اميد دادن به زندگی (رهايي از عشق و وابستگي يك سويه)

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اميد دادن به زندگی (رهايي از عشق و وابستگي يك سويه)

سلام

من برای انجام پروژه ای با دختر خانمی آشنا که بعد از انجام پروژه بهم اعتماد کرد و چون گوشی نداشت برای درد و دل بهم از مشکلاتش گفت الان هم قصد خودکشی و ... داره هر چی اصرا کردم که خودش اینجا سوالش رو بگه که کارشناسان جوابش بده راهنمایی کنند قبول نکرد
می گه که اون آخوندا فقط میگن امیدوار باشه توکل کن، اشتباه کردی ، صبر کن و ...
ولی من چون خودم اینجا جواب گرفتم درخواست راهنمایی برای این خواهر دارم.
واقعا دوست دارم کمکش کنم که زندگی کنه امیدوار باشه ولی دیگه نمی دونم چی بگم یعنی اصلا بلد نیستم بنابراین اول توکل بر خدا دوم هم التماس کمک از شما دوستان خوب.

اما شرایط ایشون:
1.دختر خانمی از خانواده فوق العاده مذهبی در حدی که هیچ چیزی در مورد دوستی و ... نمی تونه بگه.
2.با این که خواستگار داشته و هم مشغول کار هست و هم از نظر مالی و ظاهری شرایط مناسب برای اذدواج داشته ولی الان 35 سال داره و اذدواج نکرده میگه کسی که بتونه قبول کنه نتونسته
3.مدیر جایی که کار میکرده ادم چند شغله و پر درآمد بوده که از طریق کاری بیشتر با هم آشنا میشن
4.هر دو نفر به نقاشی و شعر و موسیقی و خطاطی علاقه زیاد دارن و از این طریق کم کم بهم وابسته میشن
5.این آقای مدیر 40 سالش هست میگه می ترسم از وابستگی بیشتر و اذدواج و خیلی اصرار داره که من ادم غیر قابل تحملی هستم و به درد نمی خورم.
6.اما دختر خانم شدیدا در حد کتاب عاشقانه ، عاشق ایشون هست در حدی که هر چقدر توسط پسر پس زده میشود و ... اما دختر وابسته شده و فقط میگه باشه بدونم هست
7.الان به شدت دختر خانم دچار افسوس و غم هست و قصد خودکشی داره و مقصر همه چی رو خدا میدونه
8.این خانم هم اعتقادی هست و مقید به دین حجاب و نماز و روزه و ...

بخش هایی از صحبت ایشون:
مگرمنو اون چه گناهي كرديم؟
دست همو گرفتيم؟
بوسيديم همو؟
رابطه جنسي داشتيم؟
كدوم يك از اينا رو انجام داديم كه گناه باشه؟
فقط با هم صحبت كرديم
اونم تو چارچوب

-------------------------------------------
وتنها الان مرگ ميتونه نجاتم بده
اين روزا واقعا به اين فكر ميكنم چطور ميشه سريع به مرگ رسيد
راحت ترين روش مردن
كه تضميني باشه
واقعا خسته ام

واسه همين ميخوام بميرم
امروز داشتم به اين فكر ميكردم از ماشين خودمو پرت كنم
اما گفتم ممكنه نميرم
فلج شم
ولي ميخوام يه روش سريع و تضميني پيدا كنم
دعا كن خدا كه خوشي برام نميخوادحداقل مرگمو زود برسونه

-------------------------------------------

من اما همش غصه دارم
وسط جمع يهويه چي منو يادش ميندازه
حالم گرفته ميشه
دلم ميشكنه از نبودنش
من خيلي بدبختم

-------------------------------------------
چرا تموم نميشه
اون روحشم خبر نداره از غصه هاي من
من اما نميتونم فراموشش كنم

-------------------------------------------
[پسره میگه می ترسم نمی تونم به درد تو نمی خورم و جواب دختر]
اونم فداي سرش اگه بهم اسيب رسوند
ميدونم همچين کاري نميكنه


اون همين بلاكش واسه اينه كه من اسيب نبينم
چون ميدونه منم وابسته ام
اره
يه عاشق هيچي نميبينه
ولي واقعا نميتونم ازش دست بكشم
برام رابطمون ارزشمنده
نميخوام سر ترساي الكي اون از بين بره
حتي به خودشم اين اجازه رو نميدم كه وجه اي كه داره رو خراب كنه
اون برا من سمبل مهربونيه
ميدونم ازقصد اينكارا رو ميكنه
كه من اسيب نبينم
خودش دلتنگه

------------------------------------------------


همه سالهاي جوونيش رو داره تنها سر ميكنه
بدون دوست حتي

نه
من ادعاي درستي نميكنم
اما خودش اعتراف ميكنه من برا همراهي ادم درستي نيستم
اين يه نقيصه هست
خودش ميگه من تند خو هستم
اين يه عيبه
خودش ميگه من مغرورم
اينم بعضي مواقع خوب نيست
خو من اگه بگم باشه تو ادامه بده اين روندو
چون تو ميخواي كه درست نيست
عين خيانته
عين دوستي خاله خرسه هست
بايد يه جا بايستم
دستشو بگيرم
كمكش منم
كه لا اقل خودش ديگه راجع به خودش اينطوري نگه

------------------------------------------------

يه مادر وقتي ميبينه كه بچش داره ميره سراغ اتش
اگه يكي نزنه رو دست بچش
اون ميره سمت اتش و خودشو ميسوزونه
اونوقت ديگه جبران سخت ميشه
به نظرت درسته بگه انتخاب بچم اينه پس بزارم بره
چون برا انتخابش ارزش قايلم
به چه قيمتي
من ميگم دوستاي خوب بايد اينجوري هواي همو داشته باشن
الان بايد بهش ثابت كنم تجربه قبليشو بيخيال شع
ترسو از خودش دور كنه
اصلا گور باباي من
اون بايد بتونه بره با يكي اشنا شه
بدون ترس از اسيب

------------------------------------------------

خو اصلا دوسم نداره
مگه اينكه اون دوسم مداره دليل ميشه من از دوست داشتنش دست بكشم
اصلا ميخوام به خودشم بگم
دوستي من و اون يه دوستي سالم بود
كه توش هيچ حرف زشت نبود
چرا فك ميكنه همه چي بايد ختم به ازدواج بشه
من و اون ميتونيم دوستاي خوبي برا هم باشيم
بدون اينكه سرنوشت و اينده مشتركي داشته باشيم

------------------------------------------------

كنارعشقت باشي
همه چي از ذهنت پاك ميشه
حتي ترس
دوست داشتم خدا بهم مهلت ميداد
یه فرصت دوباره براي با هم بودن
براي عاشقي

به خدا ثابت ميكردم عشق يعني چي
اونوقت خود خدا بهم عمر صد باره ميداد
كاش بشه با هم باشيم

------------------------------------------------
ميدوني
از خدا ميخوام يه ماه با عشقم با هم باشيم
همه عمرمو ازم بگيره
حاضرم اين معامله رو كنم
حتي اگه سالها از عمرم باقي مونده باشه
------------------------------------------------

عشق ديگه
اونقد بهش محبت ميكنم كه خودش شرمنده بشه از نبودنش
حسرت بخوره برا روزهايي كه از دست داد
بهش ميگم من واقعاً دوست دارم
هيچيم ازت نميخوام
ديشب عكساشو لايك كردم

------------------------------------------------

هر بار منو ديد نتونست به بلاك كردن من ادامه بده
درست ميشه
اخه زوري نيست
اونم ميخواد
فقط مي ترسه
بايد كمكش كنم

------------------------------------------------
امروز من كلي فحش دادم به خدا
البته ميدونم خدا به دل نميگي ه
چون ميگه من انقد مهربونم
من خداي بدجنسو دوست ندارم
فك ميكنم
حداي مهربون يه روز مياد
دستمو ميگيره

------------------------------------------------
ببين من واسه اثبات حسن نيتم به خدا
با اينكه روزه برام ضرر داشت
همه ماه رمضونو با همه دردي كه داشتم تحمل كردم
سر زندگيم با خدا عهد كردم
كه بفهمه واقعا دوسش دارم
اما خدا توجه نداشت

------------------------------------------------
باورش نميشد ما خانما هم بيايم
همراه مدير عامل بود
اما نميخواست به من سلام بده
برا همين فرار كردو به هيچ خانمي سلام نكرد
بعد همون شب منو از بلاك در اورذ
تا اينكه ديشب دوباره بعد اون پيام كه يك سينه حرف هست ولي نقطه چين بس است بلاكم كرد

------------------------------------------------
من از خدا بيزارم
اون خداي ادماي سادهي مثل من نيست
اون عشق نميفهمه
فقط ادعاي قدرت ميكنه
يه ظالمه

------------------------------------------------
هر گناهي مرتكب ميشم تا حال اون خدا رو بگيرم
مهم نيست
مهم اينه روي اون خدا كم ميشه
گفتن از ابوالفضل بخواه
با همه وجود خواستم
ديشب از همه خواستم برام دعا كنن
چي شد
سي و چهار سال حرمت نگه داشتم
تن به گناه ندادم
اما ديگه نميخوام
چي ميشد ارزوي من براورده ميشد بعد ميفهميدم اشتباه تا اينكه از حالا بشم يه موجودي كه تن به هر چيزي ميده
از حالا اسم منم اضافه كنين به زنان هرزه خياباني
چون اين ارمغان اون خداست

------------------------------------------------

وقتي فقط به پاچه خواراي خودشون توجه ميكنن
وقتي نميگن اين بنده هم نياز داره
وقتي خواسته من كه به هيچكي ضرري نميرسوند رو براورده نميكنن
ميرن هرچي خواسته ادماي وحشي مثل خودشون رو كه قصد جون ادما رو ميكنن براورده ميكنن ديگه چي بايد گفت
برا هركي هست برا من ارزشمنده
الان اگه ارزوم مهيا كردن امكانات برا كشتارو تجاوز به ادما بود سه سوته همه چي مهيا بود

------------------------------------------------

اینها هم تصاویری از پیامهای ایشون و اون آقا:


-----------------------------------------------
واقعا کمکش کنید یعنی گردن تون هست واقعا من دیگه نمی دونم چی بهش بگم ....
ممنون لطف می کنید

با نام و یاد دوست





کارشناس بحث: استاد حامی

[="Tahoma"][="DarkGreen"]سلام عليكم
از اين كه به اين مركز و كارشناسانش اعتماد داريد و ديگران را تشويق مي كنيد به ارتباط با اين مركز سپاسگزارم
بزرگوار
بنده به عنوان مشاور بايد يك نكته اي مهمي را به شما بگويم. متأسفانه خيلي از كاربران و مردم اين تصور را دارند كه مشاور مي تواند همه مشكلات ديگران را به صورت مكتوب يا مكاتبه اي هم پاسخ دهد.
در حوزه مشاوره هاي روان شناختي ما با سه حوزه «راهنمايي«، «مشاوره» و «روان درماني» در ارتباط هستيم.
حوزه مشاوره هاي اينترنتي و سايبري بيشتر با راهنمايي و تا حدودي مشاوره همخواني دارد.
اختلالات و مشكلات سخت باليني بايد حتما با روان درماني و دارو درماني درمان شود.
اختلالات روان شناختي
تكنيك ها و روش هايي كه روان شناسان در فضاي سايبري يا تلفني بيان مي كنند جهت دادن به درمان و ارجاع به متخصص، تأكيد بر استمرار درمان و دارودرماني منظم و روش هايي براي كاهش عوارض دارويي است.
برخي به امثال بنده كه مشاوره تلفني يا اينترنتي مي دهيم مي گويند شما كمك ما كنيد من نمي خواهم دارو مصرف كنم. به ايشان مي گويم بنده هم ميل قلبي ندارم تست ورزشي و اكو و نوار قلب بگيرم و يا انژيوگرافي كنم و يا داروي قلب مصرف كنم. ولي نمي توانم به متخصص قلب بگويم من تمايلي به اين كارها ندارم شما هر چه قدر مي توانيد به من كمك كنيد.

دلبستگي و وابستگي
از نظر روان شناختي فرق است بين دلبستگي و وابستگي. فردي كه عاشق ديگري مي شود و تصورش اين است كه از روي كره زمين تنها اين فرد است كه مي تواند او را خوشبخت كند گرفتار عشق بيمارگونه است كه اين امر ريشه در اضطراب و مشكلات صفات شخصيتي است. البته وقتي اينجا مي گوييم شخصيت مراد شخصيتي نيست كه در عرف مي گوييم.
يعني نشانه هاي اين اختلال در فرد حداقل دو هفته ظاهر است
مانند بي خوبي و بدخوابي، بي قراري و دلشوره، ميل شديد به تنهايي و فرار از جمع، فكرهاي تكراري منفي خودش، نارضايتي از زندگي، خلق پايين، گريه هاي مكرر، بي نظمي در خورد و خوراك و ميل به خودآزاري ( با موسيقي غمناك و..) ميل به مسكن ها مانند سيگار و مواد مخدر و.....

توجه به معشوق
عشق بيمارگونه اين افراد كر و كور مي كند يعني اگر فردي يا متخصص مستقيم بخواهد بگويد كه اين فرد به درد تو نمي خورد و اين ازدواج ها به طلاق منجر مي شود و يا بگويد چه خوش بي مهربوني هر دو سر بي و...تيرش به سنگ مي خورد و حاصلش اين مي شود كه عاشق شيدا از او فاصله مي گيرد و حاضر نيست با اين فرد كه عايق ارتباطي با معشوق خيالي است رابطه داشته باشد.

چه بايد كرد؟
بايد در درجه اول به معشوق هشياري داد كه اين عشق را تأييد نكند و رد هم نكند بلكه بتواند او را به درمان جهت دهد البته توصيه هاي معشوق حساب شده بايد باشد و نبايد انتظار ايجاد كند در عاشق. از سويي ديگر معشوق بايد به ترفندهاي مختلف زمينه مواجه با او را ايجاد نكند و به بهانه هاي مختلف از او فاصله بگيرد
اگر مي خواهيم فرد را به درمان جهت دهيم نبايد بگوييم كه تو بيمار هستي و اين عشق بيمارگونه است چون او شناخت پذير نيست
بايد كمك كنيم و بگوييم اگر به ازدواج هم فكر مي كني با اين حال روز كه نمي شود هر معشوقي دوست دارد كه در كنار كسي باشد كه آرامش داشته باشد تو بي قراري هستي از متخصص روان پزشك كمك بگير تا ذهنت آرام شود و اضطرابت كم شود.
بنابراين شما پرسشگر محترم بايد كاري كنيد كه ايشان در گام اول زير نظر روان پزشك باشند
و در فعاليت هاي سازنده مانند ورزش و كارهاي علمي و هنري و ارتباط با دوستان و نماز و...را ادامه دهد و به بهانه مختلف او را از انزوا بيرون كشيد
هشيار كردن خانواده در صورت امكان كمك زيادي به درمان مي كند

تذكر: خود شما پرسشگر محترم كه مي خواهيد به ايشان كمك كنيد نيز مراقب باشيد چه بسا اين وابستگي به شما منتقل شود و نيز احتمال دارد خود شما هم از نظر هيجاني درگير اين ارتباط شويد[/]

[="Tahoma"][="DarkGreen"]

حامی;822223 نوشت:
دلبستگي و وابستگي
از نظر روان شناختي فرق است بين دلبستگي و وابستگي. فردي كه عاشق ديگري مي شود و تصورش اين است كه از روي كره زمين تنها اين فرد است كه مي تواند او را خوشبخت كند گرفتار عشق بيمارگونه است كه اين امر ريشه در اضطراب و مشكلات صفات شخصيتي است. البته وقتي اينجا مي گوييم شخصيت مراد شخصيتي نيست كه در عرف مي گوييم.
يعني نشانه هاي اين اختلال در فرد حداقل دو هفته ظاهر است
مانند بي خوبي و بدخوابي، بي قراري و دلشوره، ميل شديد به تنهايي و فرار از جمع، فكرهاي تكراري منفي خودش، نارضايتي از زندگي، خلق پايين، گريه هاي مكرر، بي نظمي در خورد و خوراك و ميل به خودآزاري ( با موسيقي غمناك و..) ميل به مسكن ها مانند سيگار و مواد مخدر و.....

انتقاد به رسانه ملي
متأسفانه رسانه ملي ما سريال هايش طوري ساخته نمي شود كه اين مشكلات در ضمن مثلا 40 برنامه به مردم القا شود و راهكار يادشان دهد.
در برابر تا دلتان بخواهد ارتباط هاي عشقي پسر و دختر كه خام و نپخته است به صورت ضمني القا مي شود
البته بنده بد بين نيستم به كارگردان ها و نويسندگان به هر حال آنها تخصص روان شناختي ندارند و نمي دانند چه مي كنند
اي كاش برخي از اين سريال ها لااقل مانند سريال مختار با تحليل كارشناسان رسانه همراه مي شد.[/]

سلام و عرض ادب
چیزی که این میان من متوجه نشدم اینه که خدا اینجا چه تقصیری دارد؟کدام شرایط جور نیست که خداوند بخواهد جور کند؟
طرف دارد با زبان سلیس فارسی میگوید من آدم زندگی دائم نیستم.
....
شاید شاید شاید و البته نمی خواهم بگویم 100% اینطور است ولی شاید دارد به طور تلویحی میگوید که زندگی های موقت مناسب احوالش است.حداقل کلمات ایشان که این را دارد نشان میدهد.

love;820243 نوشت:
کمکش کنید

[=arial]
اولا قشنگ معلومه علاقه ای ار ذهن و احساس 16 ساله تو وجود یه آدم سی و چندساله نمود پیدا کرده
پس مطمئن باشین قصدش واسه خودکشی جدی نیست
99 درصد جمعیت ایران یه روزی میخواستن خودکشی کنن ولی نکردن
ثانیا بارها گفتم امکان نداره عشق اول فراموش بشه
این زخمی که ما آدما با آگاهی به خودمون میزنیم بعد یه مدت خونریزیش قطع میشه ولی جاش همیشه می مونه
پس توصیه به فراموشی هم کار بیهوده ایه

فقط میگم شما دیگه الان بچه نیستی که بگیم مخش داغ کرده
هرجوری که بخوای حساب کنی طرف نمیخوادت دیگه چطوری بگه؟؟؟
شما بجای اینکه خودتو به زور بهش بچسبونی
یا از خدا شاکی باشی و بخوای خودکشی کنی
بگرد یکی رو پیدا کن که
وقتی واسش میمیری تب که هیچی حداقل بخاطرت دماغشو بالا بکشه.
این که قشنگ داره میگه دو روز دیگه واسم تکراری میشی

خوبه بعد سی و پنج سال تنهایی با کسی بری زیر یه سقف که
یا باید تا آخر عمرت هرروز با یه سازش برقصی که تکراری نشی
یا فوقش چند ساله دیگه به اسم تنوع شاهد خیانتش باشی؟
تازه اون موقع هم به خدا میگی چرا زندگی مشترکم اینطوری شد؟
اصلا هم به روی مبارکت نمیاری که طرف قبلا گفته بود تصمیمش واسه زندگیش چیه.

سلام
حرف زیاد هست ولی ترسیدم قضاوت باشه

فقط اینکه من در شرایط اون خانم نیستم که نظر بدم، ولی خواهر خوبم با این همه اصرار حتی اگه راضی هم بشه به احتمال زیاد شما همیشه تحقیر خواهید شد و اونجا دوباره میاید یقه ی خدا رو میگیرید که ای خدااااااااا تو که این همه قدرت داشتی چرا اون موقع جلو منو نگرفتی؟؟؟

بعدم طبق گفته های شما دوستتون موقعیت های ازدواج داشتن و خودشون نخواستن واقعا تقصیر خدا این وسط چیه؟؟؟؟؟

یه نکته اینکه بنظرم اسم اون آقا رو از بالا پاک کنید بهتر باشه!!!

love;820243 نوشت:
سلام

من برای انجام پروژه ای با دختر خانمی آشنا که بعد از انجام پروژه بهم اعتماد کرد و چون گوشی نداشت برای درد و دل بهم از مشکلاتش گفت الان هم قصد خودکشی و ... داره هر چی اصرا کردم که خودش اینجا سوالش رو بگه که کارشناسان جوابش بده راهنمایی کنند قبول نکرد
می گه که اون آخوندا فقط میگن امیدوار باشه توکل کن، اشتباه کردی ، صبر کن و ...
ولی من چون خودم اینجا جواب گرفتم درخواست راهنمایی برای این خواهر دارم.
واقعا دوست دارم کمکش کنم که زندگی کنه امیدوار باشه ولی دیگه نمی دونم چی بگم یعنی اصلا بلد نیستم بنابراین اول توکل بر خدا دوم هم التماس کمک از شما دوستان خوب.

اما شرایط ایشون:
1.دختر خانمی از خانواده فوق العاده مذهبی در حدی که هیچ چیزی در مورد دوستی و ... نمی تونه بگه.
2.با این که خواستگار داشته و هم مشغول کار هست و هم از نظر مالی و ظاهری شرایط مناسب برای اذدواج داشته ولی الان 35 سال داره و اذدواج نکرده میگه کسی که بتونه قبول کنه نتونسته
3.مدیر جایی که کار میکرده ادم چند شغله و پر درآمد بوده که از طریق کاری بیشتر با هم آشنا میشن
4.هر دو نفر به نقاشی و شعر و موسیقی و خطاطی علاقه زیاد دارن و از این طریق کم کم بهم وابسته میشن
5.این آقای مدیر 40 سالش هست میگه می ترسم از وابستگی بیشتر و اذدواج و خیلی اصرار داره که من ادم غیر قابل تحملی هستم و به درد نمی خورم.
6.اما دختر خانم شدیدا در حد کتاب عاشقانه ، عاشق ایشون هست در حدی که هر چقدر توسط پسر پس زده میشود و ... اما دختر وابسته شده و فقط میگه باشه بدونم هست
7.الان به شدت دختر خانم دچار افسوس و غم هست و قصد خودکشی داره و مقصر همه چی رو خدا میدونه
8.این خانم هم اعتقادی هست و مقید به دین حجاب و نماز و روزه و ...



سلام و عرض ادب من فقط نظرمو بیان میکنم

اول اینکه چقد جالبه این خانوم با اینهمه دغدغه بازهم جایی برای عاشقی دارند اینکه تو سنشون چنین عشقیو بدست آورند زیادم تعجب برانگیز نیست

یقول خودشون عشق سنو سال نمیشناسه

من حرفایی که رد وبدل میشد رو خوندم یه مرد سرسخت که حرف فقط حرف خودشه قبلا من هم چنین چیزی رو دیده بودم دوستم تعریف میکرد ومن

که میدیم دقیقا بعضی این حرفا مثل ایشون مشترکه

مردی بود که مادر نداشت و ازنظر مالی پولدار بودن و ازازدواج بی زار و عاشق تنهایی خلوت بغضا عین همین حرفا ولی بعد از چندین ماه همین آدم که

اینقد ادا میکرد تصمیم میگیره ازدواج کنه که خیلی ماجرا داره میگذرم

مثل همین خانوم دختر خیلی باهاش حرف میزد اما به عقیده ایشون اون دختر فقط براش یه دوست هست نه بیشتر و اون مرد بخاطر حرف پدرش

حاضرشد بادختری که پدر میگه ازدواج کنه و الان خوشبختن

اما حرفم اینه این مرد تا خودش نخواد ازدواج کنه این خانوم هرچقدم بگه فایده ای نداره اما باید از این ظلمت تنهایی بیرون بره منتها اون دختر باید یکم

جسارت یکم زرنگی و یکم جاشنی محبت رو میون حرفاش اضافه کنه البته نمیدونم تا چقد غرور داره چون جلوشو میگیره

وگرنه داره خودشو به اون مرد تحمیل میکنه مرد مسلمه چنین آدمیو نمیخاد

اگه باز نتونست این زن به این آقا نمیرسه و مسلما شکست میخوره

فقط باید اونو ازظلمات تنهایش بیرون بیاره وسیاست بخرج بده وگرنه خودشو به مرور داره خورد میکنه وبعدا متوجه میشه و همونطورکه استاد فرمودن

شما هم مواظب باشید !
موفق باشید

موضوع قفل شده است