اینترنت با مغز ما چه می کند؟!

تب‌های اولیه

8 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
اینترنت با مغز ما چه می کند؟!

به گزارش گرداب،
اینترنت یکی از فناوری‌هایی بود که همانند بسیاری دیگر از فناوری‌های وارداتی پس از ورود به کشور به‌سرعت فراگیر شد و البته مثل همیشه قبل از آن‌که فرهنگ استفاده از این فناوری به کشور وارد شود، خود فناوری در اختیار مردم قرار گرفت و همه‌گیر شد. امروز کمتر خانه‌ای است که اینترنت در آن پیدا نشود؛ حتی پای این فناوری به رستوران‌ها و کافی‌شاپ‌ها و دیگر اماکنی که برای استراحت و تفریح مردم است هم بازشده است.

اما بدون شک گروه زیادی از کاربران و مشتری‌های پروپاقرص این فناوری نسبت به این موضوع غافل هستند که اینترنت می‌تواند چه تأثیراتی بر جنبه‌های مختلف زندگی‌شان ازجمله تفکر و ذهن کاربرانش داشته باشد. دغدغه‌ای مشترک که نه‌فقط در داخل کشور ما بلکه در سرتاسر جهان وجود دارد و «نیکلاس کار» محقق و فارغ‌التحصیل رشته زبان انگلیسی که خود یکی از شیفتگان این فنّاوری بوده است را در جستجوی این سؤال کشانده که تأثیر اینترنت بر مغز ما چیست؟

نیکلاس کار با نگارش کتاب «کم‌عمق‌ها» مراحل تحقیق خود در ارتباط با فرآیند فعالیت مغز و رابطه عملکرد مغز با استفاده از فناوری اینترنت به رشته تحریر درآورده است. او در بخش‌های مختلف این کتاب به بررسی فیزیولوژی مغز، کارکرد حافظه، تاریخچه فناوری‌های فکری، نقش موتورهای جستجوی و به‌خصوص شرکت گوگل و دیگر موارد مرتبط می‌پردازد تا بتواند دلیل و نحوه تأثیر این فناوری را بر تفکر بشر نشان دهد. این تحقیق درنهایت به یک نتیجه قابل‌توجه می‌رسد؛ نتیجه‌ای که نویسنده با زیرکی آن را برای عنوان‌بندی کتابش استفاده کرده است تا نشان دهد که ماحصل تحقیقش در ارتباط با تأثیر اینترنت بر مغز پاسخی بر این سؤال است که ریشه بی‌حوصلگی مردم قرن بیست و یکم در هنگام مطالعه چیست و چرا عموم مردمِ قرن بیست و یکم، سطحی‌تر از گذشته مطالعه می‌کنند و بااینکه حجم بیشتری از اطلاعات در دسترسشان است، کم‌عمق‌تر شده‌اند.

«کم‌عمق‌ها» ادبیاتی روان دارد که به‌واسطه تنوع مطالب و داده‌های مطرح‌شده در آن، جذابیتی دوچندان برای مخاطبان پیداکرده است. این کتاب در ایران با دو ترجمه از امیر سپهرام و محمود حبیبی به ترتیب توسط انتشارات مازیار و گمان و باقیمت‌های ۱۱ هزار تومان و ۲۲ هزار تومان منتشرشده است و هر دو آن‌ها مورد استقبال مخاطبان قرارگرفته است.

باهم بخش‌هایی از این کتاب را می‌خوانیم. لازم به ذکر است که بخش‌های انتخاب‌شده مربوط به نسخه منتشرشده از سوی نشر مازیار است.


پرده اول: دلم برای مغز قدیمی‌ام تنگ‌شده بود!

من دانشجوی دوره کارشناسی در رشته زبان انگلیسی بودم و تمام تلاشم را می‌کردم که از کلاس‌های علوم و ریاضی اجتناب کنم. معمولاً هفته‌ای یکی دو ساعت را پشت پایانه‌های سالن عمومی تله‌تایپ صرف می‌کردم. پس از مدتی سعی کردم با نحوه کاربری سیستم‌ها آشنا شوم و حتی چند دستور بیسیک [پایه‌ای] را یاد گرفتم؛ اما این بخش از کار فقط یک سرخوشی دیجیتال بود. من ساعت‌ها از وقتم را در کتابخانه می‌گذراندم و علیرغم این که ده‌ها هزار کتاب دورتادورم بود، اما به خاطر ندارم آن هیجانی را حس کرده باشم که عارضه‌ای است برای چیزی که امروزه «اضافه بار اطلاعات» نام گرفته است.

پنج سال پس از ترک دانشگاه بود که کامپیوتر به طور جدی وارد زندگی‌ام شد. من تقریباهمه پس‌اندازم را صرف خرید یکی از جدیدترین کامپیوترهای تولید شرکت اپل کردم. این کامپیوتر هم کارهای خانگی‌ام را انجام می‌داد و هم کسب و کارم را. کم کم حس می‌کردم که کامپیوتر تنها ابزار ساده‌ای نیست که صرفاً همان کاری را بکند که به او گفته می‌شود. بلکه ماشینی است که به شیوه‌ای زیرکانه و بدون اشتباه، نفوذش را روی کاربر اعمال می‌کند. هر چه بیشتر از آن استفاده می‌کردم، بیشتر شیوه‌های کاریم را تغییر می‌دادم.

تغییرات بزرگ‌تر وقتی از راه رسیدند که حدود سال ۱۹۹۰ یک مودم خریدم. پیش از آن، مک پلاس [نام کامپیوترهای تولید شده توسط شرکت اپل] یک ماشین مستقل و تودار بود و کارکردش منحصر می‌شد به همان نرم‌افزارهایی که روی دیسک سختش نصب کرده بودم. وقتی از راه مودم به کامپیوترهای دیگر وصلش کردم، یک هویت جدید و یک نقش جدید به خود گرفت.

تا اواسط دهه ۱۹۹۰، دیگر، بدون احساس ناراحتی، در «چرخه به‌روزرسانی» گرفتار شده بودم. در همین اثنا بود که صحبت‌هایی در مورد چیزی به اسم اینترنت شنیدم؛ شبکه اسرارآمیزی از شبکه‌ها که قول می‌داد همه چیز را عوض کند. من روز به روز با اینترنت همراه شدم تا اینکه در سال ۲۰۰۷، افعی تردید به بهشت اطلاعاتی‌ام خزید. متوجه شدم که اینترنت نفوذی بسیار قوی‌تر و گسترده‌تر از کامپیوتر شخصی مستقلم برمن اعمال می‌کند. تنها این نبود که زمان زیادی را خیره به صفحه نمایش می‌گذراندم، باز تنها این نبود که با هرچه بیشتر خو گرفتن و وابسته شدن به وب‌سایت‌ها و خدمات اینترنتی، خیلی از عادت‌ها و رویه‌های کاریم تغییر می‌کرد. بلکه به نظر، خودِ شیوه کارکرد مغزم بود که دست‌خوش تغییر می‌شد. وقتی متوجه این موضوع شدم که دیدم روی هیچ موضوعی نمی‌توانم بیش از چند دقیقه تمرکز کنم. ابتدا گمان بردم که شاید عارضه‌ای مربوط به تحلیل مغزی میان‌سالی باشد؛ اما فهمیدم که این مغزم نیست که از دست می‌رود. برعکس، مغزم کاملا تشنه بود و خواهان سیراب شدن به روشی بود که اینترنت سیرابش می‌کرد؛ و هرچه سیراب‌تر، تشنه‌تر! حتی وقتی پشت کامپیوترم نبودم، مشتاق بودم که سری به ایمیل‌هایم بزنم، چند پیوند را کلیک و یا جستجویی در گوگل بکنم. می‌خواستم متصل باشم. همان‌طور که مایکروسافت‌ورد مرا به یک واژه‌پرداز گوشت و خونی مبدل کرده بود، حس می‌کردم اینترنت هم در حال تبدیل کردنم به چیزی مثل یک ماشین داده‌پردازی پرسرعت است؛ چیزی شبیه به هال انسانی. دلم برای مغز قدیمی‌ام تنگ‌شده بود!

پرده دوم: اخلاق فکری فناوری‌ها

اخلاق فکری فناوری‌ها به ندرت از سوی مخترعانشان تشخیص داده می‌شود. آنان معمولاً، چنان درگیر حل مسئله خاصی یا گره‌گشایی از معمای علمی و یا مهندسی غامضی می‌شوند که از دیدن اثرات ضمنی گسترده‌تر کارشان بی‌بهره می‌مانند. کاربران فناوری هم نسبت به اخلاق آن بی‌توجهند. آنان بیشتر به منافع عملی به دست آمده از به کارگیری ابزار اهمیت می‌دهند. پیشینیان ما به خاطر به ارتقای ظرفیت تفکر مفهومی یا آشکار کردن ساختارهای پنهان جهان نبود که نقشه را ساختند و به کار گرفتند. برای پیشبرد پذیرش شیوه علمی‌تری از تفکر هم نبود که ساعت‌های مکانیکی را ساختند. این‌ها محصولات جانبی فناوری بودند؛ اما عجب محصولات جانبی‌ای! درنهایت، این اخلاق فکری یک اختراع است که عمیق‌ترین اثرها را بر ما می‌گذارد. اخلاق فکری پیامی است که یک رسانه یا ابزاری دیگر به ذهن و فرهنگ کاربرانش منتقل می‌کند.

قرن‌ها متمادی تاریخ‌دانان و فیلسوفان نقش فناوری در شکل‌گیری تمدن را ردگیری و در موردش بحث کرده‌اند. برخی در اثبات آنچه تورستاین وبلن، جامعه‌شناس، «جبرگرایی فناورانه» نامیده بود، کوشیده‌اند و استدلال کرده‌اند که پیشرفت فناورانه که آنان نیرویی بیرون از کنترل انسان فرضش می‌کنند، اصلی‌ترین عامل اثرگذار در سیر تاریخ بشر بوده است. کارل مارکس، وقتی نوشت: «آسیاب بادی به شما جامعه‎ای با خان فئودال می‌دهد و آسیاب بخاری جامعه‌ای با سرمایه صنعتی» این دیدگاه را به کلام درآورد. مک‌لوهان نیز بعدها در کتاب درک رسانه‌ها نوشت: «نقش اساسی ما تولید ابزارهایی هر چه پیچیده‌تر است- برای «بارور کردن» ماشین‌ها؛ همان‌طور که زنبورها گیاهان را بارور می‌کنند- تا جایی که فناوری به ظرفیتی برسد که بتواند به خودی خود تولید مثل کند. در آن زمان، ما غیرضروری خواهیم شد!»

آن سوی این طیف؛ ابزارگرایانی هم هستند که قدرت فناوری را دست پایین می‌گیرند و ابزار را فرآورده‌ای خنثی و کاملا تابع خواست‌های آگاهانه کاربرش می‌دانند. ابزار وسیله‌ای است که از طریق آن به اهدافمان می‌رسیم و هیچ هدفی از خود ندارد.

اما اگر نگاه اجتماعی و تاریخی وسیع‌تری به موضوع بیندازیم، ادعای جبرگرایان اعتبار بیشتری می‌یابد. هر چند افراد و جوامع انتخاب‌های بسیار متفاوتی در مورد ابزاری که به کار می‌گیرند می‌کنند، اما این بدین معنی نیست که بشر، کنترل چندانی بر مسیر یا سرعت گام‌های پیشرفت فناورانه دارد. لنگدون وینر، دانشمند علوم سیاسی، می‌نویسد: «آنچه تجربه جوامع نوین نشانمان می‌دهد، این است که فناوری‌ها تنها ابزارهای یاریگر فعالیت‌های بشر نیستند، بلکه نیروهای قدرتمند فعالی هستند که شکل این فعالیت‌ها و معنای‌شان را هم تغییر می‌دهند.» گرچه به ندرت نسبت به این حقیقت آگاهی داریم، اما بسیاری از روال‌هایی که در زندگی دنبال می‌کنیم، توسط فناوری‌هایی ترسیم شده‌اند که خیلی پیش از به دنیا آمدن‌مان مورد استفاده بودند.

پرده سوم: جهت‌دهی دوباره مسیرهای مغزی بشر

یکی از مهم‌ترین درس‌هایی که از مطالعه انعطاف سیستم عصبی گرفته‌ایم، این است که ظرفیت‌های ذهنی، یا همان مدارهای مغزی‌ای که برای منظور معینی شکل می‌دهیم، می‌توانند برای اهداف دیگری هم به کار گرفته شوند. وقتی پیشینیان‌مان انضباط لازم را برای پیگیری یک خط استدلالی یا داستانی در صفحات چاپی متوالی، در ذهن‌شان رسوخ دادند، به مرور اهل تعمق، تفکر و تخیل هم شدند. مریان وولف می‌گوید: «افکار جدید به مغزی که آموزش دیده باشد که چطور برای خواندن خود را بازآرایی کند، سریع‌تر متبادر می‌شود. مهارت‌های رو به پیچیدگی فکری که از راه خواندن و نوشتن انگیخته شده‌اند، به خزانه فکری ما افزوده شده‌اند.»

کتاب تنها عامل دگرگونی آگاهی بشر در سال‌های پس از اختراع چاپ نبوده است. بسیاری از فناوری‌ها و روندهای اجتماعی و جمعیت‌شناختی دیگر هم نقش مهمی ایفا کرده‌اند؛ اما کتاب در مرکز تمام این تغییرات بوده است. به محض تبدیل کتاب به وسیله اصلی تبادل دانش و بصیرت، اخلاق فکری‌اش هم بنیان فرهنگ بشر شد.

امروزه ما، همچون اجدادمان در آخرین سال‌های قرون وسطی، خودمان را بین دو دنیای فناورانه می‌بینیم. اکنون، پس از ۵۵۰ سال، صنعت چاپ و محصولاتش از مرکز زندگی فکری بشر به حاشیه رانده می‌شوند. این انتقال از سال‌های میانی قرن بیستم و از زمانی آغاز شد که ما وقت و توجه‌مان را هر چه بیشتر به نخستین موج محصولات ارزان، فراوان و بسیار سرگرم‌کننده رسانه‌های الکتریکی و الکترونیکی- از قبیل رادیو، سینما، گرامافون و تلویزیون- معطوف کردیم؛ اما این فناوری‌ها همیشه مقید به ناتوانی در انتقال کلام نوشتاری بوده‌اند. شاید جای کتاب را تنگ‌تر کردند، اما جایش را نگرفتند. جریان اصلی فرهنگ، همچنان از راه صنعت چاپ می‌گذرد.

اکنون، این جریان به‌سرعت و قاطعانه به آبراهه جدیدی تغییر مسیر می‌دهد. همچنآن‌که کامپیوتر- رومیزی، لب‌تاب و دستی- همراه دائمی ما و اینترنت به رسانه برگزیده‌مان برای ذخیره‌سازی، پردازش و تسهیم اطلاعات به هر شکلی، ازجمله متن، بدل می‌شود؛ انقلاب الکترونیک هم به قله خود می‌رسد. مسلماً، جهان جدید جهانی سوادمند و پر از نمادهای الفبایی آشنا خواهد ماند. ما دیگر قادر نیستیم به جهان گم شده شفاهی برگردیم، همان‌طور که نمی‌توانیم عقربه‌ها را به زمان قبل از اختراع ساعت برگردانیم. البته بسیاری بر این باورند که ارتباطات روی اینترنت که به مختصر، غیررسمی و محاوره‌ای بودن گرایش دارد، ما را به فرهنگ شفاهی برمی‌گرداند؛ اما این قضیه به دلایل بسیاری نامحتمل به نظر می‌رسد؛ ازجمله این که این‌گونه ارتباط به صورت حضوری انجام نمی‌شود، چنانچه در فرهنگ شفاهی می‌شد، بلکه از طریق یک رابطه فناورانه صورت می‌پذیرد. پیام‌های دیجیتال از جسم تهی هستند.

یکی از محققان در ارتباط با مسئله ورود فناوری‌های جدید به زندگی مردم می‌نویسد: «نوشتن، چاپ و کامپیوتر، همگی ابزارهایی برای فناورانه‌سازی کلمه هستند.» و زمانی که کلمه فناورانه شد، دیگر نمی‌تواند نافناورانه شود؛ اما دنیای صفحه نمایشی که امروزه درکش می‌کنیم، جایی بسیار متفاوت از دنیای صفحه چاپی است. اخلاق فکری جدیدی در حال اعمال است و مسیرهای مغزی ما هم در حال جهت‌دهی دوباره است.

پرده چهارم: چرا کارهای نیازمند تمرکز پایدار در دنیای آنلاین دشوار است؟

در سال ۲۰۰۸، سه نفر از دانشمندان دست به آزمایشی زدند که تغییر مغز افراد در واکنش به استفاده از اینترنت را در عمل نشان داد. این محققان بیست و چهار نفر داوطلب را به کار گرفتند (دوازده نفر وب‌گرد حرفه‌ای و باقی افراد بی‌تجربه در وب) و مغزشان را حین جستجو در گوگل اسکن کردند. به این خاطر که یک دستگاه کامپیوتر درون دستگاه ام.آر.آی جا نمی‌گرفت، به هر یک از سوژه‌های تحقیق یک عینک مخصوص دادند که صفحات وب را نشان می‌داد و یک ابزار کوچک لمسی هم برای پیمایش صفحات. اسکن‌ها آشکار کردند که فعالیت مغزی وب‌گردان حرفه‌ای بسیار گسترده‌تر از تازه‌کارها است. به عبارت فنی‌تر «اینترنت‌بازهای حرفه‌ای از شبکه خاصی از بخش چپ مغزشان استفاده می‌کردند، در حالی که تازه‌کارها فعالیت بسیار کمی در این بخش نشان می‌دادند.» برای این که نتایج تحقیق کنترل شده باشد، از سوژه‌ها خواستند که متن سرراستی را هم که مطالعه کتاب را شبیه‌سازی می‌کرد، بخوانند. در این مورد، آزمایش تفاوت‌ قابل اعتنایی بین دو گروه نشان نداد. به وضوح، کاربران مجرب اینترنت مسیرهای عصبی مشخصی را پرورش داده بودند.

چشم‌گیرترین قسمت ماجرا زمانی اتفاق افتاد که آزمایش شش روز بعد تکرار شد. طی این دوره محققان گروه تازه‌کار را واداشته بودند که روزی یک ساعت به جستجو در اینترنت و وب‌گردی بپردازند. اسکن‌ها نشان دادند که آن بخش مغز این گروه که بیش‌تر بی‌تحرک بوده، اکنون فعالیت گسترده‌ای از خود نشان می‌دهد؛ درست مثل گروه اینترنت‌بازهای کار کشته. آن‌ها به این نتیجه رسیدند که تنها بعد از پنج روز تمرین، همان بخش مغز تازه کارهای اینترنت که فعال نبود هم فعال شد. تنها پنج ساعت پای اینترنت کافی بود که تازه کارها مغز خود را مداربندی مجدد کنند... وقتی مغز ما در برابر یک ساعت اینترنت‌گردی در روز، این‌قدر حساس است، اگر زمان بیشتری آنلاین باشیم، چه خواهد شد؟

کشف دیگری در این تحقیق، تفاوت بین وب‌گردی و کتباخوانی را هم آشکار می‌سازد. این محققان دریافتند که مغز افراد، وقتی که در اینترنت به جستجو می‌پردازند، نسبت به زمانی که متن کتاب‌مانندی را می‌خوانند، الگوی فعالیتی متفاوت دارد. حین کتابخوانی فعالیت مغز در ناحیه‌هایی بیشتر است که مربوط به زبان، حافظه و پردازش تصویرند، در حالی که اینترنت‌گردی بیشتر نواحی مرتبط با تصمیم‌گیری و حل مسئله را فعال می‌کند. خبرخوش این که از آنجایی که وبگردی کارکردهای بیشتری از مغز را درگیر می‌کند، می‌تواند به هشیار نگه داشتن ذهن افراد سالخورده نیز کمک کند. درواقع جستجو و مرور صفحات وب مغز را به همان شیوه‌ای تمرین می‌دهد که حل جدول کلمات.

از سوی دیگر، فعالیت شدید مغزی در وب‌گردان، این نکته را هم روشن می‌کند که چرا ژرف‌خوانی و دیگر کارهای نیازمند تمرکز پایدار در دنیای آنلاین دشوار است. ضرورت ارزیابی پیوندها و گزینه‌های پیمایشی متناسب، همراه با پردازش محرک‌های حسی متعدد زودگذر، مستلزم هماهنگی ذهنی و تصمیم‌گیری مداوم است که مغز را از کار تفسیر متن یا سایر اطلاعات بازمی‌دارد.

این یک دغدغه همیشگی ماست که تصور کنیم اگر یک بار دیگر کودک می شدیم و امکانات روتین حال حاضر مثل دسترسی به اینترنت و گوشی های هوشمند و تبلت و کامپیوتر را می داشتیم، چطور آدمی می شدیم. در دید اول، به نظر می رسد، این فناوری های و این حجم از دانش همیشه در حال دسترس، باید مغزهای من و شما را آماده تر، تیزتر، پویاتر و مطلع تر بکنند .

اما آیا واقعا همین طور است؟ !

این روزها، فشار روی مغزهای ما بیشتر از هر وقت دیگری شده است، نه به خاطر اینکه مشغول اندیشه های ژرف هستیم، بلکه به خاطر اینکه وقتی در اینترنت وارد سایت های می شویم، یا وقتی با گوشی یا تبلت خودمان، وایبر را باز می کنیم، با انبوهی از اطلاعات، شامل اطلاعات خبری، جملات قصار، لطیفه ها، واقعیات درست و نادرست و شایعات، به صورت فشرده و در کنار هم روبرو می شویم. پردازش این اطلاعات و پرش از یکی به دیگری و نیز تصمیم گرفتن برای اینکه کدام را هضم کنیم و کدام یک را به کناری بنهیم، اصلا کار ساده ای نیست . اما سی سال پیش و یا در عصر جوانی مادرها و پدرهای ما وضعیت اینگونه نبود.

از گوشی های هوشمند خودمان، شروع می کنم:
این ابزارهای مدرن، در حکم چاقوهای سوئیسی چند کاره شده اند و کارهای عجیب و غریبی می کنند، آنها در درون خود فرهگ واژه ها، ماشین حساب، مرورگر وب، ایمیل، اپلیکیشن ها بازی، تقویم، ضبط کننده صدا، پیشبینی کننده وضعیت آب و هوا، جی پی اس، ابزارهای تایپ و ارسال به شبکه های اجتماعی، فیس بوک و البته چراغ قوه دارند
!

چند دهه قبل اصلا در تخیل ما نمی گنجید که چنین چیزی را در جیب داشته باشیم، اما همین راحتی دسترسی، مشکل بزرگی به نام مالتی تسک شدن یا چندکارگی در آن واحد را باعث شده است . ما در سر میز نهار، یادمان می افتد که بد نیست، عکسی از میز غذایمان بگیریم و در اینستاگرام ارسال کنیم، یا حین تماشای فوتبال، توییت می کنیم، یا وقتی که داریم درس می خوانیم، بی اختیار هوس چک کردن توییتر به سرمان می زند .

خب، ممکن است بگویید مگر چندکارگی، چه مشکلی دارد؟ غیر از این است که ما از همه لحظه های مرده خودمان استفاده می کنیم و با انبوهی از مردم در ارتباط قرار می گیریم؟

ادامه دارد ...

چرا اتفاقا یک مشکل بزرگ وجود دارد :

«ارل میلر» که دانشمند علوم اعصاب در دانشگاه ام آی تی است، بر این باور است که اصلا مغزهای ما به صورت ذاتی برای چندکارگی طراحی و سیم کشی نشده اند! یعنی آن هنگام که تصور می کنیم، در آن واحد داریم چند کار را انجام می دهیم، در توهم محض هستیم و در واقع داریم خیلی سریع، از کاری به کار دیگر پرش می کنیم !

همین مسئله باعث می شود که کارایی به شدت پایین بیاید و میزان هورمون هایی در بدن ما که هنگام مواجهه با تنش، ترشح می شوند، افزایش یابند. وقتی مقدار هورمون های کورتیزول و آدرنالین در بدن ما افزایش یابند، و تحت تأثیر این هورمون های عملکرد شناختی ما مختل می شود .

مسئله دیگر فعال شدن مسیر لذت جویی ما است. در دنیای همیشه متصل به اینترنت، مغز ما ناخودآگاه در دام لذت جویی می افتد، ما سعی می کنیم که همیشه به طریقی محرکی خارجی برای فعال کردن مدارهای لذت مغز خودمان پیدا کنیم. این محرک های خارجی که حالا به یاری اینترنت، خیلی سریع و آسان می شود به آنها رسید، چیزهای متفاوتی می توانند باشند: اخبار هیجان انگیز، عکس های اینستاگرام، نوشته های وایبر، واتس اپ، توییتر و فیس بوک و

چشم که بر هم بزنید، می بینید که میزان تمرکز و توجه شما به شدت پایین آمده است، دیگر نمی توانید دقایق متمادی کتاب بخوانید یا روی یک کار دیگر تمرکز داشته باشید، چون مغز شما، برای «پرش» و «از این شاخ به آن شاخ شدن»، پرورش پیدا کرده است. مدار پاداش و لذت مغزهای ما، تحت این شرایط همیشه در پی کام جویی است .

به سال ها و دهه های پیش فکر کنید:

ما آن زمان اگر مشغول کاری بودیم، حتی ممکن بود پاسخ تلفن ثابت خودمان را هم ندهیم. ما در آن زمان برای یک عصر و شب، حداکثر انجام دو سه کار بود: عصر پیاده روی می کنم، بعد درس می خوانم، آخر شب هم مطالعه آزاد ! اما حالا چه؟

ممکن است به ظاهر تصور کنیم که باز هم همین کارهای قدیمی را می شود انجام داد، اما باید بگویم الان دیگر وارد عصری شده ایم که مردم گوشی های خود را به توالت هم می برند! بنابراین برنامه واقعی ما، یک فهرست بسیار مفصل است که کارهای اصلی مان، در میان آنها گم و محو می شوند و همه کارها را با ذهنی کاملا مشغول انجام می دهیم.

ادامه دارد ...

اکثر روان‌شناسان بر این عقیده هستند که میزان هوش به دو عامل محیط و ژن بستگی دارد؛ در واقع بخشی از هوش از طریق ژن به کودک منتقل شده و قابل تغییر نیست اما بخش دیگر آن از طریق محیط می‌تواند تقویت و تضعیف شود. عمده‌ی روان‌شناسان نیز بر این عقیده هستند که موثرترین دوره در رشد هوش، دوران کودکی است. در خصوص راه‌های افزایش هوش کودکان وفاق نظری وجود ندارد اما در این‌جا به پنج روش که در میان بسیاری از روان‌شناسان مشترک است می‌پردازیم و سپس بررسی خواهیم کرد که آیا فضای مجازی می‌تواند این امکان را برای کاربران و کودکان فراهم کند یا خیر.


1. بازی کردن کودک: بسیاری از روان‌شناسان کودک معتقدند که آزادی کودک در انجام بازی‌ها و به خصوص بازی‌هایی که قدرت خلاقه‌ی تفکر وی را درگیر می‌کند، می‌تواند اهمیت بسیار زیادی داشته باشد. معمولا گفته می‌شود بهترین بازی‌هایی که در این دوران می‌توان برای کودک فراهم کرد، بازی‌های بدون خشونت یا جذابیت‌های جنسی است و علاوه بر این‌ها توصیه شده است که بازی‌هایی که در این دوران صورت می‌گیرد بازی‌های مکانیکی مانند بازی‌ جعبه‌های چوبی و غیره باشد. به نظر می‌رسد در دوران کودکی استفاده از بازی‌های کامپیوتری –اگر بدون خشونت یا جذابیت‌های جنسی باشد- آسیبی به هوش و تفکر خلاقه‌ی کودک وارد نکند اما به صورت قطعی هم نمی‌توان ادعا کرد که در رشد کودک موثر بوده است. چرا که معمولا این بازی‌ها بدون دخالت والدین و با رها گذاشتن کودکان صورت می‌گیرد و نقش راهبری و راهنمایی والدین در آن به میزان زیادی کم‌رنگ می‌شود. ناگفته نماند درصورتی که قرار است کودکان مشغول بازی های رایانه ای شوند، بهتر است در میان انواع ژانرهای بازی های رایانه ای، آنها را به بازی های رایانه ای فکری سرگرم کنیم.

2. صحبت کردن با کودک: از جمله عواملی که بسیاری از روان‌شناسان کودک بر آن تاکید دارند، صحبت کردن با کودک است. توانایی‌های کلامی کودک هنگامی که والدین وی با او صحبت می‌کنند و او مورد خطاب قرار می‌گیرد رشد پیدا می‌کند. به علاوه، کودک در شناخت اشیاء تواناتر می‌شود. به نظر می‌رسد فضای مجازی، پتانسیل های فضای حقیقی را ندارد تا بتواند به واکنش‌های کودک در هنگام صحبت کردن با وی، پاسخ مثبتی ارائه دهد.



3. کتاب‌خواندن: یکی از روش‌های موثر در تقویت هوش کودکان کتاب خواندن برای آن‌هاست. به این معنی که والدین باید برای کودکان خود کتاب‌ها را باصدای بلند بخوانند. این مورد هم در تقویت نیم‌کره‌ی چپ کودک موثر است و هم توانایی‌های کلامی وی را تقویت می‌کند. از آن‌جایی که تقویت توانایی‌های کلامی کودک به تقویت بخش منطقی ذهن کودک کمک می‌کند، می‌تواند نقش مهمی در رشد تفکر خلاقه‌ی کودک و همین‌طور توانایی تکلم وی داشته باشد. کتاب های صوتی و کتاب های تعاملی کودکان، که اخیرا در فضای مجازی منتشر شده اند، در این زمینه به کودکان کمک بسزایی می کند.

4. اسم‌گذاری بر روی اشیاء: این توانایی به شناسایی زودتر اشیاء و شناخت ماهیت آن‌ها توسط کودک کمک می‌کند. به علاوه کودک سریع‌تر می‌آموزد که هر یک از اشیایی که در دنیای اطراف او وجود دارد به سبب تفاوت‌هایی که دارند دارای ماهیت و به تبع آن نام متفاوتی هستند. این موضوع از این جهت دارای اهمیت بسیاری است که تفاوت‌ها در دنیای واقعی به این صورت برای کودک روشن و آشکار می‌شود و می‌تواند میان اشیاء تمایز قائل شود. در فضای مجازی و به خصوص فضاهایی که مخصوص کودکان طراحی می‌شوند (مثلا سایت‌های مربوط به کودکان یا بازی‌های کودکان زیر پنج سال) شکل اشیاء را به اشکالی ساده‌تر تقلیل می‌دهند تا به این واسطه تشخیص و شناسایی تفاوت‌های موجود میان اشیاء برای آن‌ها ساده‌تر باشد. از این جهت می‌توان گفت که فضای مجازی، در رشد و تقویت توانایی کودکان در اسم‌‌گذاری بر روی اشیاء موثر و مفید است.البته باید توجه داشت که فضای مجازی باید به عنوان مکمل در شناخت اشیاء توسط کودکان به کار رود. در واقع کودکان در کنار شکل ساده‌شده‌ی اشیاء موجود در اطراف آن‌ها باید بتوانند شکل اصلی آن‌ها را هم در دنیای واقعی ببینند تا به تطبیق کامل نام و شکل اشیاء دست پیدا کنند.

5. حفظ توجه کامل به کودکان: کودکان چه از نظر نیازهای مادی و چه از نظر نیازهای روانی و عاطفی‌ای که دارند نیازمند توجه کامل هستند. از این جهت می‌توان گفت توجه درست و کامل به کودک می‌تواند تمامی این نیازها را پوشش دهد. در فضای مجازی، توجه به کودک از یک شخصیت حقیقی که علقه‌ی عاطفی با کودک دارد به شخصیتی مجازی تبدیل می‌شود که کودک توانایی درک مختصات آن را ندارد. علاوه بر این‌ کودک نیاز به لمس محبت و شناسایی منبع آن دارد که دریافت این مهم در فضای مجازی امکان‌پذیر نیست. از سوی دیگر، معمولا وقتی کودکان در فضای مجازی بوده یا مشغول بازی‌های موبایلی هستند، خانواده‌ها از آن‌ها فارغ شده و از توجه به آن‌ها در این شرایط باز می‌مانند. به علاوه‌، به دلیل این‌که امکان دسترسی آزاد به هرگونه اطلاعاتی در فضای مجازی وجود دارد، آزادی کامل کودکان در استفاده از فضای مجازی ممکن است دو نتیجه‌ را در پی داشته باشد:
نخست این‌که دسترسی کودک به محتواهای غیراخلاقی در فضای مجازی راحت‌تر شده و به این واسطه امنیت اخلاقی کودک دچار مشکلات عدیده‌ای می‌شود و دوم این‌که به دلیل یافتن اطلاعات گوناگون در حوزه‌های مختلف، ممکن است والدین مرجعیت فکری‌ای که بر کودک دارند، را از دست بدهند.
این موضوع می‌تواند زمینه‌ی نامناسبی باشد برای دوران نوجوانی و بلوغ کودکان که گروه‌های هم‌سالان نقش مهمی در شکل‌دهی به گرایشات کودکان دارند؛ به این معنی که اگر خانواده به صورت کامل مرجعیت خود را از دست بدهد، نقشش هم در تعیین ترجیحات کودک کم‌رنگ می‌شود و هم کنترل کودک و راهنمایی وی به مراتب کاری دشوارتر خواهد شد.بنابراین به نظر می‌رسد داشتن حدی میانه در خصوص استفاده‌ی کودک از فضای مجازی و بازی‌های موبایلی و همین‌طور حفظ توجه به کودک –هنگامی که در این محیط‌ها حضور دارد- می‌تواند مفید و موثر واقع شود.


نتیجه‌گیری
به نظر می‌رسد در زمینه‌ی تقویت رشد کودکان به فضای مجازی باید به عنوان نوعی «ابزار» نگریسته شود. به این معنی که والدین، کارهایی را که توسط متخصصین روان‌شناسی کودکان تاکید و تایید می‌شود را انجام دهند و از فضای مجازی به عنوان ابزار و وسیله‌ای که می‌تواند در این راستا کمک‌های بزرگی به آن‌ها کند، استفاده کند. در واقع باید به فضای مجازی به عنوان فضایی مکمل برای تربیت و رشد قوای ذهنی کودک نگاه کرد و نه به عنوان فضایی که می‌توان تمامی اطلاعات را از آن به دست آورد، نیازهای کودک را به واسطه‌ی آن مرتفع کرد و امکان ارتباط مثبت و موثر را در کودک تقویت کرد.

توجه داشته باشید که تربیت فرزند و تقویت قوای ذهنی وی، فعالیتی زمان‌بر و در عین حال با اهمیت است که والدین باید بتوانند تمامی قوای خود را بر روی آن متمرکز کنند تا نتیجه‌ی مناسب را دریافت کنند. در واقع والدین باید بتوانند با فراهم کردن محیطی مناسب برای کودکان آن‌ها را آماده‌ی حضور در جمع‌های بزرگ‌تر نمایند و در عین حال قدرت تصمیم‌گیری مستقل و فارغ از شرایط و نظرات دیگران را به آن‌ها اعطا نمایند.

[=b nazanin]مانیای اطلاعات
[=b nazanin]گلن ویلسون – استاد روانشناسی کالج گرشام لندن نام «مانیای اطلاعات» را به وضعیت حاضر داده است. در این زمینه، او یک تحقیق جالب انجام داده است : بیشتر ماها تصور می کنیم که ضریب هوشی یا آی کیو، چیز ثابتی است، اما خب، ما در شرایط مختلف، میزان آی کیو مؤثر متفاوتی داریم. آقای ویلسون در تحقیق جالب خود متوجه شد که اگر شما مجبور و متعهد به انجام کار مهمی باشید و آنگاه بدانید که در اینباکس ایمیل خود، یک ایمیل نخوانده دارید، ضریب هوشی مؤثر شما، ۱۰ واحد کاهش پیدا می کند . حالا از شما می پرسم، اگر فرضا، کسی به شما می گفت که در ازای واگذار کردن بخشی از ضریب هوشی خودتان، حاضر است مبلغ کلانی به شما بدهد، این پیشنهاد را قبول می کردید؟ آیا حاضر بودید مثلا ضریب هوشی ۱۱۰ خوب خودتان را با ضریب هوشی ۱۰۰ عوض کنید؟ ! اما در عصر حاضر، اگر نیک بیندیشید، ما به صورت مستمر، خیلی بیشتر از این مقدار ضریب هوشی را از دست داده ایم . باز هم جالب است بدانید که کاهش توانایی های شناختی ناشی از چندکارگی یا مالتی تسکینگ، حتی از مصرف مخدرهایی مثل ماری جوانا هم بیشتر است !

[=b nazanin]تمام شد؟
[=b nazanin]نه !

[=b nazanin]راس پالدرلم دانشمند علوم اعصاب استفنورد در تحقیقات خود به این نتیجه رسیده است که اگر در حین چندکارگی، شما مشغول یاد گرفتن چیزی باشید، این اطلاعات وارد بخش های اشتباهی در مغز شما می شوند . مثلا اگر در حال سریال دیدن، بخواهید درس هم بخوانید، اطلاعات درسی که باید وارد بخش ایده ها و فکت ها (حقایق) مغز شما شوند، وارد بخشی از مغز به نام اجسام مخطط می شوند که مرکز مهارت ها و اعمال هستند. اما اگر تلویزیون را خاموش کنید، اطلاعات خیلی راحت وارد هیپوکامپ می شوند تا در آنجا سامان داده شوند. در این صورت بعدا، خیلی راحت تر به یاد آورده می شوند.

ادامه دارد ...

[=b nazanin]آیا چندکارگی مشکلات دیگری نیز در بر دارد؟

[=b nazanin]بله! در هنگام چندکارگی، مغز، سوخت بیشتری می سوزاند و نورون ها یا سلول های مغز، زودتر خسته می شوند. به علاوه میزان اضطراب و تنش شما هم افزایش می یابد . مسئله دیگر این است که چندکارگی مستلزم، تصمیم گیری های مکرر است: به کارم ادامه بدهم، یا جواب پیامک را بدهم؟ آیا پاسخ این ایمیل را بدهم یا حدفش کنم؟ لایک بزنم یا نزنم؟ این تصمیم گیری متعدد کوچک، عملا برای مغزهای ما خسته کننده هستند و سرانجام ما به جایی می رسیم که تبدیل به آدم های تکانه ای می شویم، یعنی آن کنترل سابق را روی کارها و اعمال خودمان، حتی در دنیای واقعی هم از دست می دهیم! یعنی ممکن است، این روند ما را تبدیل به آدمی کند که در مقابل تکانه ای مثل خوردن چند تکه شیرینی یا خرید چند چیز غیرضروری هم نتوانیم، مقاومت کنیم .

[=b nazanin]الان ما با اینباکس های همیشه پر روبرو هستیم، خیلی از این ایمیل ها اصولا حاوی چیزهای مهمی نیستند، مثلا حاوی یک عکس یا ویدئوی سرگرم کننده هستند که دوستی برای ما فرستاده خیلی از آنها هم اصلا اسپم هستند. اما حتی ایمیل هایی که حاوی نوشته های اصلی دوستان ما هستند، خیلی وقت ها کیفیت خودشان را از دست داده اند، دسترسی همیشگی ما به اینترنت باعث شده است که خیلی بی ملاحظه، هر اندیشه ای را که لحظه ای به ذهنمان خطور کرده، بنویسیم. حتی بسیاری از ایمیل های ما، حاوی سلام و احوال پرسی های روتین نیستند یا محتوای بی ادبانه ای دارند که همه اینها به خاطر سرعت نگارش آنهاست.

ادامه دارد ...

[=b nazanin]به سوی دنیای تکانه ای تر با خلاقیت محدود

[=b nazanin]اما دوست ندارم، بیشتر در مورد مضرات ایمیل حرف بزنم، چون اگر خوب نگاه کنید، می بینید که ایمیل هم اصولا دارد به چیز قدیمی ای تبدیل می شود. ما الان وارد دوره ای شده ایم که دوستان ما به جای ایمیل کردن عکس و مطلبشان، آنها را به صورت پیام های فیس بوکی یا دایرکت های توییتری یا پیام های وایبری می فرستند .[=b nazanin]صلاح می بینم که آزمایش مشهور و تکان دهنده ای را برایتان توضیح بدهم که توسط پتیر میلنر و جیمز اُلدر انجام شده بود : [=b nazanin]آنها الکترودهایی در مغز چند موش، روی بخشی از مدار لذت در سیستم لیمبیک موش قرار دادند. وقتی کسی قمار می کند و برنده می شود، همین قسمت تحریک می شود، در مورد یک معتاد به کوکائین، یا کسی که لذت تماشای یک فلم خیلی جذاب را تجربه می کند، باز هم همین بخش فعال می شود . این دو دانشمند، در قفش موش ها، اهرم کوچکی را قرار دادند، طوری که اگر موش اهرم را تکان می داد، از طریق الکترود، سیگنالی به بخش لذت مغزش فرستاده می شد . جای تعجی نیست که بعد از انجام این کار، عملا تنها کاری که موش های انجام می دادند، تکان دادن این اهرم بود !

[=b nazanin]سرانجام موش ها از خستگی و گرسنگی تلف شدند ! [=b nazanin]آیا این آزمایش چیزی را به خاطر شما می آورد؟ !

[=b nazanin]بله، اگر دنبال کننده خبرهای فناوری باشید، شاید یاد مرد سی ساله ای در ژوانگژوی چین بیفتید که خستگی سه روز گیم به صورت مستمر، او را پا درآورد، یا مردی کره ای را که بعد از ۵۰ ساعت ویدئوگیم کردن، دچار سکته قلبی شد !اما از طرفی این آزمایش، باید ما را یاد خودمان پای گوشی های هوشمند و تبلت هایمان بیندازد. ما ممکن است، مانند آن موش های یا مردهای چینی و کره ای دچار مسئله عمده ظاهری نشویم، اما مگر تنش های بی جهت، کم خوابی، بی سوادی، از دست دادن توانایی های خلاقانه، چیزهای کمی هستند؟مولد های شادی و آرامش درون خود ما هستند، با کم کردن مدت زمانی که صرف بودن در دنیای دیجیتال و برقراری روابط مجازی می کنیم، می توان به آرامش و تمرکز پایدارتری دست یافت.

پایان
منبع:
http://frehabilitation.ajums.ac.ir/DesktopModules/News/NewsView.aspx?TabID=4955&Site=frehabilitation.ajums.ac&ItemID=28645&mid=45220&wVersion=Staging&lang=fa-IR

مقداری از این مقاله رو خوندم خیلی خوشم اومد تصمیم گرفتم تا کتاب رو برم تهیه کنم و کامل بخونم ممنون از مطلب جالب و مفیدتون

موضوع قفل شده است