راهکار های آرامش دادن به همسر

تب‌های اولیه

16 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
راهکار های آرامش دادن به همسر


عرض سلام خدمت کارشناسان و کاربران محترم
زندگی بنده چند ماهی است که دچار یک سری تغییرات و مشکلاتی شده که در حل یا حداقل مدیریتش رسما به بن بست رسیدم
از کارشناسان و کاربران گرامی مخصوصا آقایون خواهش میکنم با هر راهکاری به ذهنشون میرسه شرکت کنن.

چند ماه قبل همسر بنده کاملا اتفاقی تصمیم گرفت آپارتمانمون رو بفروشه و یه زمین بخره
تا به کمک پس انداز و وام خونه ای طبق میل خودمون بسازیم
پول آپارتمان صرف خرید خونه شد و با پس اندازمون مراحل ساخت رو شروع کردیم
تا اینکه دوماه قبل متوجه شدیم اولا زمینی که به ما فروخته شده در طرح باغات بوده و اصلا کوچه ای برای تردد ما وجود نداره
ثانیا مقداری از زمین ما در تملک کس دیگه ای هست و رسما فروش مال غیر بوده
با اینکه قبل از شروع ساخت به شهرداری مراجعه کرده بودیم و وجود کوچه تائید شده بود
ولی بعد از شکایت و احضار کارشناس شهرداری خیلی راحت اعلام کردن دفعه قبل اشتباه شده و هیچ کوچه ای وجود نداره
قاضی هم پرونده رو از کیفری به حقوقی تغییر داد
وکیل میگه با این اوضاع پنج شش سالی طول میکشه تکلیف پرونده روشن بشه
همه اینا به کنار
حالا مشکل اصلی اینه که
چون آپارتمان و همه پس انداز چندسالمون از دست رفته
و شکایتمون هم به لطف قاضی و جیب پرپول فروشنده به هیچ جایی نرسیده فعلا
همسر بنده به شدت دچار اضطراب و بحران شده
اخلاقش بد شده
دیگه روی کاراش هیچ تمرکزی نداره
شبا نمیتونه بخوابه و آروم و قرار نداره و ...
همه سعیمو میکنم آرومش کنم ولی حس میکنم تغییری نتونستم ایجاد کنم
ممنون میشم آقایون سایت بگن تو همچین مواقعی چه انتظاری از همسرشون دارن
و چه چیزی به آروم شدن ذهنشون بیشترین کمک رو میکنه
و خواهرای گلم از تجربیاتشون بگن
اگه کتاب یا سخنرانی هم هست که میتونه مفید باشه ممنون میشم معرفی کنید.
یا حق

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد نشاط

با سلام
از خدای مهربان می خواهم که کمک کند مشکل شما حل شود.
1. تلقین اینکه خدا را شکر همین که سلامت هستید برای ما کافی است، بگویید اگر ضرر جانی می شد چه کار می کردیم؟!
2. همه چیز دست خداست و خدا مهربان است ان شاء الله می رساند و مشکل حل می شود.
3. بگویید من ناراحت نیستم و نگران هم نیستم و حرف دیگران برای من مهم نیست، این حرف برای آقایون خیلی مهم است و خیلی می تواند در آرامش آنها اثر بگذارد.
4. مهر و محبت خودتان به او بیشتر کنید و سعی کنید شام یا عصرانه ای را در فضای پارک و یا بیرون از خانه تدارک ببینید.( تفریح هم بهتر است)
5. از گفتن کلمات ناامیدانه او جلوگیری کنید و بگویید همین که با هم هستیم، من خیلی خوشحالم، می توانیم با کمک هم دوباره زندگی 0ودمان را بسازیم و من شرایط تو را قبول می کنم و تحملش برای من خیلی سخت نیست.
6. به همسرتان بگویید نگرانی و ناراحتی شما برای من خوشایند نیست و دوست دارم ناراحت نشوید، و کار را از ته دل بسپارید به خدا.( با ناراحتی که مشکل حل نمی شود)
7. صبر کردن و تحمل شرایط حاضر را به او تلقین کنید.
8. موقع صحبت کردن خوب گوش کنید، ولی بعد از آن بگویید این مشکل سرطان نیست که نتوانیم صبر کنیم. (اگر مریض بودیم بهتر بود؟!)

درود.(واقعا ازین اتفاقات فقط تو ایرانه یاهمه جا هست؟!منکه فکرنمیکنم هیچ جای دنیا اینقدر شیرتوشیرباشه)
1-شما همونی هستین که میگفتین منهای 60 مادر شوهرتون زندگی میکنین و همسرتون هم متدین هست و ... ؟؟؟(چون نوشتین اپارتمونمونو فروختیم میپرسم)
اگرم شوهرتون متدینه بگین هرچیزی حکمتی توشه.

2-نمیتونین به کسی بفورشین؟اگهی کنین.جلو ضرر راهروقت بگیرین منفعته.حتی اگه چندمیلیون ضررهم دادین.
3-شکایتو دنبالشو بگیرین.گیر3پیچ به فروشنده بدین.به مقامات بالاتر اعتراض کنین.
4-اما راهکار درمورد ارامش دادن به همسرتون:من اگه بودم حسابی قاطی میکردم شاید کارای بدتری میکردم.میرفتم فروشنده را نفله میکردم.
بعضی موقعها مردا دوس دارن تنها باشن و فکر کنن و کسی نپره وسط تفکراشون.
هدف داشتین تو زندگیتون؟بهش بگین این هدف ماست.اونم حل میشه.دیگه گذشته.نباید زندگیمونو تحت تاثیراون بزاریم.بعد که حل بشه حسرت این روزا را میخوریم که چرا الکی الکی به خاطر هیچی خرابشون کردیم.بیا تو زمان حال زندگی کنیم.

نشاط;821572 نوشت:
با سلام

[=arial]سلام و ممنون از راهنماییهاتون
تقریبا همه این راهارو رفتم
مشکل همسر من اینه که الان بیشتر با خدا مشکل پیدا کرده تا خود قضیه زمین و .....
همسر من همیشه هرکاری تونسته برای بقیه کرده
مومنه و همه واجباتش سرجاشه از هرگناهی دوری میکنه و هیئت هفتگیش ترک نمیشه
ولی سال قبل سر مشکلی که برای برادرش به وجود اومد
و قاضی پرونده خیلی راحت پرونده رو به نفع طرف مقابل تموم کرد
و الان هم قضیه خودمون که پروندش دست همون قاضی قبلیه و بازم رای به نفع طرف مقابل....
همسرم یه وقتایی میگه من که همه جوره حواسم به خدا هست چرا اون هوامو نداره؟؟؟
چرا هرچی اتفاق بد هست واسه من میفته
میگه اگه منم بشم عین بقیه و با رشوه و کلاهبرداری کارامو انجام بدم موفق ترم
میدونم همه اینارو از سر عصبانیت میگه و امکان نداره ایمانشو از دست بده
ولی خب تحمل دیدن ناراحتیشو ندارم
من میگم همراهی کردن تو روزای خوشی از دست هرکسی برمیاد
اگه ادعا دارم همسر خوبی هستم تو این روزا باید ثابتش کنم
ولی نمیدونم چطوری باید توی رفتارم نشون بدم که همراهی من مشروط به خونه و پول و آسایش نیست
شاید نگاه من به زندگی مشترک افراطیه
ولی اعتقاد دارم اگه بتونم حتی مانع حرف مکروهی از همسرم بشم و کاری نکنم مسئولم
از طرفی میترسم توضیح زیاد در مورد این مسئله رو نق زدن یا حتی یه جور تظاهر تعبیر کنه

mohsen1990;821618 نوشت:
درود.(واقعا ازین اتفاقات فقط تو ایرانه یاهمه جا هست؟!منکه فکرنمیکنم هیچ جای دنیا اینقدر شیرتوشیرباشه)

[=arial]سلام
نه بنده با مادرشوهرم زندگی نمیکنم

خب ما نمیتونیم این زمین رو به کسی بفروشیم
چون اگه راستشو بگیم که ملک گذربندی نشده و کوچه نداره کسی نمیخره
ما هم که نمیخوایم به کسی دروغ بگیم و سرش کلاه بذاریم
پس فقط یه راه میمونه : اینکه معامله فسق بشه و به خود فروشنده پس گردونده بشه
قاضی هم که میگه فروشنده خبر نداشته و خودت یه کاری با زمینت بکن

گفتین هدف
همسرم یه برادر کوچکتر از خودش داره که از کل مردونگی و دین و ولایت فقیه و .... فقط یه چیز حالیشه : ازدیاد نسل
همه میدونن این تا آخر عمرشم نمیتونه یه زندگی درست حسابی واسه خودش و خونوادش جور کنه
همسرم این زمینو خرید که با هزینه خودش یه خونه چند طبقه بسازه
تا هم مثلا من شبایی که تا دوازده شب تو هیئته یا میره مسافرت راحت باشم
هم یه طبقشو بده به برادرش که از مستاجری خلاص بشه
حالا خودمون شدیم اجاره نشین و همین برادر و خانمش اصلا به روی مبارکشون نمیارن که ما بخاطر اونا به این روز افتادیم
عوضش هرروز با کلی کنایه میگن ما مدل کابینتامونم انتخاب کرده بودیم چی شد این خونه؟
یکی نیست بگه پولشو همسر من قرار بود بده خودمون هنوز چیزی انتخاب نکرده بودیم اون وقت شماها ....
این همسر من هربلایی سرش میاد واسه اینه که زیادی در خدمت بقیه است ....

رهگذر آسمان;821946 نوشت:
مشکل همسر من اینه که الان بیشتر با خدا مشکل پیدا کرده تا خود قضیه زمین و

با سلام
من ترجیح می دهم با یکی از بزرگان دین که تا حدی قبول دارند، حتما یک صحبت حضوری حتما داشته باشند.

رهگذر آسمان;821946 نوشت:
ولی نمیدونم چطوری باید توی رفتارم نشون بدم که همراهی من مشروط به خونه و پول و آسایش نیست

با سلام و احترام
پس مواظب حرفهایتون باشید، در حقیقت با مواظبت در گفتار و از ته دل این وضع را قبول کردن می تواند در روحیه شما و همسرتان تاثیر مثبت بگذارد.

رهگذر آسمان;821948 نوشت:
حالا خودمون شدیم اجاره نشین و همین برادر و خانمش اصلا به روی مبارکشون نمیارن که ما بخاطر اونا به این روز افتادیم

با سلام
سعی کنید چنین انتظاری نداشته باشید، بندگان خدا چی کار کنند، انتظارهای بیجا کینه و نفرت میاورد، این فکرتون را اصلاح کنید. شما را به زور به چنین کاری واردار نکرده اند که مقصر باشند، همسرتون می خواست یک لطفی بکند که بالاخره طبق مصلحتی یا قصوری از طرف شوهرتان چنین مشکلی پیش امده.

رهگذر آسمان;821948 نوشت:
این همسر من هربلایی سرش میاد واسه اینه که زیادی در خدمت بقیه است

با سلام
خوب بودن و کمک کردن به دیگران از اخلاق انبیاء است و هر کسی نمی تواند برای دیگران خوبی کند. فرق خوب بودن و خوب کاری را انجام دادن فاصله هاست، گاهی ما در کار خود کوتاهی می کنیم و یا خیلی بیجا به همه اعتماد می کنیم، این ربطی به خوبی کردن نیست، بلکه عیب کار در اشتباه انجام دادن روند کار است و همین باعث ایجاد مشکل شده و ربطی به دیگران و خوبی کردن ندارد. بهتر است کارها را به دقت و با صلابت و دقت بیشتر انجام دهند تا با مشکلات این چنینی مواجه نشوند.

فایل کتاب انیس الصادقین
حاوی اذکاری برای رفع مشکلات و مسایل مختلف
فرمت موبایل.

فایل: 

نشاط;821966 نوشت:
بندگان خدا چی کار کنند،

[=arial]سلام
من هیچ انتظاری از اونها ندارم
تا حالا هیچ حرفی بهشون نزدم حتی یه کلمه
چون شخصا معتقدم وقتی یه لطفی در حق کسی بکنی و بعدش مدام منت بذاری همون بهتر که هیچ کاری نکنی
چون واقعا دیگه کارت هیچ ارزشی نداره
ولی میگم یه ذره احساس مسئولیت هم بد نیست
منی که پس انداز و خونه و زندگی آروممو از دست دادم حتی یه بار به همسرم نگفتم چرا اینطوری شد تا اعصابش خرابتر نشه
ولی خانم برادرش اصلا مراعات نمیکرد و مدام جلوی همه میگفت اینکه زمین ایراد داره مشکل شماست
من همه وسایلمو انتخاب کردم زودتر یه فکری بکنین من میخوام برم خونه خودم...
تا اینکه دفعه آخر مادرشوهرم عصبانی شد و گفت : کدوم خونه ؟ شده یه تک ریالی واسه اون خونه خرج کنین که هی میگین خونه ام خونه ام؟
جاریمم گفت: اصلا واسم مهم نیست که اون خونه قرار بود با پول کی ساخته بشه
مهم اینه که من به فامیل خودم گفتم قرار یه سال دیگه خونه خودم باشم
حالا که اینجا نشد باید یه جای دیگه یه خونه واسم بخرین
در غیر اینصورت دیگه حق ندارین با ما رفت و آمد کنین و باید قید پسرتو بزنی
الانم چند ماهه با همه قطع رابطه کردن

این مشکل تقصیر اونا نیست
ولی واقعا تقصیر ما هم نیست
چی میشه بجای اینهمه طعنه یکم زبون خوش داشته باشن و بگن ان شاءالله حل میشه؟
چی میشه یه ذره احساس مسئولیت داشته باشن و بفهمن که تامین خونه و خرج زندگیشون به عهده خودشونه نه همسر من؟
خب اگه شما جای ما بودین بازم میگفتین بندگان خدا تقصیری ندارن؟؟؟

نشاط;821967 نوشت:
فرق خوب بودن و خوب کاری را انجام دادن فاصله هاست،

[=arial]
والا چی بگم
همسرم میگه:
هیچکس دوست نداره غرور خودشو بشکنه و به کسی رو بزنه
پس همین که یکی واسه یه کاری میاد در خونه من یعنی مشکل داره و مجبوره
همون لحظه خواهش از من به اندازه کافی برای طرف خجالت آور هست
من دیگه نمیتونم اون موقع بشینم با خودم دودوتا چهارتا بکنم و ببینم طرف لیاقت این کمکو داره یا نه
میگه خود خدا میگه موقع کمک منو ببین نه اون دستی که به سمتت دراز شده. منم خدارو در نظر میگیرم و هرکاری میکنم نمیتونم بگم نه
میگه شاید یه عده ای از این اخلاقم سوءاستفاده کنن
ولی من درهم به همشون کمک میکنم که خداهم تو همه مشکلاتم هوامو داشته باشه نه فقط بعضی اوقات
معمولا هم تو مشکلات کوچک اصلا گله ای نداره و فقط میگه عیب نداره بذار طرف فکر کنه خیلی زرنگ بوده
خودم که میدونم نیتم از کمک چی بوده
ولی تو این مورد زمین یکم اعصابش خرد شده
میگه پولم که حلال حلال بود میخواستم خونوادم توی آرامش زندگی کنن
یه لطفی هم که داشتم به خونواده برادرم میکردم
خب چرا اینطوری شد؟
چرا خدا حواسش بهم نبود تا من دفعه های دیگه با دل قرص تری به همه کمک کنم؟
میگه چرا اون قاضیه انقدر راحت حق خوری میکنه و خدا کاری نمیکنه؟

همونطور که قبلا گفتم بیشتر از خدا دلش گرفته
و من میخوام کمکش کنم تو این مشکل خدارو کنارش ببینه نه مقابلش
ولی خب رفتار فروشنده و حکم قاضی و نیش و کنایه های زن برادرش اوضاع رو خرابتر میکنن

رهگذر آسمان;822002 نوشت:
ولی خانم برادرش اصلا مراعات نمیکرد و مدام جلوی همه میگفت اینکه زمین ایراد داره مشکل شماست
من همه وسایلمو انتخاب کردم زودتر یه فکری بکنین من میخوام برم خونه خودم...
تا اینکه دفعه آخر مادرشوهرم عصبانی شد و گفت : کدوم خونه ؟ شده یه تک ریالی واسه اون خونه خرج کنین که هی میگین خونه ام خونه ام؟
جاریمم گفت: اصلا واسم مهم نیست که اون خونه قرار بود با پول کی ساخته بشه
مهم اینه که من به فامیل خودم گفتم قرار یه سال دیگه خونه خودم باشم
حالا که اینجا نشد باید یه جای دیگه یه خونه واسم بخرین
در غیر اینصورت دیگه حق ندارین با ما رفت و آمد کنین و باید قید پسرتو بزنی
الانم چند ماهه با همه قطع رابطه کردن

یعنی دخترا اینجور آدمایی هستند؟!:moteajeb::moteajeb::moteajeb::Ghamgin: بیخود نیس من از دخترا اینقدر میترسم !:vamonde::ghash:

اما در کل فکر کنم این موضوع امتحان الهی هست و نذارین شیطان نا امیدتون کنه،

خداوند در قرآن می فرماید: «و لَنَبْلُوَنَّکُم بِشىْء مِّنَ الخَْوْفِ وَ الْجُوع وَ نَقْص مِّنَ الأَمْوَلِ وَ الأَنفُسِ وَ الثَّمَرَتِ وَ بَشرِ الصابرِینَ(بقره،155) :''قطعا همه شما را با چیزى از ترس ، گرسنگى ، زیان مالى و جانى ، و کمبود میوه ها آزمایش مى کنیم و بشارت ده به استقامت کنندگان ! ''

با سلام
به این فکر کنین که این مسیله یه امتحان الهی هست وبه قول معروف خدا میخواد ببینه شما و همسرتون چند مرد حلاجین!به نظرم آدم همیشه باید تو یه گوشه ذهنش این مطلبو داشته باشه که دنیا دار مشکلات و همه مشکلاتی دارن!همچنین مصلحت الهی رو فراموش نکنین که گاهی عقل آدمیزاد بهش قد نمیده { عَسي أن تكرَهوا شَيئاً وهو خيرٌ لكم وَعسي أن تُحِبّوا شيئاً وهو شَرٌّ لكم…}

(سوره بقره/ آيه 216)



رهگذر آسمان;822002 نوشت:
چی میشه بجای اینهمه طعنه یکم زبون خوش داشته باشن و بگن ان شاءالله حل میشه؟

با سلام
اگر این طوری گفته اند، واقعا کم لطفی کرده اند. ولی اجر شما باقی است ان شاء الله به خاطر همین حسن نیت مشکلتون حل بشود.
موضوع قفل شده است