا به نظر شما امری اخلاقی هست .

متشکرم .

پینوشت » استاد ملکیان اعتقاد دارند که ازدواج و فرزند آوری هر دو عملی غیر اخلاقی است .


سلام
فرض کنیم حرف جناب ملکیان درست است
نتیجه؟
نابودی نسل بشر کمتر از یک قرن
اما ما می گوییم نه تنها اخلاقی بلکه ضرورتی تکوینی و تشریعی است
انسان باید ازدواج و فرزند آوری را فرصتی برای بالاتر رفتن از منیت و خودخواهی ببیند
و البته چه بسا برخی چنین نگاهی ندارند و به وظایف خود عمل نمی کنند
اما برای فرزندان همیشه فرصت اوج گیری هست چون خدا هست چون راه باز است
یا علیم[/]

سلام ...
از اینکه کارشناس محترم سایت و سایر کاربران نظرات خودشون رو عنوان کردند تشکر میکنم و اما چند مساله :

1. اولا اینکه جناب استاد حافظ و تمامی دوستان در درون صحبتهاشون به این مساله پرداخته بودند که عمل ازدواج و فرزند آوری تبعات خوبی داره !!! که این مساله اصلا قصد و منظور از این سوال نیست ... منظور و مقصود از طرح این سوال این هست که خود ازدواج و عمل زناشویی از لحاظ اخلاقی کار درستی هست یا نه ... به عنوان مثال یکی ممکن هست بره و از یک فرد تریلیاردر 10 میلیون تومن دزدی کنه و با این دزدیش ...

- اولا : اون فرد تریلیاردر کوچکترین تفاوتی در درون زندگیش بوجود نمیاد ...
- ثانیا : شخصی که دست به این عمل دزدی زده ممکن هست زندگیش از این رو به اون رو بشه ...

ولی این عمل رو نمیتونیم اخلاقی بدونیم . بنابراین اینکه با عمل ازدواج نسل انسان گسترش پیدا میکند و اینکه تبعات خوبی داره و اینکه باعث آرامش میشه نمیتونه عملی غیر اخلاقی رو تبدیل به عملی اخلاقی بکنه .

و اما استدلالهایی که تا اینجا ارایه کردم استدلال های شخصی خودم بودند ... ولی در اینجا میخوام چندین استدلال از استاد ملکیان عنوان کنم و نظر شما رو در موردش بدونم .

در مورد ازدواج :

نقل قول:

فته ام و از این سخن تحاشی ندارم. منتها می دانم که نه تنها من، بلکه اگر بزرگترین متفکران جهان هم همین مطلب را بگویند باز وضع به همین منوال ادامه پیدا خواهد کرد. همه ی آدمیان، اخلاقی نیستند که وقتی یک منظر اخلاقی برایشان روشن شد به مقتضایش عمل کنند.

1- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.

2- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با "صرافتِ طبع" ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.

3- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.

4- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.

5- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.

آیا نمی شود عشق وجود داشته باشد و شخص از این دست هزینه ها ندهد؟بله ممکن است وآن وقتی است که عشق در قالَب ازدواج نباشد. من معتقدم زندگی اصیل خیلی زندگی مهمتری است. من توصیه ی اخلاقی می کنم که این دست زندگی ها فسخ شود. نهاد ازدواج یک نهاد غیراخلاقی است ونباید واردش شد اگر واردش شدید و به این تعارضات اخلاقی برخوردید باید فسخ کنید. منتها باید تمام هزینه های فسخ را بپردازید. در علوم انسانی باید ببینیم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است ونمی توان به معدود ازدواج های متفاوتی که فاقد این تعارضات است اعتنا کرد. النادرُکالمعدومِوضعیت اخلاقی فرزندآوری

در مورد فرزند آوری :

نقل قول:

به سه دلیل، فرزند آوری اخلاقاً ناروا است:

1- یکی اینکه به نظر میرسد دنیایی که ما در آن هستیم مِن حیث المجموع رنج ها و دردهایش بر لذات و خوشی هایش غلبه دارد و می چربد و به نظر می رسد که هر چه پیشتر می رویم بر حجم و تراکم رنج ها افزوده می شود.( وقتی پرسیدم چرا؟ افزودند) یکی به دلیل وضع وخامت بار و رو به تباهی محیط زیست که به طرز ناگواری به سمت استهلاک هرچه تمام تر می رود و جنگ و کشمکش آتی بشر، نه جنگ بر سر نفت که جنگ بر سر آب است. و چون آب از ضروریات زندگی است و از تجملات نیست که بتوان برسرش نزاع نکرد لذا جنگ بشر بر سرِ آب، جنگی تباهی آور و گریز ناپذیر خواهد بود. دیگر آنکه توانایی و امکانی که برای بشر امروز در راستای تخریب و تباهی فراهم است در هیچ عصر و زمانی نظیر نداشته است. چنگیز خان که سالها خونریزی و سفاکی کرد نهایتاً دوملیون کشته بر جای گذاشت، اما بشر امروز با امکانات تخریبی ای که در اختیار دارد می تواند فاجعه ای به مراتب زیانبارتر و وخامت بارتر و در زمانی بس کوتاه تر بر جای گذارد. و هیچ تضمینی نیست که انسان امروز، از این امکان و توان خود استفاده نکند. بنابراین به نظر می رسد دنیای ما دنیای چندان دلخواه و مطلوبی نیست که حال بخواهیم دیگرانی را نیز بدان دعوت کنیم و به این میهمانی فراخوانیم.

2- دلیل دوم اینکه به نظر می رسد اندیشمندان و صاحب نظران تعلیم و تربیت، هنوز در الفبای تعلیم و تربیت مانده اند و نتوانسته اند نسخه ای درخور برای تربیت فرزندان بپیچند. آن وقت ما به چه امیدی صاحب فرزند شویم و با چه متکایی می خواهیم به تربیت آنان بپردازیم در حالی که دستان عالمان تربیت چنین خالی و تنک مایه است. آن وقت باید تنها چشم به راه بخت و خوش اقبالی بود تا فرزندانمان از آینده و رویه ی مناسب و دلخواهی بهره مند شوند.

3- سه دیگر آنکه چرا باید دست به عملی بزنیم که در آتیه، بین وظایفی که در رابطه با خود داریم و وظائفی که دررابطه با فرزندمان داریم دچار تعارض و بلاتکلیفی شویم. مثلاً از سویی نسبت به خود وظیفه داریم که موجبات رشد و بالندگی خود را فراهم کنیم اما از سویی وظایف ناظر به فرزندمان چه بسا سدّ راه این مهم گردد. از سویی لازمه ی خیرخواهی این است که به مصلحت و نفع دراز مدت فرزندمان نظر کنیم و مثلاً در ایام تحصیل آنها را از استغراق در بازی و تماشای تلویزیون باز داریم به این امید که در آینده وضع بهتری داشته باشد. اما از کجا معلوم که چنین وضع بهتری در آینده به آنان دست دهد و یا اصلاً از کجا معلوم که آنان زنده بماند تا بتوانند آن خیر برتر و مصلحت فراگیر را دریابند. اکنون ما او را از خوشایند آنی و فوری خویش محروم می کنیم به بهانه ی مصلحتی که معلوم نیست فراچنگ آورد ویا اصلاً عمرش وفا کند که به دست آورد یا نه. چرا باید خود را در موقعیتی قرار دهیم که به ناچار، خوشایند و دلخواه کسی را ازو سلب کنیم و چه تضمینی هست که در پی سلب این امر دلخواه، او به منافع عظیم تر در آینده دست یابد.

و چند استدلالی دیگر :

نقل قول:

1- عدم وجود معنایی متعالی برای زیستن : فرض کنید بنده صاحب فرزندی شوم و فرزند بنده کمابیش کاراکتری شبیه من داشته باشد و دلخوشیهای عوامانه او را ارضاء نکند و از من بپرسد برای چه باعث ایجاد من شدی ؟ بنده چه جوابی دارم بدهم ؟ !!!! به بیان دیگر تا وقتی کسی جوابی برای پاسخ به معنای زندگی و فلسفه زندگی ندارد ، فرزنداوری یک جنایت است . من باور دارم ( و بلکه یقین دارم) اگر شما ازتک تک مردم دنیا سوال کنید ایا دوست داشتی هیچگاه به عرصه وجود پا نمیگذاشتی ؟ پاسخ هشتاد درصد ( حداقل) انان مثبت خواهد بود .

2- هنوز علم بجایی نرسیده است که بتواند با قطعیت ثابت کند فرزند احتمالی شما ناقص بدنیا خواهد امد یا در سلامت کامل . اینهمه کودک معلول و ناقص و کور و کرولال و ...... حاصل عدم اختیار و عدم اگاهی و عدم خواست والدین انها به نتیجه بوده است . حتا اگر این مسئله را هم در نظر نگیریم بنده ( یا هر شخص فرضی دیگر ) از کجا میتواند مطمئن باشد که فرزندش در اینده دچار معلولیت و مشکلات احتمالی دیگر نخواهد شد ؟ از کجا میتواند مطمئن باشد که فرزندش بجرم ازادیخواهی عمرش را در سیاهچالهای یک حکومت توتالیتر نگذراند ؟ از کجا معلوم به علتی از علل بنده ( یا هر شخص فرضی دیگر ) بدلیل مشکلات اقتصادی نتوانم امکانات اقتصادی کافی را برای خانواده ام فراهم کنم ؟ از کجا معلوم فرزند من ( یا هر شخص فرضی دیگر ) یکی از قربانیان خفاش شب وکودک ازاران دیگر نباشد ( کشیشها و همتیان انها هم که قربانش بروم متخصص کودک ازاری هستند ) از کجا معلوم ....... قس علیهذا ..

3- حتا اگر نکات بالا را که مو لای درزش نمیرود در نظر نگیریم اظهر من الشمس است که فرزند اوری در کشور خودمان و با توجه به شرایط گل و بلبل ان قطعا غیر اخلاقی است .

4- به حصر عقلی انگیزه مردم برای فرزنداوری یا بجهت خودشان است و یا بجهت فرزندشان . و من به ضرس قاطع میگویم مردم به خاطر خودشان ( از سر خودخواهی ) فرزند میاورند . یکی اینکه بچه نمک زندگی است . در شیرینی بچه جای انکار و یا نیاز به استدلال و اینها نیست . حتا توله سگ و توله گربه و .....هم شیرین و بانمک و مایه فرح هستند . دوم اینکه مردم بخاطر چشم و همچشمی بچه میاورند و ارزو دارند عروسی بچه اشان و دکتر شدنش و کوفتی های دیگر را ببینند . لب کلام اینکه کسی فی سبیل الله و از سر ایثار و ... بچه نمیاورد ، بلکه به خودخواهی های مسخره خودشان جامه عمل میپوشانند .

برداشته شده از : http://bidgoli1371.blogfa.com/post-170.aspx
متشکرم .

[="Navy"]سلام
حضرت سلیمان هزار تا زن داشت اما همه بچه هاش می مردن
فقط یکی بچه اورد که اونم بعد مدتی مرد

این نشون میده که!

اگه کسی اصرار بر چیزی کند برعکش پیش مید
اما اگر اصرار بر ضدش کنی یهو می بینی ناخواسته شست هفتادتا بچه میاد تو خونت

این یک دلیل فلسفی داره گمونم (یعنی یک قانون قبل از خلقت گیتی هست که اینطوری میشه)[/]

مارینر;824166 نوشت:
و اما استدلالهایی که تا اینجا ارایه کردم استدلال های شخصی خودم بودند ... ولی در اینجا میخوام چندین استدلال از استاد ملکیان عنوان کنم و نظر شما رو در موردش بدونم .

با سلام و عرض ادب
با توجه به قرائنی که در سایت ارجاع داده شده موجود است، ظاهرا استناد این ادعا (نفی اخلاقی بودن ازدواج و فرزند‌آوری) به جناب مصطفی ملکیان، محل تأمل و خدشه است زیرا ایشان در پاسخ به سؤالی در باب صحت استناد این سخنان به ایشان گفته‌اند:
«شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان می‌دهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعف‌ها تأمل می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آن‌ها چاره‌اندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسان‌های تبه‌کاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفته‌اند[=&quot].
در مورد فرزندآوری نیز ایشان بر این باورند که سه مشکل اخلاقی وجود دارد که برای آن‌ها باید چاره‌اندیشی کرد[=&quot].استاد گفتند که مردم دو دسته‌اند: کسانی که دغدغۀ اخلاقی زیستن دارند و کسانی که چنین دغدغه‌ای ندارند. کسانی که چنین دغدغه‌ای ندارند طبیعتاً به کار خود ادامه خواهند داد، یعنی بدون توجه به این مشکلات هم ازدواج خواهند کرد و هم تولید مثل. اما کسانی که چنین دغدغه‌ای دارند ناگزیرند در وقت تصمیم‌گیری برای ازدواج و فرزندآوری این مشکلات اخلاقی را مدنظر قرار بدهند و اگر توانستند آن‌ها را برای خود حل کنند، آنگاه تصمیم خود را عملی کنند[=&quot].
برخلاف برداشت منتقدان، نظر ایشان این نیست که این مشکلات لاینحل است و لذا ازدواج و فرزندآوری مطلقاً به لحاظ اخلاقی نادرست است، بلکه این است که کسانی که در این دو مورد تصمیم می‌گیرند، باید با چشم باز تصمیم بگیرند، یعنی به این مشکلات نیز توجه کنند و صرفاً بر اساس عواطف و احساسات تصمیم نگیرند. مثلاً کسی که نمی‌داند فرزند خود را چگونه تربیت کند، اخلاقاً حق ندارد به صرف این‌که دوست دارد فرزند داشته باشد، فرزند بیاورد[=Times New Roman]».

حال از این مرحله که بگذریم در مقام پاسخ به ادعای نسبت داده به ایشان در باب غیر اخلاقی بودن ازدواج و فرزند آوری، جناب آقای ح. دباغ، پاسخ‌های خوب و جامعی به سخنان نسبت داده به ایشان داده اند، بنده نیز عینا همان پاسخ را در این جا نقل می‌کنم.
البته پاسخ به استدلال پرسش‌گر محترم در این تاپیک (یعنی جناب مارینر)، اگر چه تقریبا در خلال این پاسخ‌ها داده شده است اما انشاء‌الله در پست‌های بعدی به صورت مجزا بدان پرداخته خواهد شد.

ابتدا طرح ادعا در باب غیر اخلاقی بودن ازدواج:

1- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.
2- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با "صرافتِ طبع" ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.
3- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
4- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.
5- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.
آیا نمی شود عشق وجود داشته باشد و شخص از این دست هزینه ها ندهد؟
بله ممکن است وآن وقتی است که عشق در قالَب ازدواج نباشد. من معتقدم زندگی اصیل خیلی زندگی مهمتری است. من توصیه ی اخلاقی می کنم که این دست زندگی ها فسخ شود. نهاد ازدواج یک نهاد غیراخلاقی است ونباید واردش شد اگر واردش شدید و به این تعارضات اخلاقی برخوردید باید فسخ کنید. منتها باید تمام هزینه های فسخ را بپردازید. در علوم انسانی باید ببینیم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است ونمی توان به معدود ازدواج های متفاوتی که فاقد این تعارضات است اعتنا کرد. النادرُکالمعدومِ

پاسخ به این ادعا توسط جناب آقای دباغ:

خلاصه استدلال ملکیان درباره ناروایی اخلاقی ازدواج را می توان بدین شکل در مقدمات زیر بازنویسی کرد:
۱.در شکل گیری ازدواج احساسات و عواطف ما مدخلیت دارند. اموری که در زمره ساحت غیراختیاری آدمی است.
۲.مبنا قرار دادن یک نهاد بر اساس امور غیراختیاری غیرعقلانی است.
۳.ازدواج، حریم خصوصی و سلامت روانی آدمیان را سلب می کند.
۴.تن دادن به پدیده ازدواج برای آدمی تعارض اخلاقی ایجاد می کند.
۵.نتیجتاً عمل به ازدواج، عملی اخلاقاٌ نارواست.
نخست آنکه به خلاف آنچه ملکیان در مقدمه (۱) بیان می کند احساسات و عواطف ما می توانند در زمره ساحت غیراختیاری آدمیان قرار نگیرد؛ بدین معنا که عواطف و احساسات ما می توانند پیوند وثیقی با قوای شناختی داشته باشند.
به همین سبب، بنا به رای شماری از فیلسوفان ذهن، عالمان علوم شناختی، روانشناسان اخلاق و متخصصین حوزه اخلاق عصب پژوهی عواطف و احساسات (اخلاقی) را نمی توان سراسر غیرشناختی دانست. بلکه بالعکس؛ حتی بدون وجود و حضور عواطف به سختی می توان تصمیم گیری عقلانی کرد.
آنتونیو داماسیو (Antonio Damasio)، عالم علوم شناختیِ پرتغالی، برای مثال در کتاب خطای دکارت؛ عاطفه، عقل و مغر انسان (Descartes' Error: Emotion, Reason, and the Human Brain) به نیکویی نشان داده است عواطف ضرورتاً عنصری از شناخت- و به تبع آن اراده- را به همراه دارند.
به همین سبب اگر کورتکس بخش قُداّمی مغز(Prefrontal Cortex) یعنی ناحیه پیشانی که عهده دار عواطف و احساسات آدمی است در حادثه ای (برای مثال تصادف) تخریب شود، فرد به سختی می تواند در تصمیم گیری های عقلانی روزمره خودش (به عنوان نمونه ریسک کردن) توانایی نشان دهد.
این دلایل تجربی به ما کمک می کند تا دست کم در مقدمات (۱) و (۲) تردید کنیم: بدین معنا که اگر عواطف و احساسات به گونه ای عقلانی باشند، آنگاه ازدواج که ثمره آن است هم می تواند عقلانی باشد و دیگر بنا نهادن ازدواج بر امری غیرعقلانی موضوعیت ندارد.
اما آیا ازدواج حریم خصوصی آدمیان را سلب می کند؟ آیا سلب حریم خصوصی حقیقتاً سلامت روانی آدمی را به خطر می اندارد؟ به نظر می آید پاسخ به این سوالات راحت و آسان نباشد. به این معنا که می توان به سادگی از پیوندها و ازدواج هایی مثال آورد که حریم خصوصی افراد را سلب نمی کند.
همچنین این پیش فرض که سلب حریم خصوصی سلب سلامت روانی می کند پیش فرض قابل تریدی است. یعنی می توان در یک آزمایشگاه ذهنی آدمیانی را تصور کرد که حریم خصوصی شان می تواند موجب سلب سلامت روانی شان شود. به این معنا که تنهایی موجب ملال خاطر آنها شود و می کوشند تا از شر خصوصی بودن رهایی پیدا کنند.
نکته بعدی اینکه حتی اگر به پیشنهاد ملکیان وارد قالب ازدواج نشویم و رابطه صرفاً عشقی را پی بگیریم، مسئله سلب حریم خصوصی همچنان به قوت خود باقی است، چرا که عشق همواره امری دوطرفه است. با این حساب، می توان در مقدمه (۳) نیز تردید کرد.
اگر ملکیان اعتراض کند که این قبیل ازدواج ها نادر و کمیاب اند و النادر کالمعدوم؛ می توان در پاسخ گفت این قبیل ازدواج ها امر شاذ و غیرطبیعی نیستند و به همین سبب آنها را باید جدی گرفت. و علی ایها حال مبطل آن قاعده کلی هستند که ازدواج امری خلاف اخلاق است. لذا باید در این امر تحقیق کرد که چرا این ازدواج ها نادرند و چگونه می توان آنها را از استثناء بیرون آورد و بدل به قاعده کرد. خط بطلان بر ماهیت ازدواج کشیدن شرط تحقیق نیست.
می رسیم به مقدمه چهارم. اینکه ازدواج تعارض میان دو وظیفه اخلاقی ایجاد می کند آیا می تواند دلیلی باشد برای غیراخلاقی بودن آن؟ مضاف بر آن وقتی می گوییم امری خلاف اخلاق است منظور ما کدام اخلاق است؟ یعنی کدام تئوری هنجاری اخلاقی (وظیفه گرایی، نتیجه گرایی قاعده یا عمل محور، فضیلت گرایی، قراردادگرایی و ابرازگرایی ) در این جا مدنظر است؟
شاید وفق رای فیلسوفان اخلاق نتیجه گرای عمل محور امر ازدواج غیراخلاقی باشد اما وفق نظر اخلاقیونِ نتیجه گرای قاعده محور (مثل پارفیت و هوکر)، قراردادگرا (مثل اسکنلن)، فضیلت گرا (مثل فوت، هرتسهاوس و نوسبام) و شهودگرا (مثل راس و استراتُن-لِیک) به سختی می توان گفت پدیده ازدواج غیراخلاقی است.
از این اختلاف نظر میان فلاسفه اخلاق که بگذریم، اینکه امری بالقوه تعارض برانگیز باشد آیا می تواند دلیلی برای فرونهادن آن باشد؟ گمان می کنم این حجت ضعیف باشد.
موارد زیادی را می توان در زندگی یافت که ورودِ در آن تعارض برانگیز است، اما دلیل کافی برای ترک آن فعل وجود ندارد. برای مثال می توان این سوال را به «اصل زندگی» بازگرداند و مدعی شد چون زندگی اصالتاً تعارض ایجاد می کند باید آن را فرونهاد (و احیاناً خودکشی کرد).
و اگر به دنیا آمدن امری غیراختیاری است، خودکشی که اختیاری است پس میتوان به آن جامه عمل پوشاند. بر همین سبیل می توان گفت حتی باب فلسفه ورزی و فلسفه دانی هم باید تخته شود چون پای تعارضات فکری را وسط می کشند. و حیف اگر چنین شود که نان فیلسوفان بسیاری آجر می شود. اینها و نمونه های دیگر همگی خلاف شهود بودن داوری ملکیان را نشان می دهد.
نکته آخر اینکه تعارضات اخلاقی حتی می توانند در تعادل وجودی آدمی مثمر ثمر واقع شوند. اینگونه نیست که تعارضات اخلاقی به هر حیثی ناگوار باشند چرا که گاه سبب می شوند آدمی وجود خود را شکوفا کند و در حل مسئله های اخلاقی حساس تر شود. به تعبیر رسای آیزا برلین «اخلاق بدون تعارض، اخلاق نیست».

غیر اخلاقی بودن فرزند‌آوری:

به سه دلیل، فرزند آوری اخلاقاً ناروا است:
1- یکی اینکه به نظر میرسد دنیایی که ما در آن هستیم مِن حیث المجموع رنج ها و دردهایش بر لذات و خوشی هایش غلبه دارد و می چربد و به نظر می رسد که هر چه پیشتر می رویم بر حجم و تراکم رنج ها افزوده می شود.( وقتی پرسیدم چرا؟ افزودند) یکی به دلیل وضع وخامت بار و رو به تباهی محیط زیست که به طرز ناگواری به سمت استهلاک هرچه تمام تر می رود و جنگ و کشمکش آتی بشر، نه جنگ بر سر نفت که جنگ بر سر آب است. و چون آب از ضروریات زندگی است و از تجملات نیست که بتوان برسرش نزاع نکرد لذا جنگ بشر بر سرِ آب، جنگی تباهی آور و گریز ناپذیر خواهد بود. دیگر آنکه توانایی و امکانی که برای بشر امروز در راستای تخریب و تباهی فراهم است در هیچ عصر و زمانی نظیر نداشته است. چنگیز خان که سالها خونریزی و سفاکی کرد نهایتاً دوملیون کشته بر جای گذاشت، اما بشر امروز با امکانات تخریبی ای که در اختیار دارد می تواند فاجعه ای به مراتب زیانبارتر و وخامت بارتر و در زمانی بس کوتاه تر بر جای گذارد. و هیچ تضمینی نیست که انسان امروز، از این امکان و توان خود استفاده نکند. بنابراین به نظر می رسد دنیای ما دنیای چندان دلخواه و مطلوبی نیست که حال بخواهیم دیگرانی را نیز بدان دعوت کنیم و به این میهمانی فراخوانیم.
2- دلیل دوم اینکه به نظر می رسد اندیشمندان و صاحب نظران تعلیم و تربیت، هنوز در الفبای تعلیم و تربیت مانده اند و نتوانسته اند نسخه ای درخور برای تربیت فرزندان بپیچند. آن وقت ما به چه امیدی صاحب فرزند شویم و با چه متکایی می خواهیم به تربیت آنان بپردازیم در حالی که دستان عالمان تربیت چنین خالی و تنک مایه است. آن وقت باید تنها چشم به راه بخت و خوش اقبالی بود تا فرزندانمان از آینده و رویه ی مناسب و دلخواهی بهره مند شوند.
3- سه دیگر آنکه چرا باید دست به عملی بزنیم که در آتیه، بین وظایفی که در رابطه با خود داریم و وظائفی که دررابطه با فرزندمان داریم دچار تعارض و بلاتکلیفی شویم. مثلاً از سویی نسبت به خود وظیفه داریم که موجبات رشد و بالندگی خود را فراهم کنیم اما از سویی وظایف ناظر به فرزندمان چه بسا سدّ راه این مهم گردد. از سویی لازمه ی خیرخواهی این است که به مصلحت و نفع دراز مدت فرزندمان نظر کنیم و مثلاً در ایام تحصیل آنها را از استغراق در بازی و تماشای تلویزیون باز داریم به این امید که در آینده وضع بهتری داشته باشد. اما از کجا معلوم که چنین وضع بهتری در آینده به آنان دست دهد و یا اصلاً از کجا معلوم که آنان زنده بماند تا بتوانند آن خیر برتر و مصلحت فراگیر را دریابند. اکنون ما او را از خوشایند آنی و فوری خویش محروم می کنیم به بهانه ی مصلحتی که معلوم نیست فراچنگ آورد ویا اصلاً عمرش وفا کند که به دست آورد یا نه. چرا باید خود را در موقعیتی قرار دهیم که به ناچار، خوشایند و دلخواه کسی را ازو سلب کنیم و چه تضمینی هست که در پی سلب این امر دلخواه، او به منافع عظیم تر در آینده دست یابد.

پاسخ به این استدلال:

استدلال وی در نقد اخلاقی فرزندآوری را می توان اینگونه صورت بندی کرد:
۶.دنیای پیرامون ما پیچیده در بلایا، رنج و درد مکرر است.
۷.به اجبار کسی را به چنین محیطی کشاندن امری غیرمنصفانه است.
۸.به فرض اینکه حتی فرزندانمان را به این عالم آوردیم، نمی دانیم آنها را وفق چه مکتبی تربیت کنیم.
۹.نهایت اینکه پدیده فرزندآوری می تواند تعارض اخلاقی به همراه خود آورد. چرا که مانع رشد و شکوفایی پدر و مادر می شود.
۱۰.پس با این حساب امر فرزندآوری خلاف اخلاق است.
در اینکه عالم پیرامون ما آکنده از بلیه های طبیعی و انسانی است تردیدی نیست. رنج های اگزیستانسیل آدمیان بخشی از زندگی روزمره آنان است. در مقابل، اینکه لذت و سرخوشی هایی در این عالم یافت می شود هم شکی نیست.
تمام سوال اینجاست که کدام یک بر دیگری تفوق و برتری دارد؟ ملکیان با فکت هایی که به میان می آورد (جنگ، کمبود آب و...) نتیجه می گیرد که رنج های این عالم حجم بیشتری نسبت به خوشی های آن دارد. اما آیا می توان چنین مدعایی را به نحو عینی ثابت کرد؟
به نظر می آید تفاسیر رقیب جدلی الطرفین اند و هر دو به نحو ذهنی می توانند تصوری از عالم پیرامون بدست دهند که مطلوب آنهاست. به همین سبب سرمایه گذاری بر روی مقدمه (۶) کمی تردید برانگیز است. علاوه بر این همانگونه که فیلسوفان اگزیستانس با تکیه بر پدیده «گریز از مرگ» آورده اند، علیرغم وجود رنج در دنیای پیرامون، هنوز آدمیان به انواع و اصناف حیل می کوشند تا عمر خود را طولانی تر کنند.
مقدمه هفتم هم نسبتی با مقدمه ششم دارد. اگر کسی تصور کند که حجم خوشی در عالم پیرامون ما بالاتر از میزان درد و رنج است، طبیعتاً دعوت از کسی برای ورود به این عالم امری غیرمنصفانه نمی آید. حتی می توان اینگونه صورت بندی کرد که فردی که دیگران را به این جهان دعوت می کند بنا به لطف و نیت خدمت کردن به دعوت شدگان چنین می کند. به همین سبب مقدمه (۷) نمی تواند کاملا مدلل و منصفانه باشد.
در مورد مقدمه (۸) چه می توان گفت؟ اینکه کثرتی از تئوری ها و نظریه های تربیت و روانشناسی وجود دارد، آیا می تواند دلیلی باشد که در کل نسبت به پدیده فرزندآوری بدبین شویم؟ اینکه تئوری های گوناگون اخلاقی وجود دارد، آیا ملکیان را به این نتیجه می رساند که حکم و داوری اخلاقی را به کناری نهد؟
از قرار معلوم وی چنین نکرده است. چرا که درباره ازدواج و فرزندآوری رای اخلاقی صادر کرده است (و البته چه خوب که وی اخلاق را تعلیق نکرده است).
نوعی از نسبیت گرایی غیرقابل دفاع در این مقدمه موج می زند که باید فرو نهاد. اینکه ما تئوری گوناگون فیزیکی (نیوتونی و اینشتنی) یا هندسی (اقلیدسی و غیراقلیدسی) داریم، دلیلی می شود برای رها کردن فیزیک؟ اینکه کثرتی احتمالاً غیرقابل تحویل به وحدت در تئوری های اخلاقی وجود دارد، آیا دلیلی می شود برای اینکه ریختن نفت روی گربه و آتش زدن او را موجه بدانیم؟ به همین سبب تعدد تئوری های روانشناختی برای تربیت فرزندان دلیل متقنی را برای این ادعا فراهم نمی کند که فرزندآوری اخلاقاً نارواست. با این حساب مقدمه (۸) نیز فرونهادنی است.
مقدمه (۹) و آخر؛ باز هم پای تعارضات اخلاقی را به میان می کشد. ملکیان استدلال می کند که فرزندآوری می تواند پدر و مادر را در رسیدن به اهدافشان باز دارد. به این معنا که از یک سو وظیفه تربیت و پرورش فرزندان را بر عهده دارند و از سویی دیگر وظیفه خودشکوفایی را در سر دارند و این دو گاه در تعارض می افتند.
همانطور که در قبل آمد این پیش فرض که هر تعارضی فرونهادنی است درست نیست. می توان از تعارضاتی مثال آورد که سبب رشد و تعالی (متافیزیکی) آدمی می شود. ایده بنیادین و ساختاری ادیان ابراهیمی (به تعبیر جان هیک)، عرفان های دینی-شرقی و روانشناسی جدید را می توان در این گزاره خلاصه کرد که "آدمی در طول زندگی خویش باید از نفس پرستی (selfishness) به سمت از خودگذشتگی (selflessness) تمایل و تعالی یابد".
تعارضات می توانند چنین ارمغانی برای ما هدّیت آورند؛ می توانند نگاه آدمی را از خود به "دیگری" (در این جا فرزندان) سوق دهند. "دیگری" ای که به تعبیر فیلسوفان برجسته اخلاق چون ایمانوئل لویناس، تامس نیگل، درک پارفیت، تیم اسکنلن نقطه عزیمت اخلاقی بودن و "کشف" اخلاق است.
مخلص کلام اینکه استدلال ملکیان مخدوش است. اگر چه مقدمات او صورتاً به چنین نتیجه ای می انجامد اما مادتاً به چنین نتیجه ای نمی انجامد.
وی یا باید از استدلال خویش دست بکشد یا از عمومیت آن بکاهد و چنین بنویسد: "گاه و در برخی موارد ازدواج و فرزندآوری در تخالف با عقلانیت اخلاقی می افتد"، که البته این گزاره گزاره ای بدیهی است و به سختی می توان مخالفانی برای آن یافت

حافظ;824576 نوشت:

با سلام و عرض ادب
با توجه به قرائنی که در سایت ارجاع داده شده موجود است، ظاهرا استناد این ادعا (نفی اخلاقی بودن ازدواج و فرزند‌آوری) به جناب مصطفی ملکیان، محل تأمل و خدشه است زیرا ایشان در پاسخ به سؤالی در باب صحت استناد این سخنان به ایشان گفته‌اند:
«شکی در این نیست که نهاد ازدواج کارکردها/منافع فردی و اجتماعی مثبتی داشته و دارد. از سوی دیگر، افزایش آمار طلاق حقوقی و طلاق معنوی، خشونت خانوادگی و نیز خیانت در روابط زناشویی نشان می‌دهد که کار از جایی خراب است، و ما وقتی دربارۀ این نقطه ضعف‌ها تأمل می‌کنیم، به این نتیجه می‌رسیم که در این مورد پنج مشکل اخلاقی وجود دارد که باید برای برطرف کردن آن‌ها چاره‌اندیشی کنیم. اما برای حل این مشکلات اخلاقی لازم نیست نهاد ازدواج را از بین ببریم، بلکه باید آن را متحول کنیم و تحول در نهاد ازدواج نیز بدعت نیست، بلکه در طول تاریخ سابقه دارد. تحول از چند همسری زنان به چند همسری مردان و سپس تک همسری یکی از این تحولات است. این مشکلات اخلاقی به خاطر این نیست که زن و مرد به لحاظ اخلاقی انسان‌های تبه‌کاری هستند، بلکه به خاطر این است که در وقت ازدواج به این مشکلات توجه نکرده و چشم بسته تصمیم گرفته‌اند[=&quot].
در مورد فرزندآوری نیز ایشان بر این باورند که سه مشکل اخلاقی وجود دارد که برای آن‌ها باید چاره‌اندیشی کرد[=&quot].استاد گفتند که مردم دو دسته‌اند: کسانی که دغدغۀ اخلاقی زیستن دارند و کسانی که چنین دغدغه‌ای ندارند. کسانی که چنین دغدغه‌ای ندارند طبیعتاً به کار خود ادامه خواهند داد، یعنی بدون توجه به این مشکلات هم ازدواج خواهند کرد و هم تولید مثل. اما کسانی که چنین دغدغه‌ای دارند ناگزیرند در وقت تصمیم‌گیری برای ازدواج و فرزندآوری این مشکلات اخلاقی را مدنظر قرار بدهند و اگر توانستند آن‌ها را برای خود حل کنند، آنگاه تصمیم خود را عملی کنند[=&quot].
برخلاف برداشت منتقدان، نظر ایشان این نیست که این مشکلات لاینحل است و لذا ازدواج و فرزندآوری مطلقاً به لحاظ اخلاقی نادرست است، بلکه این است که کسانی که در این دو مورد تصمیم می‌گیرند، باید با چشم باز تصمیم بگیرند، یعنی به این مشکلات نیز توجه کنند و صرفاً بر اساس عواطف و احساسات تصمیم نگیرند. مثلاً کسی که نمی‌داند فرزند خود را چگونه تربیت کند، اخلاقاً حق ندارد به صرف این‌که دوست دارد فرزند داشته باشد، فرزند بیاورد[=Times New Roman]».

حال از این مرحله که بگذریم در مقام پاسخ به ادعای نسبت داده به ایشان در باب غیر اخلاقی بودن ازدواج و فرزند آوری، جناب آقای ح. دباغ، پاسخ‌های خوب و جامعی به سخنان نسبت داده به ایشان داده اند، بنده نیز عینا همان پاسخ را در این جا نقل می‌کنم.
البته پاسخ به استدلال پرسش‌گر محترم در این تاپیک (یعنی جناب مارینر)، اگر چه تقریبا در خلال این پاسخ‌ها داده شده است اما انشاء‌الله در پست‌های بعدی به صورت مجزا بدان پرداخته خواهد شد.

ابتدا طرح ادعا در باب غیر اخلاقی بودن ازدواج:

1- جهت اول اینکه معتقدم ازدواج قِوامش به احساسات و عواطف و هیجانات است و احساسات و عواطف و هیجانات، غیر اختیاری ترین بخش وجود ما هستند. آن وقت در نهاد ازدواج می خواهیم غیر اختیاری ترین بخش وجود ما زیرِ مهمیزِ قانون و تبصره و ماده در بیاید و این خیلی بی معناست و نتائج اخلاقی منفی خواهد داشت.
2- نکته ی دوم اینکه در ازدواج چون فرض بر این است که اخلاقاً با عشق باید ازدواج صورت بگیرد و عشق امری ذوطرفین است بنابراین اگر ویژگی ای در من عوض شود یا ویژگی ای در معشوق من عوض شود یا در هر دوی مان عوض شود بی شک عشق شدت و ضعف پیدا می کند. قوام عشق به طرفین است. جایی که شدت پیدا می کند مشکلی پیدا نمی شود، اما جایی که ضعف پیدا می کند باعث می شود که شما در ازدواج اگر به وفاداری که وظیفه ی اخلاقی تان هست عمل کنید، باید با این شخص زندگی تان را ادامه دهید اما این با "صرافتِ طبع" ناسازگاری دارد که آن هم وظیفه ی اخلاقی ماست. چرا باید اصلاً نهادی درست کنیم که میان دو تا وظیفه ی اخلاقی ما تعارض ایجاد کند؟ و من هر کدام از این دو را انتخاب کنم مشکل دارم. پس از اول این تعارض را بین این دو درست نکنیم.
3- نکته ی سوم این است که شما به همان دلیلی که عاشق این فرد شده اید ممکن است در آینده عاشق فرد دیگری هم بشوید و ممکن است آن عشق شدت بگیرد بر این عشق. بعد با چه استدلالی می شود حق شما را از زندگی با آن فرد گرفت؟ چرا باید کاری کنیم که تعهد نسبت به همسر سابق با عشق نسبت به فرد دیگری تعارض پیدا کند؟ اصلا نهادی درست نکنیم که این مشکل را ایجاد کند. همیشه نباید گفت که هنگام تعارض چه کار باید بکنیم. اصلا چرا باید دست به کاری بزنیم که موجب به وجود آمدن تعارض شود.
4- نکته ی چهارم اینکه سلامت روان آدم که تأمینش وظیفه ی اخلاقی آدمی است نیازمند حریم خصوصی است و ازدواج حریم خصوصی را از شما می گیرد. یعنی شما برای سلامت روانی تان نیاز دارید که حریم خصوصی برای خودتان داشته باشید. حریم خصوصی این است که من یک آناتی یک لحظاتی باید آنچنان که می خواهم در تنهایی به سر ببرم و این وانهادگی و تنهایی در زندگی زناشویی همیشه سلب می شود. البته اینکه ازدواج این حریم خصوصی را از آدم می گیرد از جامعه به جامعه فرق می کند ولی هیچ جامعه ای نیست که در آن ازدواج این حریم خصوصی را اصلاً نگیرد و شما دیگر آن حریم خصوصی را ندارید و این مضر است برای سلامت روان ما.
5- نکته ی پنجم این مسئله است که شما و طرف مقابل تان فقط در عاشقی و معشوقی مشترکید اما در بقیه ی ویژگی ها اختلاف دارید. حال اگر این اختلاف در مقام عمل جلوه کرد چه باید کرد؟ فرض کنیدکه شما سینما را دوست دارید و از تئاتر نفرت دارید و همسرتان تئاتر را دوست دارد و از سینما نفرت دارد و شما می خواهید با هم بروید بیرون؛ اینجا کار آسان است و اگر بخواهید خیلی عاقل باشید و بخواهید اخلاقی عمل کنید می گویید تو برو تئاتر خودت را و من می روم سینمای خودم را. تا اینجا مشکلی نیست اما اگر در یک مسئله ای بود که نشود گفت من می روم راه خودم را و تو برو راه خودت را چه؟ مثلا می خواهیم خانه بخریم. من می خواهم خانه ای را بخرم که در محله ای باشد که هوای سالمی دارد ولی پرستیژ اجتماعی ندارد ولی همسرم می خواهد در محله ای خانه داشته باشد که پرستیژ اجتماعی دارد ولی هوای بسیار آلوده ای دارد. آیا اینجا می شود گفت که تو خانه ی خودت را بخر و من خانه ی خودم را می خرم؟ مشکل دقیقاً این است که اگر بخواهم حق همسرم را حفظ کنم باید حق خودم را ضایع کنم و اگر بخواهم حق خودم را حفظ کنم باید حق همسرم را ضایع کنم. فرض کنیم در خرید خانه هم ماجرا را اینگونه فیصله دادیم که بیا در خانه خریدن تو حرف من را گوش کن منتها در اتومبیل خریدن من حرف تو را گوش می کنم. اما اینجا درست است به لحاظ اخلاقی، نزاع فیصله پیدا کرده است اما آهسته آهسته شما به لحاظ روانی به این نتیجه می رسید که من عشق این فرد را به هزینه ی بالایی دارم می خرم. هزینه اش این است که من از خواسته های خودم صرف نظر کنم.
آیا نمی شود عشق وجود داشته باشد و شخص از این دست هزینه ها ندهد؟
بله ممکن است وآن وقتی است که عشق در قالَب ازدواج نباشد. من معتقدم زندگی اصیل خیلی زندگی مهمتری است. من توصیه ی اخلاقی می کنم که این دست زندگی ها فسخ شود. نهاد ازدواج یک نهاد غیراخلاقی است ونباید واردش شد اگر واردش شدید و به این تعارضات اخلاقی برخوردید باید فسخ کنید. منتها باید تمام هزینه های فسخ را بپردازید. در علوم انسانی باید ببینیم که در اعمِّ اغلب موارد چگونه است ونمی توان به معدود ازدواج های متفاوتی که فاقد این تعارضات است اعتنا کرد. النادرُکالمعدومِ

پاسخ به این ادعا توسط جناب آقای دباغ:

خلاصه استدلال ملکیان درباره ناروایی اخلاقی ازدواج را می توان بدین شکل در مقدمات زیر بازنویسی کرد:
۱.در شکل گیری ازدواج احساسات و عواطف ما مدخلیت دارند. اموری که در زمره ساحت غیراختیاری آدمی است.
۲.مبنا قرار دادن یک نهاد بر اساس امور غیراختیاری غیرعقلانی است.
۳.ازدواج، حریم خصوصی و سلامت روانی آدمیان را سلب می کند.
۴.تن دادن به پدیده ازدواج برای آدمی تعارض اخلاقی ایجاد می کند.
۵.نتیجتاً عمل به ازدواج، عملی اخلاقاٌ نارواست.
نخست آنکه به خلاف آنچه ملکیان در مقدمه (۱) بیان می کند احساسات و عواطف ما می توانند در زمره ساحت غیراختیاری آدمیان قرار نگیرد؛ بدین معنا که عواطف و احساسات ما می توانند پیوند وثیقی با قوای شناختی داشته باشند.
به همین سبب، بنا به رای شماری از فیلسوفان ذهن، عالمان علوم شناختی، روانشناسان اخلاق و متخصصین حوزه اخلاق عصب پژوهی عواطف و احساسات (اخلاقی) را نمی توان سراسر غیرشناختی دانست. بلکه بالعکس؛ حتی بدون وجود و حضور عواطف به سختی می توان تصمیم گیری عقلانی کرد.
آنتونیو داماسیو (Antonio Damasio)، عالم علوم شناختیِ پرتغالی، برای مثال در کتاب خطای دکارت؛ عاطفه، عقل و مغر انسان (Descartes' Error: Emotion, Reason, and the Human Brain) به نیکویی نشان داده است عواطف ضرورتاً عنصری از شناخت- و به تبع آن اراده- را به همراه دارند.
به همین سبب اگر کورتکس بخش قُداّمی مغز(Prefrontal Cortex) یعنی ناحیه پیشانی که عهده دار عواطف و احساسات آدمی است در حادثه ای (برای مثال تصادف) تخریب شود، فرد به سختی می تواند در تصمیم گیری های عقلانی روزمره خودش (به عنوان نمونه ریسک کردن) توانایی نشان دهد.
این دلایل تجربی به ما کمک می کند تا دست کم در مقدمات (۱) و (۲) تردید کنیم: بدین معنا که اگر عواطف و احساسات به گونه ای عقلانی باشند، آنگاه ازدواج که ثمره آن است هم می تواند عقلانی باشد و دیگر بنا نهادن ازدواج بر امری غیرعقلانی موضوعیت ندارد.
اما آیا ازدواج حریم خصوصی آدمیان را سلب می کند؟ آیا سلب حریم خصوصی حقیقتاً سلامت روانی آدمی را به خطر می اندارد؟ به نظر می آید پاسخ به این سوالات راحت و آسان نباشد. به این معنا که می توان به سادگی از پیوندها و ازدواج هایی مثال آورد که حریم خصوصی افراد را سلب نمی کند.
همچنین این پیش فرض که سلب حریم خصوصی سلب سلامت روانی می کند پیش فرض قابل تریدی است. یعنی می توان در یک آزمایشگاه ذهنی آدمیانی را تصور کرد که حریم خصوصی شان می تواند موجب سلب سلامت روانی شان شود. به این معنا که تنهایی موجب ملال خاطر آنها شود و می کوشند تا از شر خصوصی بودن رهایی پیدا کنند.
نکته بعدی اینکه حتی اگر به پیشنهاد ملکیان وارد قالب ازدواج نشویم و رابطه صرفاً عشقی را پی بگیریم، مسئله سلب حریم خصوصی همچنان به قوت خود باقی است، چرا که عشق همواره امری دوطرفه است. با این حساب، می توان در مقدمه (۳) نیز تردید کرد.
اگر ملکیان اعتراض کند که این قبیل ازدواج ها نادر و کمیاب اند و النادر کالمعدوم؛ می توان در پاسخ گفت این قبیل ازدواج ها امر شاذ و غیرطبیعی نیستند و به همین سبب آنها را باید جدی گرفت. و علی ایها حال مبطل آن قاعده کلی هستند که ازدواج امری خلاف اخلاق است. لذا باید در این امر تحقیق کرد که چرا این ازدواج ها نادرند و چگونه می توان آنها را از استثناء بیرون آورد و بدل به قاعده کرد. خط بطلان بر ماهیت ازدواج کشیدن شرط تحقیق نیست.
می رسیم به مقدمه چهارم. اینکه ازدواج تعارض میان دو وظیفه اخلاقی ایجاد می کند آیا می تواند دلیلی باشد برای غیراخلاقی بودن آن؟ مضاف بر آن وقتی می گوییم امری خلاف اخلاق است منظور ما کدام اخلاق است؟ یعنی کدام تئوری هنجاری اخلاقی (وظیفه گرایی، نتیجه گرایی قاعده یا عمل محور، فضیلت گرایی، قراردادگرایی و ابرازگرایی ) در این جا مدنظر است؟
شاید وفق رای فیلسوفان اخلاق نتیجه گرای عمل محور امر ازدواج غیراخلاقی باشد اما وفق نظر اخلاقیونِ نتیجه گرای قاعده محور (مثل پارفیت و هوکر)، قراردادگرا (مثل اسکنلن)، فضیلت گرا (مثل فوت، هرتسهاوس و نوسبام) و شهودگرا (مثل راس و استراتُن-لِیک) به سختی می توان گفت پدیده ازدواج غیراخلاقی است.
از این اختلاف نظر میان فلاسفه اخلاق که بگذریم، اینکه امری بالقوه تعارض برانگیز باشد آیا می تواند دلیلی برای فرونهادن آن باشد؟ گمان می کنم این حجت ضعیف باشد.
موارد زیادی را می توان در زندگی یافت که ورودِ در آن تعارض برانگیز است، اما دلیل کافی برای ترک آن فعل وجود ندارد. برای مثال می توان این سوال را به «اصل زندگی» بازگرداند و مدعی شد چون زندگی اصالتاً تعارض ایجاد می کند باید آن را فرونهاد (و احیاناً خودکشی کرد).
و اگر به دنیا آمدن امری غیراختیاری است، خودکشی که اختیاری است پس میتوان به آن جامه عمل پوشاند. بر همین سبیل می توان گفت حتی باب فلسفه ورزی و فلسفه دانی هم باید تخته شود چون پای تعارضات فکری را وسط می کشند. و حیف اگر چنین شود که نان فیلسوفان بسیاری آجر می شود. اینها و نمونه های دیگر همگی خلاف شهود بودن داوری ملکیان را نشان می دهد.
نکته آخر اینکه تعارضات اخلاقی حتی می توانند در تعادل وجودی آدمی مثمر ثمر واقع شوند. اینگونه نیست که تعارضات اخلاقی به هر حیثی ناگوار باشند چرا که گاه سبب می شوند آدمی وجود خود را شکوفا کند و در حل مسئله های اخلاقی حساس تر شود. به تعبیر رسای آیزا برلین «اخلاق بدون تعارض، اخلاق نیست».

خیلی دقیق و کامل توضیح دادید.
و اینکه وقتی حس کنیم با یک احساس عشق دوطرفه متعلق به کسی هستیم و کسی متعلق به ماست یه حس رضایتمندی و خوشحالی زایدالوصفی به آدم دست میده که با هیچ چیز دیگری قابل دست یافتن و قابل مقایسه نیست.
یعنی به نوعی احساسات و زمان ما در این زمینه خاص هرز نمیرود.

سلام علیکم

ظاهرا این مقدمات در حوزه فلسفه اخلاق مطرح شده ولی لزوما یک بحث فلسفی نیست چراکه هیچ کلیتی از آن حاصل نمیشود . همان ضعفها که در مورد غیر اخلاقی بودن ازدواج مطرح شده در روابط خارج از ازدواج نیز میتوان صادق دانست و صد البته ضعف هایی بیشتر از آن .

پس اگر در یک قیاس رابطه خارج از ازدواج را با رابطه قانونمند ازدواج بسنجیم هنجار و ارزش همان خواهد شد که در ازدواج شکل میگیرد.

سلام
برای اینکه بچه زیاد بچه باید زن زیاد ببرین
البته نمی دونم دولت میزاره یا نه چون چندین سال پیش امریکا قدقن کرده بود که ایرانیا نباید بیشتر از سه بچه داشته باشن مسئولین وقت هم اطاعت کرده بودن و هر کس 4 تا بچه میداشت تنبیه میشد!

الان تازه از خواب بیدار شدن که ای بابا نسلمون داره منقرض میشه

چقدر ساده بودیم !!

حافظ;824578 نوشت:
غیر اخلاقی بودن

فاتح;824609 نوشت:
هنجار و ارزش همان خواهد شد که در ازدواج شکل میگیرد

با سلام به دوستان عزيز
گر اجازه بفرمائيد نقاط ضعف و قوت هر دو را بررسي كنيم
به نظرم احتمال اثبات برتري رابطهء خارج از ازدواج بسيار بيشتر است
(صرف نظر از بحث فرزند)

Reza-D;824939 نوشت:
به نظرم احتمال اثبات برتري رابطهء خارج از ازدواج بسيار بيشتر است (صرف نظر از بحث فرزند)

سلام علیکم

Reza-D;824939 نوشت:
گر اجازه بفرمائيد نقاط ضعف و قوت هر دو را بررسي كنيم

ضعف و قوت که چه عرض کنم :khandeh!: باشه سعی خودمون رو میکنیم

حافظ;824576 نوشت:
پاسخ به این ادعا توسط جناب آقای دباغ:

خلاصه استدلال ملکیان درباره ناروایی اخلاقی ازدواج را می توان بدین شکل در مقدمات زیر بازنویسی کرد:
۱.در شکل گیری ازدواج احساسات و عواطف ما مدخلیت دارند. اموری که در زمره ساحت غیراختیاری آدمی است.
۲.مبنا قرار دادن یک نهاد بر اساس امور غیراختیاری غیرعقلانی است.
۳.ازدواج، حریم خصوصی و سلامت روانی آدمیان را سلب می کند.
۴.تن دادن به پدیده ازدواج برای آدمی تعارض اخلاقی ایجاد می کند.
۵.نتیجتاً عمل به ازدواج، عملی اخلاقاٌ نارواست.

بر فرض شمولیت , باید دید کدامیک از این موارد در رابطه خارج از حیطه ازدواج قابل توجیه است و میتوان آن را هنجار در برابر نا هنجاری ازدواج دانست .

1- احساسات و عواطف انسان در رابطه با هر امری ممکن است تحریک شده و مدخلیت پیدا کند بالاخص در امور غریزی که نیازهای اساسی محسوب میشوند . صرف این مدخلیت لازمه تامین این نیاز است و نمیتوان دخالت ها را بطور کل بد توصیف کرد . در این موضوع هم حال چه در حیطه ازدواج باشد و چه خارج از آن

2- بطور کل نیازهای غریزی امور انتخابی ای نیستند . در خارج از موضوع ازدواج نیز قوانینی بر رابطه حاکم خواهد شد که بنا بر دلایلی میتوان آن را بر خلاف ازدواج نا معقول و نا هنجار دانست .

3- انسان موجودی اجتماعی است و برای سود و نفع بردن از جمع نیز نیاز دارد خط و حریم شخصی خود را وسعت بدهد یا به تقلیل برساند . سود بردن از کوچکترین نهاد اجتماعی نیز متضمن پرداخت هزینه هائی لازم و ضروری است برای تامین نیازهای غریزی و روانی او .

4- در برابر تنقیص چهارم باید این را در نظر گرفت که دنیای ما دنیای تعارضات است قابلیت تغئیر و وفق دادن با شرایط و نتیجتا تعالی در انسان زمینه ای بنام تعارض درونی با بیرون از وجود انسان است . وجود تعارض را فی نفسه نمیتوان بد شمرد ولی میتواند جنبه بد هم داشته باشد و آن زمانی است که تعارضات منتج به تعالی نشود
یعنی از قانون منسجم و نظام مندی تبعیت نکنند و فرد به بیهودگی حاصل از عدم تغئیر و بهبود شرایط برسد نتیجه تعارضی اینچنینی در انسان شکل گیری پوچی و نا امیدی است . مانند رابطه ای که در خارج از موضوع ازدواج وجود دارد و هیچ ضابطه ای ندارد مگر قانون رفع آنی نیاز جنسی

5- نتیجه این است که صورت نظام مند در برابر شکل غیر منظم برای تامین نیاز غریزی نمیتواند امری غیر اخلاقی در برابر انتخابی اخلاقی دانست .

سلام ...

برام جالب بود ... چند روز پیش داشتم زندگی نامه ابن سینا و اندیشه هاش رو مطالعه میکردم ... در جایی خوندم که ایشان در طول زندگیشون اصلا ازدواج نکردند ... و علت مرگشون زیاده روی در شهوات و هم نشینی زیاد با زنان عنوان شده .

بنابراین احتمالا اگر از ابو علی سینا هم این سوال رو میپرسیدیم ایشون هم نظرشون این بوده که ازدواج و فرزند آوری عملی غیر اخلاقی هست .

فاتح;824956 نوشت:
ضعف و قوت که چه عرض کنم
جملهء من ايرادي داشت برادر؟
اگر داشته بفرمائيد

مارینر;824960 نوشت:
سلام ...

برام جالب بود ... چند روز پیش داشتم زندگی نامه ابن سینا و اندیشه هاش رو مطالعه میکردم ... در جایی خوندم که ایشان در طول زندگیشون اصلا ازدواج نکردند ... و علت مرگشون زیاده روی در شهوات و هم نشینی زیاد با زنان عنوان شده .

بنابراین احتمالا اگر از ابو علی سینا هم این سوال رو میپرسیدیم ایشون هم نظرشون این بوده که ازدواج و فرزند آوری عملی غیر اخلاقی هست .

سلام علیکم

بنده در تفسیر و تقریری ندیدم کسی فلاسفه مشائی را لذت گرا بداند یا در نظریه ای از شیخ الرئیس او را با تمایملات لذت گرائی توصیف نماید .

اگر هم الان بودند میفرمودند که این مقدمات استقرائی ناقص اند و کلیتی از آن حاصل نمیشود و شاید اصلا وارد چنین بحثی نمیشدند چون 57 سال بیشتر برای زندگی وقت نداشتند .

Reza-D;824964 نوشت:
جملهء من ايرادي داشت برادر؟
اگر داشته بفرمائيد

سلام اخوی
نه مشکل و ایرادی ندارد ولی بحث در حوزه فلسفه فرا اخلاق و اخلاق هنجاری یک بحث کاملا تخصصی است و بنده خود بقصد آموختن وارد آن شدم .
برای همین برایم جالب بود آن لبخند هم خاصل از هیجان و مدخلیت احساس و عواطف بنده در ورود به چنین حوزه ای بود.

فاتح;824969 نوشت:
سلام علیکم

بنده در تفسیر و تقریری ندیدم کسی فلاسفه مشائی را لذت گرا بداند یا در نظریه ای از شیخ الرئیس او را با تمایملات لذت گرائی توصیف نماید .

اگر هم الان بودند میفرمودند که این مقدمات استقرائی ناقص اند و کلیتی از آن حاصل نمیشود و شاید اصلا وارد چنین بحثی نمیشدند چون 57 سال بیشتر برای زندگی وقت نداشتند .

مستندترین گزارش از علت مرگ ابن سینا مربوط به ابوعبید جوزجانی شاگرد اوست که تا پایانِ عمر همراهِ او بود:
«زیاده‌روی در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد. هنگامی که علاءالدوله با تاش فراش می‌جنگید و ابن سینا همراه وی بود، بیماری قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آن‌که مبادا در هنگام کارزار و فرار امیر زمین‌گیر شود و از همگامی با او بازماند، در یک روز هشت بار دستور تنقیه داد که در اثر زیاده‌روی روده‌هایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را به داروهای مناسب اندکی بهبود بخشید اما علیل گشت زیرا از غذا پرهیز نمی‌کرد و از هم‌نشینی با زنان دست‌بردار نبود. در نتیجه، بیماری قولنج وی گاهی زورآور می‌شد و زمانی تسکین می‌یافت تا آن هنگام که در رکابِ علاءالدوله به‌سوی همدان رهسپار گردید.
در این سفر، بیماریِ شیخ به شدّت گرایید و چون به همدان رسید، دانست که نیروی جسمانیِ خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کاری ساخته نیست. از این رو از درمانِ خویش دست کشید و گفت: «مُدبّرِ تنِ من، از تدبیر فرومانده و درمان بی‌فایده است».
چند روزی بر این حال بود تا دیده از جهان فروبست. جسمش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه‌وهشت ساله بود»

ویکی پدیا

مارینر;824974 نوشت:
مستندترین گزارش از علت مرگ ابن سینا مربوط به ابوعبید جوزجانی شاگرد اوست که تا پایانِ عمر همراهِ او بود:
«زیاده‌روی در شهوات سرانجام جسم نیرومند شیخ را فرسوده کرد. هنگامی که علاءالدوله با تاش فراش می‌جنگید و ابن سینا همراه وی بود، بیماری قولنج گریبان شیخ را گرفت. شیخ از ترس آن‌که مبادا در هنگام کارزار و فرار امیر زمین‌گیر شود و از همگامی با او بازماند، در یک روز هشت بار دستور تنقیه داد که در اثر زیاده‌روی روده‌هایش زخم شد. چون در کار درمان ورزیده بود، خویشتن را به داروهای مناسب اندکی بهبود بخشید اما علیل گشت زیرا از غذا پرهیز نمی‌کرد و از هم‌نشینی با زنان دست‌بردار نبود. در نتیجه، بیماری قولنج وی گاهی زورآور می‌شد و زمانی تسکین می‌یافت تا آن هنگام که در رکابِ علاءالدوله به‌سوی همدان رهسپار گردید.
در این سفر، بیماریِ شیخ به شدّت گرایید و چون به همدان رسید، دانست که نیروی جسمانیِ خود را چنان از دست داده که دیگر از غذا و دارو کاری ساخته نیست. از این رو از درمانِ خویش دست کشید و گفت: «مُدبّرِ تنِ من، از تدبیر فرومانده و درمان بی‌فایده است».
چند روزی بر این حال بود تا دیده از جهان فروبست. جسمش را در همدان به خاک سپردند. در آن هنگام پنجاه‌وهشت ساله بود»

ویکی پدیا

سلام علیکم

موضوع این تاپیک ارتباطی به زندگی بوعلی ندارد مگر اینکه نظرات ایشان در اخلاق مطرح میشد و در آن صورت ما به نقد نظر باید توجه میکردیم و نه نظرپرداز . یعنی انظر الی ما قال هنجار بود بلحاظ علمی و اخلاقی و انظر الی من قال ناهنجار بود چون فاقد ثمر است.

با استناد به همین نقل, میتوان دریافت که شیخ به بیماری قولنج روده مبتلا بوده ولی چون پرهیز لازمه سن و سال و بیماری اش را نکرده بود بیماری بر او غلبه پیدا کرد . این رابطه ( رابطه همنشینی با زنان ) مرگ افرین نیست در این بیماری بدلیل ضعف قوه باء و ضعف عمومی بدن ناپرهیزی محسوب میشود.

از طرفی اگر ایشان مجبور به سفر نبود و فرصت ازدواج پیدا میکرد هم طول عمرش بیشتر میشد و هم به این وضعیت گرفتار نمیشد .

فاتح;824969 نوشت:
بحث در حوزه فلسفه فرا اخلاق و اخلاق هنجاری یک بحث کاملا تخصصی است
برادر من همين جملهء شما را هم به زور فهميدم!
من كه حتي آماتور هم نيستم :Nishkhand:

خودتان هم ميدانيد كه من بيشتر از شما مطلب ياد گرفته ام
اين بحث را هم بيشتر يك گفتگوي دوستانه ببينيد تا بحث تخصصي (از جانب خودم عرض ميكنم)

موضوع قفل شده است