๑۩❀ غم غریبی صادق (ع) ❀۩๑ویژه نامه شهادت امام جعفر صادق علیه السلام
تبهای اولیه
آفتاب است و قمر خاک درش می گردد
این قد و قامت افتاده درخت طوباست
این محاسن به خدا آبروی دین خداست
این حرم، خانه ی زهراست، نسوزانیدش
ان حسینیّه ی دنیاست، نسوزانیدش
شعله پشت حرم « فاطمه زاده »نبرید
پسر فاطمه را پای پیاده نبرید
آی مردم بگذارید عبا بردارد
پیر مرد است خمیده است عصا بردارد
هم عصا نیست که او تکیه به جایی ببرد
هم عبا نیست که سر زیر عبایی ببرد
ببریدش، ببرید، از وسط مردم نه!
هرچه خواهید بیارید، ولی هیزم نه
بگذارید لبش یاد پیمبر بکند
وسط شعله کمی « مادر، مادر » بکند
از مسیری ببریدش که تماشا نشود
چشمی از این در و همسایه به او وا نشود
اصلاً این مرد مگر پای دویدن دارد؟
پیر مردی که خمیده است کشیدن دارد؟!
اگر آهسته نیارید، تنش می افتد
بارها پشت سواره بدنش می افتد
شعله ی تازه به چشمان غمینش نزنید
آسمان است و در این کوچه زمینش نزنید
شاید این کوچه همان کوچه ی زهرا باشد
شاید آن کوچه ی باریک همین جا باشد
شاید این کوچه همان جاست که زهرا افتاد
گرچه هم دست به دیوار شد امّا افتاد!
این قبیله همگی بوی پیمبر دارند
در حسینیه ی خود روضه ی مادر دارند
بنال ای دل که در نای زمان، فریاد را کشتند
بهین آموزگار مکتب ارشاد را کشتند
[=IRMitra] اساتید جهان باید به سوگ علم بنشینند
که در دانشگه هستی، بزرگ استاد را کشتند
دلِ شب بود که دشمن به سرایم آمد
برد از خانه برون وقت نماز سحرم
سالها داغ بنیفاطمه را میدیدم
کس ندانست که یک عمرچه آمد به سرم
در این شب ها بود روشن مزار بى رواق او
که باشد اشک مهدى چلچراغ حضرت صادق
خزان هرگز نمى گردد بهار دانش و بینش
از آن گل ها که بشکفته به باغ حضرت صادق
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق
شهادت امام صادق (ع) تسلیت باد
دلم هواى بقیع دارد و غم صادق
عزا گرفته دل من ز ماتم صادق
دوباره بیرق مشکى به دست دل گیرم
زنم به سینه که آمد محرم صادق
#مصیبت_حضرت_صادق_علیهالسلام
آمده ابن ربیع بــــر در خـــــانه بازهم
میزند از خانه ای آتش زبــــانه بازهم
باز هیزم پشت در بالا گرفته شعله ها
شد دوبــاره آشیانی مـــــادرانه بازهم
بر سر سجاده ام آمد نمازم را شکست
میزند سیلی به رویم بی بهــانه بازهم
پابرهنه میکِشَد در کـوچه و بازارهـــــا
پیرمردی چون مرا با تازیـــــانه بازهم
ناسزا بر مــادرم گوید به روی مرکبش
اشک غم برچَشمهایم شد روانه بازهم
دست بسته در عیانها یاد حیدر کرده ام
بی وفایی میکند رسم زمـــــانه بازهم
بس قلاف تیغ را بر دست و بازویم زده
ارثیه دارم چو مـــــادر من نشانه بازهم
بند آمد نفسم از ضربه های کاری اش
صحنه های کــــربلا بر دیدگانه بازهم
پیکرش دوره شد و سنگدلانِ بی رحم
نیزه جای نیزه کردند وحشیـانه بازهم
دور گــــودال شلوغ است سرش را بردند
خواهری مویه کنان و روضه خوانه بازهم
#علی_اصغر_رفیعی
مولای من سلام خدا هدیه محضرت
گلبوسه ی ملايکة الله بر درت
یا صادق الائمه که قران ناطقی
عالم فدای آن نفس روح پرورت
تا از تو کسب فیض کنند ای شکوه علم
زانو زنند خیل ملک پای منبرت
بر کرسی خطابه لبت چونکه باز شد
باغ بهشت مصطفوی شد معطرت
از تو گرفت درس بصیرت ابوبصیر
صدها زراره کاتب و اندیشه گسترت
سرچشمه ی زلال حقیقت کلام توست
شد جرعه نوش ، علم و فضیلت ز کوثرت
معراج توست علم و در آن سیر نور شد
هفت آسمان عالم معنا مسخرت
تنها جهاد ، عرصه ی شمشیر و تیغ نیست
روز ازل جهاد سخن شد مقدّرت
در دست تو کتاب خدا بود ذوالفقار
فقه و اصول ، نیزه و شمشیر دیگرت
مدیون توست مکتب شیعه الی الأبد
در این جهاد ، لطف خدا بود یاورت
دشمن که بست دست یداللهی تو را
رد شد تمام خاطره ها از برابرت
رفتی سرِ برهنه و پای پیاده لیک
سیلی نخورد پیش تو در کوچه همسرت
در طول عمر ، داغ فدک با دل تو بود
می زد حدیث حادثه زخم مکررت
باشد برای اهل ولا ، جلوه ی حضور
در گوشه ی بقیع ، مزار مطهرت
گاهی نگاه کن به دل بیقرار من
دست «کمیل » دامن تو ، جان مادرت
#کمیل_کاشانی
#حسین_میرزایی
کس از دل امام غریبم خبر نداشت
با او مدینه هم سر یاری دگر نداشت
سوگند میخورم به مظلومی علی
دنیا زآل فاطمه مظلومتر نداشت
از آن زمان که سوخت در خانه علی
آتش زدرب خانه شان دست بر نداشت
آتش کجا و خانه فرزند مصطفی
آنروز روزگار مسلمان مگر نداشت
تنها نه روزها پی آزارش آمدند
شبها امان زدشمن بیدادگر نداشت
گرم دعا و راز نیاز شبانه بود
مهلت ولی برای دعای سحر نداشت
آتش زدند خانه او را ولی دگر
بر سینه اش جراحتی از میخ در نداشت
بردند دست بسته اش از خانه با عذاب
حتی عبا به دوش و عمامه به سر نداشت
میزد نفس نفس پی مرکب ولی چه سود
آهش به قلب سنگ عدویش اثر نداشت
پایش برهنه بود ولی جای شکر داشت
چون خاک کوچه خار مغیلان دگر نداشت
بیچاره دختری که روی خار میدوید
بیچاره عمه اش که از او خبر نداشت
پایش که خسته بودو دو دستش که بسته بود
در زیر تازیانه دشمن سپر نداشت
دختر به هر خطر به پدر میبرد پناه
آن دختر سه ساله بمیرم پدر نداشت
از درد گوش پاره اگر ناله میکشید
بر گوشوار رفته به غارت نظر نداشت
تا دید در خرابه لب چاک خورده را
لب را گذاشت بر لب بابا و برنداشت
#محمد_معارف_وند
عمری از نامردی و پستی این دنیا گریست
صبر کرد و صبر کرد و صبر کرد اما گریست
یار تنهایان شد و همدرد بهر دردمند
با دلی پر درد، اما ماند خود تنها گریست
بی عبا با ظلم بردندش ز صحن خانه اش
دخترش با دیدن این صحنه بر بابا گریست
تا زدند آتش در کاشانه را قلبش شکست
یاد پهلوی شکسته کرد، بر زهرا گریست
یاد آن لحظه که زهرا پشت درب خانه بود
ناگهان افتاد با ضرب لگد از پا گریست
دست بسته تا که بردندش میان کوچه ها
یاد کوچه یاد دست بسته مولا گریست
دخترش ترسان و لرزان بود، آقا تا که دید
یاد طفلان حسین و زینب کبری گریست
هم دعا میکرد بر گریه کن جدش حسین
هم به یاد گریه جدش در عاشورا گریست
گاه یاد راس از پیکر جدا بر نیزه ها
گاه یاد پیکر عریانِ در صحرا گریست
گاه از داغ رباب و اصغر ششماهه اش
گاه از داغ علیِ اکبر لیلا گریست
دیده اش از اشک دریا گشت و بر این داغ که
تشنه لب شد کشته جدش بر لب دریا گریست
#محمد_معارف_وند
من طائر عرشم ولی بال و پرم سوخت
از آتش زهر آب شد این پیکرم سوخت
با چشم خونبارش کنار من نشسته
موسی ز داغ من کنار بسترم سوخت
شد پوستی بر استخوانی پیکر من
اینجا دلم افتاد یاد مادرم سوخت
آتش زدند از کینه گرچه خانه ام را
دل از شرار بیت جد اطهرم سوخت
از خانه حیدر که نیست این خانه برتر
بودند هر دو خانه گرچه محترم سوخت
اما دلم یاد غم کرببلا کرد
اینجا در خانه ولی آنجا حرم سوخت
میگفت طفلی دامنم آتش گرفته
طفلی دگر میگفت عمه معجرم سوخت
طفلی صدا زد عمه خلخالم ربودند
طفلی صدا زد عمه جان موی سرم سوخت
رباب میگفت آب خوردم شیر دارم
بار دگر قلبم به یاد اصغرم سوخت
#محمد_معارف_وند
از جد من چرا عدوی من حیا نکرد
اصلا زهیچ ظلم و جسارت ابا نکرد
از من بغیر خوبی و مهر و وفا ندید
بر من ولی ز کینه بغیر از جفا نکرد
این روزگار پست زخوبان روزگار
خوبی زیاد دید ولی خوب تا نکرد
من نیمه شب به ذکر و نماز و دعا ولی
او اعتنا به ذکر و نماز و دعا نکرد
پای برهنه از پی مرکب مرا دواند
از سن و سال و موی سپیدم حیا نکرد
آتش زدن به خانه ما تازگی نداشت
در خانه علی مگر آتش بپا نکرد؟
بردند دست بسته مرا همچو جد من
اما دگر به همسر من کس جفا نکرد
سیلی نخورد همسرم، او را که هیچکس
نقش زمین دگر وسط کوچه ها نکرد
دشمن کشید تیغ پی قتل من ولی
راس مرا جدا ز تنم از قفا نکرد
باز هم کشید تیغ پی کشتنم ولی
صد پاره پیکرم ز دم تیغ ها نکرد
بار دگر نمود عدو قصد جان من
اما سر مرا به سر نیزه ها نکرد
من را شبانه برد نه به مجلس شراب
چوب جفا دگر به لبم آشنا نکرد
#غلامرضا_سازگار
گرچه در خاک رفت، پیکر تو
دیگر از تن جدا نشد سر تو
دود آتش زخانه ات برخاست
پشت در جان نداد همسر تو
ظلم بر عترتت رسید ولی
به اسیری نرفت دختر تو
بدنت آب شد ززهر، ولی
تازیانه نخورد خواهر تو
قامتت گشت خم ولی نشکست
پشت تو در غم برادر تو
ظلم دیدی ولیک کشته نشد
کودک شیرخواره در بر تو
سوخت قلبت ولی نشد صد چاک
تن فرزند در برابر تو
زهر دادند بر تو لیک نخورد
چوب کین بر لب مطهّر تو
سوخت پا تا سرت ززهر ولی
پاره پاره نگشت پیکر تو
می سزد در غم تو گریه کند
چشم شیعه به جدّ اطهر تو
بوده یک عمر در عزای حسین
اشک، جاری زدیدۀ تر تو
نه از این غم سرشک (میثم) ریخت
اشک خونین زچشم عالم ریخت
#حسین_میرزایی
بنگر به بیت شعله ورم وای مادرم
آتش گرفته بام و درم وای مادرم
آتش زدند خانه من را و زنده شد
یادت دوباره در نظرم وای مادرم
گاهی به فکر ضرب غلاف مغیره ام
گاهی به فکر میخ درم وای مادرم
پای پیاده در پی مرکب نفس زنان
بردند مرا چنین زحرم وای مادرم
بستند دستهای من اما کتک نخورد
در کوچه همسرم به برم وای مادرم
دیدم چو تازیانه ابن ربیع را
ناله زدم من از جگرم وای مادرم
دستم که بسته بود دفاعی نداشتم
حتی یکی نشد سپرم وای مادرم
شکر خدا که وقت زمین خوردنم نبود
در کوچه همرهم پسرم وای مادرم
#حسین_میرزایی
یا رب از زهر جفا پا تا سرم آتش گرفت
سوختم پرپر زدم بال و پرم آتش گرفت
پوستی بر استخوانی مانده باقی از تنم
همچو شمعی آب گشتم پیکرم آتش گرفت
من همان فرزند زهرایم که از جور عدو
خانه ام چون بیت زهرا مادرم آتش گرفت
بر روی سجاده بودم نیمه شب گرم دعا
ناگهان دیدم همه دور و برم آتش گرفت
کودکان را دیدم از این سو به آن سو در فرار
گریه کردم انقدر چشم ترم آتش گرفت
پا نهادم بین آتش زیر لب گفتم حسین
یادم آمد عصر عاشورا حرم آتش گرفت
یک بیابان دشمن و یک مشت طفل بی پناه
خاطرم بر عمه های مضطرم آتش گرفت
دختری فریاد می زد سوخت عمه دامنم
دیگری می گفت عموجان معجرم آتش گرفت
دختری این راز را کنج خرابه فاش کرد
در میان شعله ها موی سرم آتش گرفت
از میان آنچه غارت شد دل پر درد من
بیشتر بر گاهوار اصغرم آتش گرفت
مادرش در پشت خیمه ناله می زد اصغرم
تو نبودی آب خوردم حنجرم آتش گرفت
#حسین_میرزایی
دم آخر به برم زود بیا مادرجان
تا کنم سفره دل پیش تو وا مادرجان
همه اعضای تنم مثل تنت آب شده
بین بستر بنگر حال مرا مادرجان
سوخت چون خانه تو خانه و کاشانه من
میزدم در وسط شعله صدا مادرجان
سوختن ارثیه مادری ماست ولی
صورت حور کجا شعله کجا مادرجان
نه فقط آن شب و نه آن صحنه، خدا میداند
روضه خوان تو شدم در همه جا مادرجان
یاد کردم ز کتک خوردن تو ،تا گفتند
میزدند پیرزنی را زجفا مادرجان
گفته بودم به همه مادر مارا کشتند
قنفذ و ضرب غلافش به خدا مادر جان
گفته بودم به همه بعد پییمبر شده بود
کار تو گریه به هر صبح و مسا مادرجان
گفته بودم به همه رکن تو را بشکستند
با همان ضرب در و ضربه پا مادرجان
گفته بودم به سرت پارچه ای می بستی
بعد از آن واقعه کوچه چرا مادرجان
گفته بودم به همه ناحلة الجسم شدی
شبهی ماند فقط از تو به جا مادرجان
گفته بودم به همه مادر ما غش میکرد
دم به دم بود چنین حال شما مادرجان
گفته بودم که شکست و به روی خاک افتاد
گوشوار تو زسیلی جفا مادر جان
گفته بودم که از آن هیزم نیم سوخته، هست
نزد ما ،تا برسد مهدی ما مادر جان
#شهادت_امام_صادق_علیه_السلام
منصور دستور داد امام صادق را مسموم كردند و حضرت در 25 شوال 148 هجري به اجداد طاهر خود ملحق گرديد و در قبرستان بقيع در جوار جد و پدرش دفن شد. عمر شريفش 65 يا 68 سال و مدت امامتش 34 سال بوده. اهالي شهر مدينه و اقوام مختلف و شاگردان مكتب امام صادق گروه گروه در پي جنازهي امام به راه افتاده بودند. شهر مدينه يك پارچه عزا بود و صداي «وا اماما» فضاي شهر را فراگرفته بود.
عيسي بن أدب گويد: چون جنازهي امام صادق (ع) را روي سر به سوي بقيع حمل كردند ابوهريره عجلي كه از شاعران دلباخته به اهل بيت بود اين شعرها را مي خواند:
اقول وقد راحوا به يحملونه
علي كاهل من حامليه و عاتق
اتدرون ماذا تحملون الي الثري
ثبيرا ثوي من رأس علياء شاهق
غداة حثي الحاثون فوق ضريحه
ترابا و اولي كان فوق المفارق
ميگويم به حمل كنندگان در حالي كه او را (يعني امام صادق را) مي برند و او را بر دوش و سر خودشان حمل كردهاند:
آيا مي دانيد چه گروهي را به سوي قبر حمل كردهايد؟ شگفتا كه زمين كوه عظيم را در خود جاي مي دهد كه آن كوه از آسمان علم به آن مكان نزول مي كند.
اول صبح، خاك ريزها قبر او را با خاك پر مي كردند و سزاوار بود كه آن را روي سر خود بريزند.
تا چندي پيش بر قبر او سنگي بود از رخام در آن نوشته بود:
بسم الله الرحمن الرحيم. الحمدلله مبيد الامم و محيي الامم. هذا قبر ابن فاطمة بنت رسول الله (ص) سيدة نساء العالمين. قبر الحسن بن علي ابي طالب و علي بن الحسين بن علي بن ابي طالب و محمد بن علي و جعفر بن محمد.
خانه های ماذون ص ٢٣٧
#غلامرضا_سازگار
آسوده شده ام خصم ستم کار مرا کشت
يک بار مگوئيد که صد بار مرا کشت
گه روز مرا برد پياده سوي مقتل
گه تيغ کشيد و به شب تار مرا کشت
بردند به مقتل به برم آل علي را
داغ غم صد لاله بي خار مرا کشت
هر روز به يک شعله زد آتش جگرم را
هر لحظه به يک محنت و آزار مرا کشت
من نجل علي بودم و دشمن به همين جرم
با دشمني حيدر کرار مرا کشت
آن روز که زد خصم به کاشانه ام آتش
فرياد ميان در و ديوار مرا کشت
آن شب که عدو از ره کين دست مرا بست
ززنجير و تن عابد بيمار مرا کشت
(ميثم) زسرشک غم و خون جگر خود
بنويس که منصور جفا کار مرا کشت
چه غریبانه گریه میکند او
گریه هایش به مرتضی رفته
بعد سجده به هق هق افتاده
ذهن او سمت کوچه ها رفته
بعد تسبیح حضرت زهرا
روضه ی فاطمه چه میچسبد
یاده دستان بسته افتاده
دست و بالش عجیب میلرزد
سفره پهن است سفره ی روضه
همه ی روضه ها به صف شده اند
مثل تیری همه جسارت ها
سمت آقای ما هدف شده اند
هیزم و آتش و طناب به دست
پشت در ازدحام قنفذ ها
خانه از دود پر شده ای وای
دخترش داد زد یازهرا
حمله کردند سوی خانه عشق
درشکست حرمتت شکست آقا
ضرب پاها مغیره ای وار است
پشت در زن نبود شکر خدا
گردنت را طناب تا بستند
در هجوم کنایه ها ماندی
میکشیدن تو را یهودی ها
زیر لب یا علی علی خواندی
نه عبا داری و نه عمامه
پابرهنه تو را کجا بردند
وای آقا دلت کجا رفته
در کنارت شراب میخوردند
تو که مردی چرا تو میلرزی
یاد غصب قواله افتادی؟؟؟
پیش تو اهل شهر نرقصیدند
یاد عمه سه ساله افتادی؟؟؟
باز نوحوا علی الحسین بگو
باصدای به غصه مانوست
تو خیالت چه راحت است آقا
به اسیری نرفت ناموست
#علیرضا_شهرابی
پرورده ی دامن شقایق هستیم
از خیل بلا کشان عاشق هستیم
قرآن محمدی ﮐﺘﺎﺏ ﺩﻝ ﻣﺎﺳﺖ
در مکتب شیعیان صادق هستیم
#کمیل_کاشانی
مرثیه میخوانم با دیدگان تر
شد کشته از کینه فرزند پیغمبر
یا حضرت صادق...
ازین غمِ عظمی شوری به پا گشته
یثرب ازین ماتم دارُالعزا گشته
با کوله باری از رنج و غم و غربت
امام صادق شد راهی سوی جنّت
ازین مصیبت ها دارد نوا مولا
پاره جگر گشت از زهر جفا مولا
شیخ الائمه شد فداییِ قرآن
با نوحه و نُدبه دارد بقیع مهمان
امام صادق چون دلخون و خسته شد
مهمان بانویی پهلو شکسته شد
با دیدنِ مادر در دل شرر افتاد
به یاد غمهای دیوار و در افتاد
#شهادت_امام_صادق_ع
#امیر_عباسی
نه فقط شیعه صادق به دلش داغ و بلاست
صاحب مکتب ماست
بخدا صاحب عزایش همۀ آل عباست
صاحب مکتب ماست
***************
مادرم فاطمه ! دریاب مرا جان حسین
جگرم پاره شده
می زنم ناله به یاد لب عطشان حسین
جگرم پاره شده
***************
کشته شده رئیس مکتب ما
امام و مقتدای مذهب ما
#شهادت_امام_صادق_ع
#حاج_محمود_ژوليده
الا بر خلایق،چو قرآنِ ناطق
امامُ العالمین،یا حضرتِ صادق
عزیز پیمبر،وجودِ مطهّر
شدی چون گل از کینه پرپر
یا مولا یابن الزهرا...
دل زهرایی ات،غمینِ عاشورا
همیشه بوده ای،حزینِ عاشورا
تو ای مِهرِ مذهب،همه روز و هر شب
شدی مرثیه خوانِ زینب
یا مولا یابن الزهرا...
خودشید عشقی و محبوب داوری
شیخ الائمه ای،از نسل کوثری
حسن تو جلوه ی روی
معبود خالق سرمد
ذکر دلم به دو دنیا
یا جعفر بن محمد
یا جعفر بن محمد...
در عرصه ی جهاد ای مرد کارزار
علم میکند کاری چو ذولفقار
آوای نام الهی
تسبیحِ بر لبت آقا
پیر خرد ز ازل شد
شاگرد مکتبت آقا
یا جعفر بن محمد...
از بار محنت و غربت خمیده ای
دنبال مرکب دشمن دویده ای
دنبالِ آن همه جانی
جانت رسیده چو بر لب
شد زنده چو بهر محبین
داغ اسارت زینب
یا جعفر بن محمد...
اشک مصیبت از هر دیده روان شد
یا حضرت صادق ذکر عاشقان شد
واغربتا
شد با شور و نوا،در عرش معلا،زهرا صاحب عزا
واویلا واویلا...
تسلیت یا زهرا از داغ پسرت
شد نوحه خوان او اشک چشم ترت
مثل شما
خانه اش سوزان شد،حالش پریشان شد،دیده اش گریان شد
واویلا واویلا...
قلب حزینش را در غم می نشاندند
او را به دنبال مرکب می دواندند
بر محبین
شد زنده با آلام،داغ کوفه و شام،سنگ بالای بام
واویلا واویلا...
قال صادقَ (علیه السلام):
مَنْ عابَ أخاهُ بِعَیْب فَهُوَ مِنْ أهْلِ النّارِ.
فرمود: هركس برادر ـ ایمانى خود را
برچسبى بزند و او ـ را متّهم كند از اهل آتش خواهد بود.
سلام الله، مولانا! سلام الله ای رهبر
سلام الله یا صادق، سلام ای حضرت جعفر
چه شبهایی نمازت را بنی العباس بر هم زد
و بُردت با جسارتها، همانند پدر، حیدر
ملک و مَلک به ناله و فغان و اشک و آه
چون داغدار حضرت موسی بن جعفرست
خون می رود ز فرط غم از چشم شیعیان
زیرا که قلب عالم امکان مکدرست
▪️شهادت مظلومانه امام صادق (ع) تسلیت باد
﷽
❀
#امام_صادق_ع
گر نبودی مکتب و مذهب
دگر چیزی نداشت
اعتبار و عزت شیعہ
ز قال الصادق (ع) است
#شهادٺ_امام_صادق_ع_ٺسلیٺ_باد
#امام_صادق_ع_شهادت
کاش خاموش کُنَد اشک،مُصلایش را
کاش گیرند کمی زیرِ بغلهایش را
به زمین خورده و خاکی است ردایش رویش
کاش می شد بِتِکاننَد سَر و پایَش را
به زمین خورد،زمین خورد،زمین خورد مُدام
ولی از دست ندادند تماشایش را
درِ آتش زده کَم بود بیاُفتد ای کاش
بِبَرد از دَمِ در دخترِ نوپایَش را
کوچه سنگی است ، سرش درد گرفته نامرد
بی هوا هول نده ، سنگ است...ببین جایش را
او خودش خواسته تا روضه ی مادر گیرد
جُراتِ خویش نبینید مُدارایش را
او علی هست به کوچه نکشیدش اینبار
زنده کردید دوباره غمِ غمهایش را
قنفذ از راه از آن لحظه كه آمد می زد
می زند تا شکند بازویِ زهرایش را
دست بگذاشت به زانو نفسش تند شده
عمه ی کوچک خود دید و نفس هایش را
خیزران بود و سَر و طشتِ طلا و مشروب
کاش می شد که نبیند لبِ بابایش را
#امام_صادق_ع_شهادت
می سوخت بین شعله ها بال و پر تو
آتش نشد شرمنده از موی سر تو
آن قدر زد نعره سر تو یک حرامی
تا که پرید از خواب شیرین دختر تو
دست خدا را باز بستند این جماعت
آقا چه خالی بود جای مادر تو
تنها برای مرگ ما این غضه کافی است
آن شب نبود عمامه ای روی سرتو
پای برهنه پشت یک مرکب دویدن
نگذاشت نایی در میان پیکر تو
در کوچه های خلوت شهر مدینه
تنها غریبی بود یار و یاور تو
دیدند خیلی داغدار کربلایی
شام غریبان شد به پا در محضر تو
جای هزاران سجده شکرانه دارد
خنجر نیامد بر ضریح حنجر تو
جانی و بی رحمند اما فرق دارند
با شمر و خولی دشمنان کافر تو
افتادی از پا پشت مرکب های دشمن
اما نشد پامال مرکب پیکر تو
گرچه هزاران خون دل خوردی ولیکن
در مجلس مستان نرفته خواهر تو
دست بستہ دل شب هستی ما را بردند
پسر فاطمہ را بار دگـــــر آزردند
خانہ ے فاطمہ را بار دگر سوزاندند
بے عمامہ پسر شیر خــــدا را بردند
❥◆❥◆❥◆❥
گلزار بقیع مدفنے را ڪم داشت
در هجر امام شیعیان ماتم داشت
مےریخت ز تابوت امام صادق
خاڪی ڪہ مدینہ بر سر عالم داشت
[h=1]پیامک های تسلیت[/h] [h=3]شهادت امام صادق علیه السلام[/h]
شعله ها پشت در خانه ی حق برپا شد زنده یکبار دگر داغ غم زهرا شد گویی آتش زدن خانه در اینجا رسم است خانه هایی که در آن نام علی احیا شد***
سلام من به بقیع و به تربت صادق
سلام من به مدینه به غربت صادق
سلام من به مدینه به آستان بقیع
سلام من به بقیع و كبوتران بقیع
سلام من به مزار معطّر صادق
كه مثل ماه درخشد به آسمان بقیع
[h=1]گیر و دار قافیه[/h]
از کوچه تنگ بنی هاشم نزدیک باب جبرئیل انگار
آری، شعاع سرکش این نور
از بیت «صادق» می رسد اینبار
[B]ای وای اینجا نور؟! نه نار است
[/B]
[/CENTER]
[/HR] وحید قاسمی
[h=1]خزانه حق[/h] من كیستم حقیقت حق را خزانه ام بیرون ز مرز فكر و خیال و فسانه ام
[/CENTER]
[h=1]امامت در کلام امام صادق علیه السلام[/h]
بنا به حکم «اللَّهُ أَعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَهُ ؛ تنها خدا می داند كه مقام رسالت را در كجا قرار دهد» (1) رسالت یک منصب الهی است ؛ یعنی تنها خدا می داند چه کسی شایستگی رسالت دارد و بر اساس همین علم پیامبر را انتخاب کرده و به رسالت بر می گزیند.
[/HR] شیعه معتقد است که این گزینش و انتصاب در رسالت خلاصه نشده و با غدیر و آیات آن ثابت می کند که امامت نیز چنین سازوکاری دارد؛ یعنی امام کسی نیست که بتوان با نشست سقیفه و مانند آن او را تعیین کرد؛ بلکه امام کسی است که به نص الهی تعیین و در غدیر و دیگر روایات معرفی می شود.
مسلم در صحیح خود از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل می کند: «لا یزالُ الدِّینُ قائِماً حَتّی تَقوُمَ السّاعَةُ وَ یكُونَ عَلَیهِمْ اِثنا عَشَرَ خَلِیفَةً كُلُّهُم مِنْ قُرَیشٍ ؛ دین همیشه بر پا است تا قیام قیامت و بر ایشان دوازده خلیفه كه همگی از قریشند ، فرمانروا باشند.» (2)
بی تردید اخبار و روایاتی از این دست که در مصادر شیعه و سنی کم نیست (3) جز بر مذهب شیعه دوازده امامی تطبیق نمیشود.
فراتر از بیان تعداد در روایاتی نام فرد فرد آنها نیز ذکر شده است. ابن عباس نقل میكند كه مردی یهودی به نام «نعثل» چند سوال درباره توحید از پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله پرسید ؛ حضرت پاسخ دادند. نعثل قانع شد و اسلام آورد. بعد عرض كرد یا رسول الله هر پیغمبری وصیی داشته ؛ وصی شما كیست؟ حضرت فرمود: «وصی من علی بن ابی طالب است و بعد از او دو نوه ام حسن و حسین و پس از حسین، نُه امام دیگر که از نسل حسین هستند» ، نعثل عرض كرد: یا محمد! اسامی آنها را برای من بیان فرما. که در اینجا حضرت از امام حسین علیه السلام نام هر یک از امامان را برده و معرفی می کند. سپس نعثل طرز به شهادت رسیدن هر یك را سئوال كرد و حضرت جواب داد.
آنگاه نعثل گفت : «اشهد ان لا اله الا الله و انك رسول الله و اشهد انهم الأوصیاء بعدك». بعد نعثل گفت: آنچه فرمودی در كتب انبیاء پیشین نیز دیدهام و در وصیتنامه حضرت موسی كاملاً ثبت است. آنگاه رسول اكرم صلی الله علیه وآله فرمود :«طوبی لِمَن اَحبَّهُم وَ اَتبَعَهُم و ویلٌ لِمَن اَبغَضهُم وَ خالَفَهُم ؛ خوشا به حال كسی كه آنها را دوست بدارد و متابعت نماید و وای به حال كسی كه آنها را دشمن بدارد و مخالفت كند». (4)
این تاکید بر نص و تعیین امام و جانشین رسول خدا از جانب خدا (و نه به دست مردم) از عقاید و اصول بسیار مهمی است که همواره پیشوایان دین و هادیان واقعی امت اسلامی بر آن تاکید می کردند تا مبادا مردم آدرس را به اشتباه روند و سر از وادی ضلالت و گمراهی درآورند.
عمرو بن اشعث میگوید : شنیدم امام صادق علیه السلام میفرمود :
«اَتَرون الموصی مِنّا یوصی اِلی مَن یریدُ ؟ لا وَ الله وَلكن عَهدٌ مِنَ اللهِ وَ رَسولِهِ صل الله علیه و آلیه و سلم لِرجُلٍ فَرَجلٍ حَتّی ینتَهِی الامرُ اِلی صاحبهِ ؛ شما گمان می کنید که ما به هر کس که دلمان بخواهد می توانیم امامت را واگذار کنیم؟! به خدا سوگند این چنین نیست ؛ بلكه امر امامت عهد و فرمانی است از جانب خدا و رسولش برای افرادی مشخص که یکی پس از دیگری این امر را بر عهده می گیرند تا رسد به صاحبش (یعنی امام دوازدهم) (5)
در حدیث دیگری، ابوبصیر میگوید: در خدمت امام صادق علیه السلام بودم كه نام اوصیاء را بردند و من هم نام اسماعیل(6) را بردم. حضرت فرمود: «لا وَالله یا ابا مُحمَّد ما ذاكَ اِلَینا وَ ما هُو الا الی اللهِ عَزَّ وَ جَلَّ ینزِلُ واحِداً بَعدَ واحِدٍ ؛ به خدا سوگند این چنین نیست؛ تعیین امام به اختیار ما نیست؛ این كار تنها به دست خداست كه درباره هر یك پس از دیگری فرو میفرستد.» (7)
از امام صادق علیه السلام روایات بسیار روشن بخشی به ما رسیده است که با آن می توان حقیقت امامت و نیز وظیفه امام و امت را به خوبی ترسیم کرد.
آن حضرت فرمودند: «الإمامةُ عَهدٌ مِنَ اللهِ ؛ امامت میثاقی است بین خدا و انسان» (8) و شناسائی امام بر هر مؤمنی واجب است و هر كس بمیرد و امام زمان خود را نشناسد همچون كافر مرده است؛ «مَن ماتَ وَ لَیسَ لَهُ امامٌ ماتَ مَیتةَ الجاهِلیةَ » (9)
آن حضرت فرمود: نَحْنُ الَّذِینَ فَرَضَ اللَّهُ طَاعَتَنَا ؛ ما کسانی هستیم که خدا اطاعتشان را بر مردم واجب کرده است ؛ لَا یَسَعُ النَّاسَ إِلَّا مَعْرِفَتُنَا وَ لَا یُعْذَرُ النَّاسُ بِجَهَالَتِنَا ؛ مردم راهی جز شناخت ما ندارند و عذری هم برای نشناختن ما پذیرفته نیست؛ مَنْ عَرَفَنَا كَانَ مُؤْمِناً وَ مَنْ أَنْكَرَنَا كَانَ كَافِراً ؛ کسی که ما را شناخت مومن است و کسی که ما را انکار کرد کافر است ؛ وَ مَنْ لَمْ یَعْرِفْنَا وَ لَمْ یُنْكِرْنَا كَانَ ضَالًّا حَتَّى یَرْجِعَ إِلَى الْهُدَى الَّذِی افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَیْهِ مِنْ طَاعَتِنَا الْوَاجِبَةِ ؛ کسی که ما را نشناخت و انکار هم نکرد در گمراهی است تا اینکه برگردد به مسیر هدایتی که با پیروی از ما محقق می شود ؛ فَإِنْ یَمُتْ عَلَى ضَلَالَتِهِ یَفْعَلِ اللَّهُ بِهِ مَا یَشَاءُ ؛ چنین کسی اگر با همان حال (در مسیر گمراهی) از دنیا رود ؛ خدا خود می داند که با او چه می کند. (10)
ابوالعلاء می گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم: ممکن است زمین بدون امام بماند؟ حضرت فرمودند: نه.(11) در روایت هایی دلیل این وجود و حضور همیشگی بیان شده است که یکی از آنها را نقل می کنیم:
إِنَّ الْأَرْضَ لَا تَخْلُو إِلَّا وَ فِیهَا إِمَامٌ كَیْمَا إِنْ زَادَ الْمُؤْمِنُونَ شَیْئاً رَدَّهُمْ وَ إِنْ نَقَصُوا شَیْئاً أَتَمَّهُ لَهُم ؛ همانا زمین در هیچ حال از امام خالى نمی ماند؛ براى آنكه اگر مؤمنین چیزى (در اصول یا فروع دین) به دین افزودند آنها را کنار زند و اگر چیزى كم كردند آن را برگرداند. (12)
پی نوشت:
1. آیه 124 سوره انعام
2. صحیح مسلم، ج 6 ، ص 4
3. ر.ک به کتاب «طرق حدیث الائمة الاثنا عشر» ، الشیخ کاظم آل نوح
4. ینابیع المودة ، ص44-242
5. اصول كافی، ج1 ، ص 278
6. اسماعیل فرزند ارشد امام صادق ع است كه در حال حیات امام ع وفات یافت. با وجود این، فرقه اسماعیلیه او را امام می دانند.
7. اصول كافی، ج1 ،ص277
8. همان ص 378
9. همان ص 279
10. همان ص 187
11. همان ص 178
12. همان
[h=1]نگاهی بر سفرهاى صادق آل رسول[/h]
سفرهاى معصومین علیهم السلام از مهمترین فرازهاى درخشان تاریخ اهل بیت علیهم السلام است. این سفرها در بردارنده حوادث تاریخى و معارف الهى مهمى هستند. هجرت رسول خدا ازمكه به مدینه، حجهالوداع آن حضرت، سفر تاریخى سیدالشهداء به كربلا و... از سفرهاى پر بار تاریخ اسلام هستند.
در این بین یكى از مهمترین ظلم های خلفاى عباسى كه نسبت به ائمه علیهم السلام روا داشتند اجبار آن حضرات به سفر نمودن از مدینه به مراكز حكومت، به منظور اذیت و آزار آنها بود. سفرهاى اجبارى ائمه علیهم السلام از عصر امام صادق علیه السلام شروع شد و تا شهادت امام عسکرى علیه السلام تداوم یافت و زمینه ساز غیبت امام زمان(عج) گردید.
احساس خطر خلفای جور از موقعیت دینى، علمى و اجتماعى امام صادق علیه السلام باعثشد كه وى بارها به سفرهاى اجبارى به مراكز حكومتى برود. گر چه تعداد این سفرها و احضارها زیاد بود ولى از جزئیات آنها اطلاعات دقیق در دسترس نیست. به ناچار ضمن دو عنوان كلى، به بررسى این سفرها مىپردازیم.
[h=2]سفر به کوفه[/h] امام صادق علیه السلام در ابتدای حکومت عباسیان، توسط سفاح (1) به «حیره» در نزدیکی کوفه فراخوانده شد. كوفه پایگاه تاریخى تشیع بود. حدود 900 راوى حدیث در مسجد كوفه سرود «حدثنى جعفر بن محمد» مىسرودند.(2) آن حضرت به هنگام ورود به کوفه با استقبال عظیم مردم مواجه شد. یكى از اصحاب آن حضرت در این باره مىگوید: به خاطر شدت ازدحام مردم نتوانستم خدمت آن حضرت شرفیاب شوم تا این كه در روز چهارم ورود آن حضرت به كوفه، ایشان مرا در میان جمعیت دید و مرا به نزد خود فراخواند.(3)
از ویژگى هاى این سفر این است كه امام صادق علیه السلام در دوره سفاح كه خفقان كمتر بود، نیز در تقیه بسیار شدید قرار داشتند. سفاح در اواخر حكومتش امام علیه السلام را تحت نظر شدید قرار داد.
یكى از شیعیان به حیره آمده بود تا پاسخ سوالى شرعى را از آنحضرت بپرسد، اما امام تحت نظر شدید بود. و او در مانده بود كه از چه راهى نزد آن حضرت برود. ناگهان چشمش به خیار فروش پشمینه پوش افتاد. با مبلغى قابل توجه همه خیارها را خرید و لباسش را امانت گرفت و بدین ترتیب نزد امام علیه السلام رفت. (4)
سفر امام علیه السلام به درازا كشید. آن حضرت در آغاز سفر در فضاى آزادترى بودند، به گونهاى كه ملاقات مسلمانان با آن حضرت اوضاع را كاملا به ضرر حكومت نوپاى عباسیان پایان بخشید. سرانجام سفاح مجبور شد امام را به مدینه باز گرداند، تا ایشان را از مركز شیعه دور كند.
[h=2]
سفر به عتبات[/h] بیشتر زیارتهاى ائمه علیهم السلام به ویژه زیارت امیرالمؤمنین و سیدالشهداء علیهماالسلام و روایات بسیار در فضیلت زیارت آنها از امام صادق علیه السلام نقل شده است. امام صادق علیه السلام بارها همراه برخى از اصحاب خاص خود به زیارت مرقد مطهر امیرالمؤمنین مشرف شد.(5)
در مفاتیح الجنان آمده است: سید بن طاووس مىگوید: صفوان جمال روایت كرده است: چون با حضرت صادق علیه السلام وارد كوفه شدیم، آنگاه كه آن حضرت نزد منصور دوانیقى مى رفتند، فرمود: «اى صفوان شتر را بخوابان كه این نزدیك قبر جدم امیرالمؤمنین علیه السلام است.» پس فرود آمدند و غسل كردند و جامه را تغییر دادند و پاها را برهنه كردند و فرمودند: تو نیز چنین كن. پس به جانب نجف روانه شدند و فرمودند: «گامها را كوتاه بردار و سر را به زیر انداز كه حقتعالى براى تو به عدد هر گامى كه بر مى دارى صدهزار حسنه مىنویسد و صدهزار گناه محو مىكند و...»، پس آن حضرت مى رفتند و من مى رفتم همراه آن حضرت، با آرامش دل و بدن و تسبیح و تنزیه و تهلیل خدا، تا رسیدیم به تلّ ها (تپههاى مورد نظر) پس ایشان به جانب راست و چپ نظر كردند و با چوبى كه در دست داشتند خطى كشیدند. پس فرمودند: «جستجو نما». پس طلب كردم اثر قبرى یافتم. پس آب دیده بر روى مباركش جارى شد و گفت:«انا لله و انا الیه راجعون»، و گفت: «السلام علیك ایها الوصى...»، صفوان مىگوید: به آن حضرت گفتم: اجازه مىدهید اصحاب خود را خبردهم از اهل كوفه و نشان دهم به آنها این قبر را. فرمودند: بلی. و درهمى چند هم دادند كه من قبر را مرمت و اصلاح كردم.
[h=2]سفر به بغداد[/h] منصور دوانیقی چند بار امام صادق علیه السلام را به كوفه و بغداد احضار كرد. تعداد ملاقاتهاى امام علیه السلام با منصور را از هفت تا حدود بیست مرتبه شمردهاند كه برخى از آنها در سفر حج منصور بود.
پس از شهادت محمد و ابراهیم، فرزندان عبدالله بن حسن (عبدالله محض) مردى قریشى به بغداد رفت و به منصور گفت: جعفر بن محمد غلامش، معلى بن خنیس را براى جمع آورى اموال نزد شیعیانش فرستاده است، تا با آنها به یارى محمد بن عبدالله بشتابد. منصور از شدت غضب، به حاكم مدینه دستور داد كه به سرعت امام را به مركز بفرستد و هیچ ملاحظه مقام یا نسبت او را نكند. حاكم مدینه با تهدید امام را مجبور به سفر كرد. صفوان جمال مىگوید: امام مرا طلبیده، فرمود: «وسایل سفر را آماده كن كه فردا عازم مىشویم» و همان ساعت برخاست در حالى كه همراهش بودم به مسجدالنبى رفت، چند ركعت نماز خواند و دست به دعا بلند كرد كه: «یا من لیس له ابتداء و انقضاء...»، و فردایش عازم عراق شدیم و... . (6)
امام صادق علیه السلام درباره این سفر فرمود: « پس از شهادت ابراهیم بن عبدالله بن حسن، تمام افراد بالغ از اهل بیت را مجبور به سفر به كوفه كردند. آنها را یك ماه آنجا به گونهاى نگه داشتند كه هر روز منتظر قتل خود بودند، تا این كه روزى به آنها گفتند: دو نفر از شما به نمایندگى از بقیه به دیدن خلیفه بیاید، پس من(امام صادق علیه السلام) و حسن بن زید رفتیم و...» .(7)
منصور بارها امام صادق علیه السلام را مجبور به سفر طولانى به عراق كرد، به او اتهام زد و اذیت ها و اهانت ها روا داشت اما هیچ گاه نتوانست نور الهى را خاموش كند. او بارها قصد قتل امام را در سر مى پرورد، اما هیبت امام مانع مىشد. او سرانجام سعى كرد كه مردم را از محضر آن بزرگوار دور كند و مجلس درس او را تعطیل نماید اما باز هم ناموفق بود و به ناچار اجازه تدریس به آن حضرت داد، به شرط این كه تدریس وى در پایتخت حكومت نباشد و فقط براى شیعه باشد (نه جمیع فرقهها).(8)
پی نوشت:
1) سفاح اولین خلیفه عباسى است كه شهر «حیره» را پایتخت قرار داد. او چهار سال بیشتر حكومت نكرد. سفاح بیشتر دوران حكومتش را به پاكسازى مخالفان و جنگ هاى پراكنده با امویان پرداخت. او به شدت از امام صادق علیه السلام بیم داشت. لذا در اواخر حكومت خود، آن حضرت را به حیره احضار كرد.
2) رجال نجاشى، ص 28.
3) موسوعه الامام الصادق ، ج3، ص 231، به نقل ازفرحة الغرى، ص59.
4) بحارالانوار، ج47 ، ص 171
5) كافى، ج6، ص347.
6) همان، ص 445.
7) مقاتل الطالبین، ص 232.
بحارالانوار، ج47، ص 180.
[h=1]شیعه جعفری کیست؟[/h]
گذشت زمان و فاصله افتادن بین شیعیان و زمان حضور معصومان از یک سو، تهاجم فرهنگهای مختلف به جامعه تشیّع از سوی دیگر، و راه یافتن برخی انحرافات و بدعتها از سوی سوم باعث شده است که در رفتار و فرهنگ شیعیان تغییرات و تحولاتی ایجاد شود. تا آنجا که عده ای نام شیعه داشتن و صرف اظهار محبّت اهل بیت علیهم السلام را باعث نجات خویش می دانند، هر چند گناهان زیادی مرتکب شده باشند؛ غافل از اینکه حضرت صادق علیه السلام در مورد صفات شیعه فرمود:
«از شیعیان ما نیست کسی که به زبان ]شیعه بودن را] اظهار کند و در رفتار مخالف ما و رفتار ما باشد. شیعه کسی است که با زبان و قلبش موافق ما باشد و از آثار ما پیروی نماید و طبق رفتار ما رفتار کند. آنها شیعیان ما هستند».(1)
لذا ضرورت دارد که اوصاف شیعیان حقیقی و راستین را در گفتار امام ناطق، حضرت صادق علیه السلام ـ که بر اصلاح و سازندگی شیعیان ـ سخت حساسیت و تأکید داشته است، بازخوانی کنیم تا بتوانیم خود و جامعه امروزی را با آن اوصاف مقایسه نموده و محک زنیم.
[h=2]اصناف شیعیان[/h] همیشه این گونه بوده و هست که مدعیان شیعه بودن و ولایت مداری فراوان، ولی شیعه راستین و امامت پذیر واقعی اندک است. امام صادق علیه السلام با تبیین علائم هر یک، صفوف شیعیان راستین را از مدعیان تشیّع جدا می سازد. در یک جا می فرماید:
«شیعه سه دسته اند؛ گروهی به وسیله ما زینت می یابند [و ما را وسیله عزت و آبروی خویش قرار می دهند] و گروهی به وسیله ما می خورند [و ما را وسیله درآمد زندگی دنیایی خویش قرار می دهند] و گروهی از ما و به سوی ما هستند، با امنیّت ما آرامش می یابند و با ترس ما ترسانند، بذر (های کاشته شده اسرار را) پخش نمی کنند و در برابر جفاکاران خودنمایی ندارند، اگر پنهان باشند کسی سراغ آنها را نمی گیرد و اگر آشکار باشند به آنها اعتنا نمی شود ]یعنی شهرت گریز و بی نام و نشانند[ آنها چراغهای هدایتند.»(2)
[h=2]اوصاف شیعیان[/h] معروف است که می گویند «الناسُ عَلی دینِ مُلوکِهم» و رعیت همیشه رنگ و بوی شاهان و رهبران خود را دارا بوده اند، شیعه نیز باید چنین باشد و رنگ و بوی امامان خویش را دارا باشند؛ به گونه ای که هر کس آنها را مشاهده کند، بر امامان و مربیان آنها تحسین گوید.
[h=2]امانتداری و صداقت[/h] ابی اُسامة بن زید می گوید: امام صادق علیه السلام فرمود: سلام مرا به هر کس که پیرو ماست و به گفته های ما گوش می کند، ابلاغ کن و از طرف من بگو:
«أوصیکُمْ بِتَقْوی اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَالْوَرَعِ فی دینِکُمْ وَالإجْتِهادِ لِلّهِ وَصِدْقِ الْحَدیث، وأداءِ الأمانَةِ وَطولِ السُّجودِ وَحُسْنِ الجَوارِ... فَإنَّ الرَّجُلَ مِنْکُمْ إذا وَرَعَ فی دینِه وَصَدَقَ الْحَدیثَ وَأدّی الأمانَةَ، وَحَسَّنَ خُلْقَهُ مَعَ النّاسِ، قیلَ: هذا جَعْفَریٌ، فَیَسُرُّنی ذلک وَیَدْخُلُ عَلَیَّ مِنْهُ السُّرورُ، و قیلَ هذا أدَبُ جعفَرٍ وَ إذا کانَ عَلی غَیْرِ ذلک دَخَلَ عَلَیَّ بَلائُه وَ قیلَ هذا أدَبُ جَعْفَرٍ؛(3) من شما را به تقوای الهی و پرهیزکاری در دینتان، و تلاش و کوشش در راه خدا، و راستگویی و امانت داری، و سجده های طولانی و نیکو همسایه داری و... سفارش می کنم؛ زیرا هر گاه کسی از شما در دینش ورع داشته باشد و راست بگوید و امانت را رد کند و اخلاقش را با مردم نیکو گرداند، مردم می گویند: این «جعفری مذهب» است و این مرا شادمان می سازد و از بابت آن شادمان می شوم و می گویند: این است روش ادب [و تربیت] امام صادق علیه السلام ، ولی اگر برخلاف این باشد، گرفتاری آن به من می رسد و گفته می شود که این هم اثر تربیتی امام صادق علیه السلام».
[h=2]
تقوا و نیکی[/h] شیعه باید منشأ خیرات و خوبیها باشد؛ به همین جهت حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام می فرماید: «شیعَتُنا أهْلُ الهُدی وأهْلُ التُّقی وأهْلُ الخَیْرِ وَأهْلُ الایمانِ وَأهْلُ الْفَتْحِ وَالظَّفر؛(4) شیعه ما اهل هدایت و اهل تقواو اهل نیکی و اهل ایمان و اهل پیروزی و موفقیت اند.»
[h=2]حفظ نماز و اسرار[/h] امام صادق علیه السلام فرمود: «شیعیان ما را در سه (وقت) امتحان کنید؛ در وقت نماز که چگونه بر آن محافظت می کنند، در نزد اسرار آنها که چگونه آن را از دشمنان ما حفظ می کنند و در نزد اموالشان که چگونه با آن با برادران خویش همدردی می کنند.» (5)
[h=2]عفت دامن و شکم[/h] از مشکلات جامعه امروزی ما، رواج بی حیایی و بی عفّتی، ربا و حرام خواری است. حضرت صادق علیه السلام در این زمینه فرمود: «همانا شیعه علی کسی است که عفت شکم و دامن دارد، تلاشش زیاد، و عملش برای خدا باشد، و امید ثواب از او داشته باشد و از عقابش بترسد. پس اگر چنین افرادی را دیدی آنها شیعیان جعفر (امام صادق علیه السلام) می باشند.»(6)
در روایت دیگر فرمود: «وَاللّهِ ما شیعَةُ عَلیّ إلاّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ؛(7) به خدا سوگند شیعه علی نیست مگر کسی که عفت شکم دارد.»
[h=2]همدردی با دیگران[/h] برخی افراد در بعضی از عبادات مثل نماز و دعا نمره قابل قبولی دارند، ولی در مسائل مالی و انفاق به دیگران، رفت و آمد و... نقص دارند. این افراد قطعا بدانند که در شیعه بودن آنان نقص است. شیعه مانند امامان خود اهل انفاق و همدردی با دیگران است، امام صادق علیه السلام در این زمینه می فرماید:
«یَابْنَ جُنْدَب! إنَّما شیعَتُنا یُعْرَفونَ بِخِصالٍ شَتّی: بِالسّخاءِ وَالْبَذْلِ لِلاِْخْوانِ، وَبِأنْ یُصَلّوا الْخَمْسِیْنَ لَیْلاً وَنَهارا، شیعَتُنا لا یَهِرّونَ هَریرَ الْکَلْب، وَلا یَطْمعونَ طَمَعَ الْغُرابِ، وَلایجاوِرون لَنا عَدُوّا، وَلایَسْألونَ لَنا مُبْغِضا وَلَو ماتوا جُوعا...؛(8) ای پسر جُندب! به راستی شیعیان ما با ویژگیهایی شناخته می شوند: با بذل و بخشش به برادران و با گزاردن پنجاه رکعت نماز [واجب و مستحب] در شبانه روز؛ شیعیان ما چون سگ زوزه نمی کشند، و چون کلاغ طمع کار نباشند، با دشمن ما همجوار [و همراه] نشوند، درخواست کمک از کسی که کینه ما را در دل دارد نکنند، گرچه از گرسنگی بمیرند.»
در روایت دیگری می خوانیم که وقتی یکی از شیعیان، از گروهی از شیعیان در نزد امام صادق علیه السلام تعریف و تمجید نمود و آنها را پاک و پاکیزه خواند، حضرت فرمود: «کَیْفَ عِیادَةُ أغْنیائِهم لِفُقَرائِهم؟ قال: قَلیلَةٌ، قال: وَکَیْفَ مُشاهَدَةُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِم؟ قال: قَلیلَةٌ، قال: فَکَیْفَ صِلَةُ أغْنیائِهِمْ لِفُقَرائِهِمْ فی ذاتِ أیْدیهِمْ؟ فقال: إنّکَ لَتَذْکُرُ أخْلاقا قَلَّ ما هی عِنْدَنا، قال: فقَالَ: فَکَیْفَ تَزْعُمُ هؤلاءِ أنّهُمْ شیعَةٌ؟!؛(9) عیادت ثروتمندانشان از فقرایشان چگونه است؟ عرض کرد: کم است. فرمود: دیدن (و سر زدن) ثروتمندانشان از فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: اندک است. فرمود: کمک نمودن ثروتمندانشان نسبت به فقرای آنها چگونه است؟ عرض کرد: شما اخلاقی را بیان می کنید که نزد ما کم است. فرمود: پس چگونه آنها خود را شیعه می پندارند.»
اوصاف راستین شیعه بیش از آن است که در یک مقاله بگنجد. آنچه بیان شد، مهم ترین اوصاف و ویژگیهای شیعیان بود.(10) جامعه امروزی تشیّع با خواسته امامان و آنچه از اوصاف شیعیان در کلام آن امامان بزرگوار مخصوصا رئیس مکتب جعفری، حضرت صادق علیه السلام آمده است، فاصله زیادی دارد.
پی نوشت:
1) «لَیْسَ مِنْ شیعَتِنا مَنْ قالَ بِلِسانِهِ وَخالَفَنا فی أعْمالِنا وآثارِنا وَلکِنْ شیعَتُنا مَنْ وافَقَنا بِلِسانِهِ وَقَلْبِهِ وَاتّبَعَ آثارَنا وعَمِلَ بَأعْمالِنا أولئکَ شیعَتُنا»؛ وسائل الشیعة، ج11، ص196؛ بحار الانوار، ج68، ص164.
2) «الشّیعَةُ ثَلاثَةُ أصْنافٍ؛ صِنْفٌ یَتَزَیَّنونَ بِنا وِصِنْفٌ یَسْتَأکَلُونَ بِنا وَصِنْفٌ مِنّا وَإلَیْنا، یأمَنُون بِأمْنِنا ویَخافُونَ بِخَوْفِنا وَلَیْسوا بِالبُذُرِ المُذَیِّعینَ وَلا بالْجُفاةِ الْمُرائینَ، إنْ غابُوا لم یُفْقَدُوا وَإنْ شَهِدُوا لَمْ یُؤبَه بِهِمْ أولئکَ مَصابیحُ الهُدی»؛ المحجّة البیضاء، ج4، ص356.
3) وسائل الشیعة، ج 8، ص389، ح2.
4) الکافی، ج2، ص233؛ المحجّة البیضاء، ج4، ص353.
5) «إمْتَحِنوا شیعَتَنا عِنْدَ ثَلاثٍ؛ عِنْدَ مَواقیتِ الصّلاةِ کَیْفَ مُحافِظَتُهُمْ عَلَیْها وَعِنْدَ أسْرارِهِمْ کَیْفَ حِفْظُهُمْ لَها عَنْ عَدُوِّنا وَإلی أمْوالِهِمْ کَیْفَ مُواساتُهُم لاخْوانِهِمْ»؛ بحار الانوار، ج 83، ص22؛ جامع احادیث شیعه، ج4، ص58.
6) «إنّما شیعَةُ عَلِیٍّ مَنْ عَفَّ بَطْنُهُ وَفَرْجُهُ واشْتَدَّ جِهادُهُ، وَعَمِلَ لِخالِقِه، وَرَجا ثَوابَهُ، وَخافَ عِقابَهُ، فإذا رَأیْتَ أولئکَ فَاُولئکَ شیعةُ جَعْفَرٍ؛ الکافی، ج2، ص233، ح9.
7) صدوق، صفات الشیعة، ص49.
تحف العقول، ص540.
9) الکافی، ج2، ص173، ح10؛ منتخب میزان الحکمة، ص 286.
10) برای آگاهی بیشتر به منابع ویژه؛ مثل کتاب صفات الشیعة، تألیف شیخ صدوق، با تحقیق مؤسّسة الامام المهدی علیه السلام ؛ أهل البیت فی الکتاب والسنّة، تألیف محمدی الری شهری، نشر دارالحدیث؛ بحار الانوار، ج68، باب 19، «صفات الشیعة»، و میزان الحکمة، واژه شیعه مراجعه شود.
[h=1]مكارم اخلاق از منظر رئیس مذهب[/h]
اخلاق كه از ریشه «خُلق» گرفته شده، تعریفهاى مختلفى براى آن شده است(1)؛ اما تعریف اخلاق هرچه باشد، ضرورت طرح آن در جامعه به صورت مستمر و دائمى بر هیچ كس پوشیده نیست. در لزوم طرح آن همین بس كه امام على علیهالسلام فرموده: «لَوْ كُنّا لا نَرْجُو جَنَّةً وَلا نَخْشى نارا وَلا ثَوابا وَلا عِقابا لَكانَ ینْبَغى لَنا اَنْ نُطالِبَ بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ فَاِنَّها مِمّا تَدُلُّ عَلَى سَبیلِ النَّجاحِ(2)؛ اگر ما امیدى به بهشت و ترسى از دوزخ و انتظار ثواب و عقاب نمىداشتیم، شایسته بود به سراغ فضایل اخلاقى برویم؛ چرا كه آنها راهنماى رستگارى هستند.»
از حدیث فوق به خوبى استفاده مىشود كه نیاز به اخلاق یک نیاز بشرى و انسانى است و به فرد و یا جامعه دینى اختصاص ندارد و در یک كلام حُسن خلق آنقدر عظمت و ارزش دارد كه هر كس به عمق و ژرفاى آن نمىرسد، و به هر كس عنایت نمىشود؛ چنان كه پیشوای ششم، حضرت صادق علیهالسلام می فرماید: «وَلا یكُونُ حُسْنُ الخُلْقِ اِلاّ فى كُلِّ وَلِىٍّ وَ صَفىٍّ... وَلا یعْلَمُ ما فِى حَقیقَةِ حُسْنِ الْخُلْقِ اِلاَّ اللّه تعالى(3)؛ و حسن خلق یافت نمىشود مگر در وجود دوستان و برگزیدگان [خداوند]... و آنچه در حقیقت خلق نیكو است جز خداوند متعال كسى نمىداند.»
در این نوشتار به اختصار جایگاه رفیع اخلاق را از منظر آن امام همام مورد بررسی قرار می دهیم.
[h=2]اهمیت اخلاق[/h] اگر زندگى اجتماعى، خانوادگى و حتى انفرادى توأم با اخلاق باشد، برخوردار از شادى و نشاط و شادابى خواهد بود. جامعه و خانوادهاى كه اخلاق را مراعات نكنند، نشاط و شادابى از آن رخت خواهد بست، چنانکه امام صادق علیهالسلام می فرماید: «لا عَیشَ اَهْنَأُ مِنْ حُسْنِ الْخُلْقِ؛ هیچ زندگىاى گواراتر از نیک خوئى نیست.»(4)
آن حضرت خوى نیک را از اوصاف انبیاء می داند و می فرماید: «اِنَّ الصَّبْرَ وَ البِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ مِنْ اَخْلاقِ الاَْنْبیاءِ؛ به راستى صبر و نیكوكارى، و خوش خوئى از اخلاق انبیا است.»(5)
[h=2]نمونههایی از مكارم اخلاق[/h] در حدیثی از حضرت صادق علیهالسلام سؤال شد كه مكارم اخلاق چیست؟ حضرت در جواب فرمود: «اَلْعَفْوُ عَمَّنْ ظَلَمَكَ، وَصِلَةُ مَنْ قَطَعَكَ، وَاِعْطاءُ مَنْ حَرَمَكَ وَقَوْلُ الحَقِّ وَلَوْ عَلى نَفْسِكَ(6)؛ گذشت از كسى كه به تو ستم روا داشته است، و ارتباط داشتن با كسى كه با تو قطع رابطه كرده است، و عطا نمودن به كسى كه تو را محروم ساخته، و سخن حق گفتن هرچند بر ضررت باشد.»
همانطور که می بینید حضرت صادق علیهالسلام تنها به بیان اهمّیت و ارزش اخلاق بسنده نكرده؛ بلكه براى ثمر بخش بودن آن در جامعه، به بیان موارد و مصداقهاى عینى آن نیز پرداخته است تا اینكه مسئله مذكور ملموس تر و محسوس تر شود.
امام صادق علیهالسلام فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ خَصَّ رَسُولَ اللّهِ صلى الله علیه وآله بِمَكارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَكُمْ فَاِنْ كانَتْ فیكُمْ فَاحْمَدُوا اللّهَ، وَارْغَبُوا اِلَیهِ فى الزّیادَةِ مِنْها؛ براستى خداوند تبارک و تعالى، پیغمبرش را به فضایل اخلاقى مخصوص كرد. پس خود را آزمایش كنید؛ اگر [مكارم اخلاق] در شما یافت شد، پس ستایش الهى را به جا آورید، و از او بخواهید كه بیشتر به شما عنایت فرماید.»
راوى گوید: حضرت آنگاه شروع كرد به بیان مصداقهایى از مكارم اخلاق و آن را در ده مورد تبیین نمود كه:
«اَلْیقینُ وَالْقَناعَةُ وَالصّبْرُ وَالشُّكْرُ وَالْحِلْمُ وَحُسْنُ الْخُلْقِ والسَّخاءُ وَالْغَیرَةُ والشُّجاعَةُ وَالْمُرُوءَةُ(7)؛ یقین، قناعت، بردبارى، سپاس گزارى، خویشتن دارى، خوش برخوردى، سخاوتمندى، غیرت، شجاعت و جوانمردى.»
موارد فوق از مهمترین فضایل اخلاقى است كه مىتواند خانواده، جامعه و حتى تمام جهانیان را به سعادت و خوشبختى برساند.
[h=2]
ثمرات خوش خلقى[/h] در زمینه ثمرات و فواید اخلاق خوب حضرت امام صادق علیهالسلام سخنان گرانبهایى بر جای گذاشته اند كه در ادامه بحث به برخى از آنها اشاره مىشود:
1. فراوانى رزق
آن حضرت فرمود:«حُسْنُ الْخُلْقِ یزیدُ فى الرِّزْقِ(8)؛ خوى نیكو باعث فراوانى روزى مىشود.»
2. آبادانى و طول عمر
امام صادق علیهالسلام فرمود:«اِنَّ الْبِرَّ وَحُسْنَ الْخُلْقِ یعْمُرانِ الدّیارَ وَیزیدانِ فِى الاعْمارِ(9)؛ براستى نیكى و خوش خلقى باعث آبادى زمین، و افزایش [و طولانى شدن] عمرها مىشود.»
در روایتى دیگر امام صادق علیهالسلام شیعیان را به خوش رفتارى با خانواده سفارش نموده و آن را موجب طولانى شدن عمر مىداند و مىفرماید: «مَنْ حَسُنَ بِرُّه فى اَهْلِ بَیتِهِ زیدَ فى عُمْرِهِ(10)؛ هر كس با خانواده خود خوشرفتارى كند، عمرش طولانى مىشود.»
3. پاک شدن گناهان
همچنین آن حضرت فرمود: «اَلْخُلْقُ الحَسَنُ یمیثُ الْخَطیئةَ كَما تُمیثُ الشَّمْسُ الجَلیدُ(11)؛ خوى نیكو گناهان را ذوب مىكند؛ چنانكه خورشید یخ را آب مىكند.»
4. زینت دنیا و آخرت
حضرت جعفر بن محمد علیهماالسلام مىفرماید: «اَلْخُلْقُ الْحَسَنُ جَمالٌ فِى الدُّنْیا وَ نَزْهَةٌ فِى الاخِرَةِ وَ بِهِ كَمالُ الدّینِ وَقُرْبَةٌ اِلَى اللّهِ وَلا یكُونَ حُسْنُ الخُلْقِ اِلاّ فى كُلِّ وَلِىِّ وَصَفِىٍّ(12)؛ خلق نیكو در دنیا موجب زیبایى، و در آخرت گشایش است و مایه كمال در دین و نزدیكى به پروردگار است. و حسن خلق نیست مگر در وجود دوستان و برگزیدگان.»
5. همچون مجاهد
امام صادق علیهالسلام در فرازى دیگر فرمود: «اِنَّ اللّهَ تَبارَكَ وَتَعالى لَیعْطِى الْعَبْدَ مِنَ الثَّوابِ عَلى حُسْنِ الْخُلْقِ كَما یعْطِىَ الْمُجاهِدَ فِى سَبیلِ اللّهِ یغْدُوا عَلَیهِ وَیرُوحُ(13)؛ خداوند بر نیک خویى بنده، پاداشى را عطا مىكند كه به مجاهد در راه خودش كه در هر صبح و شب مىجنگد (و همیشه در جهاد است ) مىبخشد.»
[h=2]پیامدهاى زیانبار بدخلقى[/h] در منابع دینى پیامدها و ضررهاى زیانبار بدخلقى نیز بیان شده است تا مردم بیشتر به اخلاق نیک اهمّیت دهند و از اخلاق زشت رویگردان باشند. در این زمینه نیز رئیس مكتب جعفرى، سخنان بیدارگر، هشدار دهنده و ارزشمندى دارد كه در ذیل مىخوانیم:
1. خروج از تشیع
امام صادق علیهالسلام رعایت اصول اخلاقى و توجه به آداب انسانى و خوش برخوردى را از ویژگیهاى مكتب تشیع دانسته و آن را بر شیعیان راستین لازم شمرده، و بر اجتناب از بدخلقى پاى فشرده است؛ آنجا كه مىفرماید: «لَیسَ مِنّا مَنْ لَمْ یوَقّر كَبیرَنا وَلَمْ یرْحم صَغیرنا(14)؛ از ما نیست كسى كه بزرگترهایمان را احترام نكند و به كوچكترهایمان ترحم ننماید.»
2. تباه كننده عمل
حضرت صادق علیهالسلام فرمود: «اِنَّ سوء الْخُلْقِ لَیفْسِدُ الْعَمَلَ كَما یفْسِدُ الخِلُّ الْعَسَلَ(15)؛ همچنان كه سركه عسل را تباه مىكند، بدخلقى نیز عمل را تباه مىكند.» و در روایت دیگر به جاى كلمه «العمل» تعبیر«لَیفْسِدُ الاْیمانَ»
(16) به كار رفته است؛ یعنى بدخلقى ایمان را تباه مىسازد كه در این صورت خطر آن دو چندان خواهد شد؛ زیرا ایمان ریشه و اساس انسانیت را تشكیل مىدهد و آسیب دیدن آن ضررهاى جبران ناپذیرى را در پى دارد.
به همین جهت، وقتى به پیامبر خبر دادند كه زنى شبها عبادت مىكند و روزها روزه دارد؛ ولى اخلاقش زشت است و همسایگان را با زبان آزار مىدهد، حضرت فرمود: «لا خَیرَ فیها، هِىَ مِنْ اَهْلِ النّارِ(17)؛ خیرى در او نیست، او اهل آتش است.»
پی نوشت:
1) مرحوم علاّمه طباطبائى در تعریف علم اخلاق مىگوید: «علم اخلاق، فنّى است كه از ملكات انسانى مربوط به نیروهاى نباتى و حیوانى و انسانى بحث مىكند و فضایل ملكات را از رذایل آنها جدا و ممتاز مىسازد تا انسان بتواند به واسطه تجلى و اتصاف به فضایل اخلاقى، سعادت علمى خود را تكمیل نماید و در نتیجه، افعال و رفتارى داشته باشد كه موجب ستایش عموم و مدح جامعه انسانى گردد. البته آنچه به عنوان هدف علم اخلاق ذكر شد، به عقیده علماى اخلاق یونان بوده است؛ ولى از نظر ما هدف اخلاق اسلامى «اِبْتغاءِ وجه اللّه» [و رسیدن به رضایت خداوندى] است نه رسیدن به مدح و ثناى اجتماعى و نه [حتّى صرف رسیدن [به فضیلت و كمال انسانى.»، تفسیر المیزان، ج1، صص 376 ـ 378.
2) مستدرك الوسائل، ج2، ص283.
3) بحارالانوار، ج68، ص393.
4) وسائل الشیعه، ج8، ص571.
5) المواعظ العددیة، ص227.
6) معانى الاخبار، ص191.
7) امالى صدوق، ص184.
بحارالانوار، ج71، صص395 ـ 396، ح77.
9) منتخب میزان الحكمه، ص171، ح1957.
10) كشف الغمه، ج2، ص208.
11) همان.
12) بحارالانوار، ج68، ص393؛ مصباح الشریعه، باب 61، ص338.
13) اصول كافى، ج2، ص101.
14) بحارالانوار، ج75، ص138.
15) اصول كافى، همان.
16) همان، باب سوء الخلق.
17) بحارالانوار، ج71، ص394.
[h=1]سیری در اندیشه اقتصادى امام ششم علیه السلام[/h]
از منظر اسلام فعالیتهاى اقتصادى زمینه ساز كمالات و فضائل انسانى است و اگر فردى با این انگیزه به عرصه اقتصاد وارد شود، افزون بر منافع مادى و ظاهرى به بهرههاى معنوى نیز نایل خواهد شد . بهبود بخشیدن به وضع زندگى و تدارك برخى از برنامههاى اقتصادى در جامعه نه تنها نقص و عیبى براى یك انسان مسلمان به حساب نمىآید، بلكه ناشى از قوت ایمان و اراده استوار او در راه رسیدن به اهداف والاى معنوى است . چنانکه پیشوای ششم شیعیان، امام صادق علیه السلام بر این اندیشه پاى مىفشرد و كار و تلاش در راه تامین نیازهاى ضرورى زندگى را همسان با جهاد در راه خدا قلمداد مىكرد.(1) از منظر امام صادق علیه السلام بین كسى كه از دنیا به عنوان وسیلهاى براى كسب آخرت بهره مىگیرد و بین كسى كه دنیا پرستى و جمع مال را پیشه خود نموده است، تفاوت واضح وجود دارد . به این جهت از سویى دلبستگان به مال دنیا و دنیاپرستان ظاهربین را لعن مىكند و مىفرماید: «ملعون ملعون من عبد الدینار و الدرهم(2)؛ مورد لعن خداست كسى كه بنده دینار و درهم باشد .» و از سوى دیگر به دوستدارانش توصیه مىكند: «لا تدع طلب الرزق من حله فانه عون لك على دینك(3)؛ طلب روزى از [راههاى] حلال را هرگز رها نكن; چرا كه مال حلال یاور تو در دینتخواهد بود .»
در این نوشتار به بررسى پاره ای از اندیشههاى اقتصادى امام صادق علیه السلام در عرصه جامعه اسلامى مىپردازیم .
[h=2]حقیقت فعالیت اقتصادى[/h] عبدالله بن ابى یعفور مىگوید: در محضر امام صادق علیه السلام بودم كه مردى از وى پرسید: به خدا قسم! ما به دنبال دنیا مىرویم و دوست داریم آن را به دست آوریم . امام علیه السلام فرمود: تو مىخواهى با دنیاطلبى و كسب درآمد چه كنى؟ او گفت: مىخواهم نیازهایم را برطرف كنم، به خانوادهام رسیدگى نمایم، صدقه و احسان بدهم و حج و عمره انجام دهم . امام صادق علیه السلام فرمود: اینكه دنیاطلبى نیست، این به دنبال آخرت و ثوابهاى الهى رفتن است.(4)
[h=2]رعایت اصول[/h] یك فرد دور اندیش در طول زندگى خود تلاش مىكند كه با بهرهگیرى از اصول كاربردى اقتصادى بر رفاه و آسایش خود و خانوادهاش بیفزاید و زندگى آرام و راحتى را براى پیمودن راه سعادت داشته باشد . امام صادق علیه السلام برخى از این اصول را چنین مطرح مىكند:
[h=2]الف) بهرهگیرى از تجربه[/h] امام صادق علیه السلام در این زمینه رهنمود راهگشایى را به رهروان حقیقت طلب ارائه مىدهد و تاكید مىكند كه «المؤمن حسن المعونة، خفیف المؤونة، جید التدبیر لمعیشتة، لا یلسع من حجر مرتین(5)؛ مؤمن در یارى كردن زیباست (و به زیباترین صورت دیگران را یارى مىكند)، كم تكلف است (و دیگران را به زحمت نمی اندازد) و زندگى اش را خوب اداره مىكند و از یك سوراخ دو بار گزیده نمىشود (تجربه بار اول برایش كافى است).»
[h=2]
ب) استفاده از فرصتها[/h] در زندگى گاهى فرصتهایى به دست مىآید كه شخص مىتواند از آن فرصت به نحو شایستهاى براى بهبودى دین و دنیاى خویش بهرهگیرد . بدون شك از دست دادن چنین فرصتهایى موجب غم و اندوه و پشیمانى خواهد بود .
امام صادق علیه السلام در سخنی زیبا ضرورت بهرهگیرى از فرصتها را یادآور شده، مىفرماید: «هر كس فرصتى را به دست آورد و با این حال منتظر فرصت بهترى باشد، روزگار آن فرصت به دست آمده را از دستش خواهد گرفت; زیرا عادت روزگار سلب فرصت ها و رسم زمانه از بین بردن موقعیت هاست» .(6)
[h=2]ج) تلاش و كوشش[/h] در این زمینه على بن عبدالعزیز مىگوید: امام صادق علیه السلام روزى از من احوال عمر بن مسلم را پرسید. عرضه داشتم: فدایت شوم او از تجارت دست برداشته و به عبادت و نماز و دعا روى آورده است. امام فرمود: «واى بر او! آیا او نمىداند كه هر كس به دنبال دنیا و كسب روزى حلال نرود، دعایش مستجاب نخواهد شد.» سپس امام افزود: «هنگامى كه آیه «من یتق الله یجعل له مخرجا و یرزقه من حیث لا یحتسب» (7) نازل شد، تنى چند از اصحاب پیامبر صلى الله علیه و آله از كسب و كار دست كشیده و درها را به روى خود بسته، مشغول عبادت شدند تا خداوند متعال روزى آنان را از طریق عبادت برساند . هنگامى كه رسول اكرم صلى الله علیه و آله خبردار شد، آنان را احضار نمود و فرمود: شما به چه انگیزهاى از كسب و كار دست كشیده و از جامعه فاصله گرفته و به عبادت پرداختهاید؟! گفتند: یا رسول الله! خداوند روزى ما را تكفل كرده و ما هم به عبادت او روى آوردهایم! رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود: «هر كس چنین كند دعاى او پذیرفته نخواهد شد، بر شما باد به كسب ]روزى و درآمد[».(8)
ایشان در سخن دیگرى فرمود: «رجل جالس فى بیته یقول اللهم ارزقنى فیقال له الم آمرك بالطلب(9)؛ مردى در خانهاش نشسته و مدام مىگوید: خدایا! به من روزى عطا كن! به او گفته مىشود: آیا تو را فرمان ندادم به طلب [روزى[».
[h=2]د) اعتدال[/h] رعایت اعتدال و میانه روى در مخارج و درآمدهاى زندگى موجب آسایش و رفاه خواهد بود، همچنانکه اسراف و یا بخل موجب اختلال در نظم زندگى مىشود. امام صادق علیه السلام مىفرماید:«اسراف موجب فقر و میانه روى سبب توانایى مىشود .» (10)
در این زمینه عبدالله بن سنان مىگوید: امام صادق علیه السلام هنگامى كه آیه «ولا تجعل یدك مغلولة الى عنقك» (11) را تفسیر مىكرد، انگشتان دست خود را كاملا بسته و دستخود را مشت نمود و به ما فرمود: «یعنى این چنین نكنید كه این نهایتخست و بخل است» و در معنى آیه «ولا تبسطها كل البسط» (12) دست خود را كاملا باز كرد و فرمود: «این چنین هم درست نیست; یعنى انسان هر چه دارد خرجش كند و چیزى در كف دستش نماند».(13)
[h=2]ه) پس انداز براى آینده[/h] امام صادق علیه السلام همواره توصیه مىكرد كه هر شخصى باید براى آینده خود پس انداز داشته باشد تا اگر خداى ناكرده مشكلى برایش پیش آمد یا نیازى به پول پیدا كرد محتاج دیگران نباشد . حضرت صادق علیه السلام مىفرمود: از نزدیكترین یاران پیامبر صلى الله علیه و آله كه شما آنها را به فضل و زهد و تقوا مىشناسید، سلمان و ابوذر هستند . شیوه سلمان چنین بود كه هرگاه سهمیه سالانهاش را از بیت المال دریافت مىكرد، مخارج یك سالش را ذخیره مىنمود تا زمانى كه در سال آینده نوبت سهمیهاش برسد . به او اعتراض كردند كه تو با این همه زهد و تقوا در فكر ذخیره آینده ات هستى! شاید امروز و فردا مرگ تو برسد! سلمان در جواب مىفرمود: شما چرا به مردن فكر مىكنید و به باقى ماندن نمىاندیشید؟ اى انسانهاى جاهل! شما از این نكته غفلت مىكنید كه نفس انسان اگر به مقدار كافى وسیله زندگى نداشته باشد، در اطاعتحق كندى و كوتاهى مىكند و نشاط و نیروى خود را در راه حق از دست مىدهد; ولى همین قدر كه به اندازه نیازش وسیله و مال دنیا فراهم شد با اطمینان و آرامش بیشترى به اطاعتحق مىپردازد.(14)
ایشان می فرمود: «لا خیر فیمن لا یحب جمع المال من حلال یكف به وجهه و یقضى به دینه و یصل به رحمة»
(15)، كسى كه اندوختن مال را از راه حلال و به انگیزه حفظ آبرو و اداى قرض و رسیدگى به خانواده و فامیل، دوست نداشته باشد، در او هیچ گونه خیرى نیست».
پی نوشت:
1) «الكاد على عیاله كالمجاهد فى سبیل الله؛ آن كه براى تامین معاش خانوادهاش تلاش كند، همانند رزمنده در راه خدا است .»، وسائل الشیعه، ج 17، ص66.
2) الكافى، باب الذنوب، ح 9 .
3) وسائل الشیعه، ج 17، ص 34 .
4) همان.
5) همان، ج 15، ص 193 .
6) تحف العقول، ص381.
7) «هر كس تقواى الهى پیشه كند (خداوند) راه خروج از مشكلات را برایش قرار مىدهد و از جایى كه گمان نمىبرد روزى اش مىدهد.»( طلاق/2-3)
تهذیب الاحكام، ج 6، ص323 .
9) الكافى، باب من لا تستجاب دعوته، ح 2 .
10) «ان السرف یورث الفقر و ان القصد یورث الغنى»، من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 174 .
11) « و دست خویش (از روى بخل) به گردن مبند... » (اسراء/29)
12) « دستت را آنچنان باز مگذار که (تهی دست شوی) و خود را ملامت کنی...» (اسراء/29)
13) وسائل الشیعه، ج 17، ص 66
14) همان، ص 435 .
15) الكافى، ج 5، ص 72 .
[h=1]امام صادق علیه السلام در رویارویی با عرفان التقاطی[/h]
عصر امام صادق علیه السلام عصر پیدایش افکار و عقاید گوناگون در میان مسلمانان است، در زمان آن حضرت برخورد میان آراء و عقائد گوناگون در پیرامون مسائل مختلف در نهایت شدت رواج داشت. امام صادق علیه السلام به روش معتدل خود در مراقبت از رسالتی که درباره شیعه بر عهده داشت، ادامه می داد و با هرگونه افکار و عقاید انحرافی مبارزه می کرد و به شیعیان خود عقائد صحیح اسلامی را تعلیم می داد.
یکی از انحرافات و بدعتهائی که در زمان امام صادق علیه السلام در میان مسلمانان پیدا شد، مسئله تصوف و صوفیگری است. در آن زمانی که بسیاری از بزرگان و اعلام اهل سنت، فریفته سخنان به ظاهر فریبنده صوفیان بودند و چه بسا خود نیز به صوفیگری و تصوف تظاهر می نمودند، امام علیه السلام به خطرات این فکر انحرافی واقف بود، و به مبارزه آن برخاسته بود.
نخستین کسانی که وی را صوفی خواندند، ابوهاشم کوفی بود.(1) مولف «طرائقالحقائق» او را که معاصر امام جعفر صادق علیه السلام بوده، موسس صوفیه لقب داده است.(2)
در کتب معتبر روایت کرده اند که از حضرت امام حسن عسکری علیه السلام که فرمود از امام صادق علیه السلام از حال ابوهاشم کوفی صوفی سئوال کردند، امام فرمود: «انّه فاسد العقیدة جداً و هو الذّی ابتدع مذهباً یقال له الّتصوف و جعله مفرّاً لعقیدته الخبیثة» (3)؛ او جدّا عقیده اش فاسد است، به بدعت مذهبی را اختراع کرد که به آن تصوف گفته می شود و آن را به سوی عقیده ناپاک خود محل فراری قرار داد.
در روایت دیگر آمده است که مردی به امام صادق علیه السلام عرض کرد در این زمان قومی پیدا شده اند که به آنها صوفی می گویند درباره آنها چه میفرمائید؟
امام فرمود: «آنان دشمنان ما هستند پس هر کس به آنان میل کند که از آنان است و با آنان محشور می شود و به زودی کسانی پیدا می شوند که ادعای محبت ما را می کنند و به ایشان نیز تمایل نشان می دهند و خود را به ایشان تشبیه نموده و لقب آنان را بر خود می گذارند و سخنانشان را تاویل و توجیه می نمایند، بدانکه هر کس به ایشان تمایل نشان دهد از ما نیست و ما از او بیزاریم و هر کس آنان را رد و انکار کند، مانند کسی است که در حضور رسول خدا با کفار جهاد کرده است.»
(4)
این خبر کرامتی از امام صادق علیه السلام است که از ساده لوحان زمان خبر می دهد که ادعای محبت اهل بیت پیامبر می کنند و به دشمنان آنان مایل هستند.
در آن زمانی که صوفیان ریاکار زاهدنما به خود اجازه می دادند از قول و عمل هر کسی که برخلاف مذاق آنها بود، به شدت اعتراض و انکار نمایند و گستاخی را به جائی رسانده بودند که حتی اهل بیت پیامبر نیز از اعتراض و انکار آنها در امان نبودند، و هیچ کس در برابر اعتراض آنها جز تسلیم چاره ای نداشت، این تنها امام صادق علیه السلام بود که چنان با منطق محکم رشته های آنها را پنبه کرد و چنان سلاح از دست آنها گرفت که آنها از کار خود پشیمان شدند.
سفیان ثوری که از بنیانگذاران تصوف بشمار می رود، او روزی مشاهده كرد كه امام صادق علیه السلام لباس نو و مناسبى پوشیده است، به امام علیه السلام گفت: تو نباید خود را به زیورهاى دنیا آلوده سازى! براى تو زهد و تقوا و دورى از دنیا و مظاهر آن شایسته است. امام صادق علیه السلام با پاسخهاى منطقى خویش وى را به اشتباهات خود واقف ساخت و از تفكرات صوفى مآبانه و انحرافى وى به شدت انتقاد نمود و فرمود:
«مىخواهم به تو سخنى بگویم، خوب توجه كن، سخن من به دنیا و آخرتت مفید خواهد بود. اى سفیان! رسول گرامى اسلام در زمانى زندگى مىكرد كه عموم مردم از نظر اقتصادى در مضیقه بودند و پیامبر صلى الله علیه و آله خود را با آنان در زندگى ساده و فقیرانه هماهنگ مىكرد، اما اگر روزگارى وضع معیشتى مردم بهتر شد اهل ایمان و نیكان و خوبان روزگار به بهرهگیرى از آن سزاوارترند نه انسانهاى فاجر و منافق و كافر . اى ثورى! به خدا سوگند! در عین حالى كه وضع معیشتى خوبى دارم و از نعمتها و موهبتهاى خداوند متعال كمال بهره را مىبرم، اما از روزى كه خود را شناختهام شب و روزى بر من نمىگذرد مگر آنكه حقوق مالى خود را بر طبق فرمان خداوند متعال كه بر من واجب كرده است، ادا مىكنم و به مصرف مناسبش مىرسانم.»(5)
سفیان نتوانست پاسخ منطقی امام علیه السلام را بدهد، محضر امام را ترک گفت و به یاران و هممسلکان خود پیوست و ماجرا را به آنها گفت، آنها تصمیم گرفتند که دسته جمعی با امام مباحثه کنند، گروهی به اتفاق آمدند و گفتند رفیق ما نتوانست خوب دلائل خودش را ذکر کند، اکنون ما آمده ایم با دلائل روشن خود، تو را محکوم سازیم.
امام دلائل آنها را پرسید، آنها آیاتی را از قرآن به عنوان دلیل بر مدعای خود آوردند که امام پاسخ همه آنها را داد و سپس دلائلی از قرآن و حدیث برخلاف ادعای صوفیان اقامه نمود که صوفیان از پاسخ آنها عاجز ماندند.
امام در پایان، این گروه صوفی را مخاطب ساخت و فرمود:
«از این راه ناصواب دست بردارید و خود را به آداب واقعی اسلام تربیت کنید از آنچه خدا امر و نهی کرده تجاوز نکنید و از پیش خود دستور نتراشید و در مسائلی که نمی دانید، مداخله نکنید، علم آن مسائل را از اهلش بخواهید...، و جهالت را رها کنید که طرفدار جهالت زیاد است به خلاف دانش که طرفدار کمی دارد...».(6)
روایات زیادی به این مضمون وارد شده که صوفیان و ریاکاران به روش زندگی ائمه اطهار اعتراض می کردند، و پاسخهای محکمی می شنیدند. موقعیت امام صادق علیه السلام از لحاظ زهد و تقوا و علم و کمال طوری بود که صوفیان ریاکار مانند صاحبان هر مسلک باطلی، خود را ناچار می دیدند برای تحکیم موقعیت خود و فریب مردم به محضر امام صادق رفت و آمد داشته باشند، با این حال امام علیه السلام از پند و نصیحت آنان کوتاهی نمی کرد.
«قشیری» گفتگوئی که میان امام جعفر صادق علیه السلام و شقیق بلخی اتفاق افتاده بدین گونه آورده است: شقیق معنی فتوت را در این گفته خود می دانست: اگر به ما ببخشند سپاس می گذاریم و اگر ندهند بردباری داریم. امام صادق علیه السلام فرمود: «سگان مدینه در نزد ما به همین گونه رفتار میکنند». شقیق گفت: ای فرزند دختر پیغمبر خدا، پس جوانمردی در نزد شما چگونه است؟ فرمود: «اگر به ما ببخشند ما به دیگران می بخشیم و اگر به ما ندهند، سپاسگزاری میکنیم».(7)
به هر حال صوفیه برای اینکه از وجهه و موقعیت امام صادق علیه السلام به نفع خود استفاده کنند، امثال سفیان ثوری، داود طائی، و شقیق بلخی را از نزدیکان امام صادق علیه السلام معرفی کرده اند و سخنانی از آن حضرت در رابطه با زهد و تقوا بیان داشته اند و این نهایت بی شرمی این قشر صوفی را می رساند که امامان شیعه با وجود اینکه به شدت مخالف این مسلک بودند و به آن به چشم یک بدعت دینی نگاه می کردند، آنان را طرفدار این بدعت نشان داده اند.
پی نوشت:
1) جامی، نفحاتالانس، ص 31.
2) طرائقالحقائق، ج1، ص 101.
3) الاثنا عشریة، ص32؛ حدیقةالشیعة، ص564.
4) «انّهم اعدائنا فمن مال الیهم فهو منهم و یحشر معهم و سیکون اقوام یّدعون حبّنا و یمیلون الیهم و یتشبّهون بهم و یلقّبون انفسهم بلقبهم و یاءوّلون اقوالهم الافمن مال الیهم فلیس منّا و انّا منه برآء و من انکرهم و ردّ علیهم کان کمن جاهد الکّفار بین یدی رسول الله»، سفینة البحار، ج 2، ص 57.
5) الكافى، ج 5، كتاب المعیشه، ح 1 .
6) «فتادبوا ایها النفر باداب اللـه عزوجل للمومنین و اقتصروا علی امر اللـه و نهیه و دعوا عنکم ما اشتبه علیکم ممّا لا علم لکم به ورود العلم الی اهله توجروا تعذروا عنداللـه تبارک و تعالی و کونوا فی طلب علم ناسخ القرآن من منسوخه و محکمه»، فروع کافی، ج 5 صص 65ـ 71.
7) رسالة قشیریة، ص 136.
[h=1]راه تقویّت اراده در کلام امام راستین[/h]
[h=2]در همه حال صادق باشید[/h] امام صادق سلام الله علیه گذشته از مزایای عامّه امامت و ولایت، ویژگی خاصی دارد كه همانند هر یك از ائمه علیهم السّلام مظهر نامی مخصوص از اسماء حسنای حق اند. حضرتش كه به صادق ملقّب شد، انسانها را به فراگیری صدق دعوت می كند و چنین می گوید : تعلّموا الصّدق قبل الحدیث (1). قبل از سخن گفتن، ادب صداقت را بیاموزید. خواه سخن مربوط به امور نظری باشد، حقّ بگوئید؛ خواه مربوط به امور عملی باشد، صادق باشید. تا انسان میزان صدق نشد، به صداقت آگاه نیست. وقتی به صداقت آگاه نشد، معیار سخن در اختیار او نیست. نه می تواند سخن بگوید، نه می تواند سخن سخنوران را بسنجد. زیرا معیار سخن، صدق است و این صدق با جان انسان صادق عجین است و تا روح صادق نبود، هرگز انسان میزان سخن نخواهد داشت، و این صدق چون همان حق است و تنها محور تشخیص حق، عقل است، حضرتش ما را به تعیین محور صدق كه عقل است فرا خواند؛ فرمود: دعامة الانسان العقل (2) یعنی زیر بنای حیات انسان، اندیشه است. اگر در مسائل نظر گفته اند: ای برادر! تو همان اندیشه ای، در مسائل عمل نیز گفته اند كه ای برادر! تو همان اراده و نیتی. یك انسان باید خوب بفهمد و فهمیده ها را خوب عمل كند. لذا امام ششم هم ستون اندیشه را عقل می داند و هم ستون عمل را عقل می داند كه عقل چیزی است؛ به یعبد الرّحمن و یكتسب الجنان (3). و این امامان ، عقل منفصل امت اسلامی اند كه در زیارت جامعه به پیشگاه شان عرض می كنیم: بكم یعبد الرّحمن(4). اگر عقل هر انسانی معیار عبادت اوست ، امامان معصوم علیهم السّلام عقل امّت اسلامی اند، و اگر امّت اسلامی توفیق عبادت دارند ، در پرتو ارتباط با امامان است كه بهم یعبد الرّحمن.
[h=2]قدرت اراده یا قوت جسم؟[/h] آنگاه برای اینكه انسان هم در بُعد نظر، عاقلی نیرومند و هم در بُعد عمل، صاحب اراده ای قوی باشد، به همه ما آموخت: اصل المرء لبّه (5). یعنی انسان مركب از دو حقیقت همسان به نام جسم و روح نیست. انسان یك حقیقت دارد كه اصلش را روح و فرعش را بدن می سازد.
اگر در بلندای سخن امیر سخن، علیّ بن أبیطالب علیه أفضل صلوات المصلّین می خوانید كه ما قلعت باب خیبر بقوّه جسدانیّه و لا قوّه غذائیه و لكن بقوّه ملكوتیه و نفس بنور ربّها مضیئه(6)؛ روی قدرت اراده است. اگر حضرت فرمود: من در خیبر را با نیروی بدن نكندم، با قدرت اراده این در را از جای كندم؛ یعنی اگر اراده نیرومند شد، بدن توانمند می شود. قدرت روح است كه بدن را نیرومند می كند، چه اینكه ضعف روح است كه در بدن پیدا می شود.
این بیان امام صادق سلام الله علیه به هر انسانی دستور تقویّت اراده می دهد كه به چیزی جز خدا نیندیشد.
قدرت اراده در مسائل كمّی او نیست. آنكه در مسائل مادّی نیرومند است، این گرفتار ضعف اراده و قدرت بدن است. اینكه در گناه نیرومند است، چون اسیر است و انسان اسیر، ذلیل. آنكه ستم می كند، خواه ستم به خود، خواه ستم به غیر، او فرومایه است و انسان فرومایه از قدرت اراده محروم! فرمود: الظال مذلیل؛ ستمكار فرومایه است. ذلّت در ظلم ظهور می كند و عزت در اطاعت جلوه می كند. فرمود: ظلم را جز انسان فرومایه، احدی نمی پذیرد. اگر ستم می كند، ذلیل است و اگر ستم می پذیرد، ذلیل. و قدرت اراده انسان را به عدل می خواند كه نه سلطه گر باشد و نه سلطه پذیر؛ و اگر انسان توانست هر ستمی را در پرتو اتكای به قدرت حق حل كند، چرا از میدان وسیع اراده مدد نگیرد و بالا نیاید و دست ستم را از آستین ستمكار قطع نكند؟! كه امام ششم فرمود: دعوة المظلوم تصعد الی السّماء (7). آه مظلوم و دعای ستم دیده به آسمان صعود می كند. این كلمه طیّبه است؛ اگر خدا فرمود: الیه یصعد الكلم الطیّب (فاطر/10)، امام ششم مبیّن قرآن است، می گوید: دعای انسان ستم دیده به آسمان می رود. این آسمان نه یعنی فضای بالا ! آن آسمانی كه رزق ما آنجاست.و فی السّماء رزقكم (ذاریات/22). آن آسمانی كه این آسمان ها در آنجاست. آن آسمانی كه درهایش به روی مؤمنین باز است و هرگز به چهره كفار گشوده نمی شود. لا تفتّح لهم ابواب السّماء(اعراف/40). آن آسمانی كه فرشتگان خاصّ صاحبان آنهایند، گیرندگان وحی آسمانی اند،و اوحی فی كلّ سماء امرها (فصّلت/12). آن آسمان جای صعود دعای ستم دیدگان است . یعنی اگر یك كسی بداند دعای او به درون آسمان ها راه پیدا می كند، او هرگز ستم نمی پذیرد، چه اینكه حاضر نیست ستم بكند.
اینها را امام ششم به ما آموخت و راه تقویّت اراده را كه همان اصالت عقل است در میدان عبادت خلاصه كرد. به ما فرمود: تنها راه قدرت اراده عبادت است. راهی برای نیرومند كردن نیت جز عبادت نیست.
وقتی ابن أبی العوجاء در آن مناظره به امام ششم عرض كرد تو ما را به غائب حواله می دهی، ذكرت فأحلت علی غائب (8). تو ما را به یك امر غائب دعوت می كنی. ما تا چیزی را نبینیم و حس نكنیم، نمی پذیریم؛ زیرا او اندیشه اش مادّی بود و طرفدار اصالت حس بود. حضرت فرمود: كیف یكون غائباً من هو خلقه شاهد (15)، لا یخلوا منه مكان. فرمود: من تو را به یك شاهد و حاضر دعوت كرده ام. خدا كه غائب نیست! خدائی كه با شماست، جائی از خدا خالی نیست، در هر حال در محضر خدائی!و هو اقرب الیه من حبل الورید (16)، چگونه غائب است ؟
این سخن كسی است كه خدا را با جان می بیند و نه با چشم؛ كه لا تدر كه الأبصار و هو یدر ك الأبصار(انعام/103). امام ششم كه به این پایگاه رسیده است ، همانند امیر المؤمنین (سلام الله علیه) كه می گوید: ما كنت أعبد ربّاً لم أره (18)، خود می بیند و دیگران را به بینش دعوت می كند. می گوید : می توانید به جائی برسید كه گویا خدا را ببینید. این مقام فقط از راه عبادت میسر است و لا غیر!
پی نوشت:
1) كافی، ج 2 ، ص 104 ؛ باب الصدق و اداء الامانه
2) همان ، ج1 ، ص25؛ كتاب العقل والجهل.
3) همان، ص 11.
4) مفاتیح الجنان . زیارت جامعه كبیره.
5) امالی شیخ صدوق ، ص 240.
6) بحار الأنوار، ج40، ص318.
7) كافی، ج2 ، ص 509 ؛ وسائل الشیعه ، ج7 ، ص 128.
كافی، ج1 ، ص 125.
9) همان، ص126؛ بحار الأنوار، ج3 ، ص 33.
10) همان ـ با استناد آیه 16 سوره مباركه قاف.
11) بحار الأنوار ، ج4 ، ص 44.
[h=1]بررسی آثار منسوب به امام جعفر صادق علیه السلام[/h]
آثار بسیاری به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است . سید محسن امین تعداد 24 کتاب و رساله به آن امام منسوب دانسته و می گوید : دلیل موثقی بر تالیف چنین آثاری از آن حضرت وجود ندارد و اکثر آنها را شاگردان امام به نقل از ایشان تالیف نمودهاند و یا اینکه برخی از شیعیان گفتارهای امام را جمعآوری نموده و به آن حضرت نسبت داده اند.(1) در این مقال با برخی از این آثار آشنا می شویم.
خواص القرآن الکریم یا منافع القرآن
آغاز : قال الامام ابوعبدالله جعفر الصادق بن محمد بن علی بن زین العابدین بن الحسین الشهید بن علی بن ابی طالب رضی الله عنهم ، من کتب سورة البقرة و علقها علیه زالت عنه الأوجاع کلها ...
پایان : سمرة الفاتحة من قرأها فی کل ساعة تغفر جمیع الذنوب و هی لکل مرض تقرأ علیه یبرأ باذنالله تعالی تم کتاب منافع القرآن الکریم، نفعالله لصاحبها و کاتبها و قارئها و سامعها و لجمیع المسلمین آمین .
نسخه ای از این کتاب به شماره 7365 در کتابخانه ظاهریه دمشق موجود است و استنساخ آن متعلق به قرن هشتم هجری قمری است و نیز نسخهای دیگر از همان کتاب به شماره 9594 در همان کتابخانه وجود دارد ، ولی ناقص است. این کتاب که در آغاز آن به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است ، مجموعهای از روایات امام در منافع قرآنکریم میباشد که پس از نیمه دوم قرن چهارم تالیف شده است. در این کتاب بسیاری از مطالب از کتابی به نام «کشفالسرالمصون و العلم المکنون فی شرح خواص القرآن الکریم و منافعه» نوشته ابوعبدالله محمد بن احمد بن سعید تمیمی.(2) (زنده به سال 390 ه) اقتباس شده است و نام تمیمی در این کتاب (منافع القرآن الکریم) چندین بار ذکر شده است . علاوه بر دو نسخه مذکور نسخههایی در گوته به شماره 3/1256 و واتیکان سوم به شماره 4/1014 ولالهلی در استانبول وجود دارد.(3) که در نسبت آنها به امام صادق علیه السلام شک و تردیدی روا نداشتهاند .
صحائف الامام الصادق
آغاز : هذه صحایف الامام ابی عبدالله جعفر الصادق رضیالله عنه و کانت مودوعة عند اهل بیته یتوارثونها بینهم الی زمان المأمون الخلیفة ...
پایان : الآیات :« و ان الله ال یهدی کید الخائنین » (یوسف ، 14/52) یدل علی الخیانة و القدر . «أن خلق لکم من أنفسکم أزواجاً (الروم ،30/21) یدل علی صلاح أمر النساء . « رب قد آتیتنی من الملک و علمتنی من تأویل الأحادیث» (یوسف ، 12/101) یدل علی أنه یرزق ملکاً و علماً .
نسخهای از این کتاب در ضمن مجموعهای ] 165 ب -177ب [ به شماره 5373 در کتابخانه ظاهریه وجود دارد، این کتاب به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده است، ولی دلیل موثقی بر این ادعا وجود ندارد .
رسالة یعلم منها اختبارات الایام النحسة و الجیدة
آغاز : بعد البسمله ، و صلی الله علی سیدنا محمد و آله و صحبه و سلم ، اعلم وفقک الله تعالی ان هذه رسالة یعلم منها اختبارات الایام النحسة و الجیده ...
پایان : عاشر ساعة للزهرة جیدة لکل عمل ، حادی عشر ساعة لعطارد سافر فیها حیث شئت ، ثانی عشر ساعة للقمر ادخل فیها علی الملوک ، و الله اعلم.
این رساله در 12 ورق به شماره 10042 در کتابخانه ظاهریه دمشق موجود است و دلیل موثقی نیز بر نسبت این رساله به امام صادق علیه السلام وجود ندارد و دانشمندان شیعه آن را منسوب به امام ندانسته اند .
رسالة لجعفر بن محمد الصادق فی الکیمیاء
آغاز : هذه الرسالة لجعفر بن محمد الصادق رضی الله اجمعین قال : ان الاکسیران احدهما فضیة و السبع الصبغ و الثانی الذهبیة و السبع الصبغ ...
پایان : فهذه دیوه [ ؟ ] انما قعدت فیها کما لا لفائدة و الله الموفق للصواب و صلی الله علی سیدنا محمد و علی آله و صحبه أجمعین و الحمد لله رب العامین ، تمت رسالة جعفر بن محمد الصادق بحمدالله و عونه و حسن توفیقه .
نسخه ای از این کتاب به شماره مجموع 80 { 26ب-29ب} به نسخ 1014 و 1015ه موجود است ، و نیز بروکلمان نسخهای دیگر از آن را در کتابخانه نور عثمانیه در ترکیه به شماره 3634 معرفی نموده است ولی سند موثقی بر نسبت این کتاب به امام صادق علیه السلام وجود ندارد و احتمالاً این کتاب نوشته جابر بن حیان میباشد که آن را از امام علیه السلام اخذ نموده است .
الرسالة المفضیلة و الاتکال علی باری البریة
آغاز : بعد البسمله ، حدیثی أبوالحسین محمد بن علی الجلی ، عن والده الحسین بن حمدان الخصیبی قدس الله سره ، قال : حدثنا جعفربن مالک العزاری عن عبدالله بن یونس الموصلی ... عن مفضل بن عمر الجعفی ، قال : قلت لمولای الصادق الوعد منه الرحمة ...
پایان : و من هؤلاء یکون مداد الطالبیین فأحمد الله علی ما خولک من معرفته و منحک من هدایته و الحمدلله حمد الشاکرین و صلواته علی النبی و آله الطیبین الطاهرین .
قدیمیترین نسخهای که از این کتاب به دست آمده است ، متعلق به سال 1383 به نسخ بدیع آل غانم در پنج ورق می باشد . این کتاب را علویان سوریه به امام صادق علیه السلام نسبت داده اند و از آنجا که حاوی اعتقادات ویژه آنان میباشد و افکار باطنیگری نصیریان در آن به روشنی دیده میشود ، نسبت آن رساله به امامصادق علیه السلام صحیح نیست.(4)
الصراط
آغاز: رو اه الشیخ أبوالحسین محمدبن علی الهذری عن الشیخ الثقه أبی الحسین محمد بن علی الجلی عن سیدنا ابی عبدالله الحسین بن حمدان الخصیبی ...عن المفضل بن عمر علیه اسلام انه قال : سألت مولای جعفر الصادق الوعد منه السلام و قد حضر عنده جماعة من اهل التوحید و الاقرار یسألونه عن معرفة الصراط و شرح باطنه و بیان نعته ....
پایان : یا مفضل ، فاعرف نعمة ربک علی هذه الشروح فقد آجبتک عن کل سؤال اردت أن تسأل عنه و هو صراط ربک فتمسک به ....فکن لمولاک من الشاکرین و علی نعمه من الحامدین و علی معرفته من الثابتین و صلی الله علی حجابه الأعظم و سلم تسلیماً کریماً .
نسخهای از این رساله به خط شعبان بن فاضل که در سال 1384ه استنساخ شده بدست آمده است این کتاب از جمله آثار سرّی فرقه علویه نصیریه است.(5) و در آن مسأله صراط با عقایدی چون تناسخ ارواح و رسخ و مسخ توجیه شده است و احتمال آنکه این کتاب جدیداً نوشته و به امام صادق علیه السلام نسبت داده شده باشد بسیار است .
پی نوشت:
1) اعیان الشیعه، ج 1، ص668-669.
2) الزرکلی، الاعلام،ج5،ص313؛ حاجی خلیفة ، كشف الظنون ، ص1574؛ كحالة ، معجم المؤلفین ، ج8، صص263-264،؛ البغدادی، هدیةالعارفین ، ج2، ص9؛ صفدی، الوافی بالوفیات،ج2، ص82.
3) الذریعه ، ج5، ص312.
4) فهرس مصادر الفرق الاسلامیة، ج1، ص103.
5) همان، ص115 ؛ تاریخ التراث العربی، ج1، ص279؛ تاریخ الادب العربی ، ج3، صص 358-359.