سوالات کمرشکن از مراجع شیعه (خطبه ۶۷ نهج البلاغه) سوال 10

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
سوالات کمرشکن از مراجع شیعه (خطبه ۶۷ نهج البلاغه) سوال 10

سوال دهم:

در سوره نساء آیه ۵۹ آمده: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّـهَ وَأَطِیعُوا الرَّ‌سُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ فَإِن تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُ‌دُّوهُ إِلَى اللَّـهِ وَالرَّ‌سُولِ إِن کُنتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ‌ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ‌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا)،ای اهل ایمان اطاعت کنید از فرمان خدا و اطاعت کنید از فرمان رسول خدا و فرماندارانتان، و چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشد به حکم خدا(قرآن) و رسول(سنت) باز گردید اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید این کار(رجوع به حکم خدا و رسول) برای شما بهتر و خوش عاقبت تر خواهد بود.
مراجع رافضی، اولی الامر را در حقیقت همان امام معصوم و من عندالله می دانند، سوال اینجاست که کلمه منکم در آیه چیست؟
چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند و اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!!

ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!!

در ضمن معنای منکم با توجه به آیات دیگر روشن می شود، در سوره انفال آیه۷۵ آمده: (وَالَّذِینَ آمَنُواْ مِن بَعْدُ وَهَاجَرُواْ وَجَاهَدُواْ مَعَکُمْ فَأُوْلَئِکَ مِنکُمْ)……….، و کسانی که بعدا ایمان آورده و هجرت نموده و همراه شما جهاد کرده‏اند اینان از زمره شمایند(پس نگفته فقط اهل بیت یا فقط علی و فرزندانش جزء منکم می شوند)، در انتهای آیه۵۹ سوره نساء آمده که چون در چیزی کارتان به گفتگو و نزاع کشید به حکم خدا و رسول بازگردید، سوال اینجاست که مگر کسی حق دارد با امامی که معصوم از خطا است نزاع کند؟
مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟
پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟
در آیه باید چنین می آمد که هرچه امام معصوم گفت فوری اطاعت کنید، همانطور که در مورد پیامبر صلی الله علیه وسلم همینگونه آمده است و امر به اطاعت او شده است و آیا در جایی به مخالفت و نزاع با پیغمبر اسلام اشاره شده و این امر را عادی شمرده یا برعکس از آن نهی نیز شده است؟

اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس اینرا می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟
اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟
در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت) سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟
و مگر اطاعت او واجب نیست؟
کسانی چون جناب قزوینی می گویند:چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از ۲۵ سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید.
هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.
در ضمن جناب قزوینی فراموش کرده اند که ایشان حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟
مثل این است که با خود قرآن اختلاف کنیم و برای رفع این اختلاف دوباره به همان قرآن بازگردیم!!!
آیا این عقاید شما مضحک نیستند؟!!
تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)
در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!!
و اگر با اولی الامر می توان مخالفت کرد، پس اطاعت کو؟!
پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟! اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.3

رضا;777018 نوشت:
چون منکم یعنی از خودتان، یعنی اولی الامر و حاکمی از خودتان و این با عقیده شیعیان در تضاد است و طبق این عقیده باید مثلا در آیه من اهل بیت نبی می آمد نه منکم، چون همه که امام و معصوم نیستند

بنده چیزی نمی گویم فقط طرف مقابل بگوید با ایا آیات چکار کنیم

كَمَا أَرْسَلْنَا فِيكُمْ رَسُولاً مِّنكُمْ يَتْلُو عَلَيْكُمْ آيَاتِنَا وَيُزَكِّيكُمْ وَيُعَلِّمُكُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَيُعَلِّمُكُم مَّا لَمْ تَكُونُواْ تَعْلَمُونَ ﴿بقره 151﴾
همان طور كه در ميان شما فرستاده‏اى از خودتان روانه كرديم [كه] آيات ما را بر شما مى‏خواند و شما را پاك مى‏گرداند و به شما كتاب و حكمت مى‏آموزد و آنچه را نمى‏دانستيد به شما ياد مى‏دهد (151)

يا بَني‏ آدَمَ إِمَّا يَأْتِيَنَّکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ يَقُصُّونَ عَلَيْکُمْ آياتي‏ فَمَنِ اتَّقي‏ وَ أَصْلَحَ فَلا خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَ لا هُمْ يَحْزَنُونَ(اعراف 35)
ای فرزندان آدم! اگر رسولانی از خود شما به سراغتان بیایند که آیات مرا برای شما بازگو کنند ، ( از آنها پیروی کنید ) کسانی که پرهیزگاری پیشه کنند و عمل صالح انجام دهند ( و در اصلاح خویش و دیگران بکوشند ) ، نه ترسی بر آنهاست و نه غمناک می شوند.

أَ لَمْ يَأْتِکُمْ رُسُلٌ مِنْکُمْ يَتْلُونَ عَلَيْکُمْ آياتِ رَبِّکُمْ وَ يُنْذِرُونَکُمْ لِقاءَ يَوْمِکُمْ هذا قالُوا بَلي‏ وَ لکِنْ حَقَّتْ کَلِمَةُ الْعَذابِ عَلَي الْکافِرينَ(زمر71)
«آیا رسولانی از میان شما به سویتان نیامدند که آیات پروردگارتان را برای شما بخوانند و از ملاقات این روز شما را بر حذر دارند؟!» می گویند: «آری ، ( پیامبران آمدند و آیات الهی را بر ما خواندند ، و ما مخالفت کردیم! ) ولی فرمان عذاب الهی بر کافران مسلّم شده است.

با این رویکرد باید بگویم پیامبر از خودتان یا پیامبران از خودتان یعنی خودتان جمع شوید و پیامبر انتخاب کنید و به جبرئیل اطلاع دهید تا خداوند با پیامبر منتحب شما در ارتباط باشد!!!!!

رضا;777018 نوشت:
اصلا خودتان یعنی ما و بقیه مردم عادی و مشخص است که مردم عادی با امامان خارق العاده شیعه تفاوتی از زمین تا آسمان دارند، خلقت ما از خاک است ولی خلقت امامان از نور است!! ما معصوم نیستیم در صورتیکه امامان معصوم از ذره ای سهو و خطا هستند!!
ما کرامات یا معجزه ای نداریم ولی از هر انگشت امامان اعمال خارق العاده ای بیرون می آید!!

اینگونه سخن گفتن از آن کسی است که حرف منطقی نداشته باشد و بخواهد با هیاهو حرف خود را از پیش ببرد و اعتقاد طرف مقابل را به سخره می گیرید البته ای کاش به جای مسخره کرده اعتقاد حقه طرف مقابل سری به منابع خودشان می زد تا ببیند خودشان در مورد بزرگانشان چه می گویند
جناب عمر بن خطاب در مدينه مشغول خواندن خطبه نماز جمعه و آيات قرآن را مي خواند؛ يك دفعه سه مرتبه گفت: «يا ساريه الجبل»، همه ماندند كه چه اتفاقي افتاده؛ بعد از نماز از او پرسيدند كه چه شد وسط خطبه اين چنين گفتي؟ گفت: در حين خطبه خواندن، يك نگاهي كردم به ملكوت زمين و زمان، ديدم لشكري كه براي فتح نهاوند فرستاديم، دشمنان از 4 طرف مي خواهند محاصره كنند و آنها را از بين ببرند، فرمانده شان آقاي ساريه بود، او را صدا زدم كه بيائيد به طرف كوه و از يك طرف با دشمن بجنگيد، تا آنها از 4 طرف حمله نكنند؛ آنها هم آمدند به سمت كوه و جنگيدند. بعد از 3 ماه كه لشكر آمد به مدينه، سؤال كرديم كه آيا اين قضيه را شما هم ديديد؟ گفتند: بله، در فلان روز در بيابان نهاوند بوديم كه صداي آقاي عمر در فضا طنين انداز شد و همه لشكر هم صداي او را شنيدند و او از مدينه صدا زد: «يا ساري الجبل»، و اگر صداي عمر نبود، همه از بين رفته بوديم و اين پيروزي هم نصيب اسلام نمي شد(1)
رود نيل طغيان كرده بود و خانه هاي مردم داشت نابود مي شد. آمدند خدمت عمر بن خطاب كه اي خليفه رسول الله! به داد ما برس كه خانه هايمان رفت. جناب عمر بن خطاب گفت: يك سفالي براي من بياوريد؛ سريع براي او آوردند و با دست مباركش بر روي آن سفال نوشت :اگر به امر خداوند جاري مي شوي، پس جاري شو و اگر به امر خودت جاري مي شوي، ما كاري نداريم هر كاري مي كني بكن. بعد از آن، اين رودخانه ديگر طغيان نكرد و مردم از طغيان رود نيل راحت شدند.(2)

روزي در مدينه زلزله شديدي آمد و مردم ريختند بيرون و پناه آوردند به خليفه دوم، خليفه دوم شلاق خود را محكم بر زمين كوبيد و گفت: " آرام باش به اذن خدا " زمين هم آرام شد؛ بعد از آن،‌ زمين مدينه ديگر زلزله نگرفت
يكي از خانه هاي مدينه آتش گرفت و سرايت كرد به بخش أعظمي از خانه هاي مدينه.
مردم مانده بودند حيران و سرگردان كه خانه ها آتش گرفته. عمر نوشت : " اي آتش به اذن خدا ساكن و خاموش شو" و آن را انداخت در آتش و آتش در همان لحظه ساكت و خاموش شد .(3)
1. البداية و النهاية، ج7، ص94، قصه جنگ فسا و المغني ، عبد الله بن قدامه ، ج 10 ، ص 552 و الشرح الكبير ، عبد الرحمن بن قدامه ، ج 10 ، ص 387 و فيض القدير شرح الجامع الصغير ، المناوي ، ج 4 ، ص 664 و تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 87 و دقائق التفسير ، ابن تيمية ، ج 2 ، ص 140 و أسد الغابة ، ابن الأثير ، ج 2 ، ص 244 و الإصابة ، ابن حجر ، ج 3 ، ص 5 – 6 و تاريخ اليعقوبي ، اليعقوبي ، ج 2 ، ص 156 و الكامل في التاريخ ، ابن الأثير ، ج 3 ، ص 42 – 43 و تاريخ الإسلام ، الذهبي ، ج 1 ، ص 384 و تاريخ ابن خلدون ، ابن خلدون ، ج 1 ، ص 110 و تاج العروس ، الزبيدي ، ج 16 ، ص 327 .
2. تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .
3.تفسير الرازي ، الرازي ، ج 21 ، ص 88 .

رضا;777018 نوشت:
مگر سخن امامان معصوم همچون وحی نیست؟

مثل وحی نیست ولی در تشریح و تبین وحی است
رضا;777018 نوشت:
پس چگونه می توان با ایشان نزاع داشت؟

اولا بنا نیست با ایشان نزاع شود بلکه اگر در مورد ایشان نزاع کردید یعنی همان کاری که پس از پیامبرصلی الله علیه واله وسلم انجام دادند در مورد اولی الامر نزاع کردند و خود کس دیگر را اولی امر دانستند در اینجا اگر امر بر کسی مشتبه شد به سراغ خدا و رسول خدا برود
ثاینا: کم با خود اولی الامری که منظور ماس نزاع نکردند، به در خانه ایش ریختند ، همسرش را به شهادت رساندند، فرزندش را شهید کردند و ....

رضا;777018 نوشت:
اصلا شان نزول این آیه بخاطر تنازع با فرمانده است، اطاعت از خدا و رسول که از اول تا آخر قرآن ذکر شده و هرکس اینرا می داند، پس موضوع اصلی همان تنازع با حاکم است و چنانچه امام همچون رسول بود که تنازع با او ممکن نبود و چرا برای الله و رسول اطیعوا آمده است، ولی برای اولی الامر نیامده است؟

این اولی ادعا است به قول طلبه ها هذا اول الکلام
باید این حرف ثابت شود نه اینکه مفروض در نظر گرفته شود.

رضا;777018 نوشت:
اگر اولی الامر از جانب خداست پس چرا اطیعوا ندارد؟ در آیه آمده اولی الامر منکم، یعنی حاکمی از خودتان، چرا بجای منکم، منا نیامده؟ یا چرا من اهل بیت نبی نیامده است؟

عطف به اطیعوا قبلی است یعنی از خدا اطاعت کنید، از رسول خدا و اولی الامر اطاعت کنید، وگرنه اگر آن گونه که شما در نظر گرفته اید ترجمه کنیم
می شود از خدا اطاعت کنید، از رسول خدا اطاعت کنید و اولی امر از شما . جمله تمام
جمله بعدی با واو شروع می شود و ان تنازعوا ....
خوب تکلیف این اولی الامر در بین دو جمله چه میشود به قول شما به جمله اول که ربط ندارد جمله دوم هم که هنوز شروع نشده پس این اولی الامر متعلق به کدام جمله می باشد؟

رضا;777018 نوشت:
در آیه به تنازع با این اولی الامر اشاره شده و راه رفع اختلاف نیز بیان شده است(یعنی ارجاع دادن اختلاف به کتاب و سنت) سوال اینجاست که مگر می شود با شخص معصوم نزاع داشت؟

همان طور که عرض شد اگر در خود اولوالامر تنازع کردید به سراغ کتاب خدا وسنت بروید چشم
کتاب خدا چه می گوید سنت پیامبر چه کسی را در جاهای مختلف انتخاب کرده است
گیرم که این اولی الامر متعلق به جمله بعد است . آیه می گوید اگر در چیزی تنازع کردید به کتاب خدا و سنت پیامبر صلی الله علیه واله وسلم پناه ببرید. بلافاصله پس از پیامبر صلی الله علیه واله وسلم تنازع پیش آمد در امر خلافت در امر فدک آیا به سراغ کتاب خدا وسنت رفتند یا اینکه خودشان عمل کردند ؟

رضا;777018 نوشت:
کسانی چون جناب قزوینی می گویند:چه بسا این نزاع و اختلاف بر سر همان موضوع خلافت باشد!! ما می گوییم خلافت حضرت علی که به زعم شما غصب می گردد و او اولی الامر نمی شود تا کسی بخواهد با او اختلاف کند و خلافت او پس از ۲۵ سال نیز مورد قبول شما نیست و چنانچه قبول داشتید که دیگر مشکلی وجود نداشت، شما تنها خلافت بلافصل را می خواهید.

اولا: اولی الامر بودن به خلافت رسیدن نیست بلکه خلافت کردن جزئی از اولی الامر بودن است پیامبر در مکه حکومت تشکیل نداد اما اولی الامر بود اما در مکه جزئی از اولی الامری که شرایط در مکه نبود و آن حکومت بود نیز به دست آمد نه اینکه اولی الامری پیامبرصلی الله علیه واله وسلم از مدنیه شروع شد پس حضرت علی علیه السلام بلافاصله پس از رحلت پیامبرصلی الله علیه واله وسلم اولی الامر می شود اما جزئی از اولی الامری که مربوط به خلافت است از ایشان غصب می شود
ثانیا: ما خلافت حضرت علی علیه السلام را در آن چهار سال قبول داریم می گویم حضرت علی علیه السلام باید از سال 11ق به خلافت می رسید نگذاشتند اما در سال 36 به خلافت رسیدند نه اینکه این چهار سال را قبول نداشته باشیم بلکه می گوییم ایشان باید 29سال خلیفه می شدند اما 4سال خلیفه شدند اما شما که می گویید در آن چهار سال اولی الامر بود ایا در همان چهار سال به این آیه قران عمل کردید؟ جواب منفی است
زیرا جنگ جمل را راه انداختید، جنگ صفین را راه انداختید و با حضرت بارها مخالفت کردید اگر بگویید ما این کار را نکردیم می گوییم شما کار آنها را با تایید آنها تایید می کنید شما طلحه و زبیر را از صحابه چک سفید دار پیامبرصلی الله علیه واله وسلم می دانید که هر چه کردند مهم نیست بخشیده می شوند و شما معاویه را خال المومنین می دانید ای کاش محمد بن ابابکر را هم خال المومنین می دانستید اما چون اصرار بر تایید دشمنان قسم خورده اهل بیت دارید حتی عبدالله بن عمر اولا پسر خلیفه دوم است ثانیا به قول شما از صحابه عادل است ثالثا برادر عایشه ای است که از سایر همسران پیامبرصلی الله نزد شما محترم تر است با این ویژگی ها وی را خال المومنین نمی دانید چون اگر با حضرت علی علیه السلام بیعت و همکاری نکرد با ایشان جنگ هم نکرد جرم اش این است ما معاویه چون جنگ کرد شد خال المومنین!!!!!!!!!

رضا;777018 نوشت:
هیچ یک از امامان شیعه نیز (به جز علی و حسن که آن نیز بطور بلافصل نبوده) خلافت نداشته اند تا بخواهیم ایشان را مصداق این آیه بدانیم و ائمه شیعه اولی الامر نبوده اند تا کسی بخواهد با ایشان پیرامون خلافتشان مخالفت کند.


همه ائمه علیهم السلام بلافاصله پس از شهادت امام قبلی اولی الامر می شدند اما یک جزء الی الامر بودن خلافت و رهبری جامعه بود که از ایشان غصب شده بود این به معنای از بین رفتن کل اولی الامری نیست

رضا;777018 نوشت:
در ضمن جناب قزوینی فراموش کرده اند که ایشان حضرت علی را قرآن ناطق می دانند و حتی فهم قرآن را مستلزم وجود اهل بیت می دانند، خوب بازگشت به قرآن دیگر یعنی چه؟

این را باری شما می گوید که حضرت علی علیه السلام را قرآن ناطق نمی دانیدلذا می فرماید علی قرآن ناطق است شما که قبول ندارید طبق این آیه در امر خلافت به خدا و قرآن مراجعه کنید

رضا;777018 نوشت:
تازه وقتی افراد بخواهند اختلاف موجود را به کتاب و سنت ارجاع دهند، چیزی پیرامون خلافت الهی علی در کتاب و سنت پیدا نمی کنند و پس از آن باید چه کنند؟ و اختلاف را به کجا ارجاع دهند؟(لابد به انجیل؟!!)


در قرآن وسنت بارها به ولایت و خلافت و برتری و فضیلت و ... حضرت علی علیه السلام اشاره شده است البته در انجیل هم آمده اما اگر کسی با این هم تکرار و اصرار در قرآن پیدا نکند یا نخواهد که پیدا کند دنبال انجیل هم نرود زیرا آنجا هم یا نمی تواند یا نمی خواهد که بتواند پیدا کند.

رضا;777018 نوشت:
در این آیه خداوند می فرماید در صورت اختلاف و منازعه با اولی الامر موضوع مورد اختلاف را به کتاب و سنت ارجاع دهید. سوال ما این است که اگر ائمه همان اولی الامر هستند و اگر معصومند و اگر عالم به غیب هستند و اگر در خصوص فهم قرآن محال است اشتباه کنند، بنابراین ادامه آیه باید اینگونه می آمد که در صورت منازعه و اختلاف موضوع را به اولی الامر ارجاع دهید یا اینکه با اولی الامر نباید منازعه و مخالفت کنید(همانگونه که با خدا و رسول نباید مخالفت کنید) و یا اینگونه می آمد که فرمان و نظر اولی الامر در حقیقت همان فرمان و نظر خداست. آری اگر عقیده شما درست است چرا خداوند نعوذبالله موضوع را اینقدر پیچانده است؟!!


پیامبر صلی الله علیه واله وسلم پیامبر خداست اما اگر کسی مثل ابوسفیان و معاویه اصل پیامبری پیامبر را قبول نداشته باشد می توان به او گفت: حضرت محمد صلی الله علیه واله وسلم پیامبر خداست اگر در این امر تنازع دارید بروید از خودش بپرسید. آیا طرف مقابل ما را به استهزا نمی گیرد و نمی گوید اگر قبول داشتم که با او نزاع نمی کرد چطور برای رفع نزاع حرف او را حجت قرار دهم
در اینجا نیز خطاب به کسانی است که حضرت علی علیه السلام را به عنوان اولی الامر قبول ندارند و با ایشان بر سر اولی الامری نزاع کرده اند برای حل نزاع بروند از خودش بپرسند تا نزاع مرتفع شود؟

رضا;777018 نوشت:
پس تکلیف اطاعت کردن چه می شود؟! اطاعتی که در ابتدای آیه در مورد خدا و رسول ذکر شده و شما آنرا برای اولی الامر نیز الزامی و واجب می دانید و این اطاعت را در راستای همان اطاعت خدا و رسول می دانید که در آیه ذکر شده است.3

اگر گوشی شنوا باشد تکلیف مشخص شد اگر کسی خواب بوده بیدار می شود اما اگر کسی خود را به خواب زده نمی توان او را بیدار کرد

موضوع قفل شده است