جمع بندی آیا واقعا هر کس به اندازه توانش آزمایش میشه؟

تب‌های اولیه

14 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا واقعا هر کس به اندازه توانش آزمایش میشه؟

سلام

چند وقته یه مطلبی که هر روز روی دیوار مترو می خونم ذهنمو مشغول کرده. عین جمله یادم نیست ولی مفهوم کلیش اینه:

" خدا هر کس رو به اندازه قدر و توانش مورد آزمایش قرار میده! "

من این جمله رو قبول ندارم!

اگر هر کس به اندازه قدر و توانش مورد آزمایش قرار میگرفت، هیچ مومن و دینداری از دین خارج نمیشد!! هیچ نمازخونی، بی نماز نمیشد! شاید شما هم تو فامیل و اطرافیان افرادی رو دیدین که بعد یه سری اتفاقات و حوادث ناگواری که براشون اتفاق میفته، دین زده میشن، یا ایمانشون نسبت به خدا و پیامبر از بین میره! لااقل من که تو اطرافیان خودم زیاد از این نمونه ها دیدم و برای خودم هم چند وقته اتفاق افتاده !!

به نظر من این مسئله فقط یه دلیل میتونه داشته باشه و اون اینکه این اتفاقها و آزمایش الهی از حد و توان تحمل اون فرد خارج بوده و نه تنها باعث نشده به خدا نزدیکتر بشه، بلکه باعث شده کاملاً ازش فاصله بگیره و به نوعی دین زده بشه!

مثل اینه که شما جلوی یه دانش آموز سوم دبستان برگه سوالات سوم دبیرستان بزاری و بگی بهشون جواب بده. اون دانش آموز مطمئنا وقتی سوالات رو میخونه و متوجه میشه که نمیتونه به هیچکدوم جواب بده، در بهترین حالت برگه رو میده و میگه نمیتونم به سوالات جواب بدم. حالت بدترش اینه که کلا برگه رو پرت میکنه یه گوشه و با خشم از کلاس خارج میشه!

با یه معمم هم بیشتر از نیم ساعت در این زمینه بحث کردم ولی نتونست قانعم کنه !

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد صدیق

[=palatino linotype]باسلام و تبریک به مناسبت میلاد با سعادت حضرت معصومه(س)

مسئله تکلیف مالایطاق، یکی از مسائل کلامی است که با مباحث مهمی در حوزه خداشناسی و تکلیف سروکار دارد. اینکه آیا خداوند ممکن است دستوری بدهد که اطاعت کردن از آن دستور از حیطه قدرت بندگان خارج باشد، هم با علم و عدل الهی سروکار دارد، هم با حسن و قبح، و هم با تکلیف و استطاعت انسان.

پیش از پاسخ خوب است به چند نکته توجه کنیم.
نکته اول: نوع نگاه ما به مسائل مرتبط با خداشناسی.
در بخش اول خوب است توجه کنیم که نوع نگاه ما و شیوه بحث کردن ما نسبت به مسائل متافیزیکی به دو صورت میتواند باشد.
گاهی نگاه ما نگاه پیشینی و با بررسی ادله عقلی است.
گاهی نیز نگاه پسینی داریم و از شواهد و قرائن شروع میکنیم.
مثلا در مسئله عدل الهی،
هم میتوانیم ابتدا سراغ عقل برویم و فارغ از مسائل بیرونی، بررسی کنیم که مودای دلیل عقلی چیست و بعد نتیجه هرچه شد، برویم سراغ شواهد و بیرونی.
همانطور که میتوانیم ابتدا سراغ شواهد و قرائن بیرونی برویم و مثلا بچه های بیمار، معلولان، زلزله و سیل و شرور اخلاقی و .... را ببینیم و بعد نتیجه بگیریم که مثلا خداوند عادل نیست.
مشخص است که نگاه دوم نگاهی نادرست است و خلاف دسته بندی روشی تحقیق درعلوم است.
بعلاوه سبک و شیوه عقلای عالم نیز برخلاف آن است. چرا که شیوه عقلای عالم آن است که ابتدا یک قاعده کلی که به روش درست استنباط شده را به دست می آورد و انگاه سراغ موارد میرود.
مثلا فرض کنید یک فرزند میخواهد ببیند پدرش در یک مورد خاص تبعیض قائل شده است یا نه. او اگر به جای آنکه به استنباط کلی پیش از این جریان نگاه کند و با آن استنباط سراغ تحلیل این مورد خاص بیاید، مستقیما بیاید و از شواهد و قرائن موجود در این مسئله شروع بکند، به احتمال زیاد ا شتباه خواهد کرد. به احتمال زیاد انگیزه و مصلحتی در نگاه این پدر-که امتحان خود را قبلا پس داده و بچه ها دیده اند مهربان و عادل است- بوده است که از دید بچه ها مخفی است.

حال اگر بخواهیم مسئله را با بررسی موارد خاص و بیرونی بررسی کنیم، هیچ چیزی جز در حد شاید و احتمال دستگیرمان نمیشود. یعنی با قطع نظر از ادله پیشینی و عقلی، با بررسی موارد جزیی تنها میتوانیم بگوییم، شاید انسان قدرت نداشته باشد و در مورد موارد موفق هم احتمالا میتوانیم بگوییم شاید به این شخص قدرت خاصی داده شده که به دیگران داده نشده است. اما این شیوه بحث فایده ای ندارد و نتیجه ظنی و احتمالی آن نیز نشان میدهد که ارزشی ندارد.

[=palatino linotype]بنابراین، ما در این بحث، ابتدا از یک پشتوانه پیشینی که از ادله عقلی به دست می آید استفاده میکنیم.

[=palatino linotype]نکته دوم: تفاوت گذاشتن بین دو نوع استطاعت.
متکلمان بین دو استطاعت فرق گذارده اند.
اول استطاعت هنگام عمل.
دوم استطاعت قبل از عمل.
متکلمان در نوع اول استطاعت اختلاف نظری ندارند. همگان بر این مسئله اتفاق نظر دارند که انسانی که در حال انجام کاری است، حتما نسبت به آن استطاعت دارد. کسی که سطل آب را از چاه بیرون میکشد، حتما نسبت به آن قدرت و استطاعت دارد که دارد این کار را انجام میدهد.این استطاعت، بدون شک از جانب خداوند به او داده شده است. حال یا همان قدرتی است که قبل از عمل نیز داشته است یا قدرتی است که هنگام انجام آن عمل خداوند به او داده است.
اما همین شخص، آیا قبل از اینکه شروع به کار بکند، باز هم استطاعت داشته است یا نه؟ یعنی هنگامی که خداوند به او دستور داد و این شخص میخواست به این کار اقدام کند، آیا او قدرت انجام داشته است یا نه؟
در این نوع دوم است که بین متفکران اسلامی، دو دیدگاه عمده ایجاد شده است.
اشاعره معتقدند که پیش از انجام عمل، در بنده استطاعتی وجود نداشته است و فقط هنگام عمل است که خداوند، این قدرت را در او قرار میدهد.
اما عدلیه بر اساس ادله عقلی و نقلی معتقدند که بندگان نسبت به کاری که خداوند بدان دستور داده است، حتما پیش از عمل نیز استطاعت داشته اند وگرنه خداوند آنان را ملزم به کاری نمیکند که استطاعت آنرا قبلا نداشته اند.

این نکته دوم از آنجا اهمیت دارد که بدانیم، از نقطه نظر متکلمان و اندیشمندان، کسی که کاری را انجام میدهد، حتما با قدرت الهی بوده است.
حال سوال اینجاست که شاید کسی که به قول مستشکل گرامی دستوری را اطاعت نمیکند از کسانی است که خداوند نه قدرت قبل از عمل را به او داده است و نه قدرت حین عمل را.
بنابراین، اگر مسئله قدرت قبل ازعمل و استطاعت قبل از عمل را حل کنیم، این شبهه-که شاید این فرد از افرادی است که خداوند قدرت انجام عمل را حین عمل نیز به او نداده است- نیز حل میشود.

[=microsoft sans serif]نکته سوم: مراتب ما لایطاق.
تکلیفی که خارج از قدرت و توان مکلف باشد، به سه صورت قابل تصور است:
صورت اول: امتناع آن کار به خاطر محال ذاتی بودنش است؛ مانند تکلیف به اجتماع ضدین یا نقیضین. مثلا خداوند از انسان بخواهد در عین اینکه خواب است نماز بخواند(به همان صورتی که در بیداری میخوانده است.) این مورد از موارد مورد نزاع است.

صورت دوم: امتناع آن کار بدین خاطر است که خداوند میداند که آن کار انجام نخواهد شد یا اراده کرده باشد که انجام نشود. مانند مکلف بودن ابوجهل به ایمان آوردن با وجود اینکه خداوند میداند که او ایمان نمی آورد یا اراده کرده که او ایمان نیاورد. در این صورت، تکلیف جایز است و مالایطاق نیست، چرا که این علم یا اراده، منافاتی با اختیار این افراد ندارد و پاسخ ارتباط این علم و اراده با اختیار درست همان پاسخی است که به ارتباط قضاو قدر علمی و عینی با اراده واختیار انسان داده میشود. این مورد از مواردی است که اشاعره برای اثبات جواز تکلیف مالایطاق، بدان تمسک کرده اند(1) و عدلیه آنرا به معنای جواز تکلیف مالایطاق نمیدانند و از اشکال آنان جواب داده اند.(2)

صورت سوم: امتناع آن کار به خاطر این بوده که عادتا کسی توان انجام آنرا ندارد. مانند اینکه به کسی دستور داده شود بدون هیچ وسیله ای به آسمان بپرد. این قسم نیز به نظر عدلیه، واقع نشده است و محال است.(3)

صورت چهارم: امتناع آن کار به خاطر سختی زیاد آن باشد. مانند اینکه به کسی دستور داده شود در گرمای شدید تابستان حدود 17 ساعت از خوردن و آشامیدن امساک کند یا در گرمای تابستان در عرفات وقوف داشته باشد یا حتی مانند دستوری که به حضرت ابراهیم داد و او را مامور کرد که همسر و کودک خردسالش را در بیابان بی آب وعلف مکه رها کند و بعد نیز دستور داد که نوجوانش را ذبح کند. این مورد، هیچ اشکالی ندارد و نه عقلا محال است و نه شرعا، علاوه بر اینکه واقع نیز شده است. پس این مورد محل نزاع نیست.

بنابراین، محل نزاع:
اولا: فعلی است که در سه فرض اول قرار دارد نه صورت چهارم.
ثانیا: استطاعت قبل از عمل در این فعل مد نظر است.

ــــــــــ
1.[=microsoft sans serif]ر.ک: شرح المقاصد، ج4، ص297، تفتازانی، قم، افست، 1409ق
2.[=microsoft sans serif]إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت‏، عبیدلی، تهران، میراث مکتوب، 1381ش
3.[=microsoft sans serif]ر.ک: شرح المقاصد، تفتازانی، ج4، ص298، با تلخیص و تصرف، پیشین

[=palatino linotype]حال برمیگردیم به محل بحث خود:
به عقیده عدلیه، هر انچه لازمه تکلیف است(قدرت، تمایل، اختیار) برای کافر و مومن پیش از انجام فعل به طور یکسان وجوددارد.(4)

ادله عقلی
عدلیه برای ادعای خود، چند دلیل عقلی اقامه کرده اند که عبارتند از:
دلیل اول، ناسازگاری باعدالت خداوند:
چنین دستوری با عدالت خداوند ناسازگار است و خدای عادل اینگونه دستور نمیدهد(4)
م1. خداوند متعال، از نظر عقلی، عادل است و به کسی ظلم نمیکند.
م2. تکلیف به این خاطر است که انسان، کاری را انجام دهد یا ترک کند.
م3. بر اساس عدالت الهی، او به کسی که تکلیف را انجام دهد، پاداش میدهد و در مقابل کسی که آنرا انجام ندهد را مواخذه میکند.

حال با توجه به این سه مقدمه،
اگر خداوند بندگانش را به امری تکلیف کند که توان انجامش را قبل از انجام نداشته اند، عدالتش زیر سوال میرود.(براساس مقدمه 2و3)
تالی باطل است.(بر اساس مقدمه1)
مقدم نیز باطل است.
در این استدلال، قیاسی استنثایی داریم که از راه بطلان تالی به بطلان مقدم رسیدیم که در نتیجه مدعای ما را اثبات میکند.
مقدم: خداوند بندگانش را تکلیف مالایطاق کند(به کاری امر کند که توان انجامش را نداشته اند)
تالی: عدالت خداوند مخدوش و نقض میشود.

ملازمه: ملازمه میان این دو بخش قضیه شرطیه بدین صورت است که در مقدمه استدلال گفتیم که قرار است این دستورات نتیجه داشته باشد و برای اطاعت و سرپیچی از آن، پاداش و مجازات متناسب در نظر گرفته شده است. حال اگر این شخص قدرت انجام آن کار و اطاعت کردن را نداشته باشد، چطور میتوان او را دستور به انجامش داد.
بطلان تالی: باتوجه به مقدمه 1 معلوم میشود که عقلا خداوند عادل است و خدایی که عادل نباشد اصلا خدا نیست.
در نتیجه، نقیض مقدم اثبات میشود یعنی اثبات میشود که خداوند تکلیف مالایطاق نمیکند.

ــــــــــــ
4. [=palatino linotype] طوسی، الاقتصاد، ص123، بیروت، دارالاضواء، 1406ق، چ دوم
5. [=palatino linotype]ر.ک: جعفر سبحانی، رسائل و مقالات، ج‏4، ص304، قم، موسسه امام صادق، 1425ق، چ دوم


[=palatino linotype]دلیل دوم: این نوع تکلیف، قبیح است
دستور به کاری که خارج از توان مکلفان است، کاری لغو و سفیهانه است و خداوند حکیم چنین کاری را انجام نمیدهد.(6)
م1. خداوند، عقلا حکیم است.
م2. حکیم کسی است که کار لغو وزشت انجام نمیدهد.
م3. تکلیف مالایطاق از نظر عقلی زشت و قبیح است.(چرا که تکلیف به خاطر آن است که عادتا مکلفان بتوانند آنرا انجام دهند. حال اگر تکلیفی بشود که مکلفان توان انجام آنرا نداشته باشد، خود این تکلیف، نقض کننده حکمتش است)
در نتیجه خداوند چنین کاری را انجام نمی دهد.

استدلال:
تکلیف مالایطاق، مستلزم نقض حکمت الهی است.(بر اساس مقدمه 2و3)
تالی باطل است.(بر اساس مقدمه1)
مقدم هم باطل میشود.( بر اساس قاعده منطقی در استنتاج قیاس استنثایی از راه بطلان تالی)
بنابراین، خداوند تکلیف مالایطاق نمیکند.

[=palatino linotype]ــــــــــ
6. [=palatino linotype]ر.ک:جعفر سبحانی، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج‏1، ص: 302، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1412ق، چ سوم

[=palatino linotype]ادله نقلی:
در کنار ادله عقلی یا در تایید آنها، مخالفان تکلیف مالایطاق، چندین دلیل نقلی بر این مسئله اقامه کرده اند. برخی از آنها آیاتی است که نشان می‌دهد انسان قبل از اینکه کاری را بخواهد انجام دهد، نسبت به آنجام آن توانایی دارد و تکلیف مالایطاق از سوی خداوند انجام نمی‌شود.
مانند آیه 286 سوره بقره که خداوند میفرماید:
« لا یکَلِّفُ اللّهُ نَفْساً اِلّا وُسْعَها»
خداوند هیچ کس را جز به قدر تواناییاش تکلیف نمیکند...(7)

یا آیه 7 سوره طلاق که خداوند میفرماید:
« لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلاَّ ما آتاها»
«خدا هيچ كسى را مگر به آن اندازه كه به او داده است مكلف نمى‏سازد»

البته در بعضى از روايات آتاها را به اعلمها تفسیر شده است ولی چون عدم علم باعث عدم قدرت میشود، از این جهت میتوان گفت که آیه، مفهومی عام دارد که همه موارد عدم قدرت را شامل میشود.(چه منشأ آن عدم علم باشد یا امر دیگری)(9)

ادله دیگری نیز وجود دارد که برای پرهیز از تطویل کلام از نقل آن خودداری میشود.
موفق باشید.
ــــــــــــــــ
7.[=palatino linotype]ر.ک: تفسیر المیزان، ج2، ص444
8.[=palatino linotype]تفسیر نمونه، ج24، ص251

سلام .
به نظر من هم هیچ تناسبی میان آزمایشها و توان شخص وجود نداره و داریم در درون دنیای random زندگی میکنیم

البته نمیدونم که چجوری باید این حرف رو اثبات کنم .
مثلا ممکن هست کسی یه نفر رو بندازه در درون یک اتاق 1 متر در 1 متر در 1 متر ... بطوریکه این شخص فقط در حالت نشسته بتونه در درون اون اتاق زندگی کنه .

صدای موزیک فوق العاده بلندی رو در درون اون اتاق پخش کنه که شخص نتونه بخوابه .
هر از چندی یه غدای بخور و نمیر بهش بده
و ...

و 10 سال این شخص در این وضعیت باشه ...

بعد هم این شخص زنده از این شکنجه گاه بیرون بیاد و استاد ارجمند هم بگه ... دیدین که زنده بیرون اومد بنابراین آزمایشش متناسب باهاش بود .

یا اصلا یه جور دیگه فرض کنیم . شخصی زیر آزمایشها خودکشی کنه ... باز هم ممکن هست ایشون بگن که اگر ایشون فلان کار یا بهمان کار رو میکرد کارش به خودکشی نمیرسید .

آزمایش یعنی اینکه ما شرایطی رو تحمل کنیم و بعد از اون ...

یا با همون شرایط بیرون بیایم... یا قویتر شده باشیم .

ولاینکه ازمایش الهی فرا میرسه و انسانها زیر اون ازمایشها دیوونه و روانی میشن و با هزاران چه کنم چه کنم روتنی خسته و کوفته بیرون میان اون دیگه حکم ازمایش رو نداره . اون شکنجس .

آرامش ";822307 نوشت:
سلام

چند وقته یه مطلبی که هر روز روی دیوار مترو می خونم ذهنمو مشغول کرده. عین جمله یادم نیست ولی مفهوم کلیش اینه:

" خدا هر کس رو به اندازه قدر و توانش مورد آزمایش قرار میده! "

من این جمله رو قبول ندارم!

اگر هر کس به اندازه قدر و توانش مورد آزمایش قرار میگرفت، هیچ مومن و دینداری از دین خارج نمیشد!! هیچ نمازخونی، بی نماز نمیشد! شاید شما هم تو فامیل و اطرافیان افرادی رو دیدین که بعد یه سری اتفاقات و حوادث ناگواری که براشون اتفاق میفته، دین زده میشن، یا ایمانشون نسبت به خدا و پیامبر از بین میره! لااقل من که تو اطرافیان خودم زیاد از این نمونه ها دیدم و برای خودم هم چند وقته اتفاق افتاده !!

به نظر من این مسئله فقط یه دلیل میتونه داشته باشه و اون اینکه این اتفاقها و آزمایش الهی از حد و توان تحمل اون فرد خارج بوده و نه تنها باعث نشده به خدا نزدیکتر بشه، بلکه باعث شده کاملاً ازش فاصله بگیره و به نوعی دین زده بشه!

مثل اینه که شما جلوی یه دانش آموز سوم دبستان برگه سوالات سوم دبیرستان بزاری و بگی بهشون جواب بده. اون دانش آموز مطمئنا وقتی سوالات رو میخونه و متوجه میشه که نمیتونه به هیچکدوم جواب بده، در بهترین حالت برگه رو میده و میگه نمیتونم به سوالات جواب بدم. حالت بدترش اینه که کلا برگه رو پرت میکنه یه گوشه و با خشم از کلاس خارج میشه!

با یه معمم هم بیشتر از نیم ساعت در این زمینه بحث کردم ولی نتونست قانعم کنه !


سلام،
آیا خدا هر کسی را به اندازه‌ی ظرفیتش امتحان می‌کند؟ بله!
آیا هر پیشامدی که برای انسان رخ دهد آزمایش است؟ نه لزوماً!
...
مشکل شما ظاهراً از اینجاست که هر پیشامدی را ابتلاء و آزمایش می‌دانید، حال آنکه پیشامدها بستر شکل‌گیری آزمایش هستند ...
به عارفی گفتند که تو چه می‌خوری؟ گفت همان که در بازارهای شماست و شما هم از آن می‌خورید! گفتند آن مال که شبهه‌ناک است! جواب داد که ولی فرق است میان کسی که با ناراحتی از آن می‌خورد و به اندکش قناعت می‌کند و آنکه با خیال راحت شکم از آن سیر می‌کند ... یکی دارد سعیش را می‌کند که روزی پاک‌تر را کسب کند و اگر تلاشش نتیجه نداد ناراحت و نگران است و امید به رحمت و مغفرت خدا می‌بندد، دیگری تلاش خاصی نمی‌کند و در خوردن مال شبهه‌ناک جسور است، ناراحتی و نگرانی نفر اول از تقوای اوست و طلب رحمت از خدا داشتن هم نشانه‌ی حسن‌ظنّ او به خداست، اما جسوری نفر دوم از بی‌تقوایی اوست، خدا هم امتحان می‌کند که تقوای شخص را محک بزند ... توشه‌ی آخرت تقواست و عیار فضیلت افراد بر یکدیگر هم تقواست ... به قول امام رضا علیه‌السلام هم الأعمال بالنیات ... یک نفر می‌خواهد خود را پاک نگاه دارد ولی گاهی هم لغزش می‌کند، دیگری اصلاً خدا و پیغمبر سرش نمی‌شود و کاری ندارد که خدا به چه کاری راضی هست یا که نیست ...
خدا که بلایی به بنده‌اش برساند، این بلا شاید خیلی سنگین باشد، اگر او از اولیاء خدا نباشد امتحانش این نیست که در دل شخص آب از آب تکان نخورد، ولی امتحانش این هست که از خدا ناامید نشود و به خدا سوء ظن نبرد و خود را ول نکند که دیگر نفسش هر چه خواست بکند، باید روحیه‌ی بندگی‌اش را حفظ کند و تقویت کند، اگر اشتباه هم کرد و در واقع نتوانست خودش را حفظ کند، یعنی سعی کرد و نتوانست، خداوند را بخشنده خواهد یافت و نباید حسن ظنش به خدا را از دست بدهد ... ای کسانی که ایمان آوردید از رحمت خداوند ناامید نشوید که خداوند همه‌ی گناه‌ها را تمام و کمال می‌آمرزد ...
تقوا یعنی مقاومت در برابر گناه و انتخاب راه درست بخاطر رضایت خدا، هر کسی باید در هر پیشامدی به اندازه‌ی وسعش تقوا پیشه کند، اینکه پیشامد بزرگتر از وسعش باشد بحث دیگری است، مهم این است که خداوند چقدر انتظار تکلیف از شخص داشته باشد ... مهم این است که شخص تمایل به بندگی خدا داشته باشد یا از آن گریزان باشد ... آزمایش (نه مصیبت) هر کسی به اندازه‌ی وسع اوست، به اندازه‌ی امکانات و توانایی و استعدادهای اوست، یعنی شخص باید در هر حالی بر اساس تقوایی که از او انتظار می‌رود مؤمنانه رفتار کند، هر وقت در یک پیشامد یکسان از ولی خدا و امثال ما و شما انتظار یکسانی داشتند می‌توانید اعتراض کنید که با آن گفته که مؤید قرآنی هم دارد مخالف هستید ...
و هو العالم ...

[=palatino linotype]

مارینر;823094 نوشت:
به نظر من هم هیچ تناسبی میان آزمایشها و توان شخص وجود نداره و داریم در درون دنیای random زندگی میکنیم

البته نمیدونم که چجوری باید این حرف رو اثبات کنم .
مثلا ممکن هست کسی یه نفر رو بندازه در درون یک اتاق 1 متر در 1 متر در 1 متر ... بطوریکه این شخص فقط در حالت نشسته بتونه در درون اون اتاق زندگی کنه .

صدای موزیک فوق العاده بلندی رو در درون اون اتاق پخش کنه که شخص نتونه بخوابه .
هر از چندی یه غدای بخور و نمیر بهش بده
و ...

و 10 سال این شخص در این وضعیت باشه ...

بعد هم این شخص زنده از این شکنجه گاه بیرون بیاد و استاد ارجمند هم بگه ... دیدین که زنده بیرون اومد بنابراین آزمایشش متناسب باهاش بود .

یا اصلا یه جور دیگه فرض کنیم . شخصی زیر آزمایشها خودکشی کنه ... باز هم ممکن هست ایشون بگن که اگر ایشون فلان کار یا بهمان کار رو میکرد کارش به خودکشی نمیرسید .


بله اگر مثال شما در بحث ما نیز وجود داشت، میتونستیم به این فکر کنیم که دلیل عقلی نقض شده است.
ولی واقعا هر طوری فکر میکنم چنین چیزی را مشاهده نمیکنم.
این همه مومن به خدای ادیان ابراهیمی(باوجود همه اختلافات) و این همه متدین(از مسلمان گرفته تا مسیحی و حتی یهودی)
آیا واقعا تنها برخی انسانهای انگشت شمار از آزمایش سربلند بیرون می آیند.؟؟
به نظرم که اینطور نیست.
به نظرم اشتباه فرض شما این است که به مراتب ایمان و تقوا توجه نکردید.
شما عالی ترین مراتب منظورتان است و به همین جهت موارد موفق را فوق العاده اندک میبینید.
در حالیکه تمام مراتب ایمان میتواند مصداق بحث ما باشد.

بعلاوه، مسئله حالات روانی انسان با ازمایش به دست می آید.
وقتی ما میبینید با وجود شرایط مشابه، میتوانیم دو عملکرد متفاوت داشته باشیم، یکی موافق دستورالعمل موجودی عالی تر و دیگری موافق دلخواه خودمان
مثلا دو شب پشت سر هم دیر می خوابیم ولی در یکی، نماز صبحمان را بیدار میشویم و در دیگری با وجود کوک کردن زنگ ساعت و موبایل، موفق به بیدار شدن نمیشویم.
همین نشان از آن دارد که انسان به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، میتواند شرایطی را مهیا کند که دستورات دین را اطاعت کند.
مهم اینجاست که زمینه سازی برخی اعمال و شرایط، برای اعمال دیگر را متوجه باشیم.
اینکه دین اسلام اینقدر بر روی تاثیر اعمال و رفتار والدین قبل از ازدواج تا انعقاد نطفه و تولد و بعد از آن و نیز محیط و لقمه و دوستان تاکید دارد بی جهت نیست.
همه اینها تاثیر غیر مستقیم(والبته غیر اجباری و غیر اضطراری) بر اعمال و رفتار دیگر ما دارد.
اگر به تمام این امور به عنوان یک بسته نگاه کنیم متوجه میشویم که مودای دلیل عقلی و نقلی برای مالایطاق نبودن تکالیف نقض نمیشود.

سلام
شما قبل از اینکه جواب این سوالو بدید باید به این حرف در قران مراجعه کنید
این حرف مثل بعضی دیگر از حرف های خداوند است و شما قادر به جوابگویی ان نیستید و باید شما دنبال تفسیر این موضوع باشید
اگر اشتباه نکنم مانند ایه5سوره توبه که خدا فرموده هر کافری را بکشید
اگر این جمله تفسیرش را بخوانید میبینید تفسیر با ترجمه زمین تا اسمان فرق میکند
شما اگر تفسیر را نخوانید یا گوش ندهید به جواب کاملی نخواهید رسید

[=palatino linotype]پرسش: اگر "خدا هر کس رو به اندازه قدر و توانش مورد آزمایش قرار میداد، هیچ تفاوتی میان افراد در موفقیت در ازمونهای الهی وجود نمیداشت.

پاسخ:
باسلام و عرض ادب
برای پاسخ به این سوال ابتدا لازم است به دو نکته توجه کنید:

یکم: تفاوت گذاشتن بین دو نوع استطاعت.
متکلمان بین دو استطاعت فرق گذارده اند.
اول استطاعت هنگام عمل.
دوم استطاعت قبل از عمل.
متکلمان در نوع اول استطاعت اختلاف نظری ندارند. همگان بر این مسئله اتفاق نظر دارند که انسانی که در حال انجام کاری است، حتما نسبت به آن استطاعت دارد. کسی که سطل آب را از چاه بیرون میکشد، حتما نسبت به آن قدرت و استطاعت دارد که دارد این کار را انجام میدهد.این استطاعت، بدون شک از جانب خداوند به او داده شده است. حال یا همان قدرتی است که قبل از عمل نیز داشته است یا قدرتی است که هنگام انجام آن عمل خداوند به او داده است.
اما همین شخص، آیا قبل از اینکه شروع به کار بکند، باز هم استطاعت داشته است یا نه؟ یعنی هنگامی که خداوند به او دستور داد و این شخص میخواست به این کار اقدام کند، آیا او قدرت انجام داشته است یا نه؟
در این نوع دوم است که بین متفکران اسلامی، دو دیدگاه عمده ایجاد شده است.
اشاعره معتقدند که پیش از انجام عمل، در بنده استطاعتی وجود نداشته است و فقط هنگام عمل است که خداوند، این قدرت را در او قرار میدهد.
اما عدلیه بر اساس ادله عقلی و نقلی معتقدند که بندگان نسبت به کاری که خداوند بدان دستور داده است، حتما پیش از عمل نیز استطاعت داشته اند وگرنه خداوند آنان را ملزم به کاری نمیکند که استطاعت آنرا قبلا نداشته اند.

این نکته دوم از آنجا اهمیت دارد که بدانیم، از نقطه نظر متکلمان و اندیشمندان، کسی که کاری را انجام میدهد، حتما با قدرت الهی بوده است.
حال سوال اینجاست که شاید کسی که به قول مستشکل گرامی دستوری را اطاعت نمیکند از کسانی است که خداوند نه قدرت قبل از عمل را به او داده است و نه قدرت حین عمل را.
بنابراین، اگر مسئله قدرت قبل ازعمل و استطاعت قبل از عمل را حل کنیم، این شبهه-که شاید این فرد از افرادی است که خداوند قدرت انجام عمل را حین عمل نیز به او نداده است- نیز حل میشود.

نکته دوم: مراتب ما لایطاق.
تکلیفی که خارج از قدرت و توان مکلف باشد، به سه صورت قابل تصور است:
صورت اول: امتناع آن کار به خاطر محال ذاتی بودنش است؛ مانند تکلیف به اجتماع ضدین یا نقیضین. مثلا خداوند از انسان بخواهد در عین اینکه خواب است نماز بخواند(به همان صورتی که در بیداری میخوانده است.) این مورد از موارد مورد نزاع است.

صورت دوم: امتناع آن کار بدین خاطر است که خداوند میداند که آن کار انجام نخواهد شد یا اراده کرده باشد که انجام نشود. مانند مکلف بودن ابوجهل به ایمان آوردن با وجود اینکه خداوند میداند که او ایمان نمی آورد یا اراده کرده که او ایمان نیاورد. در این صورت، تکلیف جایز است و مالایطاق نیست، چرا که این علم یا اراده، منافاتی با اختیار این افراد ندارد و پاسخ ارتباط این علم و اراده با اختیار درست همان پاسخی است که به ارتباط قضاو قدر علمی و عینی با اراده واختیار انسان داده میشود. این مورد از مواردی است که اشاعره برای اثبات جواز تکلیف مالایطاق، بدان تمسک کرده اند(1) و عدلیه آنرا به معنای جواز تکلیف مالایطاق نمیدانند و از اشکال آنان جواب داده اند.(2)

صورت سوم: امتناع آن کار به خاطر این بوده که عادتا کسی توان انجام آنرا ندارد. مانند اینکه به کسی دستور داده شود بدون هیچ وسیله ای به آسمان بپرد. این قسم نیز به نظر عدلیه، واقع نشده است و محال است.(3)

صورت چهارم: امتناع آن کار به خاطر سختی زیاد آن باشد. مانند اینکه به کسی دستور داده شود در گرمای شدید تابستان حدود 17 ساعت از خوردن و آشامیدن امساک کند یا در گرمای تابستان در عرفات وقوف داشته باشد یا حتی مانند دستوری که به حضرت ابراهیم داد و او را مامور کرد که همسر و کودک خردسالش را در بیابان بی آب وعلف مکه رها کند و بعد نیز دستور داد که نوجوانش را ذبح کند. این مورد، هیچ اشکالی ندارد و نه عقلا محال است و نه شرعا، علاوه بر اینکه واقع نیز شده است. پس این مورد محل نزاع نیست.

بنابراین، محل نزاع:
اولا: فعلی است که در سه فرض اول قرار دارد نه صورت چهارم.
ثانیا: استطاعت قبل از عمل در این فعل مد نظر است.

حال برمیگردیم به محل بحث خود:
به عقیده عدلیه، هر انچه لازمه تکلیف است(قدرت، تمایل، اختیار) برای کافر و مومن پیش از انجام فعل به طور یکسان وجوددارد.(4)

ادله عقلی
عدلیه برای ادعای خود، چند دلیل عقلی اقامه کرده اند که عبارتند از:
دلیل اول، ناسازگاری باعدالت خداوند:
چنین دستوری با عدالت خداوند ناسازگار است و خدای عادل اینگونه دستور نمیدهد(4)
م1. خداوند متعال، از نظر عقلی، عادل است و به کسی ظلم نمیکند.
م2. تکلیف به این خاطر است که انسان، کاری را انجام دهد یا ترک کند.
م3. بر اساس عدالت الهی، او به کسی که تکلیف را انجام دهد، پاداش میدهد و در مقابل کسی که آنرا انجام ندهد را مواخذه میکند.

حال با توجه به این سه مقدمه،
اگر خداوند بندگانش را به امری تکلیف کند که توان انجامش را قبل از انجام نداشته اند، عدالتش زیر سوال میرود.(براساس مقدمه 2و3)
تالی باطل است.(بر اساس مقدمه1)
مقدم نیز باطل است.
در این استدلال، قیاسی استنثایی داریم که از راه بطلان تالی به بطلان مقدم رسیدیم که در نتیجه مدعای ما را اثبات میکند.
مقدم: خداوند بندگانش را تکلیف مالایطاق کند(به کاری امر کند که توان انجامش را نداشته اند)
تالی: عدالت خداوند مخدوش و نقض میشود.

ملازمه: ملازمه میان این دو بخش قضیه شرطیه بدین صورت است که در مقدمه استدلال گفتیم که قرار است این دستورات نتیجه داشته باشد و برای اطاعت و سرپیچی از آن، پاداش و مجازات متناسب در نظر گرفته شده است. حال اگر این شخص قدرت انجام آن کار و اطاعت کردن را نداشته باشد، چطور میتوان او را دستور به انجامش داد.
بطلان تالی: باتوجه به مقدمه 1 معلوم میشود که عقلا خداوند عادل است و خدایی که عادل نباشد اصلا خدا نیست.
در نتیجه، نقیض مقدم اثبات میشود یعنی اثبات میشود که خداوند تکلیف مالایطاق نمیکند.

[=palatino linotype]
[=palatino linotype]دلیل دوم: این نوع تکلیف، قبیح است
دستور به کاری که خارج از توان مکلفان است، کاری لغو و سفیهانه است و خداوند حکیم چنین کاری را انجام نمیدهد.(6)
م1. خداوند، عقلا حکیم است.
م2. حکیم کسی است که کار لغو وزشت انجام نمیدهد.
م3. تکلیف مالایطاق از نظر عقلی زشت و قبیح است.(چرا که تکلیف به خاطر آن است که عادتا مکلفان بتوانند آنرا انجام دهند. حال اگر تکلیفی بشود که مکلفان توان انجام آنرا نداشته باشد، خود این تکلیف، نقض کننده حکمتش است)
در نتیجه خداوند چنین کاری را انجام نمی دهد.

استدلال:
تکلیف مالایطاق، مستلزم نقض حکمت الهی است.(بر اساس مقدمه 2و3)
تالی باطل است.(بر اساس مقدمه1)
مقدم هم باطل میشود.( بر اساس قاعده منطقی در استنتاج قیاس استنثایی از راه بطلان تالی)
بنابراین، خداوند تکلیف مالایطاق نمیکند.

بنابراین، خداوند متعال تکلیفی که مافوق طاقت بشر باشد بر انسانها قرار نمیدهد.
ــــــــــ
1.ر.ک: شرح المقاصد، ج4، ص297، تفتازانی، قم، افست، 1409ق
2.إشراق اللاهوت في نقد شرح الياقوت‏، عبیدلی، تهران، میراث مکتوب، 1381ش
3.
ر.ک: شرح المقاصد، تفتازانی، ج4، ص298، با تلخیص و تصرف، پیشین
4. طوسی، الاقتصاد، ص123، بیروت، دارالاضواء، 1406ق، چ دوم
5. ر.ک: جعفر سبحانی، رسائل و مقالات، ج‏4، ص304، قم، موسسه امام صادق، 1425ق، چ دوم
[=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype][=palatino linotype] 6. [=palatino linotype]ر.ک:جعفر سبحانی، الإلهيات على هدى الكتاب و السنة و العقل، ج‏1، ص: 302، قم، مرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1412ق، چ سوم


موضوع قفل شده است